نبینی که چون گربه عاجز شود
برارد به چنگال چشم پلنگ (سعدی شیراز)
در سه سال گذشته دگرگونیهای مهمّی در چشمانداز سیاسی ایران پدید آمده است : پایان کار پرزیذنت احمدینژاد و شعارهای پر شر و شورش؛ یک رئیس جمهور جدید (حسن روحانی) که با زبانی جدید از نتایج «برد-برد» سخن میگوید؛ یک توافق هستهای (برجام) میان ایران و گروه 1+5 در پی مذاکراتی که سالها بیحاصل مانده بود؛ تماسهای بیسابقه میان مقامهای آمریکائی و ایرانی؛ و این که راًیذهندگان ایرانی در سالهای 2013 و 2016 تصمیم گرفتند صدایشان را حتّی در چارچوب یک دموکراسی محدود به گوش مسئولان برسانند.
ایران همچنان میان گروههای رقیب، افراد جاهطلب، و بینشهای گوناگون از سیاست و جامعه گرفتار است. ایرانیان در سال 1979 انقلابی بر پا کردند تا بعد از قرنها تحمّل تحقبر واقعی یا عاطفی از جانب خارجیان ارباب خانۀ خود باشند. این پرسش همچنان بیپاسخ مانده است که : چه کسی ارباب است و در چه نوع خانهای. سی و هفت سال پیش قطار ایران به دروزن تونل رفت و هنوز از آن خارج نشده است. در این میان، خدمۀ قطار و مسافران در مورد مقصد، سرعت، و مسیر آن به سر و کلۀ هم میزنند.
امروز، در سال 2016، به هنگام بررسی ایران موارد زیر را مشاهده میکنیم :
- باشگاه سی عضوی روحانیان مهمی که در این سی و هفت سال قدرت را به نحوی مستمر در اختیار داشتهاند، دوران کهولت را میگذرانند و مرگشان نزدیک است. آخرین متوفی، که در 4 مارس 2016 دار فانی را وداع گفت، عباس واعظ طبسی بود، که از 1979 به این سو، بر استان ثروتمند و بزرگ خراسان، همچون تیول شخصی خود، حکومت میکرد.
- جامعۀ ایرانی، به طور کلّی، جامعهای پویا، تحصیلکرده، و از نظر سیاسی، آگاه است. سیاستهای جمهوری اسلامی، بی آن که بخواهد، باعث پدید آمدن شمار بزرگی از مردمی شده است که پاسخها و شعارهای گدشته دیگر برایشان اعتباری ندارد.
- برای نخبگان حاکم حفظ موقعیتشان بر هر چیز اولویت دارد. بعد از 37 سال که در قدرت بودهاند، یاد گرفتهاند که از قصرهایشان، از مقامهایشان، و از اتومبیلها و رانندههایشان لذّت ببرند. زندان، تبعید و گمنامی دیگر هیچ جاذبهای برایشان ندارد. آنها که در راًس قدرتند، برای حفظ موقعیت خود هر چه به نظرشان لازم بیاید انجام میدهند: از توسّل به خشونت در مورد حریفان گرفته تا تغییرات پراگماتیک در مناسبات با جهان خارج.
- میان حاکمان و روشنفکران کشور نوعی جنگ چریکی خفیف در جریان است. از لحاظ تاریخی، جمهوری اسلامی با جمعیت تحصیلکردهاش روابط دشواری دارد. با نوسان مقامات میان تحمّل و توسّل به خشونت، وکلا، روزنامهنگاران، فیلمسازان، کنشگران حقوق زنان، نویسندگان، دانشگاهیان، و کسان دیگر از این دست هستند که زندگیاشان دچار آشوب و تعرض میشود.
- دستاورد اقتصاد ایران ناچیز است. ایران، با برخورداری از منابع طبیعی و جمعیت تحصیلکردهاش، باید بهشتی باشد. ولی نیست. اگر چه مقامات جمهوری اسلامی کوشیدهاند تا تحریمهای خارجی را علت این اقتصاد فقیر قلمداد کنند، مشکلاتی نظیر فساد، مدیریت بیلیاقت، و شکست در سرمایهگذاری نیز از علل اصلی این وضعیتاند.
- شکاف میان جمهوریخواهان و اسلامخواهان (=the Islamic)در جمهوری اسلامی شدید است. رئیس جمهورهای انتخابی و نمایندگان مجلس، همراه با دولتهایشان میآیند و میروند؛ مقامات غیرانتخابیِ امور امنیتی و قضائی، بدون چندان محدودیت قانونی، به اِعمال قدرت خود ادامه میدهند، و گاهگاه، به همکاران انتخابی خود یادآوری میکنند که ارباب واقعی کیست.
بسیاری از ایرانیان، صرفنظر از عقاید سیاسیاشان، از این که میبینند کشورشان در انزوا قرار گرفته و با آن مثل لیبی قذافی رفتار میشود، راضی نیستند. احترامی که برای خود قائلند ایجاب میکند که ایران به عنوان بازیگری سزاوار توجه به طریقی به صحنۀ بازیهای بینالمللی باز گردد. هر چند که رسیدن به چنین هدفی نیازمند اتخاذ چند تصمیم دشوار است. بدین معنا که در برابر هر مانع به حمله و پرخاش روی نیاورند، و، برای مثال، عوامالناس را برای حمله به دفترهای نمایندگی خارجیان در تهران گسیل نکنند و مقامات مسئول را عاجز و مسلوبالاختیار به حال خود گذارند. نمونۀ دیگر ملایمتر کردن سخنرانیهای ضد عربستان سعودی و ضد اسرائیلی است، نه به این منظور که ایران با ریاض و تل اویو دوست شود، تنها به خاطر این که به حرفش گوش دهند.
در پنج تا ده سال آینده، ایران مجبور خواهد شد تا میان شعارهای تند و تیزش با واقعیتهای موجود توازنی برقرار کند. ایران، صرفنظر از این که بخواهد چه موقعیتی در منطقه داشته باشد، واقعیت این است که – به دلایل تاریخی، زبانی و مذهبی – از عربها، ترکها و همسایگان سنّی مذهبش جدا خواهد ماند. مجموعۀ این عوامل، همراه با یک دیپلماسی ناآزموده، باعث شده است که جمهوری اسلامی دوستان معدودی داشته باشد؛ در نتیجه ایران شانس چندانی برای تبدیل شدن به نیروی قاهر منطقه با چیزی شبیه به آن نخواهد داشت.
در داخل ایران مجادلات ادامه خواهد یافت. محفل خودیها (کذا در اصل) بازی را به غیرخودیها، که دیگر مایل نیستند فقط نقش هوراکشان و تحسینکنندگان گاهگاهی را بازی کنند، خواهد باخت. شکاف میان یک حکومت سرکوبگر و یک جامعۀ تحصیلکرده و خلّاق هر چه بیشتر افزایش خواهد یافت. زمانی خواهد رسید – احتمالاً تا چند سال آینده – که دیگر اختلاف میان این دو جبهه قابل تحمّل نخواهد بود. انتخابات مجلس خیرگان در فوریۀ 2016 به روشنی نشان داد که بسیاری از ایرانیان دیگر فایدهای در حضور یادگارهای نابهنگامی که بدانها مثلث «جیم» نام دادهاند، نمیبینند – سه روحانی فرتوت و فوقالعاده محافظهکار به نامهای جنّتی، یزدی و مصباح یزدی.
خطرات پنج سال آینده نه در گسترش نفوذ یک ایران نیرومند، که در استیصال یک ایران ضعیف و گرفتار، نهفته است. همگان باید به پند پر ارج سعدی گوش فرا دهند و از گریۀ گرفتار بر حذر باشند : ممکن است عاجز و ناتوان باشد، امّا به محض آنکه حمله کند، پنجههایش میتواند آسیب فراوان برساند.
ترجمۀ م. یلفانی
دربارۀ نویسنده : جان لیمبرت John Limbert استاد مطالعات خاور میانه در آکادمی نیروی دریائی ایالات متحدۀ آمریکا و مؤلف چند کتاب دربارۀ ایران است. سی و چهار سال در وزارت خارجۀ آمریکا کار کرده که بیشتر آن به عنوان دیپلمات در کشورهای اسلامی گدشته است. وی که به زبان فارسی آشنائی کافی دارد، در سال 1979 تازه ماًمور خدمت در سرویس خارجی سفارت ایالات متحده در تهران شده بود که سفارت به اشغال دانشجوبان درآمد و همراه با 52 دیپلمات دیگر بیش از یک سال در اسارت گذراند.
منبع مقاله : http://thecipherbrief.com/article/middle-east/iran-cornered-cat-1090#.Vv0_1FnKF4c.email