گفتار و گفتمان

ashouri-(2) داریوش آشوری dariush ashoriرواج واژه‌یِ «گفتمان»[1] در زبان فارسی در دهه‌ی اخیر  شرحی از آن را لازم می‌آورد. این واژه را من حدود ده سال پیش در برابر معنای تازه‌ی دیسکورس  (discourse) در زبان انگلیسی و دیسکور  (discours) در زبان فرانسه پیشنهاد کردم. با رواج مفاهیم تازه‌ی نقد ادبی و تحلیل اجتماعی و تاریخیِ گفتارها، این واژه نیز در زبان فارسی رواج فراوانی یافته است. امّا دیده می‌شود که برای برخی از کاربران معنای آن روشن نیست و آن را گاه به معنای گفتار و گاه گفت و گو به کار می‌برند.

اصل این واژه discurus، از زبان لاتینی‌ست، به معنای بحث کردن. معنای عامّ آن در زبان‌های فرانسه و انگلیسی سخن، گفتار و نیز گفت و گوست، از هر دست. به معنای فنی و دقیق‌تر گفتاری است در شرح و بسطِ یک جُستار در یک زمینه‌ی علمی و نظری، به صورت خطابه یا مقاله. چنان که در عنوانِ کتابِ دکارت Discours de la méthode،  که «گفتار درباره‌ی روش» ترجمه شده است، یا در کتابِ Discorsi از ماکیاوللی که در فارسی «گفتارها» ترجمه می‌شود. این تِرم در زبان‌شناسی به معنای واحدی یا تکه ای از یک متنِ گفتاری یا نوشتاری به کار می‌رود که بیش از یک جمله است و مطلبی یا پیامی را بیان می‌کند. رهیافتِ زبان‌شناسانه  به چنین واحدی از گفتار را «تحلیلِ گفتمان» (discourse analysis) می‌گویند.

اما این واژه از دهه‌ی 1960 بارِ معناییِ تازه یافته که آن را به صورتِ مفهومی اساسی در قلمروِ نقد و تحلیلِ ادبی و شناخت‌شناسی درآورده است. این معنا را نخست در حوزه‌ی فکر فلسفیِ فرانسوی به خود گرفته است. به ویژه میشل فوکو آن را به صورتِ مفهومی محوری در تحلیل‌های اجتماعی و تاریخی خود درآورده و بار معناییِ اساسی و سترگی به آن بخشیده است که اکنون در قلمروهایِ گوناگون علوم انسانی به کار می‌‌رود. البته کاربردهای این واژه در رشته‌های گوناگون علمی و فلسفی و نزد پژوهندگان و اندیشه‌گران گوناگون بارهای معنایی گوناگون به آن می‌دهد که می‌باید با توجه به زمینه‌ی کاربرد آن در هر رشته‌ای معنای آن را دریافت. چنان که کاربرد آن نزد زبان‌شناس در عبارت «گفتمانِ تبلیغات تجارتی» (discourse of advertising) آشکارا با کاربردِ آن در عبارتِ «گفتمانِ نژادباوری» (discourse of racism) نزدِ روان‌شناس اجتماعی یکی نیست. در متنی از آن گونه، زبان‌شناس در پی یافتن قاعده‌های کاربرد زبان در متن است و به صورت زبان در آن می‌نگرد. حال آن که روان‌شناس اجتماعی در تحلیلِ «گفتمان نژادباوری» در پی کشف و تحلیلِ عامل‌های اجتماعی انگیزنده و پشتیبان چنین گفتمانی‌ست. به عبارت دیگر، زبان‌شناس از قلمرو کاربرد زبان و از متن زبان همچون وسیله‌ی بازگفت فراتر نمی‌رود. حال آن که روان‌شناس از راهِ تحلیلِ اجتماعی گفتار – یعنی آنچه در قالبِ زبان پدیدار می‌شود – در پی انگیزه‌ها و عامل‌های خودآگاه و ناخودآگاه پدیدآورنده‌ی آن می‌گردد، یعنی در هم‌تنیدگی آنچه هشیارانه به زبان می‌آید، اما انگیزه‌ها و عامل‌های نهفته‌ی هشیار و ناهشیار بسیار در زیر کار آن هست. در چنین تحلیلی‌ست که وجهِ گفتمانیِ (discursive) گفتار پدیدار می‌شود.

با این که واژه‌ی «دیسکورس« یا «دیسکور» در قلمروِ رشته‌های گوناگونِ علوم انسانی با هاله‌های معنایی گوناگون به کار می‌رود. ویژگی کلی آن را می‌توان هدفمندیِ اجتماعیِ آن دانست. یعنی کاربرد زبان برای رساندن اندیشه‌ها، تبلیغ ایده‌ها، و اثر گذاشتن بر رفتار و ذهنیت دیگران. به عبارت دیگر، گفتمان همواره میان‌کُنشی (interactive) و ارتباطی (communicative) است. بنابراین، گفتمان همواره خطاب‌گیری شناخته یا ناشناخته را در نظر دارد. در قلمروِ زبان‌شناسی نیز تحلیل گفتمان از بحث تحلیل جمله همچون نمایشگرِ نظام زبان در حالتِ تجریدی، یا بیرون از هر متنِ گفتاری یا نوشتاری، فراتر می‌رود و تکیه‌ی آن همواره بر یک «متن» است، چه گفتاری چه نوشتاری. البته، متن گفتاری، اگر از راه رسانه‌های همگانی نباشد، همواره خطاب‌گیر یا خطاب‌گیرانِ شناخته یا رویارویی را در نظر دارد. در این حالت گفتارورزی و دریافتِ گفتار از سوی خطاب‌گیر سرراست و هم‌زمان است. اما گفتمان نوشتاری خطاب‌گیر رویارو و همزمان ندارد.

آنچه ضرورتِ جدا کردنِ مفهوم کلّیِ «سخن» و «گفتار» را از «گفتمان» پیش می‌آورد، همین هدفمندی گفتمان است که در گفتارِ ساخته و پرداخته نهفته است. گفتمان از یک زمینه برمی‌خیزد، یعنی مجموعه شبکه‌ی روابط اجتماعی یا ساختار و سیستمی که نه تنها زبان را همچون فراورنده‌ی سخن امکان‌پذیر می‌کند، که زمینه‌ساز انگیزه‌های خودآگاه و ناخودآگاه نهفته در زیر سخن نیز هست. گفتمان است که به سخن لایه‌های آشکار و پنهانِ معنایی می‌بخشد و زبان را در جهت هدفی به کار می‌گیرد. بنابراین، گفتمان سخن یا گفتاری‌ست کم و بیش بلند که رساننده‌ی معنا و پیام و ایده و اندیشه‌ای‌ست. این تعریف، البته، بیانگر معنای گفتمان در ساحتِ خودآگاه کاربردِ زبان در قلمرو روابط اجتماعی‌ست.  اما هر گفتمان در ساحتِ امکانیِ ویژه‌ای پدیدار می‌شود. به عبارت دیگر، هر گفتمانی را هر زمان و هر جا نمی‌توان یافت. یک گفتمانِ علمی، یک گفتمان دینی، یک گفتمان فلسفی یا ادبی همیشه و همه جا بر زبان آمدنی یا همیشه گفتنی و همیشه شنیدنی نیست.

با این که واژه‌ی «دیسکورس« یا «دیسکور» در قلمروِ رشته‌های گوناگونِ علوم انسانی با هاله‌های معنایی گوناگون به کار می‌رود. ویژگی کلی آن را می‌توان هدفمندیِ اجتماعیِ آن دانست. یعنی کاربرد زبان برای رساندن اندیشه‌ها، تبلیغ ایده‌ها، و اثر گذاشتن بر رفتار و ذهنیت دیگران.

پیدایش گفتمان‌ها و بُرد آن‌ها و اثرگذاری‌شان شرایطِ ویژه‌ای می‌طلبد. از نظر امکانِ زبانیِ صرف و جمله‌های ممکنی که هر زبان می‌تواند تولید کند، هر آنچه بشر تاکنون گفته است و در آینده خواهد گفت، در هر زمان بالقوّه گفتنی‌ست. امّا این که این امکانِ صرفِ زبانی تا بود یابد و پدیدار شود، یعنی گفتنی و شنیدنی شود، بدین معناست که هر گفتاری وابسته به شرایطِ ویژه‌ی پدیداریِ خویش و در بندِ آن است. به همین دلیل، در تحلیلِ اجتماعی و تاریخیِ گفتارهاست که وجهِ گفتمانیِ آن‌ها پدیدار می‌شود. یعنی، فضایِ فرهنگی، ذهنیّتِ زمانه، ساختارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، و روابط طبقاتی در درونِ هر ساختار اجتماعی‌ست که گفتمان‌ها را تولید می‌کنند. به عبارت دیگر، هر گفتمانی، آگاهانه و ناآگاهانه، خواسته‌ها و ناخواسته‌هایی را در بر دارد. با تحلیل این عامل‌ها و خواسته‌هاست که ما با شکافتن یک گفتار علمی، فلسفی، دینی، ادبی به گفتمان نهفته در زیر آن دست می‌یابیم و یا آن گفتار را در رابطه با شرایط امکان‌پذیر شدن‌اش همچون گفتمان درمی‌یابیم. هر گفتمانی بر افقی ویژه از نگرش تاریخی و بر چشم‌اندازی نسبت به آن افق تکیه دارد.

به عبارت دیگر، گفتمان‌ها را جهان‌بینی‌ها پدید می‌آورند. بنابراین، هر چیزی را هر زمانی، در هر جایی و در هر شرایطی بر زبان نمی‌توان آورد و نه تنها بر زبان نمی‌توان آورد که هر ایده‌‌ای، هر نگاهی به جهان، هر معنایی از اشیاء و روابطِ چیزها با یکدیگر، هر زمانی بر هر ذهنی نمی‌تواند گذشت تا بر زبان جاری شود. بلکه هر گفتاری زمینه و زیستگاهی از آنِ خویش را می‌طلبد؛ «زیست‌بومِ» خود را می‌خواهد. در زیر هر متنی، زیرمتنی (context) هست. با شناختِ زیرمتن در یک گفتارِ ادبی، علمی، فلسفی، دینی، و جز آن‌هاست که می‌توانیم آن‌ها را در تحلیل اجتماعی و تاریخی همچون گفتمان ویژه‌ای از آنِ دوران ویژه‌ای بشناسیم.

گفتمان‌ها زبانِ گشاده‌ی روابط قدرت اند. هم آفریده‌ی قدرت‌اند و هم خود قدرت‌اند و می‌کوشند با گسترش دامنه‌ی نفوذشان دامنه‌ی چیرگی و قدرت‌شان را گسترش دهند. از آن جا که هر گفتمانی در شرایط ویژه‌ی خویش می‌روید و زبان بازگفت آن شرایط ویژه است، گفتمان‌های ممکن دیگر را پس می‌زند. به عبارت دیگر، هر گفته ناگفته‌های بسیار در پسِ پشتِ خویش دارد. گفتمان‌ها سرکوبگر اند و گفتمان‌های ممکن دیگر را از صحنه به در می‌کنند. میشل فوکو با کشف روابط قدرت در پس گفتارهای علمی دوران‌های اخیر تمدن غربی وجه گفتمانی این گفتارها را آشکار کرده است.

بحث گفتمان اگر چه به صورت فرمول‌بندی شده از آنِ دهه‌های اخیر است از نظر تاریخی به آن جهتی از اندیشه‌ی فلسفی مدرن برمی‌گردد که «عقل» و «سوژه»ی شناسنده را در انسان از مفهوم جوهریت و از تصور خودبنیادی آن، چنان که دکارت و کانت می‌انگاشتند، به درآورده و در بند بودنِ آن را در شرایط تاریخی و اجتماعی و زیستی و روانی نشان داده است. هگل با مفهوم «روحِ زمانه» تاریخیّتِ گسترش و بالشِ عقلِ کلّی و بازتاب آن را در ذهن انسانی خاطرنشان کرده است. مارکس با مفهوم «ایدئولوژی» (به معنای «آگاهی دروغین»، به اصطلاح وی) ذهن و شناخت را به شرایط اجتماعی و طبقاتی وابسته دانسته است و بر بسیاری شناخت‌ها اَنگِ «ایدئولوژی» زده است، یعنی آگاهیِ دروغین. نیچه با پیش کشیدن رابطه‌ی «خواستِ دانش» (Der Wille zur Wissen / will to knowledge) و «خواستِ قدرت» (Der Wille zur Macht / will to power) عقل و شناخت را به فرایندِ زیستمانی (بیولوژیک) و فرهنگی و تاریخیِ انسان وابسته می‌کند و کارکردِ «حیاتی» آن را نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، خواستِ قدرت را در زیر کارِ خواستِ دانش می‌بیند.

فروید با کشف ناخودآگاهی رابطه‌ی گفتارِ خودآگاه را با انگیزه‌های نهفته و ناخودآگاه روانی نشان می‌دهد، چه نزد بیمار روانی، چه در یک اثر ادبی یا هنری. فیلسوف فرانسویِ نیمه دوم قرن بیستم، میشل فوکو، بر اساس دست‌آوردهای این اندیشه‌گران است که با نشان دادن رابطه‌ی نهفته‌ی گفتارهای علمی با نهادهای اجتماعی و نظامِ قدرت (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) وجه گفتمانی یا ایدئولوژیک آن‌ها را آشکار کرده است. وی جُستارِ «تحلیل گفتمان» را پرداخته است که هم در نقد ادبی به کار می‌رود و هم در نقد ایده‌ها و اندیشه‌ها.

به عبارت دیگر، انسان‌شناسی فلسفی جدید نشان داده است که در پس هر گفتاری انگیزه‌های نهفته‌‌ای هست که از یک وضع (situation) سرچشمه می‌گیرد. وضع است که «خودآگاهی» شخص را امکان‌پذیر می‌کند. خودآگاهی یافتن خود در وضع است. ولی خودآگاهی به همه‌ی لایه‌های زیرینِ امکان‌بخشِ خویش آگاه نیست. در واقع، هر گفتمان بازگوینده و توجیه‌گر یک وضع است. خودآگاهی ما بر لایه‌های ژرفِ ناخودآگاهی ما تکیه دارد. یعنی، دلبستگی‌ها، آرزوها و خواست‌های بشری ما، و هم‌چنین، شرایط ویژه‌ی اجتماعی و تاریخی‌ای که از دلِ امکان‌های آن‌ها برآمده‌ایم.

از این رو، گفتمان هنگامی که از وجهِ خودآگاهِ آن در نظر گرفته شود، گفتاری‌ست هدفمند در شرح و بازگفت اندیشه‌ای با سامانی منطقی، که هدف آن رساندن خواسته‌ی خود به دیگران و اثرگذاشتن بر عقل یا عاطفه‌ی ایشان و باوراندن خود است. در این معنا گفتمان با گفتار کم و بیش یکی‌ست، جز این که نسبت به «حرف» و «سخن» فصل معنایی روشن‌تری دارد. در معنای فنّی و دقیق فلسفی امروز، گفتمان گفتاری‌ست تکیه کرده بر یک متن اجتماعی – تاریخی. زبانِ گویای فضای نظامی از روابط است. نیروهای چیره، نیروهایی که امکان زبان گشودن در یک فضا را دارند، در قالب گفتمان‌ها زبان می‌گشایند. به همین دلیل، هر آنچه در آن فضا سرکوفته است و امکانِ زبان گشودن ندارد، از گفتار بی‌بهره است. نمونه‌ی روشن آن خاموشی زنانه در فضای جامعه مردسالار یا خاموشی طبقه‌های فرودست در نظام سرکوبگر طبقاتی و کاستی‌ست که برای مثال در گزارش‌های تاریخی بازتابی نمی‌یابد. گفتمان‌های پس‌زده و سرکوفته را می‌باید از خلال گفتمان‌های برزبان آمده کشف و بازسازی کرد.

از آن جا که هر گفتمانی در شرایط ویژه‌ی خویش می‌روید و زبان بازگفت آن شرایط ویژه است، گفتمان‌های ممکن دیگر را پس می‌زند. به عبارت دیگر، هر گفته ناگفته‌های بسیار در پسِ پشتِ خویش دارد. گفتمان‌ها سرکوبگر اند و گفتمان‌های ممکن دیگر را از صحنه به در می‌کنند. میشل فوکو با کشف روابط قدرت در پس گفتارهای علمی دوران‌های اخیر تمدن غربی وجه گفتمانی این گفتارها را آشکار کرده است.

گفتمان همچون زبان روابط قدرت و امکان زبان گشودن نیروهای درگیر در یک صحنه‌ی اجتماعی – تاریخی را می‌باید از خلال کشف رابطه‌ی گفتار با زمینه‌ی امکان گفتار، از خلال رابطه‌ی «متن» و زیرمتن، کشف کرد. بدین معناست که هر گفتمانی تنها در شرایط ویژه‌ی پدیداری خویش در قالب گفتار پدیدار تواند شد. بدین ترتیب، هر گفتمانی در زیر فشار خویش گفتمان‌های نهفته و سرکوفته‌ای دارد. هایدگر و پیروان او در مکتب هرمنوتیک امروزین گشاینده‌ی این باب در عالمِ اندیشه‌اند، یعنی خواندنِ ناگفته‌ها و خاموش‌نهاده‌ها از خلالِ گفته‌ها.

برای روشن‌تر شدن مطلب مثال‌هایی بزنیم: فمنیست‌ها، برپایه‌ی نظریه‌ی فوکو درباره گفتمان، در پی کشف «گفتمان مردانه» در طول تاریخ‌‌اند که به نظر ایشان، گفتمان زنانه را در زیر فشار خویش خفه کرده و خاموش نگاه داشته است. ادوارد سعید نیز در کتاب نامدارِ شرق‌شناسی، بر اساس همین روشِ تحلیلِ گفتمان، در گفتار شرق‌شناسان پیِ «گفتمانِ شرق‌شناسی» می‌گردد. یعنی، زمینه‌ی تاریخی و روابط قدرتی را می‌جوید که «شرق‌شناسی» را همچون علم و آگاهیِ غرب نسبت به شرق امکان‌پذیر کرده است. سعید در پی آن است که نشان دهد «شرق»، همچون اُبژه‌ی علم در علمِ «شرق‌شناسی»، را ذهنیّتِ چیره‌ی غربی از راهکولونیالیسم ساخته –و- پرداخته است. به عبارت دیگر، می‌خواهد نشان دهد که شرق‌شناسی همچون علم، چه‌گونه آفریده‌‌ی روابط قدرت است و ابزار قدرت.

یکی از جنبه‌های تحلیل فوکو از گفتمان این است که نشان می‌دهد هر «سوژه» در جایگاه شناسنده، چه‌گونه از راه گفتمانِ ویژه‌ی خویش «اُبژه» یا جُستارمایه‌یِ شناخت خویش را در درون خود شکل می‌دهد و مرزبندی می‌کند. از جمله نشان می‌دهد که با شکل‌گیری دو مفهوم رویاروی «عقل» و «جنون» در تمدنِ مدرن و طرد و نفی مطلق دومین به سود نخستین، علم روان‌پزشکی مدرن و نهادهای وابسته به آن، مانند تیمارستان، پدید می‌آید. در این گونه تحلیل است که وی، زیر نفود نیچه، مفهوم «حقیقت» را درهم می‌شکند و نشان می‌دهد که چگونه هر گفتمانی قلمرو ویژه‌ی «حقیقت» خویش را می‌سازد و می‌پردازد.

مثال دیگر و نزدیک‌تری به ما گفتمان «اسلام ناب محمدی»ست که پس از انقلاب و با به وجود آمدن حکومت اسلامی در میان ما پدیدار شده است. این گفتمان که در جوّ ذهنی پس از انقلاب پدید آمده، هر چند چندان بسط و شرح نیافته است، اما می‌توان گفت که هدف آن بر گذشتن از گفتمان‌های تاریخی شیعی و سنّی است، یعنی دو گفتمانِ دشمنانه نسبت به هم. گفتمانِ «اسلام ناب محمدی» می‌خواهد به جای گفتمان‌های پیشین بنشیند تا امت یکپارچه‌ی اسلامی را در برابر «تهاجم فرهنگی» غرب بسیج کند. گفتمان «اسلام ناب محمدی» و گفتمان «تهاجم فرهنگی»، از یک زمینه برخاسته‌اند و یکدیگر را تکمیل می‌کنند و هدف‌شان فراافکندن جنگ و جدال از یک قلمرو به قلمرو دیگر است. بنابراین می‌بینیم که دگرگونی فضای تاریخی چه‌گونه دگرگونی گفتمان‌ها را می‌طلبد یا گفتمان‌هایی تازه پدید می‌آورد.[2]


[1] . ساختار ترکیبیِ این واژه از «گفت» (ریشه‌یِ مصدرِ گفتن) است، به اضافه‌یِ پسوندِ – مان که در ترکیب با ریشه‌ی فعل (چنان که در ساختمان و زایمان) از آن اسمی می‌سازد که حاصلِ عملی را نشان می دهد.

[2] . این مقاله نخستین بار در سال 1376 در مجله‌ی راه نو در تهران نشر شده است.