قومیت عرب در طول یکصد سال اخیر از شروع دولت پهلوی تا حکومت جمهوری اسلامی همیشه مورد ستم و از حقوق اولیه خود محروم بوده، وهمواره بنام تجزیه طلبی سرکوب شده و هیچ وقت هم به خواست خود نرسیده و همیشه بعنوان شهروند درجه دو محسوب شده و جزئی از ملت و مملکت بشمار نیامده است. قدرت های حاکم نیز بعضا با سیاست یکسان سازی در پی تحمیل ایدئولوژی و زبان و قومیت و ملت واحد بر آن بوده اند که البته این موضوع به تفرقه و تصادم های بسیار شدیدی منجر شده و باعث ایجاد تضادها و اضمحلال جامعه و سرکوب مردم گردیده است. با طرح موردی تحولات منطقه در پی کنکاش مسئله تبعیض در حق مردم عرب سعی میکنیم به طور ریشه ای به این تبعیض و اجحافات بپردازیم.
برای مواجهه با “امر متمایز” باید فهمی از “ظرافت در برخورد” داشت. اما برای درک درست موقعیت باید “فهم نرم” از استراتژی داشت. به نظر می آید که بحث به جای رشد قومگرایی باید بر این موضوع متمرکز گردد که چه عواملی باعث شده است تا “قومیت” به یکی از شاخصه های “امر متمایز” تبدیل شود. به زبان جامعه شناسانه، چرا به جای “مکتبی بودن” (مثلا در دهه ۵۰ و ۶۰) امروز “قومیت” منزلتِ محوری یا master status برای برخی از گروههای اجتماعی گردیده است؟
این بحث را در سطوح مختلف می توان دنبال کرد ولی یکی از سطوح مهم این است که حاکمیت مکانیسم های رشد شهروندی را به انحاء گوناگون تضعیف کرده و کانون های تشکل مدنی را تخریب و تحزب در جامعه سیاسی را مانع شده و آن را محدود به قالبهای خویشاوندسالار اصول گرایی و اصلاح طلبی و قومیت فارسی کرده که این خود موجب الینه شدن نیروهای اجتماعی گردید، چون نسبت “خویشاوندی” با این شبه احزاب ندارند.
حال اراده ملی به دنبال روزنه هایی می گردد تا قدرت جمعی در برابر قدرت سیاسی پیدا کند و در غیبت تشکلهای مدنی پناه به عصبیتهای قومی و قبیله ای و طایفه ای و خانوادگی می برد و این خود نشان از استیصال امر اجتماعی است. اما کسانی که می گویند در این وضعیت باید به تقویت هویت ملی و هر آنچه که هویت ملی را تقویت می کند پرداخت از نکته اصلی غفلت می کنند، اولا یک بعد تقویت هویت ملی، دولت قوی است. بعد دیگرش جامعه قوی و متشکل است که به نظر می آید ما دومی را فراموش کرده ایم و انتظار داریم اولی خود به خود قوی گردد و این بدون شهروند قوی و شبکه شهروندی ممکن نیست و هر لحظه امکان لغزش به آرایش نیروها در حالت های قومی و قبیلگی و طایفگی و عشیره ای وجود دارد.
برای عبور از این لغزش باید در وهله اول ضمن احترام به حقوق شهروندی و رعایت حقوق و خواست قومیتهای موجود در کشور و توسعه و توزیع متوازن و متوازی فرصتها و مواهب و امکانات و ثروت ملی بین مردم و رعایت حق تشکل و تحزب و لحاظ کردن حق شهروندی مساوی برای همه مردم ایران با هر آیین و قومیت و زبان، عناصر و مولفه های شهروند قوی و دولت قوی را به طورهمگام دنبال کرد.
درد تبعیض بالاتر از هر درد دیگری است
مردم عرب خوزستان جدا از فاجعه تضاد و اختلافات طبقاتی، و بیش از هر چیزی از تبعیض قومیتی به ستوه آمده اند. آنان تمام مصیبت ها و مضرات صنایع آلوده نفت و گاز و پتروشیمی و آب و هوای گرم و ریزگردها و آب غیر شرب را تحمل کرده اند، با این حال آنان در کمال تعجب مشاهده می کنند افرادی از اقوام دیگر با فاصله هزار و دو هزار کیلومتر به این ناحیه آورده و بکار گرفته می شوند و تمام مزایا و مواهب و امتیازات رفاهی و شهروندی درجه یک همراه با استخدام در مناصب مهم شهری و صنعتی به آنها اعطا می شود.
آنها نه تنها استفاده ای از مواهب سرزمین پدری و مادری نمی برند، بلکه بدتر از همه نگاه تبعیض قومیتی و این ادعا که از سوی مراکز و بعضی افراد حکومتی عنوان می شود است که اینها عربند و ایرانی نیستند و مهاجر و متعلق به سرزمین دیگر و شهروندی از نوع دوم هستند! بنابراین باید از اینجا بروند یا حق اعتراض ندارند! این تفکری است که از عصر مشروطه کلید خورد و در طول صد ساله اخیر مثل خوره به جان مردم عرب کشور افتاده و حاکمیت هم به این موضوع دامن زده است.
از منطقه دشت عباس اندیمشک تا هندیجان و از رامهرمز تا آبادان این تفکر از سوی اقلیتی بوسیله نظام و ساخت قدرت و رسانه ها دامن زده شده است. این تبعیض باعث ایجاد محرومیت و نداری و فقر و بی احترامی در سطح استان در حق مردم عرب گردیده است. بطور کلی سرباز کردن متناوب اختلافات و اعتراضات از اینگونه مسائل و سیاستها ریشه میگیرد که نسبت به مردم در منطقه خوزستان اعمال می شود.
وقتی تبعیض از طرف صاحبان قدرت در حق هم وطنانی به نفع هم وطنان دیگر صورت می گیرد، دو نتیجه حاصل می شود: ۱-فقر و محرومیت، ۲-قدرت یابی افکار و ذهنیت جدایی طلبی. این امر در استانی که از قومیت عربی بالایی برخوردار است به صورت خودبخودی صورت می گیرد بخصوص که مردم منطقه احساس کنند این اعمال در حق آنان عمدی برنامه ریزی شده است.
مردم عرب منطقه خوزستان از قدیم الایام قبل از اینکه مذهب شیعه در ایران عمومیت پیدا کند، شیعه بوده اند و وجه تناسب و چسبندگی این مردم با سایر ایرانیان مذهب شیعه است که از سوی دول سنی مذهب عرب منطقه پذیرفته نیست. بنابراین این امر که جنس تفکر و اعتقاد مردم عرب منطقه را با عربستان وهابی یکی بدانیم، نشان میدهد که نه تاریخ را می شناسیم و نه مردم منطقه را درست ارزیابی نموده ایم.
اعراب خوزستان «عرب» هستند نه «مستعرب»اند و نه «عرب زبان»
مردم منطقه خوزستان عرب و زبانشان عربی است. اینکه به آنان در کتب و اخبار و اجتماع مردم عرب زبان گفته شود غلط است. عربها عرب هستند نه عرب زبان. آنان مردم عرب و از لحاظ قومیت از عربهایی هستند که بعضی از قبائل آنان از دوران قبل از هخامنشیان در منطقه خوزستان ساکن بوده اند و برخی هم بعد از اسکندر از مجرای بحرین در اینجا مقیم شده اند و بعضی هم بعد از برآمدن عربهای مسلمان آمده اند. عرب با عرب زبان تباین آشکاری دارد. کاربرد این لفظ به معنای آن است که در ایران قومیت عرب نداریم بلکه مردمانی هستند که از لحاظ زبانف عرب نام برده می شوند.
تفکر رسمی در ایران مردم عرب خوزستان را مستعربه می نامد. به یک معنی مستعربه مردمی غیر عرب اند که به زبان عربی سخن می گویند و خود را عرب می دانند. باید یادآور شد مردم خوزستان از ابتدای تاریخ حیات خویش به طور نژادی عرب بوده و هستند و از منطقه دیگر به اینجا مهاجرت نکرده اند، بلکه ساکن همینجا بوده اند.
برای اطلاع بیشتر در این باره می توان به کتاب سوم تاریخ ایران کمبریج جلد دوم زیر نظر دکتر یارشاطر مراجعه نمود و دید که اعراب منطقه از سالیان متمادی قبل از حکومت هخامنشی ها در منطقه خوزستان یا عیلام آن روزگار حضور داشته اند. در همان کتاب و دیگر کتب تاریخ ساسانی می توان دریافت که منطقه جنوب عراق با استان خوزستان یک نام داشتند و یک اقلیم به نام میسان بودند که شاه آن عرب بود و در شکست اردوان پنجم عامل اصلی بوده و اردشیر ساسانی را به پادشاهی رسانده است. بنابرین اعراب خوزستان عرب هستند نه مستعرب و نه عرب زبان. این نوع ادبیات نگاهی نژاد گرایانه است. بنابر اصول حقوق بشر از بکار بردن این الفاظ باید خودداری شود. طبق منشور حقوق بشر و قوانین بین المللی این نوع برداشتها مصداق نژاد پرستی است.
نام خوزستان
در رابطه با نام خوزستان در طول تاریخ (در نوشته مستقلی که که بنام تاریخ خوزستان نوشته ام هم آورده ام که) از ابتدا این منطقه کشوری بنام عیلام بوده، که حدود آن از غرب به دجله و از شرق به سیستان شهر سوخته منتهی بوده و از شمال تا شهر سیلک کاشان و از جنوب به خلیج فارس متصل بوده است. این نام از دوره سلوکیه به الیمایی تغییر کرد که از خرم آباد تا بوشهر امتداد داشت و از کوه های زاگرس شرق تا غرب که به دجله منتهی می شد. در دوره ساسانی نام آن میسان گردید. بعد از آمدن مسلمانان به آن سوق الاحواز گفته شد، در دوره خلفا به الاحواز تغییر یافت. از دوره ظهور حاکمیت های ترکمن و مغول تا برآمدن رضا شاه نام این استان عربستان و در سال ۱۳۰۷ نام آن بنا به تصویب دولت مرکزی که تضاد شدیدی با قومیت عرب داشت به خوزستان تغییر یافت. نامیدن این منطقه بنام عربستان به این دلیل بود که تمامی مردم منطقه در آن دوره عرب بودند. همانند مناطقی مانند کردستان، لرستان، فارس، بلوچستان، آذربایجان و غیره که البته ایرادی ندارد.
در تمام مکاتبات دوره حکومت های تراکمنه و مغول و تیموریان و از امارت حکومت آل مشعشع و صفویه و افشاری و زندیه و قاجار این منطقه به نام عربستان نام برده شده است و تا دوران صفویه هم حکومتی مستقل داشته و از دوره صفویه دارای کرسی همانند شاه ایران در مرکز بوده است. والی عربستان، لرستان، اردلان (کردستان) و گرجستان تنها والیانی بودند، که همانند شاه ایران در حضور وی بر کرسی می نشستند. نام بردن خوزستان در کتبی به مانند یاقوت و بیرونی ترجمه و تحریفی هستند که در دوره پهلوی در یک جنگ ایدئولوژیک پانی با اعراب تمام کلمات به بنام امروزی قید شده است. اگر به اصل این کتب مراجعه شود دست نویس ها چیز دیگری را بیان می کنند.
در سراسر کتاب نجم الملک نماینده ناصرالدین شاه برای مساحی ولایت عربستان از خوزستان نام نبرده و آن را عربستان قید کرده است. لفظ خوزستان بوسیله مترجم آن آقای دبیر سیاقی در ترجمه ای که در سال ۱۳۳۴ انجام داده بکار برده شده است. اگر به همان کتاب ترجمه مراجعه شود از رود شط العرب نام برده و در آن تاریخ هنوز نام بین المللی آن از سوی پهلوی در ایران به اروند رود تحریف نشده بود. هدف راقم این است که در امور تاریخی و جغرافیایی نمی توان با هر ترفند و لطایف الحیلی تغییرات بوجود آورد. اگر به مراکز مربوطه مراجعه شود مشاهده می شود که نظام پهلوی با این تغییرات چه فاجعه ای بر سر وحدت ملی ایران درآورد تا کوس تجزیه طلبی و جدایی در سراسر ایران زده شود. آواز جدایی طلبی از سوی هیچ قومی در ایران زده نشده، بلکه عامل آن مرکزنشینان و دولتیان بوده اند.
مبارزات مردم عرب ایرانی با انگلیسها را نادیده می گیرند
از افتخارات مردم عرب ایران همگامی با مبارزات ایرانیان با اشغالگران انگلیس در سالهای جنگ جهانی اول است که با اعلام فتوای مراجع عالیقدر نجف در صفوف دیگر مردم ایران به مقابله با نیروی متجاوز همت گماشتند. در سال ۱۲۹۴بین مردم عرب خوزستان و انگلیس جنگ جهت دفاع از میهن رخ داد که یاد و خاطره آن همانا در خاطره مردم منطقه است. نبردی همانند دفاع دلیران تنگستان و قیام عشایر دشستان، از نبرد مردمان تنگستان و دشتستان و دیگر مناطق ایران در کتب و رسانه های عمومی یاد و فیلم و مجسمه رهبران آن ساخته و در میادین بزرگ نصب می شود. اما امان و دریغ از ذکر خاطره مدافعان مردم عرب. این یک نمونه مشهود و واضح از تبعیض مضاعف نسبت به مردم عرب ایران است.
لازم به توضیح است این نبرد قهرمانانه در دو مرحله صورت گرفت: مرحله اول جنگ مردم عرب خوزستان با اسلحه سرد که منجر به شکست انگلیس شد. در مرحله دوم انگلیس با اسلحه گرم و سنگین روبروی مردم عرب خوزستان قرارگرفت. اما اسلحه مردم عرب تغییری نکرد و با همان اسلحه های سرد با انگلیس روبرو شدند و منجر به کشته شدن صدها نفر از مردم عرب گردید. مزار این شهدا در ۱۰ کیلومتری اهواز _سوسنگرد (المنیور) قراردارد. معروفترین شخصیتهای قبایل عرب در این جنگ شرکت کردند. این جنگ به جنگ جهاد مشهور شد. در جریان جنگ جهانی اول علمای نجف از جمله «محمدکاظم طباطبایی یزدی» که مرجع تقلید عالم تشیع بود به منظورجلوگیری از تهاجم انگلیس ها به کشورهای اسلامی و تجهیز قوای مسلمان فتوای جهاد علیه قوای مهاجم را صادر کردند.
پس از ابلاغ فتوا عشایر عرب خوزستان ازجمله دشت آزادگان از مناطق سوسنگرد، بستان، حمیدیه، هویزه و روستاهای اطراف به سوی اهواز به حرکت درآمدند و پس از تقریباً ۵۰ کیلومتر پیاده روی در دشتی بین اهواز و حمیدیه برابر قشون انگلیس صفآرایی کردند. بسیاری از طوایف دشت آزادگان در این جنگ حضور داشتند. نیروهای انگلیس ازچندین لشکر مجهز به توپخانه و سلاح سنگین تشکیل شده بودند و «ویلسون» از روسای قوای انگلیسی با همکاری شخصی بنام «کوکی» از شعیبه و بصره و خرمشهر به اهواز آمد و در انجا متمرکز شد. ویلسون، نخست نامهای به عشایر منطقه دشتآزادگان نوشته و اعلام کرد که قشون انگلیس هیچگونه دشمنی با آنها ندارند، لذا آنان نیز به نوبه خود اجازه دهند لشکریان بریتانیا به راه خود ادامه دهند.
عشایرخوزستان در اهواز با رد پیشنهاد انگلیس به ویلسون نوشتند که به هیچ وجه اجازه عبور به قوای انگلیس را نخواهند داد و برای جنگ با لشکریان ویلسون به خط اول جبهه آمدند. سلاح عشایر مناطق در این جنگ«تفنگ»، «فاله»،«چماق قیری»(مگوار)، نیزه و شمشیر بود. نیروهای انگلیس پس از دریافت پاسخ عشایر از اهواز به طرف تپههای منیور در غرب اهواز به حرکت در آمدند و برای جنگ با عشایر آماده شدند. مردم عرب خوزستان با انگلیسیها در سه محور غرب، شمال اهواز و شهرستان شادگان شرکت داشتند: درگیری اول در حد فاصل اهواز و حمیدیه با شرکت طوایف منطقه رخ داد که حماسه المنیور را رقم زدند. محور دوم درگیری در شمال اهواز با حضور عشایر بارز منطقه انجام شد. سومین محور عملیات نیز در منطقه شادگان توسط طوایف و عشایر همان منطقه انجام گردید.
این نبرد قهرمانانه مردم عرب منطقه در مقابل اشغالگران و استعمارگران انگلیسی است، اما بعضی ندانسته فکر می کنند قوم عرب برای این مرز و بوم جانفشنانی نکرده است. این سیاست شوونیستی پهلوی، و پان فارسیسم و قلم بدست هایی بعنوان مورخ است. تاکنون هم در تواریخ رسمی و کتب آموزشی به این نبرد بزرگ مردم عرب ایرانی اشاره نمی شود و خواهان فراموشی و حذف آن از حافظه تاریخی کشور هستند که نمونه بارز تبعیض در حق تاریخ کشور و مردم منطقه است.
درباره مردم عرب اهواز یک مورد دیگر را هم باید تذکر داد. البته قبلاً یاد آور شده ام که در بین مردم عرب از همان ابتدای تشکیل دولت و نظام جدید سیاسی یعنی از دوره صفویه در ایران هیچگونه پتانسیل جدایی طلبی از نظام سیاسی ایران مطرح نبوده است. در همین تاریخ معاصر کشور پتانسیل تجزیه طلبی را چه در عهد رژیم شاه و چه بعد از انقلاب هم مشاهده نمیکنیم.
در کل رژیم ها، چه درعهد شاه و چه جمهوری اسلامی با ایجاد دایره مرکز- پیرامون و اعمال محرومیت ها و تبعیض ها در حق مردم منطقه، وضعیتی را بوجود آورده تا با استفاده از این جو به سیطره نظامی و امنیتی خویش مشروعیت دهند. عربها اصلا تجزیه طلب نیستند و بارها در حساسترین برهه های تاریخ ایران که حکومت مرکزی قادر به دفاع از مرزهای خود نبوده، نشان داده اند که مدافع وطن هستند. حمله عثمانی به خوزستان که قصد تصرف خرمشهر را داشت با دفاع سرسختانه شیخ سلمان کعبی مواجه شد. در هنگامی که برادر کریم خان زند یعنی صادق خان شهر را ترک کرده بود و شهر را بی دفاع گذاشته بود و یا دفاع شیخ جابر از خرمشهر در قبال نیروهای انگلیسی که نگذاشت شهر را تسخیر کنند، در زمانی که عموی ناصرالدین شاه با نیروهای تحت الحفظ خود از شهر فرار کرد.
عربهای ایران تجزیه طلب نیستند برابریخواهاند و ضد تبعیض
بنابر این عربها بر خلاف قول رایج در پی تجزیه خوزستان نیستند و ایران را وطن خود می دانند، اما طالب رعایت حقوق شهروندی مساوی با سایر هم وطنان خود بعنوان یک شهروند درجه یک هستند. عربها بدنبال وحدت ملی هستند اما بشرطها و شروطها، آنها ایرانی آزاد همراه با عدالت و اجرای برنامه ای در جهت توزیع فرصت های شغلی، تحصیلی، توزیع متوازن ثروت، عدالت متوازن در بین کلیه آحاد ملت بر اساس توان و استعداد ها، بدون نگاه تبعیض آمیز قومی، مذهبی، زبانی و عدم محرومیت و حذف نیروها از دایره اجتماعی، سیاسی و البته آزاد سخن گفتن و تدریس به زبان مادری بعنوان یکی از حق های حقوق بشری هستند. در این ارتباط سخن شیخ مشعشع در ۱۴۰ سال پیش با نماینده شخص پادشاه که از طرف ایشان برای مساحی و گزارش اوضاع به خوزستان آمده بود در جهت اینکه اقوام ایرانی خواهان انفکاک نیستند مؤید گفتار فوق است.
«ما اعراب هیچوقت خیال ریاست و گردن کشی نداریم و قبای دو صاحب قرانی چلواری ما را کفایت میکند و به لقمه نان گندم و جوین میسازیم، ولی دولت باید بفکر آب و خاک ملک خود باشد که بیش ازاین مایه دردسر نشود.» (شیخ سید مولا مشعشع در گفتگو با نماینده ناصرالدین شاه حاج عبد الغفارنجم الملک بعنوان بزرگ و رئیس و از رهبران سیاسی اجتماعی طوایف عرب اهواز- سفرنامه عربستان مجموعه الملک غفاری).
بنابراین تنها با یک برنامه توسعه متوازن بدون تبعیض در بین تمامی آحاد ملت است که می توان اتحاد و وحدت ملی را پیاده و نگاه داشت، نه با اعمال زور و با داغ و درفش به یکسان سازی پرداخت و تمامی تکثر قومی و زبانی و مذهبی را نادیده انگاشت و ثروت و فرصت شغلی را منحصر به تیپی خاص نمود و مابقی ملت را در عسرت و حصر نگاه داشت و بعد از آنها طلب متابعت و رضایت کرد. متولیان امر باید همانند شیخ که در ۱۴۰ سال پیش چنین فکری داشت اعتقاد پیدا کنند که محرومیت و توزیع ناعادلانه و عدم آزادی، نحوه درست کشور داری و ملت داری نیست. ممانعت از مشارکت مردم عرب در امور سیاسی و مدیریتی کشور و منطقه کنار زدنهای آنان و محروم کردنهای شان شرط اداره کشور نیست بلکه یک نوع تبعیض و آپارتاید است.
درد دل مردم از محرومیت و تفاوت و تبعیض هاست، درد دل از وجود مرکز- پیرامون، درد دل از اینکه عرب حیات و وجود در ایران ندارد، درددل از یک نگاه تبعیض آمیز تاریخی و قومیتی در حق باشندگان یک قسمت از ایران، تبعیض در حق مردم یک استان که آینده و وجود ایران در زیر گام آنهاست، اما محروم از مواهب آن است.
مردم عرب طبق آمار رسمی کشوری هشت درصد جمعیت ایران است اما در طول یکصدسال گذشته که نفت حیات ایران را تامین کرده، چقدر از آن نصیب این مردم گردیده است؟ چه تعداد از این مردم در سلسله مراتب حکومتی، دولتی، مدیریت، اداره ای این کشور بکار گرفته شده اند؟ آیا خوزستان تامین کننده حیات ایران در این حداقل صد ساله گذشته روی آسایش، پیشرفت، ترقی همانند مراکز دیگر ایران را دیده است؟ این منطقه که ۷۰ درصد نفت، دوسوم آبهای شیرین، دوسوم برق، ۹۰ درصد گاز کشور را داراست و استعداد و توانایی کشاورزی بالا، نیروی کار بالنده آماده، موقعیت ژئواستراتژیک، ژئوجغرافیک و سوق الجیشی دارد؛ باید این وضعیت فلاکت بار را داشته باشد!؟ تا به کی باید این نگاه تبعیض آمیز باید حاکم باشد که این مردم ایرانی نیستند و تا به کی باید آنان در در محرومیت بسر برند؟
جولان ریزگردها، هوای نامطبوع، پدیده سیل و بالا آمدن آب و … در اهواز مرکز حیات و زیربنای وجود ایران یعنی استان خوزستان و دیگر شهرهای استان یک تبعیض سیستماتیک را نشان داد. مدیریت قومیتی و فامیلی و حزبی ناوارد در سطح استان، بی عرضگی استاندار و فرمانداران و شهردارها و مدیران مربوطه در دوایر مختلف شهری که هیچ کدام تخصص مدیریتی شغلی که به عهد دارند را ندارند؛ فاجعه ی را بوجود آورده که هیچ مسئولی در سطح کشور هم بدلیل همان باند بازی و فامیلی گری جوابگو نیست.
یک درد مردم و استان خوزستان مدیریت فامیلی و مافیایی آن است که فقط باید کسانی در این استان مدیر باشند که وابسته به قومی خاص و مربوط به حلقه های قدرت پنهان و ناپیداست. استانی که ثروت ایران از آن صادر می شود اما سهمی از این ثروت به صاحبان اصلی آن نمی رسد. حال استانی استراتژیک با تمام مشکلات و حساسیت امنیتی و جمعیتی شاهد وفور بیکاری و قشر انبوهی فقیر است که حتی در صنایع موجود در استان خودشان هم به کار اشتغال ندارند و باید بیکار بنشیند و با چشم خود مشاهده کنند افرادی خارج از استان آورده و استخدام شوند تا آنها محروم بمانند.
چرا فاجعه سینما رکس آبادان به فراموشی سپرده می شود!؟
یک رویداد تاریخی این استان فاجعه سوختن سینما رکس در ۲۸مرداد۱۳۵۷ است. نقش شعله های سینما رکس در روشن شدن مشعل انقلاب۵۷ را نمی توان نادیده گرفت و کتمان کرد. اما سالهاست غیر عمد یا عامدانه سلسله وار مسائلی دست به دست هم داد تا حکایت واقعی فاجعه آمیز سینما رکس آبادان به گونه ای در اذهان کمرنگ شده و آهسته، آهسته گرد فراموشی بگیرد. چگونه سینمایی که یادآورخاطره تلخ سوختن بیش از ۴۰۰انسان بیگناه (تردید در تعداد قربانیان وجود دارد در بعضی اسناد خیلی بیش از اینها ذکر شده)زنده زنده در آتش است به پاساژ تغییر کاربری میدهند، و یا مهمتر از همه حذف تعجب آور فاجعه آدم سوزی سینما رکس از تقویم کشوری است.
سکوت درباره سینما رکس یعنی فراموش کردن عامدانه حقیقت یعنی پذیرفتن اینکه هر کس با هر درجه از قدرت و اقتدار به دلیل احاطه بر اطلاعات میتواند تاریخ را به نفع خودش مصادره، مخدوش یا حذف کند. رکس باید به فراموشی سپرده شود چرا که اگر گرد و غبار و زنگار از آن زدوده شود پای خیلی از رهبران سنتی و روحانی و اعضای مؤتلفه به میان می آید و نقش آنان در رخ دادن این فاجعه مکشوف می شود و عامل سرپوش گذار و مسکوت نمودن پرونده قضایی هم به میان می آید که الان نقش اصلاح طلب به خود گرفته است. اما خون آن همه شهید به گردن او و همه آنهایی است که مسبب وقوع آن فاجعه بودند و آن را مسکوت کرده اند یعنی عاملی که جریان نفت را تعطیل کرد تا انقلاب سریعتر به وقوع بپیونددِ، تا روحانیت زودتر به مقامها و مناصب و حکومت برسد.
آیا اگر این فاجعه در تهران یا اصفهان یا هر جای دیگر اتفاق افتاده بود اینطور مسکوت و فراموش می شد و حتی به مناسبت سالگشت آن یادی از آن نشود؟ تبعیض نژادی، انسانی، قومی و فرهنگی در ایران تا به کجاست؟
بازداشت های مکرر و فشار به فعالان عرب منطقه
چند سالی است که گاه و بیگاه فعالان فرهنگی و اجتماعی عرب اهوازی از سوی نهادهای امنیتی دستگیر و ماهها در زندان نگه داشته و در مواردی حتی از حق ملاقات با وکیل و یا اعضای خانواده نیز محروم می شوند، این درحالی است که طبق اصل ۱۶۵ قانون اساسی باید در دادگاه و با حضور هیئت منصفه و به صورت علنی محاکمه شوند. این افراد معمولا شاعر، نویسنده، مورخ، معلم و… می باشند ولی بدون هیچ گونه توضیح به افکار عمومی دستگیر و روانه زندان می شوند.
فرهنگ عدم پاسخگویی چنان در خوزستان حاکم است که در سال ۹۶ زمانی که بعضی از جوانان در شهرهای مختلف ایران فریاد “رضا شاه روحت شاد” سرمی دادند و سعی کردند که رضا شاه را به عنوان پدر ایران نوین و منجی ایرانیان معرفی کنند گروهی از هویت طلبان عرب تقویمی دیواری چاپ کردند که در آن صحنه ای از تراژدی تبعید بیش از هزار خانواده مردم خفاجیه(سوسنگرد) در زمان رضا شاه را به تصویر کشیدند. این واقعه تلخ تاریخی به دستور مستقیم رضا شاه بود و زمانی که به او گزارش دادند که نیمی از خانواده ها در راه تلف شدند او با عصبانیت گفت: فقط نیمی کشته شدند!؟ اما این تقویمها پس از چاپ در اهواز تماما” توسط نیروهای امنیتی ضبط شد و تا به امروز هیچ گونه توضیحی به افکار عمومی داده نشد.
در جریان سیل مهیب و وحشتناک پارسال خوزستان دار و ندار مردم نابود شد. کشته شدن جوانی امدادگر در درگیری با نیروهای امنیتی به عنوان تلخ ترین خاطره سیلاب در ذهن مردم عرب نقش بست. آنان انتظار محاکمه افراد خاطی و مسببین این سیل را داشتند، لکن شاهد دستگیری جوانانی بودند که به صورت شبانه روز مشغول کمک رسانی به سیل زدگان بودند. از جمله دستگیر شدگان شهاب بلاوی شاعر جوان اهوازی و دوستانش در انجمن میثاق فجر انتصار اهواز بودند که دانشگاه علامه طباطبایی این انجمن را به عنوان برترین سازمان مردم نهاد شناخت و تندیس حقوق شهروندی را به آنها تقدیم نمود. همچنین آقای حسین فرج الله ابوعرفان تاریخ دان معروف اهوازی. اینان گروهی از نخبگان عرب هستند که در مراسم مختلف شعر گفتند، سخنرانی کردند و مورد تشویق اقشار مختلف جامعه قرار گرفتند. بازداشت شدگان ماهها بدون هیچ گونه توضیحی به افکار عمومی در زندانها بسر بردند. درحالی که از ابتدائی ترین حقوق که تشکیل یک دادگاه علنی با حضور هیئت منصفه تا به صورت علنی و با حضور وکلای خود محاکمه شوند و همه موارد به صورت شفاف بیان شودِ، دریغ شد.
در اینجا لازم به یادآوری است مردم عرب منطقه دیگر عشایر و قبایل نیستند بلکه شهروندان ایرانی هستند که فعالین شان در افکار عمومی جامعه به عنوان نیرویی قوی شناخته می شوند و در بطن و ضمیر مردم بسیار فعال هستند. جوانان منطقه در شبکه های اجتماعی مشکلات جامعه را به خوبی رصد و پیگیری می کنند. عدم توجه و اهمیت دهی به افکار عمومی یک قوم میتواند ضررهای جبران ناپذیری در آینده داشته باشد.
هشدار نسبت به رشد گرایشهای واگرایانه ناشی از سالها بیعدالتی و تبعیض
راقم این سطور در مراسم مختلف در برخورد با برخی اقشار در کمال تعجب اعمال واگرایانه همراه با تنفر را بوضوح در رفتار و گفتار مشاهده کرده که بی شک حاصل سالها بی عدالتی، تبعیض، فقر و بیکاری است.
بدتر از همه موارد ذکر شده فرهنگ عدم پاسخگویی در تمام زمینه هاست. در سال های گذشته وقتی که قرار شد در ورودی شهر شوش زیر گذری ساخته شود سازمان میراث فرهنگی با تمام قدرت ورود و ممانعت نمود تا مبادا در آن منطقه آثار باستانی باشد! ولی در سال ۸۹ قصر فیلیه درمحمره (خرمشهر)که به شماره ۲۸۴۵ در فهرست آثار ملی ثبت شده شبانه بوسیله بلدوزرها تخریب شد و تا به امروز پاسخ قانع کننده ای داده نشده است. به همین جهت این نظر در بین مردم رواج پیدا کرد چون قصر به حاکم عرب تعلق داشت افرادی نمی خواهند بویی از وجود تاریخی قوم عرب در استان باشد و در حقیقت دست به یک نوع نسل کشی فرهنگی زده شده است. این سیاستهای غلط دولت و حکومت و سیطره چتر امنیتی، در نظر گاه عموم که روزانه هم افزوده می شود چیزی نیست بجز نابودی آثار ماندگار عربی و یک نوع تبعیض سیستماتیک.
در طول پنجاه و پنج سال اخیر که آب تصفیه و شرب عمومی در خوزستان راه اندازی شده، روستاهایی همانند غزانیه و دیگر روستاها و شهرک ها و بخش دارها و حتی بعضی شهرها که در وسط دشت بیابانی و گرم خوزستان قرار دارند و بر سر گذر جاده ترانزیت اهواز ماهشهر و امیدیه هستند و نزدیک رودخانه های مارون، کارون، رود زرد، که سدهای بزرگی هم بر این رودخانه ها احداث شده است و جدیدا هم لوله آب تصفیه مرکزی از نزدیک آنها می گذرد؛ هنوز محروم از آب شرب و سالم هستند.
از قدیم الایام این منطقه مرکز بزرگترین منابع و معادن و چاه های نفت و گاز ایران بوده و الان هم قسمت اعظم نفت و گاز ایران از اینجا استحصال و استخراج می شود و بزرگترین ایستگاه های مارون نفتی در آنجا قرار دارد. هر کدام از این مارونها و ایستگاه ها نفتی هم آب لوله کشی تصفیه دارند، اما همانند غریبه ها و محرومان غیر ایرانی با آنها رفتار شده و امکانات بهداشتی از آنان دریغ گردیده است.
مشکل این منطقه و مناطق مشابه دیگر این است، که از دید مرکزنشینان و غیرعربهایی که مدیریت استان و مراکز و ادارات مربوطه و مسئول در هر دولت و نظام را داشته اند این است که این مردم ایرانی نیستند و ستم مضاعف را در حق آنان روا و اجحاف نمودند و کوچکترین اعتراضی هم با سرکوب خشمناک از سوی دولتیان و حکومتیان مواجه شده است.
راه حل تنها احترام به حقوق شهروندی است و توسعه متوازن و بدون تبعیض
راه رفع این ظلم و محرومیت با بخشنامه یا با آمدن فرماندار یا بخشدار یا استاندار یا فلان وزیر به منطقه یا فرمان دولتی چاره ساز نیست. این مظالم سالیان متمادی از سوی دولت مرکزی و مرکز نشینان غیرعرب در حق این مردم اعمال شده است. این درد امروز و دیروز نیست بلکه بیش از یک قرن است که چنین رفتاری تبعیض آمیزی نسبت به این مردم اعمال شده است. این درد نه تنها مردم غزانیه بلکه درد تمام مردم عرب منطقه خوزستان است. از ایذه و مسجد سلیمان، شوشتر، دزفول، اندیمشک، رامهرمز، بهبهان، ماهشهر، امیدیه، آبادان، شادگان، خرمشهر، هویزه و سوسنگرد این اعمال تبعیض آمیز و درد لاعلاج مردم هست که هیچ مسئول و سیاست حکومتی در فکر رفع این معضل استراتژیک نیست.
گویی دولتمردها و مسئولان عالی رتبه کشوراز یکسو و بیگانگان از سوی دیگر بر این گسل ها و شکاف های قومی و منطقه ای و تبعیضات اقتصادی و اجتماعی و فقر ناشی از آن سرمایه گذاری کرده اند تا وحدت ملی مردم منطقه که از ازمنه قرون وجود داشته را نشانه بگیرند و استفاده خود را با ایجاد سیاست استعماری ببرند. تبعیضات قومیتی و زبانی و دولت و ملت یکسان ساز دوره پهلوی تا سیاست فقر و ناداری که جمهوری اسلامی کلید زده تا باعث فراری دادن مردم منطقه بشود، با طرح استعماری که در عهد دولت رفسنجانی و خاتمی کلید خورد تا مردم منطقه را با مردم نقاط دیگر کشور جایگزین شوند، بخشهایی از این درد کهنه هستند.
اما همانگونه که در صدر مقاله آمد برای عبور از این دردهای کهنه بیش از هر چیز باید ضمن احترام به حقوق شهروندی و رعایت حقوق و خواست قومیتهای موجود در کشور و توسعه و توزیع متوازن و متوازی فرصتها و مواهب و امکانات و ثروت ملی بین مردم و رعایت حق تشکل و تحزب و لحاظ کردن حق شهروندی مساوی برای همه مردم ایران با هر آیین و قومیت و زبان، عناصر و مولفه های شهروند قوی و دولت قوی را به طورهمگام دنبال کرد.