سالها قبل هموطنى بىخبر از بلاهایى که در زندان سَرِ مهندس امیرانتظام آورده وانواع قصد جانى که علیه او کرده بودند، ازاینکه گهگاه نامههاى تند و تیزى از درون یا بیرون زندان، در ایام مرخصى منتشرمىکرد، دوستانه پرسید؛ «چرا شما را تا حالا از بین نبردهاند؟» و او با لبخند و جملهاى مخلوط انگلیسى فارسى گفت: «من قبلا نوبادى بودم، حالا سامبادى شدهام!»
و اضافه کرد که اتفاقاً یکى از مسئولین زندان هم به او گفته بود: «بزرگترین اشتباه ما این بود که همان سال ۵۹ بعد از بستن لانه جاسوسى و گرماگرم گروگانگیرى و جوّ انقلابى کلک تو را نکندیم و امروز اگر دستى رویت بلند کنیم، رسانههاى خارجى صداشان در مىآید، سازمانهای حقوق بشرى اعتراض مىکنند و باز سر و کله گالیندوپل (نماینده سابق حقوق بشر سازمان ملل) پیدا مىشود!» مىگفت: «انگار رفتار با من شده ملاک رعایت حقوق بشردر مورد زندانیان!»
درست است که امیرانتظام به عنوان معاون و سخنگوى دولت موقت و سفیر جمهورى اسلامى در کشورهاى اسکاندیناوى، شخصیتى معروف بود و به راحتى نمىشد سرش را زیر آب کرد، اما معروفتر از او را هم به راحتى خلاص کرده بودند! پس چیزى بیش از معروفیت لازم است تا کسى ضربه ناپذیر شود. ظاهراً امیرانتظام با گذشت از همسرو فرزند، خانه و زندگى، جان و مال خود، چیزى براى از دست دادن نداشت که بخواهد از کسى یا چیزى بترسد، به خصوص او که شاهد اعدامهاى سالیان ۶۰ تا ۶۷ بود، با شکستن طلسم ترس مىتوانست سینه به سینه مرگ برود و ماندلایى براى وطن گردد.
گناه امیرانتظام مذاکره با کارمندان سفارت آمریکا بود و امروزهمچنان در بر همان پاشنه میگردد و اگر رئیس جمهور یک روحانی وفادار به نظام ولایت فقیه و رهبری روحانیت و امتحان داده در امنیتیترین پُستهای نظام است، دولت موقت از دید آقایان کاملا غریبه بود و با نظریه ولایت فقیه عمیقاً مخالفت داشت.
مقایسه این دو فضا برای حس کردن فضای وحشتناکی است که علیه امیرانتظام وجود داشت. در آن روز به غیر از رئیس دولت موقت هیچ مقامی از امیرانتظام دفاع نکرد و او که به گفته قدوسی (دادستان انقلاب به مهندس بازرگان)، قرار بود به توصیه آقای خمینی برای تنبیه از تلاشش در تعطیل مجلس خبرگان چند ماهی در زندان بماند تا آبها از آسیاب بیفتد، یوسفوار به فراموشی سپرده شد و دههها در زندان ماند.
در آخرین جلسه دادگاه امیرانتظام، که در حقیقت دادگاه تفکر و اندیشه دولت موقت و آزادیخواهان دیگر بود، با جوّ سازی شدید روزنامههای جناح تازه به قدرت رسیده، که از دفاعیات محکم و مستند او و شهادت رئیس دولت موقت و همکاران دیگر در بیگناهیاش به شدّت نگران تبرئه و آزادی امیرانتظام بودند، سه تن از افراطیون آن روزگار در دادگاه حضور یافته و به رئیس دادگاه هشدار دادند که: «آزاد کردن امیرانتظام معنایش محکومیت خط امام است»، از آن میان محمد منتظری در حادثه حزب جمهوری کشته شد، جلال فارسی که برای ریاست جمهوری دورخیز کرده بود، در مشاجره با یکی از فعالین سیاسی و قتل (عمد یا غیرعمد) او با تفنگ شکاری به زندان افتاد که البته حکم شرعی قصاص معلق ماند و به پاس خدماتش به نظام بعدها آزاد شد، و سومی که آمده بود تا به قول خودش «بُت بازرگان را بشکند» و مردم را ارشاد کند! آنچنان بت مقام و موقعیت خودش (به حق یا ناحق) در ماجرایی شکست که از قدرت کناره گرفت.
اما چرا قرعه فال به نام امیرانتظام افتاد؟ در روزگاری که کاپشن پوشیدن، ریش گذاشتن و بیاعتنایی به سر و وضع، نماد انقلابیگری محسوب میشد، کت و شلوار اطو کرده، کراوات، موهای شانه کرده، ریش تراشیده و ادکلن زده سخنگوی دولت موقت به مذاق اکثر انقلابیون اصلا سازگار نبود و امیرانتظام را حلقه ضعیفی از نهضت آزادی و دولت موقت تصور میکردند که با پاره کردن آن میتوانند جمعی را که به اصرار رهبر انقلاب، در حضور نظام استبداد سلطنتی مسئولیت اداره دولت را پذیرفته بود به زیر کشند. از قضا این ضعیفترین حلقه ظاهری، به لطف خدا به حلقه گسستناپذیری تبدیل شد و سهمگینترین فشارها را، با انواع بیماریها در سه دهه تحمل کرد.
صاحب این قلم که در سالهای ۱۳۶۹ تا ۷۱ مدتی افتخار همجواری در بندهای کناری امیرانتظام در اوین و چند باری نیز، در روزهای ملاقات، توفیق دیدار ایشان را داشته است، داستانهایی از شجاعت و مقاومت ایشان از زبان جوانانی که خود در زیر شکنجهها سخت آبدیده شده بودند میشنیدم و میدیدم که با شگفتی از این مرد که الگوی مقاومت زندانیان شده بود یاد میکردند. او به رغم همه تحقیرها و توهینها، صلابت و اعتماد به نفس خود را حفظ کرده بود و در روزگاری که جلاد اوین جولان میداد و جان جوانان را میگرفت و کسی جرأت نداشت به رویش نگاه کند، فقط امیرانتظام بود که چند بار جنایاتش را جلوی زندانیان به چالش گرفت و به کیفر آیندهاش هشدار داد.
برخی روزها برای ارشاد زندانیان بند عمومی واعظی از بیرون میآوردند و زندانیان نیز مجبور بودند در سالن حسینیه زندان جمع شوند، یکی از زندانیان جوان میگفت: در جلسه امروز همه شرکت کرده بودند به غیر از امیرانتظام که پاسدارها گزارش دادند در اطاق خود مانده است، میگفت روحانی مزبور چندبار در بلند گو اعلام کرد: آقای امیرانتطام از لانه خود بیا بیرون! و او بعد از مدتی بیاعتنائی، سرانجام با صدای بلند پاسخ داد: «من به مزخرفات شما باوری ندارم»!
امیرانتظام که آن روز ملامت شده چپ و راست بود، و خودی و غیرخودی علیه او به تناسب جوّ زمانه و نرخ روز مقاله مینوشتند، سربلند و استوار، برای خود و آزادگان آبرو خرید و نمادی از مقاومت شد.
همه میدانند، گرچه بعضی سر خود زیر برف میکنند، که امیرانتظام بهانهای بود برای به زیر کشیدن و بدنام کردن جریانی که به طور طبیعی و با انقلاب، دولت به آنها تحمیل شده بود، همان دولتی که هاشمی گفته بود نجیبانه کنار رفت و رئیس دولتش گفته بود پذیرش استعفا، عروسی دوم من است!
اما امیرانتظام فقط قربانی دولت موقت، نهضت آزادی و جبهه ملی نشد، او قربانی همه آزادگان وطن و طرفداران جدایی نهاد دین از نهاد دولت شد و از این منظر، همه کسانی که به حاکمیت ملی و استقرار آزادی و آبادی ایران باور دارند مدیون مصیبتهای طاقتفرسا و مجاهدتهای طولانی او هستند.
در یادمان سفر ابدی امیرانتظام، در برابر قامت استوار و مردانه او به خاطر دِینی که به گردن ملت ما دارد، باید کلاه از سر برداشت و ادای احترام کرد.
اگر هم این آرمان امیرانتظام در برقراری آزادی و امنیت و حاکمیت ملت به درازا کشد، مطمئنا مجاهدات و محرومیتهای او نزد ملت ایران و پروردگار عالم محفوظ و مشکور است. او از این ابتلا به توفیق الهی یوسفبار سربلند بیرون آمد و نام نیکی از خود به یادگار گذاشت و افتخاری برای آزادگان وطن شد.
به تعبیر امام علی(ع) در وصف بیداردلان: چند روز کوتاه دنیا را با صبر و مقاومت گذرانند، در عوض راحتی طولانی یافتند، عجب تجارت پُر سودی پروردگارشان نصیب ساخت. دنیا اسیرشان کرد، اما جان خود فدیه کردند تا آزاد باشند.
دیدگاه بگذارید
6 Comments on "زندانی وجدانی که جانش جاوید شد"
من تا آنجا نمی روم که بسیجی دانشجویی سابق رفته! اما او حتما از این انبان بر دوش مقدس اردبیلی مطلع تر است. چرا که او مدفوعاتش را بر ای رعایت تقدس سر امام زمان چهل روز در خیکی نگه میداشت و بریز بریز آنرا بر دوش می کشدید و از کربلاا بیرون میبرد تا مبدا به سر امام حسین که توسط رقبای سیاسیش بر – ریده شده بودتو هینی واردات نشود. اما جوهره کلام بسیجی درست است. شما مسلمانان به کدام کیفیتتان افتخار می کنید؟
من به قیافه ی این مسلمان که نگاه می کنم استفراغم میگیرد. این مسلمانان و چپهای کمونیستی که ساکن کشورهای کافرین و لیبرالیستی هستند واقعا بیشرفند. چرا که نه اولیها به مکه متعفنه و کربلای معنلا و نجف بیشرف رفته اند و نه دومی ها به کشور رفیق مائو و رفیق دیگر کیم جونگ وان نزد فیدل کاسترو در کوبا رفته اند. و این نهایت بیشرفی ست. و حالا بروید بخوانید دو تا سید بیشرف یکی سید ابراهیم نبوی ست و دیگری سید عطاء الله مهاجرانی هر کدامشان در صفحه اول گویا مطلب نوشته اند اگر توجه داشته باشید این دو مقاله به هماهنگی دو ملا بنویس و با اشاره تهران و در فاصله ی چند ساعت منتشر شده. این دو مقاله که باید مکمل و متمم یکدیگر نامید اصلا اشاره ای به سبعیت حکومت و قتل عام و جنایت جنگی ندارند. هر کدامشان حرفهایی در مایوس کردن مردم زده اند و حرکت مردم را به خارج نسبت داده اند. اینکار را هم عبدعلی بازرگان هم و سروش هم و زیدآبادی و رضا علیجانی و کدیور و افضا طلبان بی بی سی در مورد بی تقصیر نشان دادن اسلام و رحمانی بودن این دین شیطانی می کنند. مرگ بر اسلام و مرگ بر دروغ و نابود باد مسجد و محراب و امام و امامزاده و تکیه و حسینیه. سلام بر کفر و کافر و آزادی و …در ضمن من خبر موثق دارم که در دالانی کسی تشر زده که: پس اینها در اروپا و آمریکا چه می کنند دیر شده بابا!!! مقصودشان همین سید ها یی ست که از ترس و بی آبرویی سیدیشان را به دربان توالت فروخته اند تا تحریکی در آن خلوت ایجاد نشود. برای همین فورا مقاله هاشان را آفتابی کرده اند .بعد هم نوبت زیبا کلام بود تا ناصادق بودنش را برخ بکشد و با هوچی بازی هشدار بر اینکه احمدی نژاد می آید پس باید فکری کرد تا ما را بفریبد که بابا فکر براندازی نباشید فعلا افضا زلب را عشق است!. در ساعات آینده نوبت چند نفر دیگر می رسد و از جمله سید حسین موسویان تدارکچی کشتار میکونوس تا در ساعات آینده حرکت براندازنده مردم را به آمریکا و اسراییل نسبت دهد. و شما نویسندگان چپ مثل یلفانی و کشتگر و مسلمان مثل بنی صدر و همین عبدعلی و رضا علیجانی دیگر در پی مبرا دانستن اسلامید از این همه جنایت و کثافت و نجاست و خیانت و رزالت و قتالت و…برای همین کسی حرفتان را نه میخواند و نه میشنود. و شماها همانند کسانی هستید که در خلوتتان جلق می زنید و خودتان را ارضاء می کنید. اگر واقعیت پیدا و پنهان جهان را خواستید بدانید و هم خواستید از خنده روده بر شوید بروید سخنان سیدی دیگر یعنی سید ابوالحسن بنی صدر را گوش کنید. اگر نفهمیدید چه می گوید از او بخواهید به عربی و یا فرانسه برتان بگوید. آخر ایشون الانه هفتاد سال است که مقیم برج ایفل است و هشتاد و جند سال است که قرآن میخواند اما هنوز باید ابوالفضل بهرامپور برایش و برای هممان بگوید که اسلام واقعی چه می گوید. و اما یک پرسش آیا یک آدم مبتکر در میان شما خارج نشینان نیست که سخنان ابوالفضل بهرام پور را به دو سه زبان مثل انگلیسی و فرانسه و المانی و اسپانیایی ترجمه و زیر نویسی کند!!! این ابتکار که خیلی هوش لازم ندارد. آقایان و خانمهای مقیم کشورهای دموکراتیک. شاید می ترسید به اسلام عزیز لطمه وارد شود! این که از کیفیاتش است. این کار بکنید ادرسش اینجاست:
https://www.youtube.com/watch?v=-CLeYwGJuK8
. مرگ بر اسلام و تشیع
بسیج دانشجویی سابق
این بردعلی یا برده علی از آن خر منقدسهاست. او فکر می کند حتما باید در حر پدرش و پدربزگش باشد. او نمی داند که اگر مهدی بلازرگان زنده بود حالا بر این دین و این ایمان و پیامبرش می حلوید! او اتفاقا به این روزها فکر می کرد. آما حالا فرزند متحجرش که در آمریکا یا اروپا پناهنده شده حتمنا هنوز رو بسوی کعبه نماز می خواند. اما عده ای واقعا احمق یا بیشرف و مغرض یا دست کم کم نادان می گویند : آه به مذهب و عصیده مردم کاری نداشته بالش! چطور کاری نداشته باشم!؟ این دین تمامی تاریخ و تمدن و فرهنگ ما را نابود کرده! این حجاب این چادر کثیف معنی بسیاری دارد بروید ببینید آن مردک حرامزاده با استناد به آیات قرآن نجس چه واجباتی را رقم می زند! کشتن با شکستن دست و پا و زجرکش کردن! حالا بزودی خواهیم دید که این سایت چپ نما چه ارجیفی بنویسد در پالایش این دین ارازل و اوباش و این دین ضد زن و لواطکار. این دکتر شریعتی که کسی در صفحه ای که یادم پنیست ازش ناتم برده حتا در لفافه رابطه لواطی پیامبر و علی پانزده ساله و گذاشتن دست ظریف و لطیفش را دست دست زمخت پیامبر و نگاههای آنها بر یکدیگر بیبان می کند. بعد که ما به رابطه سعید طوسی سیزده ساله و پیامبر دوران علی خامنه ای میرسیم و حرامسرای لوازکار بیت الفساد رهبر مزخرف انقلاب به زرفای فساد سکسی و جمسیتی این دین غارتگر و فحشاء پرور و غارتگر و تخریبگر و آدمکش و آدمزجرکش پی می بریم. باید به این چپی ها و تحلیلگران گفت آقایان و گاهی هم خانمها نمی شود از هیتلر گفت ولی فاشیسم را مبرا دانشت. شما هی روی باد معده برای ارشای خودتان استمنائاتی می فرمایید بی آنکه به قول کسی دیگر نامی از اسلام ببرید. آخر این چه نحلیلی ست که شماها می کنید!! من برای شیرفهم کردنتان شما را می فرستم به بیانات شفاف و خرفهمکن این اسلامشناس بزرگ. شاید قدری به خهود بیایید. بفرمایید بروید بیانات و پیشنهاد کارشناس دینی برنامه سیما برای مجازات مرتکبین حوادث اخیر دکتر شیخ حاج ابوالفضل بهرامپور کارشناسی ارشد علوم قرآنی از دانشکده الهیات دانشگاه تهران در تلویزیون در خصوص نحوه ی برخورد با مخافان حکومت، طبق آیات قرآن را گوش کنید تا قدری شاید بخود آیید.و البته میدانم کهمیخ پولادین هم گوش سنگ سان شما فرو نخواهد رفت. آما شاید خوانندگان شما، البته اگر کسی مانده باشد بخواند و بداند که اسلام نیست مگر همین قتل و غارت و تخریب. و شگفتا که چپ همه ی عالم پیشروند و شما چپهای ایران ازدهان پیامبر اکرم و علی و آخوند و آیت الله و حجت الاسلام و مداح حلوا… می خورید.
https://www.youtube.com/watch?v=JvK5dZo3aqA&feature=emb_logo
حاج عبدالعلی واقعا اسم احمقانه ای داری حالا مثلا اگر اسمت عبدالله بود میگفتیم خب مسلمان است اما خرفتیش در همان حد دست کمم اسلامیش هست اما تو عبد علی باشی خیلی قدرت افضا می خواهد که با خودت بکنی! نه؟
حتا ببینید نام و نشان چقدر معنی دار است! عبد العلی بازگان! حالا گیرم که حماقتی بر تو این نام نهاده باشد چرا به قول آن ملعون که ایرانیت را نجاست میدانست و میگفت چرا رویش را خاک نمی ریزید تو هم روپیش خاک نمی ریزی!!! استاد شهیدت مطهری ناپاک را می گویم. بروید سخنان گههربار او را در مورد ایرانیت و نوروز و سیزده بدر ربشنوید