ایرانیان، کردها و اسرائیل

heman-seiedi همن سیدیمسئله اسرائیل و فلسطین تنها در محدوده نزاع دو اتنیک عرب و یهودی باقی نمانده است. اگر از ابعاد جهانی آن هم صرف‌نظر کنیم امروزه در خاورمیانه سایر ملتها و دولتها هم، بخشی از هویتشان بر اساس نوع رابطه‌شان با مسئله اسرائیل/ فلسطین تعریف می‌شود. ایرانیان در دو مقطع قبل و بعد از انقلاب به دو شکل متفاوت درگیر مسئله فلسطین بودند.

کردها هم در چهارمقطع تاریخی با هر دو طرف نزاع در ارتباط بودند: شکلگیری ناسیونالسیم عربی و حمایت فلسطینیها از انکار کردها در عراق  (دهه ١٩٢٠)، جنبش بارزانی در عراق و حمایت اسرائیل از کردها (دهه ١٩۶٠)، جنگ کویت و حمایت فلسطینی ها از صدام (١٩٩٠) و رفراندوم استقلال کردستان و حمایت اسرائیل از آن (٢٠١٧). در این نوشته سعی می‌شود در دو بخش مجزا به بررسی رابطه ایرانیان و مسئله فلسطین/اسرائیل و همچنین رابطه کردها با آن بپردازم و نهایتا به نتیجه‌گیری مشترکی برسم.

یک: ایرانیان و اسرائیل

از آغاز دوران پهلوی دوم که تقریبا همزمان بود با شکلگیری مسئله فلسطین و اسرائیل به جز دوران کوتاه نخست وزیری مصدق و روابط خوبی که ایشان با جمال عبدالناصر داشت دولتهای ایران تمایلی به حمایت از فلسطینی‌ها نشان نمی‌دادند و حتی مدتی پس از تاسیس اسرائیل، به صورت غیررسمی روابط ایران با آن کشور برقرار شد.

برعکس دوران کنونی، آن زمان بیشتر این اپوزیسیون ایرانی بود که به حمایت از فلسطینیها می‌پرداخت نه دولت ایران. هرچند معیار دقیقی نمی توان یافت که آیا آن‌زمان عامه مردم بیشتر به مانند حاکمیت، به مسئله فلسطین می‌نگریستند یا به مانند اپوزیسیون چپ و اسلامی، اما آنچه که عیان است در مقطعی همه ایرانیان از نزاع اعراب و اسرائیل سود بردند! بهترین دوران شکوفایی اقتصادی ایران مربوط به سالهای پایانی دهه ١٩۶٠ و سالهای آغازین دهه ١٩٧٠ بود که در پی جنگهای اعراب و اسرائیل (١٩۶٧ و ١٩٧٣) قیمت نفت به اوج خود رسید. در این سالها ایران از هر دو سو سود مادی می‌برد، هم از افزایش قیمت نفت و هم از افزایش حجم صادرات در پی بایکوت فروش نفت توسط کشورهای عربی.

در این دوران در یک مقطع هشت ساله درآمد نفتی ایران به بیش از ٢١ برابر افزایش یافت ( از ٩٠٠ میلیون دلار در سال ١٣۴۶ تا ١٨ میلیارد دلار در١٣۵۴). در آن زمان رهبران کشورهای عربی غیرنفتی، مشخصا مصر و سوریه، جمله مشهوری به همتایان خود در کشورهای نفتی می گفتند که شامل ایران هم می‌شد: ما بر روی دریایی از خون ایستاده‌ایم و شما هم بر روی دریایی از نفت! آنها به این طریق رهبران کشورهای عربی خلیج فارس را مجبور می‌کردند که سهم بیشتری از هزینه جنگ اعراب و اسرائیل را بپردازند. درحالی که درآمد آنها، حداقل در آن مقطع، به خاطر بایکوت فروش نفت، به اندازه درآمد ایران افزایش نیافته بود.

رابطه کردها با مسئله فلسطین از رابطه ایرانی ها با آنها، هم پیچیده تر است و هم قدیمی تر، حتی به قبل از تاسیس اسرائیل برمی گردد. پس از فروپاشی عثمانی  قیمومیت عراق به بریتانیا سپرده شد و این کشور همچنین حاکم مستقیم فلسطین هم بود. بریتانیا درعراق به شیوه‌ای تصنعی ناسیونالیسم عربی را ترویج می‌داد چرا که نگران نوستالژی دوران عثمانی در میان مردم عرب عراق بود. در این میان ناسیونالسیم کردی می‌بایست فدا می‌شد و جالب آنکه فلسطینی ها در این ظلم به کردها نقش مهمی داشتند. اکثر فلسطینی‌های تبعیدی به عراق به چهره‌های اصلی ناسیونالیسم عربی تبدیل شدند. ملک فیصل پادشاه وارداتی عراق هم زمینه را برای آنها بیشتر مهیا می‌کرد. وجه اشتراک او با فلسطینی‌ها، غیرعراقی بودن آنها بود. اولین کنگره پان عربیستم در ١٩٣٢ به ابتکار ملک فیصل و با مشارکت فعال فلسطینی‌ها در بغداد برگزار شد، ١۶ سال قبل از تاسیس اسرائیل!

بعد از انقلاب برعکس شد. برخلاف حاکمیت که از همان روز نخست حمایت از فلسطینی‌ها را به رادیکال ترین شکل ممکن خود رساند (تلاش برای محو اسرائیل از روی زمین)، هم مردم و هم اپوزیسیون سال به سال کمتر به حمایت از فلسطینی‌ها تمایل نشان می‌دادند و برعکس، به حمایتهای دولتشان از آنها حساس هم شده بودند. بیشتر این حساسیتها به خاطر آن بود که مردم خود در شرایط سخت اقتصادی، شاهد گشاده دستی دولتشان در حمایت از فلسطینی‌ها بودند. هزینه های حمایت از فلسطین تنها به کمک مادی محدود نمی‌شد بلکه بخشی از فشارهای سیاسی و تحریمهای اقتصادی هم به نحوی با سیاستهای فلسطینی حکومت ایران مرتبط بود. انگار فلسطینی‌ها نقشی را که قبل از انقلاب در شکوفایی اقتصاد ایران داشتند، این بار در نابودی آن ایفا می‌کردند.

پیش از آنکه مکانیزمی برای تنظیم رابطه ایرانیها با مسئله فلسطین پیشنهاد شود به بررسی رابطه کردها و فلسطینی‌ها می‌پردازم تا نهایتا مکانیزم پیشنهادی شامل رابطه میان آنها هم شود.

دو: کردها و اسرائیل

الف: رابطه کردها با مسئله فلسطین از رابطه ایرانیها با آنها، هم پیچیده تر است و هم قدیمی تر، حتی به قبل از تاسیس اسرائیل برمیگردد. پس از فروپاشی عثمانی که قیمومیت عراق به بریتانیا سپرده شد و این کشور همچنین حاکم مستقیم فلسطین هم بود، سیاست دوگانه‌ای را در مورد ناسیونالسیم عربی در پیش گرفته بود. از یکسو از همان اوائل دهه ١٩٢٠ بریتانیا فلسطینی‌های ناسیونالیست را سرکوب  و رهبران آن را به سایر سرزمینهای عربی تبعید می کرد و از دیگر سو در عراق به شیوه‌ای تصنعی ناسیونالیسم عربی را ترویج می‌داد چرا که نگران نوستالژی دوران عثمانی در میان مردم عرب عراق بود.

این واقعیتی است که به مدت چهار قرن آنها تحت حاکمیت عثمانی‌ها بودند و اعتقادات مذهبی مشترکی هم داشتند. بریتانیا با تاکید بر تفاوت زبانی آنها (شما عرب هستید؛ آنها ترک هستند) تلاش می‌کرد احتمال بازگشت آنها به دوران سابق را به حداقل برساند. در این میان ناسیونالسیم کردی می‌بایست فدا می‌شد و جالب آنکه فلسطینیها در این ظلم به کردها نقش مهمی داشتند. اکثر فلسطینی‌های تبعیدی به عراق به چهره‌های اصلی ناسیونالیسم عربی تبدیل شدند. بسیاری از آنها به پستهای بالایی دست یافتند و تدوین کتابهای درسی عراقی هم به فلسطینی‌ها سپرده شده بود. ملک فیصل پادشاه وارداتی عراق هم زمینه را برای آنها بیشتر مهیا می‌کرد. وجه اشتراک او با فلسطینی‌ها، غیرعراقی بودن آنها بود. اولین کنگره پان عربیستم در ١٩٣٢ به ابتکار ملک فیصل و با مشارکت فعال فلسطینی‌ها در بغداد برگزار شد، ١۶ سال قبل از تاسیس اسرائیل!

ب: پس از سقوط سلطنت در ١٩۵٨ وعده رهبران انقلاب عراق در حل مسئله کرد تحقق نیافت و از ١٩۶٣ جنگی خونین در عراق درگرفت که در آن شاه ایران و بعدا اسرائیل هم از کردها حمایت می‌کردند. این باعث خشم عربها به ویژه فلسطینی‌ها شد. آنها که خود برای تحقق خواسته‌های ملی‌شان از همه جهان عرب و حتی چین و شوروی هم کمک می‌گرفتند کمک گرفتن کردها از نیروهای خارجی را تاب نمی‌آوردند. این کمکها البته سودی نداشت و با سازش شاه وصدام پایان یافت اما دشمنی فلسطینی‌ها و سایر ناسیونالیستهای عرب با کردها پایان نیافت. جالب آنکه به غیر از عراق سایر جنبشهای کردی در ایران و ترکیه و سوریه حامی فلسطینی‌ها بودند و حتی در کردستان عراق هم پس از شکست جنبش بارزانی در ١٩٧۵، سایر جریانات کردستان خود را با فلسطینی‌ها در یک جبهه مشترک تصور می‌کردند اما آنها کماکان صدام را به کردها ترجیح می‌دادند.

ج: در پی حمله صدام به کویت، حمایت فلسطینی‌ها از صدام به اوج خود رسید. این حمایت برای کردها بسیار تلخ بود چرا که پس از آشکار شدن جنایات صدام علیه کردها صورت می‌گرفت. یعنی کردها می‌دانستند که فلسطینی‌ها با علم به بمباران شیمیایی حلبچه و نسل کشی انفال باز از صدام حمایت می‌کنند. هرچند با شکست صدام در جنگ کویت و آغاز گفتگوهای صلح با اسرائیل کم کم رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین سعی کردند از صدام فاصله بگیرند ولی در بین بدنه فلسطینی‌ها در هر دو سوی غزه و کرانه باختری رود اردن نشانه‌های نمادین از عشق به صدام کماکان دیده می‌شد. تا همین اواخر هم چندین پیکره صدام در میدانهای فلسطین و یا تصاویر نقاشی او بر دیوارهای اماکن عمومی دیده می‌شد که به نحوی نمک پاشیدن به زخم کردها بود.

د: حمایت اسرائیل از رفراندوم استقلال کردستان در ٢٠١٧ بهانه کافی را به فلسطینی‌ها داد که بی‌محابا به کردها حمله کنند. آنها که هفت دهه را برای حق تعیین سرنوشت خود مبارزه کرده بودند، تلاش کردها  برای دستیابی به همین حق تعیین سرنوشت را خیانت به کشور عربی عراق می‌دانستند، مخصوصا که اسرائیل هم از آن دفاع کند. انگار کردها مسئول موضع سایر کشورها هستند! جالب آنکه هم اینک چهار دهه است که دو کشور عربی رسما با اسرائیل روابط دیپلماتیک دارند و چند کشور دیگر هم به خود اجازه داده‌‌اند علیه ایران با اسرائیل عملا متحد شوند اما انگار تا ابد کردها نباید هیچگونه ارتباطی با اسرائیل داشته باشند. حمایت حماس از اشغال عفرین توسط ترکیه، که دقیقا یادآور اشغالگری‌های سرزمینها فلسطینی‌بود، اوج تناقص سیاست فلسطینی‌ علیه کردها را نشان داد.

کردها و و ایرانی‌ها با این نزاع چه کنند؟

در پی حمله صدام به کویت، حمایت فلسطینی‌ها از صدام به اوج خود رسید. این حمایت برای کردها بسیار تلخ بود چرا که پس از آشکار شدن جنایات صدام علیه کردها صورت می‌گرفت تا همین اواخر هم چندین پیکره صدام در میدانهای فلسطین و یا تصاویر نقاشی او بر دیوارهای اماکن عمومی دیده می‌شد که به نحوی نمک پاشیدن به زخم کردها بود.

صرف نظر از نوع نگاه فلسطینی‌ها به کردها و ایرانی‌ها قرار نیست که این نگاه معیار موضع آنها در قبال حقانیت مسئله فلسطین باشد. واقعیتی تلخ است: کشوری که وجود داشت به نام فلسطین کم کم دارد ازنقشه جغرافیا محو می‌شود و آن دو قسمتی هم که باقی مانده پیوستگی جغرافیایی ندارند. واقعیتی تلخ است که الان شماری از فلسطینی‌ها هفت دهه از عمر خود را در اردوگاه گذرانده‌اند. موضع درست یا غلط آنها در مورد ایرانی ها یا کردها نباید باعث تغییر موضع حق‌خواهانه آنها شود. اما تا کجا، چگونه و چه نوع کمکهایی باید ارائه شود؟

مسئله فلسطینی‌ها چهار بعد انسانی، اتنیکی، دینی و مذهبی دارد. آنها در و‌هله اول انسانند، ثانیا عربند، ثالثا مسلمانند و نهایتا سنی مذهبند. به نظرم از بعد انسانی همه انسانها موظفند از حل مسئله فلسطین حمایت کنند. اما همه انسانها یعنی چه؟ یعنی وظیفه‌ای که بر عهده همه هفت میلیارد مردم جهان است! ما مردم ایران مثلا یک صدم مردم جهان هستیم و واقعا با همه گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها و مشکلاتی که داریم اگر بتوانیم به اندازه یک صدم مردمان جهان به مسئله فلسطین بپردازیم شاهکار کرده‌ایم. نباید مسئله فلسطین به مسئله اول ما تبدیل شود. از منظر عرب بودن و سنی بودن و مسلمان بودن هم همین طور است. ما پنج درصد مسلمانهای جهان را تشکیل می‌دهیم. هم وطنان عرب ما یک درصد عربهای جهان هستند و سنی های ایران هم حتی به یک درصد سنی‌های جهان نمی‌رسند. همه آنها هم (مسلمانهای ایران، عربهای ایران، سنی‌ها‌ی ایران) خود از گرفتارترین مسلمانهای جهان و عربهای جهان و سنی های جهان هستند. واقعا به سختی می‌توان قضاوت کرد که آیا وضع فلسطینیها از وضع عربهای ایران و سنی های ایران وخیم تر است یا نه! در مورد کردها هم به همین ترتیب. طبعا بدون تردید به محض آنکه شرایط سیاسی و اقتصادی کردها و ایرانیان تغییر کرد و تبعیضهای ملی و مذهبی و سیاسی در این جغرافیا از بین رفت یا کاهش یافت باز وظیفه همه است که بدون هیچ قید و شرطی به حل مسئله فلسطین کمک کنند اما آیا در شرایط کنونی منصفانه است مثلا از مردم بلوچ بخواهیم به فقر و مشکلات و محرومیتهای خود بیافزایند و فکر دیگران باشند و به فلسطینیها کمک کنند؟! آیا منصفانه است که از بودجه یکی از فقیرترین کشورها کاسته شود و توسط دولتشان به فلسطین ارسال شود؟

آیا هزینه سیاسی و اقتصادی تحریم هایی که به خاطر دشمنی با اسرائیل به مردم ایران وارد می‌شود، با میزان تعهد و رسالتی که این مردم در حمایت از فلسطینیان به عهده دارند، متناسب است؟ بهتر است کسانی که از منظر حق‌خواهی مطلق به مسئله فلسطین می‌نگرند، و خودم یکی از آنها هستم، یکبار هم از منظر ” تناسب وظیفه و توان” و یا از منظر “تقدم و تاخر مسائل” به وظیفه ایرانی‌ها در قبال مردم فلسطین بنگرند.