مدارا یا تساهل در حوزه سیاست و مذهب پذیرش بیان و تبلیغ عقیده، نظریه یا برنامه ایست که به آن معترضیم.
در سطح فرد، اعتراض یک مداراجو میتواند تمایل به تضعیف و حتی حذف عقیده یا برنامه مورد اعتراض باشد ولی این میل به عمل و تهدید در نمیآید و با خویشتن داری در ذهنیت فرد معترض مهار میشود.
به بیان دیگر، یک انسان مداراجو معترض به یک اندیشه است ولی اعتراض فزون تر او به سرکوب آن اندیشه است. این گونه مداراجویی در سطح یک جامعه یا ملت مبتنی بر تبیینی از سیاست است که نهادینه کردن دفاع از آزادیهای مدنی و مذهبی را از وظایف اصلی حاکمیت میداند.
این تبیین از سیاست بر این پیش فرض استوار است که اعضای جوامع بشری اصطکاک عقیده و منافع و سلیقه و غرور دارند و این اصطکاکات نه تنها به درجات مختلف و متغیر دائمی و اجتناب ناپذیرند، بلکه با گسترش طبقات میانی و مدرن شدن اقتصاد و فرهنگ حادتر و پیچیده تر میشوند.
حتی در بالیده ترین دمکراسیها هم نواقص و کاستیهای مستمر وجود دارد و نارضایتی مردم از عملکرد رهبران شان رویدادی کم و بیش دائمی است. با این همه، نظام دمکراسی پر عیب و نقص هیچ رقیبی ندارد که در ایجاد رضایت نسبی جامعه کارنامه موفقیت آمیزی داشته باشد.
بنا به گفته وینستون چرچیل، دمکراسی بدترین نوع حکومت است، به استثنای انواع دیگری که در سراسر تاریخ آزموده شده اند.
در حریم سیاست هر تزی آنتی تزی دارد، هر نظریه ای مخالفی، هر اندیشه ای مورد سوال قرار میگیرد، تصمیمات پیامدهای غیر قابل انتظار دارند، هر سیاست مداری رقیبی دارد و هر حرکتی برای تغییر یا اصلاحات با مقاومت روبرو میشود. نظریه پردازانی این گونه اصطکاکات را اجتناب ناپذیر نمیدانند و معتقدند که قانونمندی تاریخی یا وحی اللهی میتواند راهنمای انسانها در ساختن اوتوپی یا مدینه فاضله باشد.
نه تنها چنین نمونه ای هر گز در روی کره خاکی نبوده و نیست، بلکه هر جا که مبلغین اوتوپی یا مدینه فاضله به قدرت رسیده اند، حاکمیت آنان با خشونت و نفی آزادیهای مدنی توأم بوده و نتایج برنامه های اقتصادی شان برای غالب مردم رضایت بخش نبوده است.
فرهنگ سیاسی مجموعه ای از باورها، ارزشها، نگرشها و عادات فکری است که بر رفتار و کردار و انتظارات و نگرانیها و امیدهای مجتمع آن جامعه یا ملت تأثیر مستمر دارد. اصطلاح رفتار در این جا متمایز از عمل به کار گرفته شده و منظور آن نوع محرکه هایی است که با محاسبه آگاهانه ظاهر نمیشوند. عمل هدف مند است ولی رفتار ضبط و ربط منطقی و حساب شده ندارد. چشمک زدن رفتار است، اشاره کردن با چشم عمل. ما الگوهای رفتاری را در روند پرورش اجتماعی میآموزیم. این الگوها به تدریج تبدیل به عادت میشوند و چنان در درون وجود هضم میگردند که نمودهای خودجوش آن ناخودآگاه ظاهر میشود. حتی در مواردی که این نمودها در تضاد با علائق ما بروز میکند و حذف آن از ضمیر ناخودآگاه یا کامپیوتر وجود آسان نیست.
نکته مهمی که ایرانیان علاقهمند به دمکراسی و کثرت گرائی باید به آن توجه داشته باشند این است که موانع پیشرفت به سوی هدف، محدود به سلطه حاکمیت استبداد نیست، بلکه این فرهنگ سیاسی کشور است که باید از بلایای سنت دیرینه استبداد رهائی یابد. چرا که خصوصیتهای این فرهنگ ناسازگار با کثرت گرائی و مداراجوئی بر رفتار و کردار و بینش بسیاری از منتقدین استبداد حاکم تأثیر گذار است و لذا این خطر وجود دارد که چون انقلاب ۱۳۵۷ امید به دمکراسی ناکام بماند و فروپاشی استبداد حاکم به جایگزینی استبداد دیگری منتهی گردد.
در ایران که سه هزار سال تاریخ استبداد دارد، تعجب آور نیست که فرهنگ سیاسی گرفتار ذهنیت و رفتار عواملی باشد که با مدارا و حق شرکت مردم در امور همگانی نا سازگار است. زنده یاد محمد مختاری در کتاب “تمرین مدارا” که شامل بیست مقاله از بازخوانی فرهنگ است، مینویسد ادبیات کهن ما “تبلور باورها و ارزش ها، هنجارها و گرایش های فرهنگ دیرینه ماست….در تأیید و بزرگداشت و غنای این ادبیات بسیار سخن گفته ایم که البته به جا نیز بوده است. اما ضرورتهای کنونی سر نوشت ملی ما را ناگزیر میکند که به محدودیتهای آن نیز به تبع محدودیتهای کل فرهنگ مان چشمی بگشائیم.” (تاریخ چاپ دوم کتاب مختاری ۱۳۷۷ است، یعنی یکسال پیش از قتل فجیح او) .
مختاری با تحقیق در آثار کهن ادبیات ایران نتیجه میگیرد که غالب متفکرین ما، چه عارف شیفته و چه دانشمند اخلاقی، چه ادیب پندآموز و چه شاعر تغنی گر رابطه بین مردم و حاکمیت را به رابطه شبان و رمه تشبیه میکنند.
از دید مختاری، “نه فردوسی و بیهقی و ابن سینا و غرالی و سعدی و نظامی و صائب و… در تعادل جویی خردمندانه شان از این روش و ارزش و گرایش به طور بنیادی عدول کرده اند؛ نه سنایی و عطار و مولوی و عراقی و حافظ و… در فاصله گیری وارسته و ترک دنیای عاشقانه و رندانه شان، از تأثیر آن مبرا یا بر کنار مانده اند.”
مختاری با مثال های مختلف از ادبیات کهن و امثال و حکم زنده یادعلی اکبر دهخدا نشان میدهد که نصیحت و موعظه مسلط شاعران و متفکرین ایران کهن به هم میهنان خود تمکین به فرهنگ تکلیف و تزکیه نفس فردی است و به ندرت از حقوق انسانها و یا مسئولیت حکام نسبت به جامعه سخن گفته اند. مذهب رسمی سرزمین ما هم که سراپا مبلغ تکلیف و تمکین برای مؤمنین و لعنت و نفرین و تهدید برای بی دینان یا از دین بریدگان است.
استعاره رمه و شبان نامی مناسب برای فرهنگ آمریت و تابعیت است.
در این فرهنگ اعتراض به ظلم و سوء استفاده از قدرت وجود دارد؛ ولی اشکال اعتراض یا صوفیانه است که از موضع اخلاقی و معنوی سر چشمه میگیرد و معمولا به عزلت گزینی و انفعال سیاسی می انجامد، یا اینکه اعتراض عصبی و ناگهانی است و دیری نمی پاید که به اطاعت باز میگردد.
یکی از تبعات فرهنگ آمریت و تابعیت تصویر منتقدین سیاسی به عنوان دشمن است. در چنین فرهنگی سیاست گذاری بیشتر به عنوان فن حذف رقیب فهمیده میشود تا هنر جلب همکاری و سازش و مصالحه. واژه سازش برای اهانت به رقیب مورد استفاده قرار میگیرد نه برای یافتن وجه مشترک در حل و فصل مسائل جامعه.
با همه تحولاتی که در صد سال اخیر در جامعه ایران بوقوع پیوسته، فرهنگ سیاسی کشور هنوز متأثر از ویژگیهای فرهنگ عشیره ای کهن است. محمود سریع القلم در کتاب “فرهنگ سیاسی ایران” که در سال ۱۳۸۶ در ایران منتشر شد تحقیق و تحلیل قابل توجهی ارائه داده است. او رابطه بین فرهنگ عشیره ای کهن و فرهنگ سیاسی حاکم بر ایران کنونی را نقد میکند و میگوید که چه در تاریخ قبل از اسلام و چه بعد از اسلام ایلات ایران کشور را قبضه میکردند و به قدرت رسیدن یک ایل به معنی حذف ایل دیگری بود که تواناییاش به انحطاط رسیده بود.
کتاب سریع القلم در کنار بحث تاریخی و نظری، شامل یک سنجش افکار هم هست. او ۲۱ پرسش تنظیم کرده و برای ۱۵۰۰ نفر از دانشگاهیان و مسئولان اجرائی کشور ارسال داشته که ۹۰۰ نفر، یعنی ۶۰ درصد دریافت کنندگان پرسش نامه به آن پاسخ داده اند. یافته های این مطالعه میدانی به روشنی تسلط فرهنگ عشیره ای بر ایران کنونی را تأیید میکند.
در تاریخ ایران افراد و گروههای اصلاح طلبی بوده اند که در مسیر قانونی شدن نظام سیاسی کشور تلاشهای ارزنده ای کردهاند ولی ساختار قدرت و فرهنگ عشیره ای حاکم بر جامعه امکان موفقیت به آنان نداده است. تأ کید بر موانع فرهنگی یا ذهنی مدارا، نفی یا کم اهمیت جلوه دادن عوامل مادی، طبقاتی و اعتقادی نیست، بلکه توجه به دادههایی است که بر کل جامعه حکمفرماست و نمیتوان ضایعات حاصله از آنها را به عملکرد صاحبان قدرت محدود کرد.
بعد از یک قرن تلاش و مبارزه برای رهایی از استبداد و گسترش چشم گیر سطح سواد و دانش و تجربه تلخ تفوق استبداد ولایت فقیه بر استبداد شاهنشاهی به جرأت میتوان گفت که زمینه های عینی و ذهنی فرهنگ مدارا در جامعه ایران تقویت شده است. این تحول امیدوار کننده در صورتی به ثمر میرسد که شهروندان منتقد و مخالف استبداد حاکم تعهد به کثرت گرائی و مدارا جوئی را در رفتار و کردار ملموس و مشخص فردی و جمعی نشان دهند، نه فقط در بحثهای تئوریک و انتزاعی.
رهایی از چنگال تعصبات و تابوهایی که ریشه در فرهنگ سیاسی کهن دارند به نقد مستمر درونی نیاز دارد. نکته مهم دیگری که در این رابطه باید در نظر داشت این است که بر طبق پژوهشهای تطبیقی، روند رهایی از عادات و تعصبات فرهنگ عشیره ای کند و تدریجی است.
تحلیل و تفسیر و خلاقیت نظری ارزش و اهمیت خود را دارد و روشنفکران ایرانی کمبودی در این زمینه ندارند، ولی کار فکری جایگزینی برای رفتار و کردار مداراجویانه نیست.