اعتراضات واقعی گروگان رادیکالیسم مجازی!

6df5g4df4g4f علی حاجی قاسمیاعتراضات دی ماه 96 برای چند روز فضای سیاسی ایران را ملتهب کرد. بطور ناگهانی آغاز شد و دامنه آن بسرعت به شهرهای زیادی گسترش یافت و البته پس از چند روز نسبتا سریع هم فروکش کرد. بنابراین نتوانست آنچنان که باید به بحرانی جدی برای نظام سیاسی تبدل شود. باوجود این، بنابر ویژگی های خاصی که این اعتراضات در ابعادی واقعی به خود گرفت نگرانی های زیادی را دامن زد و دست کم پیام آور چند هشدار جدی برای حکومت، جامعه و دست اندرکاران سیاست در ایران بود.

بسیاری فراگیری این اعتراضات را نکته برجسته آن دانستند که در مدتی بسیار کوتاه ده ها شهر ایران را در برگرفت. هیچگاه اعتراضات سیاسی در ایران به این سرعت فراگیر نشده بودند، نه در آستانه انقلاب بهمن 57 و نه در جنبش سبز سال 88.

برخی دیگر ترکیب گروه های شرکت کننده در این اعتراضات را منحصر به فرد دانستند چون برخلاف جنبش سبز اینبار عمدتا ناراضیان اقتصادی را دربر گرفت که بخش اعظم آنها به لایه های پایینی طبقه متوسط و فرودستان حاشیه نشین، بخصوص در شهرهای کوچکتر ایران تعلق داشتند. برای نخستین بار پس از انقلاب 57 گروه هایی در اعتراض های ضد حکومتی شرکت می کردند که از حیث ترکیب طبقاتی به جنس معترضین انقلاب ضد سلطنتی شباهت داشتند.

بالاخره برخی دیگر، نقش خیره کننده فضای مجازی و ابزاری که اینترنت در اختیار معترضین قرار داده بود را برجسته دیدند چون به مخالفین این امکان را می داد که محدودیت های ناشی از عدم فعالیت های تشکیلاتی در جامعه را از طریق شبکه های اجتماعی در فضای مجازی جبران کنند. در این ارتباط همچنین به امکانی که فضای مجازی به دولت های مخالف و یا رقیب ایران می داد تا با استفاده از این امکان و دیگر کانال های رسانه ای در دامن زدن به اعتراضات تاثیرگذار باشند نیز اشاره شد.

تردیدی نیست که در همه این موارد عناصری جدی از حقیقت مشاهده می شود و هر کدام به نوع خود در بحث اعتراضات از اهمیت برخوردارند. در این مطلب اما به جنبه دیگری از اعتراضات دی ماه می پردازیم. به موردی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. پتانسیل بالای تبدیل اعتراضات صنفی و سیاسی و ابراز نارضایتی از وضع موجود به شورش های رادیکال و تلاشی که از سوی گروه های برانداز در وسوسه جامعه به وداع با اصلاح طلبی و دلبستن آن به رودررویی همه جانبه با حکومت انجام گرفت. به همین دلیل، بروز این پتانسیل در بین معترضین تنها جنبه برجسته ماجرا نبود بلکه استقبال ضمنی برخی از دست اندرکاران سیاسی و شور و شعفی که این اعتراضات در بخشی از مخالفان حکومت دامن زد دیگر جنبه تامل انگیز این اعتراضات بود که به نظر این نگارنده شایسته بررسی و شفافیت بیشتر است.

در جریان اعتراضات جنبش سبز، پدیده رادیکالیسم در پیشبرد مبارزه سیاسی، چه در هدف و یا روش های مبارزه، نیز بروز پیدا کرده بود اما نه به عنوان گرایشی مسلط زیرا تا آخرین روزهای اعتراضات جنبش سبز با وجود وقوع درگیری ها و خشونتی که در برخورد میان معترضان و نهادهای امنیتی حکومت بروز پیدا می کرد دستور کار آن جنبش وادار کردن نظام به پایبندی به ساز و کارهای قانونی در برگزای انتخابات سالم و احترام به آراء شهروندان بود. در اعتراضات دی ماه 96، اما، اعتراض به نارسایی های اساسی نظام در تامین رفاه حداقلی شهروندان، از پرداخت حقوق و تامین اشتغال برای طیف بزرگ بیکاران گرفته تا پرداخت حقوق معوقه کارکنان و بازنشستگان و پس دادن پول سپرده گذاران و مواردی از این دست که مطالبات واقعی معترضین بود به سرعت به پروژه سیاسی انهدام کل نظام پیوند خورد. به بیان دیگر آنچه در فضای سیاسی معرف اراده معترضان شد، و یا تلاش شد تا جلوه دهنده اراده معترضان شود، عزم معترضین به براندازی نظام سیاسی بود.

این که بخشی از ناراضیان و مخالفین حکومت از گذشته های دور تغییر بنیادین وضع موجود را از طریق رودررویی همه جانبه و اقدام در جهت سرنگونی حکومت میسر می دانند برای همگان آشکار است. رویکرد انقلابی و انجام تحولات سیاسی به روش های براندازانه در فرهنگ سیاسی ما پدیده ای آشنا بوده است. اما از سوی دیگر بسیاری از تحول خواهان ایران پس از انقلاب 57 وارد روند بازنگری در ارزش ها و راهکارهای سیاسی شدند و در همان دو دهه نخست پس از انقلاب بسیاری با راه و روش های انقلابی مرزبندی کردند. از آن پس، آنچه می دانیم این است که باور مسلط در میان دموکراسی خواهان ایران که در پیوند نظری با تجربه و دستاوردهای دموکراسی های بالغ در غرب شکل گرفته، پیشبرد تحولات سیاسی و گذار به مردمسالاری از طریق روندی های تدریجی باید صورت گیرد که البته این راهبرد در هر مرحله به نتایجی هم رسیده است؛ از ترویج گفتگو به مثابه راهکار حل اختلافات چه در عرصه ملی و بین المللی گرفته تا تلاش های گسترده برای برقراری حاکمیت قانون، پرهیز از خشونت، رواج فرهنگ همزیستی، تلاش برای نهادینه کردن فعالیت آزاد حزبی و مطبوعاتی ، پذیراندن انتخابات به عنوان راهکار مشارکت عمومی در جابجایی قدرت، نهادینه کردن ایده انجام تغییرات همراه با ثبات و ده ها مورد دیگر، همه و همه از دستاوردهای روند نهادینه شدن رویکرد رفرمیستی، بخصوص در حوزه اندیشه در ایران بوده است.

اعتراضات دی ماه 96 برای چند روز فضای سیاسی ایران را ملتهب کرد. بطور ناگهانی آغاز شد و دامنه آن به سرعت به شهرهای زیادی گسترش یافت و البته پس از چند روز نسبتا سریع هم فروکش کرد. بنابراین نتوانست آنچنان که باید به بحرانی جدی برای نظام سیاسی تبدل شود. باوجود این، بنابر ویژگی های خاصی که این اعتراضات در ابعادی واقعی به خود گرفت نگرانی های زیادی را دامن زد و دست کم پیام آور چند هشدار جدی برای حکومت، جامعه و دست اندرکاران سیاست در ایران بود.

اگر نقطه شروع حضور جدی رفرمیسم در سپهر سیاسی ایران را جنبش منتهی به پیروزی محمد خاتمی در انتخابات سال 76 قرار دهیم، حرکت رفرمیستی در ایران در دو بستر حکومتی و خارج از حکومت، متکی بر اراده اکثریت بزرگی از مردم ایران در انتخابات پی در پی تجلی یافته است. همچنین اگر حمایت از حرکت رفرمیستی را در میزان بالای رای دهندگان به اصلاح طلبان در انتخابات پیاپی بدانیم، اراده رفرمیستی متکی به حمایت لایه های عظیمی از مردم ایران، در ائتلافی نانوشته در دو دهه اخیر، روندی سازنده را با فراز و نشیب ها و دستاوردهای ملموس و راهبردی خود طی کرده است که آخرین آن حضور گسترده گروه های بزرگ اجتماعی طرفدار اصلاحات در انتخابات ریاست جمهوری بهار گذشته بود. آیا چنین اراده ای که در انتخابات اخیر در ابعادی وسیع ظهور پیدا کرده بود، بناگاه ودر فاصله چند ماه می توانست دچار دگرگونی بنیادین شود و جامعه از این رو به آن رو شود؟ طبیعتا پاسخ به این سئوال منفی است و اثبات چنین ادعایی هم در افول فوری رویکرد شورشگرانه در اعتراضات اخیر بود.

به بیان دیگر، اگرچه عوامل بروز نارضایتی همچنان به قوت خود باقی هستند و در صورتی که نظام سیاسی در جهت تحقق مطالبات موفق عمل نکند، بطور قطع در زمانی دیگر، وقوع اعتراضاتی جدید دور از انتظار نخواهد بود، اما آنچه مسلم می نماید اینکه پاسخ گروه های وسیعی از مردم به فراخوان شورش، حداقل در تجربه اعتراضات دی ماه، محدودتر از آن چه بود که بخش بزرگی از براندازان سعی در جلوه دادن آن دارند. معترضین در شهرهای زیادی به حرکت های اعتراضی پیوستند اما کمیت ناراضیانی که در روزهای وقوع اعتراضات در تجمعات اعتراضی شرکت کردند محدود بود و در میان همان معترضینی که به خیابان آمدند اراده ای که بر تشدید درگیری ها اصرار داشت به مراتب محدودتر بود. بنابراین، پایگاه اجتماعی تحول خواهان رادیکال حداقل با اتکاء به داده های تاکنونی، محدود است.

آنچه اما جای تامل دارد، تردید و تاملی است که در میان بخش هایی از پایگاه جریان رفرمیستی در عدم مرزبندی قاطع با فراخوان شورش طیف های منتسب به براندازی مشاهده شد. بخش هایی از رفرمیست ها، بخصوص در خارج از ایران و در فضای مجازی، انگار سیاست صبر و انتظار پیشه کرده بودند و منتظر عاقبت و ادامه روند حوادث بودند. بنظر می رسید که آنها منتظر بودند  ببینند روند حوادث به کدام سمت در حرکت است تا اگر اعتراضات به گشایشی در عرصه سیاسی منجر شد آنها نیز از آن عقب نمانند.

شاید بتوان دلایل گوناگونی را در توضیح این سردرگمی برشمرد، اما به نظر می رسد سه دلیل ذیل قابل تامل باشند:

عدم حضور در سیاستگذاری فعال در عرصه واقعی سیاست در ایران

بخش اعظم فعالین سیاسی رفرمیست، چه آنهایی که همچنان در ایران زندگی می کنند ولی بویژه آنهایی که به خارج مهاجرت کرده اند و عمدتا در فضای مجازی فعالیت دارند، بطور فعال از عرصه سیاستگذاری عملی و سازنده در ایران بیرون گذاشته شده اند. نظام سیاسی که با خودی و غیرخودی کردن عرصه عملی سیاست، بخش بزرگی از جامعه سیاسی را در حاشیه نگاه داشته است، در طی چهل سال زمامداری با بیرون راندن دائمی بسیاری از خودی ها از دایره قدرت، موجب شکل گیری حاشیه ای بزرگ از فعالین عرصه سیاست ایران شده که نقشی در عمل سازنده سیاسی در کشور ندارند. این فعالین که انگیزه ها، رویاها و چشم اندازهای بزرگی برای پیشرفت کشور در سر دارند همواره در برابر سدی که مانع حضور آنها به عرصه عملی سیاست می شود، قرار می گیرند و ناگزیر می شوند خود را به خویشتنداری و صبور بودن مجبور کنند تا خود را از وسوسه درگیر شدن و به چالش کشیدن ساختار حکومت در امان نگاه دارند. این چالشگری زمانی ابعاد فرسایشی به خود می گیرد که روند پیشرفت کشور دچار سکون شود یا عرصه سیاسی کشور عرصه ترکتازی محافل نالایق فسادپرور گردد، امید به مشارکت کمرنگ تر شود و در کنار اینها، راهکارهای جایگزینی که معتقدین به براندازی ارائه می کنند براق تر و وسوسه انگیز تر جلوه کند.

علاوه براین، اگر پیروزی های اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات و موفقیت های آنها در عرصه کشورداری (مانند موفقیت در مذاکرات هسته ای) موجب دلگرمی به حاشیه راندگان می شود ، سنگ اندازی های نهادهای قدرت در مسیر پیشرفت و سازندگی و امتناع آنها در تعامل داخلی و بین المللی، زمینه افزایش یاس به اصلاح امور و نرم شدن آنها در برابر سودای «تحول» بزرگ را فراهم می آورد.

نقش براندازان در رادیکالیزه کردن گفتمان سیاسی در فضای مجازی

طی یک دهه اخیر با ورود کانال های ارتباطی در فضای مجازی بویژه فیس بوک، اینستاگرم، تلگرم، توئیتر و…، امکانات جدیدی برای گسترش ارتباطات عمومی و و تبادل نظر سازنده بین شهروندان فراهم آمد که بی تردید در رشد و اعتلای دانش و تجربه سیاسی جامعه ایرانی هم بسیار موثر بود. در کنار جنبه های سازنده فضای مجازی، اما، ماهیت و کارکرد غیرعلنی و غیر قابل کنترل داده های کاربران که امکان راستی آزمایی را برای مخاطبان بسیار دشوار می کند این امکان را فراهم آورده تا نهادها و افرادی، در حکومت یا اپوزیسیون، با سوء استفاده از این کانال ها به دستکاری اخبار و اطلاعات بپردازند و از آن در جهت فضاسازی و هدایت افکار عمومی بهره برداری کنند. در بسیاری موارد نهادها، گروه ها و افرادی بطور سیستماتیک از فضای مجازی برای پیشبرد دستور کارهای مورد نظر خود بهره می برند که طیف های افراطی در حکومت و در اپوزیسیون ایران نیز از این امر مستثنی نبوده اند.

در مورد رفرمیست ها و پایگاه اجتماعی متمایل به این طیف، آنچه مشهود است اینکه در فضای مجازی این طیف سوژه اصلی رادیکال های برانداز بوده اند که برای پیشبرد دستور کار سیاسی خود تلاش گسترده ای را در رادیکالیزه کردن فضا بمنظور جلب حمایت پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان به تحولات رادیکال سازماندهی می کنند. در پاییز اخیر که فشارهای داخلی و بین المللی بر برجام افزایش یافت فضای مجازی به عرصه ای جدی برای گسترش یاس و نومیدی تبدیل شد. همینطور در جریان اعتراضات این کانال ارتباطی به ابزاری برای جنگ اطلاعاتی بین حکومت و براندازان تبدیل شد که ماحصل آن رادیکالیزه شدن فضای سیاسی در شبکه های مجازی بود.

 فقدان تجربه و ابتکارهایی با اهداف بلندمدت رفرمیستی

اگرچه عوامل بروز نارضایتی همچنان به قوت خود باقی هستند و در صورتی که نظام سیاسی در جهت تحقق مطالبات موفق عمل نکند، بطور قطع در زمانی دیگر، وقوع اعتراضاتی جدید دور از انتظار نخواهد بود، اما آنچه مسلم می نماید اینکه پاسخ گروه های وسیعی از مردم به فراخوان شورش، حداقل در تجربه اعتراضات دی ماه، محدودتر از آن چه بود که بخش بزرگی از براندازان سعی در جلوه دادن آن دارند. معترضین در شهرهای زیادی به حرکت های اعتراضی پیوستند اما کمیت ناراضیانی که در روزهای وقوع اعتراضات در تجمعات اعتراضی شرکت کردند محدود بود و در میان همان معترضینی که به خیابان آمدند اراده ای که بر تشدید درگیری ها اصرار داشت به مراتب محدودتر بود. بنابراین، پایگاه اجتماعی تحول خواهان رادیکال حداقل با اتکاء به داده های تاکنونی، محدود است.

اصلاح طلبی در فضای سیاسی ایران عمدتا از بالا و توسط فعالینی که از درون حکومت به این راهکار باور پیدا کرده بودند، ترویج شده است و به همین دلیل در ایران تجارب و پشتوانه های کافی در مبارزات رفرمیستی از پایین شکل نگرفته است. اگر به تجربه مبارزات رفرمیستی در دموکراسی های بالغ در غرب عمیق شویم درمی یابیم که در این جوامع مبارزه رفرمیستی، تقریبا در تمامی موارد، از پایین آغاز شده  است. گروه های مختلف اجتماعی اعم از کارگران، دهقانان، روشنفکران، زنان، فرهنگیان و نمونه های نظیر اینها حول مطالبات معین صنفی خود گردهم می آمدند تا بتوانند در گفتگو و حتی اعمال فشار به طرف مقابل خود (بویژه حکومت ها)، آنها را به تامبن مطالبات خود وادار نمایند. گردهم آیی حول مطالبات معین صنفی، به این گروه ها هدف و راهکارهای مشخص و واقعی را در مبارزه گروهی می داد و به همین دلیل آنها گرفتار پروژه های بزرگ سیاسی که انجام آنها پرهزینه بود و تحقق آنها در افقی دور انجام می پذیرفت نمی شدند.

مبارزه برای تحقق اهداف معین صنفی و گروهی کار مبارزه را برای شهروندان آسان می کرد و به آنها در فعالیت گروهی چابکی و سرعت عمل می داد. ضمن اینکه کم هزینه بود و دسترسی به اهداف در مبارزه صنفی و گروهی به معنای تامین منافع مشخص گروه ها می شد مثل بالا رفتن سطح دستمزدها، بهبود شرایط کار، برخورداری از حق رای، کاهش ساعات کار، برخورداری از کمک هزینه حکومتی برای تهیه مسکن، ایجاد سیستم بیمه عمومی و دیگر برنامه های رفاهی و موارد بسیار زیاد دیگری از این دست.

در فرهنگ سیاسی ایران مبارزه برای تحقق این اهداف کوچک گروهی، عبث دانسته شده است. روشنفکران سیاسی ایران متاثر از جنبش های چپ و انقلابی، همواره به دنبال تغییرات بزرگ بوده اند. آنها همواره تغییر کل حکومت را در دستور کار قرار داده اند و به همین دلیل با تحقیر و ناچیز دانستن این اهداف «کوچک» تنها زمانی طرح آنها را جایز دانسته اند که در خدمت هدف بزرگ سرنگونی حکومت قرار گیرند. به همین دلیل مبارزات صنفی و کارگری را همواره و همین حالا هم کاملا در خدمت مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی قبول دارند. مبارزه برای حقوق زنان و حتی آزادی حجاب را در چارچوب ضریه زدن و انهدام حکومت جایز می دانند. انتقاد به کاستی ها در تامین حقوق بشر و مبارزه در این جهت را با هدف افشاگری و بی اعتبار کردن حکومت و از این طریق لرزان تر کردن پایه های آن انجام می دهند.

به همین دلیل است که حتی در ذهنیت رفرمیست های ایران (بدون آنکه خود بدان آگاه باشند) مبارزات رفرمیستی به خودی خود و برای اهدافی که هر گروه اجتماعی برای تامین مطالبات خود در نظر می گیرد مشروعیت و اعتبار ندارد. در این فرهنگ سیاسی است که اصلاح طلبان حکومتی هم تنها انتخابات را اصلی ترین موضوع سیاست خود می دانند چون از آن طریق است که قدرت را در دست می گیرند و به همین دلیل است که تنها در آستانه انتخابات برای مبارزات اجتماعی خود موضوعی قابل طرح دارند و دستور کاری دارند که آن را موجه می پندارند. رفرمیست های خارج از حکومت حتی همین ابتکار را هم نداشته اند و به غیر از آنکه در آستانه انتخابات به فعالیت اصلاح طلبان حکومتی دلخوش می کنند، در فواصل انتخابات، فعالیت شان به انتشار چند روزنامه و مجله و یا انجام چند سخنرانی در این یا آن شهر محدود می شود. نداشتن برنامه کار برای انجام مبارزه بی وقفه رفرمیستی این طیف سیاسی را آسیب پذیر می کند چون می تواند در برابر جلا و جبروت «تحول بزرگ» ناکارآمد جلوه کند!

درسی که اعتراضات دی ماه به رفرمیست های ایران داد این است که تداوم روند اصلاح طلبی باوجود اقبالی که در دو دهه اخیر در فضای سیاسی ایران داشته است تضمین شده نیست. محدودیت هایی که از طرف نظام سیاسی در برابر اصلاح طلبان حکومتی اعمال می شود می تواند اصلاح طلبی را گرفتار سترونی کند. راه برون رفت از این وضعیت، بازتعریف مطالبات اجتماعی و شرکت دادن نمایندگان گروه های بزرگ اجتماعی در گفتگوهای ملی برای تعیین اولویت ها و سیاستگذاری هاست. چنانچه این امر تحقق پیدا کند و بستر مذاکره میان گروه های اجتماعی و نهادهای قدرت مهیا شود، امر سیاست شفافیت می یابد و روند علنی سیاستگذاری ها به توزیع عادلانه امکانات و ثروت در جامعه منجر می شود. فقدان این روند عامل اصلی و ریشه تمامی بحران هایی است که کشور را گرفتار خود کرده است.

تهدید بزرگ علیه اصلاح طلبی، عدم قاطعیت و صراحت آن در برابر رویکرد انقلابی و غلطیدن به دام رادیکالیسم است. چنانچه رفرمیست ها در تاکید به این اصل اساسی ثابت قدم باشند که روند دموکراتیک در جامعه نه از طریق حذف حکومتگران که قبولاندن این حقیقت به آنها که با مشارکت همگان در تصمیم گیری، امنیت جامعه با کمترین هزینه تامین می شود می توان به برقراری دموکراسی پایدار در ایران مطمئن بود. حذف حکومتگران، چه با اتکاء به شورش ناراضیان و یا مداخله خارجی، شاید مخالفین را به قدرت برساند ولی امنیت و ثبات را برای مدتی طولانی به خطر خواهد انداخت و حاصل چند دهه تلاش جامعه ایران در گذار تدریجی به مردمسالاری را برباد دهد. رفرمیست هایی که درس رفرمیسم را خوب فراگرفته باشند هیچگاه آن را پروژه ای برای یک فصل نخواهند دانست بلکه باور و کردار رفرمیستی را به مثابه یک فرهنگ متمدنانه رویکرد و راهکاری برای همزیستی مسالمت آمیز طبقات و گروه های اجتماعی یک جامعه و روندی برای همه فصول می دانند.