روابط برون مرزی چریکهای فدائی خلق  قبل از انقلاب (معرفی کتاب)

مقاله دوم علیجانی عکس کتاب حیدر تبریزیبررسی روابط خارجی اپوزیسیون «قبل از انقلاب» می تواند نمونه مطالعاتی انضمامی ای برای بحث در باره «اپوزیسیون و قدرتهای خارجی» باشد که موضوع پرونده میهن شماره 28 است. در همین رابطه کتاب «روابط برون مرزی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران تا بهمن 1357» (نوشته حیدر تبریزی ویرایش و صفحه آرایی شیدا نبوی پاریس، 1395(2016)- چاپ باقر مرتضوی، آلمان) که سعی کرده روایت کامل و مستندی به دست بدهد، یک منبع خوب و یک مورد عینی بسیارقابل تامل است.

حیدر تبریزی سه سال (از دی 54 تا بهمن 57) در بخش خارج از کشور سازمان فعالیت داشته است(ص9) وی بعد از انقلاب هم مسئول نشریه کار بوده است(ص 85). او پس از انشعاب فدائیان به دو شاخه اکثریت و اقلیت از رهبران شاخه اقلیت بوده است. حیدر تبریزی در این کتاب از نوشته ها و گفته های تراب حق شناس، حماد شیبانی(محمود اخوان بیطرف)، اشرف دهقانی(ربابه عباسی زاده دهقانی)، حسن ماسالی، مجید عبدالرحیم پور، ایرج نیری و …  برای هر چه مستندتر کردن روایتش بهره برده است.

شرح روایتها توسط حیدر تبریزی بدون تعصب، منصفانه و صادقانه به نظر می رسد. جمعبندی ای که او در انتهای کتاب به دست می دهد را می توان هم در رابطه با سازمان فدائیان و هم  سازمان مجاهدین خلق ایران قبل از انقلاب صادق دانست.

این دو سازمان چریکی ضمن روابطی که قبل از انقلاب با برخی جریانات و سازمان ها و جنبش ها و حتی دولت هایی که تصور می کردند آرمانها و مبارزات همسویی دارند، برقرار کرده بودند؛ اما حساسیت ویژه ای روی استقلال خود داشتند و زیر بار هیچ نوع همکاری که بوی ابزار شدن و جاسوسی و … برای بیگانگان را می داد نرفتند. برخی احزاب ایرانی دیگر که ارتباطات ویژه و مشکوکی با دیگر دول به خصوص دولت شوروی داشتند در همان هنگام نیز مورد نقد و آماج این دو سازمان و دیگر جریانات فکری و سیاسی بودند.

این که مجاهدین یا بخشی هایی از فدائیان بعد از انقلاب راه دیگری رفتند خارج از موضوع بررسی این کتاب و نیز مقاله حاضر است.

رنج و شکنجی که اعضای این سازمانها تحمل می کردند، ساده زیستی و سلامت مالی و اتکاء هر چه بیشتر به کمکهای مردمی (هم توسط چریکهای فدائی و هم به خصوص مجاهدین خلق که به واسطه مذهبی بودن شان کمکهای مالی مردمی به خصوص از سوی بازاریان ایران دریافت می کردند)؛ ضمن اینکه از کمکهای تبلیغاتی و مالی و تسلیحاتی خارجی نیز بهره می بردند به موازات فداکاری تا پای جان (حتی در مبارزاتی همراه با دیگر جنبشهای منطقه)؛ راه هر نوع سوء استفاده توسط کسانی که امروزه سعی می کنند روابط خارجی این مبارزان را با وابستگی های شدید مالی و تبعیت سیاسی خود از قدرتهای جهانی مشابه سازی کنند، می بندد.

جدا از ابعاد وجودی و اخلاق و رفتار شخصی فداکارانه و جان فشانانه چریک ها(مستقل از هر تحلیلی که افراد مختلف می توانند روی مشی سیاسی و مبارزاتی آنها داشته باشند)، ملاک و شاخص «حمایت نه دخالت» خارجی در امور مبارزاتی این سازمان ها و عدم اتکا آنها به قدرتهای خارجی برای سرنگون کردن حکومتی که خود در حال مبارزه برای سرنگونی آن هستند، چه برسد دخیل بستن به آنان برای این امر مهم؛ در جای جای این خاطرات قابل مشاهده است.

من این کتاب را اخیرا در رابطه با پرونده شماره در دست انتشار میهن مطالعه کردم. به نظر می رسد ذکر خلاصه ای از فصول مختلف کتاب بدون هیچ شرح و بسط اضافی می تواند به موضوع پرونده این شماره میهن یاری رساند و مدعایم در این مقاله را اثبات کند.

در زیر خلاصه ای از فصول این کتاب را تقدیم می کنم:

پیشگفتار

بررسی روابط خارجی اپوزیسیون «قبل از انقلاب» می تواند نمونه مطالعاتی انضمامی ای برای بحث در باره «اپوزیسیون و قدرتهای خارجی» باشد که موضوع پرونده میهن شماره 28 است. در همین رابطه کتاب «روابط برون مرزی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران تا بهمن 1357» (نوشته حیدر تبریزی، 1395/2016) که سعی کرده روایت کامل و مستندی به دست بدهد، یک منبع خوب و یک مورد عینی بسیارقابل تامل است.

«سازمان چریکهای فدائی خلق ایران از جریان های اصلی جنبش نوین چپ ایران بود که در نیمه دوم دهه چهل شکل گرفت. از مشخصه های اصلی فکری و سیاسی این جریان از همان آغاز شکل گیری؛ تاکید بر استقلال، عدم تبعیت از قطبهای جهانی، همبستگی و همیاری با جنبشهای انقلابی در سراسر جهان و به ویژه منطقه خاورمیانه بود.»(ص7)

بخش یکم: دیدگاه چریکهای فدائی خلق در باره ارتباط با احزاب، سازمان ها، جنبشها و دولت ها

«دررساله ای با عنوان «مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمده ترین وظائف کمونیستها در شرایط کنونی» که به مثابه جمعبندی نظرات گروه «جزنی- ظریفی» در سال 1345 توسط بیژن جزنی و حسن ضیاء ظریفی تدوین شده آمده است:… به نظر ما سیاست اتحاد شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی در{باره} ایران مغایر با منافع ترقی و توسعه مبارزه ملل آسیا با امپریالیسم و مغایر با اصول انترناسیونالیسم پرولتری و مخالف با دیپلماسی سوسیالیستی است… نباید موضعگیری در مسائل جهانی و اختلافات در جنبش بین المللی کمونیستی مبدا و محور حرکت باشد… مصالح دیپلماتیک جنبش حکم می کند که در این موضعگیری با احساس مسئولیت کامل رفتار شود و از دنباله روی پرهیز شود.»(ص12)

«در جزوه «آنچه یک انقلابی باید بداند» که در تابستان سال 1349 تدوین شد (و حیدر تبریزی معتقد است به احتمال قوی توسط بیژن جزنی در زندان قم نوشته شده و به دلائل امنیتی به صفایی فراهانی منتسب کرده- ص73) نیز به همین مسئله اشاره شده است:« یک فرد انقلابی در روابط خود با کلیه نیروهای خارجی اعم از دولت ها و جنبشها مصالح و منافع ملت ایران و انقلاب را در نظر می گیرد و در هیچ شرایطی به آلت دست قدرتهای خارجی مبدل نمی شود. در استفاده از امکانات خارجی، خواه این امکانات از آن دولت و ملت عراق باشد یا یمن یا مصر و شوروی و چین، فراموش نمی کند که شخصیت، استقلال و اصالت و مصالح ایران را نباید لکه دار کند. انقلابی راستین مرز عبورناپذیری بین فرصت طلبی و همکاری شرافتمندانه با نیروهای خارجی قائل است. با این تذکرات بدیهی است جنبش انقلابی ایران مانند همه جنبش های آزادیبخش جهان نمی تواند از امکانات بین المللی و منطقه ای بی بهره بماند. برعکس در ثلث آخر قرن بیستم بیش از هر زمان دیگری در تاریخ بشر، روابط بین المللی و همکاری های منطقه ای چه در جنبشهای سیاسی و چه در ساختمان اقتصادی کشورها گسترش یافته و هر روز اهمیت بیشتری می یابد.»(ص12-13)

«در سرمقاله نبرد خلق شماره 7 که در اردیبهشت 1355 نوشته شده ضمن اشاره به سوء استفاده جناح های اپورتونیستی خارج از کشور از کمک های کشورهای سوسیالیستی در زیرنویس صفحه شش آمده است:این امر احساس مسئولیت بیشتری را از جانب کشورهای سوسیالیستی برادر نسبت به جنبش نوین انقلابی ایجاب می کند.»(ص15)

«این نکته هم را هم باید در نظر داشت که موضع گیری های رسمی یا نوشته های تئوریک گرچه حائز اهمیت بسیار زیادی است ولی به تنهایی هویت یک تشکل سیاسی را رقم نمی زند و علاوه بر آن پراتیک و عملکرد یک جریان سیاسی در تعین بخشیدن به این هویت نقش مهم و گاه تعیین کننده ای ایفاء می کند. عملکرد «سچفخا» در آن دوره توانست هویت این سازمان را به مثابه یک نیروی چپ مستقل که از قطبهای جهانی تبعیت نمی کند در میان نیروهای سیاسی و اذهان مردم تثبیت کند.»(ص16)

بخش دوم: پیش از تشکیل سازمان چریکهای فدائی خلق

جمعبندی ای که او در انتهای کتاب به دست می دهد را می توان هم در رابطه با سازمان فدائیان و هم  سازمان مجاهدین خلق ایران قبل از انقلاب صادق دانست. این دو سازمان چریکی ضمن روابطی که قبل از انقلاب با برخی جریانات و سازمان ها و جنبش ها و حتی دولت هایی که تصور می کردند آرمانها و مبارزات همسویی دارند، برقرار کرده بودند؛ اما حساسیت ویژه ای روی استقلال خود داشتند و زیر بار هیچ نوع همکاری که بوی ابزار شدن و جاسوسی و … برای بیگانگان را می داد نرفتند. برخی احزاب ایرانی دیگر که ارتباطات ویژه و مشکوکی با دیگر دول به خصوص دولت شوروی داشتند در همان هنگام نیز مورد نقد و آماج این دو سازمان و دیگر جریانات فکری و سیاسی بودند.

«علی اکبر صفائی فراهانی به فلسطین رفت (مدتی بعد از زمستان 1348) و همراه صفاری آشتیانی و مقادیری سلاح و منفجره به ایران بازگشت و گروه از نظر تدارکاتی و افراد مجرب نظامی تقویت شد.»(ص18)

«از آنجا که این دو رفیق عضو سازمان الفتح بودند و دو سال در صفوف آنها مبارزه کرده بودند در رفت و آمدهای خود به ایران از طریق عراق از امکاناتی که الفتح در عراق و منطقه خاورمیانه داشت به طور قطع برخوردار بودند ولی با دولت عراق رابطه رسمی نداشتند.»(ص19)

بخش سوم: از تشکیل سازمان چریکهای فدائی خلق در فروردین 1350 تا تابستان 1352

«پس از تیرباران صفائی فراهانی، الفتح اعلامیه ای در بزرگداشت وی در نشریه رسمی خود منتشر کرد»(ص21)

«احتمال دارد صفاری آشتیانی با دفتر الفتح در عراق ارتباط گرفته و از کمک های آنها بهره مند شده باشد.»(همان)

بخش چهارم: از تابستان 1352 تا تابستان 1355

«در این مرحله سازمان چریکهای فدائی خلق رشد کرده و تا حدی قادر به تضمین اداره حیات و فعالیت خود شده بود. با گسترش سازماندهی، در راستای ارتباط با جنبشها، احزاب و سازمان های مترقی  انقلابی و دولتهای ضد امپریالیستی و نیروهای سیاسی ایرانی در خارج از کشور برنامه ریزی شده و به همین منظور رفقائی برای رفت و آمد و یا اقامت در کشورهای دیگر به خارج اعزام شدند.»(ص23)

«در تابستان 1352 ایرج سپهری و محمد حرمتی پور به خارج اعزام شدند. آن دو از مرز ایران و عراق مخفیانه عبور کردند و به عراق رسیدند. در خاک عراق ماموران عراقی آنها را دستگیر کردند و زیر شکنجه بردند. آنها دو ماه بعد آزاد شدند….»(ص23)

«هوشنگ نیری با صفاری آشتیانی با هم به عراق رفته بودند. آنها در آنجا دستگیر و زندانی و شکنجه می شوند ولی پس از دو، سه هفته با نشانی هایی که می دهند ماموران عراقی از جاسوس نبودن شان مطمئن شده و آزادشان می کنند. آنها هفتاد هزار تومان پول برای خرید سلاح همراه داشتند و می گویند که برای تامین سلاح برای مبارزان ایرانی به عراق آمده اند. ماموران عراقی، هفتادهزار تومان را به آنها پس می دهند و مقداری سلاح و مهمات هم در اختیارشان می گذارند. این دو رفیق از گرفتن سلاح ها امتناع کرده و می گویند گروهشان هیچ گونه وابستگی به خارج را قبول ندارد. ولی ماموران عراقی اصرار کرده و می گویند این سلاح ها در ازای اذیت و آزاری است که به آنها رسانده اند و بالاخره پس از اصرارهای زیاد، صفاری آشتیانی و هوشنگ نیری سلاح ها را گرفته و به ایران برمی گردند.» (ص75)

«ایجاد رابطه رسمی با نیروهای فلسطینی با مشکلی روبرو نبود… در همین دوران با دیگر تشکل های سیاسی خاورمیانه از جمله جبهه خلق برای آزادی عمان و جبهه خلق بحرین هم رابطه رسمی ایجاد شد. همچنین با ارتش ازادیبخش ترکیه که برخی از اعضای آن در سوریه و لبنان بودند. رابطه رسمی با نیروهای فلسطینی امکان تهیه سلاح و مهمات به منظور فرستادن به ایران را فراهم کرده بود.»(ص26)

«هر دو دولت ایران و عراق تلاش می کردند از اپوزیسیون کشور دیگر به مثابه اهرم فشار استفاده کنند و به همین دلیل بود که هر دو به اپوزیسیون کشور مقابل کمک می کردند. کم و کیف، میزان و چگونگی این کمک ها تابعی از روابط بین دو دولت بود. هر گاه روابط دو دولت متشنج می شد کمکها فزونی می یافت و هر زمان که تشنج کاهش می یافت، کمک ها نیز کم یا حتی قطع می شد. در دهه چهل و اوائل دهه پنجاه، ایران از جنبش کردها در عراق، به ویژه بارزانی ها، حمایت می کرد و امکانات مختلفی از جمله کمک های مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی در اختیار آنان قرار داده بود. دولت عراق نیز از اپوزیسیون ایران حمایت می کرد.

خمینی و اطرافیانش پس از تبعید از ایران در نجف اقامت کردند. هواداران خمینی به عراق رفت و آمد داشتند و خمینی از همانجا فعالیت های طرفداران خود را هدایت می کرد.دولت عراق در بخش فارسی رادیو بغداد، امکان تبلیغاتی رادیوئی در اختیار آنان قرار داده بود. سید محمود دعائی مجری برنامه رادیوی «نهضت روحانیت» و سپس «صدای روحانیت مبارز» بود که از سال 1347 تا 1354 از بغداد پخش می شد و مورد تایید خمینی نیز بود.»(27)

رنج و شکنجی که اعضای این سازمانها تحمل می کردند، ساده زیستی و سلامت مالی و اتکاء هر چه بیشتر به کمکهای مردمی (هم توسط چریکهای فدائی و هم به خصوص مجاهدین خلق که به واسطه مذهبی بودن شان کمکهای مالی مردمی به خصوص از سوی بازاریان ایران دریافت می کردند)؛ ضمن اینکه از کمکهای تبلیغاتی و مالی و تسلیحاتی خارجی نیز بهره می بردند به موازات فداکاری تا پای جان (حتی در مبارزاتی همراه با دیگر جنبشهای منطقه)؛ راه هر نوع سوء استفاده توسط کسانی که امروزه سعی می کنند روابط خارجی این مبارزان را با وابستگی های شدید مالی و تبعیت سیاسی خود از قدرتهای جهانی مشابه سازی کنند، می بندد.

«در سال 1351 در بیروت بودم که دوستان الفتح گفتند یکی از مقامات عراقی می خواهد دیداری با من داشته باشد. تلفن زدم وقرار گذاشتم. او کرد بود. وی گفت دولت عراق مایل به کمک به انقلابیون ایران است و در برابر سئوال من که چه کمک هایی می خواهند بکنند، پاسخ داد که «فعلا در حد رادیو». من گفتم محل پخش رادیو نباید مشخص شود. به علاوه ما هیچ گونه کنترلی از طرف عراق را نمی پذیریم. او شرایط ما را پذیرفت و من دو هفته به بغداد رفتم و رادیوئی به اسم «صدای انقلابیون» در اختیار ما قرار دادند… با پیشرفت مذاکرات ایران و عراق در اواخر سال 1353 مقامات عراق اطلاع دادند که در رادیو نمی توانیم علیه ایران تبلیغات سیاسی بکنیم و رادیو باید تعطیل شود. من گفتم که ما در رادیو تبلیغات سیاسی علیه ایران نمی کنیم و مسائل تئوریک و تجربه انقلابات مختلف را پخش میکنیم که آنها پذیرفتند و رادیو «سروش» به راه افتاد. این رادیو هم بعد از قرارداد الجزایر در سال 1354 تعطیل شد. هزینه اداره این رادیوها را دولت عراق پرداخت می کرد.»(ص28)

«در این دوران دولت عراق خانه هائی در اختیار قرار داده بود و رفقای سازمان که به خارج اعزام می شدند در آن خانه ها اقامت می کردند. دولت عراق علاوه بر امکان تبلیغات رادیوئی، خودرو و امکان رفت و آمد به ایران از طریق مرز ایران و عراق و کارتهای ویژه (به نام جیش التحریر فلسطینی- الصاعقه) برای اجازه عبور و مرور و حمل سلاح در اختیار قرار داده بود…. ولی کمک مالی نمی کرد و تسلیحات نیز به میزان بسیار اندک می داد. سلاح و مهماتی که به ایران فرستاده می شد عمدتا از طریق نیروهای فلسطینی تهیه می شد….

…آنها یک دوربین مادون قرمز هم داشتند که می توانستند در شب حرکت ماموران گشت {ایران} در نوار مرزی را کنترل کنند.»(ص29)

«همزمان با کاهش تشنج بین دولتهای ایران و عراق و پیشرفت مذاکرات دو دولت، ایران به تدریج حمایت از جنبش کردها در عراق و بازرانی را محدود کرد و عراق نیز از حمایت خود از نیروهای سیاسی ایرانی کاست تا سرانجام با انعقاد قرار داد الجزایر در تابستان 1354 رادیوها تعطیل شد و اجازه رفت و آمد مخفی از طریق مرز بین دو کشور را هم لغو کردند. در نتیجه اغلب نیروهای سیاسی ایرانی از جمله سازمان مجاهدین خلق ایران و «سچفخا» مجبور به ترک عراق شدند و رفقائی که در عراق بودند به دمشق، بیروت و یا طرابلس رفتند.»(ص30)

«در سال 1354 رفیقی برای ارتباط گیری رسمی از طرف «سچفخا» به عدن (پایتخت جمهوری دموکراتیک خلق یمن) رفت و با سالم ربیع (رئیس جمهور وقت یمن جنوبی)، ملاقات کرد و ارتباط رسمی با دولت یمن جنوبی برقرار شد.تراب حق شناس در این باره می گوید: در تابستان 1354 در یمن بودم، رفیقی به عنوان نماینده چریکهای فدائی برای برقراری ارتباط رسمی با دولت یمن جنوبی به عدن آمده بود و در هتلی اقامت داشت. از آنجا که یمنی ها احترام زیادی برای چریکها قائل بودند، سالم ربیع علی شخصا برای ملاقات با وی به هتل آمد که موجب تعجب این رفیق نیز شد.»(ص30)

«به گفته تراب حق شناس: اواخر سال 54 یا اوائل 55 هیئت مشترک دو جانبه ای متشکل از نمایندگان مجاهدین و فدائیان به دعت دولت یمن به عدن رفت. آنها برای ما بلیط فرستاده بودند…. گفتگوی ما با سالم ربیع در جوی رفیقانه شش ساعت طول کشید. در باره اوضاع منطقه، اهداف و برنامه های امپریالیسم و هم پیمانانش بحث کردیم.»(همان)

«در عدن حساب بانکی و صندوق پستی به اسم سازمان گرفته شد و به طور علنی هم اعلام گردید. اما دولت یمن جنوبی در موقعیتی نبود که بتوان کمکی به «سچفخا» بکند. از طرف دولت خانه ایدر عدن در اختیار «سچفخا» قرار داده شده بود ولی هیچ عضوی از سازمان به طور ثابت در آنجا اقامت نداشت و فقط برای برداشت پول از حساب بانکی که توسط هواداران به آن پول واریز می شد و گرفتن نامه هائی که به صندوق پستی سازمان در این کشور می رسید رفقائی به یمن جنوبی مسافرت می کردند. پولهائی که به این حساب واریز میشد به دلار بود و به صورت دلار هم برداشت می شد. رفقائی هم که می خواستند به جنبش طفار بپیوندند از طریق یمن جنوبی می رفتند.»(ص31)

«حسن ماسالی می گوید:«در منطقه بودم که پیامی از طرف مقامات لیبی دریافت کردیم حاکی از این که آنها می خواهند با جوانان طرفدار مصدق ملاقاتی داشته باشند. من برای این ملاقات به طرابلس رفتم. قذافی شخصا مرا پذیرفت. من در این ملاقات خواست های خود را در باره کمک های تبلیغاتی، مالی و تسلیحاتی مطرح کردم و او درجا موافقت کرد.»

«در جزوه «آنچه یک انقلابی باید بداند» که در تابستان سال 1349 تدوین شد (و حیدر تبریزی معتقد است به احتمال قوی توسط بیژن جزنی در زندان قم نوشته شده و به دلائل امنیتی به صفایی فراهانی منتسب کرده- ص73) نیز به همین مسئله اشاره شده است:« یک فرد انقلابی در روابط خود با کلیه نیروهای خارجی اعم از دولت ها و جنبشها مصالح و منافع ملت ایران و انقلاب را در نظر می گیرد و در هیچ شرایطی به آلت دست قدرتهای خارجی مبدل نمی شود. در استفاده از امکانات خارجی، فراموش نمی کند که شخصیت، استقلال و اصالت و مصالح ایران را نباید لکه دار کند. انقلابی راستین مرز عبورناپذیری بین فرصت طلبی و همکاری شرافتمندانه با نیروهای خارجی قائل است. با این تذکرات بدیهی است جنبش انقلابی ایران مانند همه جنبش های آزادیبخش جهان نمی تواند از امکانات بین المللی و منطقه ای بی بهره بماند.»(ص12-13)

پس از برقرار این ارتباط از طرف دولت لیبی خانه ای در طرابلس در اختیار قرار می گیرد…. دولت لیبی همچنین برنامه رادیویی به زبان فارسی به مدت نیم ساعت (یا یک ساعت) نیز در اختیار قرار می دهد.»(ص31)

«موضوع ارتباط با شوروی با توجه به اثراتی که تجربه منفی وابستگی حزب توده به حزب کمونیست شوروی در اذهان مردم به جا گذاشته بود همواره به مثابه حربه ای تبلیغاتی علیه نیروهای چپ در ایران به کار گرفته شده است.» (ص 31)

«… ساواک بر پایه یک نامه، چریک ها را متهم به وابستگی به شوروی و جاسوسی به نفع آن دولت کرده بود. در همان زمان که هنوز حمید اشرف زنده بود «سچفخا»» بلافاصله با  انتشار اعلامیه ای این اتهامات را رد کرده و بر جعلی بودن نامه انگشت گذاشت…. » (ص32) «هدف ساواک از انتشار نامه جعلی منتسب به حمید اشرف، تحریف واقعیت ها و القای وابستگی چریک ها به شوروی و جاسوسی به نفع آن دولت و دادن اطلاعات درباره ارتش به آنها بود.» (ص 46)

«اول بار حسن ماسالی در اکتبر 1985 از رابطه «سچفخا» با شوروی سخن به میان آورد: رهبران سازمان …. به رابطین سازمان سازمان در خارج از کشور(رفقا محمد حرمتی پور و اشرف دهقانی) دستور تشکیلاتی داده بودند که محرمانه با شوروی تماس بگیرند و از شوروی تقاضای کمک های مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی و … کنند. آنها تاکید کرده بودند که این تماس نباید علنی شود و در داخل سازمان چریکهای فدایی خلق نیز نباید از این جریان مطلع شوند… تماس مقدماتی به اتفاق محمد حرمتی پور انجام گرفت. ولی در تماس های بعدی که در بیروت، رم و صوفیه انجام گرفت هر سه نفر در تماس مستقیم قرار داشتیم و یا مشترکا حضور پیدا می کردیم… رابطین شوروی نیز ویکتور و الکساندر بودند. قرار بعدی ملاقات در دمشق بود که اختلافات اعضای گروه به طور دسته جمعی با رهبری و رابطین سازمان به اوج خود رسید… رفقا محمد حرمتی پور و اشرف دهقانی تصمیم داشتند که تماس را ادامه دهند ولی اطلاع ندارم که پس از شهادت حمید اشرف و سایر اعضای کادر مرکزی سازمان این روابط به کجا انجامید…. تا آنجایی که من در جریان این تماس بودم شوروی به بهانه های مختلف از کمکهای مالی و تسلیحاتی و پشتیبانی سیاسی و غیره امتناع می کرد ولی در عین حال سعی می کردند روابط را با وعده  و وعیدهای مبهم حفظ کنند. تاکتیک کار آنها این بود که در این سازمان نفوذ کنند و اطلاعات همه جانبه ای از سیاست ها و ترکیب رهبری و ساختار تشکیلاتی سازمان به دست آورند. همچنین می خواستند که از طریق سازمان، از ارتش و اوضاع سیاسی ایران اطلاعاتی به دست آورند و برای اینکه سازمان را درعمل انجام شده ای قرار بدهند پیشنهاد کرده بودند که مرکزیت سازمان تلگرام تبریکی به مناسبت انقلاب اکتبر به کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مخابره کند تا به اصطلاح زمینه ملاقات در مسکو و دریافت کمکهای مختلف مورد بررسی قرار بگیرد. ما ضمن امتناع از این کار، نگرانی خود را از استمرار این تماس به داخل کشور برای رهبری سازمان گزارش کردیم. در پاسخی که حمید اشرف به ما نوشته بود از این رفتار و مطالبات شوروی سخت برآشفته بود و نوشت: به آنها بگویید ما جاسوس نیستیم.» (ص34)

«از حماد در باره ارتباط با شوروی سوال کردم. او پاسخ داد که از تابستان سال 1355 به بعد در تمام ملاقاتهایی که با مقامات مختلف صورت گرفته شرکت داشته است ولی هیچگونه ارتباطی از طرف سازمان با شوروی گرفته نشده است.» (ص35)

«من نیز در دوره ای که در بخش خارج از کشور فعالیت داشتم نه از محمد حرمتی پور و نه از اشرف دهقانی و نه از هیچ شخص دیگری سخنی درباره ارتباط با شوروی نشنیدم. هیچ گاه نیز بین ما بحثی درباره ارتباط گیری با شوروی صورت نگرفت.» (ص 35)

«قربانعلی عبدالرحیم پور(مجید) رابطه «سچفخا» با شوروی را در پیش از انقلاب تایید می کند… او گفت که بعد از ضربات تیرماه 1355 و بعد از وصل ارتباط داخل و خارج، رفقای خارج (اشرف دهقانی و محمد حرمتی پور) کد رمزی را در اختیار مسئولین داخل کشور گذاشته بودند که به وسیله آن بتوانند با شوروی تماس بگیرند ولی تا انقلاب بهمن از آن هیچ استفاده ای نشد… اطلاع وی تنها در حد وجود همان رمز بود.» (ص 36)

«از اشرف دهقانی در دیداری با وی در باره ارتباط با شوروی و وجود آن رمز برای ارتباط سوال کردم. پاسخ داد که کدی وجود نداشته است و اصولا ارتباطی در میان نبوده است و اضافه کرد که اگر چنین رابطه ای بود چرا باید از شما مخفی می کردیم؟…. اشرف دهقانی تا کنون به طور علنی موضعی درباره رد یا تایید ارتباطش با شوروی و یا اظهارات حسن ماسالی و مجید نگرفته است.» (ص 36)

«در دیداری با حسن ماسالی او گفت هیچ کدی برای ارتباط وجود نداشته است. وی درمورد این که ارتباط با شوروی ادامه یافته یا نه و احیانا کدی به اشرف دهقانی و حرمتی پور داده شده است اطلاعی نداشت.» (ص 36)

«کوزیکچین (افسر اطلاعاتی کا.گ.ب در ایران که در سال 1982 به انگلیس پناهنده شد) و آندره دوتش در سال 1391 کتابی را منتشر کردند که در ایران هم تحت عنوان «کا.گ.ب در ایران» به فارسی ترجمه شده است. در این کتاب درباره رابطه شوروی به چریکهای فدایی آمده است: «مخالفانی که فعالانه در راه سرنگونی رژیم شاه می جنگیدند در آن زمان بیشتر سازمان های زیرزمینی مجاهدین و فداییان خلق بودند…. کشورهایی مانند چین و سوریه و لیبی از آنان حمایت می کردند. شعارهاشان ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی و ضد اسراییلی بود. هدف های اصلی آنان سرنگون ساختن رژیم شاه و بیرون آوردن ایران از زیر نفوذ امریکا بود. این هدف ها با منافع سیاست خارجی شوروی در منطقه منطبق بود، ولی اتحاد شوروی با سازمان های مجاهدین و فداییان هیچ تماس مستقیمی نداشت آن؛ هم به دو دلیل بسیار قاطع: اول، اتحاد شوروی به سازمان های سیاسی یا غیر آن که امیدی برای به قدرت رسیدن شان وجود نداشته باشد هرگز مستقیما کمک نمی کند. مقامات شوروی رژیم شاه را به قدری پابرجا و حمایت آمریکا را به قدری قوی می دیدند که باورشان نمی شد که سازمان های مجاهدین و فداییان با کارهای تروریستی شان بتوانند تهدیدی جدی به حساب بیایند… دلیل دوم تاثیر اخطار شاه بود دایر بر اینکه هر گاه براو معلوم شود که نمایندگان هر کشوری با اپوزیسیون ایرانی چه در خارج و چه در داخل ایران تماس گرفته باشند ایران فورا با آن کشور مناسبات دیپلماتیک خود را قطع خواهد نمود… همه تماس هایی که اعضای سازمان های مجاهدین و فداییان خواستند با ما بگیرند – و این تماس ها تا اواسط دهه 1970 زیاد بود – بی جواب ماند.» (ص 37)

«هوشنگ نیری با صفاری آشتیانی با هم به عراق رفته بودند. آنها در آنجا دستگیر و زندانی و شکنجه می شوند ولی پس از دو، سه هفته با نشانی هایی که می دهند ماموران عراقی از جاسوس نبودن شان مطمئن شده و آزادشان می کنند. آنها هفتاد هزار تومان پول برای خرید سلاح همراه داشتند و می گویند که برای تامین سلاح برای مبارزان ایرانی به عراق آمده اند. ماموران عراقی، هفتادهزار تومان را به آنها پس می دهند و مقداری سلاح و مهمات هم در اختیارشان می گذارند. این دو رفیق از گرفتن سلاح ها امتناع کرده و می گویند گروهشان هیچ گونه وابستگی به خارج را قبول ندارد. ولی ماموران عراقی اصرار کرده و می گویند این سلاح ها در ازای اذیت و آزاری است که به آنها رسانده اند و بالاخره پس از اصرارهای زیاد، صفاری آشتیانی و هوشنگ نیری سلاح ها را گرفته و به ایران برمی گردند.» (ص75)

«کوزیکچین در رابطه با پس از انقلاب می نویسد:…. مجاهدین یک شماره تلفن مربوط به یکی از خانه های امن خود را در تهران به ما دادند تا در صورت نیاز فوری بتوانیم با آنها تماس بگیریم، ولی فداییان ترجیح دادند این کار را نکنند و زیاد کار خودشان را به روسها گره نزنند.» (ص 38)

«اکثریت بعدا در روابط تنگاتنگی با شوروی قرار گرفت… رهبری اقلیت تا پاییز 1360 که من عضو کمیته مرکزی و هیئت سیاسی آن بودم هیچ گونه تلاشی برای برقراری ارتباط با شوروی یا دولت دیگری نکرد و حتی بحثی نیز حول ضرورت ارتباط گیری با دولت ها صورت نگرفت.» (ص 39)

«اگر بخواهیم بحث مربوط به ارتباط با شوروی را جمع بندی کنیم می بینیم که در مورد ارتباط سازمان فدایی با شوروی با روایت های متفاوتی مواجهیم. برخی از این روایت ها به وجود ارتباط با شوروی دلالت دارد و برخی دیگر فقدان رابطه را نشان می دهد. ولی نکته مهم این است که در تمامی این روایت ها چند نکته اساسی مشترک وجود دارد:

1 – «سچفخا» هیچ گونه کمک مالی ، تسلیحاتی، تبلیغاتی، تدارکاتی، اقامتی، عبور و مرور و… از شوروی نگرفته است.

2- «سچفخا» هیچ اطلاعاتی در هیچ زمینه ای به شوروی ها نداده است.

3 – «سچفخا» همیشه مواضع خود و انتقاداتش نسبت به شوروی را را صریحا بدون اغماض و پرده پوشی، علنا بیان داشته و هیچ امتیازی به آنها نداده است. همیشه سیاست شوروی در ایران و ارتباطش با رژیم شاه را قاطعانه مورد انتقاد قرار داده و محکوم کرده است.

4- با حزب توده ایران هیچ همکاری، رابطه و تماسی نداشته است.

این نکات به روشنی نشان می دهد که «سچفخا» به استقلال و عدم وابستگی خود و عدم تبعیت از قطب های جهانی پایبند مانده است و به این ترتیب اتهام وابستگی آن به شوروی و یا جاسوسی برای آن، اتهامی است کاملا بی پایه و سخیف.» (ص 46)

«کمک های مالی هواداران و دوستداران «سچفخا» در خارج از کشور که از طرق گوناگون به سازمان در داخل می رسید بسیار قابل ملاحظه بود و مشکل گشا.» (ص 47) 

بخش پنجم: از تابستان 1355 تا انقلاب بهمن 1357

«در سال 56 اشرف دهقانی و حماد به یمن جنوبی رفتند و با نمایندگان کمیته مرکزی حزب حاکم دیدار کردند. پولهایی که توسط هواداران و دوستداران سازمان به حساب بانکی سازمان در عدن واریز می شد بسیار قابل ملاحظه بود. به عنوان مثال یک بار که حماد برای برداشت پول به عدن رفت موجودی حساب سازمان حدود بیست هزار دلار شده بود که مسئولان بانک به دلیل محدودیت ذخیره ارزی بانک برای پرداخت آن به دلار، چند روز فرصت خواسته بودند.

دولت یمن امکان پخش برنامه رادیویی به زبان فارسی را به ما داده بود اما به دلیل ضعیف بودن امکانات فنی این رادیو و نیز نداشتن نیروی لازم از جانب خودمان از این امکان استفاده ای نکردیم ولی بخش مارکسیست – لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران از آن استفاده می کرد.» (ص 61)

«در طرابلس خانه و یک اتومبیل پژو از طرف دولت لیبی در اختیار سازمان قرار داده شده بود. روابط با دولت لیبی تا حدودی پیش رفته بود ولی هنوز کاملا جا نیفتاده بود. ما می بایست در باره تاریخچه سازمان و مبارزات آن نوشته ای را که به زبان عربی تنظیم شده بود به مقامات دولتی این کشور می دادیم… ملاقات های رابطین سازمان با مقامات دولتی حداکثر در حد وزیر بود ولی ملاقاتی با قذافی نداشتند. در این دیدارها معمولا تحلیل اوضاع سیاسی جهان و بویژه وضعیت منطقه و سیاستهای دولت ایران در خاورمیانه مورد گفتگو قرار می گرفت.» (ص 62)

«کمک هایی که دولت لیبی به سازمان می کرد عبارت بود از: خانه ای در طرابلس که دفتر غیرعلنی سازمان به شمار می رفت، بودجه ای برای هزینه های جاری رفقایی که در طرابلس بودند و بلیت هواپیما برای مسافرت به کشورهای مختلف و بازگشت به لیبی. یک حساب بانکی هم در لیبی بود که اشرف دهقانی و حماد شیبانی حق برداشت از آن را داشتند. دولت لیبی مبلغ پانزده یا بیست هزار دینار به این حساب واریز کرد که قابل تبدیل به سایر ارزها نبود و فقط برای خرج کردن در لیبی می شد از آن استفاده کرد. بخش مهمی از این پول تا مقطع انقلاب در این حساب ماند و پس از انقلاب هم دیگر کسی از آن استفاده نکرد و معلوم نیست که چه بر سر آن آمده است. یک بار هم دولت لیبی در سال 1356 مقداری سلاح و مهمات و دو اتومبیل به سازمان کمک کرد که این محموله توسط جبهه خلق برای آزادی فلسطین با کشتی از طرابلس به بیروت حمل می شد. این سلاح ها و مهمات بیش از حد نیاز آن وقت سازمان بود. حدود نیمی از این کمک ها را از طرف «سچفخا» به جبهه خلق برای آزادی فلسطین هدیه کردیم. بخشی دیگر به کمک آنها در سوریه به سازمان تحویل داده شد. بخشی از همین سلاح ها به ترکیه برده شد و در آنجا به منظور فرستادن به ایران انبار شد و در تابستان سال 1357 تعدادی از آن از طریق مرز بازرگان به ایران انتقال یافت.» (ص 62)

«دولت لیبی پولی برای خرید وسایل خانه به سازمان داد. رفقای ما به جای خرید وسایل این پول را ذخیره کرده بودند و وسایل خانه بسیار ساده و در حد چند زیلو و پتو و مقداری ظرف و ظروف بود. یک روز یکی از مقامات لیبی به خانه می آید و خانه را با وسایل بسیار کم و ابتدایی می بیند و متوجه می شود که پول داده شده صرف خرید وسایل خانه نشده است. بعد از آن برای خرید وسایل خانه به جای پول، بن خرید وسایل داده بودند. البته در همه جا همین طور بود و وسایل خانه هایی که در آنها زندگی می کردیم بسیار ساده و در حداقل ممکن بود: چند پتو برای خوابیدن، کمی وسایل آشپزخانه، رادیو و ضبط صوت. برای خورد و خوراک نیز حداکثر صرفه جویی صورت می گرفت و سعی می کردیم برنامه غذایی کمابیش در حد برنامه های غذایی خانه های تیمی در ایران باشد…. در همه جا هزینه ها در حداقل ممکن بود.» (ص 86)

«کمک های مالی هواداران و دوستداران سازمان از طریق این گروه ها و دیگر ارتباطات و یا آدرس بانکی سازمان در یمن جنوبی به ما می رسید. کمک ها به حدی بود که نه تنها خرج تشکیلات در خارج از کشور را تامین می کرد بلکه می توانستیم مبالغ قابل توجهی را نیز برای فرستادن به داخل پس انداز کنیم.» (ص 64)

«کامبیز روستا و بیژن افتخاری به ملاقات کرایسکی، که در آن زمان صدراعظم اتریش بود و مناسبات خوبی با نیروهای اپوزیسیون ایران داشت،ِ رفته و از وی تقاضا می کنند که درباره سرنوشت رفیق شان، منوچهر حامدی که دبیر کنفدراسیون نیز بوده، تحقیق کند. کرایسکی دو ماه فرصت می خواهد تا پاسخ بدهد. پس از دو ماه ملاقاتی به آنها می دهد و می گوید بر اساس تحقیقاتی که سرویسهای مربوطه از ایران کرده اند منوچهر حامدی در یک درگیری مسلحانه در رشت کشته شده است.» (ص 81)

« تا آنجایی که من در جریان این تماس بودم شوروی به بهانه های مختلف از کمکهای مالی و تسلیحاتی و پشتیبانی سیاسی و غیره امتناع می کرد ولی در عین حال سعی می کردند روابط را با وعده  و وعیدهای مبهم حفظ کنند. تاکتیک کار آنها این بود که در این سازمان نفوذ کنند و اطلاعات همه جانبه ای از سیاست ها و ترکیب رهبری و ساختار تشکیلاتی سازمان به دست آورند… در پاسخی که حمید اشرف به ما نوشته بود از این رفتار و مطالبات شوروی سخت برآشفته بود و نوشت: به آنها بگویید ما جاسوس نیستیم.» (ص34)

«ما همه جا با پاسپورت ایرانی ولی با اسامی جعلی حرکت و مسافرت می کردیم. این بار تصمیم گرفتیم ضمن این که پاسپورت جعلی ایرانی داشتیم در ترکیه با پاسپورت افغانی حرکت کنیم. پاسپورت های افغانی را جبهه خلق برای آزادی فلسطین در اختیار ما قرار داده بود. استفاده از پاسپورت افغانی به این خاطر بود که اگر احیانا توسط پلیس یا سازمان امنیت ترکیه (میت) دستگیر شدیم نتوانند به سرعت به هویت ما پی ببرند. در آنکارا نیز آپارتمان را به عنوان دانشجویان افغانی اجاره کردیم.» (ص 88)

«چریک های فدایی توانستند در بنیادی ترین خطوط به ایده های آغازین خود مبنی بر استقلال، عدم وابستگی و تبعیت نکردن از قطب های جهانی و تاکید بر همبستگی، همکاری و همیاری با نیروهای انقلابی در سراسر جهان به ویژه در منطقه خاورمیانه وفادار بمانند. رابطه برون مرزی با شرکت عملی در مبارزات خلق فلسطین آغاز شد. اکثر رفقای ما که به خارج از کشور رفته بودند در طی این هشت سال در جنبش مسلحانه خلق فلسطین و ظفار شرکت کردند. از نظر چریک های فدایی شرکت رفقای ما در این جنبش ها وظیفه انقلابی و انترناسیونالیستی به شمار می آمد. رابطه با سازمان ها، جبهه ها، احزاب و جنبش های انقلابی در جهان و بویژه خاورمیانه بر پایه همیاری، احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر استوار بود.

هدف اصلی از رابطه با دولت ها، به دست آوردن امکانات تبلیغاتی، مالی، تسلیحاتی و… برای پیشبرد مبارزه انقلابی در ایران بود بدون تن دادن به هیچ قید وشرطی. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران طی این دوره توان حفظ استقلال کامل و عدم تبعیت از قطب های جهانی را به روشنی نشان دادند. آنان روی پای خود ایستاده و متکی به خود بودند. در راه آرمان های خود از هیچ گونه فداکاری دریغ نمی کردند و در برابر هیچ قدرتی سر فرود نمی آوردند. صادقانه به آنچه می گفتند عمل می کردند. بین حرف و عملشان جدایی نبود و یکی از دلایل اصلی محبوبیت چریک های فدایی نیز، همین صداقت شان بود.» (ص 71)