با همبستگیِ ملی و سازمان‌دهی و هوشیاریِ جمعی می‌توان هیولایِ سرکوب را ناکارآمد کرد

کاظم کردوانی kazem kardavaniامروز بر سرزمین ما یکی از خشن‌ترین دولت‌های تاریخ معاصر ما حکومت می‌کند. حکومتی که «خشونت» در ذات آن نهفته است و تا به امروز نشان داده است که در امر سرکوب از به کار بردن هیچ شیوه‌ای روی‌گردان نیست.

از جنبش دانشجوییِ تیرماه 1378 تا جنبش زنان و تا اعتصاب‌ها و حرکت‌هایِ اعتراضیِ کارگری تا تظاهرات معلمان و بازنشستگان و مال‌باختگتان تا جنبش سبز و مطالبه‌یِ اصلی «رأی من کو؟» (که فشرده‌یِ خواست‌ها و مطالبه‌هایِ مردم ایران از انقلاب مشروطیت تا به امروز بود) … شورش دی‌ماه 96 و خیزش آبان 98 و … ما شاهد آرام‌آرامِ شکل‌گیری یک حرکت اجتماعی بزرگی در بطن جامعه بوده ایم که در مرکزِ تضادهایِ جامعه قرار گرفته است. در این روند شاهد هستیم که به‌مرور نوعی رفتار و سلوک در تجربه و عملِ اجتماعیِ بخش‌هایِ فزاینده‌یِ جامعه شکل گرفته و بازتولید می‌شود که تنها یک کنشِ اجتماعی و بسیجِ ساده‌یِ زنان و مردان و جوانان نیست بلکه تجسمِ یک تغییرِ اجتماعی بزرگ و دربردارنده‌‌یِ جهت تاریخیِ حرکت جامعه است که شاید شعارِ «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا دیگه تمامه ماجرا» بیانِ ابتدایی و فشرده‌یِ آن بود.

پیدایش هر حرکت یا جنبش اجتماعی افزون‌بر پایه‌هایِ مادی و فکری آن به عامل‌هایِ گوناگونی وابسته است که می‌تواند در لحظه‌هایِ خاص (به‌ویژه آن‌گاه ‌که با حرکت یا جنبشی خودجوش روبه‌رو هستیم) مجموعه‌یِ نارضایتی‌ها و خشم‌ها و ناهنجاری‌هایِ اجتماعی را به‌شکلِ کنش و واکنش بزرگ و گسترده‌یِ اجتماعی نمایان سازد.

در امر سازمان‌دهیِ خردورزانه‌یِ کنش‌های اعتراضی و در نظریه‌ها‌ی جامعه‌شناختیِ بسیجِ مردم موضوعِ سرکوب حکومتی جای‌گاهی مرکزی دارد. و نیز موضوع شیوه‌های اداره‌یِ کنش‌هایِ اعتراضی و اثرهای کوتاه‌مدت و متوسط‌مدت و بلندمدت برروی کنشِ معترضان. و هم‌چنین اثر و اثرهایی که مدارا یا سرکوب بر رویِ گروه‌های بسیج‌شده‌یِ معترض دارد. در موضوع سرکوبِ حکومتی همواره ترازوی فرصت‌ها و امتیازها ازیک‌سو و تهدیدها و هزینه‌ها ازدیگرسو به میان می‌آید. سرکوب گاه می‌تواند سبب برانگیزندگیِ بسیجِ بخش‌هایی از مردم شود و یا برعکس هرکنش اجتماعی را ناممکن گرداند؛ درهرصورت در ساختار ارتباطی و پویاییِ انبانه‌ی هر برنامه‌یِ کنشِ جمعی باید به نقشِ گاه تعیین‌کننده‌یِ سرکوب آگاه بود.

گاه سرکوبِ بیش‌تر باعث رادیکال شدن معترضان می‌شود و گاه باعث انصراف از مبارزه به‌علت نبود تعادل میان هزینه‌ها و خطرها و فایده‌های کنش اعتراضی. در وضعیتی که یک عمل سرکوب‌گرانه ضربه‌یِ بزرگِ روحی به جامعه می‌زند و باعث فوران احساس هم‌دردی و همبستگی فراگیر می‌شود شاهد رادیکالیزاسیون سریع و صریح بخش‌هایی از جامعه هستیم که حتی می‌تواند به سربرآوردن وضعیت‌های انقلابی یا شبه‌انقلابی بیانجامد. و در این‌جا باید افزون‌بر همه‌ی سنجیدنی‌ها ویژگی‌های دیگری از امر سرکوب را در نظر گرفت: مستقیم یا غیرمستقیم، لحظه‌ای یا مدت‌دار، پیوسته یا ناپیوسته بودن آن.

هرگاه که رهبران و فعال‌ترین مبارزان حرکت یا جنبشِ اعتراضی هدف سرکوب هستند می‌تواند به اُفتِ جنبش و خارج شدن طرفداران ساده‌ی جنبش و بخشی از مبارزان از جریان جنبش بیانجامد. برعکسِ چنین وضعیتی آن‌گاه که سرکوبِ کور متوجه‌ی مبارزان و طرفداران و حتی کسانی که مشکوک به طرفداری از آنان هستند می‌شود گسترشِ بسیجِ اعتراضی ممکن می‌گردد و حتی می‌تواند باعث رادیکال شدن آن نیز شود.

مبارزان و شرکت کنندگان در حرکت‌ها و جنبش‌های حق‌طلبانه و اعتراضی باید هزینه‌ی سرکوب حکومت را بالا ببرند تا در نهایت خودِ سرکوب را بی‌اثر بسازند. هیچ نسخه‌ی ازپیش آماده شده‌ای برای این کار وجود ندارد. تنها می‌توان از ضرورت انتقال تجربه و استفاده از حافظه‌یِ جمعیِ مبارزاتی سخن گفت و به این اصلِ کلی اشاره کرد که تنها با همبستگی ملی و سامان‌دهی نهادها و تشکل‌هایِ کار‌آمدِ به‌روز و هوشیاریِ جمعی و خیزش عمومی می‌توان هیولای سرکوب و بختکی که سایه‌ی سنگین آن نفَسِ جامعه را بُریده است ناکارآمد کرد.

در مقابله با حرکت‌ها و جنبش‌های حق‌طلبانه یا اعتراضی حکومت می‌کوشد با هر نوع وسیله‌ی «نرم‌افزاری» و «سخت‌افزاری» که در اختیار دارد هزینه‌ی شرکت در کنش‌ اعتراضی را بالا ببرد. در حکومت‌های سرکوب‌گری چون حکومتِ حاکم بر ایران امروز ما اغلب وضعیت جامعه و مردم را به جایی می‌کشانند که دست کشیدن از شیوه‌های خشونت‌بارِ حلِ تعارض‌های اجتماعی را بیش‌ازپیش برای خود ناممکن می‌سازند زیرا همواره در این هراس بیمارگونه به‌سر می‌برند که چنین کاری می‌تواند اعترافی باشد بر ناتوانی آنان و نیز تعبیرِ غیرمشروع بودن و ازدست دادن نفوذ‌ِ کم‌وبیش کوتاه‌مدتِ عامل‌ها و نهادهایی که به‌صورت مستقیم در سرکوب معترضان دخیل هستند. این هراس آن‌گاه دوچندان می‌شود که در حکومتی درحالِ افول چندگانگیِ درونیِ سیاسی و زیرمجموعه‌های فرهنگی و اجتماعی آن که همواره بیم تغییر در آن است (به‌رغم یگانه نشان دادن اراده‌ی سیاسی) خطرِ فروپاشیِ درونی افزایش می‌یابد. ازاین‌همین‌رو همراه با به کار بردن خشن‌ترین شیوه‌های سرکوب حکومت کوشیده است با توجیه‌هایِ هزاررنگ مشروعیت سیاسی و حقِ مخالفان را نفی کند و به این سرکوب خود «مشروعیت» ببخشد و از هزینه‌های آن بکاهد. ازجمله به نامِ دفاع از نظم و قانون، دفاع از امنیت و وحدت ملی، دفاع از کسب و کار مردم و روندِ طبیعی جامعه، تصویری جعلی از معترضان به‌دست می‌دهد و با آلتِ‌دستِ کشورهای بیگانه و عامل‌های خارجی خواندنِ آن‌ها، جرم و جنایت دانستنِ کارِ مخالفان و نسبت دادن‌های دروغ به آنان و … از آنان چهره‌ای «شیطانی» یا عروسک‌هایِ «شیطان‌های بزرگ و کوچک» می‌سازد. هم‌چنین باید بسیار هوشیار بود که گاه یک حرکت یا جنبشِ اجتماعیِ بزرگ یا خیزش عمومی می‌تواند ناکارایی و نامشروع بودن سیاسیِ یک بخش حاکم را آن‌چنان آشکار سازد که سببِ یک دگرگونی بزرگ در آرایشِ هیئت‌حاکمه گردد و به حاکمیتِ جناحِ بُزخوکرده‌یِ دیگری بیانجامد بی‌آن‌که سودی عاید آن جنبش یا خیزش شود.

ازسوی‌دیگر مبارزان و شرکت کنندگان در حرکت‌ها و جنبش‌های حق‌طلبانه و اعتراضی نیز باید هزینه‌ی سرکوب حکومت را بالا ببرند تا در نهایت خودِ سرکوب را بی‌اثر بسازند. هیچ نسخه‌ی ازپیش آماده شده‌ای برای این کار وجود ندارد. این رهبران و فعالان هر کنش اعتراضی در متن خاص هر حرکت و جنبش است که می‌توانند راه‌کارهای بایسته‌یِ آن را انتخاب کنند. تنها می‌توان به اصل‌ها و شیوه‌های کلی‌یی اشاره کرد که باید به‌دست همین رهبران و مبارزان سنجیده و به کار گرفته شود. تنها می‌توان از ضرورت انتقال تجربه و استفاده از حافظه‌یِ جمعیِ مبارزاتی سخن گفت و به این اصلِ کلی اشاره کرد که تنها با همبستگی ملی و سامان‌دهی نهادها و تشکل‌هایِ کار‌آمدِ به‌روز و هوشیاریِ جمعی و خیزش عمومی می‌توان هیولای سرکوب و بختکی که سایه‌ی سنگین آن نفَسِ جامعه را بُریده است ناکارآمد کرد.