گفته می شود 1) برای گذار به دموکراسی جامعه باید از رفاه نسبی برخوردار باشد، تا مردم نگران معیشتِ خود در مبارزه علیه حکومت دیکتاتوری نباشند. فقر باعث بی تحرکی مردم و حفظ دیکتاتوری است. 2) فقراقتصاد می تواند عامل مهمی درخیزش های اجتماعی علیه دیکتاتوری باشد.
اقتصاد تنها آمار و ارقام نیست؛ بازتاب مناسبات پیچیده درون جامعه است. اقتصاد بد ناهنجاری های اجتماعی و روانی درپی دارد که مردم را به اعتراض وا می دارد. اقتصاد خوب برای حکومت ها ثبات می آورد. دیکتاتوری ها با درآمد بیشتر می توانند با توزیع پول بخشی از جامعه را راضی نگهدارند و مانع حرکت های اعتراضی شوند. یا بخشی را علیه بخش دیگربشورانند. اما رژیمی که بر اساس توزیع پول برای خود پایگاه اجتماعی ساخته باشد با از دست دادن در آمدش بی پایه تر خواهد شد.
اینکه گفته می شود رژیم جمهوری اسلامی متزلزل شده است به دلیل رفاه مردم نیست. برعکس، فقر، بی عدالتی، فساد حکومتی، حقه بازی، و بیکاری، تورم مفرط به ویژه برای بخش های فرودست جامعه که با یارانه های مستقیم و غیر مستقیم زندگی می کنند عوامل متزلزل شدن رژیم است. این عوامل سبب از دست رفتن پایگاه اجتماعی رژیم می شود.
واکنش حکومت ایران در برابر از دست دادن پایگاه اجتماعی خود دو گونه است. یا از اهرم های بیشتر سرکوب استفاده می کند وهمزمان به مقابله آشکارتر با غرب روی می آورد، و یا به باز شدن فضای باز سیاسی و مشارکت مهارشده مردم در قدرت تن می دهد و به مذاکره برای همکاری با غرب روی آورد. اما در شرایطی که رژیم مشروعیت خود را از دست داده است، هیچ یک از این دو راه، ثباتی برای رژیم نمی سازد. هردولغزنده اند.
پول بیشتر در دست رژیم ممکن است اندکی سرریز کند، اما به معنای رفاه بیشتر مردم و گذار از خواست های اقتصادی به خواست های سیاسی مورد نظر کسانی که فکر می کند رفاه بیشتر مردم برابر با رشد خواست دمکراسی است، نیست.
رژیم با درآمد بیشتر کار ایجاد نمی کند، صرف عمران و توسعه جامعه نمی کند. هر قدر پول بیشتر در اختیار رژیم باشد گذشته از گروگان گرفتن مردم از راه حقوق های دولتی و یارانه ها، بالابردن توان دستگاه های امنیتی و کنترل مردم، گسترش نهادهای مذهبی و تبلیغاتی و پخش خرافات، شیعه گستری، آموزش طلاب از کشورهای دیگر، و کمک به سازمان های تروریستی مانند حزب الله لبنان است؛ و در هر گوشه ای از جهان از آفریقا تا آمریکای لاتین پول خرج می کند که نیروهای همسو علیه آمریکا پیداکند. به دلیل ساختار اقتصاد معیوب بخشی صَرف واردات کالاهای لوکس می شود. که باز هم بیکاری و تورم تولید می کند.
رژیم صدقه پرور، طلاب پرور، حامی پرور یک جمعیت ده تا 15 درصدی نان خور دولتی و حکومتی درست کرده است که آنها را وابسته به کمک های مالی مستقیم و غیر مستقیم خود کرده است و از آنها در نمایش ها خیابانی، مناسک مذهبی و سرکوب هایش علیه بقیه استقاده می کند. برای هر شغل اداری پنج نفر استخدام کرده است که میزان بیکاری را پائین نگهدارد و از سوی دیگر آنها هر نوع مخالفتی با حکومت را برابر با به مخاطره افتاده شغل و زندگی شان بدانند. (علی لاریجانی کار مفید در ادارات دولتی را 20 دقیقه در روز و در کارخانه ها را 2 ساعت اعلام کرده است). برای هر پنج نفر یک مدیر وجود دارد.
به رغم این واقعیت ها، معادله ی ساده، تک خطی، تک عاملی و کلیشه سازی رفاه اقتصادی یا فقراقتصادی می تواند عامل گذار از دیکتاتوری یا بقای آن باشد، دقیق نیست. این نگاه دترمینیستی، دینامیسم جوامع، تفاوت آنها با یکدیگر، انتظارات مردم از زندگی، نقش دولت، مذهب، کنش ها و واکنش های چند وجهی میان آنها و حکومت، تجربه تاریخی آنها، فشارهای اجتماعی و مدنی، و نقش و مراوده های خارجی را در نظر ندارد.
فقر پدیده ای نسبی است. احساس فقر حتا از خود فقر مهم تر است و می تواند پی آمد پررنگ و مثبتی داشته باشد. همانگونه که احساس ستم، و احساس بی عدالتی از وجود آنها مهم ترند. این احساس انسان را به تحرک و تکاپو وا می دارد. میلیون ها شهروندان فقیر هند که در خیابان زندگی می کنند و برخی درهمان خیابان درسکوت جان می بازند احساس فقر نمی کنند و معترض نمی شوند؛ ولی هزاران شهروند فرانسوی که با استانداردهای جهانی فقیر نیستند، احساس فقر می کنند و با وجود دمکراسی معترض حکومت اند و برای کسب حقوق خود به خشونت متوسل می شوند. بخش بزرگی از مردم ایران هم فقیرند و احساس فقر می کنند. اما برخلاف فرانسه تنها به دلیل موانع امنیتی و دستگاه سرکوب شدید و هزینه بسیار بالای مبارزه به نا چار سکوت می کنند.
فقر می تواند به شورش های کور و پراکنده منتهی شود، اما به گذاراز دیکتاتوری نیانجامد؛ و می تواند با جنبش سازمان یافته سیاسی همراه و هدایت شود و به نیروی بزرگ و تعیین کننده ای برای گذاراز دیکتاتوری بدل گردد. بنابراین برداشت قالبی از رابطه فقر و گذار از دیکتاتوری، و یا بقای دیکتاتوری، توضیح گر واقعیت های پیچیده جامعه نیست. مردم ایران نه به دلیل فقر، بلکه به دلیل موانع پرهزینه اعتراضات دیکتاتوری را تحمل می کنند.
فشارفقرممکن است به حدی برسد که جامعه را به عصیان بکشاند. اما گذار از دیکتاتوری نیازمند ضرورت های دیگر فرا ترازعصیان جامعه است.
بطورخلاصه باید رابطه فکر و عمل اجتماعی، ذهنیت و عینیت جامعه، یا فهم مردم از وضعیت زندگی شان را در نظر داشت. به عبارت دیگر، باید شناخت چرا مردم کاری را انجام می دهند و یا انجام نمی دهند، و چه عوامل و خواست هایی آنها را به عمل خاصی می کشاند.
دگرگونی های دموگرافیک و اجتماعی
جامعۀ ایران از نظر دموگرافیک (ترکیب جمعیتی) بسیارتغییر کرده و ارزش های سنتی و اعتقادی نظام اسلامی به شدت بی اعتبار شده اند. جمهوری اسلامی در آغاز فرهنگ و هویت جدید ضدمدرن و ضد غربی برای ایرانیان بنا گذاشت که پایه و اساس حکومت را مستحکم می کرد. اما با تغییرات دموگرافیک، جهانی شدن، و مراوده های همه گونه ملل از یک سو، و شکست پروژه اسلامی کردن جامعه ایران از دیگرسو، فرهنگ و هویت ساخته شده نظام رنگ باخته است و مردم را درمقابل نظام قرارداده است.
شباهت ایران امروز با شوروی سابق درزمان فروپاشی قابل تأمل است. عامل اصلی فروپاشی شوروی، و در پی آن بلوک شرق، اقتصاد نظامی، فساد حکومتی وخفقان سیاسی بود. اما آنچه امکان این دگرگونی را فراهم کرد فضای باز سیاسی (گلاسنوست) بود. اما فضای باز سیاسی خود به خود رخ نمی داد. با توجه به اینکه حدود 25 درصد اقتصاد شوروی زیرزمینی شده بود، و جامعه را همچنان بدان سو و فساد و نا امیدی می کشاند، آندره پوف، دبیرکل حزب کمونیست، پیش از گورباچف طرح اصلاحات محدود اقتصادی را به میان کشید. اما عمراو قد نداد. گورباچف اصلاحات اقتصادی (پرسترویکا) را کافی نمی دانست. اصلاح سیاسی را نیزیک ضرورت می دانست.
دیکتاتوری هفتاد ساله که با گفتمان های “انقلاب کبیر”، جانفشانی و کشته شدن چندمیلون نفر در جنگ علیه فاشیسم، و مقابله با سلطه امپریالیسم در جهان دوام یافته بود نتوانست نسلی که هیچ یک از این تجربه ها را نداشت، و جزیی ازهویت و ارزش او نبود را با خود همراه کند. زمانی رسید که دانش آموزان، آموزگاران نسل گذشته خود را دست می انداختند. نسل جدید می خواست زندگی کند، آرمان ها برای او زندگی ساز نبود. اما نه اقتصاد فاسد و رو به زوال شوروی که به صدور نفت تکیه داشت پاسخ گوی این نیازبود، و نه دیکتاتوری و دستگاه مخوف امنیتی چنین فرصتی می داد. آنطورکه گیدار، اولین نخست وزیر بوریس یلتسین نوشته است که دروضعیت بحرانی آخرین ضربه را عربستان سعودی با افزایش تولید نفت خود و به سقوط کشاندن قیمت نفت در بازار جهان (از 35 به 14 دلار) به شوروی وارد کرد. بطوری که گورباچف در سال های آخرقدرت خود برای رفع مشکلات اقتصادی شوروی، کشورهای اقماری را به حال خود رها کرد، و از آمریکا نیز درخواست یک صد میلیارد دلار وام کرد. آمریکا پرداخت وام را مشروط به رسمیت شناخته شدن استقلال سه کشور اشغال شده بالکان نمود. از سوی دیگر، سقوط آزاد کشوری که چندین هزار کلاهک اتمی داشت برای جهان غرب بسیار خطرناک بود. آمریکا خواهان بهم ریختن پُرمخاطره ساختار حاکم در شوروی نبود، بلکه خواهان فرود آرام کمونیسم و کشاندن آن درمسیرسرمایه داری و خنثی کردن قدرت تخاصمی آن بود. اینگونه شوروی از صحنه جهانی خارج شد و همراه خود دیکتاتوری های اقماری خود را نیز به تاریخ سپرد.
امروز جامعه جهانی نگران وضعیت مشابه درایران نیست. تمام تلاش جهان چه غرب و چه شرق برآن بوده است که حکومت سرکش و غیر متعارف جمهوری اسلامی به سلاح اتمی دست نیابد؛ تا درصورت تن ندادن به برقراری یک مناسبات عادی با جهان از جمله همسایگان، با ایجاد تنگناهای غیر قابل عبوراقتصادی، جمهوری اسلامی را در گوشه رینگ نگهدارند و سرنوشت آنرا به مردم ایران واگذار کنند.
وابستگی عمیق جمهوری اسلامی به صادرات نفت و محصولات پتروشیمی به دلیل تحریم ها، و گسترده شدن دامنه فساد، امکان مانورهای داخلی و منطقه ای را از جمهوری اسلامی خواهد گرفت. کاهش درآمد نقش اهرم امنیتی برای کنترل جامعه را نیزکاهش خواهد داد. در این تنگناهاست که خامنه ای به سراغ خاتمی طرد شده از نظام رفته تا در این شرایط بحرانی نقش بازی کند و مردم را ازحمله نظامی به ایران بترساند. همانگونه که دراوج خیزش های دی ماه 1396 مردم را از سوریه ای شدن ایران می ترساندند. سران رژیم دیگراز “نظام مقدس” حرف نمی زنند، بلکه از ایران نام می برند تا حساسیت مردم را جلب کنند. تا به حال حفظ نظام برای شان “اوجب واجبات” بوده است.
چهار الگوی گذار
با توجه به این تجارب، بطورخلاصه می توان به چهارالگوی گذاراز دیکتاتوری اشاره کرد. الگوهای لهستان، روسیه، آمریکا لاتین وآفریقای جنوبی. درتمام این الگوها به جای تلاش برای براندازی، فشاربرای تغییر در دولت بوده است. اما برخی ازدولت های دیکتاتوری به دلیل مقاومت دربرابر خواست های مردم، باقی نماندند که تغییر کنند بلکه یا مجبور به کنار گیری شدند و یا فروپاشیدند و جای خود را به دولت های دوره گذار دادند. ایران استثنا نیست.
ضرورت های گذار
به دور از آنچه مردم می اندیشند و عمل می کنند، دگرگونی های اجتماعی، از جمله گذار از دیکتاتوری منوط به فراهم شدن ضرورت های زیر است.
(1) فرصت های سیاسی، (فضای باز سیاسی)،
(2) ایجاد ساختارهای بسیج همگانی (سازماندهی در نهادهای جامعه، مانند دانشگاه، کارخانه، محله ها، مراکز فرهنگی و هنری، امکان مذهبی و غیره.
(3) مشارکت فعال عاملان تغییر، (فعالان سیاسی).
(4). نقش قدرت های خارجی که به دو شکل می تواند رخ دهد. یکی خالی کردن پشت دولت های وابسته مانند دیکتاتوری های بلوک شرق و آمریکای لاتین در دهه نود، و رژیم شاه در ایران، و دیگری فراهم کردن شرایط و امکانات برای عاملان تغییر و بطور همزمان فشار بر دولت خود کامه برای محدود کردن تنگناهای سیاسی ویا باز کردن فضای سیاسی. تمام امکانات پناهندگی و گریزاز تعقیب امنیتی جمهوری اسلامی، و رسانه هایی که با بودجه دولت های غربی در اختیار ایرانیان گذاشته شده از جمله این امکانات است.
ضرورت پیوند اقتصاد و سیاست
نیروی شرکت کننده درجنبش سبز با خواست نمادین آزادی و دمکراسی (سیاسی)، نمونه ای از نقش طبقه متوسط نوین، و نیروی اصلی خیزش های دی ماه 1396، ازطبقات فرودست جامعه با خواست و انگیزه اقتصادی به حرکت درآمدند. ضرورت گذار از دیکتاتوری پیوند این دو بخش از جامعه، یا دقیق تر همبستگی ملی حول منافع ایران وجامعه باز است. مقابله با دیکتاتوری نیز یک فرایند فراطبقاتی است. خیزش های پراکنده اقتصادی دیکتاتوری را تضعیف می کند، اما به ثمر نمی رسند. این پیوند در تشکیلات مستقل صنفی (اتحادیه ها)، سیاسی (احزاب) و جامعه مدنی باید در برگیرنده ی همه نیروهای اجتماعی باشند. همبستگی آنها که می تواند بردیکتاتوری غلبه یابد. به دلیل خشونت گسترده حکومتی، ساخت تشکیلات مستقل صنفی، سیاسی و مدنی ضعیف و دشوار است. درهمه دیکتاتوری ها اینگونه بوده است. اما برای گذار راهی جز ایجاد اهرم اصلی تغییر، یعنی تشکیلات و رهبری، چه فردی و چه جمعی، نیست.
باز شدن فضای سیاسی می تواند امکان ساخت تشکیلات را فراهم کند و خواست ها ازمحدوده حکومتی گذر کند. اما چه عامل یا عواملی درایران می تواند موجب باز شدن فضای سیاسی بشود؟ آیا وجود تنگناهای اقتصادی، گسترش بیزاری مردم از دیکتاتوری مذهبی، آشکارشدن فساد گسترده حکومتی همراه با فشار های خارجی که رژیم ایران خود را با آن درگیر کرده است می تواند موجب رشد شکاف درون حکومت برسر شیوه اداره کشور و حفظ قدرت شود و دیکتاتوری را تضعیف کند و به عقب براند و یا موجب ریزش بیشتر نیروهای مدافع حکومت بشود؟ ساخت «امید» با همبستگی ملی، ارائه دورنمای درستی از آینده، بدیل حکومتی، و ایجاد زمینه ی همسویی و همکاری سالم و شفاف با نیروهای های جهانی نقش مهمی در این رابطه دارد.