درباره گفتمان (در گفتگو با میهن)

0,,2420843_4,00 داریوش آشوری dariush ashoriدوماهنامه میهن شماره پانزدهم خود را به تحول گفتمان ها درایران از انقلاب تا امروزاختصاص داده است. شما چهل سال پیش واژه یِ نوساخته‌ی گفتمان را درزبان فارسی در برابرِ اصطلاح discourse وضع کردید.امروزاین معادل کاملا جای خود را درمباحث اجتماعی وسیاسی بازکرده است. discourse ازچه زمان درمباحث علوم اجتماعی رایج شده؟ تعریف آن چیست؟ آیا این تعریف درگذرزمان دگرگون شده و یا معنای وسیع‌تری پیداکرده است؟

آشوری: discourse در زبانِ انگلیسی از discours در زبان فرانسه وام گرفته شده و آن از discursus در زبانِ لاتین. این واژه‌ی کهن در سیرِ تاریخیِ خود دگردیسیِ معناییِ بزرگی را از سر گذرانده و از نیمه‌ی سده‌ی بیستم میلادی برای فهمِ پدیده‌های اجتماعی و تاریخی در رابطه با زبان و گفتار به صورتِ یک مفهومِ محوری در علومِ انسانی (sciences humains/human sciences) درآمده است، به‌ویژه درجامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، و نظریه‌ی سیاسی. این واژه که در اصل به معناهای سخن، گفتار، گفت-و-گو، و بحث به کار می‌رفته، دستِ کم از سده‌ی شانزدهم معنایِ سخنرانی، گفتار، یا نوشتاری بلند و استدلالی در باره‌ی یک جستارِ علمی و نظری نیز به خود گرفت. چنان که در عنوانِ کتابِ discorsi از ماکیاوللی و discours de la méthode از دکارت. که نخستین را در فارسی به «گفتارها» و دومین را به «گفتار در باره‌ی روش» ترجمه کرده اند و ترجمه‌یِ درستی ست.

اما این معنا از آنِ روزگاری ست که زبان را هنوز یک قراردادِ آوایی-معنایی در یک محیط اجتماعی، میانِ گوینده و شنونده یا نویسنده و خواننده می‌انگاشتند. به این معنا که، بر اساسِ همان قراردادِ آوایی-معنایی که صورت و معنایِ واژه‌ها را با هم در بر می‌گیرد، گوینده یا نویسنده آنچه را که می‌خواهد آگاهانه بیان می‌کند و شنونده یا خواننده، بر اساسِ همان قرارداد، آن‌ گفتار را چنان که خواسته‌ی گوینده یا نویسنده است، می‌شنود یا می‌خواند و همان گونه می‌فهمد.

این گمان از زبان همچون «قراردادِ اجتماعی» گمانی ست ابزارانگارانه از آن که زبان را به سادگی و به‌روشنی همچون ابزاری در اختیار گوینده یا نویسنده می‌انگارد. به عبارتِ دیگر، زبان در چنگِ اختیارِ گوینده یا نویسنده تنها نقش و کارکردی کُنش‌پذیر دارد و بس. تکیه‌گاهِ این گمان فردباوری (individualism) و اختیارباوریِ (voluntarism) فردی‌ای بود که تمدنِ نوپایِ بورژوایی، و سپس کاپیتالیستی، با نگرشِ تازه‌یِ خود به انسان و جهان پدید آورده بود؛ گمانی که زمینه‌یِ آن را برانداختنِ باهَمِستانِ (community) دین‌سالارِقرونِ وسطایی فراهم کرد که در آن کلیسا با مرجعیتِ دینیِ خود، در سایه‌ی اراده‌ی مطلق الاهی، فرمان‌فرما بود. اما با نشستنِ انگاره‌ی اراده‌ی آزاد فرد در سده‌های هفدهم و هجدهم به جای آن، سرانجام، با «انقلابِ کبیرِ فرانسه»، نظامِ حقوقی-سیاسی فردباورانه‌یِ مدرن سر برآورد.

اما، با پیدایش و رشدِ علومِ تاریخیِ مدرن، از جمله زبان‌شناسیِ تاریخی، همچنین جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی، در سده‌ی نوزدهم، آن فردباوریِ گزاف رفته-رفته جای خود را به جامعه‌باوری داد. در پیِ آن گفتار را دیگر نه ابزاری در چنگِ اراده‌یِ فرد و در خدمتِ ذهنیّتِ خودگردانِ او، بلکه فراورده‌‌ایِ اجتماعی و تاریخی شناختند. پدید آمدنِ فرهنگ‌شناسی از دلِ جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی و درنگِ هرچه بیش‌تر در در-هم-تنیدگیِ زبان و فرهنگ نقشِ کُنشگرِ زبان را در شکل دادن به فرهنگ و عالمِ ارزش‌ها و معناها در میانِ جماعت‌ها و جامعه‌هایِ انسانی آشکار کرد.

می‌توان ریشه‌یِ رویکردِ جامعه‌شناسیک به زبان را در مفهومِ «ایدئولوژی» نزدِ مارکس دانست، اگرچه به نظر نمی‌رسد که او هرگز از گمانِ ابزارانگارانه از زبان دور شده باشد. با این‌همه، برداشتِ او از ایدئولوژی همچون «آگاهیِ دروغین» در نبردِ طبقاتی را می‌توان گامِ نخستینِ شناختِ جامعه‌شناسانه‌یِ گفتار و تفسیرِ آن بر بنیادِ آگاهیِ طبقاتی دانست. ایدئولوژی تِرمی بود که دستوت دو تراسی، فیلسوفِ فرانسوی، در دورانِ انقلابِ فرانسه ساخت. در اصل به معنای دستگاهی از ایده‌ها برمبنای فهم و شناختِ عقلانی و علمی در جهتِ پیش‌بردِ جامعه و دانش و آگاهیِ بشری در پرتوِ ایده‌هایِ دورانِ روشنگری وضع و تعریف شد. اما مارکس، که آن ایده‌ها و عقلانیتِ «بورژوایی» را نه بر پایه‌ی علم و آگاهی راستین که بر پایه‌ی سودوَریِ طبقاتی می‌دانست، در کتابِ ایدئولوژی آلمانی، با نقدگریِ هوادارانِ آن به آن بارِ معناییِ منفی داد. اما این معنای منفی با لنین، به‌ویژه با مفهومِ «ایدئولوژیِ طبقه‌ی کارگر» جایِ خود را به معنایی مثبت داد. به هر حال، کشاکش بر سرِ معنایِ واژه‌ی ایدئولوژی در بردارنده‌ی نگرشی نیّت‌شناسانه برای فهم و ارزیابیِ گفتارهایی ست که خود را علمی می‌دانند یا چنین وانمود می‌کنند. یعنی خود را بی‌طرفانه دانشِ راستین می‌دانند یا خواهانِ آن نمایش می‌دهند. این نیّت‌شناسی یا کشفِ خواسته‌هایِ آشکار و نهان، یا خودآگاه و ناخودآگاه، از جمله زمینه‌سازِهایِ پیدایشِ مفهومِ نوی گفتمان (دیسکور/ دیسکورس) و کشف و بیرون کشیدنِ آن از دلِ گفتارها ست.

فریدریش نیچه با رابطه‌ای که میانِ «خواستِ دانش» و «خواستِ قدرت» می‌یابد، گام بزرگ‌تری به سویِ کشفِ گفتمان‌ها از دلِ گفتار‌ها برمی‌دارد. یعنی این که، شور و جوشِ بشری در جهتِ دست‌یابی به علم هرگز نه جویشِ علم به خاطرعلم بلکه در جهتِ کسبِ قدرت برایِ چیرگی بر طبیعت و مردمانِ دیگر است. میشل فوکو، فیلسوفِ فرانسوی در سده‌ی بیستم، با کند-و-کاو در زمینه‌ی امکانِ اجتماعی و تاریخیِ پیدایشِ «دیسکور»ها از راهِ، به گفته‌ی او، «باستان‌شناسیِ دانش» به این واژه بارِ معناییِ تازه‌ای می‌بخشد.

فریدریش نیچه با رابطه‌ای که میانِ «خواستِ دانش» و «خواستِ قدرت» می‌یابد، گام بزرگ‌تری به سویِ کشفِ گفتمان‌ها از دلِ گفتار‌ها برمی‌دارد. یعنی این که، شور و جوشِ بشری در جهتِ دست‌یابی به علم هرگز نه جویشِ علم به خاطرعلم بلکه در جهتِ کسبِ قدرت برایِ چیرگی بر طبیعت و مردمانِ دیگر است. میشل فوکو، فیلسوفِ فرانسوی در سده‌ی بیستم، با کند-و-کاو در زمینه‌ی امکانِ اجتماعی و تاریخیِ پیدایشِ «دیسکور»ها از راهِ، به گفته‌ی او، «باستان‌شناسیِ دانش» به این واژه بارِ معناییِ تازه‌ای می‌بخشد. این که گفته‌ها وگفتارها، از زبانِ فرد یا جمع، ناگفته‌ها و خواسته‌های بر زبان نیامده‌‌ی آگاهانه و ناآگاهانه‌ای درخود نهفته دارند، کشفِ تازه‌ای نیست. بلکه در تمامی روابط بشری و گفت-و-گوها جای دارد و همه، به‌ویژه «آدم‌های عاقل»، به آن آگاهی دارند و با کشفِ رمز از گفتارها، یا کشفِ گفتمانِ نهفته در پسِ گفتار می‌پایند که در روابط اجتماعی کلاه سرشان نرود. روان‌شناسیِ فرویدی نشان داد که در پسِ گفتارهایِ آدمیان ناگفته‌های پس‌رانده‌ی نهفته‌ای هست. روانکاو با شگردهایِ حرفه‌ای خود در پیِ رمزگشایی از آن ناگفته‌های پس‌زده است.

واما، کارِ بزرگِ میشل فوکو، به دنبالِ مارکس و نیچه، کشفِ رمز از وجهِ گفتمانیِ گفتارِ علمی، به‌ویژه در حوزه‌ی علومِ انسانی ست. در فلسفه نیز با ویتگنشتاین نقشِ کوشای زبان در پدید آوردنِ انگاره‌های متافیزیکی و با مارتین هایدگر، از راهِ هرمنوتیکِ فلسفی، جایگاهِ کانونی زبان در رابطه‌ی انسان و هستی در کل، سببِ یک دگرگشتِ اساسی و انقلابی در نگرشِ فلسفی در دو جهتِ خلافِ هم شد.

با توجه به رواجِ فراوانِ واژه‌ی گفتمان در زبانِ فارسی و بدفهمی‌های معنای اصلیِ آن، بیست سال پیش در مجله‌ی راهِ نو، به سردبیریِ آقای اکبر گنجی، برایِ روشن کردنِ معنایِ واژه‌ی مرجعِ آن در زبان‌های انگلیسی و فرانسه مقاله‌ای با عنوانِ «گفتار و گفتمان» نوشته ام که در مجموعه مقاله‌ی پَرسه‌ها و پُرسش‌ها نیز آمده است. از آن جا که دبیرانِ نشریه‌ی میهن سرِ آن دارند که آن مقاله را به عنوانِ درامدی بر بحثِ «تحولِ گفتمان‌ها در ایران» منتشر کنند، خوانندگان را برای دنباله‌ی آنچه در این باره گفتم به خواندنِ آن مقاله رهنمون می‌شوم. ولی از این فرصت برای روشن کردنِ حکمتِ برساختنِ نوواژه‌ی «گفتمان» بهره‌ می‌گیرم.

این واژه دارای ساختِ اشتقاقی ست، از ترکیبِ گفت [ستاکِ ماضیِ فعلِ گفتن] + -مان [پسوندِ اسم‌ساز از ریشه‌ی فعل]، به قیاسِ زایمان و ساختمان. مترجمان و پژوهشگرانِ فارسی‌زبان با نگاه به معنایِ اصلیِ واژه‌ی دیسکور/دیسکورس در زبان‌های فرانسه و انگلیسی در ترجمه‌ی این واژه برابرنهاده‌های گفتار، سخن، مقال و جز آن‌ها را به کار می‌بردند و هنوز هم به کار می‌برند. اما با توجه به چرخش‌ِ اساسیِ معنایی واژه‌ی دیسکور/ دیسکورس و نقشِ محوری یافتنِ آن در حوزه‌ی علومِ انسانی بود که گفتمان را برای این معنایِ پُرکاربردِ تازه پیشنهاد کردم که نخستین بار در مجله‌ی ایران‌نامه، در واشنگتن، پدیدار شد. طبیعی بود که در برخورد با عادت‌های زبانی محافظه‌کارانه و ترسِ کم-و-بیش همگانی از کاربردِ واژگانِ تازه، در مرحله‌ی نخست با ایستادگی در برابرِ آن تا مرزِ واکنش‌های بی‌ادبانه نیز رویارو شود. اما این واژه بختِ آن را داشت که، از سویی، خشمگینانه طرد شود و، از سوی دیگر، به‌سرعت پذیرفته شود و رفته-رفته جا بیفتد.

تا آن جا که به خاطر دارم، گروهِ نامدار به «روشنفکرانِ دینی»، به رهبریِ آقای عبدالکریمِ سروش، که دو-سه دهه پیش مجله‌یِ کیان را منتشر می‌کردند، با نیازی که به این مفهوم در بحث‌های نظری خود احساس می‌کردند، در رواجِ این واژه با مفهومِ درستِ علمیِ آن پیشاهنگ بودند. اما در جوارِ آن این نوواژه، به عنوانِ واژه‌ای «شیک» در زبانِ همگانی هم به معنایِ گفت-و-گو برایِ خود جایی باز کرد. از سوی دیگر، حدود هجده سال پیش در یک کنفرانسِ زبان‌شناسی، که به‌گمان‌ام در اصفهان تشکیل شده بود، برای دیسکور/دیسکورس در حوزه‌ی زبان‌شناسی برابرنهاده‌ی گفتمان پذیرفته شد. و، به این ترتیب، راه به حوزه‌ی آکادمیک هم برای آن گشوده شد. به نظر من، بارِ مفهومیِ ستُرگِ واژه‌ی گفتمان همچون برابرنهاده‌ی دیسکور/دیسکورس و فراوانیِ کاربردِ آن در ترجمه‌های متن‌های جامعه‌شناسی، زبان‌شناسی، علومِ سیاسی، و فلسفه در ذوب کردنِ یخ‌های ترس و محافظه‌کاری زبانی، به‌ویژه در میانِ نسل جوانِ مترجمان اثری نمایان داشته است.