جنگ روایتها
ایران در «جنگ روایتها» در سوریه پیروز شده است. برخلاف موضوعات سیاست داخلی، دولت ایران توانسته روایتش از جنگ در سوریه را بدون مشکل به مردم بفروشد. سال ها تجربه در کنترل نرم اطلاعات و خروجی رسانهها، شبکه وسیعی از افسران جنگ نرم که بازوهای شان تا عمق تمام فضاهای مجازی امتداد دارد، درکنار بازی چیرهدستانه با رگههای قدرتمندی از حساسیتهای مذهبی و قومیتی و گرایشهای ملیگرایانه، حکومت ایران را در نیل به این موفقیت یاری رسانده است. محبوس بودن بخش اعظم ایرانیان درون دیوارهای زبان فارسی، بیگانهستیزی فرهنگی، بیاعتمادی نسبی به رسانههای خارجی و متاثر بودن جمع کثیری از آنها از پیشقضاوتهای قومی و مذهبی آنان را به مشتریانی راضی برای این روایت رسمی تبدیل کرده است.
بعضی نظرسنجیها حاکی از آن است که میان بخش بزرگی از مردم اتفاقنظر کمنظیری وجود دارد در اینکه دولت باید از اسد در سوریه حمایت کند. در میان افرادی که میزان محبوبیت و مقبولیتشان در این قسم پروژههای افکارسنجی ارزیابی شده، یک نظامی بالاتر از تمام شخصیتهای گروههای مختلف سیاسی ایستاده است. قاسم سلیمانی اکنون به طور مشهودی از بالاترین سطح محبوبیت در ایران برخوردار است. افسانههای عامهپسندی دربارهاش نقل محافل است و در قبای سرداری که امنیت ایران را در مقابل بربرهای داعش حفظ کرده است، مثل یک ابرقهرمان ستایش میشود. شخصیتهای مختلف فرهنگی و چهرههای شناختهشده در تمجید از او و سربازانش که «مدافعین حرم» خوانده میشوند، از یکدیگر سبقت میگیرند.
کار اگر همین جا به اتمام می رسید، شایسته بود ایرانیان به دستاندرکاران رسانهای و استراتژیستهای جنگ روانی خود بابت این موفقیت چشمگیر مدال افتخار اعطا کنند. این ولی فقط آغاز ماجراست. به نظر نمی رسد این مُسکنهای رسانهای توان محافظت ایران در مقابل تبعات آنچه واقعاً در سوریه رخ می دهد را داشته باشند.
در اوایل دهه نود میلادی، وقتی رسانههای کشورهای اسلامی از جنگ داخلی کشور در حال تجزیه یوگسلاوی گزارش می دادند، روایت محوری این گزارش، روایت «مسلمان کشی صربها و سکوت غربیان» بود. ایرانیان هم در میان بقیه یک میلیارد مسلمان جهان، پای تلویزیون فارسی زبان شان نشسته بودند و هر شب دقیقاً همان روایت را میشنیدند. بر مظلومیت مسلمانان بوسنیایی اشک می ریختند و در صندوقهای کمکهای مردمی برای بوسنی هرزگوین پول میانداختند و برخی جوانان تلاش می کردند خود را به صحنه نبرد برسانند و برای دفاع از خون مظلومین اسلحه بدست بگیرند. میان ایران و دیگر کشورهای منطقه در این زمینه تفاوتی وجود نداشت. بیست سال بعد اما رسانههای فارسی بر خلاف قریب به اتفاق رسانههای نوشتاری و تصویری عربی، اردو، پشتو، ترک و حتی انگلیسی، شبانهروز قصهای متفاوت را حکایت می کنند. روایتی که در ایران تولید و فروخته می شود تفاوت بنیادینی با روایت همسایههایش دارد. روایت نبرد خیالی اسد سکولار و نماینده تمدن، با توحش داعش.
روایت دیگران
کسانی که وقایع و تفسیر شرایط را در این سالها از دریچه رسانههای محور ایران-روسیه-حزبالله دنبال کردهاند به چنان باور متفاوتی رسیدهاند که تغییر آن از توان یک یا دو مقاله فارسی به کلی خارج است. باورهایی که گویی درباره سوریه دیگری است در سیاره دیگری. این روایت داعش-محور، درباره دو سال قتلعام مردم غیرنظامی توسط ارتش، پیش از ظهور پدیده داعش چیزی نمی گوید. از ششماه تظاهرات مسالمتآمیز و عاری از خشونت چیز زیادی نمی گوید. تظاهراتی که هر بار با کشتههای فراوان روبرو می شد و هم چنان مسالمتآمیز باقی می ماند. تظاهراتی که حتی مدت ها بعد از تبدیل سوریه به صحنه جنگ داخلی، هر زمان امکانش فراهم می شد، باز مثل روز اول در خیابانها می جوشید، با گل و پرچم و شعر و رقص دستهجمعی. حتی پنج سال بعد از روزهای آغازین، وقتی برای چند روز در ماه مارس آتشبس کوتاهی برقرار شده بود.
این روایت، داعش را دشمن اصلی اسد معرفی می کند در حالی که به جز موارد معدود، آن هم بعد از دخالت ائتلاف بینالمللی علیه داعش، مواردی از جنگ میان داعش و نیروهای جبهه اسد وجود ندارد. داعش تقریباً تمام جنگ ها و فتوحاتش را در جنگ با اپوزیسیون و یا کردها بدست آورده بود و تا همین اواخر و قبل از فشار بینالمللی، از بمباران نیروی هوایی اسد در امان بوده است. در مواردی متعدد و مستند، نیرویهوایی اسد و اخیراً روسیه، نقش نیروی هوایی داعش را در جنگ مشترک شان با نیروهای اپوزیسیون بازی کردهاند.
یک ایرانی نوعی که اخبار را به فارسی دنبال می کند از ده ها گزارش منابع بینالمللی درباره محاصرههای قرون وسطایی غذایی و دارویی مردم توسط دولت سوریه، نیروهای ایران و حزبالله لبنان چیزی به گوشش نمی رسد. از حملات سیستماتیک و محاسبه شده به بیمارستان ها و تمام مراکز درمانی توسط نیروی هوایی اسد و روسیه با خبر نمی شود و وقتی می شنود تعداد قربانیان غیرنظامی که توسط ارتش سوریه کشته می شوند چندین برابر مجموع تمام قربانیان همه دیگر گروههای درگیر در جنگ است، بسیار متعجب می شود. او دلیل اینکه مردم مناطق خارج از کنترل اسد حتی به گروههای افراطی اسلامگرا هم متمایل می شوند را متوجه نمی شود و ناچار آنها را آدمخوار و سلفی می نامد. چنین کسی حتماً از مستندترین قتلعام تحت شکنجه طی نیم قرن اخیر در زندانهای اسد بیاطلاع است، چیزی که آن را با هولوکاست مقایسه می کنند. از ناپدید یا ربوده شدن دهها هزار نفر در آن کشور خبردار نمی شود و نمی داند که این چگونه تبدیل به منبع درآمدی برای دولت شده است.
شاید کسی گمان کند بی خبری خودخواسته یا تحمیل شده به اغلب ایرانیان صورت مسئله را پاک کردهاست. اما واقعیتی با این حجم، ابعاد غیر-رسانهای دیگری هم دارد. اگر کشته شدن سه جوان تحت شکنجه در بازداشتگاه کهریزک، زخمی ماندگار بر روح و جان خیلی از ایرانیان باقی گذاشت، حداقل شش تا ده هزار کشته تحت شکنجه در زندانهای اسد، فقط طی دوسال نخست ناآرامیها، می شود معادل رخدادن هشت کهریزک در هر روز. به مدت پنج سال. از جمله شکنجه کودکان خردسال و نوجوانان که با کمتر منطقی قابل فهم است. تخمین اینکه چنین چیزی با روح یک ملت چه میکند، و چه زخمی بر پیکر آن باقی میگذارد، با قصهگوییهای رسانهای حل و فصل نمیشود و مراتب و اثرات کاملاً واقعی در جهان خواهد داشت.
غالب ایرانیان زمانی متوجه اخبار جنگ سوریه میشوند که داعش مجدداً مرتکب جنایتی سبعانه شده است و به عنوان تاکتیکی جنگی برای رعبافکنی آنرا بوسیله چندین دوربین فیلمبرداری و مخابره کرده است. این فیلمها و جنایات همه واقعی و رعبانگیزند. ولی تنها بخش خیلی محدود و رسانه-پسندی از واقعیت سوریه هستند. کسانی که آن تاریخ را در آن سرزمین با بدن های شان زندگی کردهاند تجربههای دیگری دارند. آنها دیدهاند که تعداد غیرنظامیانی که در این سالها بدست داعش، این خونریزترین گروه تروریستی کشتهشدهاند، حتی اگر برای سالها هم با همین نرخ به جنایت مشغول باشند، به یک فقره قتلعام شهر حما توسط حافظاسد هم نمی رسد. وقتی که دولت سوریه درسال ۱۹۸۲ خیزش مردم این شهر را به خاک و خون کشید، جنازهها را با بولدوزر در گورهای دستهجمعی ریخت و بر روی آن هتلی بنا کرد.
بعد از شروع بهار عربی اما داستان به دفعات خونبارتر شده است. حالا در قتلگاهی که بشاراسد برای کشورش فراهم آورده است دوران پدرش در مقایسه، دوران صلح و صفای سوریان محسوب می شود. با همه این وجود رسانههای فارسی زبان داخلی، و تا حد قابل توجهی رسانههای ایرانیان خارج از کشور، کادر تنگ توجهشان را تنها بر روی جنایات داعش بستهاند.
اثر این اتاق پژواک رسانهای که در زبان فارسی خانه کرده است، فقط بر مردم عادی خلاصه نمی شود. خود تصمیمگیران و طبقه خواص هم تحت تاثیر این فضا قرار می گیرند و درون حلقهبستهای از اخبار و تحلیل ها، در گردابی از این باورهای تولید شده فروتر می روند و هرروز بیشتر قصه خودشان را باور و با راویان روایتهای دیگر احساس بیگانگی می کنند. جامعه به کسانی که که صدای متفاوتی بلند کنند با شدت و نفرت می تازد. زمانی که هاشمی رفسنجانی طی یک سخنرانی در یکی از شهرهای شمالی کشور، فرزند و وارث دوست قدیمیاش حافظ اسد را جنایتکاری خواند که مردمش را شکنجه می دهد و شیمیایی می کند و عامل کشتار است، چنان بر او تاختند که ناچار شد سخنان خودش را تکذیب کند؛ با وجود اینکه آن سخنان بر روی چندین دوربین ضبط و توسط مخالفانش به عنوان ” سند خیانت“ او در شبکههای اجتماعی پخش شده بود.
حداقل نتیجه این تفاوت روایت رسانهای، به تفاوت بسیار پررنگی میان افکار عمومی ایران و افکار عمومی مردم دیگر کشورهای منطقه انجامیده است. بر طبق نظرسنجی دیگری که در هشت کشور خارمیانه انجام شده است، با وجود آنکه همه پاسخدهندگان در تمام کشورها گروههای افراطی حاضر در جنگ سوریه را از عوامل بحران فعلی سوریه می دانند، تنها ایرانیان هستند که بشاراسد را در این قبال تبرئه میکنند. ۷۷ درصد افکار عمومی ایران اساساً بشار اسد را مقصر بحران سوریه نمی داند. بر خلاف همه دیگر کشورهای نقش دخالت روسیه را با ۶۷ درصد آرا، منفی نمی داند. چنین دیدگاهی در میان دیگر کشورها کاملاً منحصر به فرد است و حاکی از بالاترین درجه عدم فهم متقابل است میان ملت ایران و دیگر ملتهای منطقه.
رژیم بشاراسد درایجاد بحران سوریه چه نقشی داشته است؟ | |||||||
ترکیه | ایران | امارات | عربستان | اردن | لبنان | مصر | |
۸۵ | ۲۳ | ۹۹ | ۸۲ | ۷۴ | ۶۰ | ۹۶ | موثر |
۱۵ | ۷۷ | ۱ | ۱۸ | ۲۶ | ۴۱ | ۴ | بیاهمیت |
حمایت روسیه از رژیم بشاراسد چقدر در بحران سوریه نقش دارد؟ | |||||||
۸۱ | ۳۲ | ۱۰۰ | ۹۵ | ۶۸ | ۶۵ | ۹۰ | موثر |
۱۹ | ۶۸ | ۱> | ۵ | ۳۳ | ۳۵ | ۱۰ | بیاهمیت |
گروههای شیعه مورد حمایت ایران منجمله حزبالله لبنان چقدر در این بحران نقش دارند؟ | |||||||
۸۱ | ۸۴ | ۸۸ | ۷۴ | ۳۵ | ۹۶ | موثر | |
۱۹ | ۱۶ | ۱۲ | ۳۶ | ۶۵ | ۴ | بیاهمیت |
اینکه حکومت ایران تا این حد توانسته افکار عمومی داخل کشورش را ایزوله نگه دارد آیا یک موفقیت محسوب می شود؟ آیا وجود چنین اختلاف دیدگاهی با دیگر کشورها درباره فاجعه انسانی با این ابعاد جوانب نادیده دیگری هم دارد؟
اگر کسی روایت دیگران را به کلی غیر واقعی و کذب بخواند، یا حتی اگر کسی اساساً به مقوله «امر واقع» هیچ اعتنا و عنایتی نداشته باشد، و در نگرشی پستمدرن جهان را فقط در قالب جنگ روایتهای برساخته توسط رسانهها ببیند، باز لازم است به روایتهای دیگران توجه کند. در میزان سازگاری و توان توضیحدهندگی آن روایات مداقه کند و نگران میزان فراگیری گسترده آنها باشد. چه آنکه حتی تاثیر روایتهای نادرست، وقتی تبدیل به باور بسیاری آدمیان شود، تا عمق جهان و زندگی ناباوران به آن روایت هم نفوذ می کند.
اما کسانی که به «امر واقع» عنایتی دارند، احتمالاً صدها گزارش منابع مستقل، امثال سازمان عفو بینالملل، دیدبان حقوق بشر، کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، صلیب سرخ جهانی، سازمان پزشکان بدون مرز و ده ها موسسه تحقیقاتی و مراکز مانیتورینگ جنگ، برای شان معیار قضاوت است. مهم تر از همه اینها ولی مردمان واقعی کشوری واقعی به نام سوریه هستند. در نخستین افکارسنجی علمی انجام شده از پناهندگان سوری در آلمان، که مورد استناد آنجلا مرکل قرار گرفته است، برخلاف روایتی که دستگاهّهای قدرتمند تبلیغاتی ایران و روس به مردم شان فروختهاند، سوری ها در اینکه اسد را علت اصلی فرارشان از سوریه اعلام کنند درنگ نکردهاند (با اتفاق نظر ۷۰٪). با وجود اینکه هراس از داعش در اروپا بسیار مشتری دارد، کمتر از نصف این تعداد داعش را از جمله علتهای فرارشان از سوریه ذکر کردهاند.
صرف حضور و آراء این میلیونها سوری در این کشورهای میزبان حامل پیام و اثر سیاسی واقعی است که در سالها و دهههای آینده ریشه بیشتری خواهد یافت.
ایران، چهره مخدوش شده
واقعیت این است که چهره کشور ایران بشدت آسیب دیده است. میلیون ها نفر از سوریها و کسانی که همدلانه انقلاب سوریه را دنبال می کردند، حتی بسیاری از کسانی که بسیار به ایران علاقمند بودهاند، ایران را اکنون یک نیروی اشغالگر به حساب میآورند. صدها چهره عمومی و رسانهای، نویسندگان، کاریکاتوریستها و مجریهای برنامههای پرطرفدار تلویزیونی، ایران و روسیه را از بزرگترین مصائب مردم سوریه میخوانند. این که مردم سوریه بعد از بمباران خانههای شان در مقابل دوربینها فریاد بکشند و ایران و روسیه و اسد را لعن و نفرین کنند از صحنههای روزمره جنگ سوریه است.
در مقیاسی بزرگتر از سوریه، حساسیتهای قومی و مذهبی هم به کمک این بدبینی آمده و ایران شیعه به شدت با افت محبوبیت روبروست. موسسه PEW که به طور دائم در سطح جهان با افکارسنجیهای علمی به ثبت و ضبط افکار عمومی مشغول است از چهره منفی و نامحبوب ایران در جهان گزارش می دهد. افت محبوبیت ایران طی سالهای اخیر بواسطه آنچه به دخالت فرقهگرایانه ایران در عراق و سوریه تفسیر می شود، مشخصاً در کشورهای خاورمیانه بسیار مشهود است.
در کنار ایران، حزبالله لبنان هم از افت چشمگیر مقبولیت و محبوبیت رنج می برد. حزبالله نماد دخالت ایران در سوریه است. این گروه زمانی از بالاترین حد محبوبیت در میان کشورهای مسلمان منطقه برخوردار بود. بر اساس نظر سنجی دیگری که توسط دانشگاه مریلند در سال ۲۰۰۸ انجام شده بود، آن زمان حسننصرالله دبیرکل حزبالله محبوبترین چهره جهان عرب بود. از زمان جنگ سی روزه حزبالله و اسرائیل در سال ۲۰۰۶ میلادی تا قبل از آغاز بحران سوریه حزبالله از محبوبیت فوقالعادهای بهره می برد، حتی در کشورهایی با بیشترین اختلاف مذهبی با شیعه. بعد از حضور رسمی اش در سال ۲۰۱۳ در رکاب بشاراسد اما شرایط به کلی برایش تغییرکرده است. همان خانوادههایی که عکسهای او را بر دیوار خانهّهای شان نصب کرده بودند، همان سوریهایی که در جنگ ۲۰۰۶ و در دوران جنگهای داخلی لبنان پذیرای پناهندگی شیعیان جنوب لبنان بودند، حالا دبیرکل حزبالله را به باد نفرین می گیرند. عبارت طعنهآمیز «حزبالشیطان» عنوانی است که برای نامیدن حزبالله لبنان در میان بخشی از عربزبانان شبکههای اجتماعی معمول شده است. اینها زنگ خطر انزوای ایران میان صدها میلیون از مردم است.
باید توجه داشت که مخدوش شدن چهره ایران و بازوهای منطقهایاش فقط منحصر به افکار «عمومی» و متاثر از فضاسازی رسانههای کشورهای منطقه نیست. خواص و طبقه الیت هم در این مورد با مردم همداستاناند. اخیراً افکارسنجی دیگری منحصراً از میان متفکرین، دانشگاهیان، تصمیمسازان سیاسی و چهرههای برجسته بیست و یک کشور مسلماننشین انجام شده است. از موریتانی تا مصر تا فلسطین تا عراق، که حاوی نکات قابل توجه زیادی است. منجمله اینکه ۸۲ درصد پاسخدهندگان اتفاق نظر داشتهاند که چهره و وجهه ایران بعد از رخدادهای بهار عربی و دخالتهایش در سوریه، نسبت به قبل از آن خراب شده است. ۷۰ درصد از چهرههای شاخص این ۲۱ کشور گفتهاند نگران یا به شدت نگران افزایش نقش منطقهای ایران هستند. چنین اتفاق نظر گستردهای درباره نقش منفی ایران در جهان بسیار هشدار دهنده است. این زنگخطر انزوای ایران در میان نخبگان است.
اقلیتی که حامی ما نیست
لازم به ذکر است این گونه نیست که تصویر ایران در میان – تمام – مسلمانان خدشهدار شده باشد. به واسطه شکاف خطرناک و رو به عمیق شدن بین فرق دینی و گروههای قومیتی، ایران نزد کسانی که هویت خود را بیش از هر چیز با تشیع تعریف می کنند، مورد توجهتر و محبوبتر از قبل شده است. ایران تلاش می کند خود را تنها حامی شیعیان در مقابل تهاجم دیگران معرفی کند.
این شکاف ها خود را در جوامعی که جمعیتهای شیعه و سنی بزرگی دارند و غلبه کامل یک جمعیت وجود ندارد، به شدت بیشتری دیده می شود و تنشهای نگرانکننده اجتماعی در آنها بوجود آمده است. منجمله در عراق، لبنان، پاکستان و افغانستان. ایران که به نظر می رسد از سیاست پان-اسلامیزم زمان آیتالله خمینی ناخواسته فاصله زیادی گرفته است، و بیش از آنکه دیگر امیدی به رهبری جهان اسلام داشته باشد، ردای رهبری شیعیان جهان را به تن کرده است، حالا از این تنش و اختلاف برای یارگیریهای جدید استفاده می کند. ایرانِ شیعه دشمنان زیادی پیدا کرده است اما دوستان جانبرکفی هم بدست آورده است. سپاه قدس ایران، جنگجویان افغان و پاکستانیهای شیعه را در قالب گردانهای فاطمیون و زینبیون گردآوری می کند، آموزش جنگی مختصری می دهد و آنان را در قامت رزمجویان مذهبی، مشابه جنگجویان سه قرن جنگهای صلیبی، به شامات گسیل می کند تا در جنگی فرقهای در رکاب دولت غیرمذهبی اسد و جنگجویان شیعه حزبالله بجنگند. تا صدمات مستقیم کمتری به نیروهای ایرانی وارد شود و کمترین رد پا از ایران باقی بماند. جوانان عراقی شیعه را هم به همین ترتیب در قالب کتائب حزب الله و گردان های ابولفضلالعباس به جنگ می فرستد.
وقتی اختلافات عقیدتی و قومیتی به مستقیمترین نوع قتال تبدیل می شود و آدم های واقعی هرروز با گلولههای واقعی یکدیگر کشته می شوند و طی مراسم با رنگ و بوی غلیظ مذهبی به عنوان شهید دفن می شوند، این به چرخه شوم نفرت و خشونت در جوامع مبدأ که دارای تنوع قومی هستند دامن می زند.
رقبای منطقهای ایران هم متقابلا به ناروا-داری سُنی یاری می رسانند که در حالت افراطی آن، هر روز بیشتر رنگ تکفیر به خود می گیرد. ادامه این وضعیت دارد گسل خفته و ترسناک جنگ تمامعیار مذهبی را بیدار می کند. چیزی که از نتایج بیداری آن کسی واقعاً مطلع نیست. اما نظر به اینکه شیعیان تنها ۱۵ درصد جمعیت مسلمین را تشکیل می دهند، ایران برنده چنین جنگ فرقهای نخواهد بود.
موفقیت ایران در تشکیل حزبالله لبنان، بعضی استراتژیستهای تهران را به این گمان انداخته که می توانند آن را در سوریه و عراق هم تکرار کنند. با تشکیل و حمایت مالی و نظامی گسترده از شبهنظامیان شیعه، شاید بتوانند مشابه نقش حزبالله در کشور کوچک لبنان، سیستم سیاسی را به نفع منافع خود فلج کنند و به صورت غیر دموکراتیک اعمال نفوذی فرای وزن عددی شیعیان داشته باشند.
در عراق نخستوزیر حیدر عبادی از نفوذ و قدرت بیشاز اندازه شبهنظامیان طرفدار ایران به ستوه آمده و برخی مخالفتهای علنیاش با زیادهخواهی قاسم سلیمانی رسانهای شده است. شاخه مهم صدری شیعیان عراق هم در مقابل ایران جبههگیری پررنگی کردهاند. در صورت برگشت آرامش سیاسی به عراق باید دید در شرایط غیر بحرانی چه مقدار از نفوذ ایران آنجا باقی خواهد ماند.
در سوریه ولی شرایط به کلی متفاوت از عراق است. سوریه به جز ساکنین چند روستا و شهرک، جمعیت بومی شیعه ندارد. خانواده اسد به یک اقلیت قومی مذهبی ۱۲ درصدی (حدود سه میلیون نفر) تعلق دارد که علوی خوانده می شوند. اما این اقلیت به هیچ عنوان قرابت فرهنگی و مذهبی مشابه شیعیان لبنان و عراق را با ایران ندارند. در واقع شیعه رسمی دوازده امامی ایرانی به مراتب به اسلام سنی، حتی تندروترین گرایشهایش، نزدیکتر است تا به دین و آیین علویان سوریه. علویان در گذشته مثل دروزها جزو مسلمانان قلمداد نمی شدند. (هنوز بر طبق سند «رساله عمان» که در سال ۲۰۰۴ میان فرق اسلامی به امضا رسیده علویها شاخهای از اسلام محسوب نمی شوند). اما در دهه هفتاد میلادی بواسطه یک معامله سیاسی بین موسیصدر رهبر شیعیان لبنان و حافظ اسد، علویها بر اساس فتوی وی، شاخهای از شیعیان و لذا مسلمان قلمداد شدند تا حافظ اسد با مشروعیت مذهبی بیشتری به بسط قدرتش در سوریه نائل شود و در مقابل از حرکت امل در لبنان و بعدتر، از انقلاب ایران حمایت کند.
ایران در زمان سردار حسین همدانی سرمایهگذاری هنگفتی در سوریه کرد و به عنوان آخرین راه حل برای جلوگیری از سقوط اسد، دست به تشکیل «نیروهای دفاع وطنی» زد. به این امید که شبیه حرکت امل یا حزبالله در زمان جنگ داخلی لبنان، سرمایه ایدئولوژیک و بازوی نظامی ایران باشد. اما برخلاف حزبالله لبنان که رابطه قدرتمند ایدئولوژیکی با هسته قدرت روحانیان شیعه در ایران دارد و حتی در مقایسه با سپاه ایران به ایدههای انقلابی ایران وفادارتر باقی مانده است، نه نیروهای نظامی سوریه و نه سازمان ایران – ساخته «نیروی دفاع وطنی» هیچ همدلی ایدئولوژیکی با رهبران ایران ندارند. در جنگ قبیلهای فعلی متحد استراتژیک ایران و روسیه هستند، اما اگر قرار باشد زمانی شرایط به شرایط غیر جنگی تبدیل شود، علقه و علاقهای باقی نمیماند.
حتی هماکنون و در میانه جنگ برخی گزارشهای رزمندههای ایرانی در سوریه حاکی از آن است که نظامیهای سوری نهایتاً به ایرانیها به چشم مستشار خارجی نگاه می کنند و برای جان هموطنشان، بعضاً حتی در جبهه مقابل، بهای خیلی بیشتری از جان نیروهای افغان و پاکستانی شیعه همرزم شان قائل می شوند.
ساختار و نظام فکری نظامیان سوری به گونهای است که آنها با ارتش روس بسیار بیشتر احساس قرابت می کنند تا نیروهایی که ایران مهیای آن جنگ کرده است، غرق در فضای ایدئولوژیک اولترا شیعه. تنش و نارضایتی دوطرفه میان این دو گروه ناهمخوان همیشه وجود داشته است و در موارد معدودی به مواجهه فیزیکی هم تبدیل شده است. گزارش بعضی سربازان سوریه که از ارتش گریختهاند حاکی از سرخوردگی و دلخوری عمیق بخشی از نظامیان سوری است. از اینکه فرماندهی ارتش در عمل در دست خارجیان است و درجهداران با سابقه ارتش می باید در مقابل نیروهای ایرانی و حزباللهی کرنش کنند. از اینکه دستمزد، غذا و امکانات سربازان سوری بسیار پایینتری از نیروهای خارجی هم درجه و هم تجربهشان است. نیروهای حزبالله در جنگ سوریه الیت محسوب می شوند، بر طبق این گزارشات به مراتب بیشتر حقوق می گیرند از امکانات خیلی بهتری برخوردارند و در طراحی عملیاتها، خیلی بیشتر رعایت ایمنی جانیشان می شود. در درازمدت به نظر نمی رسد چیزی شبیه به حزبالله لبنان برای ایران در سوریه پا بگیرد و باقی بماند. حتی اقلیت علوی و دروز و ارمنی سوریه هم در دراز مدت متحد قابل اتکایی برای برنامههای ایدئولوژیک حاکمین ایران محسوب نمی شوند. نگرش اکثریت سنی مذهب سوریه به دخالت ایران که داستان دیگری است.
بذر جهاد در زمین سوخته
«جهادولوژی» بهمرور به یک شاخه تحقیقاتی مهم تبدیل شدهاست. از جمله مسائل مورد مطالعه پژوهشگران این شاخه میانرشتهای، که به مطالعه خشونت حاصل از بنیادگرایی دینی می پردازد، انگیزه و نحوه تفکر و تصمیمگیری اشخاصی است که دست به عملیات ”شهادتطلبانه” می زنند. مستنداتی که از عاملین انتحاری یازده سپتامبر به دست آمد، منجمله در آنچه به سلول هامبورگ معروف شد، نقش موثر فیلم ها و عکس های جنگ داخلی بوسنی را در تبلیغات و شستشوی مغزی که القاعده برای جوانان تدارک می دید، عیان کرده است. آن فیلمهای تکان دهنده و خونین جنگهای بالکان، آن یکی دو حلقه فیلم ویاچاس در زیرزمینی در هامبورگ آلمان، یک دهه بعد از پایان آن جنگ این قابلیت را داشتند که مغز و روح بیننده جوان خود را اشباع کنند و او را به یک بمب متحرک تبدیل کنند. استفاده کنندگان از آن فیلمهای موفق شدند روایتی از محوریت غرب در مسلمانکشیهای جهان تولید کرده و مخاطب جوان شان را در این باره به خوبی قانع کنند. تا جایی که او در همراهی با شاخهای زیرزمینی از یک ایدئولوژی رادیکال اسلامی، آماده فدای جانش شود. ایدئولوژی که بازیافت جنایات تاریخی آرشیو شده، برای آبیاری خشم و نفرت کور پیروانش استفاده خیلی موثری می کند.
خبر بد اینکه تکنولوژی و امکان ثبت تصاویر یک جنگ برای ثبت در تاریخ، از زمان جنگ داخلی بالکان تا جنگ داخلی سوریه تماماً متحول شده است. جنگ داخلی سوریه بدون شک از لحاظ تصویری مستندشدهترین خشونت در تاریخ است. حجم تصاویری که هر لحظه جنگ سوریه را در تاریخ جاودانه می کنند، و خوب یا بد، آن را بارها و بارها جلوی چشم نسلهای آینده خواهد آورد، هزاران بار بیشتر و غنیتر از فیلم و عکس های جنگ بوسنی است و تاثیرگذاری آنها بر روی جوانان نسلهای آینده کشورهای مسلمان قابل محاسبه نیست. هماکنون که این خبرها و فیلم ها به طور روزانه به صورت خام بر روی کانال های یوتیوب قرار می گیرد، موجی از جهاد بینالمللی را به حرکت آورده است که به کلی بیسابقه است و با آن جهادیسم مهجوری که به حملات یازده سپتامبر انجامید اصلاً قابل مقایسه نیست. احساسات شدید ضد ایرانی و ضد شیعی قسمت لاینفک این موج بزرگ است.
این شاید از بدشانسی ایران است که وقتی نوبت به بلندپروازی منطقهای جمهوری اسلامی رسید، هر خطاکاری ایران و متحد خونریزش این قدر از زوایای مختلف روی سنسور هزاران دوربین ثبت می شود تا برای ابد در گلوی تاریخ خاورمیانه باقی بماند. ایران، حتی فراتر از جمهوری اسلامیاش، با مسئله خیلی دشواری روبروست. مسئله امنیتی که ایران را در دراز مدت تهدید می کند، بچهها هستند. نسلی از کودکان سوری همین الان در اردوگاههای پناهندگان در سراسر جهان دارند بزرگ می شوند یا در خرابههای محاصره شده حمص و حلب و درعا با گرسنگی روزگار می گذرانند که جواب خیلی از سئوالات تلخشان، درست یا غلط، «القوات الروسیه و الایرانیه» است. هر زمان که در بقیه عمر به جای خالی دست قطع شدهشان نگاه می کنند، یا به گورهای خاکی مادرهای شان در پارک های قبرستانشده شهر، به آنها گفته می شود بشار با کمک مستقیم دول خارجی ایران و روس عامل ویرانی نسل شماست.
باید دانست این ها مثل آمریکاییهای آن سوی کره زمین نیستند که از آن ها بر اساس تصمیمی ایدئولوژیک، قواره یک دشمن تراشیده شده باشد. برای نخستین بار ایران باید با دشمنان واقعی که تولید کرده است روبرو شود. نسلی از کسانی که به معنای عینی کلمه پدر-کشتگی دارند. پدران شان، سرپرستهای شان، برادران و خواهران شان در بمبارانهای کور محور روسیه-ایران-اسد پارهپاره شدهاند. اینها پسر بچهها و دختر بچهّهایی هستند که درون جنگ بدنیا آمدهاند، جهان را از بنیان این طور شناختهاند. کسانی هستند که از صدای گلولهای در دور دست مدلش را تشخیص می دهند و می گویند آیا گلوله عمل کرده است یا نه. و تازه هنوز ده سال شان هم نیست. نگاه اینها به مرگ و به زندگی، به تمدن و به حکومت، با بچههایی که در خانههای ما بزرگ می شوند از اساس متفاوت است.
کسانی که بواسطه شغل و تخصص شان با این موضوع درگیر بودهاند به خوبی آگاهند که چگونه ترومای جنگها تا چند دهه یک جامعه جنگزده را از حالت طبیعی خارج می کند. در همه ابعاد روانی و اجتماعی، سایه جنگ تا سالیان دراز بعد از آخرین روز جنگ، کشوری را اسیر خود نگاه خواهد داشت. نزدیک به نیم میلیون نفر کشته و یک میلیون نفر نقص عضو، وشهرهایی ویران و زیرساخت های به کلی نابود شده، این کشور را به شرایط ما قبل تمدن پرتاب کرده است. آماری که از تعداد تلفات جنگ داخلی پنج ساله سوریه تخمین زده می شود تقریبا دو برابر تعداد شهدایی است که بنیاد شهید ایران برای ۸ سال جنگ با عراق شمرده است. در مقایسه، ترومای جنگ ایران و عراق جز موارد محدودی، به مناطق مرزی محدود بود. کسانی که از نزدیک با پوست و گوشت شان داغی جنگ را چشیده بودند غالبا رزمندههایی بودند جوان و آماده میدان. سوریه قصه به کلی دیگریست. تمام ماشین جنگی دولت بعث بر علیه شهرهای خود کشور بکار بسته شده است. نیروهای هوایی و بمباران دائم، تیپهای زرهی، انواع سلاحهای سنگین، موشکهای اسکاد و در مواردی سلاح شیمیایی. چنین چیزی در تاریخ معاصر بیمانند است. تمام لایههای غیرنظامی این جامعه مستقیماً در تماس با بدنه داغ ماشین کشتار قرار داشتهاند.
فقط تعداد انگشتشماری از این نسل لازم است به مقدار کافی رادیکالیزه شده باشند تا بتوانند سیر وقایع ایران را در مسیر متفاوتی قرار دهند. تمام کسانی که برای حادثه یازده سپتامبر لازم بود جان شان را برای اجرای آن عملیات تروریستی فدا کنند و نقطه عطف تاریخ معاصر را ورق بزنند، فقط ۱۹ نفر بود. نسل افراد پر انگیزه، زیرک و خطرناکی مثل اسامه بنلادن یا عمر الشیشانی تمام نشدهاست. بالعکس. متاسفانه آنچه به وفور در اختیار نسل بعدی قرار دارد نفرت و انگیزه انتقام است. رهبر جبههالنصره جوانی است که دو سال بعد از قتلعام شهر حما متولد شده است. اهل درعا است، همان شهری که در آن شکنجههای سادیستیک و بیمارگونه کودکان توسط نیروهای امنیتی، باعث ایجاد نخستین جرقه انقلاب سوریه شد. یک سال بعد، احمدحسین الشرع در ۲۸ سالگی با نام جهادی ابومحمد جولانی، جبههالنصره را تاسیس کرد که یکی از موثرترین و در عین حال مخربترین نیروهای حاضر در جنگ داخلی سوریه است.
سوریه جایی است که که چرخ زمان در آنجا به چندین قرن عقب بازگشته است. دیدن و فهم آن برای چشمان غیر مسلح دشوار است. کسانی که گمان می کنند مشت آهنین و بیرحم ایران در سوریه به امنیت ایران کمک می کند و مرزها و فرزندان این مملکت را از گزند دور نگه می دارد، حتی فارغ از هزینه انسانی آن برای مردمان دیگر، درباره مفهوم امنیت دچار کج فهمی هستند.
دوستی با دولت یا دوستی با مردم
خطر حرکات انتقام جویانه تنها بخشی از تبعات تخریب چهره یک کشور است. اغلب سوریها بعد از پایان این دوره تاریک، دوباره زندگی در آن زمین سوخته را از سرخواهند گرفت. آن مردم هزاران سال در شام زیستهاند و باز هم خواهند زیست. باید پرسید آیا ایران توسط اکثریت آن مردم دوست داشته خواهد شد؟
ترکیه پرمشکل و آشفته در مقایسه، هنوز از محبوبترین دوستان مردم سوریه است و بزرگ ترین پناه پناهندگان. نه بواسطه سیاستهای دولت فعلی بلکه به این دلیل که بدنه جامعه مدنی ترکیه، مشتمل بر صدها سازمان غیر دولتی، انواع خیریههای مذهبی و سکولار، و نهادهای مردمنهاد ترک به کمک پناهندگان همسایهشان آمدهاند. چنین جمعیتی از پناهدگان سوری که تا همین اواخر شهروندان محترم کشوری بودهاند، غیر از نیازهای اولیه، به انبوهی از کمکهای ثانویه نیازمند است؛ آموزش، امنیت، خدمات شهروندی، کمک به سلامت روانی. علاوه بر ترکها، سیل دائم کمکهای مردمی از دیگر کشورهای منطقه و هم چنین کشوهای غربی به سمت اردوگاه های پناهندگان و بعضاً به داخل خود سوریه در جریان است. اگر چنین کمکهایی نبود، بحران انسانی سوریه، این بحرانی که اروپا نمونهاش را از جنگ دوم جهانی به یاد ندارد به مراتب حتی وخیمتر از وضع فعلی میبود. همه اینها البته به چشم معماران آن روایت ایران-ساخت از جنگ سوریه، به کلی نامرئی است. علاقه خاص روایت اسدیستی از جنگ، ذرهبین گذاشتن روی این است که این کمکهای ملتهای ترک و عرب به اپوزیسیون سوریه آیا به دست گروههای مسلح افراطی شده هم می رسد یا نه. مبارزه مسلحانه در خط مقدم جبههها فقط نوک کوه یخ اپوزیسیون سوریه است. بدنه بزرگی از جامعه که مشتمل بر مقاومت غیرمسلحانه، فعالان بخش درمانی، رسانهای و مدنی و فعالان حقوقبشری است، همگی برای خبرنگاران ایرانی نامرئی هستند و ردی از آنها در تحلیلها و خبرهای فارسی نیست.
در نقطه مقابل، کمکهای ایران به جبهه اسد نیازی به هیچ نوع تحقیق یا موشکافی ندارند. ایران و روسیه تنها نیروهای خارجی هستند که حضور نظامی علنی در سوریه دارند. و به دفعات به جنایات جنگی متهم شدهاند. به محاصره غذایی و دارویی و استفاده از بمبهای خوشهای و ناپالم و هدفقرار دادن سیستماتیک غیرنظامیان. ایران به غیر از یاری مستقیم نظامی، کمکهای هنگفت مالی هم به ارتش اسد می کنند. اما شاید خیلی هنگفتتر از آن، هزینه معنوی است که ایران پرداخت می کند. هزینه از نام و اعتبار. ایران آن اعتبار و حقانیت تاریخی که در ایستادگی هشتسالهاش در مقابل دیکتاتور بعثی بغداد بدست آورد را حالا تماماً دارد به پای دیکتاتور بعثی دمشق ذبح می کند.
امنیت، مقولهای محلی
بعد از چهار دهه دشمنی ایدئولوژیک دولتی، قسمت بزرگی از جامعه مدنی ایران به شدت مشتاق نزدیکی ایران و غرب هستند. از اینکه مقامات ایرانی با همتای آمریکاییشان گفتگو می کنند، از اینکه بانوی اول آمریکا در کاخ سفید نوروز را هم جشن بگیرد بسیار شاد می شوند و تشنه گسترش ارتباط با جهان خارجاند. ولی قسمت بزرگی از همینها وقتی جواد ظریف در توییترش با وزیرامور خارجه امارت (یکی از بزرگترین شرکای تجاری ایران) مجادله و حاضرجوابی می کند، یا در راهرویی در ژنو با وزیر عربستانی مجادله لفظی می کنند غرق در احساسات بدوی عربستیزانه می شوند. اینان سخت مشتاق زدن مشت محکمتر به دهان این «دشمنان» جدید هستند. پوشیده نیست که نوعی از خودبرتربینی نسبت به تمام همسایگان ترک و عرب و پنجابی و پشتون، در کنار علاقهای احترامآمیز به غربیان در بین بخش بزرگی از جامعه ایران عمومیت دارد. چنین گرایشی مقوم این چرخش جدید در سیاست خارجی است.
با این وجود، باید دانست قسمت بزرگتر مساله «امنیت» و آرامش کشور مقولهای محلی است. دست دادن وزیر امورخارجهمان با همتای غربی، کمکی به فراهم کردن امنیت در بلوچستان نمی کند. سرمایهگذاری در کردستان را جذابتر نمی کند، مسئله قاچاق را در نزدیک به نه هزار کیلومتر مرزهای آبی و خاکی کشور بهبود نمیبخشد. کردهای دو سوی مرزهای ایران باید بتوانند از سیاستمداران مرکزنشین متنفر نباشند. ساکنان عربزبان و سنی مذهب استان های جنوبی باید بتوانند با ادارهنشینهای تهران همدلی کنند تا امنیت خط لوله نفت که از زیر پای شان عبور می کند و برای دولت مرکزی پول می سازد تامین شود.
اهالی کشورهای همجوار باید حسن همجواری دیده باشند تا اجازه ندهند گروه های اخلالگری مثل گروه جندالله در روستاهای شان پناه گیرند و امنیت مرزی ایران را آشفته کنند. قسمت اعظم تجارت بینالملل، میان کشورهای همجوار یا از طریق آنها رخ می دهد. با دمیدن در کوره دشمنی قومیتی و مذهبی امنیت تجاری به خطر میافتد و کشورمان در داد و ستد و حملو نقل و انواع شراکتهای منطقهای بایکوت می شود. ایران کشور بزرگی است. احتمالا نمی توان و نباید دور آن را دیوار کشید. آن هم در زمانهای که پیمان های منطقهای اهمیت فوقالعادهای دارند و کشورهای منطقه خلیج فارس از بالاترین سطح همکاریهای چند جانبه سود می برند و حتی به سمت ایجاد شنگن منطقهای قدم برمی دارند.
در چنین جهانی نباید با این سرعت و حرارت به سمت انزوای منطقهای گام برداشت. کشور عربستان، رقیب منطقهای ایران، با کارنامهای احتمالاً بدتر از ایران در رعایت موازین حقوق بشر در داخل کشورش، حتی برای عملیات ناموجه نظامی در یمن، بیدرنگ می تواند ائتلافی نظامی مشتمل بر ده کشور را ایجاد کند و از حمایت مستقیم کشورهای اصلی اروپایی و آمریکا و کانادا بهره ببرد. ایران آیا چنین دوستانی در جهان دارد؟ محبوبیت منطقهای عربستان هم در سالهای اخیر افت داشته است. ولی قابل مقایسه با افت محبوبیت ایران نیست. انزوای ایران در میان دولتها هم، مانند انزواری ایران میان ملتّها و میان نخبگان، تبعات مستقیمی برای ساکنین این سرزمین دارد.
زمانی بود که در ایران، بیش از هر چیز خاک ایران بود که مقدس شمرده می شد و ایرانیان متر به مترش را با خون جوانان از گزند حفظ می کردند. بعد از جنگ بعضی متوجه شدند آن ذخایر گازی پارس جنوبی هم سرمایه این کشور است که دولت قطر با برنامهریزی وسرمایهگذاری به موقع اکثر آن را استفاده کردهاست. بعدتر کسان دیگری به درستی نوشتند که حتی سرمایه بزرگتر از این ها، نیروی انسانی و سرمایه ژنتیک جمعیت ایران است که قسمت مهمی از آن به سوی ترک همیشگی ایران متمایل شده است. فهم جامعه در این سالها از سرمایه ملی عمیقتر و جامعتر شده. اکنون این فهم عمومی به وجود آمده که محیط زیست ایران، از جنگلها و دریاچهها تا مرجان های زیر خلیج فارس سرمایهای است که بعد از نابودی قابل بازگشت نیست، یا بازسازیاش در بهترین حالت دهها سال برنامهریزی و هزینه و توجه مداوم می خواهد. خیلیها فهمیدهاند که سفرههای آب زیرزمینی هم میتواند به طور برگشتناپذیری آسیب ببیند و ایران را به سمت بیابانی شدن سوق دهند.
این فهم مشترک ولی هنوز درباره «تصویر و وجهه ایران» به وجود نیامده است. بخش بزرگی از مردم ایران نمی دانند که برند یک کشور، وجهه یک ملت نزد دیگر مردمان، از کلانترین سرمایههای ملی است. بسیاری نمی دانند ۳۶ سال پیش پوشش فراگیر رسانهای «فتح» یک سفارت خارجی و گروگانگیری دیپلماتهای آن توسط دانشجویان کشوری به نام ایران، چه ضربه مهلکی به برند ایران زد. چیزی که همواره می توان دوباره بر روی پرده سینماها کشید و به نسل جدید جمعیت جهان نشان داد. اگر می دانستند، شاید از تکرار آن حادثه برای سفارتهای دیگر جلوگیری می کردند. یا شاید قبل از همنام و همپیمان شدن با اسد، بدنامترین دیکتاتور این برهه از تاریخ، کمی بیشتر درنگ می کردند.
با وجود این که خیلی از ما تصویری کمیک و کارتونی از طبقه نخبگان حاکم ایران در دوره طولانی قاجار داریم و آنها را نادان و بیکفایت می شمریم، هیچ معلوم نیست بینش و خرد مشترک فرهیختگان این نسل خیلی بهتر از دوران فتحلی شاه باشد. آن زمان اگر «خاک» را ساده از کف دادند، این زمان «نام» را به باد می دهیم.
درس یک کودتا
قریب به هفتاد سال از کودتا بر علیه دولت محمد مصدق می گذرد. ورای هر آنچه پژوهشگران تاریخ معاصر درباره آن کودتا بگویند یا در آینده کشف بکنند، آنچه در افواه عمومی و فرهنگ سیاسی مردم ایران از خاطره مرداد سال ۱۳۳۲ تهنشین شده است، یک روایت مشخص است. اینکه بعد از ملی شدن صنعت نفت، سازمان سیا کودتایی بر علیه دولت دموکراتیک مصدق انجام داد، و ایران که جلوتر از خیلی کشورها با سرعت به سمت دموکراسی و بهروزی در حرکت بود، به خاطر دخالت آمریکا وانگلستان -برای حفظ منافع شان- به کلی از این رو به آن رو شد و سرنوشت دیگری پیدا کرد. هفتاد سال بعد، نقش آمریکا، مستقل از میزان واقعی وزن و اهمیتش، به یکی از بدخیمترین ریشههای بیاعتمادی و از عوامل مسمومبودن نگاه ایران به بقیه جهان تبدیل شده است. آمریکا را مقصر می دانند، حتی کسانی که اگر همین امروز به سال ۱۳۳۲ بازگردند احتمالا همصدا با شاخصترین روحانیون حوزه علمیه قم، به خاطر موفقیت کودتا و دستگیری مصدق برای محمدرضا شاه پیام تبریک می فرستادند. یا در کنار آیتالله کاشانی ساکت میایستادند. اینها اما مهم نیست. همه این اختلافنظرها گویی فراموش شده و دو نسل بعد، همه یکصدا آن نیروی خارجی را مقصر سرنوشت ایران میدانند. این جزو طبیعت حافظه جمعی ملتهاست.[1]
روایت مردمان آینده شام از دخالت ایران، بمراتب مهیبتر از داستان کمک به یک کودتا یا تغییر یک نخستوزیر است. مردم سوریه خواهند گفت که بعد از چهل سال بر علیه خانواده ستمپیشه اسد شوریدند. در فیلمهای شان خواهند دید که چگونه شش ماه تمام به خیابانها سرازیر شدند، در میدان های شهرها دور هم حلقه زدند، اشعار سیاسی خواندند و دبکه رقصیدند. با وجود حدود دو هزار شهید در آن شش ماه دست به خشونت نزدند. جنبشی کمنظیر در عدم خشونت. مقامات دولتی، حتی تا نخستوزیر به انقلاب پیوستند، ارتشیان بلندپایهای از ارتش جدا شدند و ارتش آزاد سوریه را برای محافظت از تجمعات تشکیل دادند. مناطق بزرگی از کشور از کنترل اسد خارج شد و شوراهای محلی مدیریت آنها را بدست گرفتند. هنوز مشکلی به نام بنیادگرایی اسلامی ساخته و پرداخته نشده بود.
از این نقطه، تا زمانی که جنگ تمام عیار و فوقالعاده خشن سوریه رونمایی شود که گروههای رقیب در خشونت و جنایت از هم سبقت می گیرند، بارها عاملیت ایران و بازوهای نظامیاش یادآوری خواهد شد. در فشار به کابینه اسد که تن به هیچ مصالحهای ندهد، در قلب ماهیت و فرقهای کردن مناقشه، در به خدمت گرفتن تمام دستگاه تبلیغاتی برای بدنام کردن انقلاب. مقامات ایرانی و سوری هر دو در این اتفاق نظر دارند که بدون کمک مستقیم ایران حکومت اسد حداکثر در سال ۲۰۱۲ توسط مردم و ارتش آزاد برکنار شده بود و اسد مثل بنعلی دیکتاتور سابق تونس اکنون در کشوری دوران پناهندگی و خاطره نویسیاش را میگذراند. سوریها در تبدیل خیزش پرشکوه و عاری از خشونت شان به یک جنگ شهری تمام عیار، بیش از هر چیز نیروهای خارجی را مقصر خواهند دانست و «هر چه فریاد دارند» بر سر ایران و روسیه خواهند زد.
نسلهای بعدی اهالی شام نیاز چندانی هم به پژوهشهای تاریخی در دالان های تاریک تاریخ ندارند. لازم نیست مثل ایرانیان درباره پروژه مخفی آژاکس مطالعه کنند که سازمان سیا چگونه پشت پرده، و بدون اطلاع مردم آمریکا، به یک کودتا در کشوری دوردست و نفتخیز کمک کرده است. درباره دخالت تمام قد ایران در کشتار سوریه چیز مخفی وجود ندارد. بشاراسد، چهره منفور و آیکونیک این دوره تاریخی، که سالها بعد از مرگش سوژه فیلمها و سریال های و انیمیشنها و بازیّهای کامپیوتری خواهد بود، مدام و به صراحت جلوی دوربینها از کمکهای بیشائبه «مردم ایران» قدردانی می کند و بقایش را قدردان این کمکها می خواند. در این سو، نه تنها اظهارات تمام مقامات ریز و درشت ایرانی مملو است از حمایت صریح از دولت اسد، بلکه هزاران سند مکتوب دیجیتال و قابل جستجو برای آیندگان وجود دارد از اینکه جامعه مدنی ایران چطور درباره ماشین کشتار اسد میاندیشیده و با چه ترفندهایی آن را توجیه می کرده است. چطور صف درازی از مردم عادی برای پیوستن به گردان های «مدافعان حرم» و اعزام به جنگ سوریه شکل گرفته بوده. چطور شخصیتهای متعدد فرهنگی و هنری و روشنفکران در مدح بشار اسد سینه سپر کرده بودند. چطور رسانهّها روایتی رمانتیزه از جنگ را تولید کرده و با سکوت یا حمایت نخبهگان، به مصرف جمعیت فارسیزبان رساندند و چگونه دولت ایران تا نابودی کامل آن کشور بر این روایت پا فشاری کرد. همه کشورهای با سابقه استعماری باهوشتر از آن بودند که بخواهند با این صراحت چنین کنند.
ما با سوریه میراث شومی برای فرزندانمان باقی میگذاریم؛ میراثی نتیجه فلجشدگی اخلاقی جامعه، در کنار نگرشی نامتوازن به «منافع ملی» و تفکری سخت معیوب درباره مقوله «امنیت ملی».
[1] چندی پیش در طی مذاکرات هستهای وقتی مذاکره کننده ایرانی به همین سنت مالوف، تاریخ روابطه ایران و غرب را از کودتا علیه دولت مصدق شروع کرد و غرب را متهم به دخالت مخرب در ایران، یکی از مقامات اروپایی عاجزانه درخواست کرده بود که مذاکرات فقط درباره مسائل جهان فعلی باشد و گفته بود من آن زمان فقط پنج سال داشتم و قسم می خورم هیچ نقشی در آن کودتا نداشتم.
لیست برخی منابع
1- Center for International and Security Studies at Maryland (CISSM) & IranPoll.com Questionnaire, Date of Survey June 17-27, 2016 http://goo.gl/fUvwR0
2- Taub, B (2016, June 26), The Shadow Doctors, The New Yorker Magazine, retrieved from: http://goo.gl/8QnuCL
3- Naylor,H. (2015, September 5), Islamic State has killed many Syrians, but Assad’s forces have killed more, retrived from: https://goo.gl/y9brQI
4- Human Rights Watch Report.(2015, December 16), If the Dead Could Speak:
Mass Deaths and Torture in Syria’s Detention Facilities, retrieved from: https://goo.gl/l9VXb8
5- Amnesty International Report( 2012, March 14), ‘I wanted to die’: Syria’s torture survivors speak out, retrieved from: http://goo.gl/CBzcKS
6- Amnesty International Report( 2011, August), Syria: Deadly detention: Deaths in custody amid popular protest in Syria, retrieved from :http://goo.gl/kMYmLU
7- Ali, N.(2011, August 1) The Guardian , Hama – the city that’s defying Assad, retrieved from: https://goo.gl/JLM8mq
8- Middle East 2015, Current and Future Challenges retrieved from: http://goo.gl/d7mxsm
9- Pasha, S. (2015, October 19), Syrian Refugees Are Running From Assad Rather Than ISIS: retrieved from: http://goo.gl/TnlPGn
10- ‘سلطهستیزی’ تا ‘سلطهجویی’انقلاب ایران از فحص. م. ۶ سپتامبر ۲۰۱۵
11 – Pew Research Center, (2014, June 18), Iran’s Global Image Largely Negative, Retrieved from http://goo.gl/C0bLCT
12 – Pew Research Center, (2014, June 13), Unfavorable Views of Hezbollah on the Rise in Middle East; Steady in Lebanon, retrieved from: http://goo.gl/RKT2Hz
13- Haaretz Service, Survey(2008, April 16), Nasrallah Is the Most Admired Leader in the Arab World, retrieved from: http://goo.gl/gA0nJG
14- Zelin, A. & Smith,A (2014,Jun 29), The Vocabulary of Sectarianism, retrieved from: http://goo.gl/ZTB3kT
15-Aljazeera Center for Studies Opinion Poll (2016, January 19), “Arab Elites’ Attitudes toward Arab-Iranian Relations and Iran’s Role in the Region” http://goo.gl/3CLkN9
16- Khoury, G., (2015, September 8), Iraq’s prime minister is turning against Iran, retrieved from: http://goo.gl/vmWhfb
17- Mamouri, A., (2016, May 12) Why Shiites are divided over Iranian role in Iraq, retrieved from: http://goo.gl/SZpLSi
18- Nelson,L., (2015, Nov 18), The Shia jihad and the death of Syria’s army, retrieved from: http://goo.gl/DQcjEF
19- جنگ بازی کودکان سوری، قصّه یک پارک بازی در حلب, هاشمی. ح. . ۱۶ دسامبر ۲۰۱۴
20 -Black, I., (2016, February 11), The Gaurdian, Report on Syria conflict finds 11.5% of population killed or injured, retrieved from: https://goo.gl/jSKW5C
21- Amnesty International Report (2015, December 23), Syria: Russia’s shameful failure to acknowledge civilian killings, retrieved from: https://goo.gl/7I27fh
22- Lake, E., (2015, June 9), Iran Spends Billions to Prop Up Assad, retrieved from: http://goo.gl/w4P4BI
23- Pew Research Center, (2013, October 17), Saudi Arabia’s Image Falters among Middle East Neighbors http://goo.gl/Lw8jq4
24- Henman, M., (2014, December 11), Syrian military and ISIS have been ‘ignoring’ each other on the battlefield retrieved from: http://goo.gl/Lw8jq4
25 – Amnesty International Press release, (2015, November 5), Syria: government using thousands of disappeared people as ‘cash cow’ – new report, retrieved from: https://goo.gl/rmBsoR
26- First Quarterly Report on Besieged Areas in Syria, February 2016, retrieved from: http://goo.gl/OQsNqw
27- Second Quarterly Report on Besieged Areas in Syria, May 2016, retrieved from: http://goo.gl/RU36id
28 – Siege Watch site: http://siegewatch.org/#11/33.3626/36.2188
29-The Violation Documentation Center in Syria: http://www.vdc-sy.info/index.php/en/