اعتراضات فراگیر آبان ماه و بن بست ساختاریِ سیاستِ «نه جنگ، نه مذاکره با آمریکا»

6sd5f4sdf44sd علی افشاری ali afsharرشد فزاینده تنش بین دولت های ایران و آمریکا از موضوعات مهم منطقه و دنیا است که باعث استمرار بیم ها و نگرانی هایی شده است. اما پیچیدگی و حساسیت شرایط و راهبرد کلان دو طرف در اجتناب از رویارویی نظامی باعث شده است که علیرغم نزدیک شدن حکومت های ایران و آمریکا به برخورد نظامی که اوج آن در اسقاط پهپاد آمریکایی و حمله موشکی -پهپادی به تاسیسات آرامکو در عربستان سعودی مشاهده شد، چنین اتفاقی نیفتد و نوعی بازدارندگی راهبردی در دو سوی ماجرا پدیدار شود. البته به موازات با شیبی متغیر سطح درگیری های مربوطه در حوزه های سیاسی و اقتصادی افزایش یافته است. در حال حاضر یک جنگ اقتصادی و تجاری تمام عیار بین دولت های ایران و آمریکا برقرار است.

اجرای مرحله سوم کاهش تعهدات برجامی از سوی جمهوری اسلامی و زمزمه بازگشت به غنی سازی اورانیوم با غلظت بالا در صورت عدم اجرای تعهدات اروپا، نیز باعث شده تا تهدید به اجرای «مکانیزم ماشه» از سوی اتحادیه اروپا فضای تقابل غرب و جمهوری اسلامی ایران را به سطح بالاتر و چه بسا کنترل ناپذیر ارتقاء دهد. تاکنون اروپا همراهی با سیاست سخت‌گیرانه تحریم های کمرشکن آمریکا نداشته است اما در عین حال به دلیل ناتوانی از دیکته کردن تبادل تجاری و مبادله اقتصادی با ایران به شرکت ها و موسسات تجاری و صنعتی اروپایی  در برابر فشار آمریکا در عمل تسلیم بوده و یا مقاومت غیرموثری انجام داده است.  در حال حاضر اروپا مشابه آمریکا در چارچوب راهبرد چماق و هویج به سمت اعمال فشار بر جمهوری اسلامی و برخوردهای سخت متمایل شده و دیگر به جای تمرکز بر ارائه پیشنهادات و امتیازات زبان تهدید را انتخاب کرده است. کاهش تعهدات برجامی حکومت اگرچه از منظر ایجاد فشار کارایی دارد اما استفاده بیش از حد از آن نتیجه معکوس داشته و می تواند رشته سست مذاکرات ایران و اروپا و رویکرد های تعاملی را کاملا پاره کند.

مجموعه این شرایط آینده مبهمی را پیشروی رویارویی دو طرف قرار داده است. اعتراضات سراسری آبان 98 و سرکوب خونین و فوق العاده خشن حکومت اوضاع را بغرنج تر ساخته است. اگرچه مقامات ارشد دولت آمریکا در دوران یک هفته‌ای اعتراضات که به قطع کامل اینترنت منجر شد و هنوز وضعیت ارتباطات مجازی در برخی از نقاط کشور عادی نشده است، مرتب بر حمایت از اعتراضات مردم ایران تاکید کرده اند، اما در عمل کاری انجام نداده اند؛ حتی تحریم های جدیدی نیز وضع نکرده اند.

رصد کردن رفتار دولتمردان آمریکایی نشان می دهد که راهکار مشابهی مانند دولت اوباما در اعتراضات انتخاباتی سال 88 در  دستور کار قرار گرفته است تا با فرصت تلقی کردن اعتراضات داخلی ایران، فضا برای تحمیل توافق جدید به جمهوری اسلامی مساعد ارزیابی شود. در این نگرش تلقی می شود که حکومت در شرایط آسیب پذیری که قرار گرفته ناگزیر می شود برای کنترل شرایط داخلی و بازگرداندن موازنه قوا به نقطه تعادل قبلی از تنش ها در سطح سیاست خارجی بکاهد و در نتیجه از موضع ضعف امتیازهای بیشتری بدهد. در این چارچوب دولت آمریکا برنامه ای برای اثرگذاری مستقیم بر مسائل سیاست داخلی ایران در چشم انداز کوتاه مدت ندارد و با اولویت بخشیدن به ملاحظات امنیتی در پی تسریع و تسهیل انعقاد برجام جدید با حفظ و تشدید سختگیری ها است.

از سوی دیگر نه تنها بلوک قدرت اعم از نهاد ولایت فقیه و دولت روحانی بلکه برخی از نیروهای سیاسی و مدنی داخل وخارج ایران در پس اعتراضات اخیر دست آمریکا را هم دخیل می بینند و ترجیح می دهند تا مقاومت فعلی را حفظ کنند. دولت آمریکا نقش مستقیمی در اعتراضات خودجوش و مبتنی بر نارضایتی عمیق و ناامیدی گسترده مردمی نداشت، اما پیامد های تحریم های گسترده و کمرشکن بر شکل گیری اعتراضات تاثیر مثبت داشت.

در شرایطی که دو طرف آگاهانه به دنبال گزینه جنگ نیستند، مذاکره گزینه ناگزیر است. تمایل جمهوری اسلامی به کاهش بهای مذاکره نیز در افق پیش رو بخت زیادی برای عملی شدن ندارد. شاید بتوان گفت که هیچگاه ج.ا در انتخاب بین دوگانه ” جنبش انقلابی” و یا ” دولت-ملت مسئول در برابر نظم جهانی” این چنین در تنگنا نبوده است. نظام بیش از همیشه فشار خطر به هم خوردن موازنه قوای اجتماعی به نفع نیروهای خواهان تغییرات ساختاری سیاسی را حس می کند. گسترش رفت و آمدهای میانجی ها مانند نمایندگان دولت عمان خط سیری را نمایان می سازد که چه بسا زمان تغییر در سیاست خارجی فرا رسیده  و نظام در اندیشه تمهید مقدمات از سر اجبار به سمت تکرار و گسترش  نرمش قهرمانانه است. البته این اتفاق محتمل به سرعت رخ نمی دهد و یک پروسه تدریجی را منتهی در بازه زمانی نه چندان بلند طی خواهد کرد.

اما فارغ از اعتراضات جاری و تاثیر تحریم ها بر سطح کنش های سیاسی تحول طلبانه در داخل ایران، فرجام معادله رویارویی ایران و آمریکا بستگی زیادی به اتفاقات آینده دارد و از همه مهتر میزان تاب آوری جمهوری اسلامی در برابر تنگناهای اقتصادی. اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس جمهور به صراحت می گوید حتی دوستان جمهوری اسلامی نیز از خرید نفت ایران در هراس هستند. محدودیت شدید و بی سابقه فروش نفت نظام را در بن بست قرار داده است. این واقعیت باعث شده میانجیگری های فرانسه قبل از نشست عمومی سازمان ملل فضای تازه ای بوجود آورد. اگرچه ابتکارات در نشست یادشده به نتیجه نرسید اما اعلام اینکه نیویورک فرصت خوبی برای آغاز گفتگو با آمریکا بوده از سوی حسن روحانی نشان می دهد این پرونده هنوز بسته نشده است. این واقعیت را نمی توان انکار کرد که جمهوری اسلامی اولویتش در استمرار ایستادگی تا انتخابات ریاست جموری 2020 آمریکا است و ترجیح می دهد دمکرات ها وارد کاخ سفید بشوند تا امتیازهای اعطایی قابل تحمل شود و ریسک های کنترل ناشده کاهش یابد. همچنین ترامپ را قابل اعتماد نمی داند. روش وی در دنبال کردن توافق در چارچوبی تحقیرآمیز و نادیده گرفتن چارچوبی برای تن دادن آبرومندانه طرف مقابل این تردید را به ملاحظه ای جدی برای خامنه ای بدل ساخته است. اما این خواست نیازمند توانایی در تحمل فشارهای سنگین اقتصادی و واکنش مردم است. انفجار خشم عمومی نسبت به افزایش قیمت ناگهانی حامل های انرژی نشان داد جامعه اصلا پذیرای شرایط ریاضتی نیست. تصمیم فوق در کنه خود همانطور که حسن روحانی اعتراف کرد ملاحظه ای امنیتی به خاطر از بین بردن آسیب پذیری جمهوری اسلامی در برابر تنگناها در واردات با هدف کاهش سطح مصرف بنزین بود.

تصمیم گیران اصلی جمهوری اسلامی و در راس آنها خامنه ای می پنداشتند  که با انتقال فشارها به مردم می توانند سپر دفاعی برای خود درست کنند. اما اعتراضات فراگیر آبان 98 اشتباه بودن این محاسبه را نشان داد که هزینه های نظام را افزایش داد واکنون چالش بقا به تهدیدی جدی برای جمهوری اسلامی بدل شده است.

در سطح منطقه نیز نظام با مشکلات بیشتری مواجه شده و از موضع تهاجمی به دفاعی تغییر فاز داده است. اکنون در کشورهایی که اکثریت شیعه دارند  و نظام آنها را متحد طبیعی خود می انگارد، صداهای اعتراضی در سطح توده مردم در برابر توسعه طلبی منطقه ای نهاد ولایت فقیه رساتر از مناطق سنی نشین شده است. در واقع نوعی همسویی بین اعتراضات داخلی و منقطه ای علیه اقتدارطلبان بنیادگرای اسلامی شیعه محور ایرانی و نیروهای همسو با آنها در جهان اسلام بوجود آمده است.

این متغیر ها نظام را در وضعیت بسیار دشوار و بی سابقه ای قرار داده است. از این زاویه خشونت منزجرکننده و گسترده در خاموش کردن اعتراضات اخیر که برای نخستین بار به ” جنگ امنیتی” تعبیر شد و خارج کردن بخشی از مردم ایران از شمول ملی و تابعیت ایران را در بر داشت، برخوردی از سر استیصال و درماندگی بود که اوضاع را خراب تر کرد و معلوم نیست هاضمه نظام بتواند این سطح از قساوت و پیامدهای آن در گسترش روی گردانی از نظام در سطح جامعه و نخبگان سیاسی را هضم کند.

ازاینرو غلط نیست اگر گفته شود در چارچوب شرایط ملتهب و ناپایدار کنونی سیاست اعلامی «نه مذاکره، نه جنگ» در نوعی بن بست ساختاری قرار گرفته و امکان تداوم و پیشروی آن با تردیدهای جدید مواجه شده است.

این نکات که مبتنی بر واقعیت های انکارناپذیر است،  بعید است دور از توجه مقامات ارشد جمهوری اسلامی قرار بگیرد که به لحاظ تاریخی در بحران های روابط خارجی نشان داده اند که تا پای پرتگاه می روند، اما در دقیقه آخر ترمز رویکرد ستیزه جویی را به صورت مقطعی کشیده و خود را از سقوط دور می کنند.

کاهش مرحله ای تعهدات برجامی و در عین حال خودداری از برداشتن گام های بلند برای بازگشت به سطح فعالیت های هسته ای به قبل از برجام تاکنون نتیجه نداده و حتی نتیجه معکوس  به بار آورده است. تهدید تروئیکای اروپا به خروج  از برجام و فعال کردن مکانیزم ماشه و بازگشت خودکار تحریم های سازمان ملل و اروپا در این خصوص روشنگر است که می تواند به تعطیلی قوه مجریه دستکم در بخشی از کارکردهایش منتهی شود. در این شرایط حتی مبادلات تجاری روسیه و چین نیز با جمهوری اسلامی محکوم به کاهش بوده و نمی تواند کمکی برای نظام باشد. افزایش سطح درگیری در منطقه نیز که به نظر می رسد به حداکثر ظرفیت های خود تا آستانه جنگ رسیده نیز نوعی ابزار پرریسک است که کارایی اش را تا حد زیادی از دست داده است. جنگ های نیابتی به سقف اثرگذاری بازدارنده خود رسیده اند.

خشونت منزجرکننده و گسترده در خاموش کردن اعتراضات اخیر برخوردی از سر استیصال و درماندگی بود که اوضاع را خراب تر کرد و معلوم نیست هاضمه نظام بتواند این سطح از قساوت و پیامدهای آن در گسترش روی گردانی از نظام در سطح جامعه و نخبگان سیاسی را هضم کند. ازاین رو غلط نیست اگر گفته شود در چارچوب شرایط ملتهب و ناپایدار کنونی سیاست اعلامی «نه مذاکره، نه جنگ» در نوعی بن بست ساختاری قرار گرفته و امکان تداوم و پیشروی آن با تردیدهای جدید مواجه شده است.

مواضع آقای خامنه ای مبنی بر عدم اهمیت به مواضع اروپا  واتکا به منابع داخلی بیشتر جنبه شعاری داشته و جمهوری اسلامی توان مقاومت در برابر افزوده شدن فشارهای مستقیم اروپا به آمریکا را ندارد. از سوی دیگر پذیرش مذاکره در این شرایط نیز به معنای تسلیم کامل حکومت خواهد بود. ازاین رو می توان انتظار داشت که مقامات حکومت به دنبال چاره اندیشی از طریق کاهش سطج برخورد با عربستان سعودی باشند تا موازنه راهبردی در منطقه به نفع تغییر شرایط مذاکره و تعدیل خواست های دولت آمریکا تغییر کند. البته زمان طولانی نیز برای این اتفاق وجود ندارد.

دولت آمریکا به درستی دریافته است اقتصاد پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است. آستانه تحمل جامعه در خصوص وضعیت فلاکت بار اقتصادی به نقطه صفر دارد نزدیک می شود و بخشی از جامعه تصمیم به رویارویی با حکومت و پی افکندن تغییرات بزرگ سیاسی گرفته است. ازاینروشرایط نمی تواند این گونه ادامه پیدا کند و دیر و یا زود  جمهوری اسلامی باید تصمیم بگیرد. بنابراین در شرایطی که دو طرف آگاهانه به دنبال گزینه جنگ نیستند، مذاکره گزینه ناگزیر است. تمایل جمهوری اسلامی به کاهش بهای مذاکره  نیز در افق پیش رو بخت زیادی برای عملی شدن ندارد و تحقق چنین خواستی با موانع بزرگی روبرو است. شاید بتوان گفت که هیچگاه جمهوری اسلامی در انتخاب بین دوگانه ” جنبش انقلابی” و یا ” دولت-ملت مسئول در برابر نظم جهانی” این چنین در تنگنا نبوده است. نظام بیش از همیشه فشار خطر به هم خوردن موازنه قوای اجتماعی به نفع نیروهای خواهان تغییرات ساختاری سیاسی را حس می کند و ریسک تداوم وضعیت موجود بسیار بالا است. گسترش رفت و آمدهای میانجی ها مانند نمایندگان دولت عمان خط سیری را نمایان می سازد که چه بسا زمان تغییر در سیاست خارجی فرا رسیده  و نظام در اندیشه تمهید مقدمات از سر اجبار به سمت تکرار و گسترش  نرمش قهرمانانه است. البته این اتفاق محتمل به سرعت رخ نمی دهد و یک پروسه تدریجی را منتهی در بازه زمانی نه چندان بلند طی خواهد کرد.

آغاز گفتگوها نیز نمی تواند به منزله قطعیت توافق و یا دستکم حصول سریع باشد. اما به طور نسبی می توان نتیجه گرفت که نظام ناگزیر از برجام 2 بوده و اعتراضات آبان 98 در قالب کاتالیزور و عامل تسریع بخش عمل کند. البته این سناریو را نمی توان قطعی دانست فقط احتمال وقوع بیشتری دارد. ممکن است نظام تداوم سیاست تقابلی و صلح مسلح را انتخاب کند و خطر گسترش شکاف حکومت – ملت و بی ثباتی سیاسی در داخل را به جان بخرد.

منتهی اتفاقات دو سال اخیر نشان داده است که تلاش های سیاسی، اطلاعاتی، تبلیغاتی و گفتمانی برای متحد کردن جامعه ایران در مواجهه با تحریم های سنگین و یک طرفه دولت آمریکا و پذیرش پیامدهای آن بر سختی معاش شکست خورده است. جامعه پذیرای هزینه های این سیاست نیست و نسبت به اصل آن معترض است و یا این هزینه را مقرون به فایده بشمار نمی آورد. اختلاف نظر زیاد اکثریت جامعه با حکومت و مدافعان سیاست تقابلی با دولت آمریکا حتی در صورت وقوع جنگ و یا برخورد نظامی محدود نیز می تواند شرایط 20 شهریور 1320 را بازسازی نماید که مردم در کنار حکومت در برابر تهاجم و اشغال خارجی قرار نگرفتند. بدین ترتیب بعید است این وضعیت هشدار دهنده مورد غفلت نهاد ولایت فقیه قرار بگیرد، ودر نتیجه برجام 2 به عنوان شری اجتناب ناپذیر پذیرفته شود که در صورت تحقق با گسست کامل از برجام 1 و بر روی خاکسترهای آن بنا می شود.