سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یک ابهام عمده تأسیس شد. در شرایط انقلابی، استدلالی که برای تشکیل سپاه میشد این بود که سپاه در برابر ضدانقلابی که آن زمان آن را بسیار فعال میدانستند به یک نهاد جدید برای نظامی که هنوز به دیگر نیروهای نظامی خود اعتماد نداشت، تبدیل شود. اما متأسفانه با توجه به طبیعت قدرت در کشورهای تک محصولی و رانتی از یکسو و تناسب قوای اجتماعی و نهاد های سیاسی در داخل ایران از سوی دیگر، سپاه از همان ماههای ابتدایی تشکیلش به تدریج به جای نیروی نظامی کمکی برای حاکمیت جدید، بدل به یک «حزب مسلح» در خدمت یک حاکمیت ایدئولوژیک خاص شد. این ابهام در آینده هم همچنان باقی ماند و بالاخره معلوم نیست که آیا سپاه حزب است یا نهاد سیاسی، نظامی، امنیتی و یا قضایی؟ حیطه اختیارات و اهداف سپاه در قوانین مربوط به تاسیس آن چنان مبهم نوشته شده که میتوان برای آن تفاسیر گوناگونی مطرح کرد.
از ابتدای تشکیل سپاه تا به حال به دلیل وضعیت خاصی که در کشور وجود داشته است (مانند برخوردها و رقابت های سیاسی داخلی، گروگانگیری، جنگ ایران و عراق و …) و نقشی که سپاه در این ماجراها داشت، این نهاد و طرفدارانش عملا گرایش به توسعه شدید داشتند و موفق هم شدند که وسیعترین تفسیر را در مورد اختیارات سپاه صورت دهند. در عمل هم در داخل جمهوری اسلامی به تدریج ستون و اتکای اصلی نظام به نیروهای مسلح داخل سپاه تمایل یافته است . سپاه هم به همین ترتیب همیشه ادعا کرده که تنها مدافع و محافظ نظام جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب است.
بر اساس منطقی که سپاه تأسیس شده بود در ابتدا شرایط کشور به این سمت میرفت که سپاه کلا جانشین ارتش شود. به همین دلیل هم در ابتدای جنگ، ما شاهد کشمکشهای سپاه و ارتش بودیم. سپاه نیز در جریان تحولات بعدی خودش با ایجاد نیروی هوایی، دریایی و زمینی به یک ارتش کاملا موازی تبدیل شد. هر چند در ابتدا سپاه و نظریهپردازانش میگفتند که سپاه یک جریان انقلابی است و نه یک جریان نظامی حرفهای. اما بعد ما دیدیم که به تدریج سپاه همان سلسلهمراتب نظامی را انتخاب کرد و در سپاهی که همه با هم برادر بودند درجات مختلف نظامی تعیین شد و سپاهی که در ابتدا همه اعضایش داوطلب بودند بدل به یک مجموعه نظامی پادگانی شد که دارای مزایا و امتیازات خاص حرفهای هم بود. از این نقطه نظر میتوان گفت سپاه در تاریخ تحول خودش، از یک نیروی انقلابی بدل به یک ارتش حرفهای شد که در نظامهای دیگر هم مشابهش را دیدهایم. منتها با این تفاوت که در داخل جمهوری اسلامی دو ارتش وجود دارد. ارتش متحدالشکل و واحدی که در چند قرن قبل هدف عمده ایرانیان تجدد خواه بود ، پس از انقلاب تبدیل به دو نیروی نظامی شد که این خود، نطفه و امکان تشنج و بحران شدیدی را در کشور ایجاد کرد. برای جلوگیری از این کار، گرچه ارتش منحل نشد اما، سپاهیان و ساختار و نظام شان تسلط و هژمونی کاملی نسبت به ارتش پیدا کردند. به ترتیبی که امروز میبینیم حتی ستاد فرماندهی کل قوا بیشتر توسط فرماندهانی از بدنه بسیج که خود نوعی نهاد کمکی و جانبی برای سپاه است اداره میشود. و علیرغم اینکه ارتش حفظ شده و پادگانهای خودش را دارد اما در زمینههای گوناگون حتی در مورد امور داخلی اش هم سپاه تأثیر بسیار زیادی دارد. در بخشهای عمدهای از امور دفاعی که مربوط به دفاع از سرزمین و کشور میشود مثل آزمایش تسلیحات جدیدی که به کشور میآید ویا ابتکاراتی که در زمینه تسلیحات مثل نیروهای موشکی و امثالهم در پیش گرفته میشود، این سپاه است که حرف آخر را میزند. بدین ترتیب ابهامی که در ابتدا درباره نقش سپاه وجود داشت در موازنه قدرت درون نیروهای مسلح جمهوری اسلامی هم ادامه پیدا کرد.
برای این که این مسئله خوب مفهوم شود کافی است به سرنوشتی که برای کمیتههای انقلاب اسلامی به وجود آمد دقت کنیم. کمیته ها هم در ابتدا مثل سپاه به وجود آمده بودند اما بعدا در مجموعه نیروهای پلیس یعنی ژاندارمری و شهربانی و … ادغام شدند. امروز نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی مثل یک بدنه انتظامی حرفهای عمل میکنند. نیرویی حرفهای که در اختیار ارگانهای حکومت است. با وجود اینکه فرماندهی کل ناجا را هم رهبری تعیین میکند و با وجود اینکه به همین علت نسبت به دیگر نهادها کمتر زیر نظر و نظارت مجلس قرار دارد، اما ناجا به لحاظ چارت سازمانی تحت مسئولیت سیاسی وزارت کشور است و آقای خامنهای هم عملا این امر را به یک روند عادی تبدیل کردهاند که برای ناجا به وزیر کشور اختیارات خاص میدهند. معمولا وزرای کشور این اختیارات را داشتهاند که به عنوان قائم مقام ایشان در ناجا عمل کنند و ناجا هم خط های سیاسی خود را عملا از شورای تأمین استان و شوراهای امنیت سراسر کشور میگیرد؛ شوراهایی که به نوعی ارگانهای انتخابی که قانون اساسی پیشبینی کرده مثل رئیسجمهور و مجلس و وزرا در آن موثر هستند. اما در مورد سپاه چنین وضعیتی را نمیبینیم. یعنی سپاه عملا با ساختار های قانونی و اداری که در اصل ششم قانون اساسی پیشبینی شده اند ارتباطی ندارد و خودش را مسلط بر آن ها میداند. سپاه تحت مسئولیت سیاسی وزرای دفاع نیست. با وجود اینکه آقای خامنهای حقی برای خودشان قائل شدهاند که وزرای دفاع هم عملا با نظر ایشان تعیین شوند، اما هرگز دیده نشده که اختیارات و اداره سپاه و قائممقامی و نمایندگی خود در سپاه را به وزیر دفاع بدهند. وزیر دفاع در مورد سپاه کوچکترین اختیاری ندارد. حال آنکه در مورد نیروهای مسلح دیگر حداقل در امور تدارکاتی شان اختیارات زیادی دارد.
بدین ترتیب میبینیم که این نیروی مسلح سیاسی – ایدئولوژیک که دارای منشور مبهمی هم هست در تناسب قوای خاص جمهوری اسلامی روز به روز فربهتر شده و گرچه یک نیروی مسلح است اما حزبی تر و جانبدار تر شده است و در عوض نهادهای دیگری که معمولا یک دولت را تشکیل می دهند وحاکمیت یک جمهوری باید به آنها تکیه کند، ضعیفتر شدهاند.
شاید در دوران سازندگی و در دوران اصلاحات، سپاه در پیشرویهایی که میخواست داشته باشد تا تمام بدنه دولت و حاکمیت را تحت نفوذ خود قرار دهد، موفقیت چندانی نداشت. علت اصلی این امر این بود که تناسب قوای آن زمان، تناسب قوایی بود که هم بدنه سیاسی حاکمیت فعالتر بود و هم بدنه سیاسی روحانیت.
ما در ابتدای انقلاب ایران مواجه با این وضع بودیم که یک نوع مرجعیت مذهبی سیاسی شده ، اداره کشور را به دست گرفته بود. در کشاکش ماهها و سالهای اول انقلاب کم کم این روند به مسلح شدن این روحانیون هم منجر شد. در یک دوره ما مواجه با معممین مسلحی بودیم که میخواستند نیروهای مسلح را تحت کنترل و فرمان خود در آورند. بدین ترتیب در داخل نیروهای مسلح و بخصوص سپاه دایرههای سیاسی – ایدئولوژیک نمایندگان رهبری تاسیس شد. نمایندگانی که از بافت روحانیت آمده بودند گرچه بخش اساسی مدت عمر کاری و ارتقاء شغلی و سیاسیشان را پس از انقلاب در پادگانها و ساختار سپاه می گذراندند.
اما الان در وضعیتی به سر میبریم که بیشتر از اینکه معممین سپاهی وجود داشته باشند با سپاهیان معمم مواجه ایم. بخش عمدهای از روحانیونی که در ارگانهای مختلف سپاه چه به عنوان نماینده رهبری و چه به عنوان مسئولین دوایر دیگر فعالیت میکنند عملا از دوران جوانی 19 – 20 سالگی در داخل سپاه رشد کرده اند، نه در داخل حوزه های علمیه و آن چیزی که معمولا ساختار گزینش روحانیت بود . آن ها عملا سنخیت رفتاری و ماهیتی چندانی با بافت روحانیت ندارند.
اینک ما مواجه با سپاهی هستیم به عنوان یک مجموعه ذاتا نظامی. فرقی نمی کند که این نیروی نظامی خودش را پاسدار انقلاب اسلامی بنامد یا ارتش سرخ و یا نیروی نظامی خوانتا یا کودتای آرژانتین یا برزیل که کشور را در دوران نظامیگریاش اداره میکند. از نقطه نظر جامعه شناسی سیاسی این ها تفاوتی با هم ندارند. نهادی که به این ترتیب مسلط شد و نهادهای دیگر را دستنشانده خود کرد، دیگر حد و مرزی برای خود قائل نیست. گرایش این نهاد این است که تمام مسائل کشور را به طور دائم امنیتی کند تا بتواند نفوذ و گسترش سیاسی خود را پیش ببرد.
اما نظامی کردن جامعه و حاکم کردن سلسله مراتب پادگانی دارای تناقض اساسی هم با بدنه جامعه ایران است و هم با تاریخ ایران و با قواعد عمومی یک نیروی مسلح عادی نیز فرق میکند. این کار یک نوع سازماندهی کل جامعه به صورت پادگانی است. این عمل اما در داخل جامعه نیروهای بسیار مختلف و گوناگونی را علیه خودش بسیج میکند و از نظر ذات و ماهیتش حتی با روحانیت مذهبی سنتی جامعه ایران و حتی روحانیت انقلابی در تناقض کامل است.
خواه ناخواه امروزه سپاه با گسترش وسیع اختیاراتش و با داشتن خبرگزاریها و روزنامههای ارگان و با دستاندازی کردن به دستگاههای تبلیغاتی مختلف، میخواهد در داخل کشور خط کشی کرده و برای کل سیاست کشور برنامهریزی کند. به ترتیبی که ابداع اصطلاحاتی مثل فتنه و نفوذ و… توسط نیروهای سپاه ابزاری شده است که بتوانند فضای سیاست داخلی را سازمان بدهند و مهندسی کنند. در سیاست خارجی به خصوص در جاهایی که مسائل بیشتر حالت نظامی و امنیتی داشته، مثل کشورهای همجوار ایران و یا در برخی مناطق خاورمیانه، نیز همین وضعیت برقرار است. گویی در اینجا سیاست خارجی و دیپلماسی کشور تنها به عنوان تدارکاتچی سپاه عمل میکند.
در دوره آقای احمدینژاد دیدیم که در زمینه اقتصاد هم به همین ترتیب عمل شد. البته این امر نیز قبلا از دوران سازندگی شروع شده بود. در آن دوران فعالیتهای اقتصادی عمدهای را تحت عنوان اینکه این فعالیتها اهمیت امنیتی دارند به سپاه واگذار می کردند. در ابتدا هم بحث از این بود که سپاه به دنبال منافع خاص نیست اما عملا امروز فعالیتهای سپاه که در پوشش نظامی انجام میشود بخش عمده فعالیتهای اقتصادی ایران را زیر سلطه خود گرفته و فضا را برای دیگر فعالان اقتصادی کشور تنگ کرده است. اما همین فعالیتهای اقتصادی سپاه را در انجام وظیفه اصلی خودش که فعالیت نظامی است ضعیف کرده است. و بالاخره در حوزه فرهنگی هم میبینیم امروزه مسئولین سپاه خودشان را متولیان اصلی فرهنگ میدانند.
در چنین وضعیتی است که میگوییم امروز کشور ایران بر سر یک دوراهی بزرگ قرار گرفته است. با این روند تحول سپاه که ناشی از ابهامات در مورد چارت و وضعیت قانونیاش و ناشی از تناسب قوا در کشوری است که به دلایل مختلف نهادهای سیاسی ضعیف شده و نهادهای سنتی دیگرش مانند روحانیت به لحاظ نهادی در دولت و بخش نظامی حکومت ادغام شده و در نتیجه ضعیف شدهاند، عملا سپاه موفق میشود کل جامعه ایران را درابعاد مختلفش در اختیار بگیرد و در آن صورت آینده ای برای ایران و انقلاب اسلامی خارج از نظام هایی که ایدئولوژی امنیت ملی شان توسط نظامیان رقم خورده متصور نیست؛ رژیم هایی که مثلا در آمریکای لاتین فعالیت میکردند یا مثل فعالیت نیروهای نظامی شبیه پاکستان که به آن بیزینس آرمی (ارتش کاسب ) می گویند.
بدین ترتیب میتوان گفت این نوع گسترش سپاه امروزه بیش از هر چیز دیگری ذات و ماهیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و حتی ذات و ماهیت حاکمیت اسلامی و سیطره مذهبیاش و اصل 5 قانون اساسی که این نظام را تحت قیمومت ولی فقیه قرار داده، هدف گرفته است. امروزه این مسئله بسیار عمدهای است که سیطره سپاه تا چه حد میتواند گسترش یابد . آیا هنوز طبق اصل پنجم قانون اساسی، مذهب و متولیان آن در ایران قدرتی دارند که بتوانند تعادلی به وجود آورند؟ به نظر من مسئله اصلی ماهها و سالهای آینده ایران همین موضوع خواهد بود و در تمام مسائل هم تاثیر خود را خواهد گذاشت.
امروزه با بازداشتهایی که هر روز و هر شب میشود فضای انتخاباتی مجلس و مجلس خبرگان آینده در حالتی به سر میبرد که پویایی اش وابسته به این تحلیل است که آیا کل جامعه ایران توسط سپاه بدل به یک جامعه نظامی و پادگانی شده و در اختیار یک واحد نظامی قرار گرفته است؛ واحد نظامی که گرچه میگوید سیاسی – ایدئولوژیک است اما خواه ناخواه برای هر نهادی که دست شان باز باشد مآلا منافع گروهی، قشری، صنفی خودشان اصل خواهد شد و حاکمیت خواهد یافت؛ و یا اینکه ساختار جمهوری اسلامی میتواند تنوع، تکثر، سیطره سیاسی و حتی سیطره سروری مذهبی خود را در درون خودش حفظ کند.
نسبت بین سپاه و رهبر جمهوری اسلامی
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای خودش نقش سیاسی بسیار مهمی قائل است. مدعی است که مسائل کشور را به طور دائم رصد میکند. دارای دفتر سیاسی و مراکزی است که به آن اصطلاحا دفاتر تفکر و اندیشه راهبردی سیاسی میگویند. این نقش و تاثیرگذاری چنان گسترشی یافته و ساخته و پرداخته شده که ممکن است محصولات و نتایجش بعدا از زبان یا قلم مسئولین مختلف بیان شود.
من در مورد بسیاری از مسائل سعی کردهام به زمانبندیشان توجه کنم. بارها دیده ام که مسئلهای که چندین ماه قبل و حتی سالها قبل در یک بخش دایره سیاسی سپاه طراحی شده و توسط ارگان هایش که بسیار زیاد هم هستند (ماهنامه، هفتهنامه و روزنامه و خبرگزاریهای وابسته) بیان شده، توسط مقامات کشور استفاده شده و بارها تکرار و تاکید شده است. به طور مثال این مسئله را در باره موضوع «فتنه» می بینیم که نشان میدهد در ابتدا این طور تلقی و تلقین کردند که انتخابات در ایران ماهیت امنیتی دارد. گویا هر انتخاباتی در ایران میتواند کل نظام را مورد تهدید قرار دهد. اگر به ماهها و سال قبل از سال 88 مراجعه کنیم می بینیم بسیار قبل از سفر آقای خامنهای به سنندج که گفتند انتخابات کنونی ما امنیتی ترین انتخابات در تاریخ جمهوری اسلامی است، سردار جوانی که آن زمان مسئول دفتر سیاسی سپاه بود و نشریه صبح صادق را در میآورد این مسئله را طرح و تدوین کرده بود. وقتی چنین تدوینی را میبینیم یا باید قبول کنیم که آقای خامنهای در هیئت تحریریه مجله صبح صادق ارگان دفتر سیاسی سپاه، به عنوان سردبیر یا رئیس هیئت تحریریه عمل میکند که طبق منطق دنیای امروز چنین نیست که کسی در سطح مقام اول کشوری با پیچیدگیای که وضعیت آن کشور پیدا کرده، بتواند هیئت تحریریه یک حزب سیاسی یا ارگان زیر نظر آن را هم جزء به جزء اداره کند؛ و یا اینکه به این نتیجه برسیم که ایشان از آن نظریه تاثیر پذیرفته است.
واقعیت و پیچیدگی نهادهای حکومتی در دنیای امروز اقتضا می کند که یک فکر و اندیشه و استراتژی که ابتدا در جایی مطرح میشود، پردازش پیدا کند و از آنجایی که این ارگانها مطالب خود را در بولتنها و نوشتههای مختلف به اطلاع مقامات مافوق خود میرسانند و به ویژه اگر مقامات مافوق هم این گرایش را داشته باشند که به جای ارزیابی کردن و محک زدن نظراتی که از پایین برای شان میآید به بعضی از آنها اهمیت بیشتری بدهند؛ در آن صورت رأس هرم سیاسی هم میتواند کمکم تحت تأثیر نظریهپردازان پایین قرار بگیرد.
در خاطرات مختلفی که همکاران ژنرال دوگل، در باره او نوشتهاند میگویند هر روز صبح که وارد دفتر خود میشد و از جانب بخشهای مختلف کشور گزارشهای گوناگونی آمده بود، او همیشه گزارشهای مربوط به ارگانهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، مطبوعاتی را میخواند و آخرین گزارشی که برایش میماند گزارش مقامات امنیتی بود. اما این گزارشها روی میزش انباشته میشد تا وقتی همکارانش به او میگفتند با این گزارشها چه کار میکنید؟ میگفت اینها را از روی میز من جمع کنید، ذهن من را آلوده و آشفته میکند. عین همین را همکاران چرچیل هم گفتهاند. اما اگر به خاطرات علم مراجعه کنید میبینید اولین گزارشاتی که محمدرضا شاه میخواند گزارشهای مربوط به مطبوعات آمریکا و کشورهای خارجی درمورد خودش و بلافاصله گزارشات مربوط به مقامات اش امنیتی بود.
ما نمیدانیم امروز در رأس قدرت ایران مطالعه گزارش ها چگونه اولویت بندی می شود. رهبر و رأس قدرت کشور، آن هم یک کشور نفتی رانتی و به ویژه در کشوری که قانون اساسیاش اختیارات غیرقابل کنترلی برای رهبرش قرار داده؛ باید نسبت به خودش دارای کفّ نفس و قدرت سیاسی فوقالعاده ای باشد که اولین گزارشی که از روی میزش برمیدارد و مطالعه میکند گزارش امنیتی نباشد. من خبری از درون سرای خاص حاکمیت ایران ندارم، اما نشانههایی میبینیم که در بسیاری از موارد، رأس این حاکمیت بیش از آنکه ملاحظات مذهبی، سیاسی و دیپلماتیک و حتی ملاحظات ایدئولوژیک، برای حفظ حاکمیت خودش داشته باشد، ملاحظات امنیتی دارد.
امروز درباره فتنه و نفوذ اگر به طور دقیق، خروجیها و انتشارات علنی حاکمیت ایران را نگاه کنیم میبینیم که این مفاهیم، که اساسا کارکردش این است که مانع رشد و گسترش و پایه گرفتن نهادهای سیاسی و مدنی شود، قبل از اینکه به بیان و قلم آقای خامنهای جاری و ساری شود در اتاقهای فکری راهبردی و در آشپزخانههای مختلف این اتاقها که تحت مجموعه بدنه سپاه قرار دارد، پخته و پرداخته میشوند. اگر ما مجموعه نشریات و کتابهای مراکز دیگر حتی شورای عالی امنیت ملی یا مرکز مطالعات سیاسی – استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را نگاه کنیم میبینیم در بین آنها این مسئله به عنوان دغدغه اول مطرح نیستند، اما در بین نظریهپردازانی که در داخل بدنه سپاه رشد و نمو میکنند بسیار مهم است. این مطالب عینا در سخنان ائمه جمعه هم بازتاب می یابد.
بنابراین وقتی این نکته مطرح میشود که آیا سپاه تحت امر آقای خامنهای است یا ایشان تحت تاثیر سپاه است باید گفت چارچوب فکری یک تصمیمگیرنده در کجا شکل میگیرد و ساخته و پرداخته میشود؟ من نشانههای زیادی میبینم که امروز سپاه پاسداران در نظریات خودش جلوتر از آقای خامنهای و پیشگامتر است و آقای خامنهای است که از سپاه دنبالهروی میکند.
وقتی که یک نهاد نظامی تمام فضای سیاسی و فرهنگی و تبلیغاتی و مطالعاتی را در اختیار خودش گرفت یعنی خودش تولید کننده و توزیع کننده فکر حاکمیت و اداره سیاسی کشور باشد، در این صورت مقامات مافوق هر عنوانی که داشته باشند و هر احترامی که از نقطه نظر سلسله مراتب تشکیلاتی برای آنها قائل باشند، به نوعی دست نشانده بدنه شان می شوند.
این امر در تاریخ اسلام هم اتفاق افتاده است. فراموش نکنیم که خلفای مسلمان، چه اموی و چه بعدها عباسی، کم کم و متدرجا دست نشانده فرماندهان سپاهیان ترک و سپاهیان مملوک شدند. فراموش نکنیم که مرشد کامل صفوی کم کم دست نشانده فرماندگان قزلباش شد. هرچند در آن زمان موانعی وجود داشت و انحصار قدرت تسلیحاتی به پیچیدگی امروز نبود. همچنین اگر کسی ابنخلدون را خوب مطالعه کند میبیند عصبیت قبیلهای کم کم جانشین خود حاکمیت دینی شد. امروز با پیچیدگیهایی که وجوددارد؛ همانطور که آقای روحانی میگوید نمیشود هم اسلحه و هم خبرگزاری و هم دفتر سیاسی و هم دستگاه قضایی داشت و بازداشت کرد و هیچ امنیتی هم برای وزیر و معاون وزیر وجود نداشته باشد؛ و نشست و گفت این نیرو در مرحله آخر فراتر نخواهد رفت. در همه جا و در همه موارد وقتی یک بدنه نظامی به این ترتیب شروع به گسترش شبکه قدرت خود در مجموعه امور کشور میکند روزی به آنجا میرسد که رأس قدرت را هم دستنشانده خود می سازد.
مجلس خبرگان آینده یکی از عمدهترین آزمایشگاههای مربوط به این فرض است که آیا رهبری آینده جمهوری اسلامی دستنشانده نیروهای مسلح که مشخصهاش نیروهای سیاسی – ایدئولوژی شده یعنی سپاه است، خواهد بود یا نه؟
فراموش نکنیم که رهبر اول جمهوری اسلامی به علت اینکه مرجع تقلید بود رهبر شده بود. رهبر دوم جمهوری اسلامی قبل از رهبری خودش، مرجع تقلید نبود. رئیسجمهوری بود که به دلایل مختلف در ماههای اول بعد از رهبری اش به نیروهای نظامی بیشتر نزدیک شد و امروزه می توان گفت قدرت نفوذ و اعمال نظر آقای خامنهای با آقای خمینی یک تفاوت اساسی دارد. آقای خمینی هر چند مطابق اصل 110 قانون اساسی به عنوان فرمانده کل قوا شناخته شده بود اما ایشان به صبغه فرماندهی کل قوای خودش نبود که دارای نفوذ در بدنه اجتماع بود. زیرا اولا قدرت را بدون داشتن نیروهای مسلح گرفته بود و ثانیا گرچه ایشان بعد از به قدرت رسیدن دارای نیروهای نظامی شده بود اما رهبری ایشان به نوعی بود که هیچ وقت دیده نشد خودش مستقیما اداره نیروهای مسلح را به عهده بگیرد. ایشان معمولا برای خودش جانشین معین میکرد که یک مدت آقای بنیصدر بود و مدتی هم آقای رفسنجانی. علاوه بر این هیچکس به یاد ندارد که آقای خمینی رژه نیروهای مسلح را در داخل پادگان شان سان دیده باشد. امروز یکی از عمدهترین تصاویری که از سلسله مراتب حاکمیت در جمهوری اسلامی دیده میشود سان دیدن و رژه دیدن های آقای خامنه ای است. به همین دلیل گویا امروز آقای خامنهای بیشتر اهمیت و قدرت و نفوذ خودشان را از فرماندهی کل قوا بودن شان میدانند نه از مرجعیت مذهبی که علیالاصول در اصل پنجم قانون اساسی، هم در شکل قدیمش و هم در شکل تجدیدنظرشدهاش، باید یک رهبری فائقه مذهبی و دینی برهمه داشته باشد.
امروز عملا ما در وضعیتی هستیم که باید از خود بپرسیم آیا آقای خامنهای آخرین رهبری خواهد بود که در جمهوری اسلامی هنوز نیروهای ایدئولوژیک مسلح (که بر بقیه نیروها هم سیطره پیدا کردهاند) را بتواند تا حدی کنترل کند یا نه؟ امروزه کارخانه تدوین نظریهها دارد خود آقای خامنهای را هم بدل به بلندگوی خودش میکند.
آیا سپاه در میدانگاه مجلس خبرگان آینده تحت این وسوسه قرار نخواهد گرفت که رهبری جمهوری را هم عملا بدل به دوایر دست دوم و دست سوم نیروهای مسلح بکند؟ این مشکلی است که در تمام تاریخ وجود داشته است. تاریخ تمام کشورهایی که فقط به نیروی نظامی اتکا کردهاند پر است از این نوع شاهنشاهان عظیمالشأن، امامان مختلف مثل امامان زیدیه و…. در اسماعیلیه کسانی به عنوان امام حکومت کردهاند اما به تدریج معلوم شده که این صوفی بزرگ دستنشانده نیروی نظامیاش بوده است.
من معتقدم یکی از عمدهترین مسائل پیش روی جمهوری اسلامی بخصوص در انتخابات مجلس خبرگان آینده این است که آیا رهبر آینده دستنشانده این نیروها نخواهد بود؟
چشم انداز آینده سپاه
وقتی یک نیروی نظامی وظایف خود را به آن اندازه گسترش میدهد که میخواهد یک کشور را با پیچیدگیهایی که خود و دنیای پیرامونش دارد، در درون خودش جای بدهد و منحصر بکند، خواه ناخواه بیش از آنچه که او بتواند وحدت و همشکلی خود را بر کشور تحمیل کند، آن کشور و پیچیدگیها و تکثرش است که خود را بر او تحمیل میکند و عملا امروز سپاه با گسترشی که پیدا میکند در میدان اختلاف منافع قرار میگیرد. مثلا وقتی سپاه شروع به فعالیتهای اقتصادی کرد، بسیار منطقی بود که چون فعالیتهای اقتصادی گوناگون دارای ذات و ماهیت مختلف هستند بخشهایی از سپاه روی مسائل اقتصادی با هم اختلاف پیدا کنند. اما فرق مسئله این جاست که دیگر اینها اختلافات شان را در بازار حل نمیکنند. آن ها اختلافات سیاسیشان را در فضای سیاسی هم حل و فصل نمیکنند و چون مسلح هستند هر نوع اختلافی نطفه یک جنگ داخلی است. به این علت است که در کلیه نظامهایی که دنبال نوعی ثبات هستند میگویند نیروهای مسلح را در فضای خاصی نگه دارید و چون دارای انحصار اسلحه هستند نباید آنها را به مسائل سیاسی و اقتصادی و کشمکشهای روزانه کشور وارد کرد.
در تمام کتاب های مربوط به جامعه شناسی قدرت در داخل کشورهایی که دارای ثباتی شدهاند میبینیم صاحبنظران ارتشها را «گنگ بزرگ» مینامند. منظور از گنگ بزرگ این است که دارای قدرت است اما از او خواسته شده و قوانینی وضع شده که دارای حق اظهارنظر سیاسی نباشد.
این امری است که در وصیتنامه آقای خمینی هم پیشبینی شده بود. اما متأسفانه امروز چنین وضعیتی وجود ندارد. بنابراین می توان گفت در سپاه در وضعیت کنونی میتواند اختلاف شدید وجود داشته باشد و اختلاف هم قطعا وجود دارد. اما معمولا اختلافات پادگانی در سایه میماند اما روزی که غیرقابل کنترل شد ناگهان بدل به بحرانی سنگین و جدی میشود.
و بحث پایانی اینکه آیا میتوان سپاه را به مرزهای قانونیاش برگرداند. در این رابطه اول باید قانونها مشخص بشوند و ابهاماتی که وجود دارد برداشته شوند. اما مهم تر از آن و اینکه چطور ابهامات برداشته میشود و مسئله اصلی مسئله تناسب قواست. متاسفانه در شرایط کنونی باید گفت ممکن است ما متدرجا مواجه با مجلسی بشویم که نمایندگان آن در هر حوزه برای اینکه انتخاب شوند باید بیشتر اتکای به بسیج و سپاه داشته باشند. این نمایندگان دستنشانده هستند. اما اگر مجلس خبرگان و دولت و ارگانهایی که بر اساس اصل ششم قانون اساسی یعنی بر مبنای ضوابط انتخاباتی تعیین میشوند، بتوانند خارج از این مرکز قدرت گسترش پیدا کنند و برای خودشان دارای قدرت و اختیاری باشند، در این صورت میتوان نیروی سپاه را هم از طرق مسالمتآمیز به مرزهای قانونیاش برگرداند. غیر از این حالت، کشوری که تنها به نیروی نظامی اتکا کند و نیروهای نظامی همه ارگانهای دیگر را بدل به کارگزار خودش کرده باشد، مواجه با بحرانی دائمی خواهد بود. همان گونه که می بینیم در مجلس کنونی از میان فراکسیونهایی که وجود دارند، فراکسیون جبهه پایداری و دلواپسان بیش از هر چیز جذب و ادغام شده در نیروهای مسلح است.
بنابراین تغییر در این شرایط و قدرت رو به گسترش کنونی سپاه بستگی به این دارد که آیا ما در جمهوری اسلامی در آینده مواجه با وضعیتی خواهیم بود که روسای جمهور، نمایندگان مجلس، اعضای مجلس خبرگان و… از کسانی هستند که از جانب نیروهای امنیتی – نظامی سپاه قدرت گرفته و بالا آمدهاند یا نه؟
اگر به همین حوادث چند ساله اخیر نگاه کنیم با یک خوشبینی که کمکم ذاتی شده باید بگویم که کشور و جامعه ایران و حتی حاکمیت جمهوری اسلامی در عمل 36 ساله خود نشان داده که خواه ناخواه ناگزیر است تن به پذیرش مقداری از ضرورتهای تحول جامعه ایران و دنیای پیرامون خودش بدهد. همین ضرورت است که خود منجر به این میشود که بالاخره مواجه با رخدادهایی مثل دوم خرداد یا اتفاقات سال 88 یا مسائلی مثل آخرین انتخابات ریاست جمهوری بشویم. بنابراین در پایان باید گفت هنوز که هنوز است آن مراکز حرفهای سیاسی – نظامی – ایدئولوژیک – پادگانی با همه کنترلی که در بخشهای مختلف دارند در مواقعی که بدنه اجتماعی به میدان میآیند نمی توانند حرف آخر را بزنند، بلکه این بدنه اجتماعی است که حرف آخر را خواهد زد.
- این مطلب به صورت یادداشت شفاهی تهیه و تنظیم شده است.