قبل از انقلاب بهمن 1357، واژهها وترمهای انقلاب و رفرم، انقلابی و رفرمیسم ودیگر واژهها وترمهای سیاسی و اجتماعی، یا از نظر مفهومی مورد گفت وشنود وبحث میان نیروهای سیاسی قرار نمی گرفت و یا اگر قرارمی گرفت بیشتر ذات گرایانه بود .ذاتگرایانه بدین معنا که ازنظر بخشی نیروهای سیاسی کشورازجمله نیروهای چپ، انقلاب وانقلابی ذاتا مترقی، آزادیخواهانه، عادلانه و در جهت منافع مردم، جامعه وکشور بوده و رفرمیسم ذاتا سازشکارانه و بیشتر درخدمت تحکیم ساختارسیاسی، اقتصادی واقعا موجود وعوام فریبانه بود ودرست برعکس، از نظر بخش دیگر، انقلاب و انقلابی ذاتا شورش وشورشگری، خشونت زا و خشونت گرا، هرج ومرج آفرین، به ضرر جامعه، کشور، و رفرمیسم ذاتا مترقی و مسالمت آمیز و… بود.
درصورتیکه رفرم (اصلاح) و رفرمیسم (اصلاح طلبی)، انقلاب و انقلابی، ازتقدس، تجسد وتصلب برخوردار نیستند که بتوان آنها را یکبار برای همیشه وهرشرایط تعریف کرد و به کارگرفت. واژه ها ومفاهیم انقلاب و رفرم نظیر دیگر واژه ها ومفاهیم مربوط به فلسفه سیاسی وعلوم انسانی، دارای مفهوم ومعنای ذانی نیستند بلکه اعتباری و پراگماتیک هستند و در شرایط گوناگون و متفاوت، توسط نیروهای مختلف که دارای اندیشه ، رفتارواهداف متفاوتی اند، معنا و مفهوم متفاوت و حتی متضاد بخود می گیرند. این نوع نگاه ذات گرا، کلی گرا و منقبض به رفرمیسم (اصلاح طلبی) و انقلابی ، اگرچه بعداز انقلاب زیر سوال رفته، مورد تردید قرار گرفته و درسمت تغییر و تحول قرار گرفته است، ولی متاسفانه هنوزهم درمیان اغلب نیروهای سیاسی عمل کرد جدی دارد.
پارهای از نیروهای سیاسی – بوِیژه بخشی از نیروهای سیاسی مذهبی و غیرمذهبی که از دهه دوم انقلاب به اینسو خودرا اصلاح طلب معرفی کرده اند، تلاش می کنند بر حول پوسته های چند مفهومی «اصلاح طلبی» و « انقلابی » ، صف آرائی سیاسی دو قطبی وغیر قابل نفوذ بسازند. پاره ای ازآنها، رفرمیسم (اصلاح طلبی) را تا حد یک پارادیم جامع و مانع ، ارتقا داده و چیزی از آن ساخته اند که بقول معروف، آنچه خوبان همه دارند، «اصلاح طلبی» تنها دارد. ما نیز جوان که بودیم، چنین نگاهی به «انقلاب وانقلابی» داشتیم.
مروری بر«اصلاح طلبی» و «انقلابی»: دوره قاجار
فکر اصلاح اموردولت و مملکت ازدوره شکست دولت فتحعلی شاه قاجاردر جنگ با دولت روسیه بمیان آمد ولی اندیشه سیاسی تجدد خواهانه درپروسه و بتدریج وارد سیاست شد. از این دوره است که اصلاح طلبی و اصلاحات با مفاهیم ومضامین و سمت جدید، وارد سیاست و ادبیات سیاسی کشور شد. درهمین دوره است که نقشه ها و طرحهای گوناگون مترقی قانونگرا و آزادیخواهانه، برای اصلاح شیوه حکمرانی و سیاست های دولت، مطرح و بتدریج گسترش یافته و طرفداران فراوانی پیداکرد.
«ارائه طرح ایجاد وزارت خانه های نه گانه و تایید شاه ( 1298قمری )»، « تشکیل مجلس مشورتی – 1302 قمری »، اعلام فرمان ناصرالدین شاه مبنی براینکه „عموم رعایای ما نسبت به جان ومال خود مختار هستند که بدون ترس و واهمه هرقسم تصرفی دراموال خود بخواهند، بنمایند، و به هر کاری از اجتماع پول و انعقاد کمپانی ها از برای ساختن کارخانه و راه ها و به هرشته ای از تمدن و تمکن اقدام نمایند، اسباب رضای خاطر وخشنودی ماست وحفظ آن بعهده ما است ..130 قمری »،، سخنرانی ناصرالدین شاه بعدازبرگشت از سفر انگلیس در 1307 در حضور وزرا و شاهزاده ها مبنی براینکه „دراین سفر آنچه ملاحظه کردیم تمام نظم وترقی اروپ به جهت این است که قانون دارند. ماهم عزم خودرا جزم نموده ایم که درایران قانونی ایجاد نموده، از روی قانون رفتار کنیم . شما بنشینید و قانونی بنویسید. »، „تشکیل هیئت پنج نفری به ریاست شاهزاده ملک آرا وبعداز استعفای او به ریاست امین ادوله برای تدوین قانون »، „تاسیس هیئت وزاری مسول، تشکیل مجلس عمومی اصلاحات، اصلاحات مالی، نشر معارف، …1314»، «تدوین قانون مجلس وزرای مسول و توشیح مظفرالدین شاه »( ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران- فریدون آدمیت ) و دها طرح واقدام عملی دیگر، از جمله اندیشه ها، طرحها واقدامات نوین متاثر ازفعالیت فکری و عملی منورالفکرها وروشنفکران تجددخواه درون وبرون نظام بود .
این تلاش ها و حتی انجام پاره اصلاحات مهم در درون ساختار سیاسی ودرجامعه ، درنهایت به اصلاح رفتار وروش حکم رانی حاکمان و حکومت قاجارمنجر نشد . «… هدف جریان اصلاحات، بحران زدائى از ساخت سیاسى و سامان دهى مجدد آن بود. واز آن جا که انگیزه این اصلاحات تقویت نظام سلطانى … بود هرگز نمى توانست … به عرصه ساخت دولت کشانده شود… دگرگونى هائى که در نهاد دولت پدید آمد در واقع تحول در ابزارهاى اعمال قدرت در نظام سلطانى محسوب مى شد… » ( مقاله شالوده شکنى ساختار قدیم قدرت در ایران معاصر- سید علی میر موسوی).
این تغییرات درنهادهای دولتی علیرغم اینکه به تغییررفتار وروش حکمرانی حاکمان منجر نشد ولی زمینه را برای تغییر و تحول اساسی فراهم ساخت . بقول فریدون آدمیت „ازعناصر اصلی هرنقشه عمومی اصلاحات، تغییر آئین حکمرانی بود. حال آنکه چنین تغییری به دست چنان اقلیت حاکم تحقق پذیر نبود… چون دولت کار اصلاح مملکت را پیش نبرد – به ضرورت می بایستی با اعتراض و پرخاش مردم روبرو گردد» . (ص 19 ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ).
بی نتیجه ماندن تلاشها برای اصلاح رفتارصاحبان قدرت و روش حکمرانی حاکمان از یکسو منجر به تعمیق و تشدید نارضایتی مردم از دولت قاجار، بروز و گسترش اعتراضات آنها، فرارفتن اعتراضات مردم ازاعتراضات صنفی به سیاسی و ازسوی دیگر به شتاب گرفتن گرایش منورالفکرها به «روش انقلابی» و انقلاب شد. گرایش به روش انقلابی وانقلاب در پروسه شکل گیری نهضت مشروطیت، از میان منورالفکرها به میان مردم راه یافت وبربستر نارضایتی و اعتراضات مردمی به تدریج به اوج رسید. روش انقلابی و انقلاب به مفهوم جدید تغییر و دگرگونی اساسی ساختار سیاسی جامعه با شرکت مردم ، از این دوره وارد ادبیات سیاسی کشورشد.
نهضت مشروطیت بعنوان یک حرکت سیاسی – اجتماعی مدرن در سمت تغییرو دگرگونی ساختار سیاسی حاکم، با مضمون و چشم انداز تشکیل دولت مشروطه ( دمکراتیک )، با به امضا رساندن فرمان مشروطیت بدست مظفرالدین شاه، تشکیل مجلس و تصویب قانون اساسی، راه نوین و فصل جدیدی را در حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه ومردم ایران گشود. توجه به این نکته حائز اهمیت است که روشنفکران تجدد خواه، دردوره گذاراز اصلاحات به دوره نهضت مشروطیت، از«اصلاح طلبی» بعنوان روشی برای بحران زدائی از نظام سیاسی حاکم، آئین وروش متصلب نساختند، بلکه بعدازاینکه تلاشهایشان برای اصلاح روشها ورفتار حاکمان نتیجه مثبت و مطلوب نداد، به موقع درجهت شکل دادن به نهضت مشروطیت وگذارازساختار دولت سنتی- استبدادی به ساختار دولت مشروطه حرکت واقدام کردند.
ازمنظر و محدوده موضوع سخن ما، توجه به نکات زیر دراین پروسه حائز اهمیت است: درپروسه گذارازاصلاحات به نهضت مشروطیت، مباحث ونظرات روشنفکران از درون اطاقهای دربسته به میان مردم راه یافته ودر معرض افکار عمومی قرار گرفت . توده مردم ( عمدتا شهرنشین ) در سیاست به مفهوم جدید شرکت کردند؛ میان روشنفکران تجدد خواه و توده مردم پیوندی بوجودآمد ولو نه چندان پایدار. روشنفکران، نسبتا سازمان یافته حرکت کردند. ایدهها، اندیشهها، طرحها، الگوها و روشهای مترقی ونوین مطرح شده از جانب بیشتر منورالفکر ها و روشنفکران تجدد خواه، درآن زمان و شرایط جامعه ایران، ابتدا متوجه اصلاح رفتار وروش حکمرانی حاکمان بود، نه متوجه دگرگونی فرم وساختارسیاسی حاکم.
نظر براینکه روش و سیاستهای اصلاح رفتارو روش حاکمان به نتیجه مطلوب نرسید، تلاش اغلب نیروهای تجددخواه متوجه دگرگونی ساختارسیاسی نظام با مضمون وسمتگیری گذار از ساختار سنتی- استبدادی به ساختار سیاسی مشروطه( مدرن – دمکراتیک ) شد. تلاش شد اعتراضات و شورشهای مردم توسط روشنفکران سامان وسازمان یابد که حدودا چنین شد. «تلاشهاى اصلاحى هر چند در عمل به بن بست رسید و ناکام ماند، ولى نظام سیاسى از ریخت افتاده قدیم را از درون پوک ساخت و … زمینه را براى تحولى جدى در سطح روابط قدرت فراهم ساخت. سیدعلی میرموسوی» . این تحول به شیوه مسالمت آمیز انجام گرفت . نقش مظفرالدین شاه نیز، در مخالفت با اعمال خشونت ، تاثیر مهمی در جلوگیری از به خشونت کشیده شدن انقلاب داشت. فرایند گذار از دولت سنتی – استبدادی به دولت وقانون اساسی نوین ، درقالب قطب بندی سیاسی میان نیروهای مخالف دولت قاجار، حول روش اصلاح طلبی و روش انقلابی پیش نرفت.
اصلاحات انجام گرفته و تلاشهای نیروهای فکری وسیاسی ترقی خواه جامعه تا تشکیل دولت و قانون اساسی مشروطیت اگرچه منجر به تثبیت همه جانبه دولت مشروطه نشد ولی زمینه را برای تداوم آن و شکلگیری دولت مدرن فراهم کرد و مسیر جدیدی را پیش روی ایرانیان قرار داد.
دوره دولت رضا شاه
دولت رضا شاه ازنتایج فرایند پیچیده و طولانی اصلاح – انقلاب – اصلاح (ازشکست دولت قاجاردرجنگ با دولت روسیه ، کودتای1299 شمسی وواگذاری« حکومت موقت درحدود قانون اساسی وقوانین موضوعه مملکتی ، به شخص آقای رضاخان پهلوی در ماه آبان 1304 شمسی توسط مجلس شورای ملی» بود ولی دولت مدرن – دمکراتیک نبود بلکه دولت مدرن – سنتی مطلقه بود.
رضا شاه و حامیانش درطول 20 سال، درادامه اصلاحات دوره حکومت قاجارو دولت مشروطه، اصلاحات وسیعی درعرصه های گوناگون اما عمدتا بشیوه غیر قانونی واستبدادی ، انجام دادند. اغلب نیروهای سیاسی اعم از ملیون وچپ جامعه در اوایل قدرت گیری رضا خان، اورا «منجی» و «مصلح» می دانستند. اما اغلب همان نیروهای سیاسی کشور علیرغم این اصلاحات توسط رضا خان ورضا شاه ، بتدریج وبویژه اززمانی که رضا شاه دولت خود را مستقر وتحکیم کرد و شیوه حکمرانی استبدای را تشدید کرد، حمایت اولیه خود از اورا قطع کرده، به اپوزسیون او تبدیل شدند .
بنظر می رسد، نیروهای سیاسی ترقی خواه و آزدایخواه آن دوره ، رفرمیسم به مفهوم یک روش برای تغییر وتحول درجامعه را فقط با مضمون وسمت ملی گرائی، آزادیخواهی و دمکراتیک می دانستند .و چون ارزیابی اشان ازرضا شاه ودولت اوبتدریج از منجی و مصلح بودن به مستبد و وابسته بودن به دولت انگلیس تغییریافت ، صفت منجی ومصلح را از او صلب کرده و او ودولتش را بعنوان رفرمیست (اصلاح طلب) به رسمیت نشناختند. درصورتیکه رفرمیسم فی نفسه، نه ملی است ونه وابسته ، نه دمکراتیک است ونه استبدادی . یک رفرمیست و دولت رفمیست وابسته یا مستقل ، می تواند به شیوه استبدادی و دیکتاتوری، رفرم های زیادی در عرصه های اقتصادی ، اجتماعی ، نظام حقوقی ، سیستم آموزشی و نظام اداری وساختارنظامی انجام دهد.
در دوره دولت رضا شاه ، قطب بندی سیاسی میان نیروهای سیاسی مخالف دولت، نه بر حول روش اصلاح طلبی و روش انقلابی میان خود بلکه حول ملی گرائی وآزادیخواهی درمقابل وابستگی واستبدادی بودن دولت ، شکل گرفت. (اینکه بعداز تشکیل اولین مجلس، درپروسه تدوین قانون اساسی و متمم آن، به توپ بسته شدن و بسته شدن مجلس اول، تعطیلی مجلس دوم وسوم و … تا کودتای 1299 و تشکیل دولت رضا شاه چه اتفاقاتی رخ داد ازجمله اینکه رضا شاه و دولت او را دولت انگلیس سرکار آورد، در این نوشته مورد بررسی ما نیست. قصد از اشاره به اصلاحات زمان او، نگاهی به موضوع و موضع نیروهای سیاسی مخالف دولت رضا شاه نسبت به اصلاح واصلاح طلبی درپروسه تغییر و تحولات جامعه است ) .
دوره سالهای 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332
اززمان ورود نیروهای انگلیس و شوروی به ایران درسال 1320، کنارگذاشته شدن رضا شاه (پیدایش شرایط جدید وبازشدن فضای سیاسی، بوجود آمدن احزاب، سازمان ها و جبهههای سیاسی گوناگون با اندیشه ها، برنامه ها و سیاستهای گوناگون و متفاوت، نهضت ملی شدن نفت و تشکیل دولت مصدق ) تا ساقط کردن دولت دمکراتیک نوپای مصدق طی یک کودتا در28 مرداد 1332، واژه ها و ترمهای اصلاح طلبی و انقلابی در مباحث سیاسی رواج و کاربرد چندانی نداشتند. دراین دوره نیزسیاسیون رفرمیست و انقلابی اگرچه برنامه ها و سیاستهای متفاوت و گاها متعارض نسبت به هم داشتند وحزب توده سیاست رادیکالی دربرابردولت مصدق اتخاذ کرده بود ولی در نهایت صف بندی سیاسی دوقطبی حول روش اصلاح طلبی وروش انقلابی ایجاد نکردند. حزب توده بدرستی با اصلاح سیاست خود نسبت به دولت مصدق و حمایت از آن، زمینه ایجاد صف بندی سیاسی دوقطبی حول اصلاح طلبی وانقلابی را ازبین برد. اما یک قطب بندی جدید، پایه های سیاسی و اجتماعی دولت مصدق را تضعیف و بالاخره به شکست کشاند. دورشدن وجدائی بخشی از نیروهای جبهه ملی و بخشی از نیروهای مذهبی از دکترمصدق، و همکاریشان با دربار، زمینه را برای ساقط کردن دولت توسط دولت انگلیسی و آمریکا از طریق کودتا فراهم کرد ودولت ساقط شد. صف آرائی نیروهای جداشده از دولت مصدق و دربار درمقابل دولت قانونی و دمکراتیک نوپای مصدق و وقرار گرفتنشان درکنار کودتاچیان عامل داخلی شکست دولت بود.
ازکودتای 28 مرداد1332 تا 1357
بعداز کودتای 28 مرداد، بوِیژه از سالهای 1339-1341 به اینسو، برخی از نیروهای جوان حزب توده ایران و دیگر نیروهای چپ، حزب توده را- که حزب چپ معتقد به انقلاب و تشکیل جمهوری ملی دمکراتیک بجای رژیم شاه و نظام شاهی درایران بود – حزب رفرمیست و سازشکار وخودرا نیروی چپ انقلابی ارزیابی کردند. یکی از عوامل شکل گیری چریکهای فدائی خلق ایران در دهه 40، همین ارزیابی از حزب توده ایران و مرز بندی با آن بود. نیروهای مذهبی جوان نیزکه عمدتا ریشه درجریاناتی نظیر نهضت آزادی داشتند، نهضت آزادی وجبهه ملی را رفرمیست و سازشکارو خودرا انقلابی می دانستند. پایه گزاران سازمان مجاهدین خلق ایران این ارزیابی و مرزبندی را نمایندگی می کردند. بخش دیگری از نیروهای مذهبی نظیر جریان موتلفه نیز مخالف شاه و مدافع سرنگونی آن بودند. لازم به تاکید است که هرکدام از این نیروها ازمنظر دیگاه و برداشت خود ازانقلاب و رفرم و نیزبراساس اهداف سیاسی و اجتماعی مورد نظر خود، طرفدار دگرگونی ناگهانی و جهشی (انقلاب ) بودند. نکته تامل برانگیز اینکه این نیروها علیرغم داشتن دیدگاه و اهداف سیاسی و اجتماعی متفاوت و حتی متضاد، همه طرفدار روش انقلابی بمثابه یک کلیت و مخالف رفرمیسم بعنوان یک کلیت دیگر بودند.
دکترعلی شریعتی نیز بعنوان یک روشنفکر مذهبی، در سخنرانی خود در کنگره بزرگداشت اقبال با عنوان اقبال مصلح قرن اخیر می گوید:«اما این که اقبال مصلح است یعنی چه؟ … وقتی می گوئیم اقبال به عنوان مصلح، خانم ها و آقایانی که به اصطلاح های رایج در بین تحصیل کردهها آشنا هستند، می پندارند که این صفت را به معنای اصطلاحی معمول آن در جامعه شناسی، به کار می برم یعنی رفرم Reforme در برابر کلمه انقلاب Revolution . معمولاً وقتی می گوئیم اصلاح یعنی تحول تدریجی و یا روبنائی و وقتی می گوییم انقلاب، یعنی دگرگونی ناگهانی و زیربنائی ، یک فرو ریختن همه چیز، یک بنا کردن همه چیز . ولی ما وقتی در این تعبیر می گوئیم اقبال مصلح است، عنایت به آن تحول آهسته تدریجی در جامعه نداریم و مقصود تحول تدریجی یا اصلاح ظاهری نیست، این کلمه را به معنای لغوی اعم آن به کار می بریم که شامل انقلاب نیز می شود. وقتی می گوئیم اقبال مصلح است؛ یا متفکران بزرگ بعد از سید جمال به عنوان مصلحان قرن اخیر در دنیا معرفی شدند به این عنوان نیست که آنها طرفدار تکامل تدریجی و اصلاح ظاهری جامعه بودند، نه! بلکه به یک معنی ، طرفدار انقلاب عمیق و ریشه دار بودند، انقلاب در اندیشیدن، در نگاه کردن، در احساس کردن، انقلاب ایدئولوژیک و انقلاب فرهنگی …».
بعدازآغازانقلاب سفید شاه در سال 1341وانجام اصلاحات نسبتا گسترده توسط شاه بشیوه فرماندهی و دیکتاتوری، اغلب نیروهای سیاسی مخالف رژیم شاه ، اعم از نیروهای جبهه ملی ( عمدتا اصلاح طلب ) و حزب توده ایران ( انقلابی )، موضع «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه» را اتخاذ کردند. دراین دوره نیز، هیچ یک از نیروهای سیاسی، محمد رضا شاه و دولت او را علیرغم اینکه اصلاحات گسترده ای انجام داده بود، بعنوان دولت اصلاحات به رسمیت نشناختند وبه مخالفت با رژیم برخاستند.
ازاوایل دهه 40 تا انقلاب 1357 را می توان دوره گسترش مجدد واژه ها وافکارانقلاب وانقلاب در ادبیات سیاسی کشور، بویژه در میان نسل جوان دانشگاهی و تحصیل کرده چپ و مذهبی و درمحاق ماندن اصلاح و اصلاح طلبی نامید. از اوایل دهه 40 به این سو حزب توده و نیروهای جبهه ملی، حضور تشکیلاتی و حضورسیاسی فعال درداخل کشور نداشتند و نهضت آزادی بعدها سیاست صبر وانتظار را در پیش گرفته بود.
ازسال 1355 به اینسو به علل ودلایل گوناگون از جمله بحران اقتصادی و بازشدن فضای سیاسی، فعالیت و اعتراضات روشنفکران و نیروهای سیاسی ترقی خواه و آزادیخواه و بخشی از مردم شهرنشین، علنی وگسترده تر شد. درچنین شرایط و فضائی، بجای گسترش رفرمیسم (به مفهوم تغییرو دگرگونی تدریجی ساختار سیاسی رژِیم در سمت ساختارسیاسی دیگر)، روش انقلابی( به مفهوم دگرگونی جهشی، ناگهانی و فروریختن ساختار سیاسی واقعا موجود و بناکردن ساختار سیاسی دیگر بجای آن) البته با مضامین و سمتهای گوناگون، متفاوت و حتی متضاد، میدان عمل بیشتروفراخ تری درمیان روشنفکران و سیاسیون و مردم یافت واصلاح طلبی بیش از پیش درسایه قرار گرفت.
اواخر سال 1357 هنگامی دولت شاه درحال فروپاشی، دولت بختیار را تشکیل شد وبختیار اصلاحات آزادیخواهانه ودمکراتیک مهم وگسترده ای را انجام داد، رفرم ورفرمیسم محلی از اعراب در میان نیروهای سیاسی کشوراعم از انقلابی و رفرمیست نداشت و انقلاب وروش انقلابی برذهن و اعمال آنها و مردم ایران غلبه یافته بود. هیچ یک از نیروهای سیاسی رفرمیست و انقلابی غیر مذهبی و مذهبی مخالف رژِیم شاه، دولت بختیار را – علیرغم این اصلاحات – بعنوان دولت اصلاحات قبول نکردند و به رسمیت نشناختند.
دردوره بختیارعلیرغم حضور سیاسی فعال نیروهای جبهه ملی، نهضت آزادی، سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، سازمان مجادهدین خلق ایران، حزب توده ایران و دیگر نیروهای روشنفکری و سیاسی، صف بندی سیاسی دوقطبی حول اصلاح طلبی و انقلابی میان این نیروها ایجاد نشد. رژیم شاه که در حال فروپاشی بود و دولت بختیار اصلاحات را گسترش می داد، تقریبا همه این نیروهای سیاسی ومردم دربرابر دولت اصلاح طلب بختیار و رژیم درحال فروپاشی شاه قرار گرفته و حول واژه و فکر و پدیده چند مفهومی، چند مضمونی و چندسمتی انقلاب، گرد هم آمدیم و انقلاب کردیم.
اینکه کدام نیروهای سیاسی، چه نوع نظام سیاسی با کدامین مضامین را بجای رژیم شاه و نظام شاهی می خواستند بنا کنند، عملا درسالهای1357- 1356 موضوعیت نیافت و درافکارعمومی مورد بحث و گفت وشنود قرار نگرفت. همه نیروهای سیاسی مخالف دیکتاتوری شاه ورژیم شاه، اعم از سکولار ومذهبی ازجمله نیروهای جبهه ملی و نهضت آزادی نیزکه با پرچم آزادی، دمکراسی و حاکمیت ملی به رفرمیست مشهور بودند، به تدریج به صف انقلاب و انقلابیون مذهبی پیوستند و درعمل رهبری انقلابی آیت الله خمینی را پذیرفتند.
حزب توده ایران نیز علیرغم اینکه سالهای درازی، جمهوری ملی دمکراتیک رابعنوان الگوی بدیل نظام شاهی اعلام کرده و با چنین مضمون و چشم اندازی تلاش ومبارزه کرده بود، انقلاب به رهبری خمینی را پذیرفت. ما، سازمان چریکهای فدائیان خلق ایران – که طراح راه اندازی انقلاب توسط پیشاهنگ بودیم، و چندین سال دراین جهت تلاش ومبارزه کرده و ازاوسط سال 1356 با تمام قوا درگستره کشوردر حرکات ومبارزات مسالمت آمیزمردم ودر پروسه شکل گیری انقلاب شرکت کرده بودیم، تا یکی دوماه بعداز انقلاب بهمن 1357، از واژه قیام مردم استفاده می کردیم. ما در آن زمان، آن نوع تغییر وتحول را انقلاب میدانستیم که به رهبری «جبهه متحدخلق» مورد نظرما، با شرکت خلق و به استقرار جمهوری دمکراتیک خلق ایران ( حاکمیت خلق ) بجای رژیم شاه و نظام شاهی بیانجامد. از نظرما، چنین اتفاقی نیفتاده بود. ولی چندماه بعد، ما(رهبری وقت سازمان) ، انقلاب را پذیرفتیم و متاسفانه تا آنجا پیش رفتیم که بتدریج از اواخر سال 1359 به این سو، درسال 1360، برنامه شکوفائی جمهوری اسلامی و خط مشی سیاسی اتحاد و انتقاد با جمهوری اسلامی و دفاع از «خط امام» را به پیروی از رهبری حزب توده ایران درکمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت) تصویب کردیم.
واقعیت این است که قیام خواندن انقلاب در ابتدا و بعد پذیرش آن بدان کیفیت و شکلی که گفته شد، نشانه آشفته فکری و سیاسی رهبری وقت سازمان ( به شمول بنده ) بود. درضمن لازم است به این نکته توجه شود که دراین دوره تقریبا همه نیروهای مخالف رژیم شاه و دولت بختیار، حول واژه و پدیده چند مضمونی و چندسمتی انقلاب، گرد آمدیم و انقلاب کردیم. انقلاب با شرکت نیروهای فکری، فرهنگی و سیاسی مذهبی و غیرمذهبی واقشارمختلف مردم، با عقاید، دیدگاها، تمایلات، اهداف برنامه ای و سیاسی متفاوت و متضاد مدرن و ارتجاعی، سکولارو فقاهتی، آزدیخواهانه و استبدادی، دمکراتیک ودیکتاتوری، شروع و با هدایت و کسب رهبری آن توسط آیت الله خمینی، به تشکیل جمهوری اسلامی منجرشد.
با تاسیس حکومت جمهوری اسلامی در 12 فروردین 1358 طی رفراندم «جمهوری اسلامی آری یا نه» وانجام یک سلسله اصلاحات واپس گرایانه نظیر تشکیل مجلس خبرگان بجای مجلس موسسان، کنار گذاشتن قانون اساسی مشروطیت وتصویب قانون اساسی مبتنی بر قوانین شرعی و ولایت فقیه … انقلاب به مفهوم دگرگونی جهشی واپس گرا ، درفرم وساختار جمهوری اسلامی تبارزو تجسد یافت.
درآنزمان هنوز به ذهن اغلب روشنفکران و نیروهای سیاسی تجدد خواه کشور( چپ و راست ) از جمله ما، این برداشت خطورنکرده بودکه روش انقلابی و انقلاب (به مفهوم دگرگونی جهشی فرم وساختارسیاسی یا دگرگونی جهشی ساختارسیاسی، اقتصادی ،اجتماعی وفرهنگی و…) ، ذاتا وصرفا مفهوم ومضمون آینده گرا، مترقی ، آزادیخواهانه ، عادلانه و دمکراتیک ندارد، بلکه مفهوم و مضمون واپس گرا، بازگشت به گذشته و استبدادی نیزمی تواند داشته باشد و دارد. درآن زمان هنوز این برداشت وجود نداشت، یا اگر وجوداشت به برداشت اکثر نیروهای شرکت کننده در انقلاب بهمن تبدیل نشده بود که انقلاب نه تنها به عنوان واژه وترم بلکه بعنوان یک پدیده سیاسی و اجتماعی نیز دارای ذات و الزاما آینده گرا، مترقی، آزادیخواهانه و عادلانه نیست بلکه در پروسه حرکت و شرایط مشخصی، می تواند محتوی و سمت گیریهای مختلف از جمله محتوی و سمت واپس گرایانه و استبدادی پیداکند.
از حدود سالهای 1365 به اینسو بخشی ازنیروهای انقلابی خط امامی از نوع انقلابی واپس گرای آیت الله خمینی، بتدریج دچارتردید وتجدید نظردراندیشه سیاسی شیعی (امام محور) و«ولایت فقیه» واقعا موجود شده، گرایش به اندیشه سیاسی تجدد خواهانه و دمکراتیک پیدا کرده وبه اصلاح طلبی روی آوردند.
بعداز دوم خرداد 1376، تشکیل دولت خاتمی ونام گذاری آن به عنوان دولت اصلاح طلب توسط خط امامی های سابق ، واژه اصلاح واصلاح طلبی رواج و گسترش یافته و قرائتهای گوناگون ازآنها درمیان نیروهای گوناگون طرفدارجمهوری اسلامی ونیز پاره ای دیگراز نیروهای سیاسی رواج یافت. بخشی ازنیروهای سیاسی جمهوری اسلامی اعم ازمخالف ومدافع دولت خاتمی، قرائتهای گوناگون، متفاوت، گاه مغشوش ومتضادی ازاصلاح واصلاح طلبی ارئه کردند. دراین نوشته به چند نمونه اشاره می کنیم.
قرائت های اسلامی از«اصلاح و اصلاح طلبی»
برخی نوشتند:«اصلاح در حوزه واژگانی قرآنی در برابرافساد به معنای نابسامانی ایجاد کردن واز حالت اعتدال بیرون آمدن می باشد …»، بعضی از مفسران اصلاح را به معنای معتدل قراردادن چیزی گرفته اند. و برخی دیگر آن رابه «لیاقت و شایستگی»، معنا کرده و برای آن معنای دیگری ذکر نموده و گفته اند:«فسادعبارت است ازتغییر دادن هرچیزی ازآن چه طبع اصلی آن اقتضا دارد و اصلاح، باقی ماندن هرچیزی است به مقتضای طبع اصلیش تا آن چه خیروفایده درخور آن است بر آن مترتب گردد، بدون آن که به خاطر فسادش چیزی ازآثارنیک آن تباه گردد…واژه اصلاح و مشتقات آن 180 مرتبه در قرآن به کار رفته است و نحوه کاربردش، گاهی به صورت مطلق بوده؛ و گاهی دیگر با متعلقات به گونه های مختلف به کار رفته است. معنای مشترک در همه مشتقات این واژه،سلامت ازفساد می باشد که شامل سلامت درذات وموضوع یا رأی و نظر یا عمل می گردد. (مجموعه گزاره های فوق از مقاله ای تحت عنوان «اصلاح طلبی – رفرم – رفرمیسم » است که در تاریخ یکشنبه 1 اسفندماه سال – 1389 وبلاگ علم سیاست گروه نارنج سبز منتشرشده است).
شخص بنام محمد رضا جواهری نوشت :« درلغت عرب، صلاح وفساد ضدهم واصلاح و افساد درمقابل هم قرا دارند… بر اساس معنای لغوی صلاح و فساد می توان “اصلاح” را درفرهنگ اسلامی ومواردی که درقرآن وسنت به کار رفته است چنین تعریف نمود: کوشش در راه سازندگی فردی و رساندن فرد و جامعه وحکومت به اعتدال ومقتضای طبیعت اصلی و وضع مطلوب به حکم عقل و شرع و تلاش در راه اجرا و تحقق احکام شرعی و قراردادن فرد و جامعه و حکومت در وضعیتی که رضایت و خشنودی خدا و پیامبر(ص) و امامان(ع) را به همراه داشته باشد، اصلاح بازگرداندن منحرفان از کژراهه به صراط مستقیم الهی است… پیامبر الهی خود را “مصلح” معرفی می نماید ومطابق این آیه در منطق قرآن کریم رسالت و کار پیامبران الهی اصلاح است و بنابراین پیامبران بهترین الگوهای اصلاح طلبی هستند واصلاح تنها و فقط با پیروی از پیامبران الهی تحقق مییابد… اصلاح مقدس است ولی رفرم توام با تقدس نیست. اصلاح تغییرات زیربنائی و ساختاری و تحول در ساختار کلی جامعه و نظام حاکم را شامل می گردد؛ ولی رفرم به تغییرات روبنائی در چهارچوب نظام پذیرفته شده حاکم اختصاص دارد.اصلاح درجامعه اسلامی یک واژه ریشه دار وبا سابقه وارزشی است که چهارده قرن پیش در قرآن و سنت آمده است، اما رفرم یک واژه بیگانه و بیسابقه و بیریشه در جامعه اسلامی است …».(محمدرضا جواهری، از نشریه معارف. زیر عنوان: نقدگونه ای برمحتوای کتاب انقلاب اسلامی؛ چرائی وچگونگی آن).
در مطلبی دیگر می خوانیم: «… دقت و تأمل در تعریف رفرم در غرب و مفهوم اصلاح در فرهنگ اسلامی به خوبی تفاوت های دو مفهوم رفرم و اصلاح را روشن می کند. اصلاح ضد افساد است ورفرم ضد انقلاب. اصلاح گسترده و نامحدود است و رفرم محدود. در اصلاح بهره گیری از قدرت و خشونت در شرایط خاص لازم و عبادت است و در رفرم تظاهر به نکوهش شدید وهرگونه توسل به خشونت وجود دارد. اصلاح مردمی است و رفرم، درباری و حکومتی … اصلاح مقدس است ولی رفرم، توام با تقدس نیست. اصلاح تغییرات زیربنائی و ساختاری و تحول در ساختارکلی جامعه و نظام حاکم را شامل می گردد ولی رفرم به تغییرات روبنائی در چهارچوب نظام پذیرفته شده حاکم اختصاص دارد» .
اصلاح طلبی درون ساختاری ( با هویت اسلام خواهی – جمهوری خواهی )
قبل از ورود به موضوع لازم است بار دیگر یادآوری شود که
اولا : رفرمیسم (اصلاح طلبی) دارای ذات نیست وبه این اعتبارذاتا دارای مضمون وسمت مشخص سیاسی واجتماعی مترقی یا ارتجاعی، آینده گرا یا واپسگرا، آزادیخواهانه ودمکراتیک یا استبدای ودیکتاتوری نیست؛
ثانیا: اصلاح طلبی یک روش تغییر وتحول است نه یک اندیشه سیاسی واجتماعی و یک گفتمان؛
ثالثا: فرایند تغییروتحولات ( تدریجی و گام بگام یا ناگهانی وجهشی ) بعنوان پک پدیده وفرایند عینی وانضمامی، ذاتا دارای خصوصیات برشمرده در بالا نیست.
«اصلاح طلبی» و «انقلابی » به عنوان روش های «تغییر وتحولات» ، بسته به شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وسیاسی جامعه و کشور، نیروهای شرکت کننده درآن فرایند، توازن قوا میان نیروهای مختلف شرکت کننده درآن، ونیز شرایط جهانی، می توانند مضامین وجهات گوناگون متفاوت بخود بگیرند. علاوه بر آن، فرایند عینی و انضامی تغییر وتحولات نیزبسته به شرایط و… می تواند مضامین و جهات گوناگون ومحتلف پیداکند. تغییر وتحولات چند دهه گذاشته نظیرانقلاب ایران، تغییر وتحولات درکشورهای سوسیالیستی سابق، افریقای جنوبی، برخی کشورهای منطقه نظیر لیبی، سوریه، مصر، تونس و… فاکتهای موید این نظر است.
«رفرمیسم» و«انقلابی» و نیز«فرایند عینی تغییر وتحولات»، فی نفسه مختص یک جریان سیاسی خاص و درانحصار یک جریان و یا حزب سیاسی خاصی نیزنیستند. این نیروهای اجتماعی وجریانات فکری، فرهنگی و سیاسی شرکت کننده درفرایند تغییر وتحولات هستند که به «رفرمیسم» و«انقلابی» و«فرایند عینی تغییر وتحولات »، مضمون، سمت و چشم اندازوالگوی شکلواره حدودا مشخص می دهند. به زبان دیگر، جریانات و احزب سیاسی ونیروهای فکری، فرهنگی واجتماعی مختلف مشارکت کننده درفرایند تغییر وتحولات (تدریجی یا جهشی) هستند که با اندیشه ها،اهداف وبرنامه های سیاسی واجتماعی، سیاستهای عملی، اعمال سیاسی ودیگرتلاش های خود، به روشها و فرایند تغییر وتحولات، مضمون، سمت وچشم انداز شکل واره حدودا مشخصی می دهند.
اگررفرمیسم (اصلاح طلبی) به مفهوم یک روش تغییر وتحول تدریجی پذیرفته شود، این سوال در برابرمدافعان آن قرار می گیرد که: تغییر وتحولات تدریجی وگام بگام مورد نظرشما، کدام مضمون، سمت وچشم انداز وکدام فرم والگوی شکلوارهای را درنظر دارد؟ واساسا آیا اصلاح طلبی(تغییر وتحولات تدریجی) مورد نظر، سمت، الگو و چشم اندازشکلوارهای حدودا مشخصی پیش رو دارد؟ نیروهای سیاسی مختلف البته پاسخهای مختلف و متفاوتی می دهند.
بعنوان مثال آقای خاتمی بعنوان شخص اول بخش عمده اصلاح طلبان مذهبی، دراین اواخر، چنین پاسخ داده است :«اصلاح طلبی دارای اصول و هویتی روشن است؛ هویت آن عبارتست ازاسلام خواهی- و بخصوص، حاکمیت عدالت و اخلاق – وجمهوری خواهی- بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم. اصلاح طلبی، خود را دردرون نظام تعریف می کند و گرچه اهل انتقاد است اما «تعامل» چه با حکومت و چه با جناح های مخالف را نیز مورد توجه قرار می دهد ولی تعامل به معنی توبه و دست برداشتن از هویت خود نیست». ایشان درتکمیل تعریف خود ازاصلاح طلبی می گویند «اصلاحات اگر حرفی دارد برای این است که همین نظام تقویت شود واگر خدای ناکرده انحرافی هست، اصلاح شود. دیگرانی می خواهند این نظام برافتد. ما میگوییم این نظام باید باشد و البته باید اصلاحات لازم را بپذیرد».
این قرائت و تعریف از اصلاح طلبی، اولا اصلاح طلبی را از یک «روش» به یک «هویت اسلامی و جمهوری خواهی» فرابرده است . ثانیا آنرا به یک اندیشه واهداف سیاسی شامل «حاکمیت عدالت و اخلاق و جمهوری خواهی بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم» تاویل وتعبیر کرده و ثالثا اصلاح طلبی را مقید ومشروط به «تقویت همین نظام و ماندن آن» کرده است.
روشها وسیاستهای عملی واعمال سیاسی افراد و جریانات سیاسی، معمولا نتیجه فرایند استدلالی آنها است؛ وجود تناقض در فرایند استدلال معمولا مانع دستیابی به روش، سیاست عملی و عمل سیاسی منطقی – عقلانی می شود. به عنوان مثال از این استدلال که: جمهوری اسلامی، ولایت محوراست و جامعه وکشورما برای ارتقا به توسعه هماهنگ و همه جانبه ، لزوما به جمهوری دمکراسی محورنیاز دارد، نمی توان به این نتیجه رسید که پس جامعه و کشور برای تحقق جمهوری دمکراسی محور، باید درمحدوه همین ساختارولایت محور بماند. این فرایند استدلالی دارای تناقض درونی است. یا نمی توان از این استدلال که جمهوری اسلامی، مبتنی بر«حاکمیت عدالت و اخلاق – وجمهوری خواهی- بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم است»، پس باید جمهوری اسلامی در جهت تحقق «حاکمیت عدالت و اخلاق – وجمهوری خواهی- بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم» اصلاح شود. این فرایند نیز دارای تناقض درونی است. گزاره های محتلف هردو فرایند با هم نمی خوانند. هردوفرایند استدلالی، دارای تناقض دورنی هستند.
اگر جمهوری اسلامی و «اصلاح طلبی» مورد نظر آقای خاتمی مبتنی بر«حاکمیت عدالت و اخلاق – وجمهوری خواهی- بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم» هستند پس اولا شان نزول «اصلاح طلبی …» ازطرف آقای خاتمی چیست وبه چه کارآید»؟ ثانیا این نوع اصلاح طلبی برای چه باید محدود، مقید ومشروط به همین الگو وفرم سیاسی باشد ؟ مگر می شود یک چیزی را عقلا وعملا محدود، مقید ومشروط به خودش کرد؟ لابد الگو وفرم سیاسی واقعا موجود، دارای تناقض و ایرادات اساسی درون زا ودرونی بوده و تامین کننده «حاکمیت عدالت و اخلاق – وجمهوری خواهی- بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم » نبوده است که آقای خاتمی و یارانش به اصلاح طلبی و اصلاحات روی آورده اند. اگر جمهوری اسلامی، دارای فرم، ساختارو قدرت سیاسی مبتنی بر رای برابر حقوق و آزاد شهروندان، مشارکت آزاد و دمکراتیک مردم درسیاست، رضایت مردم، معتبر بودن رای مردم، حاکمیت مردم وعدالت و جمهوری دمکراسی محوربود اصلا لزومی به طرح این نوع «اصلاح طلبی» نبود. شرایطی که آقای خاتمی و بخشی ازنیروهای جمهوری اسلامی را وادار کرده به اصلاح طلبی روی بیاورند، وجود ایرادات و تناقضات اساسی درون زا ودرونی جمهوری اسلامی و عدم انطباق آن با نیازاصلی جامعه به آزدی وساختا سیاسی دمکراسی محوراست. این ایرادات اساسی و تناقضات درونی نظام با محدود و مقید ومشروط کردن «اصلاح طلبی» به آن، حل ورفع نمی شود.
ایشان در شرایطی چنین نظری درباره اصلاح طلبی ارائه می دهند که خود واقف هستند که „مشروعیت»،«قانونیت »، “مقبولیت» و „عقلانیت » فرم، الگو و قدرت سیاسی واقعا موجود، دراساس خود مبتنی و مقید و مشروط به قوانین شرع و ولایت فقیه است نه به بر رای برابر حقوق و آزاد شهروندان اعم از زن ومرد ومسلمان وغیر مسلمان و دگر اندیش، مشارکت آزادو دمکراتیک مردم در امر سیاست، قدرت ودولت و اداره امور جامعه وکشور .
نظر براینکه اصلاح طلبی مورد نظر آقای خاتمی، خود را محدود، مقید ومشروط به فرم والگوی واقعا موجود کرده وهمه اصلاحات را در این محدوده می خواهد، من آنرا «اصلاح طلبی درون ساختاری مقید ومشروط به فرم و ساختارحاکم » می نامم. آقای خاتمی که بارها از آزادی دفاع کرده و مدافع «حاکمیت عدالت و اخلاق – وجمهوری خواهی- بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم» هستند، قاعدتا لازم است این تناقض بزرگ را درجهت تقویت جمهوریت مبتنی بر دمکراسی، آزادی، عدالت وصلح حل ورفع کنند. اصلاح طلبی مقید ومشروط به الگووقدرت سیاسی ولایت فقیه محور، تاکنون کارساز نبوده و نتوانسته حتی راه به سوی نرمالیزه کردن دولت ببرد. ( نرمالیزه کردن، اشاره به نظر آقای سعید حجاریان در باره نرمالیزه کردن دولت توسط روحانی است).
درضمن براین نظرنیستم که باید روشهای مختلف تغییر وتحول سیاسی را به معیار وملاک اصلی برای صف بندی و قطب سازی سیاسی میان نیروهای سیاسی مدافع آزادی و دمکراسی تبدیل و قطب هائی سیاسی غیرضرور وغیرواقعی تحت عنوان اصلاح طلبی، تحول طلبی و سرنگون طلبی ایجاد کرد. مساله مرکزی و اصلی جامعه وکشور ما در شرایط کنونی، ایجاد قطب های سیاسی حول اصلاح طلبی و تحول طلبی و سرنگون طلبی چند مفهومی، چند مضمونی وچند سمتی وتقابل میان طرفدران آنها نیست. چنین قطب سازی وایجاد تقابل میان نیروهای مدافع این روشها به سود و مصلحت جامعه ومردم ونیروهای آزادیخواه و دمکرات کشور نیست.
در شرایط کنونی تقویت فکر، فرهنگ و سیاستهای آزادیخواهانه و دمکراتیک، تقویت نیروها ی مدافع جامعه مدنی، نهادهای مدنی و ایجاد هماهنگی میان این نیروها درجهت تحقق آزادی و دمکراسی، می تواند پایههای سیاسی و اجتماعی استبداد سیاسی حاکم، واپس گرائی و عقب ماندگی را تضعیف، و زمینه را برای مشارکت آزاد ودمکراتیک شهروندان اعم از زن ومرد، مسلمان و غیرمسلمان و دگراندیش درجهت آزادی و جمهوری دمکراسی محور را فراهم کند. اتخاذ سیاستهای عملی و اعمال سیاسی توسط طرفدران آزادی و دمکراسی در جهات فوق، ازالزامات پیشرفت جامعه ما درسمت تحقق حقوقی و حقیقی آزادی وساختار وفرم سیاسی دمکراسی محور است.
اصلاح طلبی ذاتی
آقای ابراهیم اصغر زاده از خط امامی ها وانقلابیون سابق و اصلاحات طلبان جدید در باره اصلاح طلبی می گوید:
«ذات اصلاحطلبی، بر مدار حق و قانون حرکت کردن است ولو اینکه قانون ناعادلانه، سختگیرانه یا بد تنظیم شده باشد… هر کس که نمیتواند حامل اندیشه دموکراسی خواهی و اصلاحطلبی باشد. مگر کسانی که به ارزشهای آن وفادار باشند وگرنه همه آدمها، احزاب و حتی رژیمهای غیردموکراتیک هم در ادعا خود را اصلاحطلب می خوانند. پس قبل ازهر چیز باید قلمرو، دامنه و موضوع متعلق اصلاح مشخص شود؛ درمرتبه بعد است که می شود تعیین کرد کدام نیروی سیاسی یا اجتماعی می تواند حامل آن باشد. نیروی حامل اصلاحات خود باید به ارزشهای بشردوستانه، قواعد دموکراتیک و اصول اصلاحطلبانه پایبند باشد» .
مختصات اصلاح طلبی موردنظر آقای اصغریزاده رامی توان به شکل زیر صورت بندی کرد:
1- اصلاح طلبی دارای ذات است.
2- ذات اصلاح طلبی برمدارحق وقانون حرکت می کند ولو اینکه قانون ناعادلانه، سختگیرانه یا بد تنظیم شده باشد؛
3- اصلاح طلبی یک اندیشه است؛
4- هرکسی نمی تواند حامل اندیشه اصلاح طلب باشد و نیروهای حامل اصلاحات خود باید حامل اندیشه دمکراسی و پایبند به ارزشهای بشر دوستانه، قواعد دمکراتیک و اصول اصلاح طلبانه باشند .
به این ترتیب، آقای ابراهیم اصغرزاده، اصلاح طلبی را اولا ذاتی کرده است. ثانیا آنرا از یک روش به یک اندیشه ویک سلسله ارزشها وقواعد نظیر حق مداری، قانون، بشردوستی، قواعد دمکراتیک تعیبر و تاویل و ارتقا داده است.
این که آقای اصغر زاده نیزمثل آقای خاتمی از ارزشها و اندیشهای بشر دوستانه، دمکراسی، حقمداری و قانون مداری دفاع می کند، مایه خوشحالی است ولی تعمق در متن وگزاره های آن، این سوالات را دربرابر آقای اصغر اده می گذارد که:
1- «اصلاح طلبی» واقعا دارای ذات است؟
2- چرا دارای ذات است ؟
3- چرا اصلاح طلبی، ذاتا حق مدار، قانون مدار و دارای اندیشه دمکراسی خواهی است؟
4- چرا نیروهای اصلاحات باید پایبند به ارزشهای بشردوستانه و قواعد دمکراتیک باشند؟
5 – به چه دلایل عقلانی، تئوریک و تجربی، این ارزشها و چیزهای خوب حق مدا، بشر دوستانه، دمکراتیک، قانون مداری به اصلاح طلبی نسبت داده شده است؟
چنانکه در ابتدای همین مطلب نوشتم، واژه وترم«اصلاح طلبی» نظیر دیگر واژه ها وترم های فلسفه سیاسی و علوم انسانی دارای ذات نیست. اصلاح طلبی یک روش است نه اندیشه سیاسی اجتماعی و گفتمان با مضمون وهدف مشخصی .
شاید آقای اصغر زاده منظورشان از بکاربردن گزاره های «ذات اصلاح طلبی بر مدار حق و قانون حرکت کردن است »، و… این نبوده است که اصلاح طلبی دارای ذات است و ذاتا بر مدار حق و قانون حرکت کردن است، ولی چون ازمنظورایشان مطلع نیستم، درمقام خواننده نظر ایشان، چنین سوالاتی برذهنم خطورکرده است. اما اگر سهو و یا بی دقتی در تنظیم وکاربرد گزاره «ذات اصلاح طلبی بر مدار…» در میان نباشد وایشان به ذات اصلاح طلبی اعتقاد داشته باشند لازم است یاد آوری شود که ذات گرائی و ذاتی کردن واژه های سیاسی و اجتماعی نظیر اصلاح و اصلاح طلبی و انقلاب وانقلابی، یکی ازمشکلات و موانع نیروهای سیاسی کشوردرجهت فهم ، مفاهمه و تعامل با دیگری است. ذاتی کردن واژه ها ومفاهیم آن ، مجالی و محلی برای گفت وشنود میان نیروهای فکری و سیاسی مختلف به منظور شناخت وفهم یکدیگرومفاهمه و تعامل باهم، مهیا نمی کند وراه را می بندد. جامعه ما برای ارتقا به جامعه دمکراتیک ودست یابی به فرم وساختار سیاسی دمکراتیک ، به گفت وشنود آزاد و دمکراتیک نیازمند است .
نیروهای سیاسی کشورما سالهای درازی است که گرفتاراین ذات گرائی وذات نگری اند. ذات گرائی وذاتی کردن واژه و ترمهای سیاسی و اجتماعی راه را بر گشودن پنجره های بیشتر برای شناخت و فهم دیگری ومفاهمه با هم ، محدود کرده و راه پیشرفت جامعه درمسیرآزادی، عدالت، دمکراسی و صلح را تنگ کرده است. جنبش سیاسی ما به بازکردن پنجرههای زبان وذهن خود به روی دیگری و جهان دیگری نیازمند است.
اصلاح طلبی : روش بحران زدائی ازنظام (تغییررفتار حکمران)
تلاشهای مصلحانه، مشاورانه و سیاست گذاری برای شاه، خلیفه، سلطان و رهبر درچارچوب ساختار سیاسی وسیاستهای کلان حاکمان، متعلق به دورانی است که دولت، حکومت، روش حکمرانی و سیاست، مفهوم سنتی داشتند. درآن دوران، مسئله اندیشه سیاسی و سیاست، چگونی تشکیل دولت، مشارکت شهروندان واقشارمختلف جامعه درسیاست، تشکیل دولت و اداره امورجامعه وکشور و چگونگی حکومت کردن نبود، بلکه این بود که چه کسی باید حکومت کند. مصلحین سیاسی ( وگاها غیر سیاسی) با اندرز، مشورت و سیاست گذاری برای حکمفرما ( شاه، خلیفه، سلطان و امیر) کوشش می کردند بررفتار، روشها و سیاستهای حاکمان سیاسی تاثیربگذارند. درتاریخ ما از قدیم تا دوره انقلاب مشروطیت و دوره پهلوی، چنین مصلحان ومشاوران سیاست گذار، در دیوان و دستگاه های حکومتی کم نبوده اند. برخی از آنها تاثیرات بزرگ یا کوچکی نیز، در جهت بهبود اوضاع درآن محدوده می گذاشتند وگذاشته اند.
در دستگاه جمهوری اسلامی نیزاز بدو تاسیس تاکنون مصلحان و مشاوران فراوانی بودند وهستند. ولی تلاش و کوشش مصلحانه ومشاورانه آنها در نهایت منجر به تغییر فرم وساختارسیاسی حاکم نمی شد. چرا که نه آن مصلحان و مشاوران سیاسی، اندیشه وهدف و قصد مشارکت مردم درسیاست وتغییرفرم و ساختار سیاسی حاکم را داشتند و نه ساختارسیاسی چنان تغییراتی را تحمل و طلب می کرد. مسئله مرکزی مصلحین ومشاوران سیاسی قدیم، تاثیر بر روش ورفتار حاکمان وبحران زدائی از حکومت جهت حفظ حکومت و قدرت سیاسی واقعا موجود بود. در دوره اصلاحات قبل از نهضت مشروطیت، تلاشهای ترقی خواهانه و آزادیخواهانه اصلاح طلبان، اگرچه به انجام پاره ای ازاصلاحات مهم درعرصههای گوناگون از جمله درون ساختارسیاسی منجر شد ولی درنهایت به اصلاح رفتار وروش حکمرانی حاکمان و چگونگی حکومت کردن قاجارمنجر نشد؛ چراکه هدف اغلب جریان ترقی خواه درآن دوره و قبل ازنهضت مشروطیت، بحران زدائی از ساخت سیاسى و ساماندهی به آن بود نه تغییر تدریجی فرم و ساختار سیاسی حاکم و گذار به دولت وساختار مشروطه.
بخشی ازنیروهای سیاسی اعم ازمذهبی و سکولار که ازدهه 40 تا انقلاب بهمن 1357ودهه اول انقلاب، تنها ره رهائی مردم و خلق ایران را درکاربست روش انقلابی ( با برداشت، مضامین، سمت گیری وچشم اندازهای گوناگون، متفاوت وحتی متضاد با هم ) می دانستند، بعداز انقلاب از سالهای حدود 1365 به اینسو، به تدریج به «رفرمیسم» روی آوردند. اما بخشی از آنها در پروسه تغییر وتحول فکری و سیاسی، به چنان «رفرمیست » هائی بدل شدند که این بار تحت عنوان «اصلاح طلبی»، تنها ره رهائی را در تلاش مصلحانه و مشاورانه با مسئول اول حکومت جستجو می کنند. برخی از اینها برای پیش برد این روش، تلاش میکنند حتی الگوی شکل واره جمهوری سکولار دمکراسی محورمورد نظر خودرا، تا حد یک آرمان فرا برده و آن را بعنوان یک الگو و چشم انداز سیاسی شکل واره، ازهدف و سیاست استراتژیک جمهوری خواهان سکولاردمکرات دورکنند. سیاست بمفهوم مدرن، توسط برخی از آنها، عملا به امری انتزاعی غیر تاثیرگذار در جامعه و توازن قوای سیاسی، تاویل شده و تا حد سیاست گذاری روزمره وتاثیرگذاری بر حکومت و رهبری آن تقلیل داده می شود. مفهوم سیاست ورزی نیزبه چنان سطحی تاویل و تقلیل می شود. رفرمیسم بعنوان روش تغییر وتحولات تدریجی فرم وساختار سیاسی ولایت محور وگذار به فرم وساختار سیاسی دمکراسی محور، عملا به روش مصلحانه ( سنتی ) ومشاورانه با رهبر وحکومت تقلیل می یابد. تحت عنوان اصلاح طلبی کوشش می شود استراتژی و راهبردهای سیاسی، با راهبردها وسیاستهای رهبری حکومت زوایه نداشته باشند واگر داشته باشد درفضا وافکارعمومی مطرح نشود.
لازم به تاکید است تا گفته شود دراینکه بخش بزرگ وعمده این نیروهای سیاسی، به لحاظ آرمانی، اندیشهها، اهداف سیاسی و اجتماعی آزادی خواه، دمکرات، عدالت جو و صلح دوست و به این اعتبار تحول طلب هستند، جای تردید نیست ودراین نوشته هم پرداختن به آن موضوعیتی ندارد. آنچه دراینجا مورد نظراست، روشی است که این بخش از نیروهای ترقی خواه ودمکرات تحت عنوان اصلاح طلبی، نسبت به حکومت، شخص اول آن و مردم درپیش گرفته اند. من این نوع اصلاح طلبی را، روشی برای بحران زدائی ازنظام، نامگذاری می کنم . روشی که در دوره اصلاحات قبل از نهضت مشروطیت نیز، توسط نیروهای مترقی بکارگرفته شد ولی منجر به تغییر روش ورفتار حاکمان نشد.
بنظرمی رسد این نیروها ودوستان، دچار پارادکس نظری – سیاسی هستند. درعین حال که سکولار دمکرات و جمهوری خواه، مخالف ولایت فقیه و خواهان تقویت جمهوریت جمهوری اسلامی هستند، نه تنها خود، راهبرد و سیاستی متفاوت از راهبرهای و سیاستهای رهبری حکومت اتخاذ نمی کنند و آنرا درمعرض افکار عمومی قرار نمی دهند بلکه دیگر نیروهای سیاسی، ازجمله دولت روحانی را نیز به اتخاذ چنین راهبرد و سیاستی فرامی خوانند. از یکسو جامعه گرا و دمکرات هستند واز سوی دیگر، اختلافات سیاسی خود با حکومت ومسئولین آن را با مردم درمیان نمی گذارند. مواظب اند دراتخاذ استراتژی، راهبردها، سیاستهای عملی و اعمال سیاسی خود، حکومت ورهبری جمهوری اسلامی را به اصطلاح «نترسانند» . در عین حال هر روش و سیاستی را که مغایر با روش وسیاستهای مورد نظرشان باشد، رد کرده و به تقابل با آن برمی خیزند. البته برخی از این دوستان این اواخربه این نتیجه رسیده اند که با بخشی از نیروهای مخالف حکومت که روش مسالمت آمیز را انتخاب کرده ولی سیاستها وروشهای اینها را قبول ندارند، باید گفت وگو شود. زبان، روش برخورد و سیاستهایشان نسبت به رهبری جمهوری اسلامی وهسته اصلی قدرت، بطرزعجیبی نرم ومشاروانه ولی دربرابرمخالفین حکومت ومخالفین روش وسیاستهای خود، سخت، تند ومرزداراست. ضمن اینکه دراندیشه واهداف سیاسی واجتماعی، سکولار- دمکرات هستند، درروش وسیاست، مشاورانه و مصلحانه ( سنتی) با رهبروحکومت عمل می کنند. ازیکسو جمهوری خواه سکولار دمکرات هستند و ازسوی دیگر حتی مخالفت مسالمت آمیز با الگوی واقعا موجود را برنمی تابند. ازیکسو با مخالفین ومنتقدین خود برخورد تند می کنند وازسوی دیگر،در دفاع از روش و سیاستهای مورد نظرخود، ازتوازن قوا، استفاده از اختلافات نیروهای دورن حکومت، تضعیف بخش تندرو و تقویت بخش های دیگر و… سخن می گویند .
این نیروها ودوستان واقفاند که حکومت وهسته اصلی قدرت، نه تنها رفرمیستها وتحول طلبان طرفدارالگو و فرم های سیاسی سکولار دمکرات (اعم از جمهوری خواه و غیره)، بلکه آقایان خاتمی، بانو زهرا رهنورد، میرحسین موسوی، کروبی، طرفدران مذهبی و غیرمذهبی آنها ونیزنیروهائی نظیر نهضت آزادی و حتی تلاش گران دفاع از حقوق زنان، حقوق بشر، جامعه مدنی، سندیکاهای کارگری، جنبش دانشجوئی و تشکلهای معلمین و… را بر نمی تابد . چراکه مساله اصلی ومرکزی حکومت با این نیروها، در درجه اول روشها رفرمیستی یا انقلابی آنها نیست بلکه اندیشه ها، اهداف و مضمون سیاستها ی آنهاست. باوجود این، بجای تلاش درجهت تقویت و ایجاد هماهنگی میان نیروهای مدافع آزادی و دمکراسی و جمهوریت وتضعیف پایه های استبدادی حکومت، به قطب بندی سیاسی حول اصلاح طلبی (چند مفهومی ، چند مضمونی و چند پهلوئی) و براندازی ( چند مفهومی و چند مضمونی و چند پهلوئی ) ادامه می دهند.
لازم است این دوستان به این نکات نیز توجه داشته باشند که اولا امروز دیگر نه آقای خامنه ای و یارانش فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه هستند، نه ایران وجهان، ایران وجهان دوره قاجاراست، نه نیروهای فکری، فرهنگی، سیاسی و شهروندان ومردم ایران همان نیروها وشهروندها و مردم هستند؛ نه سیاست ودولت، مفهوم سیاست ودولت آن دوران را دارند. ثانیا تاریخ، هویت، اندیشه ها واهداف سیاسی واجتماعی نیروهای سیاسی از جمله همین نیروها ودوستان، برای نظریه پردازان، مشاوران و رهبران سیاسی حکومت، آشکاروشناخته شده است . ثالثا آقای خامنه ای و دیگر روحانیون و مکلاهای همفکر وهمطراز ایشان، نوجوان تازه به دوران رسیده وکم تجربه نیزنیستند که بتوان رفتار آنها را از طریق پند، اندرز، نامه نگاری، مشاوره وسیاست گذاری برای آنها از یکسو و بازی با توازن قوادرمیان نیروهای مختلف نظام، تضغیف این جریان وجناخ تندرو و تقویقت آن جریان وجناح دیگر تغییرداد. مسئولین حکومت، خود سالهای درازی، قبل و بعد از انقلاب، این شیوهها، تقیهها، سازشها، قهرها، شکل وشمایل سازی ها، سیاستگذاری ها، اعتماد سازیها، بازی با توازن قوا و نظیر اینها را آموخته و بکار بسته اند. اندیشه سیاسی شیعی ( امام محور) که سابقه هزار و چند صد ساله در کشور ما دارد، مملو از این تجارب، بحث ها و روشها است. این اندیشه از نیمه دوم دهه 40 شمسی توسط آیت الله خمینی به نظریه سیاسی ولایت فقیه محور تاویل و محدود شد ودر انقلاب بهمن، در فرم جمهوری ولایت محور تجلی و تجسم یافت. روحانیون دست کم از دوران سلسله صفوی تا انقلاب بهمن 1357، انواع روشها وسیاستها را درجهت شرکت در سیاست وحکومت، کسب قدرت و تشکیل حکومت و… را آزموده اند. واقعیت این است که نیروهای تجدد خواه و دمکرات دراین رشته روشها و کارها نسبت به روحانیون تازه کارند.
موضوع دیگری که می خواهم یادآوری کنم این است که مسئله اساسا این نیست که گویا روشهای نیروهای منتقد ومخالف حکومت، علت وعامل اصلی تقابل حکومت با آنها ست. البته که تقابل با حکومت، آنرا به تقابل می کشد ولی علت وعامل اصلی تقابل حکومت با نیروهای سیاسی، روش این نیروها نیست. طرح نادرست مسئله به نتایج نادرست منجر می شود.
اولا: حق رای برابر و آزاد شهروندان برای انتخاب شدن وانتخاب کردن جزو حقوق اولیه شهروند ایرانی اعم از زن ومرد، مسلمان و غیرمسلمان ودگراندیش است؛
ثانیا: مشارکت شهروندان ومردم درسیاست برای تغییر ساختاروفرم حکومت وانتقال قدرت به فرم وساختا وقدرت دیگر، جزو حقوق اولیه آنها است؛
ثالثا: مشارکت شهروندان و مردم در سیاست، تشکیل و تغییر فرم وساختارحکومت و مشارکت در دولت واداره جامعه وکشور، حزو مبانی سیاست به مفهوم جدید معاصر است؛
حقوق و آزادیهای فردی واجتماعی وتلاش برای تحقق حقوقی وحقیقی آنها ترسناک نیستند.
اینکه مسئولین حکومت ازتلاش حتی مسالمت آمیز شهروندان، نیروهای مدافع جامعه مدنی ونیروهای سیاسی در جهت تحقق حقوق اولیه شهروندان و مردم می ترسند ایراد واشکال در خود آنهاست نه در تلاشهای مردم برای تحقق حقوشان. مردم و نیروهای سیاسی نمی توانند دست از حقوق و مطالبات اولیه خود بردارند. جامعه ای که شهروندان ومردمش برای دست یابی به حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی خود تلاش و پیکار نکند ، جامعه عقب مانده است. جامعه ومردم ایران نمی خواهد به دوران قبل از مشروطیت برگردند. واقعیت این است که اساسا، این حکومت است که از بدو تاسیس تاکنون، نه تنها فعالیت های نیروهای سیاسی مدافع حقوق و آزادی های فردی واجتماعی، بلکه تلاش کنشگران هرعقیده، اندیشه سیاسی وروش غیرخودی رانیز برنمی تابد و به تقابل خشن با آنها روی آورده است. بعنوان مثال بخشی ازنیروهای سیاسی نظیر نهضت آزادی، ضمن پذیرش قانون اساسی و التزام عملی به آن، ولایت فقیه را قبول ندارند و بشیوه قانونی و مسالمت آمیز تلاش می کنند، ولی علیرغم این، سالهای درازی است که همچنان تحت فشار حکومت قراردارند.
مسئولین حکومت نگران این هستند وازاین می ترسند که اگرالگو ومدل مورد این نیروها، درنتیجه تلاشهای فکری، فرهنگی و سیاسی مسالمت آمیز آنها ومردم طرفدارآنها، بتدریج وگام به گام جنبه انضمامی و عملی پیدا کند، ولایت فقیه کنار گذاشته خواهد شد. علت وعامل و دلیل اصلی تعرض وتقابل حکومت به نهضت آزادی و نیروهای مشابه ودیگر نیروهای دگر اندیش، از بدو تاسیس تا کنون، روشهای آنها نبوده ونیست بلکه اندیشه سیاسی و اجتماعی ومخالفت اصولی آنها با ولایت فقیه است. حکومت ومسئولین اصلی آن، از رشد و گسترش اندیشه ها وسیاستهای کلان و استراتژیک تجدد خواهانه ، آزادی، عدالت، دمکراسی و تقویت نفوذ نیروهای مدافع این اندیشه ها و ارزشها و سیاستها درمیان شهروندان، اقشار وطبقات جامعه، نگران هستند ومی ترسند. مسئولیت این نگرانی وترس به عهده مسئولین حکومت است، نه برعهده نیروهای مدافع حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان و مردم.
برای پیشرفت جامعه در سمت آزادی، دمکراسی، عدالت و ترقی، لازم است این تناقضات و ابهامات در روش، سیاستهای عملی و اعمال سیاسی این نیروها ودوستان حل ورفع شود. باقی ماندن دراین تناقضات و ابهامات، تحت عنوان اصلاح طلبی (چند مفهومی و چندپهلو ) وایجاد صف بندی حول آنها، منطبق با نیاز جامعه به شفافیت، آزادی و دمکراسی وبه مصلحت وسود جامعه ومردم ونیروهای سیاسی از جمله خود این نیروها و دوستان نیست.
اصلاح طلبی : روشی برای تغییر فرم و ساختار سیاسی حاکم
بخشی بزرگی از نیروهای سیاسی سکولار دمکرات جامعه ، جمهوری اسلامی را بعنوان الگو و فرم سیاسی مناسب جامعه وکشور قبول ندارند و جمهوری پارلمانی سکولار- دمکرات را بعنوان الگو وفرم سیاسی مناسب اعلام کرده و در راستای تحقق حقوقی و حقیقی آن بشیوه مسالمت آمیزتلاش می کنند. این نیروهای براین نظر و تحلیل هستند که تغییرو گذار مسالمت آمیز از الگو و فرم سیاسی حاکم به الگو و فرم سیاسی دمکراسی محور، مناسبترین، دمکراتیک ترین و کم هزینه ترین تغییر وتحول سیاسی در جامعه و کشور است. استراتژی مرحله ای اینها، تقویت جمهوریت جمهوری اسلامی است وسیاستهای عملی و اعمال سیاسی اشان را با توجه به شرایط واوضاع جامعه و توازن قوا و درخدمت این استراتژی واهداف اتخاذ می کنند. دراتخاذ سیاستهای خود دردرجه اول وعمدتا به مردم، نیروهای مدافع جامعه مدنی و نیروهای فکری، فرهنگی وسیاسی ترقی خواه مدافع آزادی و دمکراسی تاکید و تکیه می کنند. درچارچوب این استراتژی وبا توجه به آن،ضمن نقد وانتقاد ازنیروهای سیاسی اصلاح طلب درون نظام، سیاست دفاع ازحرکات ترقی خواهانه و دمکراتیک آنها را اتخاذ کرده اند.
نظر بر آنچه که گفته شد، بنظر می رسد این نیروها روش تغییر وتحول ناگهانی و جهشی (روش انقلابی) را بعنوان روش مناسب برای تغییر وتحول سیاسی درجامعه، انتخاب و دردستورکار خود قرار نداده اند. درعین حال، می توان گفت که این نیروها «اصلاح طلبی» را به عنوان یک اندیشه سیاسی، گفتمان وهدف سیاسی نمی دانند بلکه آنرا روشی برای تغییرو تحولات می دانند. با توجه به موارد بالا می توان این نیروها ودوستان را نیروی تحول طلبی نامید که رفرمیسم به مفهوم روش تغییر وتحولات تدریجی و گذارازالگو و فرم سیاسی حاکم به الگو وفرم جمهوری سکولار – دمکراتیک را انتخاب کرده اند. رفرمیسم این نیروها را در مقایسه با «اصلاح طلبی درون ساختاری»، «اصلاح طلبی ذاتگرا» و«اصلاح طلبی بعنوان روش بحران زدائی از حکومت » را می توان « روشی برای تغییر تدریجی ساختار سیاسی حاکم» با مضمون دمکراتیک درسمت گذاربه جمهوری سکولار – دمکراتیک نامگذاری کرد.
روش انقلابی به عنوان روش تغییر جهشی نظام
درمیان نیروهای سیاسی مخالف نظام ، نیروهای مختلفی وجود دارند که بخشی خود را انقلابی و طرفدار تغییراساسی وجهشی نظام جمهوری اسلامی در یک شرایط انقلابی، بشیوه انقلابی از طریق بسیج مردم وجایگزینی نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی مورد نظر خود ( نظام سوسیالیستی یا نظامی با سمت گیری سوسیالیستی و یا…) بجای آن معرفی کرده اند. این بخش، از طیف های مختلف چپ ایران با برنامه ها و سیاست های مختلف تشکیل شده است که تاکنون نتوانسته اند، حول یک برنامه و سیاست وحدت یا اتحاد درست کنند .
بخش دیگر، خود را انقلابی نمی دانند درعین حال طرفدارتغییرجهشی جمهوری اسلامی وجایگزینی نظام سیاسی مورد نظر خود( نظام سکولار دمکراتیک، نظام لائیک دمکراتیک در فرم های سیاسی مختلف ) بجای آن هستند. این بخش، به لحاظ استفاده از روش ، به سه طیف تقیسم می شوند. یک طیف مدافع تغییرجهشی نظام بشیوه مسالمت آمیز وبسیج مردم، طیف دیگر مدافع تغییر جهشی وعمدتا قهرآمیز نظام ازطریق بسیج مردم اعتقاد دارند. البته طیف دیگری نیز وجود دارد که به تغییرجهشی نظام از طرق دخالت نظامی دولتهای خارجی وبسیج مردم معتقد هستد.
چنانکه قبلا نوشتیم که واژه ها وترم هائی نظیر «رفرمیسم »، «انقلابی »، «تحول طلبی »، «دگرگونی طلب» ، « تغییر»، «تحول »، «دگرگونی»، «تغییر اساسی » و… دارای ذات نیستند و فی نفسه معرف هیچگونه مضمون، سمت وچشم انداز شکل واره نیستند و نباید حول اینها صف بندی سیاسی، اتحاد وجبهه ایجاد کرد. صف بندی سیاسی، اصولا وقاعتدا باید حول برنامه و اهداف و سیاست نیروهای سیاسی انجام بگیرد نه روی روشهای تغییر وتحول. تلاش برای ایجاد قطب بندی سیاسی حول ترم های چند مفهومی و چند پهلو نظیر«اصلاح طلبی طلبی»، «انقلابی»، «تحول طلبی »، « براندازی» نافی واقعیت وجودی نیروهای سیاسی مختلف جامعه با گرایشات و اهداف سیاسی و اجتماعی گوناگون و تلاشی پوپولیستی و اقتدارگرایانه است.
جامعه معاصرایران با وجود اقشار و طبقات گوناگون و نیروها ی سیاسی مختلف با تمایلات، گرایشات، اهداف، سیاستها و روشهای گوناگون و متفاوت درآن، برای ارتقا به جامعه دمکراتیک ، پیشرفته وعادلانه، به سامان یابی و سازماندهی اقشار و طبقات مختلف حول برنامه ها واهداف اجتماعی و سیاسی نیازمند است. دیده شدن اقشار وطبقات و نیروهای سیاسی مختلف واقعا موجود، برسمیت شناختن آنها، تبیین وطرح برنامه و سیاستها وروش مختلف، طرح کردن آنها در افکار عمومی، پیدا کردن زبان مشترک برای گفت وشنود میان آنها، پیدا کردن نکات مشترک برای حرکات مشترک و روشن شدن اختلافات، ازالزامات ارتقا جامعه به جامعه دمکراتیک وپیشرفته است.
لازم است تاکید شود که شمائی که اینجا از نیروهای سیاسی طرفدار روشهای مختلف ارائه شد، انطباق کامل با واقعیات ندارد وجهت ارائه تصویر وشماء نسبتا کامل، احتیاج به کار بیشتر هست. دوم اینکه که نیروهای سیاسی کشور به نفع پیشبرد روش ها، سیاستها وراهبردهای مورد نظرخود، ازواژه های رفرم و رفرمیسم ( اصلاح و اصلاح طلبی)، انقلاب و انقلابی و تحول و تحول خواهی، مفاهیم موردنظر خودرا درست کرده و مورد استفاده قرارمی دهند. این حرکت ضمن اینکه نشانه مثبتی از فرایند اندیشه ورزی درسمت تغییر نگاه ذات گرا، کلی گرا و دگماتیک به واژه ها و متن ها و پدیده های اجتماعی و سیاسی در میان نیروهای سیاسی کشور است، درعین حال، نشانه اغتشاش فکری و سیاسی درمیان نیروهای سیاسی جامعه وکشور ما نیز هست.
—————–
موخره : یک جریان سیاسی و سیاستمدار خلاق بویژه در کشورها وجوامعی نظیر کشور وجامعه ما که هنوز درحال گذار به جامعه دمکراتیک و توسعه یافته ( توسعه همه جانبه وپایدار) هستند اصولا نباید برای ارتقا جامعه وکشور خود ، فقط یک روش و یک گزینه را انتخاب کنند وبه آن کیفیت قدسی وایمانی بدهند. دوره با ایمان به پیروزی راهمان گذشته است. تجربه وتتوری نشان می دهد که تغییر وتحولات در این قبیل جوامع، همیشه از طرح، روش و گزینه ازقبل تعیین شده احزاب و شخصیتهای سیاسی پیروی نمی کنند.
یک نیروی سیاسی خلاق، ضمن اینکه در یک شرایط مشخص می تواند و باید یکی از روشها را دراولویت قرار دهد و بکار گیرد، درعین حال لازم است روشها وگزینه های دیگری را نیز مد نظر داشته باشد وراه را به روی خود و دیگران ومردم نبندد. برخورد ذات گرایانه و ایمانی با روشها و گزینه ها، همیشه مشکل ساز بوده و سالهای درازی است بویژه در چند دهه اخیر، زیر سوال رفته است.
- این مقاله در مهر ماه 1394 نوشته شده و قبلا در سایتهای کار آنلاین و عصرنو منتشر شده است.