تردیدها در سیرِ جانشینی رهبری در بحبوحه‌ی نگرانی های خامنه‌ای

-

 majid-rafizadeh مجید رفیع زادهدر چند سال اخیر شایعه‌های پرشماری در مورد رو به وخامت رفتن سلامتی آیت الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بر سر زبان‌ها بوده و پراکنده شده است. بروز این شایعه‌ها و مسآله‌ی سلامت او پرسش مهمی را پیش ‌روی ما قرارمی‌دهد: اگر آیت الله خامنه‌ای که سی و دو سال در مقام رهبری بوده است بمیرد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

کارشناسان، پژوهشگران، تحلیل‌گران سیاسی و برخی از سیاستمداران ممکن است با شتاب به میدان بیایند و چند اسم را به عنوان جانشین احتمالی او مطرح کنند. امّا مرگ خامنه‌ای می تواند به شورشی سراسری علیه تئوکراسی یا یزدان‌سالاری مستقر در کشور منجر شود و به سلطه‌ی آن بر قدرت پایان دهد. با توجه به این امر که میلیون‌ها نفر امکان شرکت در تشییع جنازه‌ی او را خواهند یافت، همین امکان می‌تواند زمینه‌ی لازم یا سکوی پرش برای تظاهرات اکثریت مردم را علیه مقامات فراهم سازد.

بسیاری در ایران بر این باورند که رهبر قَدَر قدرتِ جمهوری اسلامی که حرف آخر را در سیاست داخلی و خارجی کشور می‌زند عامل انسجام و یکپارچگی رژیم و مانع فروپاشی آن است. مرگ او می‌تواند مردم را از قدرت طغیان علیه رژیم برخوردار کند. افزون بر همه‌ی این‌ها، ناخشنودی و نارضایی مردم از دولت و بلندپایگان کشور در خلال چند سال اخیر به سطحی بی سابقه رسیده است. سناریوی محتمل دیگر این است که خامنه‌ای در اثر وخیم شدن وضعیت جسمانی و بیماری خویش از قدرت کناره‌گیری کند. در صورت تحقق چنین سناریویی، امکان یک انتقال قدرتِ زیرِ نظارتِ رژیم وجود دارد و رژیم از خطر سقوط جان به‌در خواهد برد.

براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نهادهای سیاسی متعددی در تصمیم‌گیری در مورد جانشینی خامنه‌ای دخیل‌اند. با وجود این، واقعیت امر این است که یک نهاد خاص – سپاه پاسداران انقلاب اسلامی- که در قانون اساسی کشور در این عرصه از هیچ حقی برخوردار نیست- به احتمال زیاد تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی در این عرصه خواهد بود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دو دهه‌ی گذشته به نیرومنترین کانون قدرت سیاسی و اقتصادی کشور تبدیل شده است.

در مرحله‌ی بعد با این پرسش روبه رو می شویم‌: بلندپایگانِ سپاه پاسداران خواستار تکیه زدن چه‌کسی بر جای آیت الله خامنه‌ای اند؟ مهم‌ترین شرط در این ارتباط برای بلندپایگان سپاه این است که آنان جانشین خامنه‌ای را مهار و کُنترل کنند نه بر عکس. چنین به نظر می رسد که که این بلندپایگان خواستار شخصیّتی روحانی اما نه چندان برجسته  و بی‌سروصدایی هستند که پشتیبان بی چون و چرای فعالیت‌های سپاه باشد. این فعالیّت‌ها اِعمال قدرت انحصاری بر سیاست و اقتصاد کشور و دیگر اهداف سپاه چون پیشبرد و ارتقاء برنامه‌ی هسته‌ای و جاه‌طلبی‌های برتری‌جویانه‌ی منطقه‌ای را شامل می‌شود. آخرین توقّع رهبران سپاه از جانشین خامنه‌ای این است که اقتدار سپاه را به چالش نکشد. بدین سان، هر کسی که بتوان بر او مُهر میانه رو یا اصلاح طلب را زد، از نگاه سپاه نامزدی جدّی برای مقام نخواهد بود.

افرادی چون ابراهیم رئیسی- رئیس قوه‌ی قضاییه – و مجتبی خامنه‌ای- دومین پسر آیت الله خامنه‌ای- تا زمانی که خودی نشان ندهند و سودای مطرح‌کردن سیاست‌های خویش را در سر نپرورانند و خودمختاری و اقتدار رهبران سپاه و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام را به چالش نکشند برای فرماندهان سپاه نامزدهای خوب و مناسبی برای جانشینی رهبر کنونی‌اند.

زمانی که علی خامنه‌ای بر جای بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب ایران تکیه زد یکی از کم صلاحیت‌ترین نامزدهای احراز این مقام به ویژه در مقایسه با روحانیون متنفذی چون آیت‌الله حسینعلی منتظری بود. آیت‌الله منتظری پیش ار مغضوب شدن، قائم مقام خمینی و جانشین منصوب شده‌ی او بود. آیت‌الله منتظری به خاطر به چالش کشیدن مقامات [ و شخص آیت‌الله خمینی] از قائم مقامی کنارگذاشته شد.

سخن کوتاه، در صورت درگذشتِ رهبر جمهوری اسلامی، یا ملت علیه رژیم سر به شورش برخواهند داشت و قدرتِ حاکم را در معرض خطر قرار خواهند داد یا سپاه پاسداران موفّق خواهد شد شخصیّتی چاپلوس و مجیزگو را در این مقام قراردهد که نقش عروسک خیمه‌شب‌بازی سپاه را برعهده خواهد ‌گرفت و به سپاه امکان خواهد داد ضمنِ دردست ‌داشتن مهار امور سیاسی و اقتصادی، اعمالِ فشار بر دیگر نهادها را نیز روز به روز افزایش دهد.

مشروعیّت و اعتبار دینی و فقهی علی خامنه‌ای در آن زمان از سوی علما و روحانیون قم با شدّت و حِدّت به‌زیر سوأل رفت چرا که او نه مجتهد بود و نه مرجع(تقلید) که از حق صدور فتوا – شرطی از شروط رهبری در قانون اساسی- برخوردار باشد. افزون بر این خامنه‌ای در مقایسه با آیت‌الله خمینی، رهبری ضعیف و فاقد فرّه (کاریسما) تلقی می‌شد. از آن جایی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی بر اقتدار دینی و فقهی رهبری تاکید شده است، انتخاب خامنه‌ای به این مقام بدون هیچ شک و تردیدی بیش و پیش از آن که تصمیمی دینی و مذهبی باشد تصمیمی سیاسی بود.

هرچند که خامنه‌ای در ابتدای کار ضعیف بود، به‌گونه‌ای پیش‌بینی نشدنی در به حاشیه راندنِ علما و روحانیون بلندپایه‌ی قم که با او از درِ مخالفت درآمده بودند با موفقیّت عمل کرد و توانست با ایجاد حلقه‌ی یاران خود و دفتری برای سیاست خارجی و بالاخره اتّحادی محکم با سپاه برای کنترل و مهار اپوزیسیون موقعیّت خویش را تحکیم کند. به مرور زمان آراء و عقاید او نیز دستخوش تغییر و دگرگونی شد و طرفداری از برنامه‌ی تسلیحاتی هسته‌ای ایران و آمریکا ستیزیِ هرچه بیش‌تر را پیشه کرد. به عبارت دیگر، ساختاری سیاسی آفرید که در آنِ واحد آمیزه‌ای از دیکتاتوری نظامی و تئوکراسی (یزدان‌سالاری) است.

سرانجام این‌که نظریه‌ای نیز حکایت از آن دارد که مقام رهبری پس از درگذشت آیت‌الله خامنه‌ای به کلّی لغوشده و ار بین برود. باوجود‌این، باید به خاطر داشت که اُسِ‌ اساس جمهوری اسلامی و تفسیرِ شیعی آن بر نظریه‌ی “ولایت فقیه” بنا نهاده شده است و این نظریه‌ای است که آیت‌الله خمینی مطرح‌کننده و مروِّجِ آن بوده است. در نتیجه، چنین سناریویی فوق‌العاده نامحتمل به‌نظر می‌رسد.

سخن کوتاه، در صورت درگذشتِ رهبر جمهوری اسلامی، یا ملت علیه رژیم سر به شورش برخواهند داشت و قدرتِ حاکم را در معرض خطر قرار خواهند داد یا سپاه پاسداران موفّق خواهد شد شخصیّتی چاپلوس و مجیزگو را در این مقام قراردهد که نقش عروسک خیمه‌شب‌بازی سپاه را برعهده خواهد ‌گرفت و به سپاه امکان خواهد داد ضمنِ دردست ‌داشتن مهار امور سیاسی و اقتصادی، اعمالِ فشار بر دیگر نهادها را نیز روز به روز افزایش دهد.


*برگرفته از تارنمای روزنامه‌ی انگلیسی زبان «عرب نیوز» که در جده در عربستان سعودی منتشر می شود.

**مجید رفیع‌زاده پژوهشگر روابط بین الملل و تحلیلگر امور خاورمیانه از آمریکاییان ایرانی-سوری تبار (پدر ایرانی و مادر سوری) است.