«سیاست» حلقه مفقوده ابرجنش اجتماعی در ایران

6sd5f4sdf44sd علی افشاری ali afsharاستمرار و گسترش حرکت‌های اعتراضی در سال‌های گذشته از اتفاقات مهم در عرصه عمومی ایران بوده است. اقشار مختلفی از معلمان، پرستارها ودیگر اعضای کادر درمان، کارگران، وکلای دادگستری، مدافعان حقوق بشر، نویسندگان، اساتید دانشگاه، بازنشسته‌ها، مال‌باخته‌های موسسات مالی، کارکنان دولت و نهادهای حاکمیتی، کشاورزان و قومیت‌ها در چند سال گذشته و بویژه بعد از دی ۱۳۹۶ اعتراضات میدانی برگزار کرده‌اند. این اعتراضات بر بستر موضوعات صنفی و اقتصادی شکل گرفته‌اند اما به دلیل انسداد سیاسی، برخورد سرکوب‌گرانه نظام، بی‌کفایتی و بحران ناکارآمدی عمیق حکومت و دشواری تحقق مطالبات انباشته‌شده عملا سیاسی شده‌اند. مشکلات ساختاری نیز باعث شده تا صنفی «سیاسی» شود.

تا کنون در پرتو شواهد موجود تقریبا با قطعیت می توان گفت وجه مشترک اعتراضات مواردی چون “رویکرد ساختار شکنانه”، “نارضایتی از کلیت نظام جمهوری اسلامی”، “زوال نهاد ولایت فقیه”، “کناررفتن خامنه ای از قدرت” ، “طرد توامان اصول گرایان و اصلاح طلبان” و “نادیده گرفتن شکاف داخل نظام”، “مخالفت با سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی بخصوص در سوریه”، “مخالفت با روحانیت‎‌سالاری”، “تاکید بر جدایی دین و دولت و نفی حکومت دینی”، “عدالت طلبی”، “اعتراض به تبعیضات و اختلافات طبقاتی” و “مبارزه با فساد” بوده ‌است.

منتهی این سیاسی شدن فقط سویه اعتراضی به عملکرد جمهوری‌اسلامی و طرح برخی شعارهای ساختارشکنانه را در بر داشته است و هنوز به یک جنبش اعتراضی سیاسی ارتقاء نیافته است. هنوز فاصله مشخص و پررنگی بین این اعتراضات و یک جنبش سیاسی وجود دارد. اگرچه در همه اعتراضات فوق بویژه اعتراضات سراسری دی ۹۶ و آبان ۹۸ کنش اعتراضی دیده شده و شعارهای سیاسی نیز طرح شدند اما بروز حرکت اعتراضی حالت توده‌ای و به یک باره داشت و شکل سازمان‌یافته پیدا نکرد. همچنین استمرار نداشت و به صورت جرقه‌وار و طوفانی ظهور پیدا کرد و بعد هم فرونشست. ماهیت توده‌ای و نظم‌گریز این حرکت‌های اعتراضی کار آنها برای موفقیت و ایجاد دستاوردهای ماندگار را دشوار ساخته‌است. البته معلم‌ها به صورت نسبی از سازمان‌یافتگی و قدرت تشکیلاتی بیشتری برخوردار بوده‌اند اما آنها نیز هنوز با حالت مطلوب که بتوانند خواست خود را بر حکومت تحمیل کنند، فاصله دارند.

معضل دیگر تضعیف نیروهای جامعه مدنی در ایران است که در اثر سرکوب برنامه‌ریزی شده و ساختاری و تمهیدات مختلف و چندلایه دستگاه امنیتی جمهوری‌اسلامی به مانند گذشته توانایی ندارند. دانشجویان ،کارگران، زنان و اهالی رسانه که به صورت سنتی در ایران برچسب جنبش به آنها الصاق شده است اکنون فعالیت مستمر و تشکیلاتی چون گذشته ندارند و در دوران افول خود به سر می‌برند. جنبش دانشجویی و تا حدی جنبش کارگری در سنت سیاست ایران در تاریخ معاصر خصلت سیاسی نیز دارند و فقط بازتاب دهنده خواسته‌های صنفی و درون‌گروهی نبوده‌اند.

علاوه بر این، گسترش فضای مجازی نیز تغییراتی در سپهر عمومی ایران ایجاد کرده‌است. اگرچه فناورهای نوین اطلاعاتی و بویژه شبکه‌های اجتماعی مجازی در انتشار سریع اطلاعات، حساسیت‌سازی ظرفیت‌های بالا و موثری برای جامعه ایران و نیروهای مستقل و منتقد ایجاد کرده‌اند اما گسست آنها از فضای واقعی و آسیب‌پذیری آنها در برابر مواردی چون “انتشار اخبار دروغ و جهت‌دار”، “امکان شکل‌دهی فضای مصنوعی از طریق کاربرهای فیک و خرید و فروش لایک‌ها و فالورها”،  “نخبه‌ستیزی” و “ترویج عوامی‌گری و گرایش‌های پوپولیستی” به نوبه خود توان مردمی برای تغییر را تضعیف کرده‌است. همچنین آنها نوعی رضایت کاذب نیز در برخی از کاربران در بیان اعتراض و تحقق خواسته‌ها ایجاد نموده‌اند.

در این مطلب تلاش می شود تفاوت بین حرکت‌های اعتراضی و جنبش اجتماعی در معنای محصل آن تبیین شده و سپس چگونگی شکل‌گیری ابرجنبش اجتماعی بعد از ارتقاء حرکت‌های اعتراضی به جنبش اجتماعی و آمادگی نیروهای سیاسی اپوزیسیون برای هدایت خیزش‌های اجتماعی با تاکید بر اهمیت هم‌افزائی تلاش‌ها درافق زمانی  کوتاه‌مدت و میان‌مدت شرح داده شود.

این مسائل باعث شده تا فراروئیدن حرکت‌های اعتراضی به جنبش‌های اجتماعی نیرومند با پیچیدگی‌های بیشتری مواجه شود. اگرچه نظریه‌های متعددی پیرامون «جنبش اجتماعی» وجود دارد و تفاوت‌های با انقلاب نیز باید مورد توجه قرار بگیرد اما مختصات سیاسی کنونی ایران این فرضیه را قوت می‌بخشد که تکامل و موفقیت ابرجنبش اعتراضی نیازمند گسترش به رویکرد انقلابی است.

پیش از آنکه ویژگی جنبش اجتماعی تشریح شود، لازم است تا تفاوت آن با کنش سیاسی معطوف به قدرت تبیین شود. کارکرد درست جنبش‌های اجتماعی و عملکرد موثر نیروهای سیاسی، نیازمند تفکیک مرزهای مفهومی وکارکردی آن دو نقش است . اما این تمایز مانعی برای همکاری در حوزه علائق مشترک نیست. هر فردی می تواند هر دو نقش را با رعایت تفاوت های آنها بر عهده بگیرد.

اما شکل و موضوع فعالیت در این دوعرصه متفاوت است. نیروهایی که در جنبش های اجتماعی فعالیت می کنند مطالبه محور هستند و خواست های معینی را مطرح می کنند. برای آنها شکل و چگونگی تحقق این خواست ها اهمیت اولیه ندارد. حرکت و تکاپوی شان تا جایی پیش می‌رود که خواست ها تحقق یابند.

جنبش های اجتماعی کارکرد حزبی و تلاش معطوف به کسب قدرت سیاسی ندارند. یک فعال دانشجویی، یک کنشگر حقوق زنان و یک فعال کارگری به دنبال دولتمرد شدن و یا دریافت سهمی در قدرت نیست. او نمی خواهد نماینده مجلس ، وزیر و یا رئیس جمهور شود. انگیزه فعالیت او دستیابی به مطالباتی است که که متکی به یک گفتمان تعمیم‌بخش است.

جنبش های اجتماعی مطالبه محور می کوشند تا با خلق قدرت اجتماعی بر قدرت سیاسی تاثیر بگذارند. سمت گیری جنبش‌های اجتماعی به سمت وجه نهادی قدرت است تا چه به صورت اصلاح طلبانه (رفرمیستی) و چه تغییر رادیکال ( انقلابی) آن را تحت تاثیر قرار دهند تا با درخواست ها و اهداف جنبش همراه و سازگار گردد.

بنابراین نگاه آنها به قدرت از منظر بازیگری در عرصه قدرت سیاسی نیست. بلکه به عنوان ناظر فعال می خواهد زمین بازی و قواعد آن تضمین کننده، نگهدارنده منافع و مطالبات جنبش های فوق باشد . رویکرد جنبشی موقعی شکل می‌گیرد که در چارچوب نهادهای موجود خواست خود را ناممکن ارزیابی می‌کند بنابراین تغییرات بزرگتری در سطح نهادی اعم از تغییرات ساختاری و یا نهادسازی جدید را دنبال می‌کند. رویه‌ها و سازوکار موجود پاسخگوی توقعات کنشگران جنبش اجتماعی نیست. البته کنش سیاسی نیز در شرایطی حالت جنبش اجتماعی به خود می‌گیرد. ازاین منظر جنبش اجتماعی که حالت سیاسی پیدا کرده است باید ویژگی‌های خاصی داشته باشد که در حرکت‌های اعتراضی موجود در سپهر سیاسی ایران غایب هستند.

بر مبنای نظریه «نیل اسلمسر» یک جنبش اجتماعی برای شکل‌گیری و موفقیت به شش مرحله نیاز دارد: “زمینه ساختاری”؛ “فشار ساختاری”؛ “گسترش باورهای تعمیم‌یافته”؛ “عوامل شتاب‌دهنده”؛ “حضور رهبران کاریزماتیک”، “عملکرد کنترل اجتماعی و سرکوب سیاسی”. البته در شرایط امروز رهبری لزوما نیاز به کاریزماتیک (فرهمند) بودن ندارد رهبری بیشتر در جایگاه “تشویق‌کننده”، “بسیج‌کننده”، “هماهنگ‌کننده” و “هدایت‌کننده” جنبش در مسیر تحقق اهداف جمعی ضرورت دارد.

حرکت‌های اعتراضی کنونی در حوزه صنفی – معیشتی نیاز دارد نخست به جنبش اجتماعی ارتقاء پیدا کنند یعنی دارای رهبری و سازماندهی و دوام فعالیت شوند. سپس آماده الحاق به جنبش‌های اجتماعی دیگر و جنبش سیاسی دمکراسی‌خواهانه بشوند تا کلیت نظام سیاسی و ضرورت تغییر آن را مطالبه کنند. تحقق کامل، حتی بخشی و پایدار مطالبات آنها به تغییرات بزرگ و ساختاری سیاسی گره خورده است.

به موازات آن، اپوزیسیون سیاسی بایسته است تا آمادگی و توان خود برای شکل دادن یک ابرجنبش اجتماعی با محوریت سیاست را نشان دهد. سیاست به معنای تغییر نهادی و دگرگون کردن بنیادین مناسبات قدرت است. در حال حاضر این ظرفیت وجود ندارد. کنش‌گران سیاسی و گروه‌های اپوزیسیون به صورت پراکنده فعالیت می‌کنند منتهی آنان در موقعیت مطلوبی نیستند که اعتماد عمومی را جلب کنند. این اقدام البته فراتر از اراده‌گرایی است باید مهارت، نیروی لازم و ظرفیت کار جمعی و اجتناب از هژمونی (برتری‌طلبی) بوجود آید و از همه مهمتر فضای پلیسی موجود تغییر پیدا کند. تضعیف دستگاه سرکوب با استمرار و تقویت اعتراضات پراکنده و جداگانه موجود و مقاومت نیروهای سیاسی و اجتماعی معترض و منتقد بدست می‌آید تا قدرت سرکوب فرسوده شود.

فراروئیدن حرکت‌های اعتراضی به جنبش‌های اجتماعی نیرومند با پیچیدگی‌های بیشتری مواجه است. اگرچه نظریه‌های متعددی پیرامون «جنبش اجتماعی» وجود دارد و تفاوت‌های با انقلاب نیز باید مورد توجه قرار بگیرد اما مختصات سیاسی کنونی ایران این فرضیه را قوت می‌بخشد که تکامل و موفقیت ابرجنبش اعتراضی نیازمند گسترش به رویکرد انقلابی است.

در این چارچوب و در گام‌های اولیه و میانی هم‌افزایی اهمیت کلیدی دارد. یکی از خصوصیات مهم جنبش های اجتماعی هم افزایی است. هم افزایی یا سینرژی در حالت کلی بدین معنا است که دو یا چند عنصر از طریق همکاری و یا همیاری تاثیری بر همدیگر می گذارند که این تاثیر از جمع نتایج حاصل از کار جداگانه و مستقل عناصر بیشتر است. در این حالت می گویند هم افزایی حاصل شده است. میزان هم‌افزایی‌ را می‌توان با محاسبه برآیند کارگروهی و از هم محاسبه مجموع نتیجه کار تک تک افراد در حالت کار جدا ، یا منفرد و سپس کسر کردن نتیجه محاسبه اول از دوم بدست آورد.

جنبش های اجتماعی معمولا این نیروی کار را خلق می کنند و نتیجه فعالیت مشترک افراد به مراتب بیشتر از جمع جبری فعالیت های فردی اشخاص است. و همین مسئله شاید باعث تعجب و شگفتی اعضاء جنبش ها شود. اغلب نتیجه کار فراتر از تصور اعضای جنبش است. البته رهبری موثر و کارامد شرط لازم برای بهره گیری درست از این هم افزایی است و گرنه ممکن است این انرژی خارق العاده تلف شود.

وقتی چند گروه و شبکه جمع می شوند، با هم کار مشترکی را شروع می کنند، یا خواسته یکسانی را مطرح می کنند با یکدیگر امیدوار شده و یا ترس های شان را با هم قسمت می کنند. ناگاه گویی روحی جمعی در آنها شکل می گیرد که تحت اراده ای به مراتب قوی تر از نیروی تک تک افراد قرار دارد. این اراده برتر به جنبش قدرتی فوق العاده می بخشد.

مثلاً مردمی که در اعتراضات خیابانی همدیگر را می بینند، از مشاهده یکدیگر انرژی می گیرند و روحیه آنها افزایش ملموسی پیدا می کند. این رویارویی بر هم افزایی خیره کننده ای را خلق می‌کند که منجر به اوج گیری جنبش می گردد. راز قدرت جنبش اجتماعی در این هم افزایی است. در حالت رکود و بی تحرکی چنین توانی وجود ندارد.

البته این هم افزایی به یکباره و به خودی خود حاصل نمی شود و شرایطی دارد. نخست باید سطحی از انگیزه و خوشبینی در بین گروه ها و افرادی فعال در جنبش به وجود بیاید. آنها باید به جنبش احساس تعلق بکنند و آن را از خود بدانند. ایجاد هم افزایی به تحقق شرایط مشخصی نیاز دارد.

ایجاد فضایی مطلوب که درآن هر کس فکر کند، این امکان را دارد که بنا به صلاح دید خود و در هماهنگی با جمع می‌تواند درخدمت به کار گروهی باشد، در یک جنبش نشاط و تحرک ایجاد می کند. هم افزایی به فعالیت داوطلبانه و پر شور افراد شتاب بخشیده و آنها را به سمت فعالیت حداکثری سوق می دهد. در چنین شرایطی است که اعضاء جنبش های اجتماعی آماده پرداخت هزینه می شوند و هم چنین ایثار و از خود گذشتگی وصف‌نا پذیری را جلوه‌گر می سازند.

مروری بر جنبش های اجتماعی فراگیر و موفق این واقعیت را روشن می سازد که آنها بستر مناسبی را برای ایجاد هم افزایی فراهم کرده بودند. انعطاف و دامنه پذیرش جنبش به قدری وسیع بوده که توانسته گروه های زیادی را در خود جای دهد و به سمت حرکت جمعی رهنمون سازد. برخورد های دفعی، سخت گیرانه، انضباط بیش از حد و یا تاکید زیاد بر رعایت سلسله مراتب موانعی هستند که جذابیت جنبش برای موفقیت را زایل می سازند. هم چنین بزرگ نمایی‌ها، فریبکاری و رفتارهای متوهمانه نیز عواملی هستند که جنبش های اجتماعی را بر زمین زده و میل به فعالیت در آنها را کاهش داده و یا از بین می‌برند. ممکن است با تکیه بر هیجان سالاری و ارائه چهره غیر واقعی بتوان در کوتاه مدت جمعی را به حرکت وا داشت ولی خیلی زود تب فعالیت این جمع پایین می آید، وقتی می بینند ادعاها با واقعیت نمی خواند و یا نمود به مراتب بیشتر از بود است. در این وضعیت افراد اغلب دچار سرخوردگی می شوند. تهییج و بسیج در حد مشخصی لازم است، ولی نباید فاصله پرناشدنی با واقعیت داشته باشد.

 کنش‌گران سیاسی و گروه‌های اپوزیسیون به صورت پراکنده فعالیت می‌کنند منتهی آنان در موقعیت مطلوبی نیستند که اعتماد عمومی را جلب کنند. این اقدام البته فراتر از اراده‌گرایی است باید مهارت، نیروی لازم و ظرفیت کار جمعی و اجتناب از هژمونی (برتری‌طلبی) بوجود آید و از همه مهمتر فضای پلیسی موجود تغییر پیدا کند. تضعیف دستگاه سرکوب با استمرار و تقویت اعتراضات پراکنده و جداگانه موجود و مقاومت نیروهای سیاسی و اجتماعی معترض و منتقد بدست می‌آید تا قدرت سرکوب فرسوده شود.

هم افزایی در فعالیت واقعی پدید می‌آید نه در حرکات نمایشی. افراد در مواجهه با تلاش صادقانه و جدی با یکدیگر است که الهام گرفته و بر انگیخته می شوند، و شور و شوق بیشتر برای فعالیت پیدا می کنند.

به خصوص تظاهرات‌ها و میتینگ‌ها حوزه‌هایی برای ارتقاء روحی و عملی جنبش‌های اجتماعی است. به میزانی که جمعیت حضور یافته بیش از انتظار باشد، هم افزایی و لحظات تعیین کننده نیز در گردهمایی مردم افزایش می یابد. اما اگر شمار حاضران از حد تصور کمتر باشد، تاثیری منفی بر جای خواهد گذاشت.

اینجا است که مدیریت انتظارات و توقعات توسط رهبری جنبش نقشی کلیدی در حفظ و گسترش برهم افزایی دارد. کلا نقش رهبری و اعضاء برجسته جنبش در انباشت و توسعه برهم افزایی خیلی مهم است. بر هم افزایی امر ثابتی نیست که به ناگاه بوجود بیاید و تحت هر شرایطی نیز باقی بماند. بلکه امر پویا و متغیری است که نیاز به حفظ و مدیریت دارد.

مزیت و مرکز قدرت جنبش‌های اجتماعی هم افزایی است که باعث موفقیت آنها می شود. سینرژی قدرت جدیدی خلق می کند که موازنه قوا را به نفع جنبش تغییر می‌دهد. در حالی که در شرایط عادی نیروی افراد مشخص است و در قالب موازنه قوای موجود مهار می‌شود.

بنابراین در کوتاه‌مدت و میان‌مدت توجه و سرمایه‌گذاری بر هم افزایی در سطح داخلی و بیرونی جنبش‌های اجتماعی و حرکت‌های اعتراضی امر کلیدی برای دستیابی پایدار مطالبات اقشار مختلف اجتماعی و گذار به دمکراسی و توسعه‌پایدار در ایران است.

در مجموع در این مطلب تلاش شد تا تفاوت بین حرکت‌های اعتراضی و جنبش اجتماعی در معنای محصل آن تبیین شده و سپس چگونگی شکل‌گیری ابرجنبش اجتماعی بعد از ارتقاء حرکت‌های اعتراضی به جنبش اجتماعی و آمادگی نیروهای سیاسی اپوزیسیون برای هدایت خیزش‌های اجتماعی با تاکید بر اهمیت هم‌افزائی تلاش‌ها درافق زمانی  کوتاه‌مدت و میان‌مدت شرح داده شود.