پیشنیاز: موضوع این شماره میهن قبل از خیزش اعتراضی کنونی انتخاب شده بود. با برخاستن خیزش اجتماعی وسیع اخیر مصاحبه های گوناگونی داشتم که فکر میکنم آوردن چکیده ای از آنها می تواند همان مقاله ای باشد که برای این شماره میهن باید می نوشتم.
*مرگ معصومانه مهسا امینی باعث بزرگترین همبستگی ایرانیان چه در داخل و چه در خارج شد. در تظاهرات اعتراضی در نیویورک شاهد وسیع ترین همسویی، نه در حد بیانیه، بلکه به طور عملی بین طیف های مختلف بودیم که دور هم جمع شدند، همدیگر را تحمل کردند و یک صدا به سفر رئیسی اعتراض کردند.
*هر قدر همسویی و همگرایی عملی بین مردم، نیروهای مختلف و… افزایش یابد، ریزش از بالا و خشم و عصیان مردم (فرسایش از پایین)، هم بیشتر خواهد شد.
*در همه اعتراضات در ایران زمین شاهد یک واقعیت دیگر هم هستیم: همه راه ها به رم ختم می شود؛ شعار مرگ بر دیکتاتور. این شعار تبدیل به یک پرچم ملی شده است.
*الآن اعتراض کردستان فریادی است که همه مردم ایران می خواهند بکشند؛ کردستانی که دچار ستم های چندگانه است؛ ستم ملی که کل مردم ایران بدان دچار شده اند، ستم مذهبی، اتنیکی و… . اعتراضات کردستان همزمان دو سویه دارد: اعتراض مردم علیه کلیه ستم های طبقاتی و اجتماعی حکومت و نیز و به ویژه ستم بر علیه زنان این سرزمین.
*بیشترین نقش در اعتراضات مناطق کردنشین را جامعه مدنی کردستان دارد (که در «ان. جی. او» ها و شبکه های اجتماعی، مثل مویرگ گسترده و بی سر و صدا فعال اند) و در مرتبه بعدی احزاب کردی (که یک صدا مردم را به اعتصاب و اعتراض مسالمت آمیز دعوت کردند). مناطق کردنشین به علت ستم های چندگانه همیشه برای اعتراضات مستعدترند. در جنبش معلمان نیز کردستان نقش برجسته ای دارد.
*ققنوس جریان اعتراضات دانشجویی دارد دوباره بال و پر می گیرد. اگر دانشگاه (به علت کرونا و تعطیلی دانشگاه ها، پولکی شدن دانشگاه، افزایش سهمیه ای ها، شدت سرکوب و قدرت نمایی نیروهای امنیتی و حراست ها و نیز کنترل بیشتر برخی خانواده ها بر فرزندان شان که آنها را با هزار سختی معیشتی به دانشگاه فرستاده اند)، مدتی دچار افت شده بود؛ سوگ مهسا دوباره دانشگاه های مختلف را برآشفت و براه انداخت. امیدواریم این جنبش پرو بال بگیرد. جنبش دانشگاهی مطالبات آگاه ترین و مترقی ترین اقشار جامعه را منعکس خواهد کرد و پیشگام و پرچمدار شعارهای اعتراضی خواهد شد و برخی شعارهایی پوپولیستی را تحت الشعاع قرار خواهد داد. فعال شدن این جنبش به نفع روند دموکراتیزاسیون ملی در کشور خواهد بود. دانشگاه در جنبش های سیاسی پرچمدار و خط شکن است. نسل جوان نگاهش فراطبقاتی(در عین دفاع از عدالت و حقوق محرومان)، فراجنسیتی(در عین دفاع از حقوق برابر زنان و مردان) و فراقومیتی(در عین دفاع از حقوق اتنیکی)، است.
*جنبش سبز شعارهای فراطبقاتی داشت ولی نیروی متشکله آن عمدتا از طبقه متوسط بودند. اعتراضات دی 96 و آبان 98 شعارهای متکثر با رویکرد پررنگ معیشتی داشت و نیروی متشکله اش عمدتا اقشار کم برخوردار بودند. اعتراضات این روزها شعارشان فراطبقاتی است و نیروی متشکله آنها نیز تلفیقی است از طبقه متوسط و اقشار کم برخوردار (شاید حالت ایستادگی و رزمندگی که در بسیاری از اعتراضات دیده می شود متعلق به طیف دوم باشد).
*باید هر چه بیشتر به یک هم صدایی ملی علیه اقلیتی برسیم که می خواهد سبک زندگی اش را بر همه تحمیل کند و دیگر قید افکار عمومی و اکثریت مردم را زده و به دنبال تداوم حکومتش با ضرب و زور است. حالا که یک هم صدایی ملی علیه این جنایت بوجود آمده است، پارازیت تفرقه و مچ گیری بر آن نیندازیم. وقت برای تصفیه حساب های سیاسی و ایدئولوژیک و سهم خواهی و میوه چینی زیاد است! همه انرژی و خشم کنونی را متوجه نهاد این جنایت و تفکر پشت آن کنیم. حکومت های دیکتاتور هر قدر از تیغ خشونت و سرکوب استفاده می کنند، هم این سلاح مرتب کُندتر می شود و هم کسانی که این تیغ کُند بدست شان داده اند روز به روز بیشتر ریزش می کنند.
*هر چند ممکن است الآن زورمان به حکومت نرسد ولی این گفتمان و رویکرد مشترک باعث ریزش نیروهای درون حکومت می شود، نیرو آزاد می کند و می تواند از حالت بالقوه به بالفعل درآید و حکومت را پس بزند تا جایی که دیگر اثری از استبداد دینی در کشور و سرزمین ما باقی نماند.
*در هر گامی که به سمت هدف بزرگ و سقف خواسته ها برمی داریم باید تلاش کنیم بیشترین نیروی در برگیرنده را در نظر بگیریم. در این روند نیروهای مختلف باید همسویی عملی بیشتری با هم داشته باشند، بدون اینکه نقدهای شان نسبت به هم را کنار بگذارند. اما نباید آنها را عمده کنند. این رویکرد، ضرورت تاریخیِ مواجهه با یک استبداد سهمگین دینی است.
*آقای خامنه ای مثل یک فرمانده سفید پوست برای سربازان سفید پوست سخنرانی کرد و کاری به زندگی سیاهان (یعنی اکثریت ملت ایران و مرگ مظلومانه مهسا امینی و اعتراضات گسترده جاری)، نداشت. ما گرفتار یک نوع آپارتاید و نخوت شده ایم. آقای خامنه ای اصلا ما سیاهان را نمی بیند و مرگ مان را مهم نمی داند.
*هم شجاعت مدنیِ بینظیر شیرزن هموطنمان افق آینده نقطهچینِ اعتراضات کنونی مردمی را نشان میدهد و «هم» دو ماموری که گویی با او همدلاند و به آرامی و بدون هیچ غیض و خشمی انگار دور او می گردند و از وی حراست میکنند که دیگر ماموران به او حمله نکنند. یکی از این دو نفر بلندگو هم در دست دارد و ارشد در صحنه است. بسیار زیباست این تابلو. نمایی از آینده ای امیدوار کننده.
*شعار «کردستان، کردستان؛ چشم و چراغ ایران» مردمان این زاد و بوم کهن را به هم پیوند زد. همان طور که در اعتراضات خوزستان نیز کرد و ترک و همه ملت ایران به حمایت برخاستند. این همبستگی عمومی از «درد مشترک» وقرار داشتن در برابر یک «شر» مشترک می آید.
*خبرگزاری فارس نیز مطلبی نوشته تحت عنوان «هم وطن بیا با هم حرف بزنیم» و گفته حکایت این روزهای ما مردم ایران شبیه دعوای زن و شوهرهاست که وقتی از دست هم ناراحت و عصبانی می شوند همه خاطرات بدشان را روی دایره می ریزند. بعد گفته «کاش کمی عوض شویم». این نوشته هم نشان می دهد که صدای مردم معترض (نه به قول بالاییها، اراذل و اوباش یا فریب خورده های دشمن) به خوبی شنیده شده است.
* تا همین جا هم دختران و زنان شجاع ایران توانسته اند سنگر حجاب اجباری را در کوچه و خیابان فتح کنند. بعید است این سنگر را دیگر از دست بدهند. بعدا نوبت اداره و دانشگاه هم خواهد شد.
*تندروها اما همیشه طرفدار سرکوب سریع و قاطع هستند. این ها پیرو منویات درونی آقای خامنه ای (و پسرش) و دنباله رو الکساندر دوگین (نظریه پرداز ناسیونال- فاشیست روسیِ متحد پوتین) هستند که جهان را یکسره از منظر ضدیت با غرب و آمریکا می نگرند. بنابراین هرکس که مقابل یک حکومت ضدغربی بایستد خواسته یا ناخواسته سرباز دشمن است و باید بی امان سرکوب شود!
*معلوم نیست سیاست سرکوب چقدر موفق باشد؛ آیا خاکستر موقتی روی آتش خشم مردم خواهد بود و یا بنزینی روی شعله های آن. چند روز آینده روشن خواهد کرد.
*نسل جوان معترض نباید در انتظار معجزه باشند. تلاش برای آزادی و دموکراسی در ایران دوی صدمتر نیست، ماراتن است. انتظارات و نفس ها و انرژی را باید برای یک تلاش زمان بَر متناسب کرد. مردم و جوانان ایران زمین راه درست را پیدا کرده اند. راه دیگری جواب نمی دهد. ولی مدتی زمان می برد.
*جای این گله گی به رسانه های خارج از کشور هست که تابلو و آکواریومِ اقیانوس مردمان ایران نیستند. همان طور که زندان های رژیم گذشته چنین نبود. جمعیت آن زندان ها متشکل از به ترتیب چپ ها، مذهبی های مدرن و بعد مذهبی های سنتی بود. اما بعدا معلوم شد در سطح جامعه این ترتیب درست برعکس است. حالا هم عده ای در رسانه ها ظاهر می شوند و مدعی ارتباط با مدیران میدانی اعتراضات اند، برخی از موضع رهبری برخورد می کنند، بعضی از موضع مدیریت جنبش و…، در حالی که هیچ کدام این مدعیات پایی در واقعیت ندارد. توده های مردم، مستقل از گرایشات سیاسی جریانات مختلف، دارند اعتراض می کنند.
*خشم و عصبانیت مردم و به خصوص جوانان را کاملا درک می کنم، اما نه از نظر«ارزشی» بلکه از منظر «راهبردی» می گویم که خشونت باعث می شود که حکومت راحت تر دست به سرکوب بزند و نیروی سرکوبگر را متحد و با انگیزه کند (بنابراین تا سرحد ممکن نباید دست به خشونتی زد که شعله اش دامنگیر خودمان هم بشود). جوانان عزیز ما باید خشمِ به حق شان را مدیریت کنند.
*اعتراضات اخیر تلفیقی است از تکیه گاه اجتماعی که جنبش سبز داشت و نیروهای درگیر در اعتراضات دی ماه 96 و آبان 98.
*آلن تورن فرانسوی و هابرماس آلمانی گفته بودند که آینده ایران را باید در آنچه در ذهن جوانان به خصوص دختران ایرانی می گذرد، جست. پروفسور جواد فلاطوری هم گفته بود آخرین مشکلی که در جهان اسلام حل خواهد شد مسئله زنان است.
*شعار «زن، زندگی، آزادی» یک شعار معطوف به زندگی است و نه فدا شدن و مرگ. این شعار به صورت هوشمندانه ای، به تعبیر گیدنز، «سیاست زندگی» و «سیاست رهایی» را با هم تلفیق کرده است. نسل ما بدنبال آرمان های بزرگ (صرفا سیاست رهایی) بود و به زندگی روزمره بها نمی داد. سیاست رهایی باید با نان و معیشت و ملزومات زندگی روزمره از جمله سبک زندگی گره بخورد.
*«دفاع مشروع» یک امر انسانی و حقوق بشری است، اما به لحاظ راهبردی رعایت «حداکثر خشونت پرهیزی» به نفع مبارزات سیاسی و مدنی در ایران است.
*ایران شاهد یک «زلزله اجتماعی» است که بعد از آن دیگر هیچ چیز سرجای قبلیاش نخواهد بود. دومینوی اعتراضات به سرعت در حال پیش روی است. نیروی سرکوب کم آمده و دچار خستگی هم شده است.
* ج.ا به علت دگم هایش کمتر به بلوغ مدیریتی می رسد. ببینید برای ورود زنان به ورزشگاه ها چه جانی می کَنَد. تصمیمات بزرگ نیاز به آدم های بزرگ دارد که ج.ا از آن بی بهره است.
*مغزشویی و فریبکاری برای نیروی سرکوبش هم سخت شده. قبلا کلیشه هایی برای این نیروها وجود داشت: کمونیست یعنی خدا نیست، فدائی ها خرمن آتش می زنند، کردها سر می بُرند، بهائی ها جاسوس اند و… . این کلیشه سازی ها دیگر جواب نمی دهد.
*ج.ا، علیرغم مقداری پایگاه اجتماعی و با وجود شبکه نمازهای جمعه، مداح ها و بسیجی ها، مواجهه گفتمانی و بازی مشروعیت را باخته و فقط سلاح سرکوب برایش باقی مانده است.
*ج.ا تجربه پرهزینه و تلخی از کشتار آبان 98 دارد. دست سرکوبش لرزیده و سعی می کند «تا حد امکان» سرکوب هایش کم هزینه تر و مدیریت شده تر باشد. اما اگر موج شدید باشد به همان خوی ددمنشانه اش برمی گردد؛ قطع اینترنت، بازداشت فعالان مختلف و بالاخره شلیک مستقیم به سینه مردم.
*در این لحظه، تشکل نیافتگی اعتراضات، به جای نقطه ضعف، تبدیل به نقطه قوت امنیتی شده است. ج.ا نمی داند با کی و چی طرف است. دیوانه وار دارند افراد مختلف را بازداشت می کنند. خیزش اعتراضی سری ندارد که قطعش کنند.
*اگر ج.ا از حجاب و ضدیت با آمریکا کوتاه بیاید پایگاه اجتماعی کنونی اش متزلزل خواهد شد.
*شرایط کنونی، نه به صورت شتابان، اما به تدریج، دارد به سمتی می رود که ج.ا باید انتخاب کند: تن دادن به یک تحول و گذار مسالمت آمیز و یا روبرو شدن با یک تحول انقلابی. تا موقعی که آقای خامنه ای سرکار است بعید است چیزی تغییر کند. مردم ما، هم در سیاست داخلی و هم خارجی گرفتار یک پیرمرد لجباز شده اند.
*اگر در جنبش سبز شعار و رویکرد «سیاسی» و در اعتراضات 96 و 98 «اقتصادی» بود، این بار «اجتماعی» است: زن، زندگی، آزادی.
**حکومت هر قدر دست و پا بزند در باتلاقِ «شکاف و ریزش از بالا» و «فرسایش از پایین» بیشتر فرو خواهد رفت. شاید الآن دادن چشم اندازِ پیروزی کوتاه مدت، «شورانگیز» باشد ولی اگر محقق نشود باعث «یاس آفرینی» خواهد شد. واقعیت و تجربه سیاسی این را می گوید که ما باید بدانیم که کارمان با این حکومت ادامه دارد. این حکومت مقداری پایگاه اجتماعی و هسته سرکوب و توان اقتصادی اش را همچنان دارد. مسابقه با او دوی ماراتن است نه دوی صد متر.
*با تشدیدِ «غلبه خشم بر ترس»، ما شاهد دومینوی سریعی از خیزش اعتراضی هستیم؛ یک زلزله اجتماعی در یک جغرافیای گسترده در کشور.
*متاسفانه الآن ج.ا «تسلیم» نمی شود، ولی آیا «شکست» می خورد؟ بنا به توازن قوای موجود بعید است در لحظه کنونی شاهد شکستش باشیم. به نفع حکومت است که عقب نشینی(رفرم) بکند و به نفع مردم است که حکومت دینی از بین برود(تحول). اما در لحظه کنونی عقب نشینی حکومت به نفع مردم و کشور هم هست، تا مردم برای ادامه راه نفسی تازه کرده و نیروهای بیشتری وارد معادلات سیاسیِ بعد از رفرم بکنند.
*ج.ا استعداد رفرم های بن سلمانی را هم ندارد و قصدشان سرکوب گسترده است. ادبیات جریان اصلی ولایی نشانگر این تصمیم است. حکومت جدال اخلاقی و مشروعیت را باخته است. در صحنه خیابان اما باید منتظر آینده ماند. دهه هشتادی ها پدیده جدیدی هستند که حکومت انتظارش را نداشت.
*سرکوب اعتراضات دو پیامد مهم دارد: ایجاد یک بحران گسترده و شکاف شدید در درون حکومت، حتی لایه های نیروی سرکوب؛ چون حتی بخشی از جریان اصول گرا و حتی جوانان ولایی نیز با مضمونی که باعث اعتراضات شد همدلی دارند. از طرف دیگر ج.ا نباید فکر کند اگر اعتراضات این دوره را سرکوب کند، خیزش بعدی باز در همین نقطه و سطح خواهد بود بلکه ممکن است به صورت راهپیمایی و تحصن و حتی اعتصاب عمومی ظهور کند.
*بخش بزرگی از افکار و وجدان عمومی در ابتدا خواسته هایش را از طریق صندوق رای دنبال کرد؛ دید نتیجه نمی گیرد در جنبش سبز به خیابان آمد. اقشار دیگری هم در 96 و 98 به خیابان آمدند. این بار هم یک وجدان عمومی شکل گرفته است که گسترده تر از قبل است، شهرهای بزرگ و کوچک و طبقات مختلف اجتماعی.
*اعتراضات بسیار گسترده است. هیچ جریانی نباید ادعاهای تفرقه افکنانه بکند. فرضا چند جا شعار رضا شاه روحت شاد و یا شعار مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر، داده باشند. ولی شعار محوری وعمده مرگ بر دیکتاتور و نفی ج.ا است.
*اعتراضات علیرغم همه هزینه هایش تا هم اکنون نوعی انبساط روحی و اعتماد به نفس در میان نیروی معترض جوانِ حاضر در صحنه آورده است. یکی از جوانان معترض در جایی نوشته بود که من احساس موفقیت می کنم. ساندویچی خریدم و زیر نم نم باران قدم زنان از مقابل نیروهای سرکوب گذشتم. احساس ضعف و حقارت را در چشمان شان دیدم.
*این نسل برخلاف نسل های پیشین که فراز و نشیب روزگار مقداری محتاط و مایوس مان کرده، پر انرژی و امیدوار است. و برخلاف نسل ما، چه آنهایی که در زندانهای دهه شصت بدنبال برانداختن حکومت بودیم و چه جوانان دیگری که در جبهه ها می جنگیدند و هر دو نیرویی بودیم که مرگ اندیش بودیم و به زندگی و شادی کمتر می اندیشیدیم، نسلی است که به «زندگی» فکر می کند. شاید در ابعادی قابل مقایسه با جنبش اعتراضی دانشجویی دهه 1960 در فرانسه باشد که «سیاست زندگی» داشت.
*احتمالا حکومت از یکسو سیاست حامی پروری و رانتی اش را ادامه خواهد داد (چون دیگر فریبکاری هایش برای موجه کردن سرکوب کار نمی کند) و از طرف دیگر ادامه سرکوب ، جامعه تحقیر شده ای که می خواهد «زندگی کند» را خشمگین تر می کند. بدین ترتیب ممکن است در آینده اعتراضات خیابانی به سمت راهپیمایی، تحصن و اعتصاب عمومی برود…
*خبرهای فساد و اختلاس حکومت گران دست و پای نیروی سرکوب را سست می کند که ما چرا باید از چنین حاکمانی دفاع کنیم. از طرف دیگر هم می بینند که باید به مقابله با مردمی که به حق معترضند برخیزند.
*آینده اعتراضات به طرفین این طناب کشی خیابانی بستگی دارد. به خصوص به مردم که نباید فکر کنند که یک بار ادای وظیفه کرده اند و دیگر کافی است و باید به خانه برگردند. و به این ترتیب تعداد شهرهای معترض و دفعات اعتراض کاهش پیدا کند.
*اگر ما از ورای ویدئوها وقایع را تحلیل کنیم می بینیم که ویدئوهای حکومت می گوید یک عده وحشی به خیابان آمده اند، چاقو می زنند و گردن می برند و مامور پلیس آتش میزنند و سرنگ انتقال ایدز به همراه دارند! آنها را داخل گونی خواهیم کرد وهمه شان را به مصاحبه تلویزیونی خواهیم آورد. مردم نیز از دست آنها ناراضی اند و در حمایت از حکومت و حافظان نظم و امنیت دارند در شهرهای مختلف راهپیمایی های وسیع می کنند! ولی ویدئوهای انبوهِ دیگری واقعیت اعتراضات وسیع مردمی را به ما و همه جهانیان نشان می دهند. من می خواهم تحلیلی واقع بینانه و نه مبتنی بر عواطف بکنم. نمی خواهم تمایلم بر تحلیلم اثر بگذارد. آنچه در ایران می گذرد آن قدر بزرگ است که نیازی به دستکاری و اغراق ندارد. براین اساس؛ در مجموع به نظر می رسد توازن قوای موجود در حد ایجاد ترس، شکاف و ریزش و ضعف در حکومت است نه در اندازه شکست و اضمحلال آن.
*امروز چه در جهان و چه در ایران، نسل نویی آمده است که فاصله گذاری زیادی بین فضای مجازی و فانتزی و گیم با عرصه خیابان نمی کند. در زیست جهان آنها گلوله خوردن و از جان گذشتن آن چنان هراسناک نیست. همان طور که تهاجم و کشتن نیز آن چنان خطیر نیست.
*بعد از اعتراضات 98 سایت مدافعان حرم مقاله ای اعتراضی نوشت که قرارمان این نبود، چرا ما را برای سرکوب مردم فرستادید؟ بدنه نیروهای نظامی و انتظامی و بدنه روحانیت، هم اتصالات اجتماعی دارند و هم خیلی هاشان خودشان نیز مشکلات معیشتی دارند. آنها هم با خانواده و فرزندانشان مواجه اند. بعضا وجدان معذب هم دارند.
*حکومت فکر میکرد با راه انداختن کهریزک از جامعه زهرچشم گرفته و یا تصور میکرد با کشتار آبان 98 جامعه را مرعوب کرده است. ولی باز دید که اشتباه میکند. هر چند در لحظه کنونی در ایران شبیه یک رویاست، اما جنبشهای اجتماعی نیرومند میتوانند تغییر و تحول را بر حکومتهای اصلاح ناپذیر تحمیل کنند. مانند آنچه در آفریقای جنوبی، لهستان، شیلی و…، به اشکال مختلف، اتفاق افتاد. ج.ا باز شدن هر قفلی در کشور را به حیات خودش گره زده است. ج.ا اصلاحناپذیر است و فعلا هم شکست نمیخورد. اما باید دید چگونه میتوان همین وضعیت را به نفع تحول مسالمت آمیز (و اگر حکومت عقب نشینی نکند و تسلیم نشود، تحول انقلابی) پیش برد. بخشی از حکومت معتقد است تغییر روشها به دومینوی تغییر حکومت منجر نخواهد شد. اما بخش مسلط تری معتقد است اگر سنگر اول را عقب نشینی کنیم باید تا سنگر آخر عقب برویم(از لغو حجاب اجباری با نفی ولایت فقیه و حکومت دینی). اگر حکومتی سرِ وقت عقب نشینی کند یک حالت پیش میآید ولی اگر دیر کند و جنبش انقلابی از نقطه عدم بازگشتش (به قول رژی دبره)، گذشته باشد، دیگر اثری ندارد. در یک فضای مهآلود هستیم الآن نمیتوان پیشبینی روشنی از تغییرات و «گذار» کرد ولی جامعه ریلگذاری درستی با اتکاء به خیابان برای رسیدن به این نقطه کرده است. باید روی فرسایش از پایین و شکاف و ریزش از بالا سرمایه گذاری کنیم. هر سرکوبی این وضعیت را هم در بالا و هم در پایین تشدید کرده و ج.ا را بالاخره یا به تسلیم و یا به شکست نزدیک خواهد کرد.
*به جز ج.ا و طالبان افغانستان در هیچ کشور مسلمانی حجاب اجباری نیست.
*حرکت تودهوار و شبکههای افقی کافی نیست. ما نیازمند «شبکه های جدولی» هستیم…
*نظامیان در ایران با نهادهای مشابهشان مثلا در پاکستان و مصر و…ِ، هویت و کارکرد سیاسی مشابه ندارند.
*با «آخوندولوژی»(آخوند شناسیِ!) کافی میتوان گفت حاکمان ایران مثل صدام و قذافی نیستند که تا آخر بایستند، پراگماتیسم و منفعت طلبی و غریزه بقاء در آنها خیلی قوی است.
*این منتفی نیست که بخشی از نظامیان و حتی بخشی از روحانیان سنتی در یک گذار تحولآمیز همراهی بکنند. نکته اصلی اما اتکاء بنیادین به خیزش و جنبش اجتماعی و به حد کافی قدرتمند شدن آن است.
*وقتی یک جنبش نیرومند در داخل راه بیفتد خارجیها هم در حمایت از آن صف خواهند کشید. البته حمایت شان لازم و موثر است ولی نیاز به متکی و دست به دامانِ آنها شدن نیست.
*در ایران یک زلزله بزرگ اجتماعی اتفاق افتاده که هنوز شاهد فوران گداختهها و تشعشعاتش هستیم. از جمله به حرکت در آمدن دوباره دانشگاه که بسیار مهم است و نیز مواضع سلبریتیهای ورزشی و هنری و همچنین تغییرات در لایههای درونی ساختار قدرت و نیز متدینین غیردولتی.
*برای اینکه برآورد راهبردی از اعتراضات داشته باشیم می توانیم برای هر شهر و منطقهای که اعتراض صورت میگیرد یک چراغ در نقشه ایران ذهنیمان روشن کنیم. این بار بیشترین چراغها روشن شده است. ولی هر گاه اعتراض در هر نقطهای پایان مییابد باید چراغش را در ذهنمان خاموش کنیم تا بدانیم نسبت و توازن قوای این اعتراضات در چه حد و مرحلهای است.
*در دوران جنبش سبز از برخی معلمانی که به تظاهرات میآمدند شنیدم که وقتی ما به تظاهرات خیابانی میآییم فکر میکنیم نود درصد بدون اینکه شناسایی شویم به خانه برمیگردیم. اما وقتی یک روز سر کلاس نرویم صد در صد شناسایی میشویم و احتمال اخراجمان میرود.
*اعتصاب همگانی گامی فراپیش و یک سلاح بُرنده و قوی است ولی هزینه بیشتری دارد. بنده هم ضرورت فراروی از اعتراض به اعتصاب عمومی را «تبیین و تبلیغ» میکنم. ولی الآن «دعوت» و فراخوان نمیدهم و آن را واقعبینانه نمیدانم. هر چند راهی است که روزی حتما خواهیم رفت.
*افکار و وجدان جمعی اکثریت جامعه یک روز به «صندوق رای» رسید و میلیونی رای داد تا شاید بتواند اوضاع را تغییر دهد. دید نشد. مدتی طول کشید تا همین وجدان جمعی به «خیابان» برسد. عزمش را به تدریج جمع کرد و حال همه خیابانمحور شدهاند. به نظر میرسد باز مدتی زمان میبرد تا «گفتمان سازی» در باره اعتصاب همگانی به یک وجدان و عزم جمعی تبدیل شود(سابقه و تجربه تاریخی هم البته نشان میدهد اعتصابات فراگیر موقعی رخ میدهد که هزینههای آن مقداری کاهش یافته باشد).
*از صمیم قلب آرزو میکنم فراخوان و دعوت دوستانی که مردم را به اعتصاب عمومی دعوت کردهاند موفق شود. ولی اگر نشد امیدوارم مقداری در باره پایگاه اجتماعی خودشان فروتنانهتر فکر کنند. همچنین نسبت به تحلیلهایشان (از طریق ویدئوها و نه ارتباط مستقیم با جامعه)، مقداری واقعبینتر شوند.
*ما نیاز به «پیام تبریک» به نسل نویِ در صحنه، به خاطر موفقیتهایِ تا هم اکنونیشان در ترک انداختن در سقف استبداد دینی، و «پیام امید» به آنها به خاطر زمانبَر بودن این راه و مسیر ولی آینده روشن آن داریم.
*حکومت ضمن هراسی که از همه مردم دارد، از چند جا ترس بیشتری دارد. یکی استان هایی است که تحت ستم های مضاعف و چندگانه ای بوده اند مثل کردستان و سیستان و بلوچستان. حکومت با کشتار در زاهدان می خواهد از همه به خصوص مناطقی که به طور سنتی دست مردم سلاح وجود دارد، زهر چشم بگیرد.
*میرحسین موسوی پیام واقع بینانه و حزم اندیشانه ای داده است. تعبیر «ورق خوردن تاریخ» و بیان اینکه «مردم بپاخاستهاند»، خیلی مهم است. او به نظامی ها توصیه می کند که سمت حقیقت و سمت ملت بایستند. به نظر می رسد از نظر میرحسین در ایران یک قیام عمومی اتفاق افتاده است.
*بعد از اعتراضات جنبش سبز، «مهندسی انتخابات» را پیچیدهتر کردند. بعد از کشتار 98 و هزینههای سنگین آن، سیستم سرکوب را نیز پیچیدهتر کردهاند (استفاده از روشهای مختلف در مناطق و مواقع گوناگون و نه مانند 98 شلیک بلافاصله در همه نقاط و همه مواقع).
*الآن اعتصاب در دانشگاهها و یا برخی مناطق (مثل مناطق کردنشین و بلوچستان) به وقوع پیوسته. شاید هنوز انتظار اعتصابات عمومی و سراسری زود باشد، رخدادی که میتواند معادله کنونی طنابکشی خیابانی را تغییر دهد.
*بدون ورود این دو عنصر (یا یکی از آنها) این کشمکش می تواند هفتهها و حتی ماهها ادامه پیدا کند. حکومت هر قدر بیشتر سرکوب کند دریای خشم بین مردم و خودش را متلاطمتر کرده و آشفتگی درون نیروی سرکوب را افزایش خواهد داد.
*در حالی که برای اولین بار پس از سال شصت اعترضات به سطح دانش آموزی رسیده و شعار مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای و مرگ بر ج.ا در سراسر کشور طنین افکن شده و بیشترین حمایت ایرانیان خارج از کشور و افکار عمومی جهانیان جلب شده است؛ آقای خامنه ای بعد از سه هفته به صحنه آمده تا با نوعی «خونسردنمائی» به نیروی سرکوب خسته و مسئله دار شده (ودر بعضی جاها شکست خورده)، دلگرمی و اعتماد به نفس بدهد.
*او با حرفهایی که تکرار مجموعه همه حرفهایی بود که تندروترین بخش نظامش در این چند هفته گفته اند؛ یک بار دیگر برای مردم ثابت کرد که «تا اصل ولایت فقیه کفن نشود، این وطن، وطن نشود».
*او کف سرکوب را هم «شکنجه بدنی» نوجوانان و جوانانِ تحت تاثیر اینترنت تعیین می کند: می توان چنین افرادی را با یک «تنبیه» متوجه کرد که اشتباه می کنند!!
*وی تمام قد از ستاد امر به معروف و گشت ارشاد «به عنوان یک مجموعه عظیم خدمتگزار» دفاع می کند …
*رهبر ج.ا که موقعی دم از «مردمسالاری دینی» می زد حالا با این مشکل مواجه شده که اکثریت مردم با او مخالفند. در نتیجه باید معترضین را کوچک و تحقیر کند و بگوید عده قلیلی هستند. مصباح یزدی سرراست می گفت حکومت حق ربطی به اکثریت و اقلیت ندارد و تا هر جا که زورش می رسد(نه تا جایی که ملت می خواهندش).
*جمعه خونین زاهدان را از یاد نبریم؛ کشتههای میدان ژاله در 17 شهریور 57، هشتاد و هشت نفر؛ کشتههای زاهدان تاکنون نود و هشت نفر!
*در رابطه با صندوق رای و انتخابات گفتند ما مهندسی چند لایه کردیم. بعد از آبان 98 هم سعی کردند نظام سرکوب در خیابان را پیچیده تر کنند. فضای ایران اما همیشه چیزی برای غافلگیری دارد، مثل آمدن دانش آموزان به صحنه اعتراضات…
*جوانان دانشجو و دانش آموز، که از طبقات گوناگون هستند، خطرشان برای حکومت این است که مثل چرخ دنده کوچکی می مانند که می تواند چرخ دنده بزرگ را به حرکت در آورد. ایران هم کشور حادثه های غیرقابل پیش بینی است؛ مرحله انتقال رهبری و یا هر نسیمی که بر آتش خشم مردم بوزد و…
*کشتار زاهدان به گمانم از قبل طراحی شده بود مثل تیراندازی عمدی و طراحی شده به مردم در آخر راهپیمایی 25 خرداد 88. جنایت زاهدان را باید بدون هیچ تردید و لکنت زبانی افشاء و محکوم کرد.
*من بدبین هستم. آیا ج.ا عقب نشینی می کند؟ البته عقب نشینی های غیر رسمی و غیراعلامی مانند جمع کردن گشت ارشاد خواهد کرد(حتی گفته می شود جمع کردن گشت ارشاد از تیرماه مصوب بوده است). اما آیا می تواند رفرم های بن سلمانی بکند؟ آیا جرأت دارد که پایگاه اجتماعی اش را از اقشار سنتی به اقشار مدرن و طبقه متوسط فرهنگی تغییر دهد؟ بسیار بعید است. به چند دلیل: دگم ها و جزمیت های مذهبی و سیاسی اش، لجبازی ای که در شخصیت رهبرش وجود دارد و نیز به علت نوعی رفتار لومپنی که در نیروهای اطلاعاتی و امنیتی ج.ا وجود دارد. دیوارهای شهر اما باید تبدیل به آینه دق ج.ا شود(که شده). آنها باید ببیند که «ننگ با رنگ پاک نمیشود.». خیزش اعتراضی تبدیل به یک «مبارزه مدنی با روش پارتیزانی» شده است؛ نامتقارن، غیرمتمرکز و نامنظم.
*صحنه و لحظه کنونی یک «فرصت طلایی» برای مردم است؛ آنهایی که در خیابان هستند باید مرتب به آن برگردند، آنهایی (و مناطقی)که یک بار اعتراض صورت گرفته دوباره تجدید شود و آنهایی (و جاهایی) که تظاهرات نکردهاند به صحنه بیایند. نیروی سرکوب باید هم پخش و پلا و هم خسته شود. این یک «لحظه نگرانی» برای حکومت هم هست. سیستم سرکوب دیگر نمیتواند نیروهای سنتی جامعه را علیه معترضین بسیج کند و به کار بگیرد. شنیده میشود که در زنجان تعدادی از نیروهای انتظامی که از آمدن به خیابان برای سرکوب مردم خودداری کردهاند، بازداشت شدهاند. همچنین گفته میشود در تهران علاوه برنوجوانان کم سن و سال، اراذل و اوباش را حتی با آزادی از زندان برای سرکوب اعتراضات به کار گرفتهاند.
*پیشبینی آینده بسیار دشوار است؛ در وضعیت کنونی که شاهد استمرار کشمکش بین معترضین و نظام سرکوب هستیم تنها ورود عنصر تازهتری میتواند این صحنه را تغییر دهد. این عنصر میتواند یا اعتصابات عمومی و یا ریزش شدید نیروی سرکوب باشد.