آیا اسرائیل دشمن ایران است؟

6sd5f4sdf44sd علی افشاریدشمنی تمام ناشدنی اسرائیل با ایران بی شک بزرگ ترین آموزه تبلیغاتی جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته بوده که سعی فراوانی شده تا در افکار عمومی جا بیفتد. آیت الله خمینی یهودی های صهیونیست را منشا همه بی حرمتی ها و توطئه ها علیه مسلمانان بشمار می آورد. او اسرائیل را غده سرطانی درجهان اسلام نامید، امری که محمد رضا شاه پهلوی نیز در مصاحبه با اوریانافالاچی دقیقا همین توصیف را به کار برده بود.

بخش مسلط جناح های مختلف جمهوری اسلامی کوشیده اند علاوه بر جنبه های ایدئولوژیک و دغدغه های انسانی و حقوق بشری در دفاع از حقوق مردم فلسطین برای ضدیت و مقاصد سوء اسرائیل به صورت عام و یک کل یکپارچه اصلاح ناپذیر توجیهاتی عقلانی نیز بیافرینند.

خامنه ای  در سال 1394 مدعی شد که اسرائیل روی 25 سال دیگر را نخواهد دید. وی با نگاه آخر الزمانی جنگ جهان اسلام با اسرائیل را سرنوشت ساز و تعیین کننده توصیف می کند و در این چارچوب اسرائیل دشمن خطرناکی توصیف می شود که بدخواه ایران و ایرانی است.

این نگرش که وحشی گری و نگاه تهاجمی و برتری طلبانه را در ذات اسرائیل و نظریه صهیونیسم می داند، مختص به کارگزاران حکومتی نیست، بلکه حامیان جدی در بخشی از اپوزیسیون  و نیرو های جامعه مدنی دارد که همواره می کوشند تنور اسرائیل ستیزی گرم باقی بماند. این مسئله در کنار سوابق تاریخی و جنایت هایی که دولت های مستقر اسرائیلی علیه فلسطینی ها انجام داده اند و نسبت به قوانین بین المللی و مبارزه با تروریسم رویکرد دوگانه ای داشته اند، نیز کمک کرده تا این نگرش عمق استراتژیک بالایی در جامعه ایران و به خصوص نخبگان سیاسی و فرهنگی داشته باشد. در نگرش اسلامی نیز اشغال خاک مسلمانان توسط اسرائیل مجوزی برای مقابله و جنگ بشمار می رود.

همچنین مقاومت اسرائیل در بازگشت به مرز های سال 1967 و  پایتخت قرار دادن کل بیت المقدس  نیز تنور دشمنی با اسرائیل را گرم نگاه می دارد. روابط نسبتا خوب دولت های ایران و اسرائیل در زمان شاه نیز تقابل با اسرائیل و بخصوص دستگاه امنیتی ان موساد را برای اغلب نیرو های انقلابی به هدفی مهم تبدیل کرده بود.  از این زاویه اسرائیل ستیزی در ایران ابعاد روانی نیز دارد.  در ادامه کوشش می شود این دیدگاه در بوته نقد و بررسی قرار گرفته و واقعیت رابطه ایران- اسرائیل روشن شود.

پیش از آنکه وارد بحث شوم، ذکر این نکته ضروری است که پیشفرض این مطلب مستقل از بحث بر سرچگونگی تشکیل دولت اسرائیل و مشروعیت و یا عدم مشروعیت آن؛ پذیرش موجودیت دولت اسرائیل به عنوان یک واقعیت عینی و دفاع از راهکار دو دولتی برای حل منازعه و صلح پایدار است.

روابط ایران و اسرائیل از زمان تشکیل این کشور در شش دهه گذشته به شدت متغیر بوده است. ایران جزء  کشور هایی بود که در سازمان ملل پیشنهاد  تشکیل دولت فدرال با دو بخش یهودی و  عرب در منطقه فلسطین بعد از خروج بریتانیا را داد، اما این دیدگاه مورد قبول قرار نگرفت. بعد از آن در زمان پهلوی دوم ایران کوشید به صورت دو فاکتو اسرائیل را به رسمیت شناخته و با آن مناسبات اقتصادی، نظامی و امنیتی برقرار نماید. البته به صورت موازی از حقوق فلسطینی ها نیز دفاع می کرد.

محمد رضا شاه با استقلال از اعراب و اجتناب از جنگ و نابودی با اسرائیل به دنبال صلح و پیدا کردن راه حل مرضی الطرفین بود و همچنین توقف سیاست تهاجمی دولت اسرائیل را نیز مد نظر داشت. موازنه قوای نژادی و قومی و ژئوپلتیک خاورمیانه باعث شده بود تا در جنگ اعراب و اسرائیل حوزه منافع مشترکی بین ایران و اسرائیل بوجود بیاید. بخصوص که نیرو های عربی که در مقابل اسرائیل قرار داشتند در چارچوب پان عربیسم و سیاست های ضد غربی با ایران و شاه نیز تضاد داشتند و از این رو این دشمنی مشترک ، ایران و اسرائیل  را به هم نزدیک ساخته بود.

در واقع در مقابل سیاست تهاجمی رژیم بعث عراق و مصر ناصر، اسرائیل پاره سنگی برای ایجاد توازن به نفع ایران تفسیر می شد. رابطه خوب و راهبردی بین اسرائیل و آمریکا نیز در سمت گیری پذیرش دو فاکتوی اسرائیل از سوی شاه تاثیر داشت. از این رو شاه  تلاش های دیپلماتیک و سیاسی زیادی برای اقناع اعراب میانه رو و اسرائیل انجام داد و نتیجه آن را نیز در شکل گیری مذاکرات کمپ دیوید مشاهده کرد.

اما شکل گیری انقلاب بهمن 57  شرایط را کاملا  تغییر داد  و اسرائیل به عنوان نیروی شیطانی در پیکان سیاست خارجی تهاجمی نظام تازه تاسیس قرار گرفت. نیرو های انقلابی و همچنین کلیت روحانیت وقت به طور طبیعی اسرائیل را یک موجود غاصب و نامشروع تلقی می کردند که باید از بین برود. افشای روابط نزدیک ساواک وموساد نیز آتش خشم انقلابیون را شعله ورتر ساخت. این شرایط باعث شد تا اسرائیل که اساسا در ذهنیت جامعه ایران و مردم منطقه یک نیروی بیگانه و خارج از منطقه و تحمیلی تصور می شد، احساسات ضد اسرائیلی بالا بگیرد.

روابط ایران و اسرائیل از زمان تشکیل این کشور در شش دهه گذشته به شدت متغیر بوده است. ایران جزء  کشورهایی بود که در سازمان ملل پیشنهاد  تشکیل دولت فدرال با دو بخش یهودی و عرب در منطقه فلسطین بعد از خروج بریتانیا را داد، اما این دیدگاه مورد قبول قرار نگرفت. بعد از آن در زمان پهلوی دوم ایران کوشید به صورت دو فاکتو اسرائیل را به رسمیت شناخته و با آن مناسبات اقتصادی، نظامی و امنیتی برقرار نماید. البته به صورت موازی از حقوق فلسطینی ها نیز دفاع می کرد. آیت الله خمینی یهودی های صهیونیست را منشا همه بی حرمتی ها و توطئه ها علیه مسلمانان بشمار می آورد. او اسرائیل را غده سرطانی درجهان اسلام نامید، امری که محمد رضا شاه پهلوی نیز در مصاحبه با اوریانافالاچی دقیقا همین توصیف را به کار برده بود.

از این مقطع به بعد با چرخشی زیاد در سیاست خارجی ، ایران یکی از تندترین مواضع را در بین کشور های اسلامی علیه اسرائیل اتخاذ کرد و خواهان بازگشت کلیه آوارگان فلسطینی و نابودی اسرائیل و مبارزه مسلحانه در قالب جهاد شد. در طول چهار دهه گذشته حکومت ایران از سرسخت ترین مخالفان طرح دو دولت وصلح بین اسرائیل و فلسطینی ها بوده و حتی در این زمینه کارشکنی هم کرده است.

دولت اسرائیل ابتدا از این تغییر گسترده غافلگیر شد و تا مدتی نیز تصور می کرد این روند مقطعی و موقتی است و ایران به وضعیت سابق برمی گردد. اما مداخلات جمهوری اسلامی در لبنان و شکل گیری حزب الله لبنان معادلات آنها را تغییر داد. اسرائیل از این مقطع به بعد در چارچوب اگزیتانسیالیستی و رفع تهدید ها از سوی جمهوری اسلامی به ستیز با ایران پرداخت و مهار موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی و تضعیف آن و راه اندازی جنگ روانی از اهداف راهبردی اسرائیل شد. البته گرایش های داخلی اسرائیل متنوع بوده و نگرش کاملا یکسانی درخصوص ایران ندارند اما وجه مشترک تمامی دولت های اسرائیل بعد از انقلاب خنثی سازی تهدید سیاست تهاجمی و خصمانه جمهوری اسلامی بوده است.

بنابراین مسئله اسرائیل، مردم  و کشور ایران نیست بلکه مخاطب حرکت های ایذائی و تقابلی آنها که عمدتا جنبه دفاعی و بازدارنده دارد جمهوری اسلامی و گرایش های سیاسی ایران هستند که از نابودی اسرائیل حمایت می کنند. دولت اسرائیل حتی کوشیده حمایت هایی در بین اپوزیسیون و مردم ایران بدست آورد.

جاه طلبی و توسعه طلبی دولت اسرائیل در قالب از نیل تا فرات مربوط به دوره های اولیه حیات آن و به خصوص در زمان جنگ با اعراب بود. این گرایش در طول سال ها تعدیل شده و اینک به گسترش قلمرو ارضی در کرانه باختری رود اردن  تقلیل یافته است. بنابراین اسرائیل دشمن مردم ایران نیست و به صورت بالقوه تهدیدی از سوی این کشور متوجه امنیت ملی ایران نیست. در واقع دشمنی اسرائیل معطوف به  کسانی است که دشمنی آشتی ناپذیر با آن دارند. بر عکس اسرائیل منافع ملموس و عینی از حسن رابطه با ایران دارد.

اما مسئله روابط تیره ایران و اسرائیل محدود به این متغیر بنیادی نمی شود. گرایش های تندروی اسرائیلی و دولت مستقر آن در طول دهه گذشته در خنثی سازی سیاست های تقابلی و تهدید های جمهوری اسلامی شکاف دولت-ملت را در عمل در نظر نگرفته و سیاست هایی را در پیش گرفته اند که با زیاده خواهی آسیب هایی را به کشور و مردم ایران زده است.

سیاست اسرائیل برخلاف زمان شاه به نزدیکی با اعراب، با هدف مهار دشمن مشترک (جمهوری اسلامی) منجر شده و پیامد آن تضعیف موقعیت ایران در منطقه است. در واقع برخورد با جمهوری اسلامی در نگاه بخش مسلط قدرت اسرائیل بگونه ای است که اهمیتی به تبعات آن برای کشور و مردم ایران ندارد. البته در شکل گیری این نگرش نیرو های سیاسی مخالف ایران نیز سزاوار نقد هستند که پرداختن به آن از حوصله این مطلب خارج است.

مقصر اصلی در سمت گیری عملی اسرائیل علیه ایران در خاور میانه، جمهوری اسلامی است که با سیاست های غلط و مغایر با منافع ملی ایران و بخصوص اقدامات افراطی در تکرار کلیشه نابودی اسرائیل  باعث شده چنین مناسباتی شکل بگیرد. اما سیاست های تند و نامتناسب دول اسرائیل و حمایت از اقدامات تنبیهی شدید علیه جمهوری اسلامی با نادیده گرفتن شکاف دولت- ملت، آسیب های جدی به مردم ایران و زیر ساخت های توسعه ای کشورزده است . در نتیجه، دوگانگی بین ادعاها و عمل دولت اسرائیل باعث شده تا مستقل از حکومت انتقادها و مخالفت ها با اسرائیل در جامعه ایران بالا بگیرد و مناسبات کماکان غیر عادی و حساس باشد.

متغیر دیگر برخورد اسرائیل با فلسطینی ها است که بر روابط با ایران سایه انداخته است. یکسونگری و طفره رفتن از الزامات صلح با فلسطینی ها و تداوم شهرک سازی غیر قانونی در کرانه باختری مانعی جدی در عادی سازی روابط ایران و اسرائیل است. اهمیت این موضوع فقط ناشی از جنبه های حقوق بشری و انسانی نیست بلکه به دلیل تاثیر آن در امنیت خاورمیانه و نقشش در تقویت اسلام گرایی افراطی به دلیل بن بست در تحقق حقوق فلسطینی ها موضوعیت دارد. یکی از آبشخور های گرایش های تندرو در جهان اسلام اعم از سنی و شیعه  وضعیت سرگردان و نامعلوم فلسطین است. بن بست موجود که دولت اسرائیل در آن نقش زیادی دارد، به تقویت این گرایش های افراطی انجامیده  که برخورد هویت طلبانه و کارکردی در ضدیت با اسرائیل دارند. در نتیجه تبعات  مخرب آن گریبان مردم منطقه و از جمله ایران را گرفته است.

اکنون با مشاهده تجارب گوناگون در رابطه با اسرائیل برساخته ” دشمنی اسرائیل با ایران” در جامعه ایران خریدار چندانی ندارد. شعار «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» که در اغلب تجمعات اعتراضی به گوش می رسد، این پیام را می دهد که از نگاه بخش مهمی از مردم ایران، مناسبات با اسرائیل باید به نقطه همسویی طبیعی ژئوپلتیک و اتنوپلتیک برسد. در واقع دشمنی با اسرائیل و کاسه داغ تر از آش بودن رد می شود. اما از این شعار لزوما نمی توان نتیجه گرفت که دفاع از حقوق مشروع مردم فلسطین جایگاهی در بین ایرانیان ندارد. طبیعی است دفاع از حقوق مردم فلسطین و شکل گیری صلح پایدار با رعایت منافع متقابل در گرو تغییر رفتار دولت اسرائیل است تا گرایش های افراطی فلسطینی و اسلامی خلع سلاح شوند.

رابطه اسرائیل در صورتی که نظم سیاسی پابند به منافع ملی ایران و سرمشق دمکراسی در ایران  شکل بگیرد دستخوش تغییرات زیادی شده و به سمت عادی شدن پیش می رود. اما لازمه بهبود روابط تغییر سیاست های اسرائیل در خصوص فلسطینی ها و تحقق صلح است.