تظاهرات اخیر در ایران بازتابِ تحوّلی مهم و معنادار در جامعهی این کشور است. هر روز قشرها و لایههای اجتماعی تازهای به این تظاهرات میپیوندند. قدرتِ حاکم که روز به روز نامحبوبتر میشود جز با توسّل به خشونت به موجودیّت خود ادامه نمیدهد. بدیهی و آشکار است که رژیم در درازمدّت محکوم به فناست.
از شانزدهم سپتامبر ٢٠٢٢ و در پیِ کشته شدن خانم مهسا امینی در جریان بازداشت او توسّطِ گشت ارشاد به اتهّامِ بدحجابی، ایران دستخوش بحرانی سیاسی است که بخشی از مردم و در رأسِ آنان زنان جوان را برای اعتراض به قوانین اسلامگرایانه [قوانینی مبتنی بر ایدئولوژی اسلام سیاسی] به خیابانها میکشاند. ریشههای شورش و خیزشِ پیشِ رو را باید در برآمدن یک رژیم خداسالار در ایران در سال ١٩٧٩ جستوجوکرد. جنبشِ جاری را باید جنبشی انقلابی تلقّیکرد چرا که تظاهرکنندگان خواستار تغییر رژیماند. در حقیقت، ماهیّتِ الهی رژیم و چهارچوب اقتدارگرایانه و استبدادی اختیارات رهبریِ آن، راه را بر تخقّقِ آرمانها و ایدهآلهای اکثریت مردم سدّ میکند. در چهارچوبِ سیاسیِ کنونی جمهوری اسلامی، ایرانیان چیزی جز مخلوقاتِ رهبر بهشمار نمیآیند و از همین رو جز با تغییر رژیم نمیتوانند به شهروندانی برخوردار از حقوقِ شهروندیِ تامّ وتمام بدلشوند(١) .
خیزش و قیامی که تقویّت میشود
در روز ٢۵ اکتبر ٢٠٢٢، نیروهای سرکوبِ رژیم برای شناسائی دانشآموزانی که عکسهای آیتالله روحالله خمینی- بنیانگذار جمهوری اسلامی- را از کتابهای درسی خود کندهاند به مدرسهی دخترانهای در «ایرانشهر» هجوم میبرند. در جریان این هجوم، «پارمیس همنوا» – دخترِ دانشآموزِ ١۴ ساله- یکی از دانشاموزانی که عکس خمینی را از کتاب خود کنده بود هدفِ ضرب وشَتم سرکوبگران قرارمیگیرد. شدّت این ضرب وشتم وحشیانه به حدّی است که «پارمیس» روز بعد در اثر جراحات وارده جان میسپارد. بدین سان است که اعتراص به سیاستِ «کیش شخصیّتِ» تحمیل شده بر مردم توسّطِ ملایان با مجازات مرگ پاسخ دادهمیشود. باوجود این، روزی نمیگذرد که در آن مردم تندیسها و تصویرهای آیتاللهها و سرداران سپاه را در خیابانها به آتش نکشند و دیوارهای شهر را با شعارهایی که مردم در خیابانها سرمیدهند تزیین نکنند. شعارهایی چون: «مرگ بر دیکتاتور»، « زن، زندگی، آزادی»، « از زاهدان تا کردستان، جانم فدای ایران» و «کردستان، زاهدان، چشم و چراغ ایران». دو شعار اخیر اشارهای است به دو منطقه یا دو استان کردستان و سیسستان و بلوچستان که در جریان سرکوبِ جنبش اعتراضی مردم شمار کشتهشدگان در اثر اصابت گلوله در جریان دو ماه نخست جنبش به نسبت دیگر نقاط ایران بسیار بالا بوده است. در روز ٣٠ سپتامبر ٢٠٢٢ [روز جمعه و روز برگزاری نماز جماعت]، در زاهدان در استان سیستان و بلوچستان در جنوبِ شرق کشور، نیروهای سرکوبگر رژیم به سوی مردم آتشگشوده و بیش از صد تن از جمله شماری از کودکان را بهقتل رساندهاند. جمهوری اسلامی از بدو تأسیس، این دو منطقه از کشور را آماجِ سرکوب و ستم قرارداده و اهالی دو منطقه را به جداییطلبی متهمکردهاست چرا که اهالی این دو استان شیعه نبوده و سُنّی مذهباند.
رژیم در عین حالی که خود را ضامن وحدت و یکپارچگی ملّی معرفی میکند تبعیض را در کشور نهادینه کرده و به ویژه در دو عرصهی دین و جنسیّت شدیدترین تبعیضها را به مردم تحمیل کردهاست. با وجود این، در همان استان بسیار فقیرِ سیستان و بلوچستان تظاهرکنندگان همان شعار«مرگ بر دیکتاتور» را سرمیدهند و مانند مردم دیگر مناطق کشور خواستارِ استقرارِ آزادی در ایراناند.
چندین هفته پس از جمعهی سیاه زاهدان در روز ۴ نوامبر، در شهر خاش چهرهی زنی تکیده و لاغر اندام که بر دیواری بهنسبت ویران شعار «زن، زندگی، آزادی» را با تکه زغالی مینویسد نشان میدهد که مردم ایران در پیگیری آرمانهای مشترک با هم متحّد و یکپارچهاند و از اختلافهای زائیدهی ایدئولوژی فرقهگرایانهی جمهوری اسلامی عبورکردهاند. از کردستان – زادگاه مهسا امینی- در شمالِ غربّ کشور تا سیستان و بلوچستان در جنوبِ غرب ایران همان شعارها علیه رژیم سرداده میشود.
مقامات جمهوری اسلامی از اواخر ماه نوامبر سال گذشته (٢٠٢٢) به کوششی برای ایجاد فضای یک «جنگ روانی» علیه تظاهرکنندگان از طریقِ تبدیل بحرانِ مشروعیّت خود در داخل به یک بحران خارجی دستزدند. راهبردِ مورد استفاده برای نیل به این هدف ایجاد یک فضای جنگی و یورش به اقلیم خودمختار کردستان با استفاده از آتش توپخانه، پرتاب موشک و بالاخره توسّل به پهپاد بود. در عین حال بهراه انداختن یک جنگ نیابتی با استفاده از هواداران رژیم در خارج از ایران علیه اهدافِ سعودی و اسرائیلی نیز برای تشدید رویاروئی نظامی در منظقه و در پی آن توجیه سرکوبِ قیام مردم در داخل مرزهای کشور نیز جمهوری اسلامی را وسوسه میکند.
تظاهرات اعتراضی مردم ده هفته پس از آغاز ان سرتاسر کشور را در برگرفته است. بیش از ١٣٠ شهر صحنهی تظاهرات ضدِّ رژیم بوده و دست کم ۶٠٠ نفر که به شیوهای مسالمتآمیز دست به تظاهرات زدهاند کشته شده و بیش از ١٩٠٠٠ نفر بازداشت شدهاند.
در روز ۶ نوامبر ٢٠٢٢ ، ٢٢٧ نماینده از کلِّ ٢٩٠ نمایندهی مجلس شورای اسلامی در نامهای به قوّهی قصائیه خواستار اعدام دستگیرشدگان در اسرعِ وقت شدند(٢). شایانِ یادآوری است که صلاحیّت این نمایدگان برای نامزدی و شرکت در انتخابات و تکیهزدن بر کرسی نمایندگی مجلس را نهادی تعیین و تأیید میکند که خود منتخَب مردم نیست و اعضای آن را آیتالله خامنهای، رهبرِ رژیم، منصوب میکند. همین نمونه نشان میدهد که رژیم تمامی فرصتها را برای دستزدن به اصلاحاتِ سوزانده و جز سرکوب و خشونت هیچ راهی برای پاسخ به خواستهای مردم ندارد.
از دستِکم دو دههی پیش بدین سو و در پی سرکوبِ خونین جنبش اعتراضی مردم در سال ١٩٩٩ ، کسانی که قربانیان آن سرکوب بودهاند بهرغم تحمّلِ چند بار زندان و انواع سختیها و مصائبِ دیگر دست از مبارزه نکشیده و فعّال بودهاند. این گروه در آغاز جنبش اخیر نیز که پس از کشتهشدن مهسا امینی جامعه را درگیر کرد نقش داشتهاند. باوجود این ، نباید از یاد برد که نسلهای جدید که اکثراً از جوانان و نوجوانان – اعّم از زن و مرد- تشکیل شده پیشگامان و پیشقراولان این جنبش بودهاند. نسلهای جدید در این تلاش از پشتیبانی و حمایت شهروندان متعّلق به حرفههای مختلف در جامعه برخوردارند.
بنبست سهگانه
مقامات انقلابی سرسپردهی خمینی مدّتِ چهار دهه است که خود را در بنبستی سهگانه محبوس کردهاند. بنبست نخست زائیدهی آن است که رژیم در تلاش برای حفظ هویّت سیاسی- مذهبی جمهوری اسلامی شهروندان را از هرگونه آزادی فردی محروم نگهداشته است. این امر از بدوِ ظهور دولت خداسالار اسلامگرا دلمشغولی مستمر و مداوم رژیم بوده است. امری که باعث خشم روزافزون اکثریّت مردم کشور است. امروز میزان هواداران رژیم را بین ١۵ تا ٢٠ درصد برآورد میکنند.(٣) این طرفداران به «خودیها» موسوماند.
طیفِ طرفداران و پشتیبانان رژیم در عین حال در همه جا همگن و یکدست نیست. در تهران و در استانهای مجاور پایتخت و در میان نسلهای جدید یا متأخر و بهویژه زنان این درصد بسیار ضعیف و پائین است. خشمِ عمومی علیه هوادارانِ رژیم از سال ٢٠٠٠ به این سو به سراسر کشور سرایت کردهاست. این خشم خشمی فراطبقاتی و فرانسلی است که در تظاهرات سال ٢٠٢٢ طبقات مردمی و نخبگان فرهنگی، هنری و ورزشی را متحّد کردهاست. بدین سان است که بخشی از هواداران رژیم را یک گروه اجتماعی رو به پیریگذاشته تشکیل میدهد که از نخبگان سیاسی باورمند به پیرسالاری و زنستیزی پشنیبانی میکنند. رژیم و هواداران آن با تشدید رویکرد امنیّتی و سرکوبگری به مقابله با خصومتِ روزافزون مردم برمیخیزمد. رویکردی که نمیتواند به اعتراضهای مردمی پاسخی سیاسی دهد.
بنبست دوم بنبست سیاسی رژیمی است که در چهارچوب ایدئولوژیک انقلاب اسلامی مطلقاً اصلاحناشدنی است. و بالاخره بنبست سوم آفریدهی سقوطِ آزاد اقتصاد دولت-کشور ایران است.
از شعار «تبدیل ایران به ژاپن خاورمیانه» در سالهای دههی هفتاد سدهی بیستم به ترس از هرج و مرج و فروپاشی نهادها دولتی در سالهای ٢٠٢٠-٢٠١٠ رسیدهایم. انحطاطِ اقتصادی کشور از سالهای دههی دوم سدهی بیستویکم در افزایش شمار تظاهرات مردمی از سال ٢٠١٧ بهاین سو خود را نشان دادهاست. ادعّای رسمی رژیم مبنی بر رشدِ اقتصادی ١/۴ درصدی در فاصلهی مارس ٢٠٢١تا مارس ٢٠٢٢ (سال ایرانی ١۴٠٠) و تثبیتِ وضعیّت «کلان-اقتصادی» (مَکرواِکونومیک) کشور ابزاری قابل اعتماد برای درک برداشت اکثریّتِ مردم ایران از وضعیّتِ اقتصادی کشور نیست. بهباورِ ٨۶% از مردم بیکفایتی و کارا نبودنِ مسئولان و فسادِ سراسری عواملِ اصلی وخامتِ اقتصاد کشور است. تنها ١٠% از کسانی که در نظرسنجی موردِ پرسش قرارگرفتهاند تحریمها و فشارهای خارجی را عامل این وخامتِ وضعیّتِ اقتصادی میدانند(۵). ایران از سال ٢٠١٠تا ٢٠٢٠به مدّتِ یک دهه با رکود اقتصادی و از ٢٠١٨تا ٢٠٢٠با یک انقباضِ اقتصادی ١٢درصدی روبهرو بودهاست(۶).
پوشاندن موها یا داشتن حجاب برای زنان از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی در سال ١٩٧٩ از بالا و توسّطِ شبهنظامیان طرفدار رژیمِ خمینی به زنان ایرانی تحمیلشد. چهار سل بعد در سال ١٩٨٣ قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن نیروئی متشّکل از افراد مسلّحِ حقوقبگیرِ رژیم زیرِ نظرِ ستاد امر به معروف و نهی از مُنْکَرمأمور اجرای فرمان صادره از بالا آن هم به هر قیمتی شدند.
توسّل به خشونت برای اجرای قانون حجاب نشان میدهد که بر خلاف تبلیغاتِ رژیم در برابر غربیها حجاب نه یک پدیدهی فراگیر در میان زنان ایرانی و نه یک سنّتِ اجتماعی در ایران بوده و نه یک مسألهی ساده و بیاهمیّت درارتباط با پوشش خانمها. حجاب اجباری و تحمیل آن نقض و پایمال کردن شأن و حرمت انسانی زنان و نشانهی عزم جزم رژیم برای سرکوب آزادی و روحیهی آزادمنشی است. از همین روست که معترضان گردآمده حولِ شعار «زن، زندگی،آزادی» به سرعت رژیم اسلامی را به طور اعّم و آیتالله علی خامنهای رهبر ٨٣ساله و قبضهکنندهی کلِّ قدرت سیاسی در کشور را بهطور اخّص هدف قرار دادهاند. آیتاللهی که پس از گذشت ده هفته از جنبش و اعتراض مردمی کماکان از نیروهای دولتی میخواهد با گلولههای جنگی تظاهرکنندگان را هدف قراردهند و از سوی مردم به ضحاک ماردوش ملقّب شدهاست(٧). ضحاک پادشاه افسانهای ایرانی خونخواری است که برای زنده ماندن و ادامهی حکومت هر روز دوجوان را کشته و مغز آنان را خوراک دو ماری میکرد که بر دو شانهی او روئیده بود. برای تظاهرکنندگان ایرانی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، که طرفدارانش زنان و دخترانِ جوان را بهقصد کُشت میزنند و به سوی تظاهرکنندگان بیسلاح تیراندازی میکنند تجَسُّدِ دوبارهی ضحاک ماردوش، این پادشاه خونخوار و جوانکُش و ویرانگر است.
گسترش و فراگیرترشدنِ مخالفتها
این خیزش و قیام در آنِ واحد و به تدریج و بهمرور زمان با پیوستن و اعلامِ پشتیبانی فعالانِ سیاسی و مدنی فعال در بیست سال اخیر و نیز چهرههای علمی، هنری، نویسندگان، وکلای دعاوی، روزنامهنگاران، ورزشکاران بلندپایه و مهندسان و مدرّسانی که در برابر رژیم به مخالفت و مقاومت برمیخیزند رهبران و پیشگامان خویش را پیدا میکند. شماری از اعضای کانون وکلای تهران که دفاع از بازداشت شدگان را بر عهده گرفته اند و نیز شماری دیگر از آنان که از بازداشتهای خودسرانه انتقادکردهاند از همان آغاز جنبش در پی کشته شدن مهسا امینی در جریان بازداشت او توسّطِ گشت ارشاد در ٢٠ سپتامبر ٢٠٢٢ بهنوبهی خود دستگیر شدهاند. گروهی دیگر از وکلا نیز پس از ١٢ اکتبر و مطرحشدن درخواست مذاکره از سوی رئیسِ قوّهی قضائیه به زندان افتادهاند. شایان یادآوری است که این رئیس قوّهی قضائیّه منصوب مقام رهبری و خود از طرفداران گرفتن اعترافات اجباری از دستگیرشدگان آن هم زیر شکنجه و پخش آن از رسانههای دولتی است(٨). باوجود این ، این دستگیریها و بگیر و ببندها موجب دلسردی مخالفان نمیشود.
نویسندگان و بهطور کلی اهل قلم که آزادی بیان برایشان حقی اساسی و بنیادی است و در این چهاردهه قربانی سانسور و قتل توسّطِ عوامل این رژیم بودهاند از نخستین پشتیبانان و حامیان این جنبش و تظاهرکنندگاناند. کانون نویسندگان ایران در فراخوانی که در ٢٣ سپتامبر ٢٠٢٢ منتشر شد از جمله اعلام کردهاست: “حکومت به پشتوانهی سالها سرکوب نظاممندِ آزادی بیان، سانسور همهجانبه، کنترل و محدود کردن فضای مجازی که این روزها به اوج خود رسیده است و انحصار رسانهای، در خیابانها معترضان را میکشد و میرباید. اما مردمِ درخفقانزیسته نیز راهها و روزنههای خود را در دل این تباهی گشوده و صدا و خواست خود را به عرصهی عمومی آوردهاند(٩)“. پدیدهی تازه اینکه برای نخستین بار در جامعهی پزشکی و به ویژه دانشگاهی آن واکنشها فردی نبوده و تمامی بازیگران این عرصه اعّم از دانشجویان، انترنها و استادان پزشکی در دانشگاهها و در گردهمائیهای صنفی علناً با جنبش ابراز همبستگی جمعی کرده و از آن پشتیبانی کردهاند. انزجار جامعهی پزشکی بهگونهای پاسخ آنان به تلاشِ رژیم برای سوء استفاده از ی پاسخ آنان به تلاشهای چاین جامعه در راستای تبلیعات دروغین است. در پی کشتهشدن مهسا امینی در جریان بازداشتش در تهران و بلافاصله پس از اتتشار عکسهای او که در آستانهی مرگ بود و پخشِ ویدئوهای سردادهشدنِ شعار زن،زندگی، آزادی در مراسم خاکسپاری مهسا امینی در زادگاهش سقز در کردستان و اقدام زنان مبنی بر برداشتن روسریها، رژیم که غافلگیر شدهبود با تمام امکانات تبلیغی و رسانهای خود تلاش کرد مرگ این زن جوان را به بیماری قلبی مزمن او نسبتدهد. تلاشی که بهرغمِ همهی فشارها با مقاومت و تسلیم نشدن اکیپ پزشکی بیمارستان کسری در تهران، محلِ بستری شدنِ دختر جوان، روبه رو شد. تصاویر صدمات وارد شده به جمجمهی مهسا امینی نیز منتشر شد. پس از این ماجرا نیز رادیوتلویزیون دولتی جمهوری اسلامی در موارد متعدد تلاش کرد کشته شدن تظاهرکنندگان در جریان سرکوبها را با توسّل به سوابق پزشکی وبیماریهای جسمی و روانی این معترضان توجیهکند. جنازههای کشتهشدگان در اثر اصابت گلوله یا در نتیجهی جراحات وارده به آنان در جریان ضرب وشتم شان را دولت توقیف کرده و تنها در صورتی به خانوادههایشان تحویل میداد که اعلام کنند فرد کشتهشده بیماری قلبی داشته یاخودکشیکرده است. کشتهشدن نیکا کرمی، دختر ١۶ ساله یکی از این موارد است. نیکا در روز ٢٠ سپتامبر پس از شرکت در تظاهراتی در تهران که در جریان آن روسری خود را در ملاء عام به آتش کشیدهبود و پیشاپیش تظاهرکنندگان جوان قرار داشت ناپدید شد. نیکا پیش از ناپدیدشدن در پیامی کتبی به بستگان خویش نوشته بود که مأموران مسلّحِ رژیم در پی او هستند(١٠). دو هفتهی بعد،اعترافات خالهی او که در آن وادار شدهبود اعلام کند نیکا در اثر «پرتشدن» از بلندی درگذشتهاست از تلویزیون دولتی رژیم پخششد. مقاماتِ رژیم خاله و دائی نیکا را تهدید کرده بودند که در صورت اطاعت نکردن از خواستهای آنان دیگر اعضای خانواده نیز ناپدیدخواهندشد. امروزه حقیقتِ چگونگی کشته شدن نیکا که در اثر صربات وارده به او جان خود را از دست داد روشن شده است. حقیقت ماجرا را مادر او در گفتوگو با رسانههای فارسیزبانِ غربی در جریان مراسمی که برای بزرگداشت او برپا شد در میان نهادهاست. جنازهی نیکا شاکَرَمی توسّطِ رژیم ربوده شده و در نقطهای در ۴٠کیلومتری محل زندگی او به خاک سپرده شد. مقامات رژیم خانوادهی نیکا را از برگزاری مراسم عمومی خاکسپاری نیز ممنوع و محروم کردند. خالهی نیکا که پس از تندادن به اعترافات اجباری از زندان آزاد شده در متنی پرشور از این دختر جوان لبریز از زندگی و عاشقِ رقصیدن نوشت: نیکا با «وجدان آگاه و چشمان باز» راه مبارزه برای حقوق خود رابرگزید؛ «نیکا رؤیای ستارهشدن را در سر میپروراند، کوتاهی زندگی به او مهلت نداد، او با مرگ خویش ستاره شد.»
داستان نیکا داستانی یکّه و بیمانند نیست. سارینا اسماعیلزاده، دانشآموز درخشان ١۶ساله(١١)، حدیث نجفی، زنِ جوانِ ٢٢ ساله و دهها کودک و نوجوان و جوان دیگر(١٢) نیز به سرنوشتهایی مشابه سرنوشت نیکا شاکرمی دچار شدهاند و خانوادههایشان قربانی تهدید و ارعاب عوامل رژیم بودهاند(١٣).
در میان ١۵٠٠٠ نفری که به خاطر شرکت در تظاهراتی مسالمتآمیز بازداشت شدهاند از تمامی قشرهای جامعه از جمله روزنامهنگاران، وکلای دادگستری، خوانندگان، نویسندگان، فعالانِ سندیکائی، دانشآموزان و دانشجویان، پزشکان، اساتید و مدیران مؤسسات آموزشی که از همکاری با نهادهای امنیّتی و لو دادن شاگردان خود خودداری کردهاند دیده میشود.
بیش از ۶٠٠ تن از پژوهشگران و استادان دانشگاهها با امضای نامهای سرگشاده خواستار آزادی بیقیدوشرطِ دانشجویانی شدهاند که در بازداشت یهسر میبرند(١۴). در این روزها، روزی نمیگذرد که در آن چهرهای از چهرههای محبوب مردم پشتیبانی خود از معترضان و تظاهرکنندگان را علناً اعلام نکند. بعد از خانم الناز رکابی، قهرمان سنگنوردی که در اواسط ماه اکتبر سال ٢٠٢٢ در رقابتهای قهرمانی آسیا در سئول- پایتخت کرهی جنوبی -بدون حجاب حاضرشد، نوبت به پاردیا قاسمی، قهرمان تیراندازی با تیروکمان میرسد که این بار در ١٠ نوامبر در ورزشگاهی در تهران بابرداشتن حجاب پشتیبانی خود از جنبش را به نمایش بگذارد. شجاعت و ارادهی آهنین این زنان جوان درخور و متناسب با خطراتی است که تهدیدشان میکند.
ند از همان آغاز جنبش در پی مرکگ ابهرغم آنکه نیلوفر حامدی و الهه محمدی، دو روزنامهنگاری که ماجرای دستگیری و کشتهشدن مهسا امینی را رسانهای کردند هماکنون در زندان بهسر میبرند و وزارت اطلاعاتِ رژیم و اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیهای مشترک آن دو را به «ارتباط با خارج از کشور و آموزشدیدن توسّطِ سرویسهای خارجی برای ایجاد آشوب و تحریک اذهان عمومی» متهمکردهاند، مفسّرانِ ورزشی که در میان مردم از محبوبیّتی بسیار بالا برخوردارند با حضور در اجتماعات اعتراضی دانشجویان علناً و بهگونهای صریح و مستقیم یا در برنامههای رادیوئی پخشِ زنده اقدامات رژیم را محکومکردهاند.
باید توجّه داشت که رادیو تلویزیون دولتی نهادی است که از آن معمولاً برای پخشِ تبلیغاتِ رژیم و اعترافات زیرشکنجه گرفته شده استفاده میشود. ایتجاوز جنسی به زندانیان زنِ محکوم به اعدام پیش از اعدام آنها که از بدو تأسیس جمهوریاسلامی در زندانها سکّهی رایج بوده و بعدها در سرکوبِ اعتراضهای مردم علاوه بر زنان مردان نیز برای اعتراف به گناهان ناکرده قربانی آن بودهاند، بار دیگر در سرکوب جنبش کنونی به عنوان سلاحی بازدارنده مورد استفاده قرارگرفتهاست(١۵).
با توجّه به این که حتّی کودکان نیز از این سرکوب وحشیانه در امان نیستند، اهمیّت اقدامات مقاومتی اهمیّتی حیاتی است. از آغاز این جنبش در ١۶ ماه سپتامبر ٢٠٢٢، بیش از شصت کودک در سراسر کشور توسّطِ نیروهای سرکوبگر رژیم کشته شدهاند. سازمانهای متعدد دفاع از حقوق بشر با تماس با گروههایی غیررسمی از آموزگاران و دبیران و نیز خانوادههای قربانیان به شیوهی روزانه هویّت این قربانیان را تعیین و منتشر میکنند. شماری از فعّالان حقوق بشر نیز به صندوق سازمان ملل متحد برای کودکان (یونیسِف) متوّسل شداند و این سازمان را به شکستن سکوت و محکومکردنِ این جنایات فرامیخواندهاند. فریاد هشدار این فعالان سرانجام شنیدهشده و مألاً یونیسف در ٢٨ نوامبر ٢٠٢٢ با صدور اعلامیهای خواستار حفظِ جانِ کودکان ایرانی شده و این جنایات را بهشدّت محکوم کردهاست.
رذالت و پستی دیگر نیروهای سرکوبگر رژیم که نفرت و انزجار عمومی را برانگیختهاست استفاده از آمبولانسهای دولتی برای بازداشت زخمیها و انتقال آنان به مکانهای نامعلوم است. رژیم با چنین اقدام ننگینی افراد خانوادههای زخمیشدگان را از محلِ بازداشت و سرنوشت آنان بیخبر نگاهمیدارد. زخمی شدگانی که بدون مداوا و درمان در معرض رنج و مرگ قرارمیگیرند.
باوجود این و بهرغم اینچنین سرکوب خشن و بیرحمانهای روزی نیست که شاهد تطاهرات علیه رژیم و اقدامی چشمگیر در جهت مقاوت و ایستادگی نباشیم. تا این تاریخ بیش از ١٣٠ شهر در سراسر کشور صحنهی تظاهرات علیه رژیم بودهاند. بستنشینی در دانشگاهها، غذاخوردنِ دانشجویان دختر و پسر در کنار هم دررستورانهای دانشگاهی و بدینسان به چالشکشیدن جداسازی جنسیّتی تحمیلشده از سوی رژیم، زیرپاگذاشتن مقررات تحمیلی در پهنهی پوشش توسّطِ دختران در اماکن عمومی و بالاخره تحریم فراوردههایی که برای فروش بیشتر به رادیوتلویزیون دولتی آگهی میدهند از جمله اقدامهای روزمرّهی شهروندان زن و مرد برای پیگیری جنبش و ایستادگی در برابر رژیم است.
رژیم که جنگ اطلاعات و اطلاعات رسانی را باختهاست با یک بنبست سیاسی رو به روست. جوانان ایرانی امروز انتخاب میان تسلیم در برابر نظام ایدئولوژیکِ اسلامگرا یا تندادن به تبعید را رد میکنند. فرار مغزها که امروز در جمهوری اسلامی در بالاترین حدِّ خود قرار دارد رژیم را در برابر یک دوراههی دشوار قراردادهاست. این فرار برای رژیمی که بخشی از جوانان کشور ا «غربزده» تلقّی میکند گونهای سوپاپِ اطمینان امنیّتی است. امّا در عین حال، ایرانیان مستقر در خارج از کشور ارائهکنندهی گونهای از «ایرانیّت» اند که به باور بخشی از مردم نشاندهندهی یک «ایران جامع یا فراگیر» است(١۶).
این جنبش زنان جنبشی جهانشمول است و رژیم نمیتواند در برابر آن به پیروزی برسد چرا که شکستِ رژیم در تحمیل آیین خمینیگرا به نسلهای جدید و روندِ تغییر وتحوّلِ اجتماعی جامعه روندی برگشتناپذیر است.
یک قدرت محکوم به شکست
بهرغم آنکه امید به تغییر رژیم در کوتاهمدّت و بهسرعت، امیدی محدود و اندک است این قدرتِ سیاسی نیز در درازمدّت قدرتی محکوم به شکست است. انتخاب کاذب میان حفظِ رژیم یا برورز هرج و مرج در ایران، انتخابی که رژیم به قدرتهای غربی پیشنهاد میکند، مراکز قدرت در پایتختهای غربی را با هراس از بروز یک جنگ داخلی در ایران در روند یک دگردیسی دموکراتیکِ جامعه از پائین روبه رو میکند.
پس از گذشت دو ماه از آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی»، ٣٨ تن ازنیروهای رژیم در جریان سرکوب مردم توسّطِ تظاهرکنندگان کشتهشدهاند [۴۶ نفر بنا بر ادّعای رژیم](١٧). نیروهای رژیم در این مدّت ۴١٩ نفر از جمله ۶٠ تن از شهروندان زیر هژده سال را به قتل رساندهاند. تشدید روزافزون برخورد و سرکوب امنیّتی به بسیج هرچه بیشتر مردم برای مقاومت منجر شدهاست. سرانجام باید به هزینهی اقتصادی این جنبش برای رژیم اشاره کرد که میتواند بحران ناشی از فقدان مشروعیّت و اقتدار رژیم را تشدید کند. رژیمی که همکنون نیز قادر به حل هیچیک از دو بحران سیاسی و اجتماعی پیشِ روی خود نیست.
به این شورش و قیام ٢٠٢٢ میبایست به عنوانِ ادامهی اجتنابناپذیرِ خیزشها و قیامهای مردم در سالهای ١٩٩٩ (جنبش و قیام دانشجوئی)، ٢٠٠٩ (جنبش سبز)، اعتراضها و شورشهای ٢٠٨-٢٠١٧ (قیام طبقات فرودست) و بالاخره نوامبر ٢٠١٩ (جنبش برانگیخته شده توسّطِ افزایش قیمت بنزین) نگریست. چنین بهنظر میرسد که چرخهی تظاهرات و اعتراضها در سال ٢٠٢٢ از ماهیّتی جدید برخوردار است. در حقیقت، لحظهی انقلابی پائیز ٢٠٢٢ در آنِ واحد افشاگر نارسائیهای جمعشده در زیرپوست جامعه از سال ١٩٧٩(سال پیروزی انقلاب و به قدرت رسیدن روحانیون) و برآیندِ جنبشهای پیشین (مبارزات مربوط به برابری زنان و مردان، جنبشهای با انگیزههای اقتصادی، خواستِ دموکراسی و انقلاب شهروندی)است. در واقع جنبش پائیز ٢٠٢٢ را از منظر ابعاد انقلابی آن میتوان با وضعیّت ایران در سالهای ١٩٧٨-١٩٧٧ مقایسهکرد. در حقیقت در آن دوره «تصوّرِ امری غیرِقابلِ تصوّر» یعنی سقوطِ رژیم شاهنشاهی ذهن جامعه را بهخود مشغول کردهبود(١٨). ناتوانی ناظران سیاسی در آن دوره در پیشبینی سقوطِ رژیم شاهنشاهی از سه اشتباه تجزیهوتحلیل و برداشت غربیها از آن دوران ناشی میشد.
نخست اینکه سرویسهای اطلاعاتی آمریکا قدرت و وزنِ دستگاه امنیّتی ایران را بهمراتب بیش از آن که بود برآورد میکردند. دستگاهی که شورش مردمی آن را تهدیدمیکرد. چنین برداشتی البته با یک تفاوت امروز نیز در ارتباط با رژیم جمهوری اسلامی برداشت مسلّط است. در سال ١٩٧٨ دستوری مبنی بر سرکوب انبوه صادر نشد و شاه زیر بارِ تشکیل هیأتی از نظامیان و سپردن قدرت به آنان نرفت. در سال ٢٠٢٢ دستور کشتن و قتل تظاهرکنندگان را عالیترین مقام کشور صادرکردهاست. با وجود این یک پرسش کماکان در انتظار پاسخ میمانَد: اگر تظاهرات همچنان ادامه پیداکند، نیروهای امنیّتی به اجرای دستور و کشتن مردم ادامه خواهندداد؟ در مرحلهی دوم به این نکته باید اشارهکرد که ناظران در آن دوره از تشخیص مسیر و راهی دیگر در حرکات اپوزیسیون عاجز ماندهبودند. امری که در مورد جنبش کنونی نیز با مطرحکردن گفتمانِ مسلّطِ نبود راهی دیگر یا فقدانِ یک نیروی اپوزیسیون در برابر رژیم در داخل کشور کماکان صادق است(١٩). سرانجام اینکه سقوطِ شاه نیز چون سقوطِ جمهوری اسلامی بارها اعلام شدهبود و از این رو یک بدبینی و سوءظنِّ عمومی در مورد «آغازِ پایان» رژیمهای سیاسی وجود دارد.
جمهوری اسلامی برای ایجاد ترس و تولید تردید در مورد دوران پساجمهوری اسلامی بر انقلاب مردم سوریه در سال ٢٠١١ متمرکز شدهاست. امّا چیزی که در سال ٢٠٢٢ تازگی دارد بحثِ در محافلِ عمومی در غرب در موردِ مسألهی «تغییر رژیم» در ایران است. «تغییر رژیمی» نه از آن گونه که در دوران نومحافظهکاران در سالهای ٢٠٠٨-٢٠٠٠ در واشنگتن مطرح بود. بحثِ امروز بحثِ تغییر رژیم از پائین است. تغییر رژیمی که میوه و ثمرهی دگرگونی و تحوّلاتِ اجتماعی درونی و بیان روشن و بیچونو چرای آن توسّطِ اکثریّت مردم است.
[1] Voir l’intervention de l’historienne Ladan Boroumand, France inter, 14 novembre 2022 (sur www.youtube.com/watch?v=yZ4X7sTediM).
[2] « Iran lawmakers demand severe punishment for “rioters” as protests rage », Reuters, 6 novembre 2022 (sur www.reuters.com).
[3] Voir, sur les différents courants de pensée en Iran, Kian Tajbakhsh, « The Culture War Behind Iran’s Protests », The Wall Street Journal, 11 novembre 2022 (sur www.wsj.com).
[4] Voir le rapport de la Banque mondiale sur ce sujet, en avril 2022 (sur www.banquemondiale.org).
[5] Ammar Maleki et Pooyan Tamimi Arab, « Iranians’ attitudes toward international relations : a 2021 survey report », Gamaan, 27 octobre 2021, p. 3 (sur https://gamaan.org/).
[6] Rapport de la Banque mondiale, « Iran Economic Monitor, Fall 2020 : Weathering the Triple-Shock », World Bank Group, 4 janvier 2021, p. IX (sur www.worldbank.org).
[7] Azhi Dahaka, en avestique, Adahak en arménien et Zahaak en persan moderne.
[8] Voir Center for Human Rights in Iran, « Iran Protests : Human Rights Lawyers Arrested, Teargassed », 12 octobre 2022 (sur https://iranhumanrights.org/).
[9] Voir Association des écrivains iraniens, Appel de l’Association des écrivains en solidarité avec le combat du peuple iranien pour la liberté, 23 septembre 2022.
[10] Gianluca Mezzofiore, Katie Polglase et Adam Pourahmadi, « What really happened to Nika Shahkarami ? Witnesses to her final hours cast doubt on Iran’s story », CNN, 27 octobre 2022 (sur https://edition.cnn.com/).
[11] Deepa Parent et Annie Kelly, « Another teenage girl dead at hands of Iran’s security forces, reports claim », The Guardian, 7 octobre 2022 (sur www.theguardian.com/international).
[12] Par exemple, Mehrshad Shahidinejad, athlète et jeune chef cuisinier de 19 ans, a été battu à mort dans la ville d’Arak, dans la province de Markazi ; voir FP Explainers, 31 octobre 2022 (sur https://foreignpolicy.com/).
[13] Amnesty International, « Iran : Leaked official documents ordering deadly crackdown highlight need for international action », 30 septembre 2022 (sur www.amnesty.org/en/documents/mde13/6070/2022/en/).
[14] Voir la lettre en persan (sur www.zeitoons.com/106728).
[15] Haje Omeran, « How Iran’s security forces use rape to quell protests », CNN, 21 novembre 2022 (sur https://edition.cnn.com/).
[16] Asef Bayat, « A New Iran Has Been Born. A Global Iran », New Lines Magazine, 26 octobre 2022 (sur https://newlinesmag.com/).
[17] Ce nombre s’élèverait à 53 morts, d’après Ali Alfoneh, « Iran’s “Martyrs of Public Security” Reach 53 », Arab Gulf States Institute in Washington, 18 novembre 2022 (sur https://agsiw.org/).
[18] US Embassy Tehran, William Sullivan, Cable to State Department, « Thinking the Unthinkable », Secret, 9 novembre 1978 (sur https://nsarchive.gwu.edu/).
[19] Voir les questions de Nicolas Demorand, France inter, 14 novembre 2022 (sur www.youtube.com/watch?v=yZ4X7sTediM).