۱- مقدمه
دوستان عزیز دست اندرکار ماهنامه میهن موضوع این شماره را به نوع «ارتباط» اپوزیسیون ایرانی با نهادها و قدرت های خارجی و همچنین رسانه هایی که عمدتا یک دولت خارجی امکانات آن را تامین میکند، اختصاص داده اند. طبعا با توجه به تشدید تنش ها بین ایران و قدرت های خارجی و در راس آنها آمریکا و نیز مواضع متفاوت اپوزیسیون ایرانی در رابطه با سیاست خارجی ایران و نیز نوع و حد دخالت این قدرت ها در سرنوشت کشور ما، پاسخهای متفاوتی نیز از سوی نیروهای اپوزیسیون و احزاب و سازمان های سیاسی تا بهحال به این موضوع داده شده است. اما در این جا بیشتر هدف مرور و بازخوانی تحلیلی – انتقادی برای روشن شدن بعضی از ابهامها و پاسخی به سوالات مشخص مطرح است و من بنوبهی خودم تلاش می کنم تا به این موضوع بپردازم.
۲- استقلال
سوال مطرح شده بر سر رابطهی اپوزیسیون ایرانی با «قدرت»های خارجی و نگاه ما به این مساله، قطعا با مسالهی «استقلال» – که به قول دوستان ماهنامهی میهن «همواره یکی از مباحث ریشهدار میان فعالان ایرانی و به طور کلّی در فرهنگ سیاسی سرزمین ما بوده که در گذر زمان چالشها و نگرشهای مختلفی را از سر گذرانده است» – تماس پیدا می کند.
منافع ملی کشورها همواره به شکلی با مساله «استقلال» گره خورده است. به شکلی که در بسیاری از کشورها، مبارزه با قدرتها و استعمار خارجی، یکی از مهمترین عرصه های مبارزات نیروهای مترقی و میهن پرست محسوب می شده است. در ایران نیز، استعمار روس و انگلیس از سویی و سپس دخالت آمریکا بهعنوان امپریالیسم تازه به قدرت رسیده در کودتای ۲۸ مرداد از سوی دیگر، یک نوع بدبینی را به قدرت های خارجی و بیش از همه به کشورهای غربی، در حافظهی ایرانیان و از جمله روشنفکران جا انداخته است. علیرغم اینکه چهرهی جهان در دهه های اخیر کاملا دگرگون شده است، اما ردپای این حافظهی تاریخی را هنوز هم می توان در برخوردها از جمله به رسانه های خارجی دید. اما این نوع نگرش بدبینانه یک روی سکه است. نگرشی که به هر چیزی که کمترین تماسی با یک رسانهی خارجی پیدا کند با دیده شک و تردید نگاه میکند. روی دیگر سکه اما، طرفداران دیدگاهی است که با اعتقاد به اینکه «هدف وسیله را توجیه می کند»، حتی حاضرند به لابی گری در بین دولت های خارجی به قیمت زیرپا گذاشتن منافع ملی کشور دست بزنند و هیچ ابائی در دعوت از آنها برای دخالت حتی نظامی در سرنوشت آن ندارند.
اما به نظر من باید در تقابل با هر دو نگاه افراطی، با توجه به تغییر بلوک بندی های قدیمی، ایجاد بلوک بندی های جدید و مساله جهانی شدن، بازتعریفی از مساله استقلال و تنظیم روابط کشورها با هم داشته باشیم.
در دوران انقلاب ۵۷، یکی از شعارهای اصلی مردم با واژهی «استقلال» شروع می شد و آن بیشتر به معنای استقلال از دو قطب جهانی آن دوران بود. با از هم پاشیدن بلوک شرق و سیستم حاکم بر آنها و ورود به دوران جهانی شدن، دیگر چنین تعریفی پاسخگوی شرایط فعلی نیست.
بهدنبال جهانی شدن و وابستگی هرچه بیشتر کشورهای جهان به یکدیگر و ادغام آنان در بازار جهانی، دیگر «استقلال» کشورها در زمینهی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره، الزاما ضامن منافع ملی آنها نیست. اگر زمانی هر کشور تلاش داشت تا با استقلال کامل از جمله در زمینهی کشاورزی و تامین مایحتاج عمومی مردم خود، ریسک وابستگی به کشورهای دیگر را پائین بیاورد، امروزه بخش اصلی تامین این مایحتاج، از طریق واردات محصولات کشاورزی، گوشت، و سایر محصولات مصرفی مثل شیر خشک و دارو و غیره صورت می گیرد. اگر زمانی سرمایه داری ملی در درجه اول به فکر سرمایه گذاری های اساسی در کشور برای رشد اقتصادی و ایجاد کار بود، امروزه سرمایه به دنبال مراکز ارزان نیروی کار و یا گریز از پرداخت مالیات در گردش است و انتقال سرمایه به کشورهای دیگر و بیکاری بخش بزرگی از مردم کشور مربوطه، مانعی در هرچه دورتر شدن تولید از مرزهای داخلی نیست. اگر زمانی سرمایه حرف آخر را می زد، امروز کمیت و کیفیت نیروی کار حداقل به همان میزان نقش بازی می کند. کشورهای صاحب مواد خام که از نیروی انسانی متخصص و تکنیک لازم برخوردار نیستند، آن را به قیمت ارزان می فروشند و فرآوردهی آن را که با تکنیک بالا در کشورهای پیشرفته صنعتی تولید می شود، با چندین برابر قیمت وارد می کنند. پائین بودن سطح زندگی در این کشورها از سوئی و نبود امنیت اجتماعی و … از سوی دیگر، موجبات فرار مغزها و تراکم دانش و بهدنبال آن سرمایهی بیشتر را در کشورهای مشخصی در جهان فراهم آوردهاست و با تشدید این روند، وابستگی دو و چند طرفه کشورها به یکدیگر، هرچه بیشتر می شود و تبعیت از یک قانون جهانی در روابط بین کشورها، بیش از پیش اهمیت می یابد و زیر پا گذاشتن این قوانین نوشته و نانوشته از سوی یک کشور، موجبات تنبیه و تحریم آن را از سوی سایر کشورها بهدنبال دارد.
از سوی دیگر، به دنبال جهانی شدن سرمایه و بازار، ما شاهد جهانی شدن کار و مبارزه برای دستیابی به حقوق مشترک، توسط شهروندان جهان هستیم. مبارزات جهانی اتحادیهها و سندیکاها بهطور گسترده و نیز مبارزات مدنی برای حقوق زنان، کودکان، دگرباشان جنسی، مبارزه برای بهبود محیط زیست، مبارزه با فقر و بیماری، صف بندی های جدیدی را شکل داده است و با کمرنگ شدن نقش مرزهای جغرافیایی در معادلات جهانی، اهمیت اردوی مشترک برای تلاش در راه جهانی بهتر در مبارزه ای گسترده، هرچه پررنگ تر شده است.
بهنظر من بر مبنای این نوع نگاه به مسائل جهانی و تعریف از واژه «استقلال»، – که البته در بین نیروهای مختلف اپوزیسیون ایرانی بر سرش اختلاف نظر وجود دارد- میتوان چگونگی رابطهی نیروهای اپوزیسیون با دولتها و «قدرت»های خارجی، نهادهای مدنی و رسانهها را نیز تعریف کرد.
۳- «ارتباط» فعالان سیاسی و مدنی با دولتها و «قدرت»های خارجی
ما بهطور مشخص شاهد مواضع متفاوتی از سوی نیروهای مختلف اپوزیسیون نسبت به مساله دخالت قدرت های خارجی بوده و هستیم. این موضعگیری ها نیز نه فقط در نگاه به سیاست خارجی، بلکه در عین حال بسته به موضع و نگاه هر نیرو نسبت به مساله اعمال قدرت و نوع سیاست در داخل کشور، متفاوت است. نیروهایی از اپوزیسیون که طرفدار حکومتی برآمده از خواست و ارادهی مردم هستند و معتقد به تعیین سرنوشت مردم به دست خود آنها و نمایندگانشان در احزاب سیاسی و تشکل های مدنی می باشند، طبعا با دخالت قدرت های خارجی در این تعیین سرنوشت، مخالف هستند. از سوی دیگر ما شاهد موضع گیری هایی از سوی بخشی از اپوزیسیون ایرانی نیز بوده ایم، که به جمهور مردم و تعیین سرنوشت آنها به دست خویش اعتقاد چندانی ندارند و از این رو حتی دخالت نظامی دولت های دیگر در سرنوشت مردم را برای تغییر حکومت جمهوری اسلامی توجیه کرده و می کنند که البته این موضع گیری خوشبختانه شامل اقلیت کوچکی از اپوزیسیون می باشد.
به نظر من درست بودن یا نبودن برقراری رابطه اپوزیسیون با «قدرت»های خارجی، بستگی به میزان این «ارتباط» دارد. مادام که این ارتباط منجر به زیر پا گذاشتن منافع مردم، امنیت ملی و حقوق آحاد جامعه نشود، مجاز است. اما همانطور که قبلا هم گفتم، آنجا که استفاده از هر وسیلهای برای گذار از جمهوری اسلامی توجیه شده و حتی از حملهی نظامی توسط دولتهای جهانی نیز برای به زیر کشیدن آن حمایت شود، نه به لحاظ اخلاقی و نه سیاسی پذیرفتنی نیست. به نظر من نیروهای اپوزیسیون در صورتی که بخواهند با احزاب بعضا در قدرت و یا دولت ها به طور مستقیم ارتباط برقرار کنند، باید این روابط کاملا شفاف بوده و محتوای آن در خدمت مبارزات مردم و برای رسیدن آنها به خواستهایشان باشد. در رابطه با همکاری با آنها نیز، معتقدم که می تواند به تضاد منافع منجر شود، بنابراین با آن مخالفم.
در رابطه با کمک گرفتن از دولت ها برای ایجاد رسانهها نیز، معتقدم که این دولتها و قدرتها بدون شرط و شروط امکاناتی را در اختیار اپوزیسیون قرار نخواهند داد. هیچ دولتی منطقا اگر خواهان تغییراتی در کشور ما نیز باشد، حتی اگر این تغییرات بعضا با هدف برقراری دمکراسی در کشور توجیه شود، نمی تواند منافع خویش در این تغییرات را نادیده بگیرد و حاضر به دادن چنین کمکهایی بدون برآورده شدن اهداف و منافع خود نیست. منافعی که میتواند به معنای زیرپا گذاشتن حقوق مردم و کشور نیز باشد. بنابراین باید با این مساله نیز بسیار محتاطانه برخورد کرد و من ترجیحا با آن توافقی ندارم.
۴- «ارتباط» فعالان سیاسی و مدنی با نهادها و سازمانهای مدنی بین المللی
به نظر من باید تفاوت قائل شد بین گرفتن کمک از دولت ها با بهره برداری از امکانات نهادهای بینالمللی برای کمک به مبارزه جاری اقشار مختلف مردم در درون کشور. ما بارها شاهد موارد مختلفی بوده ایم که مثلا نهادهای بین المللی و یا مدنی در یک کشور خاص، از مبارزات زنان و مردان در ایران دفاع کرده اند. برای مثال پشتیبانی از مطبوعات آزاد و حقوق خبرنگاران و روزنامه نگاران، وکلا، زنان، کارگران، زندانیان سیاسی و فعالان مدنی در ایران از جمله از سوی سازمان های حقوق بشری، تشکل های مدنی و سندیکاهای کارگری در سراسر جهان.
بخشی از نیروهای اپوزیسیون ایرانی نیز سال هاست که تلاش داشته اند با استفاده از همهی امکانات جهانی، با ایجاد شبکه های سراسری و گره زدن مبارزات و تلاشهای خود، به مبارزهای سراسری، برای رسیدن به خواستهای انسانی و ایجاد دنیایی امنتر وعادلانه تر گام بردارند. این کار از جمله از طریق تماس با نهادهای حقوق بشری، سندیکاها و اتحادیهها، نهادهای مدنی بین المللی، گزارش دائمی از وضعیت و مشکلات اقشار مختلف مردم در کشور ما به آنها، توجه آنها را به مشکلات و بیحقوقیهای هر روزه جلب کرده و پشتیبانی آنان را از این مبارزات خواستار شوند. این پشتیبانی نیز از سوی دیگر باعث فشار آوردن به دولتهای مطبوع این نیروها، از جمله برای زیر فشار گذاشتن جمهوری اسلامی در حفظ حقوق آحاد ملت ایران شدهاست.
ما نه تنها باید از چنین پشتیبانیهایی استقبال کنیم، بلکه باید در عین شناساندن هرچه بیشتر وضعیت کشور و مبارزهی مردم علیه استبداد حاکم در جامعهمان در سطح جهان، به دنبال جذب چنین پشتیبانیهایی نیز باشیم. اپوزیسیون ایرانی نیز با درنظر گرفتن نقش این شبکه ها، باید در هرجا که ممکن است، در راه ایجاد این روابط و گسترش آن ها گام بردارد.
۵- رسانهها
رابطه با رسانههایی که اغلب تحت پوشش دولتهای مختلف هستند نیز، براساس همین سیاست تعریف می شود. واقعیت این است که بخش مهمی از نیروهای اپوزیسیون از داشتن رسانهی مستقل محروم هستند. علاوه بر آن، در ایران نیز همهی رسانههای مهم از صدا و سیما گرفته تا روزنامه های سراسری، تحت کنترل حکومت و اغلب در خدمت تبلیغ و ترویج نظرات و اهداف نیروهای حکومتی است. ما همچنین از آزادی مطبوعات و رسانه ها در ایران بی بهره هستیم. به همین جهت نیز کشش به منابع دیگر، از جمله رسانه های خارجی بسیار بالاست. همین رسانه ها نیز در عمل پرمخاطب ترین تریبونهای نیروهای اپوزیسیون برای رساندن صدا و پیام آنها به مردم هستند.
درعین حال باید توجه کرد که در کشورهای دمکراتیک برخلاف ایران، رسانهها عمدتا از استقلال نسبی برخوردارند، حتی اگر بودجهی آنها توسط دولت ها تامین شود. اما این امری است که حکومت های مستبد چه رژیم شاه و چه جمهوری اسلامی، نمیتوانستند هضم کنند. از آنجا که آنها رسانهها را زیر کنترل خود داشتند و دارند، رسانههای خارجی را نیز همواره نمایندهی دولت های آنها دانسته و بعضا با قائل شدن وزن غیر واقعی برای آنها، این رسانه ها را همواره پشتیبان اپوزیسیون و یک تهدید امنیتی دانسته و تبلیغات آنها را «جنگ نرم» علیه خود تلقی کرده اند. به همین جهت نیز نه تنها مسئولین حکومتی در طول حیات هر دو رژیم تمایل زیادی برای مصاحبه با این رسانه ها نشان ندادهاند، بلکه در دوره جمهوری اسلامی حتی بسیاری از آنها امکان داشتن دفتر در ایران را نیز ندارند. خبرنگاران این رسانه های و یا خانواده هایشان تحت آزار و اذیت قرار گرفته و یا کسانی که با این رسانه ها مصاحبه می کنند، دچار مشکل می شوند و باید بابت آن هزینه پرداخت کنند.[1]
این نوع نگاه نسبت به رسانه های خارجی و تبلیغ و ترویج آن در طول دههها، تاثیرات خود را روی افکار عمومی و اپوزیسیون نیز باقی گذاشته است. بهطوری که حتی بخشی از اپوزیسیون استفاده از این رسانهها را بهعنوان تریبون نفی میکند. البته این امر هیچگاه مانع از این نشده است که چه در دوران انقلاب ۵۷ و چه در حال حاضر، منبع اصلی خبررسانی به مردم نه رادیو و تلویزیون ملی ایران، بلکه رسانه های فارسی زبان بین المللی باشند. جایگاهی که با توجه به میزان فضای باز سیاسی در ایران و یا بسته تر شدن آن در طول چهل سال حیات جمهوری اسلامی نیز، علیرغم فراز و نشیب ها تغییر چندانی نکرده است. آنچه که روشن است، تا زمانی که آزادی مطبوعات در ایران وجود نداشته باشد، همواره رسانههای فارسی زبان در خارج از ایران، نقش اصلی را در انتقال اخبار و نظرات اپوزیسیون بازی خواهند کرد.
به نظر من نیروهای اپوزیسیون درعین استقبال از دعوت این رسانه ها برای اعلام نظرشان، باید همواره خواستار این باشند که این رسانه ها امر بی طرفی را در انتقال مواضع و نظرات آنها رعایت کنند. بنابراین به نظر من تنها خط قرمز ما این است که آیا نیروهای اپوزیسیون از این تریبون مواضع خود را بیان می کنند، یا اینکه مجبور می شوند برای پخش مواضعشان از رسانهی مورد نظر، به خودسانسوری دست بزنند و بر شروطی گردن بگذارند که مغایر با پرنسیب های آنان از سوئی و منافع ملی از سوی دیگر است.
در عین حال باید گفت که امروزه با وسیع شدن امکانات ارتباطی از طرق مختلف در شبکههای اجتماعی، این رسانهها دیگر بهعنوان تنها امکان تبلیغی مطرح نیستند. اپوزیسیون می تواند با درسگیری از تجارب تاکنونی و بهره گیری از همکاریهای گسترده تر نیروهای متخصص، تلاش کند تا ضمن استفاده از این رسانه ها، به تقویت و گسترش رسانههای مستقل خود بپردازد و با بالا بردن کیفیت کار رسانهای، با توجه به نقش روزافزون رسانهها و شبکههای اجتماعی در ترویج و تبلیغ نظرات و اهداف خویش، نقش درخور خود را در این زمینه ایفا کند.
[1] نگاه کنید به مصاحبه بی بی سی با آقایان داریوش همایون و نامور حقیقی در رابطه با نگاه شاه و جمهوری اسلامی به رسانه های خارجی از جمله رادیو بی بی سی. داریوش همایون در این مصاحبه از جمله می گوید «آنچه که بود وحشت شدید از بی بی سی بود. که درمورد خود شاه دیگر به حد پارانویا رسیده بود و دیگران هم فکر میکردند که انگلیسها پشت خمینی است پس کار دیگر تمام است.»
http://www.bbc.com/persian/iran/2010/12/101230_l10_pejvak_bbc_persian_70th