صدای پای انقلاب در ایران به گوش می رسد. بازداشت و قتل مهسا (ژینا) امینی، دختر ٢٢ ساله کرد به دست نیروهای گشتِ ارشادِ جمهوری اسلامی موجی از اعتراضاتِ گسترده را در کشور علیه عملکردِ حاکمیتِ نظامِ اسلامی برانگیخت. اعتراضاتی که با دیگر خیزش های بزرگِ مردم ایران علیه رژیم اسلامی در دو دهه اخیر تفاوت های آشکاری دارد. به گمان بسیاری از ناظران اجتماعی، آنچه اکنون در ایران می گذرد، یک خیزش انقلابی است. خیزشی که در درون خود بذر انقلابی بزرگ و تاریخی را علیه سیطره رژیم اسلامی پرورش می دهد. در نگاه من این جنبش، به رغم سرکوبِ گسترده، تداوم خواهد داشت و با پیوستن اقشار دیگر جامعه، بدنه آن هر آیینه بزرگ تر و کوبنده تر خواهد شد. در خطِ مقدمِ این خیزش بزرگِ انقلابی، دختران و پسران جوان ایران زمین قرار گرفته اند. همان هایی که به دههی هشتادی ها مشهورند. آنان با مشت های گره زده شده، فریاد زندگی و آزادی سر داده اند و با شجاعتی بی نظیر که تحسینِ همه جهانیان را برانگیخته است، نیروهای سرکوبِ رژیم اسلامی را در بیش از صد شهرِ ایران به چالش کشیده اند. شعار های آنان شخص علی خامنهای و رژیم فاسد و قرون وسطایی تحت رهبری او را نشانه گرفته است. آنان در واقع انکارِ این رژیم هستند. آنان، خواستار استقرار جامعه ای دموکراتیک، لائیک و غیر مذهبی هستند. شعار و خواست آنان من را به یاد سروده ای از زنده یاد احمد شاملو می اندازد:« ابلهامردا/عدوی تو نیستم من/ انکار توام».
آنابِل سربِرنی، Annabelle Sreberny استاد و پژوهشگر مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی لندن ده روز پس از آغاز این جنبش اعتراضی در ایران در گفتگویی با هفته نامه معروف فرانسوی “اکسپرس” گفت که این جنبش با هیچ حرکت دیگر اعتراضی ایرانیان شباهت ندارد: «این جنبش در بستری از بحرانهای متعدد و با مطالبات اجتماعی بیسابقه از سوی زنان و جوانان رخ میدهد…این جنبش می تواند نتایج بزرگی ببار آورد. »
خانم آنابِل سربِرنی همچنین به اکسپرس می گوید: « ایران از چندین بحران بزرگ همزمان رنج می برد. بحرانِ بزرگِ زیست محیطی، که با کمبود فاجعه بار آب همراه است که باعث خشک شدن دریاچه ارومیه و یا رودخانه زاینده رود در اصفهان شد. یک بحران بزرگ اقتصادی وحشتناک گریبان گیر جامعه ایران شده است، تورم ۵۰ درصدی و قیمت مواد غذایی[ که هر روز نسبت به روز قبل شدیداً] در حال افزایش است… بحران سیاسی که مردم حقوق سیاسی بیشتر و دموکراسی را مطالبه می کنند و بالاخره یک بحران فرهنگی: نسل های جوان می خواهند موسیقی بنوازند، برقصند، از زندگی لذت ببرند… وقتی چنین فاجعهای رخ میدهد و زن جوانی توسط رژیم به خاطر حجاب نامناسب کشته میشود، همه این بحرانها با هم تداخل پیدا میکنند و خشم مردم را علیه کسانی که آنها را سرکوب میکند برمیانگیزد.»
به نظر این پژوهشگر بریتانیایی، مرگ مهسا(ژینا) نقطه عطفی در نگاه مردم ایران به حاکمیت است. اکثریت بزرگی از مردم ایران از بحرانهای متعددی که توسط این رژِیم ایجاد شده، زجر می کشند، پیمانهی صبر آنان دیگر لبریز شده و با مرگ مهسا(ژینا) توسطِ دژخیمان رژیم، خشمِ فرو خورده آنان، آزاد شده و مبدل به فریاد شده است. دختران و زنانی که تحتِ ستمِ مضاعفِ این رژیم قرون وسطایی قرار گرفته اند، در خط مقدم مبارزه قرار گرفته اند و خشم خود را علیه حاکمیت نظام اسلامی ابراز می کنند.
از روز آغازین این جنبش انقلابی، ماشین سرکوب رژیم نیز بکار افتاده است. تا کنون ده ها نفر از معترضین کشته و صدها نفر از آنان بازداشت شده اند. اما، به رغم سرکوب ها، جنبش اعتراضی در ایران در حال گسترش است و رژیم در شرایط بسیار خطیر و نامناسبی قرار گرفته است.
آیا باید از سرکوب وحشیانهتر هراس داشته باشیم؟
آنابِل سربِرنی می گوید: «آیا آنها[ رژیم اسلامی] افراد بیشتری را خواهند کشت؟ مطمئناً، خشونت نیز افزایش خواهد یافت. اما داستان هایی از تلاش سربازان و نیروهای پلیس برای جلوگیری از چنین خشونتی از سوی پاسداران [سپاه پاسداران، تحت فرمان مستقیم رهبر] هم اکنون در حال پخش است. گفته می شود که برخی از عناصر رژیم در باره سرکوب گسترده [این جنبش] دچار تردید شده اند، آنان احساس می کنند که با چنین اقدامی اوضاع وخیم تر شده و از حد می گذرد. مبارزه دائمی در این باره در درون خود جمهوری اسلامی وجود دارد. من فکر می کنم که با سرکوب، نمی توان مردم را از داشتنِ عقیده سیاسی و مطالبه حقوق خود باز داشت. همچنین من به هیچوجه متقاعد نشده ام که خشونت بیشتر می تواند این جنبش را متوقف کند.»
در نگاهِ من، اگر رژیم اسلامی با بهره گیری از تمامیت ظرفیت نظامی-امنیتی خود( تیپ ها و گردان های سرکوب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و احتمالاً گردان های حزب الله لبنان و عراق)، اقدام به سرکوب بسیار گسترده تر معترضان نماید؛ سرکوبی که با کشته شدن صدها تن و بازداشت هزاران تن دیگر همراه شود، نظام اسلامی در شرایط بسیار وخیم تری قرار خواهد گرفت و با دست خود موجب شتاب دادن به انقلابی می شود که بذر آن هم اکنون در ایران در حال رشد است. به دیگر بیان، اگر رژیم اقدام به سرکوب خونین و گسترده معترضان نماید، با دست خود گور خود را کنده و شمارش معکوس سقوط رژیم اسلامی آغاز می شود. اکنون نگاه همه جهان به ایران دوخته شده است. جهانیان از طریق شبکه های اجتماعی فرزندان راستین این سرزمین کهن را می بیند که با دست خالی در برابر ماشینِ سرکوبِ رژیم قد علم کرده اند. اقدام آنان ستایش جهانیان را موجب شده است.
به جرئت می توان اعلام کرد که فرآیند سقوط رژیم اسلامی به هر حال آغاز شده است. در چنین شرایطی، هر اقدام شتاب زده و خشن از سوی نیروی سرکوبِ رژیم می تواند سقوط رژیم رانان تسریع کند.
فرهاد خسرو خاور، Farhad Khosrokhavar جامعه شناس و مدیرِ تحقیقات در مؤسسه مطالعات عالی علوم اجتماعی در پاریس در گفتگو با هفته نامه معروف فرانسوی”لوبس” در تعریف و تحلیل این جنبش می گوید:
«آنچه اکنون در ایران در حال رخ دادن است، یک قیام سراسری است که با مرگ زن جوانی که با خشونت توسط گشتِ ارشاد، دستگیر و کشته شد، جرقه زده است… این یک حرکت غیر سازمانیافته و کاملاً خودجوش است که علیرغم قطع اینترنت در بسیاری از شهرهای ایران، همچنان خود را نشان میدهد. آنچه این معترضین آن را محکوم می کنند، افزون بر پلیس حجاب، وحشیگری و فسادِ رژیمی است که مردم ایران را دیر زمانی است به بردگی کشیده و حجاب یکی از نمادهای آن است.»
فرهاد خسرو خاور در باره پیشینه تاریخی مبارزات زنان در دوران سلطه نظام اسلامی بر ایران می گوید:« در ١۷ اسفند ١٣۵۷، در فردای به قدرت رسیدن آیت الله خمینی که حجاب اسلامی را بر زنان کشور تحمیل کرد و آنان را مجبور به تسلیم در برابر قانون شرع کرد، صدها هزار زن ایرانی علیه اجباری بودن حجاب و برابری بین زن و مرد به خیابان ها ریختند و تظاهرات کردند. در آن زمان، حزب الهی ها و طرفداران خمینی با چوب و چماق به آنها حمله کردند. آنان به سوی زنان معترض سنگ پرتاب می کردند و شعار می دادند:« یا روسری، یا توسری». این اولین و آخرین باری بود( تا امروز) که زنان در زمان سلطه ۴۴ ساله نظام اسلامی با سر برهنه و بدون حجاب به خیابان ها آمدند و خواسته های خود را مطرح کردند.
پس از این تظاهرات اعتراضی، تا پایان دهه ۱۹٨۰ به دلیل سرکوب شدید حاکمیت، دیگر هیچ صدای مخالفی، حتی از سوی زنان در کشور شنیده نشد.
پس از پیروزی محمد خاتمی و اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۷، جنبش های فِمینیستی در ایران توانستند خود را سازماندهی کنند. بزرگداشتِ روز جهانی زن در ٨ مارس ۱۹۹۹ اولین تجلی دوره جدیدی از فعالیت های مدنی زنان کشور پس از انقلاب اسلامی بود. تشکیل «ائتلاف هماندیشی زنان» در سال ٢۰۰۴ و سپس کمپین یک میلیون امضا در سال ٢۰۰۶ در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به زنان کشور اجازه داد تا علناً در این زمینه وارد بحث عمومی شوند.
جنبش فِمینیستی ایران که عمدتاً متشکل از زنان طبقه متوسط و بالای جامعه با سطح فکری بالا بوده است، ابتدا خواستار برابری حقوق زنان در ازدواج، طلاق، ارث، و پایان دادن به تبعیض ها شد… در سال ٢۰۰۹، در اعتراض به تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری، زنان در خط مقدم «جنبش سبز» بودند. اما در آن زمان، مطالباتی مانند پوششِ بانوان همچنان حاشیهای تلقی می شد. اما، اکنون ما با یک جنبش فِمینیستی [بسیار نیرومندی] روبهرو هستیم که توسط زنان راهاندازی شده است. این جنبش از همه طبقات اجتماعی عبور کرده و ابعاد ملی به خود گرفته است و این در تاریخ کشورمان بی سابقه است.
در سال ٢۰۰۹، به هنگام بروزِ جنبشِ سبز، ما شاهد آغاز یک انقلاب واقعی جنسیتی در کشور[ در دوران جمهوری اسلامی] بودیم. در آن زمان، زنان و مردان در کنار هم تظاهرات کردند. با این وجود، جنبش سبز بیشتر به عنوان یک شورش اجتماعی و سیاسی و نه یک جنبش فِمینیستی شناخته شد. نباید فراموش کرد که در ایران ۵٢ درصد از چهار میلیون دانشجوی کشور دختر هستند. این بدان معناست که سطح تحصیلات زنان در جامعهی مدنی ایران با سطح سرکوبی که آنان از سوی رژیم اسلامی متحمل می شوند، کاملاً مغایرت دارد. مردان نمی توانستند برای مدت طولانی نسبت به این موضوع بی تفاوت بوده و از این وضعیت دور بمانند. فقط به این دلیل که آنان، پسران و نوه های همان زنانی هستند که تحقیر، سرکوب و مقاومت را دیده اند.
حمایت از زنان برای مردان، دیگر به معنای فقدان مردانگی نیست. این خود تأییدی است که این موضوع درون زا بوده و از غرب الهام نمی گیرد. زنان و مردانی که در کنار یکدیگر هم اکنون در ایران تظاهرات میکنند، از هیچ الگوی بیرونی پیروی نمیکنند، بلکه این موضوع بیانگر احساس خستگی شدید آنان از شرایط عمومی[مذهبی] حاکم بر آنهاست. این جنبش، گسستِ آنان از اسلام فرضی حاکم بر جامعه را نشان می دهد. اسلامی که در آن عنصر دین کاملاً ازعنصر ایمان جدا شده است. در هفته ها و روز های اخیر، حرکت شجاعانه و باورنکردنی همه این زنانی که روسری های خود را می سوزانند و موهای خود را با قیچی کوتاه می کنند، رژیمی را به سخره گرفته که از مردمانش کاملا بریده و جدا شده است. این جنبشِ کاملاً سکولار و غیرمذهبی میتواند الگو و الهام بخش کشورهای دیگر باشد؛ دقیقاً به این دلیل که این چنبش بر یک آزادی اساسی انسان تأکید میکند: آزادی لباس پوشیدن آنگونه که میخواهی، بدون آنکه خطرِ مرگ[همانگونه که برای مهسا امیری پیش آمد] تو را تهدید کند.
آیا می توان تغییر رویکرد واقعی رژیم را انتظار داشت؟
فرهاد خسرو خاور: « در این مرحله نمی توان پیش بینی کرد که سرنوشت این جنبش چه خواهد شد. از زمان تظاهراتِ جنبش سبز در سال ٢۰۰۹، سیستم سرکوب رژیم سخت تر و گسترده تر شده است: در آن زمان ۱۵۰ نفر توسط نیروهای سرکوب کشته و هزاران نفر دستگیر شدند. بسیاری از دستگیر شدگان، شکنجه شدند و یا حتی در زندان توسط عوامل این رژیم مورد تجاوز قرار گرفتند. تصاویر کشته شدن ندا آقاسلطان، زن جوان تهرانی که در وسط خیابان به ضرب گلوله عوامل رژیم اسلامی کشته شد، دنیا را فرا گرفته بود.
بعدها، بین سالهای ٢۰١۷ تا ٢۰١۹، ایرانیها مجدداً در اعتراض به افزایش قیمت بنزین و افزایش هزینههای زندگی که به محدودیتهای اعمال شده توسط دونالد ترامپ علیه ایران مرتبط است، اقدام به تظاهرات کردند. در پس ِ این مطالبات، فشار معیشتی فوق العاده ای بود که بر کل طبقه متوسط و مردمی کشور تحمیل شده بود. در سال ٢۰١۹ شورشها گسترده شد و ابعادی ملی به خود گرفت و به ١٨۴ شهر ایران سرایت کرد. رژیم اسلامی برای ساکت کردن تظاهرکنندگان در برخی از نقاط کشور با تانک و خودروهای زرهی بر روی تظاهرکنندگان شلیک کرد. سرکوبِ این تظاهرات ١۵۰۰ کشته برجای گذاشت. تمام شورش های بعدی نیز پیش از گسترش، به همین ترتیب در خون سرکوب شد.»
آیا امروز نیز باید از سرکوب این جنبش توسط رژیم هراس داشته باشیم؟
فرهاد خسرو خاور: «متاسفانه بله. بر اساس برخی تخمین ها، در جنبش اخیر، تاکنون دهها تن در در گیری ها با نیروهای سرکوب رژیم کشته شده اند و این تازه آغاز ماجرا است. آنچه شما باید در نظر داشته باشید این است که ما در اینجا با رژیمی روبرو هستیم که از کشتن و شکنجه مردم کشور خود برای مطیع کردن آنان هراسی ندارد. این رژیم ده سال است که تلاش کرده تا تمامِ جنبش های اجتماعی را در نظفه خفه کند. امروز نظام سرکوبگرِ اسلامی در ایران شباهت زیادی به نظام سوریه دارد. این یک نظام دزدسالار و یا “کلِپتوکراتیک” kleptocratique است( کلِپتوکراتیک به دولت و یا حکومتی اطلاق می شود که اعضای آن برای ثروتمند کردن خود و/یا افزایش قدرت خود اقدام به فساد مالی و اختلاس از بودجه عمومی می کنند). نظامی که در آن دادگاههایش آلوده است. دادگاه هایی که به نحو کاملاً خودسرانه ای زنان را به خاطر یک تار موی ساده به یک سال زندان محکوم میکنند، در حالی که سیاستمدارانِ متهم به فساد و اختلاس های بزرگ فقط با چند ماه زندان صوری و لوکس از محکومیت فرار میکنند.
ایرانِ [تحت سیطره نظام اسلامی] جامعه ای کاملاً ناعادلانه است که تنها پاسخِ حاکمیت آن به شهروندانش سرکوب است. زنان – و مردان – که در حال حاضر معترض هستند، جان خود را به خطر می اندازند. اگر نظام بتواند این جنبش را سرکوب کند، آنان بدون شک دستگیر و زندانی خواهند شد و مانند دفعه قبل، موج بزرگی از دستگیری های هدفمند آغاز خواهد داشت. در هر شهر، در هر خیابان، سرکوبِ رژیم تا زمانی که مردم تسلیم نشوند، ادامه خواهد یافت.»
آیا می توانیم انتظار تغییرات قانونی را برای برچیدن گشتِ ارشاد در هفته ها یا ماه های آینده داشته باشیم؟
فرهاد خسرو خاور: « به نظر من کاهش قوانین بسیار بعید است. حاکمیت در هنجارهای سرکوبگرانه خود گرفتار آمده است. اگر در برابرِ خواست معترضین تسلیم شود، با خطر یک انقلابِ واقعی [از درون] منفجر خواهد شد. برداشتن حجاب در فضای عمومی در ایران جرم جنایی محسوب می شود. برخی از هوادارانِ رژیم که کمی معتدل تر هستند، پیشنهاد می کنند که به جای جرم، عدم رعایت حجاب را به عنوان خطا تلقی کرده و خاطیان را فقط جریمه نقدی کنند. اما باید گفت بسیاری از زنان کشور دیگر از حجاب اسلامی خسته شده اند و اوضاع به نحوی است که در صورت کاهش قوانین در این زمینه، جعبه “پاندورا” کاملا باز می شود (مشکلی لاینحل برای رژیم اسلامی ایجاد می شود) و در شهرهای بزرگ، زنان بدون حجاب بیرون خواهند رفت و ریسک پرداخت جریمه را می پذیرند. در چنین شرایطی، رژیم اسلامی مشروعیت خود را کاملاً از دست خواهد داد، زیرا، به زیر حجاب نگه داشتن زنان کشور به معنای نگه داشتن جامعه در زیر یوغِ قوانینِ سنتی اسلامی است. نخبگانِ فاسد و سرکوبگر در نظام اسلامی برای حفظ قدرت خود به این سپرِ بردگی زنانه نیاز دارند. به زعم حاکمان امروز در ایران، امتیاز دادن امروز به منزله اعتراف کردن به ضعف است. به دیگر بیان آغازِ فرآیند پایان یافتن رژیم است. این رژیم به نحو خود کار، خود را در دامِ سرکوب گرفتار کرده است و این جامعه ایران است که تاوان سنگین آن را می پردازد.»
تییری کویل، Thierry Coville پژوهشگرِ مؤسسه روابط بینالملل و راهبردی فرانسه و متخصص در امور ایران، در گفت و گویی با شبکه یک تلویزیون فرانسه به این بحران و پیامدهای احتمالی جنبش زنان و جوانان در ایران پرداخته است.
آیا جنبش زنان در ایران می تواند رژیم را وادار به تغییر رویکرد کند؟
تییری کویل: «رژیم مستقیماً نمی گوید، اما این بسیج گسترده[زنان و جوانان] می تواند توازن قوا را [ در فضای سیاسی و اجتماعی ایران] تغییر دهد. این یکی از ویژگی های قدرت در ایران است: نمی توان از این وضعیت غافل شد. از سال ٢٠۱٨، عللِ اجتماعی مردم را به خیابان ها آورده است. اینجا دفاع از آزادی های فردی است… »
جامعه مدرنِ ایران، یک حکومتِ مدرن را طلب می کند
تییری کویل در ادامه می گوید:« نمی توان درباره ایران، بدون اشاره به مدرن شدن جامعهی آن صحبت کرد. به ویژه افزایش بسیار گسترده سطح تحصیلات زنان در ایران، افزایشِ میانگین سن ازدواج آنان و یا حضور بیش از ۵٠ درصدی زنان در دانشگاه های کشور. تغییر در ذهنیت ها، توجه به آزادی های فردی و همچنین دفاع از حکومت قانون و خواست دموکراسی از مختصات این جامعه مدرن[ متأسفانه با حکومتی عقب افتاده] است.
وقتی در ایران میانهروها در قدرت بودند، مانند حسن روحانی (رئیسجمهور از ٢٠۱۳ تا ٢٠٢۱،)، دولت تلاش می کرد تا حدودی خود را با این واقعیت اجتماعی تطبییق دهد، هر چند مردم خواستار آزادی هایی بسیار فراتر بودند.
از سوی دیگر، وقتی صحبت از محمود احمدی نژاد و یا ابراهیم رئیسی می شود، جامعه ایران با عدم انعطاف و مخالفت کامل آنها در این زمینه روبرو شده است. یادمان نرود که این ابراهیم رئیسی بود که اعلام کرد زنان بدحجاب دیگر نباید به وسایل نقلیه عمومی دسترسی داشته باشند. او بود که از پلیس اخلاقی( گشت ارشاد) خواست تا فعالیت خود را تشدید کند. رویکردی که بر خلاف خواست جامعه ایران است.»
آیا در سال ٢٠٢٢ هنوز جایی در ایران برای پلیس امنیت اخلاقی وجود دارد؟
تییری کویل: « تندروها که از دولت رئیسی حمایت می کنند، فکر می کنند که حجاب اجباری رویکردی سیاسی است. آنان بر این باورند که اگر در این مورد تسلیم شوند، دیگر جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت. افزون بر این، ابراهیم رئیسی باید به ۳٠ درصد از رای دهندگانش نشان بدهد که برای دفاع از این نظام اخلاقی اسلامی آماده مبارزه است. باید گفت که هم اکنون یک موازنه قدرت[ در جامعه ایران شکل گرفته است] که بسیار خطرناک است.»
آیا حاکمیت برای خروج از این بحران می تواند به نحویی با خواست های مردم [ در زمینه حجاب] خود را تطبییق دهد؟
تییری کویل : « بله، با این تفاوت که در حال حاضر نه ابراهیم رئیسی و نه افرادی که از او حمایت می کنند چنین رویکردی ندارند. آیا رئیسی می تواند این موضوع را به بخش هایی از تندروها که از او حمایت می کنند، تحمیل کند؟ به هیچ وجه نمی توان مطمئن بود.»
کِلِمان تِرم: رژیم اسلامی در بن بست
در حالی که هزاران تن از زنان در بسیاری از شهرهای کشور برای پایان دادن به حجاب اجباری قیام کرده اند، کِلِمان تِرم Clément THERME، پژوهشگرِ فرانسوی و کارشناسِ مسائلِ ایران در مقاله ای در شماره جمعه ٢۳ سپتامبر روزنامه معروف فرانسوی لوموند نوشت که حاکمیت نظام اسلامی چاره ای به جز کنار گذاشتن یکی از ارکان ایدئولوژیک خود(حجاب) یا در پیش گرفتن راه سرکوب دائمی [ با تمامی مخاطراتی که چنین رویکردی می تواند برای رژیم اسلامی داشته باشد] ندارد.
کِلِمان تِرم در ادامه این مقاله می نویسد: «تلاش برای حفظ هویت سیاسی-مذهبی جمهوری اسلامی ایران از بدو پیدایش آن در سال ١۹۷۹ همواره مورد توجه دولت دینی اسلامی حاکم بر این کشور بوده است. رژیم اسلامی در بدو تولد، حجاب تحمیل شده بر زنان را به منزله عنصری محوری برای حفظ اقتدار و وسیله ای برای کنترل اجتماعی در نظر گرفت. تحمیل این موضوع از بالا منجر به پاره شدن بدنه اجتماعی بخش هایی از جامعه ایران شد که از سر اعتقاد یا فرصت طلبی، گفتمان رسمی رژیم را در مورد الزام به حجاب و ضرورتِ مبارزه با بی حجابی و همچنین بدحجابی( پوشیدن نادرست حجاب) را منتقل کردند.
برخلاف آنچه که تحلیلهای جامعهشناختی بخشی از پژوهشگران در دانشگاه های غرب نشان میدهد، از زمان ایجاد یک حکومت اسلام گرا در ایران حجاب زنان هیچگاه به عنوان عاملی برای رهایی آنان از شرایطِ [اجتماعی ] گذشته و نه دلیلی بر وجود یک فِمینست اسلامی نبوده است. برعکس، این موضوع از همان روز اولِ استقرار نظام اسلامی، ستون ایدئولوژیکِ استراتژی نخبگانِ انقلابی-اسلامی بوده که می خواستند [ به خیال خود] برتری «اخلاقی» مدل اسلامی را در خارج از مرزهای ایران اثبات کنند. در داخل کشور، اراده سیاسی برای تحمیل و تلقین دکترین اسلامی به مردم و ترویج شیوه زندگی جدید اسلامگرایانه با زور و همه جانبه بوده است.
از ۱۶ سپتامبر و بدنبال کشته شدن مهسا(ژینا) امینی بدست نیروهای گشت ارشادِ رژیم، تظاهرات اعتراضی بسیاری از مردم ایران، خصوصاً جوانان و نوجوانان در ده ها شهر کشور آغاز شده است. این جنبش ها در واقع، پیشگامان مبارزه علیه ایدئولوژی خودکامه “خُمینیست” در ایران هستند. مشارکت گسترده مردان در کنار زنان در این مبارزهی گسترده برای دفاع از برابری زن و مرد نشانگر شکست ایدئولوژی رژیم اسلامی حاکم در تلقین دکترین خود به اکثریت مردم ایران بوده است.
این تظاهرات اعتراضی بزرگترین تظاهرات در نوع خود در ایران از زمان شورش پاییز ٢٠١۹ است که طی آن به گزارش رویترز، بیش از ١۵٠٠ کشته برجای گذاشت. این بار خواستِ تظاهرکنندگان کاملاً روشن است. به نظر آنان، فقط تغییر رژیم اجازه پایان دادن به “آپارتایدِ” جنسی در ایران را می دهد. تظاهرکنندگان، رژیم جمهوری اسلامی را یک رژیمِ ضد ایرانی معرفی می کنند. قدمت مبارزه با «بدحجابی» به اندازه عمر انقلاب اسلامی است که رعایت حجاب توسط زنان را یکی از ارکان ایدئولوژیک هویت و نماد اقتدار خود کرده است.
تحقیرهای روزانه هزاران زن ایرانی در مدتی بیش از چهار دهه، این روزها، میزان خشم بیان شده در خیابان ها را علیه حاکمیت توضیح می دهد. در میان شعارهای جنبش اعتراضی کنونی در ایران، «زن، زندگی، آزادی» یک برنامه سیاسی برای آینده کشور است.
این شعار بر خلاف ترجیحات ایدئولوژیک رژیمی است که «زنان» را هدف قرار میدهد، «شهید و شهادت» را ارج می نهد و هرگونه خواست و آرزوی «آزادی» را در نطفه خفه میکند.»
کِلِمان تِرم در این مقاله تأکید می کند: «این بار، رژیم دیگر نمی تواند[ به سهولت] تظاهرکنندگانی را که خواستار پایان دادن به حجاب اجباری هستند، از بین ببرد. پس از بیش از چهل و سه سال مقاومت زیرزمینی علیه نظم اسلامگرا، اکنون خواستهها آشکار میشوند و در خیابان ها مبدل به فریاد می شوند و رژیم را به بنبست میکشانند. در برابر این شرایطِ تازه، رژیم اسلامی هیچ گزینه مناسبی در اختیار ندارد. یا باید از هویت رژیم چشم پوشی کند یا باید به وضعیت سرکوب دائمی ورود کند. در واقع، جنبش اخیر یک جنبشِ گستردهی اجتماعی و مردمی است که منعکس کننده تحول عمیق اجتماعی-فرهنگی در کشور است. رهبران و پایوران رژیم اسلامی نمی توانند تا مدتی طولانی خواست آزادی زنان ایرانی را نادیده بگیرند، خواستی که یک روزی[ نه چندان دور] به سرنگونی این نظم ِمرگبارِ اسلام گرایانه ختم خواهد شد.»
با وجودِ بسیجِ دستگاهِ سرکوبِ رژیم اسلامی، جنبشی که با مرگ مهسا(ژینا) توسط نیروهای گشت ارشاد، آغاز شد، در ایران در حال پیشرفت و گسترش است. این جنبش در بطنِ خود هسته های یک جامعهی آزاد، دموکراتیک و سکولار را حمل می کند. نظمی که در تناقضِ آشکار با نظم اسلامی حاکم قرار می گیرد. نظمی خودکامه وغیر دموکراتیک که نزدیک به ۴۴ سال براین سرزمین کهن حاکم است و رژیم بر خاسته از آن رژیمی مافیایی بوده که در فساد کامل غوطه ور شده است. باید هرچه زودتر کشور را از دست این کلاشان و دکانداران دین رها کرد. تأخیر در این امر می تواند خسارات جبران ناپذیری به آینده ایران وارد آورد.
در نگاه من فرآیند پایان این رژیمِ ضد ایرانی و فاسد فرا رسیده است. با گسترش و فراگیر شدن جنبشِ اعتراضی اخیر، سقوط رژیمِ اسلامی غیر قابل اجتناب است و به مصداق ضرب المثل معروف: دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد!