آستانه نوزدهم (تازه‌های ادبیات فارسی)

f555555fدر این شماره به معرفی پنج تالیف و دو ترجمه در بازار ادبیات ایران می‌پردازیم:

۱- روی خط چشم – پیمان هوشمندزاده

“سنگینی مثل دق می‌ماند، مثل بختک. همه‌ی وجودت را می‌گیرد. هست ولی هیچ نشانه‌ای از خود نمی‌گذارد. نمی‌توانی بگویی چیست. نمی‌توانی بگویی چه بلایی سرت آورده. حتا نمی‌توانی باورش کنی، ولی هست. سنگینی همه‌جا هست، همان‌طور که در ما، همان‌طور که در اجسام.”

پیمان هوشمندزاده، متولد ۱۳۴۸ در تهران، نویسنده و عکاس ایرانی است. او چند کتاب خوب نوشته‌است و در زمینه‌ی عکاسی برنده‌ی جایزه‌های گوناگون شده و نمایشگاه‌های گروهی و انفرادی بسیاری در تهران، بلژیک، دانمارک، یونان، لبنان، برلین، استرالیا، گرجستان، کویت، نیویورک و پاریس برگزار کرده‌است. از مشخصه‌ی عکس‌های هوشمندزاده سوژه‌های ناب و مکان‌های کمتردیده شده است. درست به مانند سوژه‌هایی که از دل‌ آنها داستانی بیرون آورده که کمتر نویسنده‌ای به سراغش رفته است. در نمایشگاه آخرش تحت عنوان «خشک» به سراغ حمام‌های عمومی رفته بود. عکس‌های «خشک» بین‌ سال‌های ۹۰ تا ۹۶ در شهرهای محلات، یزد، مشهد، کرمان، قم، اصفهان و تبریز عکس‌برداری شده بودند. در عکس‌های این نمایشگاه، آداب و رسوم خاصِ جاری در حمام‌های عمومی مثل «مشت‌ومال»، «کیسه‌کشی»، «تراش صورت» و «لمیدن و استراحت» ثبت شده است.

آنچه که کتابهای هوشمندزاده را متفاوت می‌کند نگاه عکاس‌وار بودنش است. درست مانند عکس‌هایش در انتخاب سوژه، نام هر داستان و فضا، دقتی خاص به خرج می‌دهد. مثلا در نمایشگاه عکاسی «خشک» در انتخاب هر سوژه و قاب دقتی به خرج داده شده که انگار همه یک حال مشترک دارند. جهان‌ هر آدم‌ چه در عکس‌ها چه داستان‌ها به اندازه‌ی حمامی که درش هست، کوچک شده است. پیشنهاد می‌کنم قبل از خواندن آثار خواندنی او با جستجویی در فضای مجازی او را با عکس‌هایش بشناسید.

پیمان هوشمندزاده در مقام داستان‌نویس تجربه‌هایی خاص و جدی ‌داشته است. او بعد از مجموعه ‌داستان “ها‌ کردن” در دهه‌‌ی هشتاد، چند کتاب دیگر نیز منتشر کرد که هر کدام به نوعی امتداد مسیری بودند که او در “ها‌ کردن” پی‌ریزی کرده بود. جدیدترین مجموعه ‌داستان او “روی خطِ چشم”، شامل ده داستان کوتاه است که از منظر ساختاری به‏هم وابستگی دارند اما مستقل از هم خوانده می‌شوند. در داستان‌های این کتاب جهان مرموز طنزآلود هوشمندزاده در رابطه با انسان و اشیا و مهم‌تر از همه در ایجاز زبانی‌اش آشکار می‏شو‌د.

در قسمتی از داستان “م” می‌خوانیم:”نه، نمی‌فهمد. خط و خال‌ها را نمی‌فهمد. نشانه‌ها را نمی‌فهمد. دلیل این جابه‌جایی مدام، از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر رفتن و این حرکت بیهوده را که سال‌هاست تمامی ندارد، نمی‌فهمد. تا کی از تاریکی به روشنی و از روشنی به تاریکی.”

در هر داستان امری به‏ ظاهر پیش‏پاافتاده کل متن را به تسخیر خود درمی‌آورد و موجب حرکت انسانش می‌شود به سوی نوعی مینیمالیسم در زندگی، مینیمالیسمی که در اعماقش جریان ممتد زیستن با بحران دست‏وپنجه نرم می‌کند و طنین آرام و درعین‏حال مؤثرش به آهستگی به گوش مخاطبِ هوشمندزاده می‌رسد. هر کدام این ده داستان درون‌مایه‏ای بکر دارد، درون‌مایه‌‏ای که در‌ش خونسردی راوی موج می‌زند و نیشخندش به جهان و ماجراهایش.

قسمتی از داستان”پ”: “پلاستیک‌ها می‌چرخند. جابه‌جا می‌شوند. از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر می‌روند. حرکت می‌کنند. نزدیک می‌‌شوند. دور می‌شوند. پیغامی می‌آورند، پیغامی می‌برند. پلاستیک‌ها سرنوشت عجیبی دارند. هر کدام‌شان یک اتفاق‌اند. اتفاقی که در سکوت پیش می‌رود و به ظاهر بی آزارست. پیش می‌روند و نم‌نم به جلو می‌خزند. در لایه‌ای از سکوت که آشکارا محافظ‌شان است تا کسی به آن‌ها شک نکند. شک نکند که چه‌طور می‌خزند به خانه‌های ما.”

نام گذاری هر داستان شیوه‌ی جدیدی است. داستان “ر”، داستان “س” و داستان “ش” … که در حین خواندن داستان پی به علت این نام گذاری می بریم.

مثلا در داستان “ر” می‌خوانیم:”مادرم سنگینی زبان داشت. هیچ وقت «ر» را نمی‌گفت. به گمانم می‌توانست بگوید ولی نمی‌گفت. به خودش زحمت نمی‌داد یا آن‌قدر آرام می‌گفت که شنیده نمی‌شد و گاهی آن را چیزی شبیه «ی» تلفظ می‌کرد. اسمش سنگینی زبان بود. شاید برای بقیه مشکل بود، ولی برای ما آن‌قدر عادی شده بود که همه «ر»ها را می‌شنیدیم.

جودشان را حس می‌کردیم و همه را درست می‌چیدیم همان جایی که باید. بقیه گیج می‌شدند. کلمه‌ها را گم می‌کردند و گاهی دنبال معنای دیگری می‌گشتند. سفره را پهن کرده بود، بساط صبحانه را چیده بود و خودش پای ستون وسط خانه سرو ته مرا نگاه می‌کرد. داشتم باز توی همان لیوان لب پر شده چای می‌ریختم.

آنچه که کتابهای هوشمندزاده را متفاوت می‌کند نگاه عکاس‌وار بودنش است. درست مانند عکس‌هایش در انتخاب سوژه، نام هر داستان و فضا، دقتی خاص به خرج می‌دهد. مثلا در نمایشگاه عکاسی «خشک» در انتخاب هر سوژه و قاب دقتی به خرج داده شده که انگار همه یک حال مشترک دارند. جهان‌ هر آدم‌ چه در عکس‌ها چه داستان‌ها به اندازه‌ی حمامی که درش هست، کوچک شده است. پیشنهاد می‌کنم قبل از خواندن آثار خواندنی او با جستجویی در فضای مجازی او را با عکس‌هایش بشناسید.

گفت اگر جاذبه نبود پی نمی‌شدیم.
گفتم: جاذبه زمین؟
گفت: نه کلن می‌گم.
گفتم: پیری یعنی زمان.
گفت: گفتم که کلن می‌گم.
گفتم: یعنی منکر زمان میشی؟
نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت: قوز نکن بچه.

دست‌های مادرم هیچ‌وقت پیر نشدند. یعنی از یک زمانی به بعد در وضعیت ثابتی ما‌ندند. همیشه در حالت میانسالی بودند. از یک سنی شروع کرد به یوگا. فقط روزی بیست دقیقه سروته می‌ایستاد. تقریبن همیشه صبحانه خوردن من همزمان می‌شد با سرو ته بودن مادرم.”

۲- مرداد دیوانه – محمدحسن شهسواری

“زخم هیچ شمشیری به برندگی خاطره نیست.”

چند وقتی است که بحثی در محافل ادبی مبنی بر ژانر نویسی به سبک ایرانی شروع شده است. عده‌ای ادعا می‌کنند ژانرنویسی عالی‌ترین و تکنیکی‌ترین شکل داستان‌گویی است و عده‌ای بر خلاف این نظر پاورقی بیش نمی‌دانند. هر چند در ایران نویسندگانی از دیرباز در ژانر رمانس(عاشقانه) می‌نوشتند و بازار و مخاطبان مخصوص به خود را هم داشتند اما رمان نویسان فارسی، چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی در ژانرهایی مانند جنایی، تریلر(مهیج)، وحشت، علمی، تخیلی و فانتزی چندان فعال نبوده‌اند و آثار در خوری در این ژانرها منتشر نشده است. در این راستا نشر هیلا به دبیری محمد حسن شهسواری( نویسنده، منتقد و روزنامه نگار با تجربه‌ای که سابقه سال‌ها فعالیت در حوزه نویسندگی و تدریس داستان‌نویسی دارد) با هدف احیای ژانرهای فراموش شده متناسب با فرهنگ ایرانی و احترام به احساس، شعور و سلیقه‌ی نسل جدید مخاطبان در شهریورماه امسال چهار اثر را منتشر کرد که یکی از این چهار رمان “مرداد دیوانه” است که نویسنده سعی کرده است تمام قواعد و ظرایف ژانر تریلر جنایی را با توجه به واقعیات و فرهنگ ایران مصور کند تا نتیجه رمانی جذاب و پرکشش برای علاقه مندان به این ژانر شود.

“مرداد دیوانه” اینگونه آغاز می‌شود:”حافظه زشت‌ترین خصوصیت انسان است. چیزها باید از یاد آدم برود و گرنه جهنم را در همین دنیا به خودمان هدیه داده‌ایم. اما برای کسی که زندگی‌اش را بر پایه‌ی کینه و انتقام می‌گذرد، هیچ‌چیز به شیرینی حافظه نیست. به خصوص برای کسی چون من.”(صفحه‌ی ۹)

نشر هیلا به دبیری محمد حسن شهسواری( نویسنده، منتقد و روزنامه نگار با تجربه‌ای که سابقه سال‌ها فعالیت در حوزه نویسندگی و تدریس داستان‌نویسی دارد) با هدف احیای ژانرهای فراموش شده متناسب با فرهنگ ایرانی و احترام به احساس، شعور و سلیقه‌ی نسل جدید مخاطبان در شهریورماه امسال چهار اثر را منتشر کرد که یکی از این چهار رمان “مرداد دیوانه” است که نویسنده سعی کرده است تمام قواعد و ظرایف ژانر تریلر جنایی را با توجه به واقعیات و فرهنگ ایران مصور کند تا نتیجه رمانی جذاب و پرکشش برای علاقه مندان به این ژانر شود.

رمان “مرداد دیوانه ” با شروع خوبش تا حدی تکلیف خواننده را روشن می کند؛ کینه و انتقام که با توجه به ژانر آن غیر از این هم انتظار نمی رود. مردی به نام شهراد به دنبال قاتل همسر و فرزند و دوستش می‌گردد و خواهر و برادری به نام ساغر و سهراب که در راستای پیدا کردن قاتل به مرد کمک می‌کنند و البته خودشان قاتل اند. داستان از زبان دو راوی شهراد و ساغر روایت می‌شود. زمان داستان دور نیست همین سالها در ویلاهای ولنجک تهران. رمان پر است از خرده روایتهایی جذاب از گذشته‌ی دو راوی که خواننده را مجذوب می‌کند یک نفس ۳۰۳ صفحه را بخواند. راست می‌گوید محمد حسن شهسواری ژانرنویسی سخت است زیرا ژانرنویس اگر در تسخیر عقل و احساس خواننده ناتوان باشد، در لحظه از هستی ساقط می‌شد. از این روست که باید به شگردهای داستان‌گویی مسلط باشد.

رمان «مرداد دیوانه» شهسواری یک تریلر جنایی است و او در این رمان سعی کرده تمام قواعد ژانر تریلر را با توجه به واقعیات و فرهنگ امروز ایران به تصویر بکشد تا نتیجه‌اش یک رمان پرکشش شود. در یک رمان تریلر، بیشتر جنبه‌ی پلات اثر مد نظر است. در پلات چنین رمان هایی، باید برای ایجاد بیشترین کشش تا جایی که منطق داستان اجازه می دهد، از طریق پیچ های ناگهانی داستان، تنش، افزودن به ریتم حوادث، رازگشایی گذشته شخصیت‌ها، دیالوگ‌های زهردار و تند و جذاب، داستان را پیش برد. این کاری است که شهسواری سعی کرده در این رمان انجام دهد.

در قسمتی از رمان میخوانیم:”اگر آدم با خودش صداقت داشته باشد، می‌فهمد هیچ وقت هیچ آسیبی بی دخالت خودمان اتفاق نمی‌افتد. از بین همه‌ی دروغ‌هایی که بشر برای ادامه‌ی زندگی‌اش ساخته، دست سرنوشت آرامش‌بخش‌ترین و بزدلانه‌ترین است.”(صفحه‌ی ۲۳۶)

۳-تپه‌‌ی خرگوش – علی اکبر حیدری

تپه‌‌ی خرگوش نوشته‌ی علی اکبر حیدری در نشر روزنه  از جمله رمان‌های مربوط به تاریخ سیاسی معاصر است. رمان مربوط به یک خانواده است که اتفاقات روز و جریانات سیاسی از سال ۵۷ تا ۸۸ به دلیل درگیر بودن اعضای خانواده با آنها، تاثیری مستقیم بر زندگی و سرنوشت آنها گذاشته‌ است. رمان در سه فصل که با نام کتاب اول، دوم و سوم نام‌گذاری شده توسط سه نفر از اعضای خانواده روایت می‌شود. کتاب اول به یکی دو روزی پیش از انقلاب برمی‌گردد. کتاب دوم  در زمان جنگ ایران و عراق و کتاب سوم در ایام انتخابات می‌گذرد.

“با دقت به مرد نگاه می‌کنم؛ به سبیل‌های بزرگ و راست ایستادنش. وقتی اعدامش کردند یادم نیست اما حرفش بعدها همه‌جا بود. صدای بمی دارد «در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه می‌کنند. چنان‌که گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه‌ی صادق آن هستم». صداش توی سرم می‌پیچید. کاش ارغوان هم بود و دادگاه را می‌دید. آقاجان دست به سینه نشسته و خیره شده به تلویزیون.”

تپه‌‌ی خرگوش نوشته‌ی علی اکبر حیدری در نشر روزنه از جمله رمان‌های مربوط به تاریخ سیاسی معاصر است. رمان مربوط به یک خانواده است که اتفاقات روز و جریانات سیاسی از سال ۵۷ تا ۸۸ به دلیل درگیر بودن اعضای خانواده با آنها، تاثیری مستقیم بر زندگی و سرنوشت آنها گذاشته‌ است. رمان در سه فصل که با نام کتاب اول، دوم و سوم نام‌گذاری شده توسط سه نفر از اعضای خانواده روایت می‌شود. کتاب اول به یکی دو روزی پیش از انقلاب برمی‌گردد. کتاب دوم در زمان جنگ ایران و عراق و کتاب سوم در ایام انتخابات می‌گذرد.

کاری که علی‌اکبر حیدری با این دوره‌های تاریخی (مخصوصا مسایل مربوط به گروه‌های مبارز قبل از انقلاب که بسیار کم مورد بحث در رمان‌ها قرار گرفته است) در تپه‌ی خرگوش به انجام رسانده است بسیار خواندنی و نفس‌گیر است. داستانی که ایدئولوژی در آن نقش پُررنگی دارد. او با نگاه بی‌طرفانه و بدون قضاوت به شخصیت‌هایی می‌پردازد که با انتخاب‌های سخت و گاه اشتباه‌، به خود و خانواده ضربه زده‌اند. تپه‌ی خرگوش رمان آسان‌خوانی نیست. رفت و برگشت‌های زیادی دارد که توجه کامل مخاطب حرفه‌ای و کتاب خوان را می‌طلبد. مخاطبی که باید پازل‌های نامنظم داستانی را کنار هم بچیند تا فهم درستی از قصه پیدا کند.

علی اکبرحیدری که پیش از این مجموعه‌ی خوب داستان بوی قیرداغ را چاپ کرده ‌بود و قبل‌تر دو مجموعه داستانش از ارشاد مجوز نگرفته‌ بود این بار دغدغه‌هایش را (هرچند ردش را در قیرداغ هم دیده ‌می‌شد) به شکل رمانی عالی که سه سال انتظار مجوز از ارشاد کشیده ‌بود به بازار داده است. رمانی که توانست ماه پیش جایزه‌ی اول جلال آل احمد را در بخش رمان از آن خود کند.

در قسمتی از رمان می‌خوانیم:”چون حافظه‌ی تاریخی نداریم تاریخ تکرار می‌شود و باید همه چیز را از صفر شروع کنیم.” و نویسنده به خوبی توانسته این تکرار را نشان دهد. تپه‌ی خرگوش تنها یک واقعه‌ی مشخص تاریخی را بازسازی نمی‌کند بلکه وقایع مهم چهل سال اخیر را بک‌گراند خود دارد.

آنچه در این رمان قابل تقدیر است فضاسازی آن است که نویسنده به خوبی از پس آن برآمده به نحوی که در حین خواندن انگار سال ۵۷ است و تنت بوی خون می‌دهد، یا سال ۶۳ است و شیشه‌‌ی دلت لرزیده یا چند سال پیش است و دست‌بند سبزت را بسته‌ای و در کوچه و خیابان سرگردان حقت هستی. نویسنده در مصاحبه‌ای در این مورد می‌گوید: “ساخت فضا چون از پایه‌های باورپذیری این نوع رمان است، دقت و توجه ویژه می‌خواست. در کتاب سوم و دوم که خودم آن پوسترها و هیجان‌های شب‌های قبل از انتخابات را و ترس‌های بمباران و آژیر و روزهای تشییع شهدا و کلا فضاهای خاکستری را دیده‌ بودم کار راحت بود. اما از فضای کتاب اول که در بحبوحه‌ی انقلاب و قبل از آن می‌گذرد تصور دقیقی نداشتم و هر چه بود فیلم‌های مستندی بود که در طول این سال‌ها دیده بودم. پس چاره تحقیق بیشتر بود، شنیدن خاطرات از کسانی که روزهای پر از التهاب و هیجان قبل از بهمن ماه ۵۷ را تجربه کرده‌ بودند و جمع‌آوری و دیدن فیلم‌های مستند و عکس‌هایی که از آن دوران مانده بود و مهم‌تر از همه شاید خواندن دوره‌ی روزنامه‌ی کیهان که در هفت جلد از ۲۶ دی‌ماه ۱۳۵۷ تا ۳۰ آبان ۱۳۵۹ را دربرمی‌گیرد. این تحقیقات یک دید کلی از فضا و جزئیات در اختیارم گذاشت تا با توجه به روند داستان و به جای خود از آن‌ها استفاده کنم.”

در قسمتی از کتاب سوم می‌خوانیم: “نگاه‌کردم به پسری که یک دسته‌ی بزرگ بادکنک سبز دستش بود و به کسانی که دوره‌اش کرده‌ بودند بادکنک می‌داد…. دختری که کنار پسر ایستاده‌ بود، یکی از بادکنک‌ها را از دستش گرفت و آمد طرفمان، بادکنک را داد دست مژگان. گفت: «از دور دیدمتون از سینما اومدید بیرون. این رو بذارید توی اتاق بچه. گازیه. خودش می‌ره می‌چسبه به سقف … یادگاری»”

رمان تپه‌‌ی خرگوش تداعی جمله‌ای از کارل مارکس است که “آدمیان تاریخ خود را می‌سازند، ولی نه آن‌گونه که دل‌شان می‌خواهد، یا در شرایطی که خود انتخاب کرده ‌باشند. بلکه در شرایطی که میراث گذاشته ‌است؛ میراثی که وداع با آن گاه سخت و ناممکن است و برای وداع البته که باید آن را شناخت.” که باید حتما خواندش.

۴-یک پرونده‌ی کهنه – رضا جولایی

جولایی نویسنده پرکاری است که از دهه‌ی  شصت تا به امروز نوشته‌ است و بی‌اغراق یکی از استادان داستان ایرانی است. او این بار رمان “یک پرونده‌ی کهنه”که چندی پیش برنده بخش رمان جایزه احمد محمود هم شد به بازار داده است. رمانی با حال و هوای تاریخی که به شیوه‌ی رمان کارآگاهی روایت شده است که البته تخیل نقش مهمی در آن دارد.”یک پرونده‌ی کهنه” داستان ترور محمد مسعودِ روزنامه‌نگار در سال ۱۳۲۶ است. رمان با جلسه‌ی مخفیانه چندنفر از اعضای حزب توده آغاز می‌شود. این رمان به‌طور ضمنی ادای دِینی به صادق هدایت نیز هست. محمد مسعود روزنامه‌نگار شجاعی بوده که بی‌محابا به دربار و سیاستمداران فاسد می‌تاخته و حتی برای سر قوام‌السلطنه جایزه تعیین کرده بوده و زد و بندهای پشت پرده سیاست را افشا می‌کرده که اشرف پهلوی بر سر افشای قضیه پالتوپوست 25‌هزاردلاری‌اش دستور قتل او را داده است.

“خیابان‌ها خلوت و خالی بود. ساعت هفت‌و نیم بود، اما مغازه‌ها شبکوب‌ها را زده بودند. پیاده‌روهای شاهرضا را لایه‌ای از برف پوشانده بود. در نور اندک چراغ سرتیرها دانه‌های برف را می‌دید که درهم چرخ می‌خورند. وارد لاله‌زار شد. این‌جا هنوز جعبه آیینه تک و توکی از مغازه‌ها روشن بود. آخرین سانس سینما رکس هم به پایان رسیده ‌بود و چند نفری از تاریکی و گرمای درون سالن پا به سرمای خیابان گذاشته بودند، گیج و منگ. از جلوی کافه‌ای گذشت. صدای قاسم جابلی را شنید که شبیه ناله‌های سرد زمستانیِ آدم دلتنگ بود.”

جولایی متولد ۱۳۲۹ تهران است. او پیش از این مجموعه داستان و رمان‌های زیادی از جمله “شب ظلمانی یلدا” و”سو قصد به ذات همایونی” را منتشر کرده‌است. او این بار رمان “یک پرونده‌ی کهنه”که چندی پیش برنده بخش رمان جایزه احمد محمود هم شد به بازار داده است. رمانی با حال و هوای تاریخی که به شیوه‌ی رمان کارآگاهی روایت شده است که البته تخیل نقش مهمی در آن دارد.

“یک پرونده‌ی کهنه” داستان ترور محمد مسعودِ روزنامه‌نگار در سال ۱۳۲۶ است. رمان با جلسه‌ی مخفیانه چندنفر از اعضای حزب توده آغاز می‌شود. جلسه‌ای که در آن توطئه‌ی ترور محمد مسعود چیده می‌شود. رمان به ‌صورت سوم ‌شخص محدود به ذهن شخصیت‌های داستان روایت می‌شود و راوی در هر فصل یکی از شخصیت‌ها را دنبال می‌کند و به گذشته، حال و درون ذهن این شخصیت‌ها می‌پردازد. سرک‌کشیدن به نقاط تاریک تهران و ترسیم تصویری سیاه از زمانه‌ای که در آن همه چیز بوی دسیسه، فساد و توطئه می‌دهد یکی از ویژگی‌های این رمان است.

در این رمان با افراد و شخصیت‌های متفاوتی چون محمد مسعود؛ یکی از بریده‌های حزب توده که باور خود را به این تشکیلات از دست داده، مقامات حکومتی، کارآگاهی که وظیفه‌ی پیگیری ترور مسعود است و آرمان‌خواهی سرخورده است و همچنین صادق هدایت روبه‌رو هستیم که هر کدام قصه‌ای دارند. این رمان به‌طور ضمنی ادای دِینی به صادق هدایت نیز هست. محمد مسعود روزنامه‌نگار شجاعی بوده که بی‌محابا به دربار و سیاستمداران فاسد می‌تاخته و حتی برای سر قوام‌السلطنه جایزه تعیین کرده بوده و زد و بندهای پشت پرده سیاست را افشا می‌کرده که اشرف پهلوی بر سر افشای قضیه پالتوپوست 25‌هزاردلاری‌اش دستور قتل او را داده است. هرکدام از شخصیت‌های این رمان قصه‌هایی را در پشت سر دارند که جولایی حین روایت داستان اصلی، قصه‌های آن‌ها را هم می‌گوید و خرده‌روایت‌هایی را در خلال داستان اصلی پدید می‌آورد.

در بخشی از رمان می‌خوانیم: “پدرم می‌گوید این رفقا به یک انقلاب قانع نیستند آنها هر روز یک انقلاب می‌خواهند. می‌گوید آن‌ها بدبینهای خوب و خوش‌بین‌های بدی هستند. می‌گوید آنها که دست به اسلحه می‌برند هیچ‌گاه قدیس نیستند. کسانی که می‌خواهند با شتاب بشریت را نجات دهند دشمن بشریت خواهند شد. ”

رضا جولایی نویسنده پرکاری است که از دهه‌ی شصت تا به امروز نوشته‌ است و بی‌اغراق یکی از استادان داستان ایرانی است. موضوع‌های تاریخی رمان‌های جولایی قابل تعمیم به موضوع‌های امروز جامعه است. رضا جولایی از فضای تاریخی استفاده می‌کند تا به وسیله آشنایی‌زدایی مسائلی را که هنوز اجتماع درگیر آن‌هاست برای خواننده جذاب‌تر کند. او در مصاحبه‌ای اخیرا اعلام کرد که در حال نوشتن رمانی با نام “شکوفه‌های عناب” است که ماجرای قتل میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل است، از زبان چهار راوی که فردای یوم‌التوپ در باغشاه کنار حوضِ فواره حضور داشته‌اند و همچنین رمانی دیگر از مرگ میرزاده عشقی.

۵-بی‌باد بی‌پارو – فریبا وفی

فریبا وفی متولد بهمن۱۳۴۱ در تبریز است. داستان نویسی را از همان سالهای نوجوانی‌اش شروع کرد و داستانهایش را در ابتدا در مجلات مختلفی همچون آدینه، دنیای سخن، چیستا و مجله زنان چاپ می‌کرد. او تاکنون پنج مجموعه داستان و هفت رمان چاپ کرده و توانسته جوایزی زیادی از جمله بهترین رمان سال، جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، جایزه‌ی ادبی یلدا، جایزه‌ی ادبی اصفهان، جایزه‌ی مهرگان و جایزه‌ی احمد محمود را از آن خود کند. نخستین رمان او “پرنده من” به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، کردی و ترکی استانبولی ترجمه شده است و تاکنون به چاپ بیست و یکم رسیده است. داستان‌های کوتاهی از فریبا وفی به زبان های انگلیسی، ژاپنی، روسی، نروژی، فرانسه، عربی و ترکی ترجمه شده‌است. او همچنین دیوان اشعار پروین اعتصامی را به نثر برای نوجوانان بازنویسی کرده است. زنان دغدغه‌ی اصلی داستان‌های او هستند.

“منتظر بودم کارگردان ترتیبی بدهد که این زن با زندگی آشتی کند، قهر از دنیا ته ندارد، یعنی چیزی از تویش درنمی‌آید. روزی که به این نتیجه رسیدم دیگر کمتر قهر می‌کردم. می‌دانستم چند ساعت بعد یا چند روز بعد یا چند ماه بعدش باید آشتی کنم. با خودم گفتم روزی واقعا قهر می‌کنم که مطمئن باشم آشتی‌ای در کار نیست. تازه داشتم به فیلم علاقه‌مند می‌شدم. فکر می‌کردم شاید قهر هم ته داشته باشد. یعنی شاید چیزی توی قهر هست و من نمی‌دانم.”

فریبا وفی متولد بهمن۱۳۴۱ در تبریز است. داستان نویسی را از همان سالهای نوجوانی‌اش شروع کرد و داستانهایش را در ابتدا در مجلات مختلفی همچون آدینه، دنیای سخن، چیستا و مجله زنان چاپ می‌کرد. او تاکنون پنج مجموعه داستان و هفت رمان چاپ کرده و توانسته جوایزی زیادی از جمله بهترین رمان سال، جایزه‌ی هوشنگ گلشیری، جایزه‌ی ادبی یلدا، جایزه‌ی ادبی اصفهان، جایزه‌ی مهرگان و جایزه‌ی احمد محمود را از آن خود کند.

نخستین رمان او “پرنده من” در سال ۱۳۸۱ منتشر شد که مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. این کتاب برنده‌ی جایزه‌ی بهترین رمان سال ۱۳۸۱ و جایزه‌ی هوشنگ گلشیری و جایزه‌ی ادبی یلدا شد و از سوی بنیاد جایزه ادبی مهرگان و جایزه ادبی اصفهان مورد تقدیر واقع گشت. هم‌چنین این کتاب به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی، کردی و ترکی استانبولی ترجمه شده است و تاکنون به چاپ بیست و یکم رسیده است. رمان سوم او “رویای تبت” که در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و چندین جایزه از جمله جایزه بهترین رمان هوشنگ گلشیری و مهرگان ادب را دریافت کرد. داستان‌های کوتاهی از فریبا وفی به زبان های انگلیسی، ژاپنی، روسی، نروژی، فرانسه، عربی و ترکی ترجمه شده‌است. او همچنین دیوان اشعار پروین اعتصامی را به نثر برای نوجوانان بازنویسی کرده است.

آخرین اثر او مجموعه‌ دستان “بی باد بی پارو” است که چند روز پیش جایزه‌ی احمد محمود را دریافت کرد. “بی باد بی پارو” همچون آثار دیگرش شخصیت محور است. زنان دغدغه‌ی اصلی داستان‌های او هستند. این‌بار هم زنانِ در آستانه‌ی زوال. چند داستانش به زنان مهاجرت کرده می‌پردازد و گسستِ هولناکی که با گذشته، آدم‌ها و روزگارشان پیدا کرده‌اند. در برخی دیگر تنش میان زنانی است که رو به کهنسالی هستند. در چند داستان روابط زوج‌هایی دیده می‌شود که یک تردید یا ماجرای کم‌اهمیت تمام ذهن و وجودشان را درگیر می‌کند.

فریبا وفی در داستان‌هایش کاری به اتفاقات مهم و اجتماعی ندارد. او نگاهش به اتفاق‌های به ظاهر بی‌اهمیتی‌ است که منشأ هراس، ناکامی است و در نهایت به تحول شخصیت‌ می‌انجامد. در همه‌ی این داستان‌ها رها بودن و تلاش برای پیدا کردن امنیت، عناصر تکرارشونده‌ی داستان‌ها است. آدم‌ها در این داستان‌ها بیش از دیگری با خود سخن می‌گویند و برای همین رفتارهای بیرونی‌شان گاه تکان‌دهنده و مرموز به نظر می‌رسند. شخصیت‌ها به حدی ملموس هستند که خواننده می‌تواند با آنها همذات پنداری کند.

در قسمتی از داستان صعود می‌خوانیم:”پنجه‌ی پای راستم استخوان اضافی آورده. دو سه‌تا میخچه‌ی کف پایم مال گذشته است، مال بی پولی و فقیری. اما حالا آن‌قدر پول دارم که گران‌ترین کفش‌ها را بخرم. پاهایم پول دارند. موهایم این اندازه پول‌دار نیستند. هنوز با شامپوی ارزان می‌شورم‌شان. دندان‌هایم را با خمیر دندان ایرانی می‌شورم. انگشتر توی انگشتم طلا نیست ولی پاهایم حق دارند شاهانه زندگی کنند چون قرار است مرا تا لب گور برسانند و فقط آن‌جا خم بشوند؛ توی قبرم.”

۶-بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور – نویسنده: جان نیکسون – مترجم: هوشنگ جیرانی

جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا(سی آی ای) در دهه‌ی ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد. وی سال‌های زیادی را صرف مطالعه‌ی زندگی صدام کرده بود زیرا که پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدش تجزیه و تحلیل صدام حسین بود. به همین دلیل بعدها مسئول بازجویی از صدام حسین شد. از جذابیت‌های کتاب “بازجویی از صدام” این است که بدانیم یک مامور سیا چگونه دیکتاتوری در قامت رئیس‌جمهور را تخلیه اطلاعاتی می‌کند و چگونه بدون اینکه خود بداند و شاید هم دانسته تبدیل به فردی در تایید عملکرد او می‌شود و از همه مهمتر چرا و با چه قصدی تا این اندازه ‌بی‌محابا شکل و کیفیت کار سیا و نهادهای قدرت آمریکا در موضوع عراق را به چالش می‌کشد؟ کتاب تصویری بی‌طرفانه از صدام نشان‌می‌دهد. خواندن ماجرای بازجویی‌ها، علاوه بر اطلاعاتی که درباره شخصیت صدام در اختیارمان می‌گذارد، او را چنان در برابر ما می‌نشاند که گویی صدا و طنین کلماتش را هم می‌شنویم.

“ناگهان در باز شد و من به نفس‌نفس افتادم. او آنجا بود، روی یک صندلی فلزی تاشو نشسته بود و دشداشه سفید و ژاکت بافتنی آبی‌رنگی به تن داشت(شبی سرد در ماه دسامبر بود). سال‌ها ویدئو و عکس‌های او را دیده بودم و پیش خودم گفتم” وای این صدام است!”

جان نیکسون تحلیلگر ارشد رهبری سیا(سی آی ای) بین سال‌های 1998 تا 2011 بود. او که تحصیلات خود را در زمینه‌ی تاریخ و بعد مطالعات امنیت ملی در دانشگاه جرج تاون به پایان رسانده بود در دهه‌ی ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود. البته او در این کتاب تنها چند گریز کوتاه درباره ایران می‌زند و به جزئیات نمی‌پردازد.

جان نیکسون، سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه‌ی زندگی صدام کرده بود زیرا که پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشدش تجزیه و تحلیل صدام حسین بود؛ از مناسبات فامیلی که به او کمک کرد تا در قدرت باقی بماند، پیوندهای قبیله‌ای‌اش، انگیزه و روش‌هایش، خلاصه هرآنچه او را صدام کرده بود و به همین دلیل بعدها مسئول بازجویی از صدام حسین، رئیس‌جمهور سابق عراق شد.

او در کتابی که با عنوان “بازجویی از صدام؛ تخلیه اطلاعاتی رئیس‌جمهور” در آمریکا منتشر کرده از روند دستگیری و بازجویی‌های صدام گفته است. در شب ۱۵ دسامبر ۲۰۰۳ مامور ویژه بود تا مردی را که در مزرعه‌ای نزدیک تکریت، زادگاه صدام دستگیر شده بود شناسایی کند. او با سال‌ها مطالعه روی شخصیت و زندگی صدام، تنها آمریکایی‌ بود که می‌توانست پیش از آزمایش دی‌ان‌ای تایید کند که آیا بالاخره او را دستگیر کرده‌اند یا نه؟ “بازجویی از صدام” نخستین کتاب اوست. شرحی بسیار کلی از جلسات بازجویی ارائه می‌دهد و بیشتر خاطراتش را در این رابطه بازگو می‌کند.

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:”در حین اینکه به سوال‌ها گوش می‌داد، خونسرد بود. توجهم به این جلب شد که چقدر سریع توانسته است خودش را با محیط اطراف و موقعیت تازه‌اش به عنوان زندانی وفق دهد. مثل کسی عمل می‌کرد که هر شنبه شب به آنجا می‌آید و این بخش منظمی از زندگی روزانه‌اش است. لحظه‌ای متوجه شدم که پشت دست راستش یک تتوی قبیله‌ای دارد؛ بین انگشت‌های سبابه و میانی و تتوی دیگری زیر مچ دست راستش بود. دهانش همان‌گونه که در عکس‌ها و فیلم‌ها دیده بودم، کج بود. صد در صد مطمئن شدم که خود صدام حسین است.”

نیکسون در تضاد کامل با نحوه‌ی بیان رسانه‌های آمریکایی موفق شد که جنبه انسانی زندگی صدام حسین را نیز درک کند.

“او یکی از کاریزماتیک‌ترین افرادی است که در طول زندگی‌ام با آن‌ها برخورد داشته‌ام. صدام هر زمان که می‌خواست می‌توانست فریبنده، مهربان، شوخ‌طبع و مودب باشد.”

این اثر اخیراً از سوی نشر پارسه با ترجمه‌ای از هوشنگ جیرانی در ایران منتشر شده است. بعد از انتشار کتاب به‌زبان انگلیسی، منتقدان بسیاری درباره این کتاب صحبت کردند و یادداشت‌های متعددی در روزنامه‌ها به چاپ رسید که هر کدام به بخشی از ویژگی‌های کتاب اشاره کرده‌اند، اما وجه مشترک همه آنها این بود؛ کتابی فوق‌العاده از زندگی یکی از خشن‌ترین آدم‌های تاریخ. از جذابیت‌های کتاب این است که بدانیم یک مامور سیا چگونه دیکتاتوری در قامت رئیس‌جمهور را تخلیه اطلاعاتی می‌کند و چگونه بدون اینکه خود بداند و شاید هم دانسته تبدیل به فردی در تایید عملکرد او می‌شود و از همه مهمتر چرا و با چه قصدی تا این اندازه ‌بی‌محابا شکل و کیفیت کار سیا و نهادهای قدرت آمریکا در موضوع عراق را به چالش می‌کشد؟

روزنامه‌ی نیویورک تایمز درباره‌ی این کتاب نوشته است: “جان نیکسون، تحلیل‌گر ارشد سیا، سال‌های متمادی درباره دیکتاتور عراق مطالعه کرده بود. وقتی از او خواسته شد تا کار تعیین هویت صدام را انجام بدهد، نیکسون پس از بررسی زخم‌ها و نشانه‌هایی در بدن وی، سؤال‌هایی از صدام پرسید که فقط او می‌توانست به آنها پاسخ بدهد. قطعاً این مرد خود صدام بود ولی نیکسون در هفته‌های بعد به این نتیجه رسید که هم خودش و هم آمریکا، عمیقاً درباره صدام حسین گمراه شده بودند.”

جان نیکسون مدعی است که “اگر صدام حسین امروز زنده می‌بود، پدیده‌ای به نام داعش وجود نمی‌داشت. او می‌گوید، صدام با خطرات نیروهای افراطی مسلمان آشنا بود و هرگز اجازه نمی‌داد در عراق چنین نیرویی پا بگیرد. به باور او، قدرت گیری داعش در کشوری با یک حکومت سرکوبگر، همچون عراق ممکن نبوده است.”

در قسمتی در مورد ایران می‌خوانیم:”در یکی از جلسات وقتی که درباره هیئت حاکمه ایران پرسیدیم، صدام تلاش کرد مانند یک سیاستمدار برخورد کند. لحنی بزرگوارمنشانه به خود گرفت ولی نمی‌توانست نفرتش را از ایرانی‌ها پنهان کند. حرف زدن درباره ایرانی‌ها او را پریشان می‌کرد: “ایرانی‌ها مردمانی غیر قابل اعتمادند. همه را دروغگو می‌دانند. ابتدا یک چیزی می‌گویند و بعد خلاف آن رفتار می‌کنند. روحیه ایرانی این طوری است. ایران به اسم اسلام همچنان به دنبال توسعه‌طلبی در جهان عرب است. آنها فکرمی‌کنند اگر زمانه اجازه می‌داد، رهبری آزادسازی قدس را بر عهده می‌گرفتند. و فکر می‌کنند وقتی آن را به تصرف خود درآوردند، می توانند امپراتوری اسلامی را تاسیس کنند. بنابراین هرکسی این سلاح ها را در اختیار داشته باشد می تواند بگوید که قادر است اورشلیم را آزاد کند. آنها فکر می کنند که می توانند ملت عرب را رهبری کنند”. صدام همچنین ایران را متهم کرد که در ترور پسرش عدی در سال 1996 دست داشته است.”

کتاب “بازجویی از صدام” تصویری بی‌طرفانه از صدام نشان‌می‌دهد. خواندن ماجرای بازجویی‌ها، علاوه بر اطلاعاتی که درباره شخصیت صدام در اختیارمان می‌گذارد، او را چنان در برابر ما می‌نشاند که گویی صدا و طنین کلماتش را هم می‌شنویم. همچنین به غیر از مسائل سیاسی نیکسون گاهی سوالاتی از زندگی شخصی از جمله همسران، غذای مورد علاقه، کتاب مورد علاقه و … می پرسد که دانستن‌اش خالی از لطف نیست.

“مثل معمول می خواستیم جلسه را با پرسشی ملایم به پایان برسانیم، برای همین از صدام پرسیدم دوست دارد چه کتابی بخواند. گفت دوست دارد که تاریخ و داستان‌های عربی بخواند. از کتاب مورد علاقه‌اش پرسیدم و او گفت پیرمرد و دریا نوشته‌ی همینگوی، گفت:”فکرش را بکن؛ یک مرد، یک قایق و یک ریسمان ماهی‌گیری تنها عناصر این کتاب این‌ها هستند، اما چه چیزهای زیادی دربارۀ وضعیت انسان به ما می‌گوید. قصه‌ی شگفت انگیزی است.”

۷-استونر – نویسنده: جان ویلیامز – مترجم: سعید مقدم

“استونر” یکی از بزرگترین آثار ادبی آمریکاست. جان ویلیامز در این رمان داستان زندگی مردی را روایت می‌کند که به عنوان فرزند یک مزرعه‌دار فقیر به دنیا می‌آید و داستان تا مرگ او در شصت و پنج سالگی ادامه می‌یابد. کتاب پس از چاپ نخست، تنها در ۲ هزار نسخه به فروش رسید، اما راه خود را آرام آرام به دل‌های دانشگاهیان، نویسندگان باز کرد. از دید نویسنده‌ای چون استیو الموند، دانشجویان در دهه‌ی نود، کتاب را همچون کالای ممنوعه و جذابی دست به دست می‌کردند. رمان استونر در سال ۲۰۰۶ در مجموعه‌ی کلاسیک نیویورک ریویوآو بوکز منتشر شد و با استقبال بی‌سابقه‌ای مواجه گشت. در سال ۲۰۱۳ رمان استونر در اروپا یکی از پرفروش‌ها بود و نیویورکر از آن به‌عنوان «بزرگ‌ترین رمان آمریکایی تاکنون» یاد کرد. گاردین نیز این اثر را در فهرست کتاب‌های پیشنهادی سال ۲۰۱۳ قرار داد.
این روزها  خبر ساخت فیلمش در بین اهالی سینما پیچیده است.

“استونر در اوایل جوانی عشق را همچون وضعیتی مطلق می‌دانست که اگر آدمی خوش اقبال باشد ممکن است به آن برسد. در دوران پختگی خود به این نتیجه رسید که عشق بهشتِ دینی دروغین است و آدمی می‌تواند آن را با ناباوری سرگرم کننده با تحقیری به غایت آشنا و نوعی دلتنگی شرمسارانه نظاره کند. اما در میانسالی دریافت که عشق نه موهبت است و نه توهم؛ بلکه آن را کنشی می‌دانست که انسان به کمک اراده، هوش و قلب خود می‌آفریند و آن را لحظه به لحظه و روز به روز اصلاح و تعدیل می‌کند.”(صفحه‌ی 206)

جان ویلیامز سال 1922 در تگزاس متولد شد و در سال 1994 در آرکانزاس درگذشت. او در طول حیات ادبی خود دو کتاب شعر و سه رمان نوشته که یکی از آن‌ها با عنوان آوگوستوس در سال 1973 موفق به دریافت جایزه ملی کتاب شد.

“استونر” یکی از بزرگترین آثار ادبی آمریکاست. جان ویلیامز در این رمان داستان زندگی مردی را روایت می‌کند که به عنوان فرزند یک مزرعه‌دار فقیر در سال ۱۸۹۱، به دنیا می‌آید و داستان تا مرگ او در شصت و پنج سالگی ادامه می‌یابد.

استونر بعد از گذران کودکی و نوجوانی در مزرعه‌ی پدر در نوزده سالگی وارد دانشگاه میسوری می‌شود تا در رشته‌ی کشاورزی تحصیل کند، جایی که تمام زندگی خود را به تحصیل و تدریس در آن اختصاص می‌دهد. اما سرانجام علاقه‌اش به ادبیات را کشف کرده و در این زمینه تلاش بسیار می‌کند. هشت سال بعد، در اوج جنگ جهانی اول، درجۀ دکترای خود را می‌گیرد و در همان دانشگاه به‌عنوان مدرس پذیرفته می‌شود. استونر در طول چند دهه حضور در دانشگاه، یکی پس از دیگری با شکست‌های دردناکی روبرو می‌شود. با زنی که انتخاب درستی برای او نیست ازدواج می‌کند، عشقی دیگر را تجربه می‌کند، رقیب حرفه‌ای بی‌رحم، جنگ که بهترین دوستش را می‌گیرد، تحصیل دخترش، که به رابطه‌ای غیراخلاقی با استادش منجر می‌شود. فرازونشیب‌های زیادی را از سر می‌گذراند و در نهایت توموری سرطانی که باعث مرگش می‌شود. استونر تقریبا همه چیزش را در زندگی از دست می‌دهد اما هنوز می‌تواند به یک چیز ببالد و آن هم کشف ادبیات است. او کتاب دوست دارد و حداقل همین عشقش به ادبیات وی را خوشحال نگاه می‌دارد. استونر شخصیت ساده‌ای نیست، او دارای کاراکتری زمخت، سخت و کم‌حرف است. داستان زندگی استونر بازگو‌کننده‌ی کشمکش‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌های انسان‌هایی است که تاریخ ثبت‌شان نکرده است، رمانی مملو از شور و احساس که ارزش جهانی دارد. چنان خوب روایت شده و تأثیرش آن‌قدر عمیق است که خواننده را شگفت‌زده می‌کند و اندوه عمیقی در خواننده ایجاد می‌کند. فاصلۀ میان فضای دانشگاهی امروز و آنچه ویلیامز توصیف می‌کند همان عاملی است که به شخصیت استونر جذابیتی غریب می‌بخشد.

در قسمتی از رمان می‌خوانیم:”ویلیام استونر در چهل و سه سالگی چیزی را آموخت که دیگران در جوانی، پیش از او آموخته بودند: آن که انسان در آغاز عاشقش می‌شود کسی نیست که در آخر عاشق اوست و این که عشق هدف نیست بلکه فرآیندی است که انسان از طریق آن می‌کوشد انسان دیگری را بشناسد.”(صفحه‌ی 204)

کتاب پس از چاپ نخست، تنها در ۲ هزار نسخه به فروش رسید، اما راه خود را آرام آرام به دل‌های دانشگاهیان، نویسندگان باز کرد. از دید نویسنده‌ای چون استیو الموند، دانشجویان در دهه‌ی نود، کتاب را همچون کالای ممنوعه و جذابی دست به دست می‌کردند. رمان استونر در سال ۲۰۰۶ در مجموعه‌ی کلاسیک نیویورک ریویوآو بوکز منتشر شد و با استقبال بی‌سابقه‌ای مواجه گشت. در سال ۲۰۱۳ رمان استونر در اروپا یکی از پرفروش‌ها بود و نیویورکر از آن به‌عنوان «بزرگ‌ترین رمان آمریکایی تاکنون» یاد کرد. گاردین نیز این اثر را در فهرست کتاب‌های پیشنهادی سال ۲۰۱۳ قرار داد.

این روزها که خبر ساخت فیلمش در بین اهالی سینما پیچیده، کیسی افلک بازیگر برنده‌ی جایزه اسکار با امضای قراردادی نقش اصلی ویلیام استونر را در فیلمی اقتباسی از رمان استونر، برعهده گرفته است. کارگردان بریتانیایی جو رایت این فیلم را کارگردانی می‌کند و فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه نویس استرالیایی اندرو بوول نسخه‌ی اقتباس آن را بر مبنای رمان می‌نویسد. تهیه کننده‌ی ‌ فیلم از این رمان به عنوان رمانی زیبا اما کمتر شناخته شده یاد کرد و گفت طرفداران این رمان انگار عضو یک گروه سری باشند.

“باید به یاد داشته باشید چه هستید و انتخاب کرده‌اید چه بشوید و بدانید اهمیت آنچه را انجام می‌دهید چیست. نسل انسان پاره‌ای جنگ‌ها، شکست‌ها و پیروزی‌ها دارد که نظامی نیست و آنها را در کتاب‌های تاریخ نمی‌نویسند. وقتی تلاش می‌کنید تصمیم بگیرید این را به یاد داشته باشید.”(صفحه‌ی 43)