زمینه‌های شکل‌گیری و بروز خفقان در فضای مجازی

جدید Ali Hajighasemi علی حاج قاسمیحالا دیگر همگان در باره آن صحبت می کنند، در باره رواج گسترده هتاکی، ادبیات مبتذل، لحن خشونت‌آمیز تمامیت‌خواهان در فضای مجازی، نفی دیگران و مسلم دانستن راهکار و آلترناتیو خودی و تهدیداتی از این دست. فضای مجازی که بستر نامحدودی را برای حضور گسترده و بی‌واسطه کاربران ایجاد کرده به جولانگاه گروه‌هایی نوظهور و تمامیت‌خواه تبدیل شده است. اگر در چند دهه پیش تنها برخی از گروه‌ها و محافل منزوی و عصیانی گرفتار به خشونت کلامی در پی تحمیل سروری خود بودند در سال‌های اخیر اما این پدیده در طیف‌های گسترده‌تر و در گفتمان سیاسی ایرانیان، بخصوص در فضای مجازی جای پا محکمی پیدا کرده است. حالا دیگر روشنفکرانی که ده‌ها سال سابقه مبارزه با استبداد را در کارنامه خود دارند نیز به اسطوره‌های اقتدارگرایی متوسل شده‌اند و دیگرانی را که به نقد آلترناتیو مطلوب آنها می‌پردازند آماج حملات خود قرار می‌دهند. سقف تحمل رسانه‌های فارسی‌زبان نیز در مواجه با این پدیده بالا رفته و برخی از این رسانه‌ها خود به ابزاری در دستان مروجین این فرهنگ تبدیل شده‌اند. چنانچه فکری به حال این پدیده نشود و توافقی عمومی در مواجهه با آن صورت نگیرد روند توسعه سیاسی و اجتماعی در ایران با تهدیدی جدی مواجه خواهد شد و جامعه ایران از چاله به چاه خواهد افتاد.

استفاده گسترده از تهدید و هتاکی به عنوان ابزاری در مناسبات سیاسی از دو سال پیش و همزمان با اعتراضات خیابانی دی ماه به اوج خود رسید، چه آن زمان روند تحولات تدریجی که حدود بیست سال دست بالا را در گفتمان سیاسی داشت با چالشی جدی از سوی طیف برانداز مواجه شده بود. دستور کار براندازان نوین یورش همه‌جانبه به رقیبان و حذف آنها از صحنه بود. برخلاف نگاه یکجانبه و کلیشه‌ای که رواج هتاکی و ادبیات خشن در فضای مجازی را به نهادهای حکومتی و یا جمعیت‌های محدود و سازماندهی شده در میان مخالفان حکومت تقلیل می‌دهد، این نگارنده نقش عوامل ساختاری‌تر و ریشه‌ای‌تر در فرهنگ سیاسی ایرانیان را در بروز این پدیده برجسته می‌داند. عواملی که به معرفت جمعی لایه‌های مختلف سیاسی و فرهنگی ایران و کمبودهای اساسی که در این زمینه وجود دارد مربوط می‌شود. زیرا چنانچه معرفت عمومی ایرانیان در برابر چنین کجروی‌ها مصونیت می‌داشت هرگز در برابر چنین انحرافی، آن هم در این ابعاد فراگیر، اینچنین آسیب‌پذیر نمی‌بود. رواج گسترده ادبیات و گفتمان تهاجمی و خشونت‌آمیز حقیقتا تهدیدی جدی است که می‌تواند در بزنگاه‌های مختلف تمامی دستاوردهایی که تاکنون گام به گام به دست آمده است را نقش بر آب کند و زمینه‌ساز ظهور و تداوم استبداد، هرچند در هیبتی نوین، باشد. در روایت این نگارنده دست‌کم سه عامل مهم در بروز این پدیده تعیین کننده بوده است.

سه عامل مهم در پیدایش پدیده تهدید و هتاکی

استفاده گسترده از تهدید و هتاکی به عنوان ابزاری در مناسبات سیاسی از دو سال پیش و همزمان با اعتراضات خیابانی دی ماه به اوج خود رسید، چه آن زمان روند تحولات تدریجی که حدود بیست سال دست بالا را در گفتمان سیاسی داشت با چالشی جدی از سوی طیف برانداز مواجه شده بود. سقف تحمل رسانه‌های فارسی‌زبان نیز در مواجه با این پدیده بالا رفته و برخی از این رسانه‌ها خود به ابزاری در دستان مروجین این فرهنگ تبدیل شده‌اند. چنانچه فکری به حال این پدیده نشود و توافقی عمومی در مواجهه با آن صورت نگیرد روند توسعه سیاسی و اجتماعی در ایران با تهدیدی جدی مواجه خواهد شد و جامعه ایران از چاله به چاه خواهد افتاد.

یکم و مهمترین عامل در پیدایش این وضعیت، کاهش چشمگیر نقش و جایگاه نهادهای مرجع فرهنگی، ادبی و سیاسی در روند گفتمان‌سازی و شکل‌گیری معیارها و ملاک‌های ارزشی و اخلاقی در جامعه ایران بوده است. با تضعیف و یا فقدان نهادهای مرجع، فضا برای میدانداری محافل و جریان‌های افراطی و ماجراجو فراهم شده است. در جوامع و دموکراسی‌های پایدار، باوجود آزادی‌های گسترده و پلورالیسم فکری، ارزشی و سیاسی، همواره نهادهای مرجعی وجود دارند که که در شکل دادن به ارزش‌ها، اصول و مبانی پایه‌ای برخاسته از تاریخ و تجریه جمعی آن جوامع، از جایگاهی برجسته و مورد احترام همگان برخوردار هستند. نقش نهادهای مرجع دیکته کردن باورها و ارزش‌ها نیست بلکه ارائه ملاک‌ها و معیارهایی است که با عزیمت از پلورالیسم فکری و فرهنگی، همزیستی بین گروه‌های مختلف اجتماعی که رفتار و باورهای متفاوتی را دارند ممکن می‌سازد. کارکرد نهادهای مرجع به میزان اعتباری بازمی‌گردد که آنها در جامعه از آن برخوردار هستند. در جوامع سنتی نهادهای مرجع عمدتا به روحانیت، اشراف و جمعیت محدود ادیبان محدود می‌شد ولی در جوامع مدرن نهادهای جدید در قالب نظام آموزشی، مجامع آکادمیک، فرهیختگان فرهنگی و هنری، احزاب، سندیکاها، رسانه‌های جدی و در خدمت عموم و مراجع دیگری از این دست جایگزین نهادهای مرجع سنتی شده‌اند.

در ایران، اتفاقی که رخ داده اینکه اعتبار نهادهای مرجع سنتی که بخش مهمی از آنها در حکومت مشارکت دارند تضعیف شده است اما از سوی دیگر نهادهای مرجع مدرن نیز به دلیل برخوردار نبودن از اقتدار و نفوذ کافی در جامعه قادر به ایجاد اجماع نوین و به روز کردن ملاک‌ها و معیارهای مورد توافق همگانی نبوده‌اند. یعنی ادیبان و نویسندگان، هنرمندان مردمی و پرنفوذ، دانشگاهیان، نظریه‌پردازان و یا سیاستمداران نامدار ایرانی از امکان ارتباطی کافی با جامعه برای قرار گرفتن در جایگاه و موقعیت مسلم “مرجع” بودن است برخوردار نبوده‌اند. این امر سبب شده است تا جامعه ایران، حتی در میان تحصیلکردگان آن که در عرصه مجازی فعال هستند، شاهد نوعی آنارشیسم ارزشی شده باشد. این امر سبب شده تا در عصر توسعه تکنولوژیک که امکانات ارتباطی گسترده‌ برای گروه‌های وسیعی از مردم برای حضور فعال و مداوم در شبکه‌های مجازی ایجاد شده، امکانات فرهنگی مناسب برای به روز شدن ملاک‌ها و معیارهایی که قابلیت آنها را برای تعامل و ایجاد روابط سالم با “دگراندیشان” میسر کند وجود نداشته باشد.

دوم، خشم و عصبانیت ناشی از ناامیدی فزاینده نسبت به بهبود اوضاع از طریق تحولات تدریجی و مسالمت‌آمیز زمینه دلبستن به رویای دگرگونی سریع و همه جانبه را فراهم آورده است. این دلبستگی نه تنها به وداع با اندیشه تحولات تدریجی منجر شده بلکه آن را مانع موفقیت راهکار براندازانه می داند. بیش از چهل سال انتظار بی‌فرجام برای وقوع گشایش در ساختار سیاسی کشور کاسه صبر بسیاری را لبریز کرده است. تداوم سرسختی نهادهای قدرت در برابر تلاش های اصلاحگرانه (چه در عرصه ملی یا در روابط بین‌المللی) و فقدان چشم‌انداز روشن و قابل دسترس برای گشایشی که ورود بی‌قید و شرط همگان را در رقابت سیاسی میسر سازد، زمینه‌ساز ناامیدی فزاینده شده است.

سوم؛ در راستای عوامل قبلی، برقراری تحریم‌های شدید ترامپ علیه ایران و دامن زدن به ایده تغییر رژیم عامل مهم دیگری بوده که به تسریع و تشدید روند ناامیدی و روی آوردن به تغییراتی که با اتکاء به اسطوره‌های خیالی یا عوامل قدرتمند خارجی صورت پذیرد یاری رسانده است. اعمال فشار برای تغییر حکومت ایران، ذهن بخش معناداری از مخالفان حکومت را به وسوسه تغییرات فوری و فراگیر در ایران درگیر کرده است. بخشی از پیامد این تحول سیاسی، سست شدن باور به روند تحولات تدریجی و در مقابل گسترش شیفتگی به راهکارهای شورشی، انقلابی و براندازانه بوده است.

چرخش بخشی از جامعه ایران به سمت الگوی براندازانه، زمینه دگرگونی چشمگیری را در فضای فکری و فرهنگی ایرانیان بخصوص در فضای مجازی سبب گردیده است. گسترش رادیکالیسم، چه در برنامه و یا گفتار سیاسی، حتی در میان طیف‌هایی که تا پیش از ظهور ترامپ کم یا بیش در اردوی تحول‌طلبانی که به تغییرات تدریجی باور داشتند، در بالارفتن روحیه افراطی‌گری و اعتماد به نفس فعالان برانداز تاثیربسزایی داشته است. فعالان برانداز در فضای مجازی اراده کرده‌اند که تحول بزرگ فورا باید صورت پذیرد و هر صدای دیگری که وعده تغییرات تدریجی، کم هزینه‌تر و بادوام‌تر را می دهد بر‌تابیده نمی شوند زیرا در عزم بزرگ برای تغییرات فوری خلل وارد می‌کنند. پس باید در محاق فرو روند.

طبیعت خودجوش، احساسی و عمدتا نسنجیده حاکم بر فضای مجازی بستر مناسبی را برای بروز و گسترش بی‌قیدی و مسئولیت‌ناپذیری در اظهار نظر و حضور اجتماعی محافل افراطی فراهم آورده است. در فقدان مرجع‌هایی که بتوانند رعایت معیارهای حداقلی در حفظ فضای سالم بحث را تامین کنند و رفتار مدعیان را مورد سنجش، اصلاح و داوری قرار دهند، افراطی‌گری بر فضا مسلط می‌شود.

رشد افراطی‌گری در فضای مجازی تاثیرات مخرب خود را حتی بر گفتمان رسمی فعالان عرصه سیاست نیز گذاشته است. بسیاری از ناطران و کارشناسان هم برای اینکه از قافله عقب نمانند ناخواسته و صرفا برای مورد تایید واقع شدن در افکار عمومی در دائره گفتمان رادیکال و غیرمسئولانه گرفتار شده‌اند. به نظر می‌رسد فرهنگ رادیکال، ولی در اصل پوپولیستی، که بسیاری از صاحبنظران فعال در عرصه رسانه‌ای به آن گرفتار شده‌اند ناشی از تاثیرپذیری از جو و فضایی باشد که طبیعت و سرشت فضای مجازی، آنچنان که به آن اشاره کردم، بر صاحبنظران تحمیل کرده است.

برای پیشگیری و حتی مقابله با چنین تهدیداتی دستیابی به یک توافق جمعی در میان طیف‌ها و گروه‌های مرجع فکری، فرهنگی و سیاسی، از طیف‌های مختلف، بسیار حیاتی است. همین مراجع هستند که در مقاطع مختلف با مشاهده تهدیداتی که روند سالم سیاسی و فرهنگی را نشانه می‌گیرند می‌توانند وارد عمل شوند و با ایجاد اجماع برای مقاومت جامعه مدنی در برابر آن، زمینه ایستادگی در برابر تمامیت‌خواهان را فراهم آورند.

در دو سال اخیر گروه‌ها و محافل افراطی که عمدتا بطور ناشناس اما بعضا سیستماتیک و منسجم عمل کرده‌اند با گفتمانی خشن و ترس‌پراکنانه و حتی تهدیدهای علنی (از طریق ارسال میل و یا گذاردن پیام‌های توهین و تحقیرآمیز) دست اندرکاران فرهنگی و سیاسی را به شدت زیر فشار گذاشته‌اند. این محافل با حضور گسترده مجازی و بدست‌گیری ابتکار عمل در این عرصه تلاش کرده‌اند تا بستر اجتماعی را برای نتیجه‌بخش بودن راهبرد فشار حداکثری فراهم کنند. آنها امیدوارند که با تحقق کامل این سیاست تحول مطلوب سیاسی آنها در ایران صورت پذیرد.

اگرچه برای بسیاری از دست اندرکاران روشن شده است که این موج جدید توسط شمار محدودی محفل و جریان فعال در ارتش سایبری براندازان و با دستور کار به دست‌گیری ابتکار عمل در گفتمان‌سازی در جامعه ایرانی سازماندهی شده اما آنچه حقیقتا حائز اهمیت است اینکه این محافل برای دوره‌ای موفق به اعمال اختناق (بخصوص در فضای سیاسی مجازی) شدند و محافل فرهنگی، دانشگاهی و کنشگران عقلانی عرصه سیاست را زیر فشار گذاشته و گفتمان جاری فضای مجازی را تحت‌الشعاع خود قرار دادند. از همه اینها مهمتر اینکه توانستند روند رفرمیستی سازنده‌ای که از مدت‌ها پیش آغاز شده بود را دچار وقفه و حیرانی کنند.

با اینکه موج شدید خفقان مجازی تا حدودی فروکش کرده است و با آشکار شدن ناپایداری اراده تغییرات سیاسی معطوف به قدرت‌های خارجی، هیجانات براندازانه هم تا حدودی افت کرده است ولی عواقب، پیامدها و تاثیرات فرهنگی رادیکالیسم مجازی همچنان محسوس است.

تجربه اخیر دست کم نشان داده است که عرصه سیاسی ایران تنها با تمامیت‌خواهی حکومتی مواجه نیست بلکه در میان مدعیان قدرت نیز گرایشی به تمامیت‌خواهی وجود دارد که می‌تواند برای تحقق اهداف قدرت‌طلبانه خود، ملاک‌ها و معیارهای دموکراتیک و آزادیخواهانه را قربانی کند. البته این واقعیت را نیز نباید از نظر دور داشت که تداوم  ساختار سیاسی کشور که در طی چهار دهه بر روند حذف و بیرون راندن بخش‌های عظیمی از فعالین سیاسی به خارج از نهادهای تصمیم‌گیری استوار بوده و هیچ گشایشی در جهت رواداری سیاسی در آن مشاهده نشده است عامل اصلی لبریز شدن صبر فعالین سیاسی بوده است. بسیاری از فعالین سیاسی، بخش اعظم عمر سیاسی خود را در اپوزیسیون و حتی در تبعید گذرانده‌اند و به همین واسطه حتی امکان سفر به زادگاه خود را نیز نداشته‌اند. عدم برخورداری از این اولیه‌ترین حق شهروندی به تنهایی می‌تواند موجب شود تا آنها به راهکار براندازانه گرایش پیدا کنند، راهکاری که دست کم به آنها وعده رویای تغییراتی را می‌دهد که زمینه ساز تحقق پایه‌ای‌ترین حقوق شهروندی آنها، یعنی حق بازگشت به میهن و حق مشارکت سیاسی است.

ضرورت دستیابی به یک توافق جمعی

تجربه خفقان در عرصه مجازی نشان داد که هدف اصلی مبارزات دموکراتیک، تغییر حکومت‌ها و یا جابجایی آلترناتیوهای حکومتی، آنهم به هر روش و ابزار، نمی‌تواند ونباید باشد. تحول دموکراتیک راهکارها و روش‌های سالم و سازنده‌ای را می‌طلبد که قطعا در آن حذف، بکارگیری تهدید، جوسازی و هجمه‌های تبلیغاتی جایی ندارد. اگر گروه‌های مرجع در این زمینه سهل‌انگاری کنند و تسلیم جو و فضای ساختگی نهادهای نیرومندی شوند که دستور کاری غیردموکراتیک دارند درهای سیاست همچنان برپایه‌های استبداد خواهد چرخید.

در جمع‌بندی این بحث باید تاکید کنیم که تجربه خفقان مجازی نشان داد که جامعه سیاسی ایران در برابر یورش گروه‌ها و محافل تمامیت‌خواه که پروژه گفتمان سازی و ایجاد موج‌های سیاسی را از طریق ایجاد جو ارعاب و وحشت به پیش می‌برد مصونیت ندارد. برای پیشگیری و حتی مقابله با چنین تهدیداتی دستیابی به یک توافق جمعی در میان طیف‌ها و گروه‌های مرجع فکری، فرهنگی و سیاسی، از طیف‌های مختلف، بسیار حیاتی است. همین مراجع هستند که در مقاطع مختلف با مشاهده تهدیداتی که روند سالم سیاسی و فرهنگی را نشانه می‌گیرند می‌توانند وارد عمل شوند و با ایجاد اجماع برای مقاومت جامعه مدنی در برابر آن، زمینه ایستادگی در برابر تمامیت‌خواهان را فراهم آورند.

سرانجام اینکه، تجربه خفقان در عرصه مجازی نشان داد که هدف اصلی مبارزات دموکراتیک، تغییر حکومت‌ها و یا جابجایی آلترناتیوهای حکومتی، آنهم به هر روش و ابزار، نمی‌تواند ونباید باشد. تحول دموکراتیک راهکارها و روش‌های سالم و سازنده‌ای را می‌طلبد که قطعا در آن حذف، بکارگیری تهدید، جوسازی و هجمه‌های تبلیغاتی جایی ندارد. اگر گروه‌های مرجع در این زمینه سهل‌انگاری کنند و تسلیم جو و فضای ساختگی نهادهای نیرومندی شوند که دستور کاری غیردموکراتیک دارند درهای سیاست همچنان برپایه‌های استبداد خواهد چرخید.