نگاه مخالفان اسد به نقش ایران در سوریه

-

ertertertertert

محمد جواد اکبرین- دکتر «احمد طعمه» تا هشت ماه پیش، نخست‌وزیر دولتی بود که مخالفان سوری برای جایگزینی بشار أسد تشکیل داده بودند. او دندانپزشک است. در سال ۱۹۶۵ در شهر دیرالزور (شرق سوریه) و در خانواده‌ای سنی‌مذهب به دنیا آمد و نخست در مدرسه‌ی علوم دینی تحصیل کرد و با همین پیشینه، یکی از خطبای دینی در مسجد حمیدیِ دیرالزور بود. در چهل سالگی به روشنفکرانی پیوست که خواستار سوریه‌ای دموکراتیک بودند. او بارها به زندان رفت و از بازداشت‌شدگان در دستگیری دسته‌جمعیِ ۱۲فعال سیاسی و روشنفکر سوری بود که علیرغم فشارهای مجامع بین‌المللی حبس‌شان ۳سال طول کشید و یکسال قبل از انقلاب سوریه آزاد شدند.

در سال ۲۰۱۱ و همزمان با انقلاب‌های موسوم به بهار عربی، در میان دهها گروه مخالف أسد، کسانی که مشترکات دموکراتیک داشتند ائتلاف ملی سوریه را تشکیل دادند و هماهنگ با ارتش آزاد سوریه به پیروزی‌های بزرگ سیاسی و نظامی در دو سال نخست، دست‌یافتند و تا نزدیکی کاخ أسد پیشروی کردند؛ همزمان دولتی موقت تعیین کردند که جایگزین بشار أسد باشد. أحمد طعمه در سال ۲۰۱۳ به عنوان نخست‌وزیر این دولت موقت انتخاب شد اما با فرسایشی شدن جنگ در سوریه و بن‌بست‌های پیاپی در مذاکرات و بالا گرفتن اختلافات داخلی در چگونگیِ ادامه‌ی رویارویی با أسد، در ۲۲نوامبر ۲۰۱۵ از مقامش کناره‌گیری کرد.

آنچه در پی می‌آید حاصل گفتگویم با اوست؛ هر چند سخن از سوریه فراتر رفت و به برخی دیگر از مسائل جهان اسلام هم کشید. اما بخش مرتبط با سوریه و ایران را برای انتشار برگزیده‌ام. پاره‌ای از نظراتش و نگفتن از سایر اسباب در رسیدنِ سوریه به این نقطه، البته قابل مناقشه است؛ اما احمد طعمه و همفکرانش نقش ایران و نقش دیگران را قابل مقایسه نمی‌دانند. چنان‌که خود می‌گوید: «نقش دیگران ممکن است سزاوار نقد باشد اما نقش ایران در سوریه سزاوار محاکمه و مجازات و مکافات است نه نقد».

تبدیل انقلاب سوریه به جنگ هرگز خواسته‌ی ما نبود. ما هم می‌خواستیم بدون اسلحه از این مرحله عبور کنیم همان‌طور که از سالها قبل فعالیت‌های مسالمت‌آمیزی برای رسیدن به یک سوریه‌ دموکراتیک داشتیم، سر جنگ نداشتیم و تاوانش را هم پس دادیم. اما وقتی چند شهر علیه یک حکومت برمی‌خیزد و به سرعت با سرکوب مسلحانه مواجه می‌شود دیگر لزوما نمی‌توان واکنش مردم را مدیریت کرد. در این مرحله بود که حکومت ایران به جای تشویق أسد به گفتگو، به کمک او آمد تا مردم را سرکوب کند.

آنها یک روند تاریخی را مرور می‌کنند که نقش ایران را در آن روند، پررنگ‌تر از دیگران می‌بینند. پیش از آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، بشار اسد در گفتگویی با “وال‌استریت ‌ژورنال” (۳۱ ژانویه‌ی ۲۰۱۱ برابر با ۱۱ بهمن ۸۹) پیش‌بینى کرد که وقایعی شبیه تونس و مصر به سوریه نمى‌رسد «زیرا هیچ نارضایتى عمومى در سوریه وجود ندارد… این آشفتگی سیاسی به سوریه نمی‌رسد زیرا در پنج دهه حکومت حزب بعث، رابطه محکمی میان مردم و حکومت وجود داشته و هیچ نارضایتی عمومی وجود ندارد.» هنگام این گفتگو سوریه حداقل ٢هزار زندانى سیاسى داشت. تنها دو ماه پس از این مصاحبه، اعتراضات به سوریه رسید.
سرداران ایران از فرمانده‌ی سپاه تا دیگران بارها به نقش ایران در آخرین لحظات سقوط اسد اعتراف کرده‌اند. آنها در روایت‌های رسمی و منتشر شده‌شان بر سه مرحله از حضور تاثیرگذار خود تاکید کرده‌اند. یک: انتقال تجربه‌ی سرکوب ۸۸ در برابر معترضان و تظاهرکنندگان. دو: بازکردن در اسلحه‌خانه‌ها به روی عموم و دامن زدن به جنگ داخلی. سه: لشکرکشی تمام‌عیار. به عنوان نمونه رحیم صفوی، مشاور عالی نظامی رهبر جمهوری اسلامی از سازماندهی «صد هزار نیرو» و «تجهیز و آموزش بیش از پنجاه‌هزار شبه‌نظامی سوری» سخن گفت.

ایران بر این دخالت نظامی البته نام‌های مختلفی نهاد؛ دو سال پس از انقلاب سوریه، خبرگزاری فارس (ارگان سپاه) در دفاع از دخالت نظامی ایران در سوریه تحلیلی منتشر کرد که در آن تاکید بر هم‌پیمانی با سوریه را «ترجمه عملی نگاه ایدئولوژیک ایران نسبت به مساله فلسطین از طریق کم کردن فاصله جغرافیایی» می‌خواند و تضعیف أسد را «موجب کاهش قدرت مانور جبهه مقاومت و ایران» می‌دانست. (نهم بهمن‌ماه ۹۱) در آن دو سال هنوز سخن از مبارزه با تروریسم چندان داغ نبود. «حفظ محور مقاومت علیه اسراییل» بود که در صدها مصاحبه و سخنرانى و مقاله تکرار می‌شد. پس از آنکه «تبدیل مسئله از استبداد به تروریسم» به ثمر رسید ناگهان سخن تازه‌اى به میان آمد: «ما براى غلبه بر تروریسم به أسد کمک مى‌کنیم» در سپتامبر ۲۰۱۵ هنگامی که نتانیاهو به مسکو رفت بیشتر رسانه‌هاى منطقه این بخش از گفتگوى آرامبخش پوتین و نتانیاهو را برجسته کردند:
«بوتین لنتنیاهو: نحن نعلم وندرک أن الجیش السوری وسوریا عموما فی حاله لا تسمح لها بفتح جبهه ثانیه، إنها تسعى للحفاظ على دولتها». ترجمه‌اش به همین سادگى‌ست؛ وقتى قرار شد روسیه به کمک اسد برود پوتین به نتانیاهو اطمینان داد که «جبهه‌ى تازه‌اى علیه اسرائیل باز نخواهد شد؛ سوریه کارى به اسرائیل ندارد و فقط مى‌خواهد خودش را حفظ کند». کمی بعد حمله‌ى هوایى روسیه آغاز شد و مناطق مخالفان بشار أسد را هدف گرفت تا در «محور مقاومت علیه اسرائیل» هم نتانیاهو خیالش راحت باشد و هم بشار أسد جان تازه‌اى بگیرد.

با این‌همه اما، این پرسش همچنان جای تکرار دارد که آیا حضور سپاه در سوریه مرتبط است با امنیت و منافع ملی ایران یا محصول نگاه توسعه‌طلبانه و ایدئولوژیک این نهاد نظامی است؟ کدام تفسیر از ورود ایران به معرکه‌ی سوریه به واقعیت نزدیکتر است؟ هر چه از سال ۲۰۱۱ و آغاز تظاهرات سوری‌ها علیه حکومت بشار أسد دورتر می‌شویم پاسخ به این پرسش دشوارتر می‌شود؛ زیرا آنچه که با رؤیای بهار عربی در سوریه آغاز شد در همان ماههای نخست و پس از سرکوب معترضان توسط ارتش اسد اسلحه‌های خفته را بیدار کرد و اعتراض مسالمت‌آمیز به کلاف پیچیده‌ای تبدیل شد که تحلیل معرکه را به امری شبهِ ناممکن تبدیل کرد. هر یک از طرف‌های درگیر و حامیان‌شان، صورتی از تصویرهای متعارض و متضادِ این معرکه را برداشتند و به سود خود تفسیر و تحلیل کردند اما قربانی اصلی، سرزمینی سوخته است که تنها نامی از سوریه بر خود دارد با صدها هزار کشته و میلیون‌ها آواره.

طبیعی‌ست که احمد طعمه در روایتِ پیش رو، از نگاه همفکرانش به نقش ایران در رساندن سوریه به وضعیت کنونی دفاع می‌کند، از «بهانه‌ی امنیت ملی» می‌گوید و از پیشینه‌ی احساسش به انقلاب اسلامی ایران. از روزی که دلبسته‌ی آیت‌الله خمینی بود تا روزی که از او و شعارهایش دل برید. از مشترکات سوری‌ها با ایرانی‌ها و نیز از نگاه متفاوتی که ائتلاف ملی سوریه به پدیده‌ی داعش دارد. او را ترکیب غریبی یافتم از خستگی و خشم و امید. و البته تردید دارم اگر ایرانی و اصلاح‌طلب نبودم با همین لحن نسبتا ملایم درباره‌ی ایران صحبت می‌کرد. اصرار داشت میان مردم ایران و حکومت‌شان تفکیک کند اما نمی‌دانم برای کسی که از بیرون به کشوری نگاه می‌کند تا کجا چنین تفکیکی ممکن است.
استانبول. ۲۶ ژوئیه‌ی ۲۰۱۶

روایت احمد طعمه

ائتلاف ملی سوریه معتقد است که بشار أسد و سپاه ایران در تبدیل مسئله از «استبداد» به «تروریسم» نقش داشته‌اند. أسد صدها تن از جهادیون را پس از بالاگرفتن اعتراضات مردم از زندان‌ها آزاد کرد. از مهم ترین نیروهای آزاد شده از زندان، جهادیونِ منسوب به «محمود کولاغاسی» معروف به ابوقعقاع بودند. «دیب زیتون» مدیر اطلاعات و امنیت دولت اسد می‌دانست که ابوقعقاع با ابوبکر بغدادی در دمشق دیدار کرده، اما آنها را آزاد کرد و حلقه‌های نخستین گروهی را تشکیل دادند که بعدها با نام داعش رسما اعلام و شناخته شد و همواره به سود أسد عمل کردند.

در سال ۲۰۰۹ من و دوازده تن از همفکرانم در زندان بشار أسد با خبر شدیم که جنبش سبز در ایران آغاز شده و یک نخست‌وزیر (میرحسین موسوی) یک رئیس مجلس (مهدی کروبی) و یک رئیس‌جمهور (محمد خاتمی) رهبرانِ آن هستند؛ اینکه یک جنبش اصلاحی با رهبریِ کسانی که در همین نظام سابقه دارند و مورد اعتماد مردم اند بدون اسلحه و با حضور مسالمت‌آمیز در خیابان بتواند خواسته‌هایش را دنبال کند می‌توانست یک الگو باشد. همین باعث شد تا هم‌بندمان علی عبدالله (روزنامه‌نگار سوری) تحلیلی درباره‌ی جنبش سبز بنویسد و آن را به بیرون زندان برساند و منتشر کند. تحلیل جنبش سبز ایران به اتهامی تازه برای او تبدیل شد که بار دیگر و این بار به این دلیل، محاکمه‌اش کردند.

سر جنگ نداشتیم

تبدیل انقلاب سوریه به جنگ هرگز خواسته‌ی ما نبود. ما هم می‌خواستیم بدون اسلحه از این مرحله عبور کنیم همان‌طور که از سالها قبل فعالیت‌های مسالمت‌آمیزی برای رسیدن به یک سوریه‌ دموکراتیک داشتیم، سر جنگ نداشتیم و تاوانش را هم پس دادیم. اما وقتی چند شهر علیه یک حکومت برمی‌خیزد و به سرعت با سرکوب مسلحانه مواجه می‌شود دیگر لزوما نمی‌توان واکنش مردم را مدیریت کرد. در این مرحله بود که حکومت ایران به جای تشویق أسد به گفتگو، به کمک او آمد تا مردم را سرکوب کند. ایده‌ی آنها این بود که سرکوب مناطقی که مبارزان و معترضان به آن مناطق تعلق دارند از سرکوب خودِ مبارزان مهم‌تر است؛ زیرا وقتی خانواده‌های‌شان آسیب ببینند فرزندان و همسران و نزدیکان‌شان را تحت فشار می‌گذارند و روحیه‌ی آنها را تضعیف می‌کنند و این می‌تواند مقاومت‌شان را بشکند. به عبارت دیگر اگر در مرحله‌ی سرکوب معترضان، «بلطجیه» و اراذل و اوباش به کار می‌آمدند در مرحله‌ی سرکوب‌‌‌‌ِ مبارزان، حمله‌ی نظامی به مناطق محل زندگی آنها به کار می‌آمد. اما نه بلطجیه و نه نظامیان هیچ یک نتوانستند مقاومت مبارزان را بشکنند و در نهایت، أسد تا آستانه‌ی سقوط پیش رفت اما کمک سپاه و بازوی منطقه‌ای اش (حزب‌الله) و برخی اسباب دیگر، جنگ را فرسایشی کردند.

تبدیل مسئله؛ از استبداد به تروریسم

ائتلاف ملی سوریه معتقد است که بشار أسد و سپاه ایران در تبدیل مسئله از «استبداد» به «تروریسم» نقش داشته‌اند. أسد صدها تن از جهادیون را پس از بالاگرفتن اعتراضات مردم از زندان‌ها آزاد کرد. (از مهمترین نیروهای آزاد شده از زندان، جهادیونِ منسوب به «محمود کولاغاسی» معروف به ابوقعقاع بودند. «دیب زیتون» مدیر اطلاعات و امنیت دولت اسد می‌دانست که ابوقعقاع با ابوبکر بغدادی در دمشق دیدار کرده، اما آنها را آزاد کرد و حلقه‌های نخستین گروهی را تشکیل دادند که بعدها با نام داعش رسما اعلام و شناخته شد و همواره به سود أسد عمل کردند. اسنادی هست که نشان می‌دهد که با هماهنگی أسد تَدمُر (پالمیرا) را اشغال کردند و با هماهنگی او تخلیه کردند). ما پرونده‌ی همسویی و همکاری أسد با داعش را در فوریه‌ی ۲۰۱۴ به مذاکرات ژنو بردیم و با «اخضر ابراهیمی» نماینده وقتِ سازمان ملل در امور سوریه در میان گذاشتیم. اما نمایندگان اسد حاضر نشدند وارد این بحث شوند.

ما با «جبهه النصره» هم اختلاف ماهوی داریم اما در زمین جنگ و در معادلات کنونی در رویارویی با بشار أسد، میان این گروه و داعش تفاوت قائلیم.

نسبت به عملکرد دیگران هم بدون انتقاد نیستیم؛ نقش دیگران ممکن است سزاوار نقد باشد اما نقش ایران در سوریه سزاوار محاکمه و مجازات و مکافات است نه نقد. گذشت زمان و بازخوانی مستند حوادث این سالها به این پرسش پاسخ دقیق‌تری خواهد داد که چرا شیوه‌ی جنگ داعش با پرهیز از رویارویی با بشار أسد و ایران آمیخته بود و نوع عملکردش در حساس‌ترین معرکه‌های سوریه به سود أسد تمام شد.

سقوط اسد تهدیدی برای ایران نبود

مگر مخالفان دموکرات اسد با ایران مشکلی داشتند که رفتن اسد و آمدن آنها تهدیدی برای امنیت ایران باشد؟ رفتن أسد تهدیدی برای منافع ملی ایران نبود اما با رؤیاهای سپاه سازگار نبود.

سقوط بشار أسد هیچ تهدیدی برای امنیت و منافع ایران نبود. البته وقتی می‌گوییم ایران باید منظورمان را از ایران روشن کنیم. ببینید در سال ۱۹۷۹ هنگامی که شاه ایران سقوط کرد ما دلبسته‌ی آیت‌الله خمینی بودیم و باورمان این بود که تجربه‌ی او راه را برای آزادسازی دیگر کشورهای منطقه از سلطه‌ی استبداد باز خواهد کرد. ما هرگز گمان نمی‌کردیم محصول انقلاب علیه استبداد به جایی برسد که مثل امروز پشتوانه‌ی بقاء و ابقای استبداد در سوریه شود. فقط هم ما مذهبی‌ها نبودیم، یادم هست که یک متفکر بزرگ چپ در سوریه، الیاس مرقص (۱۹۲۷_ ۱۹۹۱) همان وقت در سرمقاله‌ی روزنامه «الرأی» نوشته بود که انقلاب خمینی مبدأ آزادی ماست. البته بماند که مقاله را با خوشحالی به مرحوم پدرم نشان دادم، او به شدت بدبین بود و گفت «خون از همین حالا آغاز شد». گویا مرحوم پدر بهتر از ما نتایج قدرتِ روحانیت را می‌شناخت. انقلاب ایران هم خیلی زود به سمت استبداد چرخید.

انقلاب ایران همان روزی تمام شد که مهدی بازرگان مجبور به استعفا شد. معادله‌ی روشنی بود. مصر امروز را نگاه کنید! نظامیان با موج مردم راه آمدند و حسنی مبارک برکنار شد.  آنها رفتن مبارک را می‌خواستند نه انتقال قدرت به مردم را. در نتیجه، در اولین فرصت علیه منتخبِ همان مردم کودتا کردند و استبداد نظامیان بر کشور مسلط شد. در ایران هم خمینی با موج مردم راه آمد و شاه سقوط کرد. اما او رفتن شاه را می‌خواست نه انتقال قدرت به مردم را. آنها نیازی به کودتای عریان نداشتند بلکه شرایط را طوری پیش بردند که به تدریج هر حزب و جریانی که با منافع‌شان سازگار نباشد یا کناره‌گیری کند یا کنارش بزنند یا بی‌تاثیرش کنند. رفته رفته در ایران روحانیت هم پالایش شدند و حالا عملا نظامیان کشور را اداره می‌کنند. تکلیفِ دولت کنونی ایران را هم همان نظامیان روشن می‌کنند. اگر نیت خیری هم در دولت کنونی ایران باشد به ثمر نمی‌رسد چنان که تلاش‌های دولت خاتمی در نهایت به ثمر نرسید با آن‌همه امیدی که جریان‌های معتدل در منطقه و جهان به آمدن او بسته بودند.

به هر حال وقتی می‌گوییم امنیت ایران، باید روشن کنیم که منظورمان از ایران، ایرانِ مردم و ایران انتخابات آزاد و دموکراتیک است یا ایران نظامیان؟ سوری‌ها عمریست با ایرانیان و شیعیان همدل و همراه بودند. هنوز یادگارهای دوران صفویه‌ی ایران در زادگاهم (دیرالزور) هست. سوری‌های مخالف استبداد، تهدیدی برای امنیت هیچ طائفه‌ای در سوریه نبودند که نیاز به تکرار یک مظلوم‌نمایی تاریخی باشد.

بهانه‌ی منافع و امنیت ملی

حرکت سپاه در سوریه آغاز یک داستان نبود که بهانه‌اش تهدید امنیت ایران باشد، بلکه امتداد پروژه‌ی درازمدت سپاه و حکومت ایران در منطقه بود. مگر مخالفان دموکرات اسد با ایران مشکلی داشتند که رفتن اسد و آمدن آنها تهدیدی برای امنیت ایران باشد؟ رفتن أسد تهدیدی برای منافع ملی ایران نبود اما با رؤیاهای سپاه سازگار نبود.

امنیت ملی ایران وقتی تضمین می‌شد که نظامیان ایران به جای کمک به اسد به مردم سوریه کمک می‌کردند و به جای تسویه‌حساب‌های تاریخی با اهل‌سنت بر مبنای أخوّت و برادری اسلامی حرکت می‌کردند. علاوه بر منافع و مطامع سپاهیان، بخشی از ماجرا هم ایدئولوژیک است. آنها هنوز هم فکر می‌کنند انتقام مظلومیت شیعه در تاریخ را باید از ما بگیرند. روزگاری یکی از شیعیان عراقی در پایان مقاله‌ای در مجله‌ی «الشراع» در ستایش انقلاب ایران، به نظم نوشته بود: سنجمَع دَینَ التاریخ کلّه (همه‌ی طلب‌های تاریخ را جمع می‌کنیم) و نأخذه دفعهً واحده (و یکباره همه را وصول می‌کنیم). منافع و امنیت ملی ایران در سوریه بهانه‌ست! مسئله، دامنه‌ی قدرت سپاه است و وصول یکباره‌ی همه طلبکاری‌های تاریخی.