دیرگاهیست که بدرفتاری کلامی، بدرفتاری در گفتانوشت سیاسی و غیرسیاسی، به مناسبات مردم ایران آسیب میزند. بیش و پیش از هر چیز، گفت و نوشت بد و نابهنجار کارگزاران و کارکنان دستگاه دین و دولت فضایی آسیبرسان و خوارکننده برای کشور پدید آورده است. زبان مسئولان حکومت و دولت، بیشتر زبانی غیرسیاسی، مُعجم، و پرخاشگر است. این زبان گاه در ناویراستگی به زبان عوام و در نامربوطی به زبان زورگویان عامی همانند است. چندین دهه کنشگری سیاسی و اجتماعی دستگاههای دین و دولت با چنین گفتانوشت نسنجیدهای همهی فرهنگ جامعه را زهرآگین کرده است. در این نشیب تلخ، نیروهای جامعه و فرهنگ نو، به ویژه کنشگران سیاسی خواهان دموکراسی و سکولاریسم و تجدد نیز به این فروهنگ آلوده شدند، آنچنان که رفتار کلامی این نیروها از همهی سخافتهای گفتانوشت دوقلوهای دولت و دین آکنده شده است.
بدرفتاری کلامی، شامل بدرفتاری گفتاری، نوشتاری و نموداری، همچون ناپیراستهگویی، نامربوطگویی، نامناسبگویی، دشنام، توهین، تمسخر، تهمت، افترا، تخریب، تحقیر، طنز زرد، شوخی زرد، کنایه زرد، دروغ زرد و همانند آنها، در دوران پس از انقلاب از حد یک کژروی در فرهنگ پیشین فراتر رفته و یک آسیب سنگین اجتماعی و فرهنگی شده است. بدرفتاری کلامی همیشه یکی از کژرویها در فرهنگ ایران بوده است. اما تسخیرشدن حکومت و دولت و دستگاههای اداری و مذهبی کشور و جنبشهای سیاسی با اینگونه بدرفتاری در تاریخ پسامشروطه، سابقه ندارد. در گذشته این کژروی بیشتر در قاعدهی جامعه رواج داشت و در سیاستورزی دولتی و حرفهای و جنبشی، کمتر دیده میشد. اما در دوران پس از انقلاب، این مشکل در گسترههای بالای سیاسی و فرهنگی نیز رواج یافت. در این دوران، زیر تأثیر کهنهفرهنگی روحانیت حاکم و نیروهای آن، پیشوندهای آقا و خانم و بانو و کاربرد آنها همراه با نام فامیل، در گویش محترمانه کنار زده شد. به جای آن کاربرد اسم کوچک، همراه با پسوندهایی چون؛ آقا یا خان یا جان، رواج یافت که نوعی تصغیر هستند. در این روند، پیشوندها یا خطابواژههای نامناسب یا متقلبانهای مثل؛ استاد، دکتر، حاجی، حاجآقا، سرور، سرکار، سرکار خانم، ارباب و غیره رایج شدند، که چون فاقد محتوا بودند، میتوانستند همزمان هم فریبکاری در ادای احترام باشند و هم بهمنظور سلب احترام یا تصغیر. حالا دیگر هر چاقوکشی میتواند استاد و دکتر خطاب شود و نام کوچک خود را با این واژها تزیین کند یا یک کمونیست میتواند حاج آقا نامیده شود. کم کم در بحثهای جدی سیاسی و ادبی هم مخاطب، نه آقا و خانم و بانو، بلکه حسن جون و عذرا جون و علی آقا و اکبر خان و غیره شدند. حتا دشنامها و نفرینها هم با یک جون مزین میشوند.
کهنه فرهنگی همانطور که یک دست زنها را به جای تکمه مسئول گرفتن بال چادر کرد و قیچی برداشت و یقه پیراهنها را قیچی کرد تا اسلامی بشوند طرز حرفزدن و گفتگو و بحث را نیز مسخ کرد. پرهزینهترین و ویرانگرترین بدرفتاری و خشونت کلامی در این دوران در رأس هرم قدرت دینی و سیاسی رواج یافت. در یک ساختار اجتماعی سیاسی بسامان، معمولا رفتار کلامی از قاعدهی جامعه به سوی رأس پیراستگی بیشتری پیدا میکند، طوری که جایگاه اجتماعی فرد و گروه اجتماعی در رفتار کلامی بازتاب مییابد و از چگونگی گفتانوشت افراد میتوان جایگاه اجتماعی و فرهنگی آنها را بازشناخت. اما، در ساختار اجتماعی سیاسی دینسالار پس از انقلاب این قاعده بههم ریخت و نوعی همگونسازی رفتار کلامی پدید آمد که در مسیر آن رفتار کلامی ناپیراستهی عامه، بطور نسبی چیرگی پیدا کرد. رفتار کلامی تمامی جامعهی ایرانی، بدون استثناء، عامیانهتر، کودکانهتر، نامحترمانهتر و عریانتر شده است.
امروزه تبعیدیانی که پس از دو سه دهه از اروپا به ایران سفر میکنند، از کمتر چیزی به اندازهی رفتار کلامی مردم گله دارند. اگر یک تبعیدی، بدون آشنایی مقدماتی پس از سی سال به ایران برگردد، قدم به قدم احساس میکند به او توهین میشود. یک پدیدهی ویژهی دوران پس از انقلاب، تبدیل بدرفتاری کلامی به بارزترین رفتار روحانیت است. در این دوره، تمام جنبشهای سیاسی و نیز اغلب جریانهای فرهنگی به دُشرفتاری کلامی آلوده شدند و در میان حکومتیان و کنشگران سیاسی موافق و مخالف جمهوریاسلامی این دُشرفتاری کلامی، وسیله ترور شخصیت حقیقی و حقوقی حریفان و سانسور و اختناق فکری شده است. کنشگران سیاسی این دوران دیگر به دُشرفتاری کلامی چنان عادت کردهاند که برای تمیز دشنام از غیر دشنام مشکل دارند. تفاوت گفتانوشت بین لایههای گوناگون اجتماعی و فرهنگی و بین جریانهای سیاسی از حاکم تا اپوزیسیون به حداقل ممکن رسیده است. استواری ساختار و سامان اجتماعی و فرهنگی در یک کشور، خود در استواری و بسامانی رفتار و فرهنگ کلامی بازتاب مییابد. از اینرو، شیوهی رفتار رایج در ایران کنونی، نمودار بیماری اجتماعی و فرهنگی در کشور است.
میتوان گفت؛ دو انقلاب در تغییر فرهنگ و رفتار مردم نقش عمده ایفا کردند
- یک: انقلاب دیجیتال
- دو: انقلاب بهمن
انقلاب دیجیتال
انقلاب دیجیتال، اگرچه عامل زمینهای در رفتارشناسی امروز ایرانیان است اما بهدلیل تأثیر گسترده و پایدارتر آن باید بهدقت به آن توجه شود. انقلاب دیجیتال بر حسب اتفاق عمری حدوداً به اندازهی عمر جمهوریاسلامی دارد. این انقلاب که از سال ۱۹۸۰ آغاز شده و تا امروز ادامه دارد، فرارویی از فناوری الکترونیک آنالوگ و گسترش فناوری دیجیتال است که کامپیوتر و اینترنت و تلفن همراه و دگرگونی فن عکاسی از عکاسی با فیلم به عکاسی دیجیتال از ارکان آن هستند. در نتیجهی این انقلاب، در مدتی کوتاه، شبکهی عظیمی از روابط همهکشوری و فراقارهای بین انسانها پدید آمد که اکنون چندین میلیارد نفر را در بر میگیرد. دموکراسی خاص روابط دیجیتالی منجر به سرازیر شدن اقیانوسی از مردم معمولی به شبکه روابط مستقیم شد و در مدتی کوتاه انحصار جهانرسانی گفت و نوشت و نمایش را پایان داد. شیوههای نوشتاری و گفتاری ویراستهی مبتنی بر کتابت، زیر فشار قرار گرفتند و تا حدی به گوشه رانده شدند. کمکم شیوههای نوین نگارش و سخنگویی رواج یافت که مبتنی بر صرفهجویی وقت و سرعتعمل و کم کردن حجم ذخیره است. همچنین حروف الفبا با نشانهها و محرکهایی تکمیل شدند که با یک کلیک موضع فرد را به مخاطب اعلام میکنند، مانند؛ نشانه قلب یا صورتک شاد و غمگین و خشمگین. همچنین قاعدههای نوشتار هم شروع به تغییر کرد که رویهمنویسی یک نمونه است، چرا که کمحجمتر و آساننویستر است. در این مسیر چهرههای جدیدی چون نویسندگان و سخنرانان و اندیشمندان و هنرمندان و ادیبان خودساختهی با صلاحیت و صاحب کتاب، از میان مردم عادی به میدان آمدند. طی دو تا سه دهه میلیونها نفر گویندهی شعر و نویسندهی نثر و نقاش و هنرمند شدند. صدها هزار نفر از مردم معمولی به کمک امکانات تلفن همراه خود فیلمساز و خبرنگار و تاجر و میلیونر شدند. راز و رمز پزشکان و روانشناسان برملا شد و هر چه آنها در چنته داشتند، در شبکه دیجیتال پخش شد و هرکسی امکان یافت که موقع رفتن نزد پزشک، به اندازه آن پزشک و گاه از او بیشتر درباره بیماری خود اطلاعات همراه داشته باشد. زبان تودهای جهان سریع دیجیتال، خارج از قاعدههای گفتانوشت حرفهای در سمت سادگی و ناویراستگی و عریانی و بیپروایی تحول یافت.
مناسبات دیجیتالی، بهدلیل دور زدن احساسات و رعایتهای ناشی از چهره به چهره و چشم در چشم و سینه به سینه حرفزدن، تدریجاً در سمت بیپروایی و نترسی و گستاخی تحول یافته است. تحول مناسبات، از مناسبات زنده به آنالوگ و از آنالوگ به دیجیتال همهچیز را زیر و زبر کرد. پس، فرهنگ مبتنی بر ترس و رعایت و حرمت هرم قدرت سیاسی و اجتماعی و دینی به لرزه افتاد و حرفهایها و بلندپایگان جهان سیاست و فرهنگ و ادبیات و علم و دین مجبور شدند کم کم در میدانی که تودهی میلیاردی در جهان دیجیتال ایجاد کردند، به حرکت درآیند و زیر تأثیر گفتانوشت آنها قرار بگیرند. رجوع به نوشتههای رهبران سیاسی در رسانههای اینترنتی مثل تویتر و فیسبوک و اینستاگرام نشان میدهد که چگونه در مقیاس جهانی کیفیت بیان و میزان حرفهای بودن آن تغییر کرده و به زبان رایج مردم در شبکههای دیجیتال نزدیک شده است.
در دنیای دیجیتال، در دسترس قرار گرفتن رهبران و کنشگران سیاسی و فاش شدن چگونگی کنش و واکنشهای آنها و شکستهشدن ابهتهای دروغین ناشی از قحطی اطلاعات و زمینی شدن مردمان بالانشین و امکان انتقاد و اعتراض و تعرض مردم به سیاستمداران گرداننده کشورها و دنیاها، در خدمت دموکراسی و برآمد مثبت مردم بوده است. امروز دیگر کسی نمیتواند جزوه «مبارزهی مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» بنویسد و اعتبارش را بیش از یک هفته حفظ کند و یا تابلو سیاهکل بکشد و به این اعتبار، نقاش افسانهای معرفی شود. برای آنان که پا در سیمان سنت ندارند و انگشتهایشان با پیانوی کیبورد آشناست، با چند کلیک در گوگل ظرف چند ساعت معلوم میشود که آن جزوه از کجا آمد و آن تابلو از کجا.
در این دوران بسا حماسهها و حرمتها و عظمتها و قهرمانیهای برآمده از عصرهای کمدانی و کمارتباطی به پایان میرسد و به جای آن جانشینهای دیگری پدیدار میشوند، جانشینی که به لایک کردن دیگران بسیار کمتر علاقه دارد تا به لایک شدن خودش توسط دیگران. اکنون «من» جدیدی وسط میدان است که همهچیز گرد آن میچرخد، از جمله چگونگی رفتار و گفتانوشت و حریمهای ارزشی و اخلاقی و حقوقی. و این جهان، بهعکس جهان جهد و فدا، برای شهروندانش بسی جذاب و لذتبخش و سرگرم کننده است. و سرگرمی و لذت، متفاوت با همهی آنچه در همهی تاریخ گذشته بود، انگیزهی اول عضویت میلیاردی مردم در شبکههای عظیم مناسبات دیجیتالی است. این شبکهها پهنهی مناسبات اصلی اجتماعی میشوند و این مناسبات بستر فرهنگ اصلی جامعه میشوند، فرهنگی که ما هنوز با آن هماهنگ نشدیم و در برخورد با آن احساس تعرض به ارزشهای خودمان را میکنیم. ما نمیتوانیم بسط این فرهنگ را بگونهی منفی ارزیابی کنیم، اگر چه با منش و روش و ادب ما فاصله گرفته باشد.
انقلاب بهمن
دو نیروی تعیینکننده در انقلاب بهمن، روحانیت کهنفرهنگ و تودهی سادهفرهنگ بودند. روحانیونی که شیوههای سدههای میانه را در آموزش و دانشاندوزی خود داشتند و تودهای که بخش بزرگی از آن بیسواد و کمدان و ناهماهنگ با فرهنگ جامعهی مدرن بود. این دو نیرو همپیوسته بودند و زبان همدیگر را خیلی خوب میفهمیدند با هم تبادل فرهنگی مستقیم داشتند. این دو، مُهر خود را بر سیاست و فرهنگ و مناسبات اجتماعی پس از انقلاب زدند.
انقلاب بهمن با رهبری کسی انجام شد که بدرفتاری و نابهنجاری کلامی او در تاریخ معاصر ایران از بدترینها است. او با دگراندیشان و دگرکیشان بسیار تند و خشن برخورد میکرد و میخواست که پیروان و هوادارانش همانگونه رفتار کنند. تأثیر خمینی بر فرهنگ سیاسی پس از انقلاب هم معکوس تأثیر گاندی بود و هم معکوس تأثیر مصدق. خشونتپرهیزی گاندی و قانونمداری مصدق نزد آقای خمینی معکوس شده بود. خشونت کلامی و رفتاری آقای خمینی بیش از هر چیز در دستورات دینی وی ثبت شده است. او در «توضیح المسائل» خود یازده چیز را جزو نجاسات اعلام کرد که خون لثه، عرق شتر، بول، غایط و کافر از جملهی آنها هستند. بدون هرگونه شرم و رحمی انسان کافر و مدفوع را در یک رده گذاشته بود. او در مورد کافر میگوید:
«مسأله ۱۰۶- کافر؛ یعنی کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّٰه صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد، نجس است. و همچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد. و نیز کسی که ضروری دین؛ یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام میدانند منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است، و انکار آن چیز برگردد به انکار خدا یا توحید یا نبوت، نجس میباشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد، گرچه لازم نیست.»
«مسأله ۱۰۷- تمام بدن کافر، حتا مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.»
رهبر انقلاب مجموع دگرباوران ایرانی و انیرانی، مجموع بشریت غیرمسلمان را با چنین واژههای خشنی نجس اعلام کرده بود. رسالهی او دستورالعمل دینی بود و پیروان موظف بودند که آنرا اجرا کنند. نهتنها رسالهی خمینی بلکه تقریبا تمام رسالههای پیش از او، کمابیش همینگونه با دگرباور و دگرکیش برخورد کردهاند. تفاوت پدیدهی نجس با پدیدهی بد یا خطرناک یا مرگبار بسیار زیاد است. ببر جانوری خطرناک و مستعد انسانخواری است. اما میتوان زیباییاش را تحسین کرد و برای نجات نسلش تلاش کرد. اما نجس چیزی است که نفرت و تحقیر ایجاد میکند. نجس، اگر نجس فطری باشد، جز از طریق پرهیز و ستردن و نابودکردن نمیتوان از آن رها شد. حسی که نجس در یک فرد متعصب برمیانگیزد یک عامل بسیار جدی در کشتار بدون واهمه مخالفان جمهوری اسلامی بود. وسواس طهارت با جنایت همسایه میشود.
معروفترین و پرطنینترین گفتار آقای خمینی در پیروزی انقلاب بهمن چنین بود:
من دولت تعیین میکنم.
من توی دهن این دولت میزنم.
اینها مجرم هستند و باید محاکمه و کیفر بشوند.
در این سه سطر، سطر نخست دیکتاتوری است. سطر دوم عوامیگری و برخورد شخصی است. سطر سوم قانونشکنی است، چرا که محاکمه نشده، اعلام جرم برای حریف میکند و فرمان کیفر صادر میکند. اینگونه حرفزدن سنت سروران مستبد این سرزمین در طول تاریخ آن بوده است.
خمینی چکیدهی روحانیت به قدرت رسیده بود. خصوصیات روحی و رفتاری او نمودار خصوصیات روحی و رفتاری کلیت تشکلی بنام روحانیت حاکم بود. حتا در ملایمترین افراد این تشکل اثر تبعیض و میل به تحمیل در رابطه با غیرخودی آشکار است. این شبکهی عظیم، ویژگیهای روحی و رفتاری خود را در تمام عرصهها یا تحمیل کرد و یا سرمشق قرار داد. زبان مُعجم روحانیت حاکم، که نوعی فارسی آکنده از واژههای متروک عربی و غرقه در دستور زبان عربی بود، به فرهنگ جامعه راه باز کرد. واژههایی چون استکبار، تعامل، هجمه، منافق، مستکبر، مستضعف و غیره وارد نظریههای سیاسی شدند.
فشردهی گفتار، فرهنگ گفت و نوشت روحانیون تعرض به فرهنگ و زبان سیاسی رایج بود و رفتار کلامی آنان در مناسبات با غیرخودیها، آکنده از تحقیر و تهدید و اتهام و افترا و دروغ و دشنام بوده و هست. بدرفتاری کلامی همچون سناریو بدرفتاری عملی آنها بود و نشان میداد که کنش آنها در برابر غیرخودیها چگونه میتوانست باشد. هولناکترین منشور بدرفتاری کلامی و عملی این شبکهی حاکم در فرمان معروف خمینی برای کشتار زندانیان سیاسی آمده است.
روحانیت حاکم و تودهی انقلابی
دستگاه روحانیت ایران متفاوت با بسیاری از کشورها دارای یک ساختار قدرت مستقل و موازی با دستگاه دولت بوده است. دستگاه دولت دارای یک سلسله مراتب بود که رأس آن دورترین تماس را با تودهها داشت و از رأس بسوی قاعده چندین پله باید طی میشد تا به لایهی مماس با توده میرسید. رأس هرم قدرت متناسب با اشرافیت خود معمولا نوعی بهسازی در فرهنگ رفتار کلامی و آداب معاشرت را گسترش میداد که لایه به لایه روی پلههای هرم اجتماعی مؤثر واقع میشد. تبادل فرهنگی در هرم قدرت سیاسی یا دولتی، مثل دیگر کشورهای سامانیافتهی جهان بود. تشکل روحانیت اما برعکس آن تماس بیواسطه با تودهی مردم دارد. روحانیون با توده در تماس هستند و توده را مستقیما مخاطب قرار میدهند و نیز از جانب آنها سخن میگویند. روحانیت زبان تودهفهم بکار میبرد و زبان توده را میفهمید و با توده در تبادل فرهنگی مستقیم قرار دارد. این دو گروه از مردم، همدیگر را بیش از همه زیر تأثیر میگیرند و با هم تبادل همه جانبه در نوع کنش و واکنش کلامی و عملی دارند. قدرتگیری روحانیت با به میدان کشیدن تودهی مردم، جامعه را جولانگاه فرهنگ عامه کرد. فرهنگ تودهها مکمل فرهنگ روحانیت حاکم شد و این دو فرهنگ جاری جمهوریاسلامی را ساختند.
بدرفتاری و نابهنجاری کلامی حکومت و دولت ایران با مخالفان و نیز در مناسبات با دولتهای دیگر به یک آسیب هولناک بدل شده است. کاربرد مداوم واژهی دشمن، دشمن اعلام کردن دیگران بدون محاسبهی تأثیر دشمنساز آن، نسبت دادن واژهی خائن و جاسوس به نیروهای دموکرات، رعایت نکردن قوانین و مقررات و عرف حرفهای در گفتانوشت رسمی سیاسی. توهین، دشنام، تحقیر، عریانگویی و هرزهگویی، بهویژه در برخورد با زنان کشور، این همه، یک فرهنگ کلامی خارگونهی خوارکننده، پدید آورده است. فرهنگی که برازندهی نام فروهنگ است.
رفتارشناسی نیروهای سکولار دموکرات
میگویند:
هر چه بگندد نمکش میزنند
وای بروزی که بگندد نمک
در آشوب فرهنگی و رفتاری پدید آمده، امید جامعه بیشتر به کنشگران پیشرو فرهنگی و سیاسی است. با این امید که این نیروها سرمشقی برای نجات جامعه باشند و مبارزهای جدی را برای مهار فروهنگیها پیش ببرند. اما، به موازات کوشش مثبت این جریان، خود نیز تحت تأثیر قرار گرفته و دچار لغزشهای جدی از رفتار مبتنی بر رعایت حقوق و قانون و عرف میشود.
نخست این که، اپوزیسیون دموکرات و پیشرو در مبارزه با حریفان حکومتی گاهی دچار لغزش میشود و رفتاری در پیش میگیرد که آن حریفان در مقابل او دارند. از آن موارد است؛ بدپنداری مطلقگرایانه، دشمنپنداری مطلقگرایانه، مبالغه در جنبههای منفی، نهانکاری در جنبههای مثبت. تبلیغات بیپایه، دروغگویی، استفاده از تهمت و افترا و رفتار کلامی نامناسب. توسل به افراط و تفریط و مبالغه سبب هموار کردن راه این تندرویها در کل جامعه میشود. اگر در تبلیغات علیه حریف حکومتی شمار هزار زندانی را به ده هزار افزایش دهیم و یک کشته را ده کشته بگوییم، با این کار خود سقف عادت جامعه برای تعداد زندانی و اعدامی را بالا میبریم. اگر ما هزار بار به مردم بگوییم که تعداد زندانیان سیاسی هزار نفر است و زمانی معلوم شود که تعداد واقعی پانصد نفر بوده است، آنوقت بهلحاظ روانی عمل رژیم سبکتر به نظر میآید و ما مقصر میشویم. نباید جامعه را عادت داد که بر مبنای شمار زندانیان و اعدامیان عکسالعمل نشان دهد. باید جامعه را آموزش داد که نسبت به حداقل زندانی و اعدامی به شدت عکسالعمل نشان بدهد. جامعه نباید بر پایه مقدار جرم بلکه بر پایه ارتکاب و کیفیت جرم نظر بدهد. کمیت باید ثانوی باشد.
دوم اینکه، بخش بزرگی از اپوزیسیون دموکرات، توانایی یا میل آن را ندارد که به دقت حدود رژیم را از حدود کشور متمایز کند و گاهی بگونهای با رژیم دیکتاتوری مبارزه میکند که عملا درگیری با کشور است. این لغزش خصوصا آنجا که به امر پدافند کشور بر میگردد بسیار آشکار است. ما بهندرت نیرویی از جنبش دموکراسی را میبینیم که از حق کشور برای تجهیز به پدافند پیشرفته دفاع کند. چنین لغزشی ریشه در دو عامل دارد، یکی کاستی در مسئولیت، دیگری نایستادن در جایگاه فرضی مسئول کشور یا مسئول کل. سیاستپردازی حرفهای و جدی برای کشور بدون ایستان در جایگاه فرضی مسئول کل، دشوار است.
جنبهی دیگر، بدرفتاری کلامی دموکراتهای سکولار در مناسبات درونی جنبش خود است. در این زمینه، شبکهی روحانیون در قیاس با دیگر نیروهای جامعه، در روابط درونی با احتیاط بیشتری با هم برخورد میکنند. هیچ گروه اجتماعی دیگری مثل ملاها به گرهخوردگی منافع فردی با حرمت صنفی آنان واقف نیست. نیروهای چپ در این زمینه گویا در آخر صف هستند. در واقع هراندازه یک جریان سیاسی اجتماعی کمتر برای منافع خود و بیشتر برای آرمانهای خود باشد به همان اندازه قاطعتر با ضعفهای خود روبرو میشود و در مناسبات درونی بیپرواتر برخورد میکند.
همانگونه که پیش از این گفته شد، رفتار کلامی مثل سناریوی رفتار عملی است. یعنی، بدرفتاری گفتاری و نوشتاری و نموداری معمولاً معطوف است به قصد و میل واقعی عامل در رابطه با مخاطب خود. از این رو، برخوردهای نامناسب و گاه مخرب کلامی، فاش میکنند که مرتکبان تا چه اندازه برای مخاطب خود بدخواه هستند و تا چه حد از ادعاهای دموکراتیک دور شدهاند. در اینجا، رفتارهای بد و نابهنجار در مناسبات نیروهای سیاسی سکولار دموکرات را در دو زمینهی حریم قانونی و حریم خصوصی بررسی میکنیم.
تعرض به حریم حقوقی
منظور از حریم حقوقی در اینجا حدود یا محدوهایست متعلق به یک عامل حقیقی یا حقوقی که طبق قانون و عرف مورد حمایت است و تعرض و تجاوز به آن مجاز نیست. در جامعهی مدرن و دموکراتیک معاصر، حقوق انسانی و اجتماعی انسانها توسط مجموعهای از قوانین و مقررات مشخص و محافظت میشود که میتوان آن را حریم حقوقی یا حقوق محافظت شدهی انسان نامید. تعرض و تجاوز به این حریم جرم است و انسان متمدن در مناسبات با دیگر انسانها باید بر این امر آگاهی داشته و آن را رعایت کند. شاخصترین نمودار حقوق انسان معاصر، اعلامیه جهانی حقوق بشر است. امروزه سنگبنای دموکراسی تأیید و رعایت این منشور درخشان است. تأیید و رعایت مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر هم توسط حکومتها و دولتها ضروری است و هم توسط گروهها و جریانهای سیاسی و نیز توسط هر فرد در مناسبات با افراد دیگر. افزون بر این، در هر کشور دموکراتیکی، مجموعهای از قوانین حقوق شهروندان را مشخص و محافظت میکنند. یک فرد دموکرات علاوه بر منشور جهانی حقوقبشر، باید از حقوق انسانها در چارچوب قوانین دموکراتیک مطلع باشد و با هر انسانی مطابق قوانین دموکراتیک برخورد کند. وقتی یک فرد دموکرات در کشوری با حکومت استبدادی مثل ایران زندگی میکند و یا تابعیت چنین دولتی را دارد، باید خود را موظف بشناسد که هم در مبارزهاش برای دموکراسی و هم در مناسباتش با مجموع نیروهای سیاسی و شهروندان آن کشور، همخوان با منشور حقوقبشر و قوانین دموکراتیک برخورد کند. حتا وقتی یک رژیم مستبد با ما برخورد نادموکراتیک دارد، واکنش ما در برابر آن و مبارزه ما با آن، باید با اصول و قوانین دموکراتیک همخوانی داشته باشد. ما نمیتوانیم چون رژیم توسط عمال خود ما را شکنجه میکند، متقابلا تهدید به شکنجه و یا انتقام کنیم. ما باید علیه شکنجه و بدرفتاری و عمل نامنطبق بر قوانین دموکراتیک باشیم و چنین کاری تنها وقتی واقعیت دارد که کوشش ما از راه دموکراتیک و انسانی باشد. ما نمیتوانیم به صورت شخصی یک جنایت را ببخشیم یا مقصر را قصاص کنیم. نمیتوانیم بگوییم میبخشیم یا فراموش میکنیم یک جنایت را. این ما نیستیم که کشته شدیم و نمیتوانیم آن را که کشته است، ببخشیم یا فراموش کنیم. قانون باید در این مورد قضاوت کند. قانون دموکراتیک! با این توصیف، نگاهی به رفتار و هنجارهای کلامی و عملی نیروهای سیاسی سکولار دموکراتیک ایران نشان میدهد که آنها در مبارزه خود و در مناسبات با یکدیگر در بسیاری موارد، هنجارهای قانونی را رعایت نمیکنند و مجرمانه رفتار میکنند. در منشور حقوق بشر نوشته است:
«ماده ۶- هرکس دارای این حق است که شخصیت حقوقی او در همهجا مراعات گردد.»
بر این پایه، ما موظف هستیم که تمام حقوقی را که این منشور و قوانین دموکراتیک دیگر برای انسان قائل هستند، رعایت کنیم و عدم رعایت آنها قانون شکنی است و قانون شکنی جرم است. این منشور میگوید:
« ماده ۱۱- الف) هرکس متهم به ارتکاب جرمی باشد، تا وقتی تقصیر او طی محاکمهی علنی که در آن هرگونه تضمین ضروری برای دفاع تامین شده باشد، قانوناً به ثبوت نرسد، بیگناه محسوب میشود.»
پس، افراد و گروههای سیاسی که فرد و یا گروهی را به خیانت، جنایت، ارتکاب جرم، همکاری با ولایت فقیه، همیاری با سلطنت، جاسوسی برای بیگانگان، لودادن افراد، فاشکردن اسرار و غیره متهم میکنند و خودسرانه اتهام را بصورت جرم اعلام میکنند و بدون هر بررسی و دادرسی، کیفر صادر میکنند، خود قنان را نقض میکنند و این جرم است. وارد کردن چنین اتهامات سنگین و هولناکی به فرد یا گروه سیاسی، بدون حداقل بررسی و دادرسی در یک دادگاه رسمی و قانونی، مردود و محکوم است. افراد سیاسی مدعی دموکراسی و حقوقبشر اگر خود را به منشور حقوقبشر و یک قانون دموکراتیک متعهد میدانند در آن صورت نمیتوانند بدون دلیل و رسیدگی و دادرسی کسی را به ارتکاب چنین جرمهای سنگینی متهم کنند. این کار میتواند هراس افکنی برای پیشبرد امر خود باشد. نوعی رفتار تروریستی در کلام.
آزادی عقیده و بیان، آزادی سیاسی، آزادی گزینش حزب و جبههی سیاسی، اینها در همهی قوانین دموکراتیک تأمین شده و مورد حمایت هستند و منشور حقوقبشر نیز از چنین حقوقی پشتیبانی میکند. بر این پایه، هر فردی میتواند هم هوادار پادشاهی باشد و هم هوادار جمهوریاسلامی یا سوسیالیسم و کمونیسم یا آنارشیسم. افراد این حق را دارند. آنچه آنها مجاز به انجامش نیستند، نفی دموکراسی و حقوق دموکراتیک دیگران به خاطر دفاع از یکی از این گرایشهاست. پس، اگر کسی براستی دموکرات و متعهد به حقوق دموکراتیک افراد و گروههای سیاسی باشد، نمیتواند گزینش هیچکدام از این گرایشها را جرم اعلام کند و یا طرفداران این گرایشها را بدون دادرسی، خائن یا دشمن مردم اعلام کند. چنین کاری انگشت اتهام را به سوی متهم کننده برمیگرداند.
موضوع قابل تأکید دیگر این است که؛ افراد و گروههایی که در یک کشور دموکراتیک زندگی میکنند، موظف هستند مناسبات با دیگر افراد و گروههای سیاسی و غیرسیاسی را، اعم از ایرانی یا تبعهی کشور میزبان، در چارچوب و طبق قوانین همان کشور تنظیم کنند. مبنا قرار ندادن قوانین دموکراتیک کشور میزبان در مناسبات با افراد و گروهها، عملی غیرقانونی است. اینکه یک ایرانی مقیم و یا تبعهی آلمان یا فرانسه، در مناسبات با ایرانیان مقیم و تبعهی آن کشور، خودسرانه و یا طبق قوانین ایران برخورد کند، جرم است. این خود محکمترین دلیل نادموکرات بودن فرد است. اگر به کسی گفته شود که او عامل دستگاه اطلاعات جمهوریاسلامی است، متهم کننده باید فکر آن را کرده باشد که در دادگاه اروپایی چگونه و با کدامین اسناد میخواهد از این ادعای خود دفاع کند. از سوی دیگر، هر ایرانی و گروه ایرانی مقیم یک کشور دموکراتیک موظف است که به کمک قوانین کشور میزبان از نقض حقوق شهروندان ایرانی جلوگیری کند. به بیان دیگر، آن ایرانی که در حق خود نقض قانون را میبیند اما برای جلوگیری از آن به نهادهای قانونی رجوع نمیکند، در حد خود بزیان دموکراسی و بزیان آموزش دموکراسی به مردم خود عمل میکند. در یک جمله، ایرانی اگر به شکل غیر قانونی متهم و مجرم اعلام شد، باید بیدرنگ به نهاد قانونی شکایت کند و خواهان دادرسی شود، مگر اینکه فرد خاطی به گونهای روشن خطای خود را جبران کند.
تعرض به حریم خصوصی
در اعلامیه جهانی حقوق بشر نوشته شده است:
«ماده ۱۲- زندگانی خصوصی یا امور خانوادگی یا محل سکونت و یا مراسلات کسی نباید در معرض دخالت خودسرانه واقع شود. نیز به حیثیت و حسن شهرت هیچکس نمیتوان حمله کرد. هرکس حق دارد در اینگونه دخالتها یا اینگونه تجاوزها، از پشتیبانی قانون برخوردار باشد.»
همهی بدرفتاریهایی که فضای روانی و از آن طریق، وضعیت جسمی کسی را هدف قرار میدهند، تعرض به حریم خصوصی هستند. بدگویی، تخریب شهرت و حیثیت افراد، متهم کردن شخصی و خانوادگی افراد با هدف آسیبرسانی معنوی یا مادی، رسواگری، افشاگری، تهمت، افترا، تحقیر، تهدید، دشنام، هرزهگویی، طنز زرد، شوخی زرد، کنایه زرد و هر کنش دیگری که فضای فکری و روانی شخص را هدف قرار دهد و به او آسیب برساند از زمرهی تعرض به حریم شخصی یا خصوصی هستند. تعرض و تجاوز به حریم خصوصی افراد، از جمله در میان کنشگران مدعی دموکراسی و حقوقبشر چنان شدید است که به یک سم در فضای سیاسی بدل شده است.
خوشبختانه بخشی از جامعهی روشنفکری ایران به بیماری عدم رعایت، بسیار واقف است و بهسهم خود برای مداوای آن تلاش میکند. یک نمونه برجستهی روشنگری روشنفکران ما علیه تعرض به حریم خصوصی، فیلم فروشنده اثر آقای اصغر فرهادی است. کارگردان و سناریست این فیلم جوانب گوناگونی از تعرض به حریم خصوصی را نقد و انتقاد کردهاند. بالاترین فراز حادثه در این فیلم، در باز و ورود غیرمجاز است. آیا اگر در حریم خصوصی کسی باز باشد، ورود غیرمجاز آزاد است؟ پاسخ فیلم معلوم است. این «در بسته» نیست که نقش اصلی را در حفاظت از حریم خصوصی بازی میکند. قانون و رعایت قانون، حرف اول را باید بزند. در مسیر داستان فیلم میبینیم که جا به جا حق انسانها، حریم خصوصی انسانها، بیرحمانه و غیرمسئولانه مورد تعرض قرار میگیرد. وسایل زندگی مستأجر پیشین خانه جلو در جمع شدهاند. آیا کسی مجاز است که برای کنجکاوی آنها را وارسی کند؟ نه! اما میبینیم در باره این که کی قبلاً در این خانه زندگی میکرد و چگونه انسانی بود، خیالپردازیهای بسیار منفی صورت میگیرد. میبینیم قهرمان مرد فیلم، نسبت به کسی که برای او خانه تأمین کرد، با بدبینی خیالپردازی میکند و میخواهد سر از مناسبات خصوصی او درآورد. علیرغم وضعیت روانی و مخالفت زن، کنجکاو میشود که در آن حمام با زن چه رفتاری شده است. قهرمان فیلم که سخت از تعرض پیرمرد به حریم خصوصی خانوادگیاش رنج میبرد، با دشنامهای خود به حریم خصوصی پیرمرد تعرض میکند و در نهایت، میبینیم که قهرمان مرد فیلم میخواهد تعرض پیرمرد به حریم خصوصی خانوادهی خود را متقابلا با تعرض به حریم خصوصی او جبران کند و از طریق افشای رازهای او، همسر وی را از وی متنفر کند. در یک جمعبندی کلی میبینیم، نابغهی ارجمندی که نامش اصغر فرهادی است، چگونه با حداکثر ظرافت نشان میدهد که مرد (شوهر زن آسیب دیده) خود را مالک حریم خصوصی زن میداند و بدون توجه به خواست زن برای عفو پیرمرد، میخواهد انتقام بگیرد و وقتی با مانع برخورد میکند، با سه تعرض به حریم شخصی مرد، یعنی با توهین، سیلی زدن و دادن پول و بسته بدست او، انتقام خود را میگیرد.
حق با کیست؟ حق با زن است که شکستن حریم خصوصی خود را با شکستن حریم خصوصی پیرمرد پاسخ نمیدهد؟ یا حق با مرد اوست که تعرض را با تعرضی بدتر پاسخ میدهد؟ ما در کجا ایستادهایم؟ اگر دروازهی حریم شخصی یک کنشگر سیاسی مخالف ما باز بود، مثل آن پیرمرد مفلوک دزدانه وارد میشویم، تا به حیثیت و آبروی او ضربه بزنیم؟ یا دلسوزانه در باز را بدون نگاه به درون میبندیم و نشان میدهیم که عظمت مبارزهی ما بیش از آنست که به حقارت دزدی از حریم خصوصی دیگران متوسل بشویم. آیا ما در حریمهای خصوصی را باز میکنیم تا مدرک سیاسی جمع کنیم؟ آیا ما تعرض به حریم خصوصی را با تعرض متقابل پاسخ میدهیم؟ آیا ما فکر میکنیم تهاجم به حیثیت انسانها هم جزیی از مبارزهی ماست؟
ما نمیتوانیم به چنین پرسشهایی تنها با حرف جواب بدهیم. اگر از گذشته بگذریم، کارنامهی اکنون و آیندهی ما باید ثابت کند که رفتار ما و پاسخ تأیید شده با عمل ما چگونه است. برای ما که در کشورمان همچنان قانون و قانونیت آرزوی اول است، رعایت قانون دموکراسی مهمترین گام برای حرکت بسوی دموکراسی است.