نشریه میهن در پی تهیه پرونده ای در باره «روشنفکری و نهضت اصلاح دینی» از برخی، و نیز نگارنده، خواست تا به سه پرسش پاسخ دهند. این نوشته بر پایه همین سه پرسش و پاسخ گویی به آن ها سامان یافته است. همین جا بگوییم که بدین پرسش ها از دیدگاه های گوناگونی می توان پاسخ داد. باور ما آزادی خواهی و دمکراسی است و از همین گوشه به پرسش ها پاسخ می دهیم.
۱.آیا برای گذار به دموکراسی در ایران نیازمند مباحث نظری و فرهنگی هستیم؟
بدون تردید! در هر نبردی، پیروزی از آن کسی است که نیروی اش بر نیروی حریف بچربد و فرادست شود. آزادی خواهان نیز جز این چاره ای ندارند و می بایست در نبرد با استبداد نیروی شان برای برپایی دموکراسی بر حریف بچربد و فرادست شود. اما در فرادستی نیرو در نبرد، دو نکته را می بایستی دانست و به یاد سپرد:
نخست این که نیرو را نمی بایستی به زور فیزیکی و نظامی فروکاهید. چه نیرو ریشه در دارایی وعاطفه و دانش نیز دارد. دارایی به کوشنده امکان می دهد که به طور تمام وقت به چالش گری بپردازد و از رسانه و دیگر وسیله ها برای کار خویش بهره جوید.عاطفه و علاقه نیز می توانند برانگیزنده نیروی اجتماعی باشند، چنان چه دست اندر کاران دین توانستند بارها ایرانیان را با یاد و نام امام حسین بشورانند. دانش نیز می تواند با ارایه الگویی نو باور مردمان را بگرداند و برای کارزاری نو بسیج کند. دوران تجدد از همین جا آغازیید.
هیچ یک از این نیروهای چهارگانه به خودی خود بد یا خوب نیستند. کار نظامی برای پس راندن فاشیسم و داعش به همان اندازه نیکوست که اشغال و استعمار کشوری به اتکای نیروی نظامی بد و نامبارک. قبول امکانات برای نگه داشت مبارزه ای سرپا و پویا به همان اندازه پذیرفتنی است که پیوستن به کارزاری برای پول، ناپسند. برانگیختن عاطفه و مهر برای یاری رساندن به مردمی در روزگار سخت، به همان اندازه پسندیده است که برانگیختن کینه و نفرت از دیگری، بددلانه. کاربست دانش برای بهزیستی به همان اندازه ستودنی است که بازداشتن دیگران از آن دانش، شوم فرجام.
کاربست هر یک از این نیروها نیز ممکن است خشونت آمیز باشد یا خشونت پرهیز. به صف کشیدن نیروی نظامی ممکن است برای حمله باشد یا ترساندن دشمن از حمله و پرهیختن از جنگ. پول می تواند اوباش و مزدور اجیر کند یا گفت وگو برگزار کند و رسانه به راه اندازد. عاطفه ممکن است نیکوکاران را برای کمک به هم نوع (حتی نادیده) بسیج کند، یا بددلان را برای کشتن و به کنیزی کشاندن دگرباشان و دگراندیشان به کار گمارد. دانش، حتی دانش پزشکی نیز کاربرد دوگانه ای می تواند داشت. چنان چه پزشکان بلندپایه نازیست بر تن و جان اسیرهای یهودی، آزمایش های دانشورانه اما خطرناک و غیرانسانی انجام دادند و چه همان دانش پزشکی که عمر متوسط انسان را به مرز ۱۰۰ سالگی رسانده است.
روشن است که مبارزان همه نیروها را به یک اندازه در اختیار ندارند و می کوشند تا کمبود یکی را با دیگری جبران کنند. این نکته، جانمایه پاسخ ما به پرسش گرانندگان نشریه میهن است: آیا برای گذار به دموکراسی در ایران نیازمند مباحث نظری و فرهنگی هستیم؟
آری! کار فکری، مهم ترین نیرویی است که آزادی خواهان برای رسیدن به دموکراسی بدان دست می توانند یازیید. به ویژه آن که بیشتر ایشان خشونت پرهیزند و بی پول! اما کار فکری به تنهایی کافی نیست. گفتمان آزادی خواهی، دموکراسی در سیاست و رقابت بازار ـ بنیاد در اقتصاد، نه تنها می بایستی در میدان اندیشه تبدیل به نیروی فکری فرادست شود، بلکه نیز می بایستی که مردمان، چه از کوچه و بازار و از دَم و دستگاه، آن را دوست بدارند و بدان بگروند. این شاه کلید پیروزی آزادی خواهی در کشور است.
۲.آیا در روند دموکراتیزاسیون به اصلاح دینی نیاز وجود دارد؟ چه ارزیابی از موقعیت کنونی نواندیشان دینی و فعالان سیاسی این طیف دارید
پاسخ این پرسش را به پاسخ نخست پیوند زنیم: برای برپایی دمکراسی در ایران، آزادی خواهان می بایستی بر نیروی فکری خود بیفزایند واندیشه آزادی در کشور را فرادست کنند. اما از آن جا که مبارز آزادی خواه هم دین باور تواند بود و هم بی دین، بر ایشان است که اندیشه خود را هر دَم در راستای دمکراسی و مردم سالاری اصلاح کنند و نوگردانند.
بدین ترتیب زبده پاسخ ما به پرسش دوم چنین است: آری، برای رسیدن به دمکراسی در ایران، به اصلاح دینی سخت نیاز است. البته این تنها دین باوران نیستند که می بایستی اندیشه خود را نو گردانند. در ایران ما، کمونیست ها بیش از دین باوران مزاحم آزادی بوده اند. اما از آن جا که پرسش نشریه میهن در مورد اصلاح دینی است، اشاره ما نیز در این جا تنها همین خواهد بود. حالا پاسخ را بیشتر بپرورانیم و به ویژه موقعیت کنونی نواندیشان دینی و فعالان سیاسی این طیفرا ارزیابی کنیم.
اصلاح گری اسلامی ، که دست کم از سده نوزده میلادی آغازیده و تا به امروز ادامه داشته را، نمی توان به اندیشه ای ویژه فروکاهید. ویژگی آن را می بایستی در بازگشت بی واسطه به قرآن و خوانشی جدید از آن دانست برای پاسخ گویی و درمان گری عقب اُفتادگی جامعه های اسلامی. برخی از این نواندیشان برداشتی کمابیش آزادمنشانه و شکیبا از قرآن و اسلام داشتند و برخی برداشتی خودکامانه.
سرسید احمدخان هندی (۱۸۱۷ ـ ۱۸۹۸) و سید جمال الدین اسدآبادی (۱۸۳۸ ـ ۱۸۹۷) را از نخستین نواندیشان اسلامی دوران تجدد می دانند. با شیخ محمد عبده (۱۸۴۹ـ ۱۹۰۵)، اقبال لاهوری (۱۸۷۷ ـ ۱۹۳۷)، ابوالعلی مودودی (۱۹۰۳ ـ ۱۹۷۹)، حسن البنا (۱۹۰۶ـ۱۹۴۹) و سید قطب (۱۹۰۶ـ۱۹۶۶) که هر یک خوانشی شکیبا یا ناشکیبا از اسلام داشتند، نواندیشی به راه خود ادامه داد تا در ایران خودمان به دست کسانی چون مهدی بازرگان (۱۹۰۸ـ۱۹۹۵)، علی شریعتی (۱۹۳۳ـ۱۹۷۷) و عبدالکریم سروش (۱۹۴۵ـ)رسید. این روند را دیگر سرباز ایستادن نیست. چنان چه در ایران هم روزگار به چهره های دیگری چون ابوالحسن بنی صدر (۱۹۳۳ـ)، محمد شبستری (۱۹۳۶ـ)، مصطفی ملکیان (۱۹۵۹ـ) و محسن کدیور (۱۹۵۹ـ) نیز بر می خوریم.
به باور ما، این اندیشمندان سهمی به سزا در میدان اندیشه ایران داشته اند. این بدان معنی نیست که ما با همه برنهاده های ایشان هم داستان ایم. چنین نیست. ایشان در باره مینویت و عرفان که نکته ای تازه ای نگفته اند، آن چه گفته اند بیشتر مصداق اجتماعی ـ سیاسی دارد که یا خودکامانه است ـ همچون امام خواهی و بازار هراسی ـ که ما را با آن موافقتی نمی تواند بود یا نکته ای شکیبا و در راستای آزادی گفته اندـ همچون نکته های عبدالکریم سروش در انتقاد از ایدئولوژی و بزرگداشت حقوق بشر از سوی محمد شبستری ـ که معمولا دست چندم اند و در این حالت می توان بی واسطه از سرچشمه اندیشمندان دیگر بهره گرفت.
آن چه را که ما دست آورد این نواندیشان دینی می دانیم رویارویی با قرائت رسمی از دین و در هم شکستن انحصار تفسیر از متن های مذهبی است. این دست آورد کمی برای کثرت گرایی و چندصدایی در ایران نیست. هر چند که انحصار گفتمان نو را نمی بایستی در دست ایشان باقی گذارد. رقابت در اندیشه و تفسیر از چند و چون آزادی میان دین داران و لائیک ها ـ با پاسداشت یکدیگرـ کمک شایسته ای است برای فرادست کردن اندیشه آزدی خواهی در کشور. ما در همین زمینه نقدی بر اصلاح گران و نواندیشان دینی داریم.
۳.وضعیت کنونی رابطه بین روشنفکران عرفی و مذهبی را چگونه می بینید و چه چشم انداز یا پیشنهاداتی در این رابطه دارید
مهم ترین نقدی که به عنوان فردی عرفی ـ اما با باورهای مینوی و عرفانی ـ به اصلاح گران دینی دارم، ناروشنی گفتمان اصلاح طلبانه ایشان است. نه متن های دینی مرجع ایشان مشخص است، نه برداشت های ایشان از متن هایی که پذیرفته اند.
هربار که از نص ناشکیبا و ضدبشری متنی اسلامی انتقاد شود، پاسخ می دهند که این متنی مقدس و مورد رجوع ما نیست. حتی وقتی به آیه ای از قرآن اشاره می شود، پاسخ می دهند که در قرآن آیه های ناسخ و منسوخ است و شان نزول و بلکه متن تاریخی را بباید دانست و از همین رو قرآن مسئولیتی در مورد آیه های زن ستیز و قصاص و سنگسار و کشت و کشتار ندارد.
چطور ندارد؟ این ها همه در قرآن اند. اگر به هر دلیلی که خود نواندیشان دینی می دانند آیه هایی از قرآن یا متن هایی از فقه شیعه را نمی پذیرند، شایسته آن است که به اتفاق سندی تهیه کنند و آشکارا و رسمی اعلام کنند که فلان و بهمان را نمی پذیرند و به کناری می گذارند. نه این که هر بار مورد انتقاد قرار گرفتند و در تنگنا افتادند، بگویند که اتفاقا آن متن و این آیه مورد انتقاد ما نیز هست، چنانچه فلان اصلاح گرا و بهمان نواندیش هم گفته اند که حتی قرآن را باید باز اندیشید.
فرار نواندیشان دینی از مسئولیت پذیری در مورد متن های مذهبی دو پیآمد نامبارک دارد. نخست آن که اعتماد میان روشنفکران عرفی و مذهبی را سست می کند. چه هیچ فرد عرفی به روشنی نمی تواند دانست که سرانجام مذهبی اسلامی چه باوری دارد.
دو دیگر این که نواندیش تندروی اسلامی ـ همه نواندیشان که شکیبا و آزادمنش نیستند ـ می تواند با رجوع به همان متن های خشن و ضدبشری توده های بسیاری را برای کینه توزی و کشتار بربیانگیزد. پیراستن متن های ستنی مذهبی، دست کم این نیکی را دارد که گزینه ای مداراجو در برابر دین باور می گذارد.
این درست که مسلمان های بسیاری از اسلام برداشتی مهربان، شکیبا و حتی آزادمنشانه دارند، اما این که گویا تندروی و آدم کُشی و آزادی ستیزی مسلمان های تندرو ربطی به اسلام ندارند و بازمانده دوران جاهلیت یا برآمده از ترفند غرب است، متین و قانع کننده نیست.
آیا به راستی هیچ آیه و حدیثی نبوده است که کشتن کاریکاتوریست محمد، همجنس گرا یا بی خدا را توجیه کند؟ یا مغلوب را به بردگی و اسیری وادارد؟ یا چند همسری را پاس دارد؟
این درست که دین اسلام را نمی توان به تروریست های داعش و جهادجویان و یا حتی فرماندهان و پشتیبانان قتل های زنجیره ای در ایران فروکاهید و می بایستی حساب مسلمان های پاک دل و شکیبا را از اسلام گرایان خشن جدا کرد.اما آیا به راستی همه متن های اسلامی رحمانی است و اشاره های ضد بشری را به حساب تاریخ بباید گذاشت؟
هر چه هست اعدام های صدر انقلاب در ایران، کشتار گروهی عراقی ها و به بردگی کشیدن یزیدی ها توسط داعش، کشتار 132 کودک دبستانی در پاکستان، گروگان گیری مشتری های یک قهوه خانه در استرالیا و بسیاری دیگر همه به اسم اسلام بوده اند.
بدون این روشنی، تعیین متن ها و آیه های مرجع و مورد قبول، هیچ اصلاح و نواندیشی در اسلام کامل و اعتماد برانگیز نخواهد بود.