ساختار قدرت سیاسى ایران در یکصدسال گذشته صحنه تلاطم و فراز و نشیب هاى زیادى بوده است بگونه اى که مى توان ادعا کرد در این بازه زمانى هیچ حکومتى در شرایط تعریف شده اى بنام “استقرار” قرار نداشته است. تغییر سلسله قاجار به پهلوى، کناره گیرى رضاه شاه، وقایع منجر به ملى شدن صنعت نفت، قیام خرداد ۴٢، انقلاب ۵٧، جنگ ایران و عراق و تحریم هاى بین المللى سال هاى اخیر، مهمترین سرفصل هاى واضح شرایط ناپایدار حکومت ها ی مختلف هستند.
شرایط استقرار، وضعیتى است که حکومت، اساس و بنیان خود ( حقیقى و حقوقى) را در معرض تهدید فورى و جدى احساس نمى کند و گردش امور مملکت و جابجایى مهره ها (بصورت واقعى و نه مهندسى شده) از روندهاى طبیعى و فرآیندهاى پیش بینى شده در متن قوانین موجود در همان کشور پیروى مى کنند. صرف نظر از ماهیت و شکل حکومت ها، وجود شرایط “استقرار” براى تحقق توسعه در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى امرى ضرورى و بسترساز است. در یک ساختار سیاسى توسعه نیافته و یا عقب مانده مفاهیم فعالیت سیاسى و ضوابط و روابط میان پوزیسیون و اپوزیسیون را نمى توان با استاندارد هاى موجود و تعاریف معمول یا آکادمیک سنجید و احیانا بر اساس آن به بحث و پیش بینى وقایع پرداخت.
جغرافیاى سیاسى حال حاضر ایران شامل یک حکومت اقتدارگراى انتخاباتى با محوریت اسلام سیاسى مبتنى بر مدل ولایت فقیه است. واقعیت هاى جامعه ایران و بسیارى از شاخص هاى ارزیابى معتبر نشان مى دهند که نظام جمهورى اسلامى در چهل سالى که از عمر آن گذشته است در ایجاد توسعه همه جانبه ناموفق بوده و از کارآمدى لازم براى اداره امور کشور و تامین معیشت مردم برخوردار نیست و بدلیل نقائص ساختارى، مخصوصا در متن قانون اساسى و همچنین تجربه ناموفق بیست ساله، امکان اصلاح تدریجى آن نیز وجود ندارد.
از سوى دیگر در داخل و خارج کشور جریان هاى متعدد سیاسى با ایده هاى مختلف از اصولگرایى و اصلاح طلبى تا تحول خواهى و براندازى وجود دارند که به فراخور توان، امکانات و شرایط، کم و بیش مشغول فعالیت هستند.
نیم نگاهى به روند طى شده در چهل سال گذشته نشان مى دهد که بجز سلطنت طلبان، سایر نیروهاى فعلى حاضر در صحنه سیاست ایران، روزگارى در اتحادى نانوشته و تا حدود زیادى التقاطى و ناهمگون باهم بوده و در شکل گیرى نظام موجود نقش داشته و در یک همگرایى تاریخى زمینه هاى انقلاب ۵٧ را پدید آورده اند. اما از فرداى پیروزى انقلاب و آغاز تلاش ها براى برپایى نظام جدید و مخصوصا به منظور داشتن سهم از قدرت، اختلافات و درگیرى ها آغاز شد و در ایستگاه هاى مختلف زمانى و بتدریج ، گروه هاى زیادى از قطار انقلاب پیاده شدند و و رداى اپوزیسیون بر تن کردند.
با وجود اینکه در تمامى سالیان گذشته همواره مقاطع مختلف زمانى وجود داشته است که فعالیت، انگیزه، شور و سرعت براى تغییر در جامعه و در میان گروه هاى سیاسى اوج و جان تازه اى گرفته است اما در این میان وقایع دى ماه ٩۶ که موج اعتراضى گسترده اى را در سراسر کشور ایجاد کرد از تفاوت اساسى و مهمى برخوردار بود و آن اینکه براى اولین بار محور ناآرامى ها موضوعى بود که کلیت نظام موجود را هدف گرفته بود و مسائل انتخاباتى که معمولا منشأ تحولات پیش از آن بود اینبار نقشى نداشت و در عین حال براى اولین بار حمایت علنى و گسترده از بازگشت به نظام پادشاهى از سوى بخشى از جامعه متکثر ایران انعکاس یافت . همچنین بنظر مى رسد که دى ماه ٩۶ خط پایانى بود بر جنبش اصلاح طلبى و از این پس مى توان چنین تصور کرد که صحنه سیاست میان دوگانه تغییرات اساسى و یا استمرار وضع موجود قرار گرفته است، در واقع امروزه در دو سوى میدان نبرد پوزیسیون و اپوزیسیون، جنگ همه جانبه اى برسر مرگ و یا زندگى جمهورى اسلامى در جریان است.
صرف نظر از عمق، وسعت و نفوذ هر کدام از جریان هاى سیاسى موجود در بخش اپوزیسیون، همواره یک سئوال اساسى در میان افکار عمومى و حتى نخبگان مطرح بوده است و آن اینکه آیا امکان ائتلاف میان گروه هاى مختلف اپوزیسیون و هم افزایى نیرو (سینرژى) براى تغییر نظام جمهورى اسلامى وجود دارد؟ طبیعتا پاسخ هاى متفاوتى به این پرسش قدیمى و اساسى مى تواند وجود داشته باشد که پاسخ زیر یکى از آنهاست.
بنظر نگارنده در حال حاضر و در شرایط ایران سال ١٣٩٨ خورشیدى امکان تشکیل ائتلاف گسترده و اثر گزار به دلایل زیر وجود ندارد بدیهى است به نسبتى که این عوامل دچار تغییر شوند( مثبت یا منفى) امکان همگرایى و تشکیل ائتلاف نیز به تبع آن دچار تغییر خواهد شد.
یکم – فقدان رهبرى کاریزماتیک
با اینکه امروزه در سایه انقلاب تکنولوژیک و انفجار اطلاعات بسیارى از ابعاد زندگى بشر دچار تحول شده و جنبش هاى نوین مدنى فراوانى از دل شبکه هاى اجتماعى متولد شده اند اما بنظر نمى رسد که این پیشرفت هاى سریع توانسته باشند جاى یک رهبرى کاریزماتیک در ایجاد و هدایت حرکت هاى عمیق اجتماعى را گرفته باشندالبته برخى این ایده را مطرح مى نمایند که این خلا مى تواند با شکل گیرى گروه ها یا شوراهاى رهبرى قابل جبران باشد.
دوم-ایدئولوژی ها مختلف
علیرغم تاکید مشترک اکثر گروه هاى فعال در صحنه سیاست ایران بر واژه هاى مشهورى مانند دمکراسى، آزادى، عدالت اجتماعى، حکمرانى خوب، حقوق بشر و … اما پرداختن به دو سئوال اساسى در زمینه تعریف مشخص این واژها و راه هاى تحقق آنها از نظرگاه ایدئولوژی هاى مورد قبول هرگروه، اختلاف هاى واضحى را میان این جریان ها معین مى نماید بگونه اى که شاید از هم اکنون بتوان پیش بینى کرد که یکى از مسئله ساز ترین مشکلات دوران پسا جمهورى اسلامى رسیدن به تفاهم و تعریف مشترک درباره این اصول و نحوه سازگار کردن آنها با تاریخ، فرهنگ و جغرافیای سیاسى کهن دیار ایران باشد.
سوم – درک متفاوت از شرایط فعلى نظام و وضع موجود جامعه ایران
عدم حضور اکثر رهبران و کادرهاى برنامه ریز جریانات سیاسى در بطن جامعه ایران و اصطلاحا دور بودن از زمین بازى از یک سو و عدم امکان بررسى میدانى دیدگاه هاى مردم و انجام نظرسنجى هاى مداوم در میان گروه هاى مختلف اجتماعى از سوى دیگر باعث شده است که مختصات دقیق جامعه ایران مخصوصا در زمینه وضع موجود، میزان همبستگى اجتماعى و پتانسیل شکل گیرى جنبش هاى عمیق اجتماعى مورد اتفاق نظر همگانى نباشد.
واقعیت آن است که تنها با استناد به نظرسنجى هاى تلفنى، فیدیک گرفتن از برنامه هاى تلویزیونى خارج کشور و طوفانهاى توئیتری و یا با استناد به شبکه هاى اجتماعى نمى توان نبض و سایر علائم حیاتى واقعى جامعه را بدست آورد. به همین دلیل تحلیل مشترک و قابل اتکایى از وضعیت و سمت و سوى حرکت جامعه در میان گروه هاى اپوزیسیون وجود ندارد. اهمیت این تشخیص نقش مهمى در همراهى جریانها، سرعت و جهت گیرى هاى آنها دارد.
همچنین از آنجائی که اکثر فعالین سیاسى اپوزیسیون شناخت مستقیم و بى واسطه اى از اجزا و ساختارهاى حقیقى جمهورى اسلامى و روابط حاکم در میان کارگزاران نظام و حتى شاغلین عادى آنها ندارند و عملا فاقد تجربه کارى در سطوح مختلف کشورى مى باشند، تعریف دقیق و مبتنى بر واقعیت هاى ساختار به ندرت مبناى تحلیل و ارائه راهکار هاى آنها قرار مى گیرد. بگونه اى که برخى از گروهها در این زمینه عملا در خلا به سر مى برند و راه حل هایشان تا حدود زیادى فانتزى و غیرکاربردى است( البته در صورتی که نخواسته باشیم بگوئیم که گاه تنه به کمدى و طنز مى زنند).
چهارم – امکانات نابرابر و سازمان هاى کاغذى
اگر گفته شود تعدادى از گروه هاى اپوزیسیون فاقد کمترین امکانات سازمانى بوده و بیشتر محافل چندنفره و دوستانه هستند سخن گزافه اى نخواهد بود و از بد حادثه معمولا چنین جریاناتى بدون توجه به وزن تشکیلاتى و میزان اثرگزارى از ادعاهاى بزرگ و عنوان هاى پرطمطراق تر نیز برخوردارند. متاسفانه رویکرد بى توجهى به پایگاه اجتماعى داخلى و اتکاى بیش از حد به عوامل خارجى و بعضا جذب منابع مالى از بیگانگان (و گاهى صرف آن در امور شخصى!) باعث شده است که تفرق و بى اعتمادى نه تنها در میان اپوزیسیون جو غالب باشد بلکه مانع جلب دیدگاه مثبت اکثریت جامعه نسبت به آنها شده است.
پنجم – پایگاه اجتماعى متفاوت
بدون شک تغییرات ساختارى و ماندگار تنها با عبور از بستر پرپیچ و خم اجتماع و موزائیک گسترده قومى ایران امکانپذیر است و طبیعتا گروه هاى مختلف اپوزیسیون، متناسب با پیشنه تاریخى، أهداف و شعارها از پایگاه هاى اجتماعى متفاوتى برخوردار بوده که براى تقویت و حفظ آن، گاها از همراهى با سایر گروهها و ایجاد ائتلاف خوددارى مى ورزند.
ششم- تجربه تلخ انقلاب ۵٧
همراهى بى قید و شرط اکثر جریانات سیاسى قبل از انقلاب با روحانیون و در راس آن آقاى خمینى(تنها با هدف سرنگونى نظام پادشاهى و بدون داشتن ایده روشن درباره جایگزین آن) تجربه تلخى است که بعید است نتایج زیانبار آن به این زودى ها از حافظه تاریخى آنها زدوده شود. نداشتن درک درست از شرایط زمان، استبداد سیاسى حاکم، اعتماد بیش از حد به روحانیون و ساده و صادق فرض کردن تنها طبقه سازمان یافته جامعه آنروز ایران در کنار فریبکارى ذاتى روحانیت زمینه هاى تشکیل بزرگترین ائتلاف مؤثر گروههاى سیاسى (حتى با ایدئولوژى ها متخاصم) در سالهاى منتهى به انقلاب ۵٧ را فراهم نمود اما این همبستگى بر علیه نظام موجود دیرى نپائید که با بدعهدى روحانیون و قبضه شدن قدرت سیاسى به لطایف الحیل آنها به دشمنى و درگیرى هاى خونینى از یک سو میان اپوزیسیون و حاکمیت و از سوى دیگر بین گروه هاى مختلف اپوزیسیون منجر شد که ملت ایران و از جمله خود آنها همچنان در حال پرداخت تاوان آن هستند.
ششم- نقش جمهورى اسلامى در واگرایى نیروهاى سیاسى
سازمان ها و بخش هاى مختلفى از دستگاه هاى نظامى و امنیتى با صرف هزینه هاى هنگفت بصورت شبانه روزى در حال برنامه ریزى و اجراى طرح هاى مختلف به منظور جلوگیرى از رشد و بهم پیوستن اپوزیسیون هستند براى جمهورى اسلامى که خود را حق مطلق مى پندارد، اپوزیسیون در جایگاه باطل قرار مى گیرد که جز نابودى نباید سرنوشتى داشته باشد و در همین راستا از هیج اقدامى از ترور و زندان و شکنجه و اعدام گرفته تا حصر و خنثى سازى و بى اعتبار کردن فروگزارى نمى کند.
هفتم- محدود شدن صحنه بازى به خارج کشور و عدم امکان وزن کشى میدانى
یکى از مهمترین ترفندهاى جمهورى اسلامى براى جلوگیرى از رشد و تقویت اپوزیسیون، تنگ کردن صحنه سیاسى داخل کشور براى حضور و فعالیت آزادانه آنان است جمهورى اسلامى که روزگارى با ادعاى دایر کردن کرسى هاى مارکسیسم شناسى و آزادى فعالیت کمونیست ها برسرکار آمده بود امروزه حتى اجازه فعالیت به احزاب اصلاح طلبى مانند مشارکت و مجاهدین انقلاب را نمى دهد. همین امر باعث شده است که غالب سازمان ها و جریانات سیاسى مخالف، مجبور به مهاجرت باشند و بدلیل عدم امکان مشارکت در روندهاى انتخاباتى، برآورد دقیقى از وزن اجتماعى و جایگاه آنان وجود نداشته باشد. در چنین فضایى عمده گروه ها اغلب براى خود رأى حداکثرى قائل بوده و در نتیجه زمینه هاى حصول توافق براى همکارى و ائتلاف کاهش مى یابد.
هشتم- فقدان گفتمان جذاب
در کلیاتى مانند دمکراسى، آزادى، حقوق بشر و … همچنین در شعارها و بیان ایده هاى کلی در بین گروه هاى مختلف اپوزیسیون، تفاوت چشم گیرى وجود ندارد و اکثرا نیز فاقد گفتمان امروزى، جذاب، پرشور و اقناع گر خصوصا براى نسل جوان جامعه ایران هستند وجود چنین گفتمانى نه تنها در به خروش در آوردن مردم براى تغییر مؤثر است بلکه مى تواند زمینه هاى همکارى گروه هاى مختلف اپوزیسیون با همدیگر را نیز فراهم نماید.
نهم- پیروى چندین و چندباره از الگوهاى ناموفق
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد نداشتن برآورد دقیق از جایگاه اجتماعى و وزن سیاسى سبب شده است که هر جریان و یا گروه سیاسى خود را در موقعیت برتر احساس نموده و طبیعتا بى نیاز از ائتلاف و اتحاد با دیگران و احیانا اگر هم ضرورتى در این زمینه وجود داشته باشد این وظیفه دیگران است که با این وزنه سنگین خود را هماهنگ نمایند و به این ترتیب رویکرد غیر منطقى “همه با من” به جاى “همه با هم” در طول سالیان گذشته الگوى غالب در میان اپوزیسیون بوده است و متاسفانه علیرغم شکست و ناکارآمدى، همچنان مورد توجه قرار مى گیرد.
دهم- توهم منجى بودن
در طول سالیان گذشته بارها اتفاق افتاده است که افراد متوهم و بریده از واقعیت با سواستفاده از امکانات رسانه اى ضمن مطرح نمودن خود در افکار عمومى تلاش کرده اند با تهییج مردم از نمد اپوزیسیون کلاهى ( و گاهى هم جیبى)براى خود ببافند البته عمیق و ریشه دار بودن فرهنگ منجى گرایى در جامعه ایران زمینه هاى بروز این پدیده را تشدید کرده است موارد فکاهى مانند هخا و یا سردار مدحى گرچه مایه طنز و انبساط خاطر است اما روى دیگر سکه ى واقعیت تلخى است که گاه در شکل متشخص و در میان افراد موجه نیز نمونه هایى را به خود اختصاص داده است.
نکته اى که در پایان باید به آن اشاره کرد آن است که علیرغم همه این عوامل بازدارنده نباید به نقش مؤثر ناکارآمدى شدید جمهورى اسلامى، عملکرد نابخردانه و زیانبار رهبران آن و فساد عمیق و سیستماتیک نظام بى توجه بود. عواملى که در جایگاه رهبرى منفى، مى تواند زمینه ساز تحولات بزرگى شود. در چنین شرایطى اگر گروه هاى مختلف اپوزیسیون بدلائل قبل الذکر نتوانند با هم ائتلاف نمایند حداقل مى توانند با همگرائى، عدم درگیرى و پرهیز از خنثى نمودن انرژى یکدیگر گام هاى موثرى براى تغییر در ایران بردارند.