پیش درآمد
برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)، توافق هستهای جولای 2016 بین ایران و پنج عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه و چین) به اضافه آلمان، امیدهای زیادی را در ماههای اول تولد خود در ایران، آمریکا و بخش وسیعی از دنیا برای حل مشکلات ایران و آمریکا و حتی منطقه خاورمیانه ایجاد کرده بود. متاسفانه، و همانطور که این قلم در مقالات و مصاحبههای متعدد تحلیل و پیش بینی نموده بود، برجام جز کاهش تنش اندک و موقتی بین دو کشور و اندک گشایش اقتصادی برای ایران حاصل مهم دیگری نداشته است. این نتیجه علیرغم این واقعیت است که ایران در برجام یک عقب نشینی بی سابقه تاریخی در مقابل زور که به اسم دیپلماسی اعمال شد، کرد. به علاوه، و برعکس انتظارخوش باوران، وضعیت ایران باهمسایگان عرب، اسرائیل، و کنگره و جمهوریخواهان و تند روهای آمریکا حتی بیش از پیش بحرانی شده است. اندک گشایشی هم که با اروپا حاصل شده است احتمالا دستخوش تلاطمی خواهد شد که با سیاستهای دولت دونالد ترامپ در رابطه ایران و آمریکا راه خواهد افتاد.
در همین حال هم باراک اوباما و جان کری، که همه تخم مرغهای ایران را در زنبیل خودشان داشتند، واشینگتن را ترک کردهاند وزنبیل را سپردهاند بدست آقای دونالد ترامپ تک رو، رئیس جمهور جدید آمریکا، که فردی ضد اسلامی است وهیچ شباهتی با رهبران اسلامی ایران ندارد و معلوم نیست می خواهد این زنبیل را به هوا پرت کند یا بگذارد در انبار نمناکی تا تخم مرغهایش بگندند.
در داخل کشورهم برجام به رشد دمکراسی کمکی نکرد، دعواهای جناحی را تشدید نمود و باعث فشار و اختناق بیشتری علیه منتقدین، مخالفین نظام اسلامی، و شهروندان دوگانه، مخصوصا ایرانی-آمریکائی، شد. در همین حال هم دنیا و منطقه جدیدی در شرف تکوین است و ترامپ می خواهد آمریکا در این دنیای تازه بدوران رسیده از جمیع جهات “اول” باشد، دقیقا به همان معنی که جمهوری اسلامی برای سالیان دراز خواسته بود “رهبر مسلمانان جهان” باشد. میگویند دو کدخدا در یک اقلیم نگنجد. متاسفانه کدخدا آمریکای بزرگتر از تجربه برجام یاد گرفته که با تحریم و تهدید میشود کدخدا ایران کوچکتر را به آسانی تسلیم و یا حتی از آن اقلیم خارج کرد.
دراین مقاله سعی خواهد شد که با توجه به همه شرایط موجود، و آنچه در شرف وقوع است، یک ارزیابی مشروط از آینده رابطه ایران و آمریکا در دوره آقای ترامپ بدست داده شود. در ابتدا اشاره خواهد شد به نظم جهانی جدیدی که در شرف وقوع است و تاثیر احتمالی آن روی سیاست و اقتصاد جهانی. وضعیت داخلی و خارجی شکننده ایران در آستانه این نظم بحث بخش دوم مقاله خواهد بود. در این قسمت مشکلات و سیاستهای اقتصادی کشور، دعواهای جناحی بر سر برجام و انتخابات ریاست جمهوری در پیش رو، درگیریهای جمهوری اسلامی در منطقه، تحرکات احتمالی چند کشور کلیدی در منطقه، مخصوصا متحدین نزدیک آمریکا، از جمله اسرائیل و عربستان، علیه جمهوری اسلامی وعکس العمل احتمالی ایران، اجمالا توضیح داده میشوند. درگیری مثلث ایران – آمریکا – متحدین آمریکا جزء پیچیده ترین بازیهای سیاسی در منطقه خواهد بود. برای اینکه درک بهتری از سیاست ترامپ در قبال ایران بدست داده شود، در بخش سوم مقاله وضعیت جدیدی که در آمریکا در حال تکوین است تشریح میگردد. در اینجا سیاستهای اقتصادی و خارجی ترامپ و تاثیر و تهدید احتمالی آنها برای جمهوری اسلامی مورد مداقه قرار خواهد گرفت.
در بخش چهارم، سه سناریوی احتمالی برای رابطه ایران آمریکا مطرح می شود: سناریوی صلح، سناریوی جنگ، و سناریوی “نه جنگ و نه صلح”. مقاله دو سناریوی اول را غیر محتمل ارزیابی میکند و سناریوی سوم، یعنی وضعیت موجود نه جنگ و نه صلح را محتملتر میداند اما به این واقعیت هم توجه می دهد که این سناریو شکننده و درمیان مدت دوام پذیر نیست. از این دیدگاه، مقاله سناریوی چهارمی را با عنوان “پارامترهای همزیستی مسالمت آمیز با ترامپ” پیشنهاد میکند که ضمن جلوگیری از هر درگیری احتمالی وضعیت کاهش تنش قابل دوامی را می تواند بین دو کشور ایجاد کند. البته این سناریو به مقدار زیادی بستگی به تحولات داخلی ایران هم خواهد داشت. و بالاخره در بخش پایانی، مقاله پیشنهاد میکند که ایران، برای اینکه سناریوی پیشنهادی موفق شود، باید با استفاده از فرصتی که انتخابات ریاست جمهوری پیش رو ایجاد خواهد کرد “خانه ای در خورد فیل بسازد”. از مهمترین ستونهای این خانه، جامعیت مشارکت سیاسی مردمی، یک اقتصاد قوی ملی و عدالت گستر، و یک نظام دفاعی قدرتمند هستند. درغیاب چنین وضعیتی، امنیت ملی ایران از بیرون و درون حتما در خطر خواهد افتاد.
نظم جهانی در شرف وقوع
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (بریکست) و جنبشهای سیاسی “نامرسوم” در کشورهای اروپائی از جمله آلمان، اطریش، فرانسه، اسپانیا، هلند، یونان، و در بعضی از کشورهای غیر اروپائی همه نشان از آن دارند که دنیا، مخصوصا غرب، دارد به سرعت بسوی ضدیت با جهانی شدن، مهاجرین، و لیبرالیسم موجود و تشدید ملیگرائی، وطن پرستی حاد، و نژاد پرستی پیش میرود. طرد “وضع موجود”، ضدیت با جهانگرائی و مهاجرین خارجی، و تقویت بومیگرائی پوپولیستی استوانههای این جنبشها هستند.
واقعیت این است که سرمایه داری به همراه لیبرالیسم سیاسی باعث ترویج هرچه بیشتر بیعدالتی و افزایش فاصله طبقاتی و بیکاری جوانان و فساد نخبگان اقتصادی-سیاسی گشته و در نتیجه باعث تقویت فکر ضدیت با وضع موجود شده است. معنی این روند ناسیونال- پوپولیسم، که تصادفا و در این مقطع خاص نیروهای راست هادی آن هستند، برای سیاست جهانی افزایش تضاد و رقابت بین کشورها برای بدست آوردن امتیازات هر چه بیشتر اقتصادی است (“آمریکا اول” ترامپ). در همین حال نیز باید منتظر ازهم پاشی اتحادیههای موجود، از جمله اتحادیه اروپا، و شکل گیری دسته بندیها و قطب بندیهای جدید در بین کشورهای دنیا به سرکردگی قدرتهای مافوق بود.
بدیهی است که در این مبارزه جهانی برای رونق اقتصادی و توزیع دوباره ثروت بنفع کشورهای قدرتمند و نخبگان سیاسی-اقتصادی آنها، که فرمول اصلی آن برد-باخت خواهد بود، آن دسته از کشورها که بتوانند قدرتهای دیپلماتیک و نظامی برتر ایجاد کنند، همچون در دوره استعماری، برنده خواهند شد. پیام این روند جدید برای نظام اقتصاد جهانی هم این است که لیبرالیسم اقتصادی افسار گسیخته سرمایه داری از نوع بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به پایان خط رسیده و جای خوش را در آینده ای نه چندان دور به سیستمهای اقتصادی مبتنی برافزایش و حفاظت از تولید و شغل داخلی خواهد داد. در نظام اقتصادی جدید، بکارگیری و تجهیز هرچه بیشتر منابع داخلی و توسعه و حفاظت از صنایع و خطوط تولیدات ملی دیگر در مقابل رقابتهای خارجی بیشترین نقش را در توسعه اقتصادی خواهند داشت. در واقع دنیای اقتصاد به سوی یک سیستم “نو استعماری-نوتجاری” پیش میرود که در آن تجارت و بازار آزاد مشروط به منافع قدرتهای برتر خواهد بود. در چنین وضعیتی احتمال “جنگ” تجاری بین اقتصادهای بزرگ، حتی بین آمریکا و متحدش اروپا، و زیر پا ماندن کوچکترها بسیار بالا خواهد بود. اینکه بشود در دراز مدت این دعوا را در حیطه تجارت محدود کرد نیز مورد شک است.
ایران در آستانه نظم جدید
متاسفانه وضعیت داخلی و خارجی ایران در این دنیای در حال ظهور بسیار وخیم است. در داخل، کشور دچار بحرآنهای حادی شده است که از بارزترین آنها نابودی بخش صنعت و ساختمان، افزایش فقر و فاصله طبقاتی (اشرافیگری فاسد)، رشد بیکاری بالای جوانان و زنان، کاهش درآمد طبقات متوسط و پائین دست (در کنار “حقوقهای نجومی”)، بحران مالی وبدهی فزاینده دولت، و تنزل ارزش پول ملی است. درحالی که دولت ادعا میکند اقتصاد در حال رشد است، و بیکاری و تورم کاهش پیداکرده اند، تجربه روزانه مردم نشان از تداوم رکود اقتصادی در بخش تولید و افزایش بیکاری و قیمت کالاهای اساسی دارد.
در بخش سیاسی نیز در غیاب ساز و کارهای قانونی و دمکراتیک و تنگ نظری نیروهای اسلامی حاکم، کشور درگیر دعواهای جناحی و تفرقه ملی شکننده ای شده است که در جریان انتخابات ریاست جمهوری پیش رو حتما وخیمتر هم خواهد شد. این وضعیت سیاسی در کنار بحران اقتصادی، ضعف مدیرت دولتی، سقوط ارزشهای اخلاقی، و تشدید ناهنجاریهای اجتماعی، مخصوصا اعتیاد در بین جوانان و فساد مالی در بین دولتمردان، باعث کاهش قدرت ملی و افزایش تمایلات گریز از مرکز قومی گردیده است.
در همین حال هم رابطه ایران با آمریکا و کشورهای قدرتمند منطقه، ازجمله اسرائیل، عربستان، مصر و ترکیه بطور خطرناکی بحرانی است. درگیری نظامی ایران در عراق و سوریه، و حمایت آن از “نیروهای مقاومت” (بقول دشمنان جمهوری اسلامی “تروریست”) در منطقه، از جمله در لبنان، فلسطین، یمن، کردستان و بحرین بحران بین المللی ایران را تشدید میکنند. این درگیریها و حمایتها به همراه برنامه توسعه موشکی ایران و وضعیت غیرقابل قبول حقوق بشر به دشمنان جمهوری اسلامی در آمریکا بهانه خواهد داد تا تحریمهای جدیدی علیه کشور وضع کنند (هم اکنون تعدادی بعد از برجام تصویب شده اند). این در حالی است که کشور همچنان از تحریمهای بین المللی موجود، مخصوصا از تحریمهای اولیه آمریکا، صدمه میبیند و برجام نتوانسته است جلوی تحریمهای جدید را سد کند و گشایش موثری در اقتصاد کشور ایجاد نماید. مثلا، یکسال بعد از اجرائی شدن برجام، هنوز هم بانکهای بین المللی با ایران کار نمیکنند و کشور نمیتواند پول نفتی را که می فروشد تماما و نقدا دریافت کند. متاسفانه هرچه “انقلاب اسلامی” در صحنه داخلی به بیراهه رفته و صدمه دیده است، به همان اندازه رژیم اسلامی آن را با سیاست خارجی خود پیوند زده است؛ در رابطه با شکست برجام هم حکومت تهران چنین تاکتیکی را پیش می برد و نتیجتا مثلث خطرناک آمریکا-اسرائیل-عربستان شکل گرفته است.
با توجه به دنیای درحال ظهور و وضعیت وخیم داخلی و خارجی جمهوری اسلامی، معقول می نماید که ایران نیزهرچه بیشتر به سوی ملیگرایی در سیاست و اقتصاد پیش برود و تجارت و بازار آزاد را مشروط به منافع کشور بکند و برای رسیدن به این هدف، قدرت سازی مردمی- نظامی انجام دهد. در غیر این صورت حتما بازهم ایران بازنده می گردد.
گفته شد “بازهم” چون ایران یک بار در اواسط قرن نوزده در جهت عکس تمایلات دنیای غرب حرکت کرد و عقب ماند. مشخصا، در آنوقت در حالیکه غرب بسوی صنعتی شدن در چهارچوب لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی پیش میرفت و با بکارگیری قدرت ملی و نظامی، تجارت نابرابر بر دیگران تحمیل مینمود، ایران بسوی استبداد اقتصادی وسیاسی رفت و درهای خودش را هم بر دنیای غرب گشود و عقب مانده شد. متاسفانه از حرفهایی که تا این لحظه از دولتمردان ایران در باره نظم جهانی در شرف وقوع شنیده میشود معلوم است که آنها درک درست و یا عمیقی از روندهای جدید در دنیای سیاست و اقتصاد ندارند. در همین حال، چنانکه از سیاستهای دولت و دعواهای جناحی بر سر برجام و انتخابات پیش رو پیداست، آنها بحرآنهای داخلی و خارجی کشور را هم جدی تلقی نمیکنند و آینده کشور را دستخوش بازی قدرت خود کردهاند.
برای نمونه، در دی ماه 1395 دعوای قدرت درون نظام از محدوده اصولگرا- اصلاح طلب خارج شد وقتی عده ای بنام نیروهای غیر جناحی، “جبهه مردمی انقلاب اسلامی” را تشکیل دادند و مصمم هستند که نگذارند آقای حسن روحانی در انتخابات آینده دوباره رئیس جمهور شود. رهبران این جبهه به درستی معتقدند که به انقلاب اسلامی خیانت شده است و دولتمردان اسلامی عمدتا بدنبال انباشت ثروت شخصی رفتهاند و به منافع ملی بی توجه هستند. اما راه حل نیم بند آنها هم کارساز نخواهد بود چون تمایل آنها بیشتر به تجدید تولید انقلاب است تا ایجاد یک سیستم سالم حکومتی.
نمونه دیگر بی توجهی رهبران اسلامی به عمق بحرآنهای ایران سیاستهای دولت آقای روحانی است. این دولت از همان ابتدای کار در چهارچوب فکر منسوخ “اقتصاد لیبرالی جدید” دهه 1980 بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و تکیه غیر معقول به برجام سیاست گزاری کرده است – یعنی سیاست بازار آزاد و درهای باز و فربهتر کردن بخش خصوصی غیر تولیدی بانکی-تجاری متحد دولتمردان عالی رتبه. مشخصا، بی توجهی به تولید داخلی، مخصوصا صنعت و ساختمان، عدم حفاظت منطقی از تولیدات داخلی و افزایش بی رویه تجارت خارجی، اولویت دادن به کاهش تورم در مقابل ایجاد کار، تقدم دادن به جذب منابع (سرمایه) خارجی در مقابل تجهیز منابع داخلی، و وابستگی بیشتر به بخش نفت از سیاستهای لیبرالیسم جدید ولی منسوخ شده دولت یازدهم بودهاند.
واقعیت این است که بحرآنهای حادی که کشور را ذلیل کردهاند کمتر محصول تحریمها هستند (شاید در حد 20 در صد) و بیشتر نتیجه سیاستها و مدیریت اقتصادی ضعیف دولتها بودهاند. سوای سیاستهای غلط و مدیریت ضعیف، دولت آقای روحانی کمترین کنترل را روی بازیگران فاسد بازار و دولت اعمال کرده است. در واقع هم بازار آزاد بوده است و هم دولت، و برای هر دو هم درهای ایران بردنیا بازبود و در نتیجه فساد رایج ترین راه انباشت ثروت شده و باعث نابودی انقلاب گردیده است. این در حالی است که بی توجهی به ملیگرائی سیاسی و اقتصادی جهانی و عدم استفاده بهینه از منابع قدرت و ثروت داخلی در جهت ساختن قدرت و اقتصاد ملی حتما باعث زیآنهای جبران ناپذیرتری خواهد شد. در این راستا، استفاد از بازار آزاد و ورود به اقتصاد جهانی باید حساب شده و بر مبنای تجهیز و استفاده از منابع داخلی و مدیریت قانونمند و منضبط دولتی پیش برود و نه در جهت فروش هرچه بیشتر نفت و وارد کردن اجناس لوکس که متاسفانه سیاست و افتخار دوات برجام شده است. در همین حال هم باید از تضعیف امکانات و نیروهای دفاعی کشور بشدت پرهیز کرد تا بتوان از دستآوردها حفاظت نمود.
متاسفانه یکی از بدترین جنبههای برجام، سوای ضربه زدن به ملیگرائی ایرانی، معامله نامعقول روی قدرت دفاعی کشور و تضعیف نیروهای نظامی، مخصوصا سپاه انقلاب اسلامی است. درواقع برجام، که آمریکائی ها از طریق آن “بدون شلیک یک گلوله” صنعت هسته ای کشور را جمع کردند، کمترین کمک را به رفع تحریمها علیه سپاه کرد و در مواردی هم (مثلا قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل) حتی کار این نیرو را مشکل ترساخت. این درحالی است که در دنیای بسیار خطرناک جدید، یعنی در وضعیتی که غرب به سرعت ملیگرا میشود و اقتصادهای بزرگ درگیر رقابتهای کشنده ای خواهند بود، و همچنین با توجه به وضعیت شکننده داخلی و خارجی ایران، کشور حتما نیاز به یک قدرت دفاعی بسیار قوی و به یک اقتصاد مقاوم و متکی به خود خواهد داشت. در این راستا، کافی نیست که جمهوری اسلامی تنها رشد اقتصادی را در اولویت قرار دهد و بالا رفتن نرخ آن را ملاک بهبود زندگی مردم بکند، سیاستی که درواقع دولت آقای روحانی دنبال میکند و برای توجیه آن هم یا آمارهای غیر واقعی میدهد و یا غیر شفاف عمل میکند. رشد اقتصادی باید در چهارچوب یک برنامه جامع توسعه اقتصادی مدیریت شود و در این راستا سیستمهای نظامی-دفاعی در کنار اتحاد نیروهای مردمی از طریق سازکارهای سیاسی دمکراتیک و اقتصادی عدالت گستر تقویت شوند.
آمریکا و تهدید ترامپیسم برای ایران
واقعیت این است که دونالد ترامپ یک ملیگرا و پوپولیست نژادپرست است وملیگرایان پوپولیست نژادپرست میتوانند به همراه تودههای بازنده بسیار خطرناک باشند. در همین حال، ترامپ یک فرصت طلب خودخواه است که حرکت و سیاست خارجی اش را با مواضع همکارانش در امنیت ملی (برخی ژنرالهای بازنشسته دعوت به کار شده) و با دهان طرفداران ضد خارجی اش هم سو خواهد کرد تا محبوبیت بیشتری کسب کند. ترکیب این تمایلات و مسائل میتواند به رشد فاشیسم مخصوصا در سیاست خارجی آمریکا کمک کند که در این صورت به اصطلاح فاتحه دنیا خوانده است. این دقیقا همان مسیری است که آلمان و ایتالیا را در سالهای بین دو جنگ جهانی به سوی فاشیسم هدایت کرد. اگرچه آمریکا نهادهای دمکراتیک قدرتمند دارد و نخبگان سیاسیاش هم، در طول تاریخ، انعطاف بیشتری برای تغییر نشان دادهاند، با این وصف نمیشود خطر ظهور فاشیسم در آمریکا را نادیده گرفت.
ترامپیسم میتواند به این تمایل دامن بزند و اساس آن هم سوء استفاده از وضعیت بد طبقات متوسط و کارگری، بی توجهی به اشتغال در مقایسه با تورم، سیاست لیبرالی مهاجرت، مشکل مشروعیت نخبگان سیاسی، تجارت آزاد غیر منصفانه، ضدیت با جهانی شدن و نئولیبرالیسم، افزایش تروریسم علیه آمریکا، و تحقیر ملی خواهد بود.
از یک طرف ملیگرایی و نژادپرستی افراطی (که در آمریکا سابقه ای تاریخی دارد)، در آمریکا شکل خواهد گرفت و تقاضای طبقات متوسط و فرودست برای وضعیت اقتصادی و سیاسی بهتر دائماً زیاد خواهد شد. از طرف دیگر نخبگان سیاسی فعلی از جمله ترامپ علاقهای به تغییری اساسی در جهت بهبود وضع تودهها از خود نشان نمیدهند و کماکان مشغول عوام فریبی هستند. این رهبران ممکن است حتی قابلیت تغییرات داخلی را هم از دست داده باشند که در این صورت برای تخلیه فشار داخلی و پوشش قولهای انتخاباتی حتما به ماجراجوئیهای بین المللی روی خواهند آورد. با توجه به همه شرایط و شواهد موجود، این ماجراجوئیها حتما علیه سازمان ملل متحد، کشورهائی که رقیب تجاری قوی آمریکا هستند و نیروهای مقاومت در منطقه خاورمیانه مخصوصا ایران خواهد بود. از این دیدگاه است که آیندۀ آمریکا را باید جداً نگرانکننده ارزیابی کرد و برای ایران و کشورهائی که با آمریکا ضدیت دارند هم نگران بود. بدیهی است که این یک دیدگاه درازمدت است و بر فرضیاتی هم بنا شده که احتمال ایجاد شرایط برای پیدایش آنها زیاد نیست. با این وجود، رهبران ایران نباید این احتمال را به هیچوجه نادیده بگیرند.
اما احتمال افزایش تشنج بین ایران و آمریکای ترامپ در میان مدت بسیار بالا و خطرناک است. ترامپ هم اکنون مبادرت به تشکیل یک “کابینه جنگی” کرده است و موضع رهبران منتخب برای شورای امنیت ملی، سازمان سیا، امنیت میهن و دفاع شاهد این ادعا است. حتی وزرای امور خارجه، تجارت و خزانه داری نیز که ظاهرا غیز نظامی هستند دل خوشی از جمهوری اسلامی ندارند. اکثریتی از این سردمداران امنیت و امور بین المللی ترامپ از دشمنان سرسخت جمهوری اسلامی و برجام هستند. کنگره آمریکا و رهبران حزب ترامپ، یعنی حزب جمهوریخواه، از دیگر نیروهای قدرتمند ضد ایران هستند. آنها بدلیل منزوی شدن در مذاکرات برجام و هم بخاطردشمنی ایران با بعضی از نیروهای دوست آمریکا و حمایت از نیروهای دشمن آن کشور، با ایران ضدیت شدید دارند. متاسفانه برجام هم نه تنها ایران هراسی را در آمریکا کاهش نداد که به آن با افزایش “سپاه هراسی” دامن هم زده است. برابر آخرین سرشماری موجود اکثریت مردم آمریکا، مخصوصا آنهایی که به ترامپ رای دادند، مخالف برجام هستند و در باره نظام اسلامی، مخصوصا سپاه انقلاب و نیروی قدس آن دیدی شدیدا منفی دارند. ایران هم با مواضع تند ضد آمریکائی خود به ساختن دشمن از آنها کمک کرده است. یک ضرب المثل چینی میگوید “اگر بخواهی از من دشمن بسازی حتما می توانی.”
اینکه آقای ترامپ با برجام چه خواهد کرد هنوز روشن نیست. ایشان طی مبارزات انتخاباتی خود برجام را یک “معامله بد” توصیف کرد و در سخنرانی کنفرانس سالانه لابی اسرائیل در آمریکا، آیپک، قول داد که آنرا فسخ کند. بعدها کمی کوتاه آمد و تجدید مذاکره را بجای پاره کردن سند مطرح نمود. و بالاخره بعد از انتخاب شدن، و متعاقب ملاقات با آقای اوباما، در باره برجام سکوت اختیار کرد. اینطور گفته میشود که اوباما واقعیتهای پشت پرده برجام را به ترامپ گفت و ایشان قانع شدند که باید برخورد پیچیده تری با برجام بشود. درهمین حال هم مخالفین سرسخت مذاکرات هسته ای، از جمله ناتانیاهوی اسرائیل، ترکی فیصل عربستان، و کیسینجر آمریکا، هشدار دادهاند که ترامپ برجام را با تحمیل شرایط جدیدی حفظ کند. حتی باب کرکر، رئیس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا هم که طی مذاکرات هسته ای اوباما را دروغگو خوانده بود به این جمع منتقدان قدیمی پیوست و نقض مستقیم برجام را به ضرر منافع ملی آمریکا اعلان کرد. واقعیت این است که این منتقدین درگذشته نقش پلیس بد را داشتند و می خواستند که موضع مذاکره اوباما و جان کری، که نقش پلیس خوب را بازی میکردند، تقویت بشود. امروز هم که ایران صنعت هسته ای خودش را نمادی کرده است می خواهند که قرار داد را حفظ و ازآن به عنوان یک تله علیه ایران استفاده کنند.
مشخصا، آنها می خواهند که با پیچیدهتر و دقیقتر کردن معیارها برای نظارت بر اجرای برجام وضعیتی ایجاد کنند که ایران نتواند بدون نقض تصادفی برجام آنرا عملی کند. نقشه هم این است که ایران را بسوی نقض جزئی برجام بکشانند و بعد از این وضعیت برای فسخ برجام و یا تحریمهای جدید (و یا حتی برگرداندن تحریم های برداشته شده) استفاده کنند – مکانیسمی که در برجام هم پیش بینی شده است. در همین حال هم مخالفین جمهوری اسلامی سعی خواهند کرد که موارد غیر مربوط به برجام (از جمله توسعه موشکهای بالیستیک ایران؛ دخالت جمهوری اسلامی در سوریه، عراق و یمن؛ حمایت از تروریسم یعنی حمایت از حزب الله وحماس فلسطین؛ و بالاخره نقض حقوق بشر) را نیز علیه ایران عمده کرده و از آنها برای تحریمها و تهدیدهای جدید علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند. امیدواری این گروهها این است که با اعمال چنین برنامه هائی دیر یا زود ایران از کوره در برود و برجام را صریحا نقض کند. در چنین وضعیتی، آنها یک آشوب بین المللی علیه ایران راه خواهند انداخت و امنیت ملی کشور وثبات نظام را بطور جدی به مخاطره میاندازند. باید توجه داشت که این نیروهای مخالف، قبل از اینکه با برجام مشکل داشته باشند با نظام و ایدئولوژی اسلامی آن مسئله دارند و آرزوی آنها براندازی این نظام اسلامی است.
هم اکنون ایران این فشارها را احساس مینماید (نظیر تمدید قانون تحریم ایسا برای 10 سال دیگر و یا قانون محدودیت ویزا که دومی را ترامپ در 25 ژانویه وضع کرد و هدفش ضربه کاری دیگری بر برجام است) و برای پیش گیری از افزایش آنها از یک سو تهدید به عکس العمل شدید میکند و از سوی دیگر مجبور به مذاکرات جدیدی با گروه 5+1 شده است که هدف آنها وادار کردن ایران به عقب نشینی از برخی امتیازاتی است که در برجام به آن داده شد است. بیشتر اروپائیها پشت سر برجام هستند و دارند به ایران به دروغ می گویند که برای بستن دهان ترامپیستها و حفظ برجام، دادن امتیازات اندک دیگری لازم است. اخیرا گزارش شد که ایران پذیرفته است که به جای ذخیره کردن 300 کیلوگرم اورانیم غنی شده در سال تنها 200 کیلوگرم ذخیره خواهد کرد. آنها در ظاهر می خواهند که این امتیازات جدید بهانه نقض برجام از سوی ایران را از آمریکایی ها بگیرد. واقعیت این است که اروپایی ها بدنبال منافع تجاری خود در ایران هستند و می ترسند که آمریکا برجام را مستقیم یا غیرمستقیم تخریب کند که در آن صورت کار تجارت آنها با ایران هم مختل خواهد شد. ایران باید بداند که این مذاکرات بیهوده است و جز درگیر کردن بیشتر آن در تله برجام کار دیگری نمی کند. بجای این نوع مذاکرات بیفایده، ایران باید هر مذاکره ای برروی برجام و یا به بهانه آن را مستقیما با آمریکا و با هدف جامع تری انجام دهد.
این درست است که ترامپ علاقه ای به مداخله مستقیم نظامی در خاورمیانه ، به خصوص ایران، ندارد و گفته مخالف سیاست “تغییر رژیم” است اما این امر را نمی شود هم نادیده گرفت که رئیس جمهور جدید آمریکا در حرف و عمل ثبات چندانی نداشته است و اغلب بطور خیلی فرصت طلبانه و ناگهانی مواضع خودش را عوض کرده است. چون اطرافیان ترامپ در سیستم امنیتی، دفاعی وامورخارجی با ایران ضدیت خواهند داشت، این امکان حتما وجود دارد که ترامپ هم در جهت دخالت درامور ایران و منطقه تغییر فکر و رفتار بدهد وحتی بخواهد به موضع “تغییر رژیم” سالها پیش برگردد. با این وجود بزرگترین خطری که رابطه ایران و آمریکا را تهدید میکند پیش آمدهای اتفاقی از نوعی هستند که گاهی در خلیج فارس بین نظامیهای دو کشور پیش می آید. نحوه برخورد ترامپ با این اتفاقات با روش همه روسای جمهوری سابق متفاوت خواهد بود چون ترامپ عقب نشینی بلد نیست و همیشه می خواهد برنده باشد. متاسفانه اختیارات رئیس جمهور آمریکا برای مقابله با چنین پیش آمدهائی هم نامحدود است. با این وجود می شود و باید این تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد و برای این منظورجمهوری اسلامی باید سیاست و رفتار بسیار دقیق وحساب شده ای را پیش بگیرد.
متاسفانه دولت آقای روحانی تمام هم وغم خودش را حفظ برجام کرده و به وضعیت خطرناکی که در حال شکل گیری است توجه ندارد. اعتقاد دارم که تا دیر نشده باید توجه ایران از برجام به کلیت رابطه برود و پیشنهاد ترامپ برای مذاکره بر سر برجام را بپذیرد و از آن به عنوان فرصتی برای باز کردن باب گفتگو استفاه کند چه در غیر این صورت هم برجام و هم شانس آینده برای تشنج زدائی بیشتر از بین خواهد رفت.
سه سناریوی رابطه ایران و آمریکا
منطقا، سه سناریو در رابطه ایران و آمریکا ممکن است. صلح، جنگ و نه صلح و نه جنگ. صاحب این قلم بیش از 27 سال برای صلح، یعنی عادی کردن رابطه ایران و آمریکا، کوشش آکادمیکی و سیاسی کرده است. لکن در تمامی این مدت، با واقع بینی، عادی سازی رابطه را بعنوان یک هدف غائی در نظر داشته و امیدی به نائل آمدن به آن تا وقتی که رهبران نسل اول انقلاب زنده هستند نداشته است. واقعیت این است که بین ایران و آمریکا یک انقلاب رادیکال اسلامی نشسته و یک حکومت مذهبی هم از آن محافظ میکند. عبور از این دو سد اگر غیر ممکن نباشد حتما بی نهایت مشکل است. در حالی که جمهوری اسلامی به آمریکا از زاویه این انقلاب و رژیم نگاه میکند و آن را دشمن آشتی ناپذیرو خطرناک خودش میداند، آمریکا نیز به ایران بعد از انقلاب حداکثر بی اعتمادی را دارد و جدا بر این باوراست که بیشتر مسائل خودش و دوستانش در منطقه از افکار و رفتاراین نظام اسلامی ناشی میشود. تا وقتی که این دو دولت با چنین عینک هائی به هم نگاه میکنند، عادی شدن رابطه آنها غیر ممکن است. توافق برجام هم متاسفانه به نحوی نائل شد که آنرا بادوام نمیکند و “آتش بس اتمی” بین دو کشور حتما موقتی خواهد بود. واقعیت این است که دولتین آمریکا و ایران با اهداف بسیار محدود وارد این مذاکرات شدند. برای اقای اوباما انگیزه عمده، لجبازی با تندروهای کنگره و اسرائیل و تاریخ سازی به اسم خودش بود. برای آقای روحانی هم انگیزه اصلی این بود که به “تند روها” ی وطنی ثابت کند می شود با آمریکا معامله برد- برد کرد و تحریمها را برداشت.
ضمنا غنی سازی تنها مشکل رابطه نبود و حتی شاید مهمترین آنها هم نبود. مسائلی چون حمایت ایران از حزب الله، حماس و سوریه، توسعه موشکهای بالیستیک، ضدیت با حقوق بشر، و مخالفت با موجودیت اسرائیل هم وجود دارند. این آخری “مادر” همه مسائل فیمابین است که این خود نیزاز ستونهای “انقلاب اسلامی” ایران شده است. متاسفانه آتش بس اتمی نه تنها به مذاکرات دیگری منتهی نشد بلکه خود موجب یک معضل جدید برای رابطه گردیده است. یک عامل که این معضل را ایجاد کرد تفاوت نسبی دیدگاه دولت اوباما با کنگره محافظه کار و متحدان منطقه ای اش در باره مسائل درون رابطه ایران و آمریکا و نقش منطقه ای ایران بود. مشخصا، برای آقای اوباما غنی سازی ایران یک مشکل کوتاه مدت بود که می بایست فورا حل میشد در حالیکه حمایت ایران از حزب الله و مخالفت با موجودیت اسرائیل برایش یک امر دراز مدت محسوب میشد که تنها از طریق ایجاد توازن قوا در منطقه قابل حصول است. در مقابل، رهبران تند روی اسرائیل، علیرغم هوچی بازیهای شان، غنی سازی هسته ای ایران را بیشتر به شکل یک مشکل درازمدت میدیدند درحالی که حمایت ایران از حزب الله، مخالفت با موجودیت اسرائیل و افزایش توان نظامی غیراتمی ایران برای آنها امری فوری و حیاتی بود و هست. درواقع مخالفت اسرائیل با مذاکرات اتمی بیشتر بدلیل ترس آن از تضعیف نسبی در “منطقه دشمن” بود تا ترس آن از “بمب اتمی” ایران. برای عربستان هم ایده توازن قوای آقای اوباما جذابیت نداشت و به دنبال یک ایران ضعیفتر بود و هست.
اسرائیلیها و اعراب همچنین نگران بودند که آمریکا ممکن است بخواهد ایران را حتی “ژاندارم” منطقه بکند. بی دلیل نیست که آنها در هر فرصتی به اوباما گوش زد می کردند که “ایران بخشی از مشکل است و نه بخشی از راه حل”. این نگرانی اسرائیلیها و اعراب حتی در زمان دولت ضد ایرانی ترامپ هم کماکان ادامه خواهد داشت چون رئیس جمهور جدید آمریکا هم گاهی اوقات صحبت از خروج از خاورمیانه را کرده است، اتفاقی که برای اسرائیلیها و دولتهای دست نشانده عرب منطقه فاجعه بار خواهد بود. و اما آمریکا در این رابطه که باید با منطقه چه کار کند دچار تزلزل است. از یک طرف، به نظر میرسد که آمریکایی ها میخواهند خودشان را از منجلاب خاورمیانه بیرون بکشانند ولی برای این منظور نیاز به کشوری مثل ایران دارند که بتواند با نیروهائی چون داعش و القاعده مقابله کرده و در چهارچوب توازن قوا با اسرائیل و عربستان درمنطقه ثبات ایجاد کند. از طرف دیگر، برای اینکه ایران بتواند چنین نقشی را ایفا کند باید قویتر شود ولی آمریکا هنوزهم با این فرض که “یک ایران قوی یک ایران خطرناک است” در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارد، مضاف به اینکه دشمنان ایران در منطقه هم کماکان سد راه خواهند بود و انقلاب اسلامی هم، که منشا تفکر و رفتارخاص حکومت ایران و بخش بزرگی از نیروهای ضدغربی در منطقه است، حداقل تا وقتی که نسل اول رهبران انقلابی در قید حیات سیاسی هستند، سرجایش خواهد بود.
سوای اینکه جمهوری اسلامی به انقلابی گری خود ادامه دهد و یا “معتدل” بشود، دشمنان با نفوذ آن در منطقه و ورای آن با تمام قوا، همچون در گذشته، در مقابل نزدیکی ایران و آمریکا خواهند ایستاد و از همه امکانات و ابزارهای خود، از جمله بی اعتمادی عمیق بین ایران و “دشمنانش”، برای مقابله با عادی شدن رابطه استفاده خواهند کرد. متاسفانه منافع بسیار قدرتمندی علیه این رابطه نهادینه شدهاند و مقابله با آنها بسیار مشکل و پر مخاطره خواهد بود. در این میان نیروهای اسلامی افراطگرا در جهان اسلام، بالاخص نیروهای وهابی، بازی خطرناکی را راه انداختهاند و برای ایران و عمق استراتژیک آن در سوریه، عراق و لبنان جدا مشکل ایجاد کردهاند. این عوامل، در کنار انقلابات اسلامی در ایران و منطقه، با وجود منافع مشترک بسیار بین ایران و آمریکا، باعث تقویت مسائل تفرقه افکن بین دو کشور شده وعادی شدن رابطه بین آنها را، که هیچ اعتمادی به همدیگر ندارند، همچنان مشکل کرده است. متاسفانه جمهوری اسلامی هم که ازابتدای انقلاب، بدلایل تاریخی و انقلابی، غرب و اسرائیل و بخشی از اعراب را دشمن خود ساخته است کمکی به وضعیت نکرده است. متاسفانه این “دشمنان” امروز از هر فرصتی برای شلیک کردن تیرهای زهرآگین درون این دعوا کوشش میکنند و آمریکا را ترغیب به فشار وتهاجم بیشتر به ایران مینمایند. ایران هم کماکان، گاهی در مقام مقاومت و گاهی مهاجمت، تیرهای زهرآگین خود را بسوی آنها شلیک میکند. در نتیجه همه طرفهای درگیراین دعوا جدا زخمی و مسموم شدهاند.
در همین حال هم خوشبختانه به نظر نمیرسد که با توجه به همه شرایطی که در آمریکا، ایران، و منطقه وجود دارد شاهد جنگ برنامه ریزی شده ای بین ایران وآمریکا در آینده قابل پیش بینی باشیم. البته این احتمال همیشه وجود دارد، و با دولت ترامپ شاید هم قویتر شده باشد، که یک درگیری محدود مخصوصا در خلیج فارس بین نیروهای نظامی دو کشوراتفاق بیافتد. اینکه چنین درگیری ای چه وسعتی پیدا کند بستگی به تصمیم و عکس العمل ایران خواهد داشت. معنی این درک هم این است که هر نوع درگیری احتمالی محدود خواهد ماند چرا که ایران حتما با آن با احتیاط برخورد خواهد کرد. واقعیت این است که مردم هر دو کشور و رهبران آنها از جنگ و درگیریهای نظامی گذشته شدیدا متضرر و حتی خسته شدهاند و در هر دو کشور ( و منطقه) وضعیت اقتصادی و سیاسی شان به نحوی نیست که بضاعت کافی برای یک درگیری وسیع موجود باشد. در همین حال هم مردمان هر دو کشور صلح طلب هستند و رهبران آنها هم یا مشروعیت کافی ندارند و یا در حال انقراض هستند. مشکلات منطقه ای هردوکشورهم بسیار وسیع و فلج کنندهاند و افراطیهای اسلامگرا هم دشمنان جدید هر دو کشورشدهاند. با این وجود، اگر وضعیت رابطه با دقت مدیریت نگردد، دولت نژاد پرست و ضد اسلامی ترامپ می تواند از طریق تحریمهای کشنده جدید و سیاستهای بی ثابت کننده و تغییر رژیم یک خطر جدی برای امنیت ایران باشد.
از سالها قبل اسرائیل و اعراب بین ایران و آمریکا جنگ خواستهاند اما آمریکا علاقه اش بیشتر به دیپلماسی زور بوده است. در نتیجه، اگرچه آمریکایی ها از “همه گزینهها روی میز” دائما صحبت کردهاند اما در عمل تنها گزینه “نه جنگ و نه صلح” را دنبال کردهاند تا هم نیروهای ضد جنگ و هم نیروهای ضد صلح در این اختلاف را آرام نگهدارند. ایران هم تصادفا در وضعیت فکری آمریکا بسر برده است. در تهران هم دولت نخواسته است با آمریکا صلح کند چرا که از نزدیکی با آن وحشت دارد و به دشمنی با آمریکا برای حفظ انقلاب و نظام نیازمند است. جنگ نیز هرگز گزینه ایران نبوده است چون حکومت اسلامی میداند که حریف نظامی آمریکا نیست و در هر جنگی بازنده خواهد بود. این است که تهران هم مثل واشینگتن گزینه نه جنگ و نه صلح را حفظ کرده است. بنابراین، هر گاه مشکل رابطه به سوی درگیری سوق داده شده، جمهوری اسلامی “نرمش قهرمانانه” پیش گرفته و سعی کرده است تنش زدائی کند تا برخورد نظامی پیش نیاید و قدرت آمریکا برای تغییر رژیم و یا حتی لیبرالیزه کردن رژیم اسلامی محدود شود، و برعکس هر وقت رابطه بسوی بهتر شدن رفته است ایران انقلابی گری را پیشه کرده است و خصومت با آمریکا عمده شده است. پس برای اینکه وضعیت نه جنگ و نه صلح حفظ شود سیاست دوطرف در 37 گذشته خلاصه شده به: نرمش قهرمانانه همراه با مرگ بر آمریکا از سوی ایران، و دیپلماسی به همراه تحریم و تهدید از سوی آمریکا. اگرچه این وضعیت سالها قابل دوام بوده است اما شرایط در هر دو طرف و منطقه بسوئی پیش رفته است که گزینه نه جنگ و نه صلح هرچه بیشتر بی ثبات شده است.
پارامترهای همزیستی مسالمت آمیز با ترامپ
مشکلاتی که بین ایران و آمریکا وجود دارند عدیده و عمدهاند. بزرگترین این مشکلات انقلاب اسلامی، ادعای ایران برای زیست مسقل، نگاه بدگمانانه آمریکا به “قدرت” ایران، و بالاخره ناسازگاری متقابل دو کشور و متحدان شان است. چون این مشکلات در چهارچوب رفتارهای “انقلاب اسلامی” ایران و رفتارهای “جهانخوارانه” آمریکا راه حل ندارد، تهران و واشینگتن باید در حواشی آنها با هم به یک همزیستی مسالمت آمیز برسند، نظیر آنجه که شوروی سابق و آمریکا در زمان جنگ سرد به آن رسیدند. لیست مشکلاتی که قابل مذاکره هستند و میشود آنها را کاهش داد عبارتند از تحریمها، سوریه، اسرائیل، عربستان، فلسطین، حزب الله لبنان، عراق و یمن. مشکل هسته ای و موشکهای ایران هم که قرار بود در چهارچوب برجام حل شده باشد کماکان بعنوان یک مسئله تنش زا بین دو کشور باقی مانده است. متاسفانه ایران بعد از برجام اهرم مهمی جز قدرت مردم خود و پشتیبانی آنها ندارد در حالی که آمریکا حتما در موقعیت بهتری از قبل از برجام قرار دارد. بعضیها فکر میکنند که دشمنی و مبارزه ایران با داعش میتواند برای ایران یک امتیاز محسوب شود. چنین اعتقادی اساس ندارد و باید پذیرفت که آمریکا صرفا میخواهد از ایران برای نابودی داعش استفاده تاکتیکی ببرد.
مشکلات ایران و آمریکا سیاسی-نظامی و پیچیدهاند و راه حل صرفا اقتصادی و ساده ندارند. با این وجود یافتن راه حل و استفاده از شگردهای اقتصادی غیر ممکن هم نیست. ترامپ حتما نمی خواهد که سرمایه داران آمریکا پشت دروازههای ایران بمانند درحالی که سرمایه داران اروپائی در ایران فربه گردند (اتفاقی که برای آمریکایی ها بعد از صلح با ویتنام پیش آمد). اما شروع حرکت باید یک تصمیم و عزم ملی در ایران باشد. خوشبختانه این عزم برای برجام بوجود آمد اما متاسفانه درهمانجا متوقف شد و طرفین به یک راه حل نیم بند برای مشکل هسته ای رسیدند که امروز دستخوش تهدید جدی شده است. این تجربه نشان میدهد که بدلیل تنیدگی مسائل دوکشور با هم و با مسائلی که در جهان و منطقه در جریان هستند، یک راه حل جامع تر ارجح است. روش رسیدن به این جامعیت باید قدم به قدم و از طریق مذاکره روی مسائلی باشد که برای هر دو طرف در اولویت قرار دارند. درهمان شروع هم ایران باید درک بهتری از خود آقای ترامپ کسب کند. ترامپ یک فروشنده است و قبل از هرچیزی دوست دارد که برای خودش بازاریابی کند. عدم درک این روانشناسی ترامپ هر تلاشی را بین ایران و آمریکا برای کاهش تنش به بیراهه می برد.
اول باید تکلیف برجام روشن گردد. آقای ترامپ گفته که میخواهد سر برجام دوباره مذاکره کند و ایران آنرا به شدت رد کرده است. البته در طرف ترامپ نیروهایی هستند که می خواهند ایشان برجام را دور بریزد نه اینکه فقط تجدید مذاکره بکنند و ایران هم تهدید به مقابله به مثل کرده است. این مواضع درهردو طرف گرفتار احساسات ملی هستند. همانطور که حتی مخالفین سابق برجام (یعنی پلیسهای بد در دوره مذاکره) هم به آقای ترامپ هشدار داده اند، خروج آمریکا از برجام به نفع منافع ملی آن کشور نخواهد بود. آنها در عوض می خواهند که آمریکا برجام را به شکل یک تله برای ایران نگهدارد و در حاشیه آن به تحریم و تهدید ادامه دهد. تقریبا حتم است که ترامپ در صورت اصرار ایران به عدم مذاکره با ایشان این مسیر را در پیش خواهد گرفت و امیدوار خواهد ماند که ایران بدلیل افزایش فشارها برجام را نقض کند، که در آن صورت آمریکا برای منزوی کردن ایران و ضربه کاری زدن به جمهوری اسلامی مشروعیت بین المللی خواهد یافت. با نظر گفتن این واقعیت و شخصیت خود-مرکزبینی آقای ترامپ، حتما اصرار ایران به عدم مذاکره با دولت ایشان نه تنها درست نیست که خطرناک هم هست.
اما ایران می تواند مسیر ترامپ را با قبول مذاکره مشروط عوض کند و فرصت بزرگی را هم برای کاهش تنش در مسائل دیگر ایجاد کند. از این دیدگاه، رد پیشنهاد تجدید مذاکره ترامپ معقول نمینماید، برعکس، ایران باید از این پیشنهاد استقبال کند و از آن یک فرصت بسازد، اما به جای “تجدید” مذاکره، پیشنهاد “مذاکره” را بدهد و اعلان کند که حاضر است با آقای ترامپ (نه 5+1) در هر جا و زمانی روی مسائل فیمابین از جمله هسته ای مذاکره کند. ایران هم چنین باید به آمریکا و متحدینش این طور تفهیم کند که برجام برایش سراسر ضرر بوده و خلل و فرجهای آن باعث کمترین استفاده ایران از آن شده است. این در حالی است که ایران به تعهداتش به طور کامل عمل کرده است. در واقع این حرکت ایران توپ را در زمین ترامپ می اندازد و واشینگتن، اگر قبول نماید که با ایران مذاکره کند، دچار مشکل خواهد شد. ایران با قبول مذاکره بلوف ترامپ را رو خواهد کرد و برنده می شود. واقعیت این است که ایران از برجام سود چندانی نبرده است و شاید مذاکره با گروه ترامپ (اگر جدا بپذیرند) به حل برخی از مشکلات برجام برای هر دو طرف، کمک کند. مهم ترین هدف ایران در این وضعیت خطرناک باید حفظ گفتگو بین دو کشور باشد اما نباید این گفتگو را بعنوان تجدید مذاکرات قبلی دوباره روی برجام متمرکز کرد.
اکثر تحریمها و تهدیدهایی که بجا ماندهاند در رابطه با حمایت از تروریسم (عمدتا حزب الله لبنان)، رژیم اسد در سوریه و نیروهای شیعه درعراق و یمن هستند. تهدید اسرائیل، نقض حقوق بشر و موشکها هم دلایل عمده دیگری هستند که باعث تحریم روی جمهوری اسلامی، عمدتا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شدهاند. ترامپ و همکارانش برای حقوق بشر ارزشی جز در شعار قائل نیستند و از آن فقط بعنوان یک ابزار فشار و مشروعیت بخش به تحریمها استفاده می کنند. مشکل سوریه درعوض برای آمریکایی ها و متحدین شان فوری و جدی تلقی میشود. خود ترامپ گفته است که دوست دارد حل این مشکل را با نابود کردن داعش توسط ایران و روسیه شروع کند و درادامه حتما حاضر خواهد بود که نظام موجود در سوریه، منهای شخص بشار اسد، حفظ شود. آمریکایی ها از تجربه عراق و لیبی یاد گرفتهاند که تغییر رژیمها آسان است اما مدیریت جانشین کردن آنها با نیروهای مشروع بسیار مشکل است. اما ایران تنها وقتی موفق خواهد شد که برای نابودی داعش از آمریکا امتیاز بگیرد که هم اکنون سر سوریه یا عراق بعد از داعش با آمریکا به یک درک رسیده باشد و چنین درکی هم نباید در خفا بماند بلکه باید با بوق و کرنا به گوش همه جهانیان برسد. خفاکاری با آمریکا برای ایران بسیار ضرر داشته است.
روسها هم احتمالا فرمول ترامپ را خواهند پذیرفت. ایران هم باید بتواند به سوریه بعد از بشار اسد فکر کند وبرای آن برنامه ریزی نماید. ایران باید سوریه، و نه خانواده اسد، را بخشی از عمق استراتژیک خود بداند و ارتباط سوریه با حزب الله لبنان را بعنوان یک محور دفاعی مهم حفظ کند. روی سوریه ایران جدا شانس مذاکره سازنده با آمریکای ترامپ را خواهد داشت و از این طریق می تواند از شر بخش دیگری از تحریمها نجات یابد. ایران باید برای آینده سوریه بعد از اسد به همان گونه عمل کند که برای استقرار یک دولت جدید (حامد کرزای) بعد از نابودی طالبان در افغانستان کرد، یعنی همکاری نزدیک و صادقانه با آمریکا برای استقرار یک دولت تمام مردمی برای ملت سوریه. البته وضعیت در سوریه بسیار پیچیدهتر از وضعیتی بود که در افغانستان بعد از طالبان وجود داشت. نقش عربستان و دیگر کشورهای منطقه مشکلات عدیده برای ایران ایجاد خواهد کرد، اما با توجه به عمق ارتباط سپاه قدس و نظام ایران با نیروهای درون سوریه و اطراف، و قدرت فزاینده حزب الله لبنان و سوریه، ایران اهرمهای بزرگی در آن منطقه دارد.
مشکل موشکها قرار بود با برجام منتفی بشود اما متاسفانه این امرهمچنان موردی برای تهدید و فشارآمریکا باقی مانده است. در این رابطه بهترین مسیر باز همان گشایش مذاکره با آمریکا به بهانه گفتگو جهت کاهش کاستیهای برجام برای هر دو طرف است. بدیهی است که ایران نمی تواند و نباید توان دفاعی خود را به مذاکره بگذارد. از طرف دیگر، بی توجهی به این مشکل هم راه حل نخواهد بود. واقعیت این است که موضوع موشکها در آینده نزدیک بین ایران و آمریکا عمده خواهد شد و نیاز به یک راه حل اصولی که با امنیت ملی ایران در تضاد نباشد خواهد داشت. صرف تکیه ایران به آنچه در رابطه با موشکها در برجام و یا آخرین قطعنامه سازمان ملل آمده است مشکل را برطرف نمیکند. در این رابطه هر نوع مذاکره ای باید پیش دستانه بوده و مستقیما نیروهای دفاعی کشور، از جمله سپاه، را در راس خود داشته باشد. تصادفا بخشی ازسران امنیت ملی ترامپ نظامی هستند و آنها حتما درک واقع بینانه تری از نیازهای دفاعی ایران خواهند داشت و با نیروهای نظامی ایران با واقع بینی بیشتری گفتگو خواهند کرد. آنها همچنین یاد گرفتهاند که فشار روی ایران، مخصوصا سپاهیان، می تواند برای آمریکا همچون گذشته مشکلات عدیده در جاهای غیر محتمل ایجاد کند.
مشکل اسرائیل، حزب الله و فلسطین به هم تنیده و درعمل یک مشکل هستند. شاید منطقی ترین راه حل برای ایران قبول پیشنهاد “دو–دولتی” و پیروی از موضع سازمان کشورهای اسلامی باشد. در این رابطه، تجربه دولت مالزی با اسرائیل می تواند برای ایران آموزنده باشد. ایران و اسرائیل مشکلات تاریخی، سرزمینی و دینی ندارند و باید بتوانند برای مشکل ایدئولوژیکی-استراتژیکی که آنها را دشمن کرده است یک راه حل منطقی پیدا کنند. ایران نباید بگذارد که اسرائیل از دست ایران به اعراب پناه ببرد که متاسفانه به مقدار زیادی هم اکنون این اتفاق افتاده است. این امر در درازمدت می تواند امنیت ملی ایران را جدا به مخاطره بیاندازد. این طور به نظر می رسد که اسرائیل به دولت ترامپ برای بهبود رابطه با آمریکا که زمان اوباما صدمه دید نیاز دارد و این امر ترامپ را در موضع قدرتمندی قرار میدهد و شاید ایشان بتواند، در صورت تغییر موضع نسبی ایران و فشار ایران بر حزب الله برای کاهش تنش با اسرائیل، به عنوان یک میانجی کمتر طرفدار اسرائیل به میدان بیاید. اطمینان دارم که هم آمریکا و هم اسرائیل، اگر بتوانند با ایران کنار بیایند، از اعراب به سود ایران فاصله خواهند گرفت. عکس این اتفاق هم حتما صادق است. ایران باید بتواند دشمنی با اسرائیل را خنثی کند و نگذارد رقبای استراتژیک-ایدئولوژیک آن با هم یکی شوند.
ایران با دنیای عرب در یک کاسه است. دین و مقدسات و جغرافیای مشترک، آنها را تا ابد در کنار هم نگه خواهد داشت. اگر چنین است که هست، ایران چاره ای جز یک زندگی شرافتمندانه مسالمت آمیز با اعراب نخواهد داشت. تشنج به هر دلیلی به ضرر هر دو طرف است. شرایط خطرناکی بین آنها، مخصوصا با عربستان سعودی، پیش آمده است که باید آنها را مجبور کند با احتیاط بیشتری با هم پیش بروند. رابطه دوکشور سر مسائل اسلامی (شیعه و سنی)، سوریه، عراق، یمن و مسایئل دیگر به مرز خطر رسیده است. متاسفانه در حین مذاکرات هسته ای، عربستان (که خواستار مشارکت بود) منزوی و رابطه اش با ایران خراب شد. چرا باید آلمان جزء مذاکره کنندگان با ایران باشد ولی عربستان نه؟ این اشتباه بزرگی بود. ترامپ و اطرافیانش به این مشکل آگاه هستند و هم چنین میدانند که “تروریسم اسلامی” عمدتا در میان مسلمانان سنی رشد کرده است. اما اعراب پول دارند و ترامپ هم به پول آنها برای برنامههای خود، مخصوصا فروش اسلحه و احیای سرمایه داری مالی و ساخت و ساز، نیاز دارد. از این دیدگاه، و با توجه به این واقعیت که برای ترامپ، که با اسلام در مجموع میانه خوبی ندارد، شیعه و سنی فرقی نمیکند. پس اگر ترامپ مجبور شود که بین ایران و عربستان طرف یکی را بگیرد آن حتما عربستان پولدار خواهد بود. اما چرا باید ترامپ را در موضعی قرار داد که چنین سایستی اتخاذ کند؟
اگر ایران قرار است با آمریکا کاهش تنش نکند و وضعیت رابطه به همین روال بماند و یا بدتر شود آن وقت ایران باید انتظار کمک از آمریکا برای حل مشکل با اعراب را نداشته باشد و سیاست خود را حتما مستقیما بسوی تنش زدائی با اعراب پیش ببرد. البته کاهش تنش با آمریکا در این رابطه یک کمک بزرگ خواهد بود چون بخشی از رفتارهای تهاجمی عربستان به دلیل وضعیت بد رابطه ایران و آمریکا است. از دید اعراب، دشمنی آمریکا با ایران، آنها را به نسبت قدرتمند میکند. متاسفانه رفتار ایران در حین مذاکرات هسته ای هم این احساس را به دنیای عرب داد که دولت ایران، علیرغم شعارهای انقلابی، ضعیف است. اعراب همیشه از یک ایران ضعیف سوء استفاده کرده و باعث مشکلات عدیده برای خود و ایران شدهاند. همانطور که تجارب تاریخی نشان میدهد، یک ایران قوی ترهمیشه ثبات بیشتری را در منطقه خود مخصوصا در دنیای عرب باعث شده است. معنی این تجربه این است که ایران، حتی اگر برای رابطه بهتری با اعراب هم شده، باید جدا به قدرت سازی بپردازد البته نه در حرف بلکه در عمل، و این قدرت سازی هم نباید فقط بر قدرت سخت تکیه کند. تصادفا، یکی از بزرگترین امتیازات ایران بر اعراب داشتن ظرفیت بسیار بالا، بدلیل تاریخ و فرهنگ طولانی تر، برای ساختن قدرت نرم است.
این امید ایران که ترامپ منطقه را ترک می کند هم عبث است. علیرغم مشکلات عدیده آمریکا در خاورمیانه واحتمال بی نیاز شدن از نفت منطقه بدلیل افزایش تولید در آمریکا، ترامپ در منطقه خواهد ماند و شاید درگیریهایش وسیعتر از گدشته هم بشود (ایشان هم اکنون تصمیم گرفته است که یک منطقه امن در سوریه ایجاد کند). اما این امید که شاید طبیعت این درگیری بیشتر جنبه اقتصادی پیدا کند می تواند به واقعیت نزدیکتر باشد ولی این تمایل خود بخود به نفع ایران نخواهد بود. فروش اسلحه بیشتر به اعراب و نفوذ گسترده کمپانیهای آمریکائی در پروژههای منطقه عرب با تشویق ترامپ بخشی از این گسترش اقتصادی خواهد بود. با فرض این تغییر در رفتارهای منطقه ای آمریکا، ایران باید خود را برای ایجاد توازن در روابط اقتصادی خود با شرق و غرب از همین الان آماده کند. اما این توازن نمی تواند فقط با افزایش تجارت با اروپا ایجاد شود. برای ترامپ ملیگرا، اروپا و چین و روسیه با هم فرقی ندارند. از دید ترامپ سرمایه دار، اگر قرار نیست نفعی عاید او بشود بهتر است که عاید هیچکس هم نشود. متاسفانه تحریم ها مانع افزایش روابط اقتصادی ایران و آمریکا خواهند بود و برجام موجود هم کمکی نمیکند چون این توافق با هدف گشایش اقتصادی بین ایران و اروپا انجام گرفت. این شاید مهمترین دلیلی است که برجام را باید بطور جامع تری تجدید تولد کرد.
در همین حال هم ایران نباید با تکیه بر روسیه، چین، اروپا، و یا کشورهای “غیر متعهد”، خود را در مقابل آمریکای ترامپ قرار دهد. همه این کشورها منافع عظیم و عدیده در آمریکا دارند و حاضر نخواهند بود که خود را برای ایران در مقابل آمریکا قرار دهند. از آن طرف هم نزدیکی ترامپ با پوتین لزوما به نفع ایران نخواهد بود. در گذشته هر وقت، آمریکا و روسیه نزدیکی بیشتری با هم داشتهاند سود کمتری عاید ایران شده است. عکس این وضعیت هم صادق بوده است، یعنی دشمنی بیشتر بین آمریکا و روسیه برای ایران سود زیادتری داشته است. البته ایران نمی تواند و نباید باعث دشمنی آمریکا و روسیه بشود بلکه باید سعی کند از مسیر روسها و همچنین مستقیم، روابط اقتصادی خود با آمریکا را گسترش بدهد. اما آمریکایی ها فقط مادی نیستند، سیاسی و ارزشی هم هستند. به عبارت دیگر، گسترش روابط اقتصادی با آمریکا باید با ارزشهای طرفین و منافع استراتژیک و سیاسی آنها هم جور دربیاید. از این دیدگاه است که یافتن راه حلهای منطقی برای مسائل فیمابین برمبنای منافع ملی دو طرف شروع خوبی خواهد بود. متاسفانه به جای رسیدن به یک توافق تمدنی بین دو کشور، عده ای سعی کردهاند که به دشمنی بین این دو تمدن دامن بزنند. با ترامپیسم شاید وقتش رسیده باشد که در این رابطه خطرناک جدا تجدید نظر بشود.
ایران باید خانه ای در خورد پیل بنا کند
برای توفیق در رسیدن به یک راه حل معقول با آقای ترامپ، ایران باید این ضرب المثل را عملی کند که: “یا مکن با پیل بانان دوستی، یا بنا کن خانه ای در خورد پیل.” ستونهای چنین خانه ای حکمت، عزت و قدرت هستند که باید در ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی ایران مخصوصا در حوزه امنیت، دفاع، سیاست خارجی، و توسعه اقتصادی، بر مبنای جامعیت مشارکت سیاسی مردمی، یک اقتصاد قوی ملی و عدالت گستر، و یک نظام دفاعی قدرتمند نمود درخشان داشته باشند. ترامپ یک “کابینه جنگی” تشکیل خواهد داد و برای یک معامله معقول با این کابینه، ایران نیز باید یک “کابینه جنگی” تشکیل بدهد. اما این حرف را نباید این طور تعبیر کرد که ایران باید خود را برای “جنگ” احتمالی با آمریکا آماده کند. همانطور که در بالا اشاره شد بین ایران و آمریکا جنگی برنامه ریزی شده و وسیع در کار نخواهد بود، و کابینه جنگی ترامپ هم برای جنگ کردن تشکیل نشده است. صحبت از نمایش قدرت است و جسارت در عرضه وتقاضای خواسته ها، و برای این منظور است که ایران نیز باید مثل آمریکا و برای مذاکره موفق با آن، همقطاران ایرانی کابینه جنگی آمریکا را به میدان بیاورد. واقعیت این است که در دولت ترامپ نظامیان نقش عمده ای پیدا خواهند کرد و آنها ممکن است زبان غیر نظامیان ایران را خوب درک نکنند در حالی که با نظامیان ایران حتما زبان مشترک خواهند داشت.
درهمین حال هم دولت ایران باید سیاست نئولیبرالیسم اقتصادی را کنار بگذارد و به جای چشم دوختن به خارج برای “رشد” اقتصاد کشور، عاجلانه “توسعه ” اقتصاد کشور را بر مبنای منابع داخلی دردستور کار قرار دهد و در این راستا با حمایت و حفاظت از صنایع کوچک و متوسط داخلی یک اقتصاد ملی با دوام بسازد. واقعیت این است که هم منابع ایران داخلی هستند و هم مشکلاتش و باید از خارج فقط به صورت تکمیلی استفاده شود. این تغییر در سیاست گذاری اقتصادی در راستای سیاستهای اقتصادی و جهانی ترامپ هم خواهد بود و شاید هم باعث نوعی همخوانی و همکاری اقتصادی بشود. ترامپ با نئولیبرالیسم اقتصادی و تجارت خارجی کاملا آزاد مشکل دارد و با هرکشوری که بخواهد چنین سیستمی را تبلیغ کند در تضاد قرار خواهد گرفت. از طرف دیگر، نئومرکانتالیسم (تجارت کنترل شده) یعنی تجارت آزاد و رابطه یک جانبه برد-باخت به نفع ترامپ خواهد بود. بعلاوه، ساختن یک اقتصاد ملی یا مقاومتی جزء لاینفک امنیت ملی کشور است و در این راستا باید مدیریتها را هم تصحیح کرد و با فساد مبارزه جدی نمود. درغیر این صورت وضع معیشتی مردم، مخصوصا اقشار متوسط به پائین، بدتر خواهد شد و نتیجتا امنیت ملی ایران می تواند توسط آقای ترامپ و یا هر قدرت دیگری به مخاطره بیافتد.
و بالاخره، برخورد ایران با امنیت ملی خود باید ورای قدرت سازی سخت، رشد اقتصادی و مذاکره با آمریکا باشد. قدرت نرم هم در دنیای امروز به همان اندازه قدرت سخت برای امنیت ملی و انسانی حیاتی شده است. بخش عمده ای از تحریمها علیه ایران بدلیل و یا بهانه نقض حقوق بشر اعمال شدهاند و در آینده هم این امکان وجود دارد که دولت ترامپ از این ابزار بیشترین استفاده را ببرد. ایران باید این بهانه را از آمریکا و متحدینش بگیرد. گشایشهای دمکراتیک در حوزههای سیاسی و اقتصادی باید گسترش یابند تا از این طریق مشارکت مردمی در امنیت ملی بالا برود و بهانه برای تحریم و دخالتهای خارجی کم شود. در این رابطه، مبارزاتی که برای انتخاب رئیس جمهوری در پیش است فرصت بزرگی ایجاد خواهد کرد. انتخابات آینده باید تا حد امکان منصفانه و آزاد برگزار گردد تا بهانه دست عاملان تحریم نیافتد و دولتی شکل بگیرد که قابلیت دفاع از کشور و توسعه بادوام آن را یکجا در خود داشته باشد. اما اگر روال وعده بی عمل ادامه یابد، مشارکت مردمی حتما کاهش یافته و امنیت ملی درخطر میافتد. تجربه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا باید برای ایران هم درس بزرگی داشته باشد و آن اینکه مردم دیگر به آنها که دروغ میگویند و با زندگیشان بازی میکنند اعتماد نخواهند کرد.
هوشنگ امیراحمدی
استاد دانشگاه راتگرز، آمریکا