حدودا بیست سال پیش با مادر محسنی از جمع مادران شهدا که در شهر ما زندگی می کرد مبادله کتاب های رمان داشتیم. کتاب ها را می خواندیم و با هم صحبت می کردیم. او کتابی در باره زندگی آغامحمد خان قاجار بمن داد و سفارش کرد که آن را بخوانم. تا آن روز اطلاعاتم از زندگی آغامحمد خان این بود که او یک جلاد بوده است. پس از پیروزی چشم های مردان شهرهای کرمان و تفلیس را از حدقه در آورده و از چهره های منفور تاریخ ایران است. در این کتاب همه این وحشیگری ها ترسیم شده بود ولی در عین حال کوشش شده بود تا نشان داده شود چگونه او توانست سلسله ای بنیان گذارد که صد و سی سال بر ایران حکومت کند. در این کتاب بطور مفصل با اقدامات او و وزیرش حاج ابراهیم کلانتر(کسی که بخاطر خیانتش به لطفعلی خان زند معروف است) در گسترش شبکه قنات ها و ابادانی شهر ها وبرقراری امنیت در مناطقی که تحت تسلطش بود آشنا شدم. کتاب را چند نویسنده و تاریخدان روسی نوشته بودند. متحیر از این قضاوت متفاوت از خود سوال کردم آیا تاریخ نگاران ایرانی هم می توانند هم کور کردن چشم ها را در زندگی آغا محمد خان ببیند و هم گسترش شبکه قنات ها و آبادانی شهرها را. چرا کتاب های درسی دوره پهلوی که کوچکترین اقدامات مثبت پادشاهان ایران از دیده های شان پنهان نمی ماند نمی توانستند با پادشاهان قاجار برخوردی بر اساس مصالح سیاسی نداشته باشند. آیا نوشتن میزان آبادانی شهرها به معنی تایید کور کردن چشم مردم بی گناه بعد از فتوحات و جنگ هاست. چرا نمی تواند فرد بی رحمی چون آغا محمد خان هم خشن و بی رحم باشد و هم از مملکت داری و آبادانی شهر ها سر در بیاورد و به این کار اقدام کند. چرا نگارش این دو در کنار هم برای ما عملی نیست . چرا یک مملکت داری چون او را یا باید صد در صد تایید کرد یا صد در صد رد.
من نوشته ام را با این مثال شروع کردم چرا که نگاه صفر و صدی تنها به سیاست مداران ما خلاصه نمی شود و در تمام عرصه های زندگی ما حضور دارد. در نوشته های طرفداران رژیم پادشاهی اظهار نظر راجع به رضا شاه به ذکر پیشرفت های کشور و تاسیس دانشگاه و قطار سراسری محدود است و به دست انداختن او بر زمین های بسیاری از مردم و تملک آن یا به قتل رساندن یا خانه نشین کردن همان وزرایی که عامل این پیشرفت ها بوده اند اشاره ای نمی شود. نمی فهمم چرا تایید یک کار نفی عمل دیگر است. اگر کسی ازدستاورد های رضا شاه سخن گوید مهر سلطنت طلب می گیرد و اگر کسی از دست آوردهای فرهنگی حزب توده سخن گوید به توده ای محکوم می شود. اگر کسی از ظریف تعریف کند که دیپلمات کاردانی است به طرفداری از جمهوری اسلام متهم می شود. سوال من این است که چرا نمی توان هم چپ بود وهم دستاورد های رضا شاه را دید و تحسین کرد، چرا نمی توان نفی جمهوری اسلامی را خواست اما همه چیز را سیاه ندید؛ چرا نمی توان رفسنجانی را سیاست مدار تیزهوشی دانست اما مثلا طرفدار سلطنت بود، چرا نمی توان آقای مطهری نماینده مجلس را فردی وطن پرست ولی نگاه او به زن و حجاب را عقب مانده دانست…
برخورد های صفر و صدی را هر روزه در مقالات و نوشته ها می بینیم . خیلی از تحلیل گران برای این که مهر طرفداری از این یا آن جریان رویشان نخورد مجبورند در هر نوشته خود مطالبی که صدها بار گفته اند را تکرار کنند. در عرصه سیاست این نگاه جلوه روشن تری دارد و نتایج مخرب آن آشکار تر است و مهمتر از آن اینکه کم نیستند کسانی که از این نوع نگاه در عرصه سیاست دفاع می کنند و در بدترین نوع آن حاضرند برای اینکه مخالفین خود را منفرد کنند، راجع به مخالفین خود دروغ بگویند و اتهام بزنند. هزاران نفر در روابط مجازی هر روز فیلم ها و عکس هایی که آشکارا دستکاری شده یا اخبارو جعلیاتی نسبت به مخالفین خود را منتشر کرده و در پخش آن مشارکت می کنند بدون اینکه به این فکر کنند که وقتی عکس آن رخ می دهد چه احساسی دارند.
جمع آوری اطلاعات، سناریو سازی بر اساس اطلاعات، طرح اتهاماتی به این یا آن شخصیت سیاسی بر اساس چنین اطلاعاتی و شناخت روانشناسی مخالفین فرد، رساندن چنین اطلاعات و اتهاماتی در شکل غیر مستقیم به مخالفین؛ روشی است که ارگان های اطلاعاتی و امنیتی سال هاست در راس آن قرار دارند. امروز برای کسی پوشیده نیست که در داخل کشور چگونه از نقاط ضعف بعضا واقعی برای بزانو در آوردن و سکوت مخالفین استفاده می شود. برای بزانو در آوردن یک فرد چگونه وی را به پذیرش اتهامات واهی و اعتراف در تلویزیون وادار می کنند. ولی فاجعه زمانی است که برخی جریانات سیاسی چنین اتهاماتی را تکرار کرده و به بلندگوی آنان بدل می شوند.
از نظر من زیربنا و اساس این نوع نگاه، یقین صد درصدی به افکار خود و عملکرد جریان خودی است. این باور که من صد در صد درست می گویم. همه امتیازات را من وجریان من در اختیار دارد و دیگران نادرست می گویند، دشمن اند و برای حذف این دشمنان که مظهر ناپاکی اند هر اقدامی مجاز است. جالب آنکه با وجود آنکه بسیاری از فعالین سیاسی خود می دانند که در زندگی خود اشتباهات بزرگی داشته اند، بعضا به این اشتباهات واقفند و پذیرفته اند، باز در افکار جدید خود از همین متد صفر و صدی تبعیت می کنند.
در چنین روشی دشمنی نمیتواند گسترش نیابد. اگر انقلاب برحق است و تنها جریانی که من بدان وابسته ام انقلابی است، دیگران مرتجع اند و ضد انقلاب. صف ضد انقلابیون در این تفکر هر روز گسترش می یابد. اگر دمکراسی تنها آن چیزی است که جریان وابسته به من می فهمد صف نیروهای مخالف دمکراسی خیلی زود از مدافعان استبداد در این تفکر فراتر رفته وتمام آنهایی که روش های دیگری برای مبارزه تعقیب می کنند را در بر می گیرد. اگر رد تحریم و فشار و تهدید نظامی به ایران نشانه میهن پرستی و دفاع از منافع ملی است، همه آنهایی که هر نوع اعمال فشار را تایید می کنند وطن فروش و ضد منافع ملی تلقی خواهند شد. فاجعه زمانی است که برای مقابله های سیاسی، تهمت و دروغ پراکنی مجاز تلقی شود.
تهمت زن به افراد و آن ها را منتسب به این خط و آن خط کردن پدیده تازه ای نیست . تا آن جا که یاد دارم مادر بزرگم همه سیاستمداران و آخوند ها را انگلیسی می دانست و پدرم همه چیز را توطئه آمریکا. در کتاب های خاطرات سیاست مداران گذشته نیز با این پدیده مواجه هستیم که همه جاسوس هستند و سرکرده کشورهای خارجی و پول بگیر این و آن.
این روش در عرصه سیاست تداوم می یابد آنجا که مدافعان این یا آن خط از اتهامات علیه خود بر می آشوبند ولی در پخش چنین اتهاماتی علیه دیگران مشارکت کرده و یا در بهترین حالت خشنود میشوند و سکوت میکنند. بخشی از سیاستمداران بر این اعتقادند که وقتی این روش وجود دارد و عمومی است، کسی که آنرا بکار نبرد، بازنده است. وقتی دیگران میزنند و میکوشند شما را بی اعتبار کنند چاره ای جز حمله به دیگران و بی اعتبار کردن خود آنان نیست. کسانی که امروز عکس مخالفین خود را فتوشاپ کرده و به آنها اتهام میزنند، کسانیکه با اتهام و دروغ نسبت به رقبا و مخالفین خود میکوشند آنان را از میدان بدر کنند فردا اگر قدرت داشته باشند به حذف فیزیکی آنان اقدام خواهند کرد. کسانی که این روش جزئی از مبارزه آنان است، تمام ادعاهای آنان به دمکراسی و پذیرش رای مردم درفردایی که قدرت را بدست می آورند بی پایه است.
متاسفانه پذیرش مبارزه برای دمکراسی و وارد کردن چنین عناصری در برنامه احزاب با حذف چنین روشهای برخورد با مخالفین همراه نگشته است. ادعای اعتقاد به دمکراسی نیروهایی که نوشته ها یا سایتها یا تلویزیون های وابسته به آنان پر است از اتهام های بی پایه، بی اعتبار کردن شخصیت مخالفین و دروغ پراکنی های غیرواقعی. نیروهایی که به دمکراسی در آینده جامعه ایران اعتقاد دارند، تا زمانی که در این نوع برخوردها مشارکت کرده و اتهامات ساخته شده جریانهای امنیتی یا نیروهای فوق الذکر علیه مخالفین خود را تکرار می کنند، علیه اهداف خود عمل میکنند.
بیست سال پیش در شهر ما یک نفر که نشریه محلی داشت به شخص دیگری تهمت جاسوسی زد. فرد از دست او به پلیس شکایت کرد و دادگاه فردی را که بدون مدرک تهمتی زده بود محکوم کرد. فرد مجبور به پرداخت هزینه دادگاه شد. از آن پس مدت ها این شیوه برخورد خاموش گردید. افراد متوجه شدند که حرف هایشان زمانی که بی پایه باشد عواقب حقوقی خواهد داشت. اگر این روش هم چنان ادامه می یافت و افراد در مقابل تهمت های ناروا سکوت نمی کردند شاید وضع به این شکل ادامه نمی یافت.
اتهام زنی، دروغ پراکنی، خود و جریان وابسته به خود را جریانی تماما برحق دانستن و دیگران را دشمن و مزاحم دیدن ریشه های عمیق فرهنگی تاریخی دارد. مقابله با آن بسیار دشوار تر از بحث های نظری و رد و پذیرش این یا آن ایده است.
کسانی که عمق صدمات این روش را می پذیرند نمی توانند تنها با سکوت در برابر این روش علیه آن عمل کنند. راه مقابله با آن نه دفاع از خود در برابر چنین اتهاماتی بلکه دفاع از مخالفین خود زمانی است که در معرض اتهامات و دروغ پراکنی قرار می گیرند.