چرا جریان اصلاحات سرابی بیش نیست و برای اعتلای ایران و ایرانی دگرگونی اساسی حاکمیت لازم است؟
انقلاب ۵۷ ایران با جمعیتی با اکثریت سنتی به وقوع پیوست و بیشتر کسانی که از مهرههای کلیدی انقلاب بودند به تدریج حذف شدند و گروهی مرتجع دینی قدرت را در دست گرفتند که آرمانهایی غیر از آرمان های مطرح شده در اوایل انقلاب داشتند.
آرمان های انقلاب به نوعی آرمانهای مشترک تمام انسانها بود است بدین معنی که اگر جامعه ای به رفاه نسبی برسد به طور خودکار مطالبات مردم و جامعه همین آرمانهای مشترک انسانها خواهد بود. بعد از جنگ تحمیلی و افزایش نسبی رفاه، ملت ایران دوباره خواستار چنین آرمانهایی شد. تا در سال ۷۶ در جریانی به نام اصلاحات خود را نشان داد. جریانی که خواستار تغییر خط مشیهای حکومت و باز خواهی آرمان های غارت شده توسط فرقه تبهکار بودند. آرمانهایی که به خاطر آنها در 57 قیام کردند ولی بعد از تسلط فرقه تبهکار به ایران بسیاری از این انقلابیون اوایل انقلاب یا اعدام شدند یا زندانی و یا مجبور به ترک وطن. حال در سال ۷۶ این آرمانها دوباره در نسل جوانتری مطالبه میشد. در چهارچوب قانون، سید محمد خاتمی در انتخابات نمادی و سمبلی از این آرمانها گشته و توانست با بیشترین رای امیدی در جامعه ایران و نیز سایر کشورها زنده گرداند.
چینش مجلس ششم اصلاحات نیز نشانگر مطالبات مردم بود. ولی این مطالبات چیزی نبود که فرقه تبهکار میخواستند چرا که اولا به ضرر آنها از لحاظ مادی بود و دوما آزادی های مدنی مطالبه شده مغایر با اعتقادات مذهبی ناصحیح این کوته فکران بود.
قدرت بلامنازع از اهرم کنترل و فشار خود یعنی شورای نگهبان استفاده کرد که دیگر مجلسی به نام اصلاحات وجود نداشته باشد که در مقابل اینها قد علم کند. از این بعد خط قرمزی کشیده شد و اصلاحطلبان در آنسوی خط و از دشمنان انقلاب به حساب میآمدند. البته این خط بین خودیها ( فرقه تبهکار) مشهودتر بود و بین عموم مردم کمتر مشخص بود.
هرچه زمان میگذشت، دشمنی اقلیت در قدرت با اصلاحطلبان آشکارتر میشد. تا بعد از سال ۸۸ در انتخاباتی مشکوک در مجلس تشریفاتی شعار مرگ بر موسوی و کروبی و خاتمی سر دادند.
از وقایع ۸۸ به بعد دیگر این خط قرمز کاملا برای مردم مشخص شد و نمادهای اصلاحطلبی به خصوص خاتمی در مقابل جمهوری اسلامی قرار گرفت. با ممنوعالتصویر و ممنوعالخروج شدن خاتمی هرگونه شبهه ای را که خاتمی همراه فرقه تبهکار است از بین برد.
حمایت خاتمی از روحانی در انتخابات ۹۲ تاثیر بسزایی در پیروزی وی در دور اول انتخابات داشت. در انتخابات مجلس سال۹۴ با انتشار لیست امید و حمایت خاتمی از آن و در نهایت پیروزی تمامی اعضای لیست در شهر تهران و اکثریت در دیگر شهرها به خصوص شهرهای بزرگتر دهنکجی مشهودی به اقلیت تبهکار محسوب میشد. چراکه خاتمی در نقطه مقابل نظام حاکم قرار گرفته بود.
پیروزی قاطع لیست امید در شوراهای شهر ۹۶ بار دیگر نشان از محبوبیت قاطع کسی است که دشمن نظام به حساب میآید. به قول سردار مرتضی طلایی از اصولگرایان سابقهدار، انتخابات ایران به مفهوم انتصابات سید محمد خاتمی است.
با وجود پیروزی لیست امید باز مجلس شورای اسلامی خیلی از مجلس ششم تفاوت داشت چرا که بسیاری از اصلاحطلبان نتوانسته بودند از فیلتر شورای نگهبان بگذرند به همین دلیل لیست امید فقط از بین کسانی میتوانست مهره چینی کند که مخالفتی با قدرت حاکم نداشته باشد و در واقع منفعل در برابر تصمیمات بالا باشد. میتوان چنین نتیجه گرفت که اقلیت تبهکار از نام و نشان اصلاحات استفاده میکنند تا مردم را به پای صندوق رای بکشانند.
خلاصه ای از جریان اصلاحات شرح داده شد که درنهایت به نظر میرسد اصلاحطلب واقعی نمیتواند نقشی مؤثر در تحولات داخلی حکومت داشته باشد. در ادامه میخواهیم به چرایی این موضوع بپردازیم.
به نظر نگارنده دو عامل اصلی بیشترین تاثیر گذاری را دارد. یکی ویژگیهای اقلیت حاکم که به واسطه درآمد های نفتی دارای قدرت بدون نیاز به رای مردم هستند. و دومی چهارچوب قانون اساسی که این حاکمان به وسیله آن مشروعیت یافته اند.
در واقع قانون اساسی زمینه ای را برای گروهی فراهم میکند که به وسیله شورای نگهبان هرگونه نظارت و معترضی را در بدو ورود با رد صلاحیت حذف نموده و محل قانون گذاری فقط در اختیار خودیها باشد. رد صلاحیتهای مجلس هفتم چنانکه پیشتر گفته شد نمونه بارزی از نقش این شورا در انحصار قدرت است.
در واقع قانون اساسی زمینه چنین دیکتاتوری را برای کسی که در رأس قدرت است فراهم میآورد. اگر در رأس قدرت فردی مستبد و غیرواقع بین باشد بیشتر تصمیمها به نظر شخصی وی وابسته میشود. در حال حاضر رهبر ایران در طول مدت زمامداری خود ثابت کرده که فردی مستبد و غیر واقع بین است. دشمنی فرسایشی وی با آمریکا و غرب، حمایت قاطع وی از احمدی نژاد، عدم واکنش به عملکرد ( رد صلاحیت ها) شورای نگهبان که زیر نظر وی فعالیت میکند، استفاده از حکمهای حکومتی که در قانون اساسی تعریف نشده و موارد دیگری که نتیجهای جز عدم پیشرفت کافی ایران و نقض حقوق اقلیتهای مذهبی و قومی ندارد.
اختلاف طبقاتی شدید، وضعیت معیشت بسیار ضعیف طبقه پایین، سقوط ارزش ریال، زندانیان سیاسی و عقیدتی فراوان، وضعیت تاسفبار محیط زیست، تنزل ارزش پاسپورت ایران از بهترین ها به کمترین ها، فرار مغزها، فساد شدید درون حکومت و حقوق های نجومی، تنزل هواپیمایی ایران از بهترین به بدترین در جهان و بسیاری موارد دیگر نتیجه اینچنین مدیریت تحت سلطه ولی فقیه میباشد.
برای کسی یا گروهی در حاکمیت با ویژگی های استبدادی که هیچگونه بازخواستی برای عملکرد وی صورت نمیگیرد در چهارچوب قانون اساسی و حتی فراتر از آن اختیاراتی برای خود متصور است که هرگونه دگراندیشی را حتی اگر از خودی ها هم باشد به راحتی حذف مینماید.
شاید یکی از دلایل استبداد خامنهای آموزههای دینی و مذهبی باشد که به همذات پنداری وی و اطرفیانش با پیامبران، معصومین و اولیای الهی میباشد که خود را در سطحی بالاتر از عموم مردم میپندارد.
ساختار قانون اساسی، چنانچه اشاره شد زمینه ای برای حذف هر متفکر غیر خودی را فراهم میکند. شورای نگهبان نهادی است که طبق قانون زمینه ساز این تبعیض میباشد. بنابراین هرکس که بخواهد در مجلس قانونگذاری حضور داشته تا در تصمیهای کلان حکومت نقشی داشته باشد نبایستی مخالفتی با تصمیمات مقام ولایت فقیه که خود مانع بزرگی در اعتلای ایران و ایرانی است داشته باشد. لذا همانگونه که تجربه در رد صلاحیت گسترده مجلس هفتم نشان داد هیچ اصلاح طلب واقعی نمیتواند در مجلس و یا نهادهای دولتی حضور داشته باشد.
استبداد حکومت تا حدی است که نه تنها مانع حضور اصلاح طلبان واقعی در نظام نمیشود بلکه حتی مشکلات فراوانی را برای آنها در زندگی روزانه فراهم مینماید چنانچه بسیاری از این اصلاح طلبان تجربه فصل از خدمت، زندان، شکنجه، و تبعید خودخواسته (پناهندگی) را دارند.
از نگاهی دیگر میتوان اصلاح طلبان را نیز به دو طیف اصلاح طلب واقعی و اصلاح طلب نما تقسیم کرد. آنچه که از اصلاحات در ایران و حکومت مانده همان اصلاح طلب نماها هستند که تاثیری در تغییر وضعیت مردم به سمت پیشرفت و رفاه بیشتر را ندارند. اثبات مطلب مذکور عملکرد دولت روحانی است با چیدمان گلچینی از کابینه هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی. شاید این گلچین نمونهای از اصلاح طلب نماهایی هستند که در قالب فریب اصلاح طلبان در صدد افزایش حضور مردم در انتخابات و به نوعی مسکنی برای بقای نظام سیاسی حاکم باشند.
همانطور که پیشتر گفته شد سید محمد خاتمی در سالهای بعد جنبش سبز به عنوان نمادی از اصلاح طلبان و در مقابل حکومت قرار گرفته و شناخته میشد و بر هیچکس پوشیده نیست حمایت وی از حسن روحانی و لیست امید تاثیر بسزایی در نتیجه انتخابات داشت. بعضی ها چنین نتیجه میگیرند که پیروزی لیست حمایتی خاتمی شکستی برای اقلیت در قدرت بود.
به نظر نگارنده در حال حاضر هیچ کسی در ایران دارای شخصیت کاریزماتیک موثری همانند سید محمد خاتمی نیست. لذا از ایشان میخواهیم با موضع گیری های واضح علیه استبداد حاکم گامی مؤثر در پیشبرد حاکمیت قانون و حقوق بشر بردارد تا هم مردم ایران به آزادی برسند و هم شخصیت کاریزماتیک آقای خاتمی خدشهدار نشود.