آیا بشر به این فاجعه نیاز داشت؟

6d5fg4dfg4 على کشتگر ali keshtgarآشنایی با دشمن نامرئی

سه‌شنبه ۱۷ مارس در فرانسه قرنطینه عمومی آغاز شد. خانواده ما قرار بود مثل هر سال مراسم چهار‌شنبه‌سوری را در محوطه حیاط خانه برگزار کند. البته این ‌بار با حفظ فاصله و رعایت نکات لازم بهداشتی تا اگر یکی از ما از بد حادثه به ویروس آلوده شد، به دیگران ندهد.

چهار‌شنبه‌سوری غریبی بود. در نگاه نگران بچه‌ها به من و مادرشان دل‌سوزی و ترحم آزاردهنده‌ای موج می‌زد که برای من قابل تحمل نبود. کرونا با سال‌خوردگان بی‌رحم‌تر است و این مایه ترحم و نگرانی‌شان بود. احساس تلخ تحقیرشدگی داشتم. احساس ناآشنا و نفرت‌انگیزی که با گروه خونی من بیگانه بود.

آخر شب هرکس جداگانه در اتاقی خوابید. نگران نگرانی بچه‌ها بودم. تا پیش از ظهور این اهریمن لعنتی زمین سفتی بودم که همه اعضای خانواده زیر فشار بارهای سنگین زندگی بر آن می‌ایستادند و از آن اطمینان و انرژی می‌گرفتند. اما حالا مثل کسی که یک‌شبه همه‌چیزش را در قمار باخته، همه سرمایۀ استواری و تکیه‌گاه بودگی‌ام را به گناه سال‌خوردگی‌ام به باد داده‌ام. و گویی این ورشکستگی بی‌تقصیر مرا از نگاهِ جوان‌تران، نحیف‌ و قابل ترحم کرده بود.

نمی‌خواهم و نمی‌توانم زیر بار تحقیر این حقیر نامرئی بروم. به موهبت خوش‌بینی همیشگی‌ام که گاهی سر به خو‌ش‌باوری می‌زند، مطمئن هستم که به سلامت روزگار یکه‌تازی کرونا را پشت‌سر می‌گذارم. نمی‌پذیرم که این ویروس شریر، نوه شیرینم، نیوشای عزیزم را به موجودی تبدیل کرده که گویا اسلحه این تروریست لعنتی را به دست گرفته و آن را به سوی قلبی که سرشار از عشق به اوست نشانه رفته. دلم‌ می‌خواهد نیوشای شیرین‌سخنم را در آغوش بفشارم، اما به او گفته‌اند که فعلا باید از من و همسرم فرار کند. نمی‌دانم در ذهن این طفل ۴ ساله چه می‌گذرد و چقدر نگران است.

به گمانم یک بامداد چهارشنبه ۱۸ مارس بود و من میان خواب و بیداری بودم که فرشته (همسرم) آرام به در اتاقم زد و خبرم داد که تب دارد و سردرد و جویای حال من شد. کار هر روزه‌اش در بیمارستان احتمال ابتلایش را افزایش می‌داد. گفتم: «من خوبم تو سعی کن بخوابی تا ببینیم صبح چه طوری!» البته نگران شدم و تقریبا تا صبح خواب به چشمم نرفت.

روز چهارشنبه سرفه‌های خشک هم با تب همراه شد و حتم پیدا کردیم که این بیماری از سنگر خانۀ ما عبور کرده. روز بعد تست کرونا داد و یک روز پس از آن نتیجه آزمایش، مثبت اعلام شد.

تصور این نوع مرگ همسرم، پزشک فداکاری که بیش از ۳۵ سال در بیمارستانها برای نجات جان بیماران تلاش کرده،  و حالا ممکن است بی‌پناه و بی آخرین دیدار، بدون مشایعت و بدون ادای احترام از بیمارستان به گورستان اعزام شود، دیوانه‌ام می‌کرد.

توصیف آن‌چه در دو هفته بیم و امید بیماری همسرم بر من گذشت و خیالات بدی که در صورت بحرانی شدن بیماری و بستری شدن او از ذهنم می‌گذشت، کار آسانی نیست. اوج تب و سرفه‌های فرشته در روزهای دهم و یازدهم بیماری همزمان بود با اوج درگیری بیمارستان‌‌های فرانسه با بیماران بدحال و من مدام نگران آن بودم که اگر حال بیمارم به وخامت گراید و به ناچار راهی بیمارستان شود چه سرنوشتی خواهد داشت. مرگ در آن شرایطی که پزشکان بیمارستان‌ها مجبور بودند برای نجات جوان‌ترها، سال‌خوردگان را رها کنند، مرگ بی‌عزت و دردناکی است.

بارها در نیمه‌های شب دهم که تب و سرفه زیاد شده بود هر لحظه احتمال ضرورت بستری شدن فرشته را می‌دادم، این شعر را آهسته و مرثیه‌وار برای خودم تکرار می‌کردم: «اگر شاهی بمیرد از وطن دور   به خواری می‌برندش جانب گور» تصور این نوع مرگ پزشک فداکاری که بیش از ۳۵ سال در بیمارستانها برای نجات جان بیماران تلاش کرده و حالا ممکن است بی‌پناه و بی آخرین دیدار، بدون مشایعت و بدون ادای احترام از بیمارستان به گورستان اعزام شود، دیوانه‌ام می‌کرد. مدام از خود می‌پرسیدم اگر راهی بیمارستان شود آیا اصلا یک‌ بار دیگر من و بچه‌ها او را می‌بینیم؟ آیا او به مرگی در تنهایی و دور از همۀ ما محکوم نمی‌شود؟ ما چگونه از حال و روز او باخبر می‌شویم؟

صبح روز دوازدهم پس از یک شب شوم و طولانی، تب فرشته قطع شد، سرفه کم‌تر شد و نشانه‌‌های بهبود در او پیدا آمد. اشک شوق در بچه‌ها پدیدار شد و همه نفسی به راحتی کشیدیم. من تمرکز بیشتری پیدا کردم و فرصت یافتم در تنهایی قرنطینه به پرسش‌های فراوانی که با ظهور کرونا ذهنم را مشغول کرده بود، بپردازم.

دروغ‌های چین و پیامدهایش

نخست یک‌ چشم‌پزشک چینی اشاعه اپیدمی ویروس کرونا را در ووهان گزارش کرد. مقامات حکومتی وی را تهدید و تعقیب کردند اما او به نحو خستگی‌ناپذیری به هشدارهای خود اصرار کرد و در نهایت هم احتمالا به خاطر خستگی و بی‌خوابی‌های چند روزه با وجود آن‌که جوان بود، از این ویروس شکست خورد و جان خود را از دست داد.

– ده روز پس از اشاعۀ اپیدمی در ووهان، حکومت چین خود را ناچار به قبول آن دید. اگر به هشدارهای اولیه آن پزشک توجه می‌شد چه‌بسا این اپیدمی در نطفه خفه می‌شد. اما حالا دیگر، ویروس در میان جمعیت یازده میلیونی ووهان انتشار یافته بود و عده‌ای از ده‌ها هزار شهروند بقیه کشورهای جهان که برای گردش‌گری یا مقاصد تجاری در این شهر حضور داشتند، پیش از بازگشت به کشورهای‌شان آلوده شده بودند.

  • دیگر خطای نابخشودنی مقامات چین پس از اعلام اپیدمی، پنهان نگه‌داشتن سرعت شیوع و تعداد تلفات آن است که موجب غفلت جهانیان و دست‌کم گرفتن خطرات این بیماری شد. این خیانت فاجعه‌بار حکومت چین که جمهوری اسلامی بدون آنکه بتواند مثل چین برای مهار بیماری عمل کند از آن سرمشق گرفت مسأله‌ای نیست که بتوان به آسانی از کنار آن گذاشت و قطعا در آینده دامن هر دو کشور را خواهد گرفت.

دو ماه پس از شیوع ویروس کرونا در ووهان بر اثر هشدارهای مکرر پزشکان بیماری‌های عفونی و تلاش‌های رسانه‌ها، جهانیان متوجه ابعاد خطری که سلامت عمومی را تهدید می‌کند شدند و اکثر حکومت‌های جهان به قرنطینۀ شهروندان روی آوردند.

علت درماندگی ساختارهای درمانی!

پیامد این فاجعه می‌تواند به دگرگونی‌های اساسی در مناسبات اجتماعی و رابطۀ انسان با طبیعت منجر شود، به شرط آنکه دوران پس از کرونا همراه شود با گسترش مبارزات اجتماعی اکثریت انسان‌ها علیه اقلیتی که قطعا منافع خود را در حفظ وضع موجود می‌بیند و از همه اهرم‌های نیرومند اقتصادی و سیاسی که در اختیار دارد در برابر دگرگونی‌هایی که برای انسان و طبیعت حیاتی به شمار می‌روند، مقاومت می‌ورزد.

فرآیند جهانی شدن سرمایه و بازار از پایانه‌ی دهه هفتاد میلادی در زمان حکومت‌های ریگان در آمریکا و تاچر در بریتانیا با مختصاتی همراه شد که برخی آن را جهانی شدن «ریگانومیک» نامیدند. اوبرودرین وزیر خارجه اسبق فرانسه (در کابینه لیونل ژوسپن) این فرآیند را «جهانی شدن آمریکایی» نامیده است. برخی از اقتصاددانان نیز آن را فرآیند جهانی شدن نئولیبرالیسم و برخی هم آن را جهانی شدن سرمایه‌داری لگام گسیخته نامیده‌اند.

این فرآیند در گسترش شتابان و تهاجمی خود، که با سقوط دیوار برلین به مدافعان و نظریه‌پردازان جهانی شدن روحیۀ حق به جانب بخشید، گام به گام همراه با ویران کردن شالوده‌های دولت‌های رفاه (عمدتا در اروپا)، دستاوردهای سوسیال و تاَمین اجتماعی را در همه جهان مورد هجوم قرار داد و طی نیم قرن شالودۀ رفاه اجتماعی را، که حاصل بیش از یک قرن و نیم مبارزه و تلاش اتحادیه‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی بود، موریانه‌وار خورد و خراب کرد.

قانون بازار به وحی منزل و افزایش سود به حق مطلق تبدیل شد و سرمایۀ جهانی شده فرصت پیدا کرد برای سود بیشتر به انتقال صنایع و کارخانجات از هر آنجا که ارزش کار بالا و قوانین حمایت از کارگران دست‌ و پا گیر تشخیص می‌داد، به سوی سرزمین‌هایی که کار ارزان بود دست یازد تا از این طریق هم اتحادیه‌‌های کارگری کشورهای پیشرفته را خلع سلاح کند و آنان را به پذیرش سیاست‌های انقباضی سوسیال مجبور سازد و هم راه غارت هر چه بیشتر ارزش افزودۀ کار و مواد خام در کشورهای توسعه نیافته را هموار سازد. این فرآیند تا هنگام شیوع ویروس کرونا با شدت و حدۤت ادامه داشت، و اصل زیر را به اکثر دولت‌های جهان دیکته کرد:

کاهش مالیات و کوچک شدن دولت!

نئولیبرالیسم در گسترش شتابان و تهاجمی خود، که با سقوط دیوار برلین به مدافعان و نظریه‌پردازان جهانی شدن روحیۀ حق به جانب بخشید، گام به گام همراه با ویران کردن شالوده‌های دولت‌های رفاه (عمدتا در اروپا)، دستاوردهای سوسیال و تاَمین اجتماعی را در همه جهان مورد هجوم قرار داد و طی نیم قرن شالودۀ رفاه اجتماعی را، که حاصل بیش از یک قرن و نیم مبارزه و تلاش اتحادیه‌های کارگری و جنبش‌های اجتماعی بود، موریانه‌وار خورد و خراب کرد.

سیاست کاهش مالیات و کوچک شدن دولت که با هدف افزایش سود و انباشت و تراکم هرچه بیشتر سرمایه دنبال می‌شد بیش از هر چیز مستلزم محدود کردن هزینه‌های دولت در امور عام‌المنفعه و تامین اجتماعی بود. مهم‌ترین هزینه‌ دولت‌های رفاه اروپایی و برخی از کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین و نیز هزینه‌های رفاهی دولتی در آمریکا به مسالۀ بهداشت و درمان عمومی و گسترش و تجهیز بیمارستان‌های دولتی، آموزش و پرورش، افزایش سطح زندگی عامۀ مردم به موازات رشد نیروهای مولد و تامین حداقل زندگی بی‌کاران و تهی دستان مربوط می‌شدند. کاهش مالیات و کوچک شدن دولت یعنی کاهش روزافزون بودجۀ این نیازهای رفاهی، کاهش ظرفیت توزیع عادلانه‌تر ثروت توسط دولت‌ها و سپردن مساله بهداشت و خدمات درمانی و آموزشی به بخش خصوصی.

از دهه هفتاد میلادی تا آغاز حملۀ کرونا، دولت‌های آمریکا، بریتانیا، کشورهای عضو اتحادیه اروپا به‌علاوه آن دسته از کشورهای در حال رشد که برای دریافت وام‌ از صندوق توسعه و بانک جهانی مجبور به هماهنگ کردن سیاست اقتصادی، بودجه‌ای و اجتماعی خود با پروژه‌ها و پارادایم‌های جهانی شدن به روایت محافل مالی بین‌المللی و دولت‌های بزرگ آمریکایی و اروپایی بودند، با اتخاذ سیاست‌های انقباضی در زمینه امور مربوط به تامین اجتماعی، امور بهداشتی و درمانی بیش از پیش به روش‌های خصوصی و طبقاتی روی آوردند.

به این ترتیب روند ناعادلانۀ جهانی شدن سرمایه بشریت را در برابر هجوم بیماری‌های واگیر خلع سلاح کرد و زمینه‌ساز آن شد که پیش از آن‌که بتوان راهی برای نجات بیماران پیدا کرد، صدها هزار نفر به کام مرگ کشانده شوند. اگر فرایندهای جهانی شدن، سرنوشت بهداشت و درمان عمومی را به بخش خصوصی و بازار واگذار نمی‌کرد، مقابله با گسترش سریع بیماری و افزایش تلفات آن کاملا امکان‌پذیر بود و در صورت رعایت اصول حیاتی زیست محیطی به احتمال زیاد این اپیدمی بروز نمی‌کرد.

با عالم‌گیر شدن این بیماری معلوم شد که پیشرفته‌ترین کشورهای جهان هم از تجهیزات دفاعی در برابر بیماری از جمله ماسک، مایعات ضدعفونی‌کننده، دستگاه تنفس مصنوعی، ظرفیت‌های بیمارستانی و داروهائی که رنج بیماران را کاهش می‌دهد یا تاثیرات نسبی در درمان دارند محروم‌اند. چرا که در فرآیند جهانی شدن نیم قرن گذشته سرمایه در جست‌وجوی سود هرچه بیشتر، کارخانجات تولید این ابزارها و تجهیزات را به چین و هندوستان منتقل کرده بود.

اکثر دولت‌ها وقتی در برابر هجوم اپیدمی خود را خلع سلاح‌شده یافتند، برای خرید ماسک و سایر ابزار ضروری از چین با یکدیگر مسابقه گذاشتند و کار به جایی رسید که به شیوه‌های راهزنانه شروع به دزدیدن ماسک و تجهیزات پزشکی یکدیگر کردند. آمریکا ماسک‌های سفارشی کشورهای اتحادیه اروپا را از تولیدکنندگان چینی به چند برابر قیمت خرید، دولت چک ماسک‌های ایتالیایی‌ها را مصادره کرد، فرانسه از سوئد دزدید و قس علی‌ هذا. در اوج بحران، شعار وحدت اروپا به فراموشی سپرده شد و هر دولتی برای نجات خود دیگری را فراموش کرد.

سیاست کاهش مالیات و کوچک شدن دولت که با هدف افزایش سود و انباشت و تراکم هرچه بیشتر سرمایه دنبال می‌شد بیش از هر چیز مستلزم محدود کردن هزینه‌های دولت در امور عام‌المنفعه و تامین اجتماعی و سپردن مساله بهداشت و خدمات درمانی و آموزشی به بخش خصوصی بود. به این ترتیب روند ناعادلانۀ جهانی شدن سرمایه بشریت را در برابر هجوم بیماری‌های واگیر خلع سلاح کرد.

کمبود تجهیزات پزشکی در کشورهای ایتالیا، اسپانیا، بریتانیا، فرانسه و آمریکا ده‌ها هزار تن از بیمارانی را که شانس بهبود داشتند از بخت معالجه محروم کرد. کشورهایی که به لحاظ تجهیزات بیمارستانی از امکانات بیشتری برخوردار بودند، مثلا آلمان، اتریش و غیره تلفات کم‌تری داشتند. آلمان با جمعیتی بالغ بر ۸۳ میلیون نفر، چهار بار کم‌تر از فرانسه قربانی داده است.

جشن طبیعت در عزای آدمیان

درروزهائی که میلیاردها انسان نگران بیماری کرونا هستند، در دنیای سایر موجودات زنده، چه گیاهان و چه حیوانات، جشن و پای‌کوبی برپاست.

سالیان درازی بود که آزمندی سیری‌ناپذیر این جانوری که خود را اشرف مخلوقات می‌داند، همۀ موجودات زنده را، از نبات و حیوان گرفته تا زیست‌محیط آنها، به خاطر منافع و مطامع خود مسموم و دچار تنگی نفس کرده بود. اینک، در اوج یکه‌تازی کرونا و در حالی که انسان خود به تنگی نفس افتاده، هزاران گونۀ گیاهی و حیوانی در هوای کم و بیش پاک به راحتی نفس می‌کشند و شادمانه به ریش «اشرف مخلوقات» می‌خندند.

کرونا به قهرمان و منجی همۀ موجودات زنده،، از تک‌یاخته تا تکامل‌یافته‌ترین آنها، تبدیل شده؛ گوئی سرانجام طبیعتِ آفریدگار برای دفاع از آفریدگان خود به تنبیه انسان برخاسته است.

می‌دانیم که طبیعت با پیروی از قوانین جهان‌شمول خود، از جمله اصل جاودانی «انتخاب طبیعی»،سهم هر یک از گونه‌های گیاهی و حیوانی را از مواهب خود معین کرده و در محدودۀ این قوانین، و نه در ورای آنها – که همان دترمینیسم حاکم است – به همۀ موجودات دریک ارتباط دیالکتیکیِ وحدت در تضاد، اراده و اختیار بخشیده است. برای نمونه، جانوران شکارچی در حد نیاز خود از حیوانات دیگر تغذیه می‌کنند و کار را به افراط و برانداختن نسل دیگر گونه‌های حیوانی و گیاهی نمی‌کشانند و اصولاَ چنین کاری از آنها ساخته نیست. فقط خود طبیعت، بر اساس قانونی که داروین آن را قوۀ سازگاری (adabtability) می‌خواند، قادر است گونه‌های ضعیف و فاقد قوۀ سازگاری را، که نمی‌توانند با دگرگونی‌های تدریجی یا ناگهانی طبیعت سازگار شوند و در واقع فاقد ظرفیت تکامل و استعداد جهش (mutation) هستند، به حاشیه براند و از چرخۀ زندگی خارج کند.

اپیدمی کرونا را می‌توان یک هشدار به انسان دانست که کژراهۀ کنونی را رها کند و صراط مستقیم درپیش بگیرد. کرونا و حصر اجباریِ میلیاردها انسان فرصتی است برای تجدیدنظر در باورها، پارادایم‌ها و راه و روش‌های نیم قرن گذشته.

انسان به اصل طلائی توازن اکوسیستم طبیعت تجاوز کرده و فضای زندگی را در خطر نابودی قرار داده است. اینک این خدای طبیعت است که بر او خشم گرفته؛ و این تازه سرآغاز سلسله واکنش‌های طبیعت است در مقابله با یکی از مخلوقات خود، که قانون سازگاری با بهشت طبیعت را زیر پا نهاده و خود را در معرض حکم اخراج از بهشت قرار داده است. تفاوت میان خدای ساختۀ انسان با طبیعت، که آفریدگار راستین اوست، در این است که طبیعت، بر خلاف خدای آدم و حوا، عاقلانه‌تر و عادلانه‌تر عمل می‌کند و پیش از اخراج آدم از بهشت، با ارسال پیام‌های هشدار دهنده و تنبیهی، به او فرصت توبه و اصلاح می‌دهد.

به این ترتیب، اپیدمی کرونا را می‌توان یک هشدار به انسان دانست که کژراهۀ کنونی را رها کند و صراط مستقیم درپیش بگیرد. کرونا و حصر اجباریِ میلیاردها انسان فرصتی است برای تجدیدنظر در باورها، پارادایم‌ها و راه و روش‌های نیم قرن گذشته. نیم قرنی که در آن بشر با اتکاء به ظرفیت علمی و تکنولوژیک خود جهش بزرگی از سر گذراند – جهشی بزرگ‌تر از چند برابر آنچه که در همۀ تاریخِ پیش از جنگ دوم جهانی از سر گذرانده بود. اما در همین مدت، در آزمندی، ازخودبیگانگی و در ویران‌کردن زیست‌محیط، همچنانکه در گسترش اختلاف طبقاتی و تمرکز ثروت در دست گروهی اندک، چنان بی‌خردانه و بی‌بهره از دوراندیشی عمل کرد که می‌توان این جهش را نوعی بازگشت به اعماق تاریخ دانست – و این یعنی لگدمال کردن دیالکتیک وحدت ضدین. تا زمانی که وجه وحدت بر ضدیت‌ها غلبه دارد، ماهیت و بقای پدیده تضمین شده است؛ و آنگاه که رابطه بر عکس شود، همه چیز رو به تباهی و نابودی می‌گذارد.

در جهان ربات‌های ابرپیشرفته و در شرایط انقلاب‌های پیاپی در علم و تکنولوژی، توانائی انسان در تولید ثروت و گسترش رفاه عمومی، مرزهای دور و «غیرممکنی» را درنوردیده؛ امۤا همۀ این پیشرفت‌های شگرف، که محصول کار و تلاش خلاقانۀ بشریت است، در دست اربابان سرمایه و بازار و با هدف کسب سود هر چه بیشتر متمرکز شده و به ویرانی محیط زیست و بی‌کاری و تهیدستی میلیاردها انسان انجامیده است.

در این میان طبعاَ جائی برای خوش‌بینی نسبت به محافل مالی و اربابان سرمایه و بازار، که با تنگ‌نظری حیرت‌انگیز خود جهان را به سوی فاجعه برده‌اند، نیست. در برابر، می‌توان به وجدان‌های بیدار و گرایش خیرخواهانۀ میلیاردها انسان که هر آزمایش سخت و هولناک تاریخ را با موفقیت پشت سر گذاشته‌اند، خوش‌بین بود. با چنین برداشتی است که می‌توان به عاقبت کار اپیدمی کرونا و پیروزی انسان در مقابله با آن نگاهی خوش‌بینانه داشت.

این واقعیت که به رغم جهش‌های خارق‌العاده در علوم پزشکی و بهداشت (گفته می‌شود که در هر پنج سال به اندازۀ تمامی تاریخ در این علوم پیشرفت حاصل شده است)، بیماری کرونا می‌تواند ظرف چند هفته صدها هزار انسان عمدتاَ محروم را به کام مرگ بکشاند، همه و همه، بر تضاد آشتی‌ناپذیر نیروهای مولۤد، که انسان در مرکز آن است، با مناسبات تولید، که در اختیار سرمایه است، دلالت می‌کند. بدون دگرگونی در این مناسبات، نه فقط تمدن بشری، که زیست‌محیط همۀ موجودات زنده تهدید می‌شود؛ و این چیزی نیست مگر جنگ بی‌رحمانٖۀ طبیعت با انسان با فرجام نابودی انسان و بقای طبیعت.

در این میان طبعاَ جائی برای خوش‌بینی نسبت به محافل مالی و اربابان سرمایه و بازار، که با تنگ‌نظری حیرت‌انگیز خود جهان را به سوی فاجعه برده‌اند، نیست. در برابر، می‌توان به وجدان‌های بیدار و گرایش خیرخواهانۀ میلیاردها انسان که هر آزمایش سخت و هولناک تاریخ را با موفقیت پشت سر گذاشته‌اند، خوش‌بین بود. با چنین برداشتی است که می‌توان به عاقبت کار اپیدمی کرونا و پیروزی انسان در مقابله با آن نگاهی خوش‌بینانه داشت.

۸۰۰سال پیش هنگامی که حکیم بزرگوار و شاعر شیرین‌سخن ما پیام جاودانه «بنی‌آدم…» را به بشریت داد به خوشباوری دچار نبود و در این خیال نبود که انسانها از درد همنوعان خود رنج می‌برند و می‌دانند که آدمیان اعضای یک پیکرند. او عمیقا از بیدادگری‌ها و فرومایگی‌های زمانه، از ستم بی‌رحمانه انسان بر انسان و درد بردگان و بندگان که قربانیان همیشگی آزمندان و زورمندان بودند آگاه بود و در رنج. شعر جذاب و جاودانه او نه توصیف آنچه در واقعیت وجود داشت، بلکه اعتراض به وضع موجود و دعوت به برانداختن رسم ستم و بیداد و درانداختن نظمی عادلانه و انسانی بود.

۸۰۰سال پس از این عاشقِ مهر و عشق هنوز هم که هنوز است در عمل و در واقعیت بنی‌آدم اعضای یکدیگر نیستند و رخ انسان‌های آزمند از غم بینوایان زرد نمی‌شود؛ برعکس سرخی چهره آنان در گرو زردی روی اینان است. انسان از خود بیگانه و جوامع غرق در کرختی و بی عاطفگی نسبت به محنت دیگران بی‌غم و بی‌اعتناست. کرونا به مثابه فریاد خشم و واکنش تنبیهی طبیعت، وجدان‌های بشریت را به بیداری فرامی‌خواند.

پیامد این فاجعه می‌تواند به دگرگونی‌های اساسی در مناسبات اجتماعی و رابطۀ انسان با طبیعت منجر شود، به شرط آنکه دوران پس از کرونا همراه شود با گسترش مبارزات اجتماعی اکثریت انسان‌ها علیه اقلیتی که قطعا منافع خود را در حفظ وضع موجود می‌بیند و از همه اهرم‌های نیرومند اقتصادی و سیاسی که در اختیار دارد در برابر دگرگونی‌هایی که برای انسان و طبیعت حیاتی به شمار می‌روند، مقاومت می‌ورزد.