مقدمه
واکنش شبکه های اجتماعی به حوادثی که چندی پیش میان اسرائیل و فلسطینیها رخ داد برای برخی از مدافعان حقوق فلسطین شوک آور بود. شمار بسیاری از کاربران ایرانی نه تنها با قربانیان فلسطینی ابراز همدردی یا همدلی نمی کردند بلکه با حمایت مستقیم یا غیرمستقیم از اسرائیل، فلسطینیها را سزاوار چنین رفتاری می دانستند. این جمعیت که عمدتا از نسل جوان کشورمان هستند در ابراز مواضع شان، به روایت دیگری از تاریخ رویارویی میان اسرائیل و فلسطین استناد میکردند که بیشتر به روایت اسرائیلیها و در مواقعی حتی نیروهای دست راستیشان نزدیک بود. این روایت معمولا در رسانه های ایرانی امکان ظهور پیدا نمیکند زیرا بسیاری از منتقدان و مخالفان نظام کنونی ایران نیز با این روایت، بیگانه یا مخالفند. صرف نظر از اینکه سیاستهای جمهوری اسلامی تا چه اندازه نسل جدید را به روایت های «فلسطین محور» بی اعتماد کرده است، جا دارد مرور روایت های متضاد و «اسرائیل محور» هم در دستور کار رسانه های ایرانی قرار گرفته و در معرض نقد و بررسی قرار گیرد. آن روایت چیست و آن تاریخ کدام است؟ کاربران جوان ایرانی از کدام ادعاها تاثیر پذیرفته اند و آنها را باور کرده اند؟ این مقاله، هم در شکل و هم در محتوا بنا دارد ماجرا را از چشم اورشلیم گزارش و داوری کند نه از چشم بیت المقدس و از همین چشم به نقش ایران در این پرونده پیچیده تاریخی بپردازد.
اورشلیم، نامی به ماندگاری تاریخ که از شهری باستانی سخن می گوید و یادآور جنگ ها و صلح های بسیار است. شهری که بارها محاصره گردیده، ساکنان آن رانده شده و هر قدرتی در جهان، ادعای قیّمومیت آن را داشته است.
شهری که امروز ساکنانی متفاوت دارد، از یک سو عرب های فلسطینی که در فقر، بیسوادی، تحجر دینی و تعصبات ملی و مذهبی گرفتار شده اند و نگاهشان به گذشته است و از سوی دیگر ملتی که با تلاش فراوان و طی یک دوره کوتاه از دل سرزمین های داغ و گرم فلسطین، مزارع و کارخانه ها و شهرهای پیشرفته ساخته اند.
در کرانه ای مردم هنوز در پی سرداران قادسیه عزاداری می کنند و در کرانه ای دیگر، مردمی با کشوری دموکراتیک، صاحب تکنولوژی به ساخت و ساز و پیشرفت می اندیشند.
این تفاوت در دو ملت نقطه شروع یک تنش طولانی بوده است، چرا که با حضور یهودیان مهاجر در اورشلیم یا همان سرزمین اجدادیشان، تلاش و کار و کوشش به همراه ورود تکنولوژی، همه چیز را دگرگون کرده است.
ابعاد یک تقابل
جنگ میان اعراب فلسطینی و اسرائیل بیش از آنکه مذهبی باشد، بیشتر بر نقاط ضعف و قوت آنها استوار است. ملت فلسطین با توجه به اینکه همیشه در اسارت کشورهای روم باستان، اعراب مسلمان و ترک ها و … بوده اند، در نداشتن یک حکومت مرکزی، همیشه وابسته به حمایت هایی خارجی بوده اند و هر از گاهی در پی غفلت حاکمان خارجی دست به اعتراض و شورش هم می زده اند.
این ملت در دل جامعه مسلمان پیشرفت چندانی نکردند؛ مزارع سنتی، تولید کالاهای دستی و کم ارزش، اقتصادی ضعیف و فرهنگی وابسته به دول خارجی اغلب مسلمان، آنها را به مصرف کنندگان ضعیفی تبدیل کرد که از خود چیزی نداشته و ندارند.
در مقابل، یهودیان مهاجر که روزگاری اجدادشان به زور از سرزمینهایشان اخراج شده و به دیار غرب و شرق رفته بودند، با شکل و رنگ دیگری از زندگی آشنا شدند و با بازگشت به سرزمین های اجدادی خود، تکنولوژی، سیاست، اقتصاد، دانشگاه و غیره را نیز به همراه آوردند و این همان جایی بود که نقطه تضاد و شکاف اصلی بین فلسطینی ها و یهودیان شکل گرفت.
فئودال های عرب ساکن در منطقه با دیدن توسعه مزارع و کارخانه های یهودی و رشد تولید محصولات کشاورزی، انتقال آب با روش های مکانیزه و کانال سازی های پیشرفته چه پیش از جنگ جهانی دوم و چه پس از آن، دست به تحریک مردم منطقه زده و پیشرفت یهودیان منطقه را تهدیدی علیه منافع خود در سرزمین های فلسطینی می دانستند.
رشد تولیدات کشاورزی و تسخیر بازار کمی و کیفی محصولات تولید شده توسط یهودیان، سرمایه داران عرب مقیم منطقه را به فکر مبارزه نه از راه رقابت اقتصادی، بلکه از راه تحریک شعارهای ملی و ناسیونالیستی انداخت و آن شد که نباید می شد.
این امر تا جایی پیش رفت که اولین رویارویی شکل گرفت و طی آن در شورش اعراب در سال ۱۹۲۹، ۱۳۳ یهودی و از جمله ۶۷ نفر در هبرون کشته شدند و این آغاز یک رویارویی جدی بود تا در پی آن انتقام جویان از هر دو سو وارد ماجرا شده و تا به امروز قتل از پی قتل و خونخواهی از پی خونخواهی ادامه یابد.
با این حال در تلاش دراز مدتی که توسط جوامع مختلف بین المللی صورت گرفت، امروز بخشی به نام تشکیلات خودگردان فلسطینی وجود خارجی دارد و مدعی یک کشور فلسطینی است. این تشکیلات، علی رغم حمایت های گسترده سیاسی و مالی کشورهای قدرتمند جهان، با توجه به همان روش زندگی در میان فلسطینیان، نتوانسته است در چارچوب مرزهای داخلی خود چهره ای از یک دولت ملت دموکراتیک فلسطینی ایجاد کند. تشتت و تفرقه و فساد سیاسی و اقتصادی و همچنین عادت به دریافت کمک های مالی و اقتصادی بین المللی و همچنین تعصب و سنت گرایی شدید در میان مردم، باعث شده است تا باز هم فلسطین کشور نشود و نتواند در مقابل اسرائیل به یک توازن صحیح و رقابت و صلحی پایدار برسد.
میراث و هویت تاریخی
و اما اورشلیم شهری با قدمت اولین تمدن های بشری که ساکنان کنعانی و یهود را می توان از اولین ساکنان آن بشمار آورد. شهری که این روزها بحث داغ محافل سیاسی، روشنفکری و خبری جهان را به خود اختصاص داده است.
این شهر اصالتا یهودی بوده و روزگاری اکثریت ساکنان آن یهود بوده اند و علیرغم یهود ستیزی تاریخی چه از نوع وسطایی آن و چه از نوع مدرن و امروزی، اصل موجودیت و نام اورشلیم باقی مانده است و هیچ عقل منصفی نمی تواند، میراث کهن و بزرگ اقوام واقعی آن در این منطقه را نادیده انگارد.
شاید به این دلیل است که نه مسلمانان و نه حتی حامیان غربی یهود، نمی خواهند اسرار پنهان در زیر معبد اورشلیم یا همان مسجد بیت المقدس بازکاوی شده و یا مورد جستجو قرار گیرد. چرا که بدون شک، اسرار و اسنادی تاریخی از میراث اولین پادشاهی یهودیان و حکومت و جامعه متمدن آنروز بر ملا خواهد شد و این شاید پایانی باشد برای تمام شدن قیّمومیت های خارجی و منطقه ای بر سرزمین اورشلیم و ساختمانی که مسلمانان بیت المقدس می نامند و یهودیان آن را بخشی از معبد بر جای مانده می شمارند. قیّمومیت هایی که خود داستانی به وسعت تاریخ بشر در خاورمیانه داشته و دارد.
قّیم هایی که خود را دایگان دو قوم فلسطین و یهود می دانند برای آنها دل می سوزانند و از جیب خود برای رفاه آنها هزینه می کنند. این دایگان عزیزتر از مادر، چنان محبت را در حق این دوملت تمام می کنند که به تعبیری پستان کمک های خود را در حلقوم فرزند خواندگان خود فرو کرده و تا مرز خفه گی آنها را تهدید می کنند. شاید اگر این قّیم ها یا دایگان عزیزتر از مادر نبودند این دو قوم، همانند سالهای دور، در کنار هم زندگی کرده و به این روز دچار نمی شدند.
در سرتاسر تاریخ، چه ۱۷۰۰ سال پیش از میلاد مسیح که مصریان خود را والی این منطقه دانسته و یهود را به اسارت بردند و چه آنروز که آشوریان در ۷۰۱ پیش از میلاد بر آن یورش بردند و چه بابلیان که در سال ۵۹۷ پیش از میلاد مسیح معبد سلیمان را آتش زده و نبوکدنصر اورشلیم را تسخیر کرد و پادشاه یهودیان زدکیا را اسیر نمود و چه یاری کوروش برای آزادی یهودیان و چه حمله روم و آوارگی یهودیان و ساکنان اصلی این سرزمین و دیگر جنگ ها و محاصره های تاریخی از عثمانی گرفته تا بریتانیا و غیره… تا به امروزهر قدرت جهانی خواستار قیّمومیت این منطقه و مردم آن شده است و این همان نقطه مصیبتی است که اورشلیم ماندگار را در دل بشریت داغدار کرده است.
و اما امروز پس از قرن ها و سالها زد و خورد و درگیری، قوم یهود با تلاش و کوشش شبانه روزی خود توانسته با وحدت میان تمام گرایش های یهودی، صاحب دولت، دموکراسی، دستگاه قضا و ارتش و دانشگاه و مجموعهای از نهادهای مدرن در داخل مرزهای خود باشد و امروز خواستار بازپس گیری شهر و میراث باستانی خود شده و دولت رسمی آن کشور با حمایت قدرتهای بزرگ جهان یا همان قیّم هایی از جنس مدرن و حامی حقوق بشر امروزی (یهودستیزان در گذشته تاریخی)، این امر را به واقعیت رسانده است.
در روز دوشنبه ۱۴ مه ۲۰۱۸ (۲۴ اردیبهشت ۹۷) ساختمان سفارت ایالات متحده آمریکا رسما در اورشلیم افتتاح شد و در همین روز باز هم اروشلیم داغدار درد دیگری گردید، از جنس خون و خشونت!
اتفاقی که ریشه آن را نه در ملت ضعیف و خسته فلسطینی می توان یافت و نه در جامعه مدرن و تمدن و دموکراسی اسرائیل، بلکه تنها دلیل آن را می توان در حس قیّمومیتی دانست که عده ای قدرت طلب در این منطقه دارند .
از یکسو غرب خود را قیّم ملت یهود می داند که سالها دستش به خون فرزندان و زنان و سالخوردگان آن آغشته بوده است و از سوی دیگر قدرت های اسلامی در پی رویاهای ناسیونالیستی، مذهبی و قومی خود هستند.
بخشی از غرب روزی به این نتیجه رسید که یهود ستیزی را باید به شکلی دیگر ادامه داد و با شعار دفاع و حمایت از ملت آن، دست به محاصره و جداسازی غیر محسوس به بهانه امنیت جوامع یهود در کشورهای غربی خود زد و با ایجاد حساسیت بیشتر و ساختن تافته ای جدا بافته در میان جوامع خود مدعی نجات آنان شد و از سوی دیگر سنگ حمایت و حقوق بشر برای فلسطینی ها را به سینه زده و رسانه های خود را به جان اسرائیلی ها انداخت! در سویی دیگر، جماعتی مانند “تازه عثمانی ها” در رویای بازپس گیری سرزمین های قدیمی و تسلط بر منطقه، ادعای نجات فلسطینی ها را داشته و روزی بر حسب نیاز با اسرائیل صلح کرده و روزی بر حسب ضرورت، با آن کشور از در ناسازگاری و خصومت در می آید و در این میان فلسطینی نمی داند باید بر روی آنها حساب باز کند یا خیر!
اینکه چقدر در اسلام به یهود پرداخته شده و لزوم جنگ و نابودی آنها مطرح شده است، مورد نظر این مقال نیست، که همت و نظر پیشکسوتان و صاحبنظران اسلام شناس را می طلبد، اما آنچه هر مسلمانی برای پاسخ دادن به سئوال تغییر قبله مسلمانان از اورشلیم به کعبه می شنود و می آموزد اینست که پیامبر اسلام بر نماز که حرمت بسیاری دارد ایستاده بود تا جبرئیل در بین دو رکعت نماز به او ندا داد که از اروشلیم چرخش کرده به سوی کعبه نماز را ادامه بدهد!
این که پیامبر چنین کاری انجام دهد و این که در میان نماز دستوری بر پیامبر مسلمانان می رسد و امر می کند که از این به بعد روی از معبد یهودیان برتاب و به کعبه نماز بگذار و اورشلیم را به یهودیان واگذار، تا مسلمانان از زخم زبان یهودیان که قبله مسلمانان را معبد خود می دانستند رها شوند، خود نشان می دهد که دفاع از بیت المقدس ریشه مذهبی نداشته بلکه ریشهای هویت گرایانه در میان اعراب داشته است.
قیّم های مسلمان در موضوع فلسطین نیز چهره هایی ناسیونالیست، و دیکتاتور بوده اند که طلایه دار آنها در میان ناسیونالیست های عرب، همان صدام حسین بود که خود را سردار قادسیه می نامید.
او سردار عربی بود که پس از اعدامش، بسیاری از فلسطینیها او را سردار شهید نامیده و سراسر مناطق و منازل خود را سیاه پوش کردند و چندین روز به عزا نشستند، هر سال در سالروز مرگش مراسم عزاداری برپا می کنند و برای آمرزش روح سردار ناسیونالیست خود، دعا میکنند.
نقش ناهمگون ایران
حال و اما در میان همه این موارد و حتی جدای از کشورهای مهم عربی که خود پرچمدار حرکت ناسیونالیسم عربی در منطقه خاورمیانه بوده و به طبع همنژآد و هم مسلک فلسطینیها بوده اند و براین اساس هم خواستار نادیده گرفتن کشوری با نام اسرائیل هستند، می توان از نظامی سیاسی و مذهبی دیگری در منطقه نام برد که آنرا با نام جمهوری اسلامی ایران می شناسند که از چهار دهه پیش پای بر عرصه مشکلات این منطقه گذاشته و به جمع قیّم های مدعی اروشلیم یا بیت المقدس وارد شده است.
کشور و ملتی که نه عرب است و نه رویای پادشاهی و امپراطوری بر این سرزمین را داشته است، نه دستی به یهود ستیزی آلوده کرده و نه لکه ننگ کوره ها و اتاق های گاز را بر دامن تاریخی خود دارد. بلکه سیاست مداران امروزی آن به عللی از جمله نداشتن کرسی رسمی میان قدرت های اسلامی و در اقلیت بودن جامعه دینی شیعی در جمعیت جهان اسلام، مجبور شده است تا با هویت دینی خود، به بهانه مذهب و نه ناسیونالیسم عربی و نه حقوق بشر، بلکه فقط با شعار اسلام، از ملتی دفاع کند، که در صف آرایی سالهای جنگ ایران و عراق در کنار دشمن ایران ایستاده است و بنابر برخی روایتها گاه حتی از پذیرفتن خون اهدایی ایران برای زخمی های خود حذر کرده است و با گرایش های سلفیستی و شیعیان ایران را «رافضی» میخواند.
قیّمومیت ایران، نه از منطق جوامع عرب برخوردار است و نه از شکل و شمایل حقوق بشری غرب بوده و این حضور نامتجانس، چنان بدقواره و نامناسب خودنمایی می کند که حتی در ماجرای پایتختی اورشلیم و غوغای آن، نمی توان چشم بر آن بست.
حضور فلسطینی هایی که به هر دلیل بمب های آتشزا به داخل خاک اسرائیل انداخته و یا سعی در تخریب موانع مرزی داشته اند، با پاسخ تند ارتش اسرائیل روبرو شده و تعداد بسیاری کشته و زخمی شدند؛ این رویداد به هر دلیل که رخ داده باشد، نشان می دهد که جایگاه دایه ای به نام ایران در این ماجرا کجاست! زیرا پاسخ اسرائیل به معترضانی که عمدتا روش اعتراض را در آتش زدن، چاقو کشیدن و یا زیر گرفتن عابران و تخریب معابر می دانند، دور از توقع نبود. شاید این کشور با اقدامات اخیر خود در سوریه و واکنش ضعیف ایران، از یک بابت خیالش راحت شده باشد که یکی از مدعیان منطقه غیر از شعار و نشان دادن سلاح های خود با نام نابودی اسرائیل در خاک خودش در غالب پروپاگانداهای تبلیغاتی، تهدیدی برای اسرائیل و ناجی برای قوم عرب فلسطینی هم نیست.
از یک سو شعارهای تند و تیز نظام سیاسی ایران علیه اسرائیل و کمک های مالی و معنوی به جریان های فلسطینی و حامیان آنها و از سوی دیگر عدم پاسخگویی به تعرضات اسرائیل به نیروهای ایرانی در منطقه، شاید نشان از ضعف شدیدی دارد که حاصل آن پس از چهار دهه دفاع از فلسطین، سکوت سنگین ایران در روز افتتاح سفارت آمریکا در اورشلیم باشد.
به هر حال در روزی که دنیا حرکت کرد و واکنش های جدی از سوی کشورهای مختلف دنیا چه دوست و چه دشمن اسرائیل مشاهده گردید، اما ایران با پرچمداری حمایت قاطع و خط مقدم مقاومت، در سکوتی سنگین، غیر قابل باور و چشمگیر، به محکوم کردن سرکوب معترضان آتش به دست فلسطینی بسنده کرد.
شاید بتوان این روز را نقطه عطفی در سنجش واقعی توان مقابله ایران با اسرائیل دانست.
روزی که اسرائیل اورشلیم را به واسطه انتقال سفارت آمریکا رسما پایتخت خود در جهان عنوان می کند، نظام ایران هم به عنوان دشمن درجه یک او، به نوعی سر در گریبان بود.
نه درد فلسطین، نه درد اسرائیل!
و سرانجام مشکلات اعراب فلسطینی و تمدن اسرائیل تا روزی که قدرتهای جهان و منطقه قصد دخالت در آن را داشته باشند، هرگز به پایان نخواهد رسید و مقصر اصلی این دعواها و جنگ و گریزها، حامیان دو طرف و آنهایی هستند که نه درد اسرائیل دارند و نه درد فلسطین، بلکه رویاها و نیازهای نژادپرستانه، قوم گرایانه، تعصبات مذهبی و حتی تداوم جنایات تاریخی خود را در این منطقه جستجو می کنند.
این قیّم مآبی ها در طول تاریخ نگذاشته است تا ساکنان و میراث داران تبعید شده آن در طول تاریخ، آب خوشی از گلویشان پایین برود.
اگر چه ملت اسرائیل در مقایسه با ملت فلسطین کمتر دچار گرفتاری قدرتها شده اند و خود در چارچوب مرزهای داخلی توانسته اند به یک تشکل و اتحاد جهت ساخت یک کشور، دموکراسی و تمدنی نوین برسند، اما ملت فلسطین حتی در مرزهای خودگردان هم نتوانسته است با خود به یک اتحاد و توافق رسیده و لااقل الگویی از یک کشور سالم و موفق فلسطینی ارائه دهد.
این همان نقطه تفاوت دو ملت است؛ شاید اگر فلسطینی ها هم دست کم مقداری در تعامل با خود، منطقی رفتار می کردند، حضور و مداخله نایبان منطقه ای و قیم های سیاسی و مذهبی برایشان دردسر ساز نمی شد و صلح پایدار با همسایگان یهودی چنین دور از دسترس نبود.
از اشتباهات و غرض ورزی برخی حامیان یهود و از ناسیونالیسم تند عربی و ترکی گرفته تا ناچاری حاکمان شیعه تهران برای حق عضویت در باشگاه مسلمانان جهان، باید به این نتیجه رسید که امروز اورشلیم در آغاز یک حرکت تازه، زیر سایه تمام قیّم ها و صاحبان خودبرحق خوانده، می رود تا دوباره تن تب دار و زخمی خویش را بر سرزمین زیتون به تحمل و جدالی ناتمام بنشیند.