ارتباط و نحوه برخورد اپوزیسیون با قدرت های خارجی موضوع مهمی در عرصه سیاسی ایران است که به لحاظ تاریخی بروزهای متفاوتی داشته و در برخی از موارد نقش منفی در روند دموکراتیزاسیون در ایران و بهبود اوضاع کشور و ملت ایفا کرده است. پیش از آنکه وارد بحث شوم ضرورت دارد تا ابتدا پیرامون خود مفهوم و جایگاه اپوزیسیون بحث مختصری انجام شود.
اپوزیسیون فی نفسه واجد ارزش نیست و نمی توان تنها بر اساس اپوزیسیون بودن نظام سیاسی استبدادی واجد ارزش و فضیلت شد. کیفیت اپوزیسیون و به عبارت دقیق تر رفتار و کنش اپوزیسیونلی موضوعیت دارد تا بتوان به داوری نشست. یکی از ماندگارترین آسیب های حکومت های اقتدارگرا، تولید اپوزیسیون مشابه خود و یا میدان یافتن کسانی است که تنها بر اساس اعتراض وجهه اجتماعی پیدا می کنند اما فاقد حداقل توانایی ها و کمترین فضیلت ها هستند؛ در نتیجه چهره سازی کاذبی انجام می شود و جامعه هزینه سنگینی بابت آن پرداخت می کند.
تنوع و گستردگی در صفوف اپوزیسیون ایران بالا است و نمی توان جریان واحد و یک شکلی را از آن ترسیم کرد. تفاوت ها در بین مدعیان اپوزیسیونی کمتر از شکاف آنها با جمهوری اسلامی نیست. اپوزیسیون در چارچوب معیارهای متفاوت قابل دسته بندی است. ملاک هایی چون دیدگاه ها، تعارض با ساختار یا نگاه معطوف به تغییر رفتار، پایبندی به موازین ملی و اتیک، توان سازماندهی، مقبولیت اجتماعی، سوابق گروه ها و فعالان اپوزیسیون را در گروه های متفاوتی قرار می دهد. اما در تحلیل آخر اپوزیسیونی قابل اعتنا و در خور برخورد مثبت است که فعالیت هایش فقط جنبه سلبی در رد و تضاد با جمهوری اسلامی را نداشته بلکه کارنامه قابل قبولی از لحاظ موارد ایجابی چون دمکراسی خواهی، تعلق به خیر عمومی، پایبندی به استقلال و منافع ملی ، مهارت ، سطح معرفتی و آگاهی مناسب و تعهد عملی به رعایت موازین حقوق بشری داشته باشد. علاوه بر آنها توان سازماندهی و ایجاد حرکت اجتماعی برای تغییرات مثبت سیاسی را تا حدی داشته و از سرمایه اجتماعی حداقلی برخوردار باشد. از این لحاظ شناخته شدگی و خوش نامی حائز اهمیت است.
چنین اپوزیسیونی که مبارزه به هر قیمت را رد کرده و تغییر جمهوری اسلامی را شرط لازم و نه کافی پراتیک سیاسی خودش ارزیابی می کند، در مواجهه با قدرت های جهانی الزامات استقلال و پرنسیب های فعالیت بهداشتی سیاسی را رعایت می کند. عدم وابستگی چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ سیاسی ضرورتی خلل ناپذیر در فعالیت درست و موجه اپوزیسیون است. دریافت کمک مالی از کشورهای خارجی همانطور که در کشورهای توسعه یافته و دمکراتیک دنیا استفاده از منابع مالی خارجی جرم محسوب می شود، برای اپوزیسیون ایران تابو محسوب می شود. همچنین برقراری ارتباطات نزدیک که باعث شود نوعی وابستگی به وجود بیاید، مردود است.
اما آنچه مسئله را پیچیده می سازد نوع ارتباط است. در قرن بیست و یکم نمی توان انتظار داشت که مشابه اعصار سپری شده نیروهای سیاسی مخالف هیچگونه ارتباطی با قدرت های جهانی نداشته باشند. موقعیت خاص ایران و در جهان در هم تنیده کنونی باعث می شود که سیاست های دول بزرگ دنیا و منطقه بر عرصه عمومی ایران تاثیرگذار باشد. پارادایم و راهبردهای غلط و ضدملی جمهوری اسلامی و بخصوص تعقیب سیاست شبه استعماری در منطقه و سرلوحه قراردادن آمریکا ستیزی و نابودی اسرائیل در رئوس و پایه های سیاست خارجی و نزدیکی بیش از حد و غیرقابل دفاع به روسیه و چین باعث شده اند تا کشور آسیب پذیر شود. در این چارچوب نفس ارتباط با قدرت های جهانی و تلاش برای ممانعت از تقابل مخرب بین آنها و ایران که دود آن به چشم ملت و کشور می رود، قابل دفاع است.
مسئله نفس ارتباط نیست، بلکه چگونگی ارتباط و قیود آن است که موضوع را دارای پیچیدگی می کند. بخصوص که مرزها در این خصوص شکننده و تا حدی ناروشن هستند. دشوار بتوان ملاک های عینی و تفسیرناپذیری را تعریف کرد. همچنین فضای خاص حاکم بر عرصه سیاسی ایران ، بی اعتمادی ها و درگیری های پایان ناپذیر در جمع اپوزیسیون عرصه را برای تخریب و اتهام زنی مساعد ساخته و در نتیجه هزینه ارتباط با قدرت های جهانی بالا است.
اما این دشواری ها مانع از این نمی شود که معیارهایی را طرح و حول آنها کارهای توجیهی و اقناعی انجام داد. البته تدوین معیارها نیازمند گفتگو وبه قول هابرماس فضاهای بین الاذهانی است. نمی توان به صورت یک طرفه و دستوری آنها را تبیین نمود، بلکه این مهم نیازمند توافق و تفاهم بعد از یک بحث گسترده در عرصه عمومی است.
مهمترین معیار حفظ استقلال در معنای محصل و واقعی آن است. منظور از استقلال برخورد ارتدوکس و قدیمی در چارچوب دوران جنگ سرد و یا عصر استعماری نیست، بلکه بر تحولات مفهومی آن استوار است. استقلال در پارادایم نوینش از حالت ضدیت با خارجی به شکل مطلق خارج شده و به جای توجه به دولت ها، خواست ملت ها را در اولویت قرار داده است. امروز استقلال نمی تواند مجوزی برای محصور کردن یک کشور حول مرزهایش و نقض حقوق بدیهی و شناخته شده ی شهروندانش باشد. استقلال تعبیری دینامیک و چند وجهی پیدا کرده که تمرکز و نقطه ی کانونی آن مردم است و در این چارچوب تعامل و همکاری با عامل خارجی مجاز شناخته می شود، ولی حق تصمیم گیری صرفا از آن نیروهای داخلی است. همچنین استقلال بعدی بین المللی نیز پیدا کرده است که با نوعی درهم تنیدگی جهانی همراه شده است.
دیگر معیار مهم توجه به اصولی چون نفی سلطه گری و یکجانبه گرایی در تنظیم مناسبات جهانی و منطقه ای است. داشتن نگاه انتقادی نسبت به این رویکرد ها و تاکید بر لزوم چند جانبه گرایی و مشارکت عادلانه تمام ملل در تنظیم امور دنیا سنجه های مهمی در تنظیم روابط درست اپوزیسیون معتبر با قدرت های جهانی است. همچنین داشتن نگاه منسجم و جامع و پرهیز از استاندارد های دوگانه در نگاه یادشده بایستگی دارد. ازاین زاویه نمی توان مسائل ایران را مستقل از جهان و مسائل مربوط به صلح پایدار و ثبات بین المللی و فرصت های برابر برای همگان نگریست.
اما شوربختانه در خصوص نوع رابطه اپوزیسیون با قدرت های خارجی سوابق منفی در تاریخ ایران وجود دارد که برخوردهای ایدئولوژیک و غرض ورزی ها نیز بدان پیچیدگی بخشیده است. در تاریخ ایران بعد از جنگ های چند ساله با روسیه تزاری که منجر به امضای دو پیمان تحقیرآمیز گلستان و ترکمانچای شد، عملا ایران برای قریب به دو قرن تحت نفوذ قدرت های بزرگ جهانی قرار گرفت. در این فضا برخی از سیاستمداران و گروه ها برای دستیابی به قدرت به طرف متصل شدن به یکی از دو قدرت جهانی شدند. روسوفیل و انگلوفیل ها در دوران سلطنت سلسله قاجار بعد از فتحعلی شاه کم نبودند اما دسته دیگری از سیاستمداران نیز بودند که از سر واقع بینی سلطه و نفوذ قدرت های جهانی را در حدی می دیدند که تعامل را چاره ناپذیر می ساخت. اما در تاریخ بحران زده و سیاست زده رسمی ایران مرز بین این نیروهای واقعگرا و جریان های وابسته خلط شده است و ازاینرو روایت های مشهور در جامعه با کاستی ها ونقائص جدی روبرو است. پرداختن بیشتر به این مساله خارج از حوصله این یادداشت است. تنها به این حد کفایت می شود که تبیین رابطه درست و بهداشتی اپوزیسیون با جامعه جهانی در شرایط کنونی نیازمند خروج از زیر بار آوار کژروایت های تاریخی است.
شکلگیری گفتمان های جهانی که بشارتگر نظمی فراکشوری و بین المللی بودند مانند کمونیسم و اسلام گرایی که در ذات خود الگوی دولت- ملت را رد می کردند، سویه دیگری از روابط با دولت های خارجی را در اپوزیسیون ایران جاری ساخت که پیامدهای منفی آن هنوز گریبان کشور را گرفته است. ادعاهای فراملی و جهان شمولی فقط در حرف بودند و در عمل کشوری که کانون و صادرکننده ایدئولوژی مربوطه بود، در جایگاه فرادست قرار می گرفت و یا دستکم بده و بستانی که صورت می گرفت انتظاراتی را برای آینده رقم می زد. نوع برخورد حزب توده با سیاست های جمهوری سوسیالیستی شوروی در ایران که به درستی امپراطوری شوروی نامیده می شد، در این خصوص روشنگر است. البته باید توجه داشت که اکثریت رهبران و اعضاء حزب توده مناسبات شان با حزب کمونیست شوروی را در چارچوب وابستگی به یک قدرت خارجی دنبال نمی کردند، بلکه آن را لازمه پیوند طبیعی با برادر بزرگ تر مکتبی و خلقی ارزیابی می کردند. مداخله فاجعه بار جمهوری اسلامی در جنگ داخلی سوریه نیز در ژرف کاوی ریشه ای نمایانگر بازپرداخت دینی است که انقلابیون حاکم در خصوص حمایت های خاندان اسد در سوریه به اسلام گرایان ایدئولوژیک در پیش از انقلاب و در زمان جنگ با عراق بر گردن خود احساس می کردند.
دیگر نمونه بسیار منفی ارتباط با کشور خارجی ، عملکرد سازمان مجاهدین خلق در همکاری با صدام حسین و ارتش اشغالگر عراق در زمان جنگ با ایران است. اقدامات مشابهی نیز از سوی بخشی از گروه های اپوزیسیون ایرانی در آن زمان البته در سطحی پایین تر انجام شد که از دولت عراق و یا عربستان سعودی منابع مالی و تسلیحات دریافت کرده بودند.
این تجارب منفی هشداری است که این بدالگوها نباید در شرایط کنونی تکرار شده و جمعی از اپوزیسیون ایرانی ناامید از اتکا به توان مردم ایران گمان برند که برای تغییر جمهوری اسلامی و بسامان کردن اوضاع چاره ای جز مداخله ناموجه قدرت های خارجی و وابسته شدن به آنها نیست. همچنین سرمایه گذاری بر تشدید شکاف و تنش بین ایران و غرب نیز در این دسته می گنجد که در نهایت روشن شدن شعله های جنگ و در دستور کار قرار گرفتن براندازی به عنوان سیاست و خط مشی دولت آمریکا را واجد اهمیت بر می شمارد. نزدیک شدن به دولت های عربستان سعودی و اسرائیل و نادیده گرفتن نقش های منفی آنها در مشکلات خاورمیانه دیگر نمود تنظیم مناسبات غلط با قدرت های خارجی است.
البته همانگونه که پیشتر توضیح داده شد ارتباط در چارچوبی مشخص و شفاف و با مواضع قابل دفاع مشکل و ایرادی ایجاد نمی کند. یکی از راهکارهای مناسب و موثر برای جلوگیری از رسیدن تقابل غرب با جمهوری اسلامی به نقطه جوش و یا تداوم فشارهای کنونی که زندگی مردم و زیرساخت های کشور را نیز دستخوش تاثیرات منفی و مخرب قرار داده است، نمایش تفاوت نگاه بخش غالب مردم و نیروهای سیاسی ایران با حکومت است. به هر میزان که این تفاوت ها مشخص تر شده و در قالبی موثر برای افکار عمومی بین المللی و سیاستمداران و دولتمردان خارجی تشریح شود، امکان برخوردهایی که دامنه تخریب بزرگ تری دارد مانند برخوردهای نظامی و یا جنگ به طور نسبی کمتر می شود. علاوه بر این مساله تشویق به حمایت از خواسته های مردم ایران و تشدید فشار بر جمهوری اسلامی برای اجرای تعهدات حقوق بشری طبق قوانین بین المللی ضرورت دارد.
اما این رابطه از مرز های روشنگری و گفتگوی متقابل با سویه های انتقادی نباید خارج شده و به تاثیرپذیری و یا همکاری های وابستگی آفرین تحول یابد. البته در شرایطی که گذار به دمکراسی متحقق شده و اپوزیسیون در آستانه قبضه دولت انتقالی است، آنگاه مذاکره با قدرت های جهانی و تلاش برای جلب حمایت آنها از خواست ملت برای برقراری ساختار قدرت جدید در چارچوبی مشخص و شفاف موجه است. منتها شرایط کنونی ایران فاصله زیادی با این حالت دارد.
همچنین باید توجه داشت مشارکت و حضور گروه های خارجی و یا دولت های خارجی در خصوص جریان سازی سیاسی ،ایجاد آلترناتیو و یا نقش آفرینی در شکل گیری رهبری جنبش های اعتراضی اعم از ارشد و میانی در ایران با استقلال تعارض دارد چون پای کسانی را وارد ماجرا می کند که عضو جامعه ایران نیستند و در نهایت منافع کشور خود شان را در اولویت می بینند و هیچ تضمینی وجود ندارد که همیشه بین کشور مفروض و ایران اشتراک منافع وجود داشته باشد.
در موازنه قوای کنونی دنیا چهار قدرت مهم؛ آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و چین هستند. در این میان دولت آمریکا بخصوص بعد از ریاست جمهوری ترامپ حساسیت بیشتری پیدا کرده است. حساسیت ها نسبت به اتحادیه اروپا به نحو محسوسی کمتر مشاهده می شود. با سیاست های تهاجمی ترامپ نسبت به ایران که حالت هوشمند نداشته و مردم و کشور ایران را نیز دستخوش مجازات های جمعی قرار داده و با پیمان شکنی از برجام بیرون آمده است و اساسا بر اساس سیاست یکجانبه گرایی و هژمونی طلبانه ترامپ که به دنبال اول قرار دادن آمریکا در فضای غیرمشارکتی است، امکان همکاری وجود ندارد و نزدیک شدن به این دولت و همراهی با سیاست های آن کشور را در مسیر غلط و پر خطری قرار می دهد. اتخاذ رویکرد انتقادی و حساسیت زائی نسبت به پیامدهای منفی سیاست فشار حداکثری، ضمن دوری جستن از رویکرد ضد آمریکائی؛ برخورد مناسب را بازتاب می دهد. در عین حال کاربست موفق این نگاه نیازمند مخالفت با سیاست خارجی جمهوری اسلامی و راهبرد بازسازی اقتدار روسیه تزاری پوتین است، تا برخوردی متوازن و اصولی شکل بگیرد.
در فضای کنونی دنیا چندان ظرفیت بالایی برای ارتباط اپوزیسیون ایرانی با قدرت های جهانی وجود ندارد. عامل اصلی این اتفاق نبود اپوزیسیون توانمند ومقتدر است. هنوز نیروهای اپوزیسیون به همگرایی بالایی نرسیده و جایگاه موثر موج آفرینی سیاسی در ایران پیدا نکرده اند. آنها عمدتا دنباله رو و یا منتظر اتفاقات سیاسی و اجتماعی در داخل کشور هستند. البته اپوزیسیون وابسته به تحرکات اجتماعی معترضان هست، اما باید در عین حال طرح و نقشه راه مشخصی برای عرضه کردن به جامعه داشته باشد. علت دیگر شکل گیری مناسبات غلط در جامعه جهانی پیرامون ایران است که از یک طرف فشار بیش از حدی از سوی دولت آمریکا در جریان است. اروپا نیز نقش منفعلی دارد. روسیه و چین نیز بیش از حد رابطه نزدیک با جمهوری اسلامی برقرار کرده وتا حدی سپردفاعی آن شده اند. در چنین فضای شدید دو قطبی چندان مجالی برای فعالیت اپوزیسیون مسئول در عرصه جهانی مشاهده نمی شود. اما همین مجال کم نیز با فعالیت روشنگرانه پیرامون خطرات گسترش سطح تنش ها می تواند کارساز باشد. اما اعتبار اپوزیسیون در مقطع فعلی به فاصله گرفتن و روشن کردن مرزهایش با سیاست های دولت های خارجی بویژه آمریکا، چین و روسیه در دنیا و عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل در منطقه خاورمیانه و کیفیت مواضعش در دفاع از مطالبات مردم و منافع ملی کشور نیاز دارد.