درباره احیای نظام شاهنشاهی در ایران

Potkin-Azarmehr پتکین آذرمهرکشورهایی که دارای نظام پادشاهی پارلمانی هستند و در آن شاه یا ملکه بعنوان نماد سمبلیک ولی بدون مسئولیت اجرایی در راس هرم حکومت قرار دارند، امروز از باثبات ترین و پیشرفته ترین کشورهای دنیا هستند. تجربه ثابت کرده، برای کشورهایی که در آن اقوام مختلف زندگی میکنند ولی از شناسنامه تاریخی هویت داری برخوردار می باشند، چنین شکل حکومتی باعث انسجام و وحدت ملی بیشتری میشود.

نظام جمهوری، بخصوص در کشورهای خاورمیانه و کشورهای مصنوعی که پس از قرارداد سایکس- پیکو با ترسیم مرزهای من درآوردی بوجود آمدند، درحد فاجعه بوده است. در این نوع جمهوری ها که گاه موروثی هم میشوند، وفاداری مردم نه به شخص رئیس جمهور یا رئیس دولت بلکه بیشتر به رئیس ایل و قبیله و خاندان خود می باشد تا به رئیس جمهور کشور.

در ایران هم پیامدهای سرنگونی نظام شاهنشاهی، تجربه خوشایندی نبوده و پادشاهی مطلق تبدیل به ولایت مطلقه فقیه شده که با سوءاستفاده از باورهای دینی مردم نه تنها پیشرفتی برای جامعه بوجود نیاورده بلکه آن را به مراتب عقب تر هم برده است.

اگر قبول کنیم که نظام پادشاهی پارلمانی برای ایران مناسب ترین شکل حکومتی خواهد بود، پرسشی که بوجود میاید این است که چگونه میشود یک نظام شاهنشاهی را دوباره در ایران احیا کرد؟ آیا چنین امکانی وجود دارد؟ نمونه های تاریخی که در آن نظام شاهنشاهی دوباره احیا شده اندک است ولی وجود دارد.

نمونه هایی از احیای نظام پادشاهی؛ انگیس

یکی از این نمونه ها احیای نظام سلطنتی در انگلستان در قرن هفدهم میلادی است. چارلز اول، پادشاه انگلستان که از دخالت های پارلمان انگلیس خسته شده بود، بر این باور بود که پادشاهی موهبتی الهی است و پادشاه میتواند آنطور که میخواهد تصمیم بگیرد وحکومت کند. اختلاف او با پارلمان به جنگ داخلی کشیده شد و سرانجام قوای تحت فرماندهی الیور کرامول بر او چیره شدند و چارلز اول در۳۰ ژانویه سال ۱۶۴۹ میلادی به جرم خیانت بر علیه کشور، در ملا عام گردن زده شد و نظام حکومتی جدید، با نام جمهوری مشترک المنافع به رهبری الیور کرامول،  جایگزین نظام پادشاهی در انگلستان شد.

اما الیور کرامول که یک متعصب مذهبی هم بود، خیلی زود به فرمانروایی خودکامه تبدیل گردید و انگلستان به فقر و هرج و مرج گرفتار شد.

چارلز دوم، فرزند ارشد زنده مانده چارلز یکم، پس از اعدام پدرش ابتدا به اسکاتلند فرار کرد و بارها تلاش کرد تاج و تخت از دست رفته را بدست آورد، اما شکست خورد.

پس از درگذشت کرامول، جورج مانک، یکی از فرماندهان میهن پرست کرامول، که از هم پاشیدگی شیرازه کشور و خطر روزافزون تجزیه انگلستان را به چشم خود شاهد بود، با استفاده از نیروهای تحت فرمان خود شرائط را برای احیای نظام پادشاهی و بازگشت چارلز دوم فراهم آورد. مردم انگلستان هم که از بی ثباتی و بی قانونی پس از سرنگونی سلطنت رنج میبردند جورج مانک را پشتیبانی کردند.

سرانجام چارلز دوم، در ۲۵ ماه مه ۱۶۶۰، در میان شادی و استقبال پرشور مردم کشورش،  به بندر دوور در انگلستان بازگشت و نظام پادشاهی در انگلستان دوباره احیا شد.

فاکتورهایی که در این بازگشت تاریخی موثر بودند را میتوان چنین نام برد:

  • رویگردان شدن مردم از دیکتاتوری مذهبی کرامول و فقر و بی قانونی حکومت او که مردم را متمایل به بازگشت نظام پادشاهی کرده بود
  • وجود یک فرمانده نظامی میهن پرست در میان نیروهای نظامی کرامول که برای بازگشت نظام شاهنشاهی اقدام کرد
  • تلاشهای بی وقفه چارلز دوم برای بازیابی تاج و تخت و مصمم بودن او برای احیای سلطنت

در میان عواملی که در بالا به آن اشاره شد، تنها عامل اول برای احیا نظام شاهنشاهی در ایران وجود دارد. مردم ایران به شدت از فساد، بی قانونی، بی لیاقتی و خفقان نظامی که جایگزین نظام شاهنشاهی شد رنج میبرند و پس از ۴ دهه خواستار بازگشت به نظام شاهنشاهی اند، نظامی که در ایران ریشه های عمیق اجتماعی  دارد و به آن خو گرفته اند.

این تمایل بازگشت به نظام گذشته بوضوح درشعارهای معترضین دیده میشود. شعارهایی از قبیل:

  • رضا شاه روحت شاد
  • کشور که شاه نداره، حساب کتاب نداره
  • ما انقلاب کردیم، چه اشتباه کردیم

اما نه فرمانده نظامی میهن پرستی وجود دارد که برای بازگشت نظام شاهنشاهی اقدام کند و نه تمایلی در رضا پهلوی، وارث تاج و تخت شاهنشاهی ایران برای بازگشت به ایران و احیای نظام پادشاهی دیده میشود.

در تظاهرات دی ماه ۹۶، در حالیکه مردم در سراسر شهرهای ایران فریاد میزدند ‘رضا شاه روحت شاد’، وارث تاج و تخت ایران، نواده رضا شاه بزرگ، در تعطیلی کریسمس به سر میبرد و حاضر نبود از تعطیلات خود بازگردد و حتی یک پیام تصویری برای تشویق معترضین ارسال کند.

در حالیکه چارلز دوم، در تمامی دوران تبعیدش، با تمام قوا و بی وقفه برای  گرد هم آوردن نیروهای طرفدارش تلاش داشت، وارث تاج و تخت ایران، پس از ۴۰ سال، هنوز نه توانسته چتری برای گردهم آوردن طرفدارانش بوجود آورد و نه یک تیم سه نفره در کنار خود داشته باشد. در کل چنین بنظر میاید که نه رضا پهلوی و نه خانواده اش تمایلی برای بازگشت به ایران ندارند و از زندگی خود در خارج کشور راضی هستند.

نمونه دیگر از احیای نظام پادشاهی؛ اسپانیا

شاهزاده رضا پهلوی نه جدیت و تمایل چندانی برای پادشاه شدن نشان داده و نه توانسته حمایت عینی بخشی از نیروهای مسلح ایران را برای احیای پادشاهی خود جلب کند. اکثر کسانی که از نزدیک با او آشنا می شوند، حتی کسانی که تا پیش از آن از هواداران سرسختش بودند، اذعان می کنند که کاریزمای چندانی در او نمی بینند و بیشتر تلاش دارد از زیربار مسئولیت شانه خالی کند.

نمونه جدیدتر احیا نظام پادشاهی در اسپانیا اتفاق افتاد. خوان کارلوس، نواده آخرین شاه مخلوع اسپانیا، در ایتالیا بدنیا آمده بود و تا سن ۸ سالگی، پا به خاک اسپانیا نگذاشته بود و زبان اسپانیایی کمی بلد بود. با این حال از همان سنین کودکی با جدیت تمام خود را برای تاج و تخت آماده کرد و سختی های دوری از خانواده و تربیت نظامی را تحمل کرد.

شرائطی که طی آن نظام پادشاهی دوباره به اسپانیا بازگشت شاید ارتباط زیادی با شرائط امروز ایران نداشته باشد اما اهمیت آنچه در اسپانیا اتفاق افتاد، همراهی گروه های چپ و حتی حزب کمونیست اسپانیا با جایگزینی نظام پادشاهی به جای نظام جمهوری فرانکو و بازگشت دمکراسی به اسپانیا بود. پیشرفت های اقتصادی، اجتماعی و آزادی های سیاسی که پس از بازگشت پادشاهی به اسپانیا بدست آمده غیر قابل انکار است و خوان کارلوس نقش مهم و هدایت کننده ای در بازسازی اسپانیا پس از ۴ دهه جنگ داخلی و دیکتاتوری فرانکو بازی کرد.

جدیت مدعی پادشاهی، شرط اساسی موفقیت

با بررسی نمونه های تاریخی احیا نظام پادشاهی به راحتی میتوان نتیجه گرفت که جدیت و مصمم بودن مدعی تاج و تخت ،شرط اساسی برای موفقیت در این زمینه است. پشتیبانی نیروهای نظامی و مسلح از مدعی تاج و تخت هم یکی دیگر از شرائط آن است. در مورد وارث تاج و تخت پادشاهی ایران، شاهزاده رضا پهلوی، وی نه جدیت و تمایل چندانی برای پادشاه شدن نشان داده و نه توانسته حمایت عینی بخشی از نیروهای مسلح ایران را برای احیای پادشاهی خود جلب کند. اکثر کسانی که از نزدیک با او آشنا میشوند، حتی کسانی که تا پیش از آن از هواداران سرسختش بودند، اذعان میکنند که کاریزمای چندانی در او نمی بینند و بیشتر تلاش دارد از زیربار مسئولیت شانه خالی کند. پس آیا شانسی برای احیا پادشاهی در ایران وجود دارد؟

پاسخ به این سئوال کلیدی بستگی به این دارد که چه کسی قرار است شاه شود؟ اگر قبول کنیم که رضا پهلوی این کاره نیست و از او منصرف شویم، آیا شخص دیگری در خاندان پهلوی وجود دارد که هم از کاریزمای کافی و هم از عزم آهنین برای شاه شدن برخوردار باشد و بتواند نیروهایی که لازم دارد را سازماندهی کند؟ و آیا برای دستیابی به آن نماد ملی باید جستجوی خود را به بازماندگان خاندان پهلوی محدود کرد؟

تاریخ پادشاهی ایران، تاریخ خاندان هایی بوده که پس از زوال خاندانی دیگر به قدرت رسیده اند و پایان یک سلسله شاهنشاهی به معنای پایان نظام شاهنشاهی در ایران نبوده و هنوز هم نیست.