جنبش سبز: دیروز، امروز، فردا

سعید مدنى

1- چرا جنبش سبز هنوز زنده است؟

‌ طی چند ماهی که بالاخره پس از یک سال از بند ۲۰۹ به این بند (۳۵۰) منتقل شدم، فرصت آن را یافتم تا در کنار دوستان قدیم و جدید و به خصوص سبزها، ایام زندان را طی کنم. بارها در این گفت‌وگوها سؤالات زیادی درباره جنبش سبز و اساسا جنبش‌های اجتماعی اعم از چرایی شکل‌گیری‌شان تا فرآیندی که طی می‌کنند و بالاخره سرانجام‌شان مطرح می‌شد و بنده هم به قدر بضاعت، درک و فهم خود به آن ها پاسخ می‌دادم. تا این که برخی دوستان و هم بندیان سبز پیشنهاد کردند به جای بحث‌های پراکنده، یک دوره بحث درباره جنبش‌های اجتماعی و فرآیند گذار دموکراتیک داشته باشیم، که به واسطه آن، این جلسه و جلسات بعدی هفتگی در خدمت شما خواهم بود. همه یا اغلب ما بعد از دوره‌ای حضور در یک جنبش اجتماعی فعلا تاوان و هزینه آن تلاش و فعالیت را به ناحق می‌دهیم. به ناحق از این جهت که همه ما می‌دانیم اتهامات وارده به همه و جنبش سبز فاقد کم‌ترین شواهد و مدارک قانونی بوده و به هیچ وجه ارزش قضایی نداشته و واکنش‌هایی صرفا سیاسی و امنیتی نسبت به حرکت و جنبش ضد خشونت، اصلاح‌طلبانه، قانونی و انسانی ما بوده و هست. اما در هر حال ما، آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد که در حصر به سر می‌برند، بسیاری از دیگر دوستان که ناچار به مهاجرت شده‌اند، دانشجویانی که ستاره‌دار شده‌اند، خانواده‌هایی که عزیزان شان را از دست داده‌اند، آن ها که دائم در معرض تهدید بازداشت یا اخراج از کار هستند و … هزینه‌های زیادی را متحمل شده‌ایم و براساس منطق معروف «یک جو عمل، یک خروار جمع‌بندی» بهتر است در هر فرصتی گذشته را مرور کنیم و از دل آن آینده را ترسیم کنیم.

البته وضعیت ما نسبت به جنبش سبز مثل کسی است که داخل جنگل است و به دنبال جنگل می‌گردد، تنها کسانی که از فراز کوه به جنگل خیره می‌شوند، می‌توانند آن را به خوبی فهم کنند. زندان و محدودیت‌های آن اگرچه برای همه ما تهدید است، اما در عین حال هر تهدیدی را می‌توان به فرصت تبدیل کرد، لذا زندان فرصتی است تا همه ما از فراز کوه و با فاصله گرفتن از جنبش آن را بفهمیم و درک کنیم. زندان به ما فرصت آن را داده تا تجربیات‌مان را در جنبش مبادله کنیم و به این ترتیب بسیاری از نادیده‌های جنبش را بشناسیم. چرا «اکبر» [امینی] آن روز تصمیم گرفت بالای جرثقیل برود و تصاویر عزیزان ما را در معرض دیدگان نه تنها تهرانی‌ها بلکه همه ایران و حتی خارج از ایران نمایش دهد؟ چگونه در عرض چند روز نزدیک دو میلیون نفر در شهر تهران با بالاترین سطح هماهنگی و نظم به خیابان آمدند و راهپیمایی سکوت برگزار شد؟ چه شد که در عرض کمتر از یکی، دو ساعت همه کسانی که برنامه نود را تماشا می‌کردند، به طور هماهنگ به گزینه‌ای که باعث بالا رفتن نمودار سبز می‌شد با اس‌ام‌اس رای دادند و مدیران تلویزیون را غافلگیر کردند؟ چگونه در امنیتی‌ترین شرایط ممکن بیش از یک میلیون جمعیت در تهران فقط با قدم زدن در خیابان‌ها، مسئولین امور امنیتی و انتظامی را وادار می‌کردند سراسر تهران را پر از یگان ویژه و گارد کنند؟ و بالاخره چرا پس از این همه انبوه سرکوب، بازداشت و شهادت بیش از یک‌صد نفر عزیزان همه ما، هنوز مساله جنبش سبز (با اسم رمز فتنه) محور مسائل امنیتی و سیاسی حافظان وضع موجود قرار دارد و این همه هزینه سنگین سرکوب و بازداشت‌های مردم عادی، فعالان سیاسی، اجتماعی و مدنی، نویسندگان، روزنامه‌نگاران موجب حذف یا حتی کاهش نقش و اهمیت جنبش سبز و سبزها در فضای سیاسی و اجتماعی کشور نشده است؟ چرا محافظه‌کاران و افراطیون راست از هم‌اکنون نگران نزدیکی روحانی و دولت او به اصلاح‌طلبان و به خصوص سبزها هستند؟ چرا هر اتفاق و حادثه سیاسی داخلی و بین‌المللی با جنبش سبز و به قول آقایان فتنه ۸۸ گره خورده است؟ دو، سه سال از حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد گذشته، مدت‌هاست سبزها ظاهرا حضور خیابانی نداشته‌اند و ظاهرا نمود بارزی از جنبش دیده نشده است، پس چه چیزی تا آن میزان موجب ایجاد احساس خطر در میان حافظان وضع موجود شده است؟ بنابر قول و ظاهر ادعاهای مسئولان سیاسی و امنیتی، جنبش سبز سرکوب شده و نظام از خطر آن گریخته، در این صورت چرا جنبش سبز نه به عنوان امری تاریخی و حادثه‌ای که رخ داده و تمام شده، بلکه به عنوان مساله روز مطرح می‌شود و هر روز از سوی مقامات و مسئولان امر برای تداوم مقابله با آن فراخوان داده می‌شود؟ پاسخ به این سوال‌ها بدون شناخت مفهوم و ماهیت جنبش‌های اجتماعی، چرایی پدیدآیی آن ها و توانایی‌ها و امکاناتش در عصر جدید، بدون بهره‌مندی از یافته‌های نظری درباره جنبش اجتماعی و رویکرد گذار دموکراتیک (دموکراتیزاسیون) و بدون بازبینی فرآیند شکل‌گیری و ماهیت جنبش سبز ممکن نیست. بنابراین شناخت جنبش سبز نه به عنوان یک جریان یا واقعه‌ سیاسی که به دوره خاصی از تاریخ مبارزات دموکراتیک مردم ایران تعلق داشته، بلکه به مثابه پدید‌ه‌ای پویا، زنده و مؤثر در تحولات سیاسی امروز و آینده ایران باید بررسی و واکاوی شود. در این جلسات با کمک شما این مباحث را دنبال می‌کنیم.

 2- می‌رود میخ آهنین در سنگ!

در آغاز جلسه و پیش از ادامه بحث گذشته باید نکته‌ای را مطرح کنم و آن این که پس از جلسه هفته گذشته برخی از دوستان حاضر در جلسه نگران عواقب برگزاری این جلسات زیر دوربین مدار بسته زندان بودند و نسبت به امکان شنود مباحث هشدار می‌دادند. در پاسخ به این دوستان عزیز خاطرنشان کردم که اولا حرف اصلی جنبش سبز این بود که برای جلوگیری از ادامه انحرافات نظام پس از انقلاب، ما اعتراضات خودمان را مطرح و دنبال می‌کنیم.

برادران در حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد هم بارها تاکید کرده‌اند که قصد و نیت آنها برای تداوم اعتراضات‌شان خیر و صلاح نظام است.

 (و ما ارید الا الاصلاح) بنابراین جنبشی که افراد مرجع و کلیدی آن چنین دیدگاهی را مطرح می‌کنند نه تنها باید به شکل علنی، روشن و شفاف مواضع و دیدگاه‌ها و نقدشان را بر وضع موجود به اطلاع عموم جامعه و به خصوص صاحب‌منصبان و فرادستان برساند، بلکه مقامات نیز اگر کمی درایت داشته باشند باید از طرح این انتقادات و مواضع به صورت شفاف و علنی استقبال کنند و اجازه دهند منتقدان نقاط ضعف و عوامل تداوم فساد، تبعیض و نابرابری را مطرح و مسببین وضع موجود را مجازات کنند، نه جنبش و آنان که هدفی جز بهروزی ملت ندارند.

نکته دوم آنکه جنبش سبز بازها تصریح کرده که حرکتی اصلاح‌طلبانه، مسالمت‌آمیز و ضد خشونت است که خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسی است.

 طرح چنین مواضعی چرا باید علنی نباشد؟ چرا ما نباید در زندان و بیرون از زندان این ارزش مندرج در منشور جنبش را با صراحت خطاب به خودمان و مسئولان  ارشد نظام یادآور شویم که «جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین و فعالیت مدنی را سرلوحه خویش قرار داده است. این جنبش با اعتقاد به اینکه کرامت انسانی مردم اصلی‌ترین قربانی خشونت در فضای تقابل‌های نابرابر اجتماعی خواهد بود، ضمن تاکید بر گفتگوی احترام آمیز متقابل، فعالیت مسالمت‌آمیز و توسل به راه‌های غیر خشونت آمیز را ارزشی خدشه‌ناپذیر می‌داند…

جنبش سبز با در نظر گرفتن شرایط ، مقتضیات، از کلیه ظرفیت‌های فعالیت مسالمت‌آمیز استفاده خواهد کرد. (منشور جنبش سبز، ویرایش دوم)

و بالاخره نکته سوم آنکه جنبش‌های اجتماعی نه محصول عامل خارجی و توطئه بیگانگان بلکه نتیجه تغییرات اجتماعی هستند. در ادامه این مباحث به تفصیل در این باره گفتگو خواهیم کرد. بنابراین ما نه تنها در میان خود بلکه در گفتگو با مقامات و مسئولان نظام، بازجو و هرکس دیگری باید تصریح کنیم که جنبش سبز را من و شما و دیگر زندانیان سبز و حتی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد ایجاد نکرده‌ایم، بلکه چرخه گسترده‌ای از عوامل طی سی سال گذشته جامعه ایران را به این نقطه رسانده‌اند و امکان توقف این سیل ناممکن است. بنابراین باید به جای تشدید برخوردهای امنیتی و مجازات کسانی که عواقب این سیل را به آنها هشدار می‌دهند، سپاس گزارشان باشند.

لذا طرح این مباحث به صورت صریح، شفاف و علنی را در این کلاس یا خارج آن ضروری می‌بینم و تصور می‌کنم این روش با مشی جنبش سبز سازگاری بیشتری دارد. در منشور جنبش ذیل عنوان راهکارها در بند ۷ آمده است: «این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی و دستیابی به اهداف جنبش و کاهش بی‌اعتمادی بحران‌زای کنونی بین ملت و حکومت، مستلزم گفتگوی میان نمایندگان گروه‌های مختلف فکری و سیاسی با یکدیگر و نیز حاکمیت و مردم است.»

بر این اساس وظیفه ما آن است که از یک سو عرصه عمومی و جامعه مدنی را مخاطب قرار دهیم و از سوی دیگر حاکمیت و مسئولان کنونی را.

یکی از تفاوت‌های جنبش سبز با جنبش‌های انقلابی یا جنبش‌های قدیم همین است. ما ناچاریم برای کاهش هزینه‌های تغییر و اصلاح دائما مخاطرات و پیامد‌های حاصل از ادامه وضع موجود را در گوش فرادستان فریاد زنیم و به این قانع نشویم که «نرود میخ آهنین بر سنگ»

جنبش‌های اجتماعی نشان داده‌اند که بالاخره سنگ را هم وادار می‌کنند تا صدای سپهر عمومی و جامعه مدنی را بشنوند و چنان که در جمله انتهایی منشور جنبش آمده: « باور داریم که این همه جز با باور به حقانیت ملت و التزام به کسب مشروعیت از او و در نظرگیری مصالح ملی و منافع ملت، میسر نخواهد بود.»

با این مقدمه و توضیح مفصل اجازه دهید بحث را با تعریف جنبش‌های اجتماعی ادامه دهیم. اگر چه تعاریف متعددی از جنبش‌های اجتماعی ارائه شده اما صاحب‌نظران در میان این تعاریف چهار مولفه مشترک را استخراج کرده‌اند:

مولفه اول

شبکه تعامل غیررسمی به عنوان پیش شرط بسیج اجتماعی و زمینه‌ساز شکل‌گیری جهان‌بینی یا فهم مشترک از محیط و دنیای پیرامون در میان مشارکت‌کنندگان در جنبش است. گردش منابع اعم از نیروی انسانی و مادی از طریق شبکه تعامل غیررسمی در درون جنبش ممکن خواهد شد. به علاوه بسیاری از مفاهیم مشترک و معانی نیز در جریان تبادلات و پویایی درون شبکه تعامل غیر رسمی فرآیند شکل‌گیری و تداوم هویت جنبش را فراهم می‌آورد. بر این اساس جنبش اجتماعی بدون شبکه تعاملات رسمی و غیر رسمی متصور نمی‌باشد.

مولفه دوم

مشترک بین تعاریف مختلف از جنبش اجتماعی، «اعتقادات مشترک و همبستگی» مجموعه مشارکت‌کنندگان در جنبش است. واژگان، ایده‌ها و اعمال که در نهایت هویت مشترک جنبش را شکل و سامان می‌دهند در  فرآیند پدید‌آیی تا برآمدن جنبش و در جریان تحول آن به تدریج انباشتی از مفاهیم و مواضع را درباره مسایل موجود و آینده جنبش فراهم می‌آورند که زمینه‌ساز پیوند ذهنی درون جنبش می‌شوند. این نظام اندیشگی در نهایت نظام ارزشی مرکب از باید‌ها و نبایدهای جنبش را به وجود می‌آورد که یکی از مهم‌ترین عوامل در تعریف«ما»ی جنبش و تمایز از «آنها»ی غیر یا ضدجنبش هستند. همین نظام ارزشی است که با وجود مقابله نظام‌های مستقر و مسلط از طریق سرکوب امکان تداوم جنبش را فراهم می‌آورند.

مولفه سوم

در تعریف جنبش‌های اجتماعی «منازعه و کشمکش» است. در جنبش‌های قدیم حوزه منازعه منحصر به امور سیاسی بود اما در جنبش‌های اجتماعی جدید دامنه کشمکش به حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی گسترش داده شده و به این ترتیب عاملیت‌های متعدد و متکثر در درون و بیرون از جنبش اهمیت یافته‌اند و در فرآیند سیاسی نقش ایفا می‌کنند.

در هرحال منازعه و کشمکش تعیین‌کننده و خط حائل میان «ما»ی جنبشی و «آنها»ی غیر جنبشی است.

جنبش‌ها بدون «اعتراض» بی‌معنا و نامفهوم‌اند. اگرچه دامنه اشکال سیاسی اعتراض بسیار گسترده و متنوع است اما بیان اعتراض به هر نحو ممکن و با هرصورت و شکل، جزیی لاینفک از جنبش‌های اجتماعی است. «اعتراض» می‌تواند در قالب‌های نهادینه، رسمی و متعارف یا غیرنهادینه، غیررسمی و غیرمتعاوف بروز و ظهور کنند.

بر این اساس و با در نظر گرفتن چهار مولفه مورد اشاره می‌توان جنبش‌های اجتماعی را این گونه تعریف کرد: شبکه‌ غیر رسمی، مبتنی بر اعتقادات مشترک و همبستگی، که از طریق استفاده از اشکال گوناگون اعتراض حول موضوعات منازعه‌آمیز بسیج می‌شوند.

در جلسه آینده بحث درباره مفهوم جنبش اجتماعی را ادامه می‌دهیم.

3- شبکه‌های درهم‌ تنیده و ادامه حیات جنبش اجتماعی

پیش از آن که بحث درباره مفهوم جنبش اجتماعی را ادامه دهیم، اجازه دهید کمی درباره چهار شاخصه مهم و مشترک در تعریف جنبش‌ها و نسبت آن با جنبش سبز گفت‌و‌گو کنیم.

تجربه پنج سال اخیر یعنی از تولد جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ تاکنون، نشان می‌دهد از همان آغاز و با برآمدن جنبش و حول آن به سرعت شبکه گسترده‌ای از روابط رسمی و غیررسمی در فضای حقیقی و مجازی شکل گرفت که هنوز هم به حیات خود ادامه می‌دهد. شبکه روابط اجتماعی را به تور ماهیگیری تشبیه کرده‌اند که تلاش مخالفان جنبش برای قطع هر رشته آن هرگز مانع تداوم حیاتش نمی‌شود.

فرض کنید از فردای انتخابات مهندس موسوی و آقای کروبی حزب، انجمن یا گروهی رسمی را تاسیس و تلاش می‌کردند ظرفیت‌های جنبش را در آن جا دهند. همه ما به خوبی می‌دانیم که اولا امکان نداشت ظرفیت‌های جنبش، تنوع و تکثر درون آن و در نهایت همه قابلیت‌ها و منابع‌اش، درون ظرف یک حزب یا انجمن جا گیرد و ثانیا به فرض آنکه چنین می‌شد این حزب و گروه نوپا سرنوشتی جز آن چه بر سر احزاب رسمی مثل مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، ملی‌مذهبی‌ها و اعتماد ملی و دیگر احزاب و گروه‌های سیاسی آمد، در انتظارش نبود.

درباره نکته اول پس از این گفت‌و‌گو خواهیم کرد، اما در مورد دوم یکی از عوامل بقایای جنبش‌ها به خصوص جنبش‌های جدید اجتماعی و عدم سرکوب و قطع حیات آن ها همین شبکه‌های اجتماعی درهم تنیده‌اند البته کار این شبکه‌ها تنها تداوم حیات جنبش و روابط آن نیست بلکه چرخش اطلاعات و منابع و معنا که در نهایت به شکل‌گیری هویت جنبش منجر می‌شود، از دیگر کارکردهاست.

گاه برخورداری جنبش‌های اجتماعی و به خصوص جنبش سبز از شبکه روابط در فضای مجازی به اطلاع‌رسانی در اینترنت تقلیل داده می‌شود، درحالی‌که همه کارکردهای حضور گسترده جنبش سبز در فضای مجازی فراتر از این و شامل و کارکردهای شناختی، ترویجی، هویت‌سازی، شبکه‌سازی و سازماندهی است.

درباره کارکردهای شناختی و ترویجی شبکه روابط در فضای مجازی زیاد صحبت شده است. این شبکه نقش زیادی در شناخت کاربران فضای مجازی و حقیقی از جنبش و باورها و اعتقادات آن داشته است.

آیا واقعا اگر جنبش سبز چنین امکاناتی را در اختیار نداشت، یا اجازه دهید سوالم را تصحیح کنم، اگر تکنولوژی در عصر ما چنین امکاناتی را در اختیار جنبش قرر نداده بود، این پروپاگاندای  ۵ ساله مخالفان جنبش ذیل ادبیات

 «فتنه» به این سادگی نقش برآب می‌شد؟ ما که امکانی نداشتیم، ما که صدا و سیما با دهها شبکه را نداشتیم، ما که هزاران واعظ و روحانی رسمی، سازمان تبلیغات، تریبون‌های نماز جمعه و حجم عظیم بودجه تبلیغاتی نداشتیم، پس چگونه با این همه هزینه هنوز کم‌ترین خدشه‌ای متوجه ماهیت جنبش و مشارکت‌کنندگان در آن نشده است؟

پاسخ همه این سوالات شبکه روابط و تعاملات غیررسمی جنبش بود که با وجود همه محدودیت‌ها و کارکرد ضعیف رسانه‌‌‌های جنبش، بار دفاع از حقانیت و سلامت جنبش را بر دوش کشیدند و اجازه ندادند چهره ندا، سهراب و دیگر شهدای جنبش مخدوش شود.

کارکرد دیگر شبکه روابط، کمک به ایجاد و تقویت هویت جنبش بود. برخی صاحب‌نظران معتقدند شبکه روابط به خصوص در فضای مجازی هویت جدید ایجاد نمی‌کند بلکه آنها حافظ و تقویت‌کننده هویت جنبش‌ها هستند. به نظرم این نکته مهمی است. هویت جنبش سبز محصول کنش جمعی آن است. طی سال‌های ۱۳۸۹- ۱۳۸۸ به تناسب رشد و تحول جنبش به تدریج هویتی شکل گرفت که بعدا به کمک شبکه روابط و تعاملات رسمی حفظ شد، تداوم یافت و تعمیق گردید.

هویت رمز ماندگاری و تثبیت جنبش است که درباره آن بحث خواهیم کرد اما در هرحال شبکه روابط و تعاملات رسمی اجازه داد فرآیند دموکراسی گفتگویی درون جنبش شکل بگیرد  و به این ترتیب «ما» ی جنبشی را از «آن ها»ی ضد جنبشی متمایز کند.

شبکه روابط از جهت دامنه، وسعت و تنوع ثابت نیست و دائما به کمک اینترنت و روش‌های ارتباطی متفاوت بازتولید و تکثیر می‌شود و چتر جنبش را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کند.

شبکه تعاملات غیررسمی، شامل روابط متقابل، پیوند‌های درون سازمانی، باورها و هنجارهای مشترکی هستند که برای ایجاد انسجام در درون جنبش و جذب فعالان و هواداران اهمیت می‌یابند. ایجاد همدلی و حساسیت مشترک و برقراری با افرادی که تا پیش از این به جنبش نپیوسته‌اند راهی برای تداوم شبکه‌سازی است. سازماندهی اعتراضات را در ردیف دیگر کارکردهای شبکه روابط باید قرار داد. جنبش سبز در سال‌های ۸۹- ۱۳۸۸ تجربه‌های زیادی در این زمینه دارد.

تظاهرات ۲۸ خرداد ۱۳۸۸ از میدان فردوسی تا انقلاب را به یاد آورید. چه کسی یا چه سازمانی می‌توانست در شرایط سخت امنیتی آن زمان آن همه جمعیت را سازماندهی و به تظاهرات دعوت کند. سه‌شنبه‌های سال ۸۹ را به خاطر آورید، آنچه به جنبش سبز امکان می‌دهد تا هنوز هم سبزها یکدیگر را هم یابی کنند مگر جز شبکه روابط تعاملات غیررسمی است.

مسئولان سیاسی و امنیتی با اشاره به نقش شبکه روابط اجتماعی به خصوص در فضای مجازی مدعی می‌شوند غربی‌ها این امکان را در اختیار سبزها قرار دادند تا منافع‌شان تامین شود. این ادعاهای سخیف ناشی از جهل به تاثیر شبکه‌های اجتماعی و تعاملات غیررسمی در تحولات سیاسی- اجتماعی دنیای امروز است. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شبکه‌های اجتماعی نقش غیرقابل انکاری داشتند و دو رقیب انتخاباتی سرمایه زیادی صرف جلب حمایت آن ها کردند.

بنابراین شبکه‌های اجتماعی شکل نوینی از ارتباطات هستند و در عین حال که همه‌گیر می‌باشند، به صورت انفرادی تولید و دریافت می‌شوند و تاثیر می‌گذارند و به ابرازی در خدمت جنبش‌های اجتماعی قرار می گیرند.

در همین جنبش «وال استریت» که صدا و سیما دایم آن را پوشش می‌دهد شبکه روابط مجازی نقش و اهمیت بسیار داشت. فعالان این جنبش در همان مرحله اول با تشکیل وب سایت «اشغال» با کمک یکدیگر به عنوان یک قطب مرکزی مشترک از توئیتر و فیس بوک در کنار ایمیل‌ها، وب‌سایت‌ها و دیگر ابزار آن‌لاین برای اعلام، بحث و تبادل نظر و برقراری ارتباط در تظاهرات استفاده کردند، پارک

 «زاکوتی» به عنوان یکی از مراکز مهم تجمع‌ تظاهر‌کنندگان تبدیل به یک پایگاه فناوری اطلاعات شد.

جاستین ویدز مسئول صفحه توئیتر جنبش وال استریت در این زمینه گفته: این کار درست شبیه یک عملیات پارتیزانی است. ما با استفاده از شبکه‌های اجتماعی صدای جنبش را به تمام نقاط جهان انعکاس می‌دهیم.

یکی از نمادهای قدرت شبکه روابط غیر رسمی به خصوص در فضای مجازی «جنبش زاپاتیستا» در ایالت جیاپاس مکزیک است. این جنبش پس از حمله و اشغال ۷ شهر در ایالت جیاپاس در سال ۱۹۹۴ تحت شدیدترین حملات نظامی دولت مکزیک قرار گرفت و ناچار شد با ۱۴۵ کشته به جنگل عقب‌نشینی کند.

مطالبات مهم این جنبش عبارت بودند از «خود مختاری برای بومیان جیاپاس، توجه به حقوق بومی‌ها و حقوق زنان، اعتراض به اقتصاد لیبرال حاکم بر مکزیک، فراهم کردن تسهیلات برای تامین مسکن، بهداشت، آموزش، اشتغال، و زمین برای روستاییان و برقراری عدالت، آزادی، دموکراسی و مشارکت در سطح ملی. جنبش زاپاتیست‌ها پس از این حمله بلافاصله تجدیدنظرهای مهمی در سازماندهی خود کرد و با حفظ سازمان هرمی، شبکه روابط اجتماعی گسترده‌ای را در سطح محلی، ملی و بین‌المللی ایجاد کرد و از اینترنت و فضای مجازی برای انتقال و اشاعه دیدگاه‌هایش بهره فراوان برد.

همه این اقدامات درحالی بود که مردم فقیر ایالت جیاپاس از حداقل امکانات ارتباطی از جمله  تلفن برخوردار بودند و فقط در شهر مرکز اینترنتی وجود داشت. با این وجود «مارکوس» فرمانده هوشیار شورشیان جمع کثیری از حامیان جنبش را برای رساندن صدای جنبش به اقصی نقاط کشور فراخواند و در یک شبکه اجتماعی گسترده فعال کرد. تظاهرات ۷۵۰ هزار نفری در حمایت از مطالبات جنبش

 «زاپاتیستا» و علیه فشار و سرکوب دولت مکزیکوسیتی یکی از دستاوردها و کارکردهای شبکه روابطی بود که این جنبش از آن برخوردار شده بود. همین فشارها که به واسطه شبکه‌های اجتماعی در سطوح مختلف به دولت مکزیک وارد شد موجب توقف عملیات و لغو حکم بازداشت رهبران و فعالان جنبش شد و در پی آن در تابستان سال ۱۹۹۹ و به دنبال مذاکرات مفصل دو طرف، دولت وعده داد حقوق بومی‌ها را رعایت کند.

گاه برخی با اشاره به برجسته شدن حضور جنبش‌ها در فضای مجازی و متقابلا کاهش حضور آنها در فضای حقیقی، نقش و اهمیت شبکه روابط اجتماعی را تقلیل می‌دهند. باید توجه داشته باشیم که دو فضای مجازی و حقیقی هرگز مستقل از یکدیگر نیستند، بلکه هردوی آنها از وجود جنبش اجتماعی حکایت می‌کند و نمودهای یک واقعیت بیرونی یعنی اعتراض و کنش جمعی هستند.

البته در طول سال‌های اخیر عده‌ای گمان می‌کردند، شبکه روابط در فضای مجازی همه چیز است. در واقع آن ها تصور می‌کردند بدون وجود یک پشتوانه اجتماعی و تجمیع کنش و مطالبه در فضای حقیقی، می‌توان صرفا به اتکای اینترنت و حضور در چند شبکه اجتماعی، تحولاتی را رقم زد. مقاله «کلیک، کلیک، بنگ، بنگ» سعید حجاریان را در نقد گروهی از دوستان که برای اعتراض در فضای مجازی کمپینی به راه انداخته و فراخوان داده بودند، به خاطر دارید

. به نظرم اساس نظریه آقای حجاریان درست بود. یعنی بدون اتکا به یک نیروی پشتیبانی واقعی اجتماعی و حضور در فضای حقیقی و برخورداری از طبقه یا اقشار حامی، نمی‌توان تنها با حضور در فضای مجازی نسبت به اثرگذاری بر تحولات اجتماعی امید داشت. جنبش سبز در فضای حقیقی شبکه ای از روابط را حول مطالبات و هویت خود سازمان و به موازات آن، این شبکه را در فضای مجازی گسترش داد. از این رو هر کنش جمعی در فضای مجازی نمود روشنی در فضای حقیقی دارد و متقابلا هر تلاشی در فضای حقیقی، آثار مشخصی در فضای مجازی.

از این گذشته تفکیک شبکه روابط اجتماعی جنبش در دو فضای حقیقی و مجازی نیز ناممکن است و پیوندی جدی بین این دو وجود دارد. به علاوه شبکه روابط در هر دو بخش کارکردهای متفاوتی دارند و حذف و نادیده گرفتن یکی یا تقلیل نقش و اهمیت هرکدام نه مطلوب و نه ممکن است. گرچه به هرحال همان‌طور که پیش از این توضیح دادم در مرحله تاسیس  و تولد یک جنبش اصالت با فضای حقیقی است، اما پس از آن و در مرحله تحکیم هویت جنبش- به خصوص در دنیای امروز- حضور در فضای مجازی حیاتی و ضروری است.

در همین انتخابات ریاست جمهوری می‌توان هر دو کارکرد جنبش را ملاحظه کرد. از یک سو پس از یک دوره گفتگو، مباحثه و طرح نظرات در فضای مجازی، در نهایت گرایش به حمایت از روحانی در کمتر از دو هفته آخر در میان شبکه‌های اجتماعی سبز- به خصوص پس از تحرکات آقای خاتمی- تقویت شد و در نهایت امکانات ارتباطی در این شبکه‌های اجتماعی، موجب بسیج اجتماعی برای کنش جمعی در روز انتخابات شد که نهایتا به شکل غیرمنتظره‌ای آرای روحانی را با همه اما و اگرها پیرامون او و تیم‌اش افزایش داد. شبکه غیر رسمی روابط و تعاملات اجتماعی یکی از اجزای انکار ناپذیر پدیده‌ای است که از سال ۱۳۸۸ متولد شد و اکنون نیز به عنوان سرمایه و نقطه قوت جنبش بقا و حیات آن را تضمین می‌کند.

4-جنبش سبز و مساله هویت

با عرض سلام و به یاری حق، در ادامه بحث مساله هویت در حنبش سبز را آغاز می‌کنیم. به دلیل اهمیت این موضوع و همچنین بحث‌های جدی که در مورد آن مطرح شده، شاید در این باره کمی بیشتر تمرکز کنیم.

«دیانی» یکی از نظریه‌پردازان معاصر که پژوهش‌های مهمی درباره جنبش‌های اجتماعی داشته، این جنبش‌ها را به مثابه شبکه ای از روابط غیررسمی بین افراد و سازمان‌های گوناگون می‌داند که از هویت جمعی مشخصی برخوردارند و منابع را در ارتباط با مسائل مورد مناقشه بسیج می‌کنند. همین‌طور که ملاحظه می‌کنید وی در این تعریف، هویت را یکی از مولفه‌های اصلی جنبش‌ها قلمداد کرده است.

قبلا نیز گفته‌ایم که یکی از چهار فصل مشترک تعاریف درباره جنبش‌های اجتماعی «اعتقادات مشترک و همبستگی است».

واژگان، ایده‌ها و حتی اعمال و نمادهایی که در فرآیند پدیدآیی و تحول جنبش به تدریج مطرح می‌شوند، درنهایت هویت جنبش را شکل می‌دهند. «بلومر» یکی دیگر از صاحب‌نظران جنبش اجتماعی نیز جنبش اجتماعی را پویشی می‌داند که برپایه یک عقیده به بازتعریف کنش اجتماعی می‌پردازد. بلومر در تعریف خود عقیده

(Idea) را جای هویت (Identity) نشانده، و ما با بررسی آرای او متوجه می‌شویم که مفهوم مورد نظرش از عقیده همان هویت است، گرچه عقیده، مفهومی موسع‌تر از هویت است و می‌تواند ایدئولوژی را نیز شامل شود.

در تعریفی دیگر از جنبش اجتماعی گفته شده: «بسیج جنبش اجتماعی به معنای فرآیندی است که در جریان آن، یک جمع و گروه اخلاقی به نمایندگی از منافع و آرمان‌های جمعی خود سیاسی می‌شوند. در این تعریف آرمان‌های جمعی عنوان اعتقادات مشترک جنبش شده است.

 ما در جلسات بعدی و در تفکیک جنبش‌های قدیم یا کلاسیک و جنبش‌های جدید نشان خواهیم داد یکی از تمایزات جدی این دو نوع جنبش با مفهوم اعتقادات مشترک و قبض و بسط آن ارتباط دارد و به همین لحاظ در جنبش‌های قدیم از واژه «ایدئولوژی» برای تبیین و توضیح اعتقادات مشترک استفاده می‌شد، اما امروز در جنبش‌های جدید واژه «هویت» را به کار می‌برند.

شناخت تفاوت «ایدئولوژی» و «هویت» برای شناخت جنبش سبز اهمیت جدی دارد و کلید پاسخ به بسیاری از ابهامات و سوالات درباره ماهیت جنبش و توضیح و تبیین روابط درون آن است. لذا اگرچه بنا داشتم این بحث را موکول به جلسات آینده و ذیل جنبش‌های جدید مطرح کنم اما ظاهرا ناچاریم همین جا توضیحاتی در این زمینه ارائه دهیم.

جنبش سبز بنابر برخی خصایص و ویژگی‌هایی که دارد یک جنبش قدیم یا کلاسیک نیست بلکه جنبش اجتماعی جدید محسوب می‌شود. یکی از مهم‌ترین دلایل این ادعا برخورداری جنبش از هویت است و نه ایدئولوژی.

در منشور جنبش سبز ذیل عناوینی همچون گنجینه ایرانی اسلامی، حق حاکمیت مردم، احترام به کرامت انسان‌ها و پرهیز از خشونت، عدالت، آزادی و برابری تلاش شده تا این هویت بر مبنای گرایشات درون جنبش تعریف و تببین گردد. برخی از مهم‌ترین رئوس مورد اشاره در این زمینه عبارت‌اند از:

– پذیرش تکثر درون جنبش

– تحکیم پیوند میراث دینی و ملی و تاکید بر تقویت ارزش‌های والای فرهنگ ایرانی

– نفی تبعیضات قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی

– نفی اجبار مردم به پایبندی به مرام و مسلک خاص

– تاکید بر فعالیت احزاب، رسانه‌های مستقل، دسترسی آزادانه به اطلاعات و آزادی زندانیان سیاسی

– تاکید بر پرهیز از خشونت، فعالیت مسالمت آمیز و توسل به راه‌های غیر خشونت آمیز

– نفی هرگونه خودمداری و خودخواهی

– احترام به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و اجرای بدون تنازل قانون اساسی

– تاکید بر صیانت از آرای مردم تا زمان استقرار نظام انتخاباتی آزاد، رقابتی، منصفانه و نفی نظارت استصوابی

– نفی هر اقدام برخلاف منافع ملی و ناقض اصل استقلال

– دفاع از کرامت انسان‌ و حقوق بنیادین بشر فارغ از مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی

این ها فقط فهرست کوتاهی از سرفصل‌هایی است که در منشور جنبش سبز مورد تاکید قرار گرفته است. مطالعه کامل منشور می‌تواند همه ما را بیشتر با هویت جنبش سبز آشنا کند. به گفته‌ یکی از صاحب‌نظران «مفهوم ایدئولوژی دقیقا در شرایط ایدئولوژیک پا به عرصه وجود نهاد.» مقصود این محقق (تری ایگلتون) از شرایط ایدئولوژیک انقلاب فرانسه است، انقلابی که با تلاش برای تحقق آزادی، برابری و برادری برپا شد.

«دوتراسی» که اولین بار واژه ایدئولوژی در نوشته‌های او به کار رفته و خود پس از انقلاب فرانسه و در دوران وحشت به زندان افتاد، تصورش از ایدئولوژی در حوزه سیاست و جامعه کاملا شبیه علم در حوزه علوم دقیقه بود. یعنی اگر نیوتن قانون جاذبه را کشف کرد، ما نیز می‌توانیم قوانین حاکم بر ذهن و رفتار انسان‌ها و جامعه را بیابیم و بر آن عنوان «ایدئولوژی» قرار دهیم. بعدها ناپلئون برای رد افکار آزادیخواهانه و جمهوری‌خواهانه به مخالفان خود برچسب ایدئولوگ زد. بنابراین ایدئولوژی واجد دو مفهوم متضاد شد، علم عقاید و عقاید کاذب و مخل.

اما مارکس و انگلس مفهوم ایدئولوژی را دگرگون کردند. این مفهوم تا پایان قرن بیستم هنوز هم مفهوم غالب ایدئولوژی است. از دیدگاه آن ها ایدئولوژی محصول شرایط تاریخی و به خصوص روابط کار و سرمایه در هر عصر و زمانی و تبیین‌کننده منافع طبقاتی است. در واقع چنین منافعی یک رشته عقیده و ایدئولوژی بنا می‌نهد. چندی بعد این مفهوم ایدئولوژی مورد نقد قرار گرفت، چنان که «بل» یکی از منتقدان ایدئولوژی گفت: « ایدئولوژی عنوانی است که از آن تقریبا هر مکتب فکری که فرد میل دارد به آن معتقد باشد، مراد می‌شود.» همین صاحب‌نظر بعدها نوشت: «تعهد به ایدئولوژی یعنی آرمان یا ارضای احساسات عمیق معنوی، لزوما بازتاب منافع در قالب عقاید نیست.»

در تمامی این فرآیند و در میان شکاف عمیق بین حامیان و مخالفان ایدئولوژی، به هرحال مفهوم ایدئولوژی از زاویه معرفت‌شناسی عبارت بود از علم به حقیقت. به این ترتیب همان‌طور که گروهی مدعی‌اند حقیقت در دستان آن هاست چون به ایدئولوژی مسلح‌اند، مخالفان آن ها نیز تصور می‌کنند حقیقت را کشف کرده‌اند، ایدئولوژی دارند، بنابراین به قول «وینسنت» «ما گرفتار ایدئولوژی هستیم. اما از دست ایدئولوژی عذاب بی‌حد نمی‌کشیم.»

تمامی ایدئولوژی‌ها اعم از مارکسیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، فمینیسم، فاشیسم، ناسیونالیسم و … مدعی‌اند که برپایه حقیقت بنا شده‌اند.

برخی مثل «آلتوسر» تلاش کردند تا با جدایی مفهوم «علم» از «ایدئولوژی‌» این تناقض را حل کند، برخی دیگر نیز برای گریز، مساله نسبی بودن ایدئولوژی‌‌ها را مطرح کردند. به هرحال ایدئولوژی‌ زاییده نیاز انسان‌ها برای معنا بخشیدن به جهان پیرامون‌شان است، اما اگر این ایدئولوژی‌ نسبی، قابل بازبینی و اصلاح، زمان‌مند و مکان‌مند یعنی نیازمند بازیابی در زمان و مکان بوده و مدعی نباشد شاه کلید باز کردن همه قفل‌های جامعه بشری در همه عرصه‌های علمی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است، ما را به مفهوم هویت نزدیک می‌کند. گذار نقش اعتقادات از جنبش‌های قدیم به جدید تحت تاثیر تحول مورد اشاره بود که به تدریج مفهوم «ایدئولوژی‌» در جنبش‌های قدیم را کم‌رنگ و مفهوم «هویت» در جنبش‌های جدید را جایگزین آن کرد، زیرا اساسا ایدئولوژی‌ با خصایصی که به آن اشاره شد، دیگر ایدئولوژی‌ نبود.

تمامی آنچه گفتم هرگز به معنای صحه گذاشتن و تایید نظریاتی مثل «پایان ایدئولوژی‌» فوکویاما که در نهایت بازگشت و ارتجاع به دنیای مطلق‌انگارانه ایدئولوژیک قرن ۱۹ و نیمه اول قرن بیستم بود، نیست؛ که چندان هم به بحث اصلی ما یعنی «اعتقادات مشترک» یا «هویت» به عنوان یکی از مؤلفه‌های مشترک در تعریف جنبش‌ها مربوط نمی‌شود.

بحث را در جلسه آینده با بررسی مفهوم هویت دنبال می‌کنم و تا حدی به واکاوی هویت جنبش سبز می‌پردازم.

هویت، راز بقای جنبش‌ها5-

با سلام خدمت دوستان گرامی، در جلسه قبل و در ادامه بحث درباره مولفه‌های مهم جنبش‌های اجتماعی به مولفه دوم یعنی «اعتقادات مشترک در جنبش‌ها» پرداختیم و توضیح دادیم که در جنبش‌های قدیم از این اعتقادات مشترک با نام ایدئولوژی یاد می‌شد. سپس ویژگی‌های ایدئولوژی و فرآیند تحول مفهومی آن به اختصار مورد بحث قرار داده شد.

نکته حائز اهمیت آن بود که با نسبی شدن، مکان‌مند و زمان‌مند شدن و برخی مشخصه‌های دیگر برای ایدئولوژی، واژه هویت برای بیان اعتقادات مشترک جنبش‌ها واژه مناسب‌تری بود و اساسا جنبش‌های جدید که جنبش سبز را نیز از این سنخ می‌دانیم، مدعی داشتن هویت بود و نه ایدئولوژی.

هویت نوعی ابراز وجود است. بر سر در معبد دلفی نوشته شده «خودت را بشناس» و این به آن معناست که هویت یعنی پرسش از چیستی و کیستی، همواره اهمیت داشته است. به اعتقاد کاستلز «هویت چونان فرآیند ساخته شدن معنا بر پایه یک ویژگی فرهنگی یا گروهی از ویژگی‌های فرهنگی است» همان‌طور که در تعریف کاستلز مشاهده می‌شود اولا هویت یک مفهوم ایستا و ثابت -برخلاف ایدئولوژی- نیست. هویت مفهومی فرآیندی است یعنی به گذشته، حال و آینده تعلق دارد و از هر سه تاثیر می‌پذیرد. به سخن دیگر هویت ذاتی نیست، سازه‌ای است؛ یعنی اولا از جنس معناست و با نیازها و انتظارات مرتبط است، ثانیا متضمن موقعیت‌ها و منابع تولید آن است. ثالثا با محیط پیوند وثیق دارد و امری ذهنی-عینی است.

کاستلز در تعریف خود بعد فرهنگی هویت را برجسته کرده و البته این به معنای نفی انواع هویت‌ها مثل هویت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی انتسابی نیست. همه ما به دلیل سن، اصل و نسب، ملیت و قومیت هویتی انتسابی داریم. یعنی در انتخاب آن دخیل نبوده‌ایم اما با انتخاب سبک زندگی، مذهب یا دین هویت فرهنگی خود را انتخاب کرده‌ایم. هم چنین با پیوستن به جناح، حزب، آرمان یا گرایش خاص سیاسی برای خود، هویت سیاسی کسب کرده‌ایم. روستایی یا شهری بودن، ایرانی یا دو ملیتی بودن، اصفهانی یا تهرانی بودن، آسیایی یا اروپایی بودن، هویت ارضی ما را شکل می‌دهد. ما با انتخاب شغل، حرفه، تخصص و خاستگاه و طبقه اجتماعی هویت اقتصادی‌مان را رقم زده‌ایم و بالاخره با انتخاب تیم، عضویت در فلان نهاد یا موسسه اجتماعی، دوستان خاص یا فلان گروه تفریحی و سرگرمی هویت اجتماعی‌مان را رقم‌ زده‌ایم. بنابراین هویت ما ابعاد و دامنه وسیعی دارد که بخشی از آن جبری و بخش بزرگتر و موثرتری، اختیاری است. شاید به همین دلیل یکی از نظریه‌پردازان (هولاند) در زمینه هویت گفته: «هویت ما معانی کلیدی هستند که ذهنیت افراد را تشکیل می‌دهند و مردم به واسطه آنها نسبت به رویدادها و تحولات محیط زندگی خود حساس می‌شوند.»

هویت سرشار از معناست و معنا محصول سیر از نیازها به انتظارات است. به قول «وبر» در بطن هر عمل معنایی را می‌توان جستجو کرد. نقش این معنا هم در تعیین چیستی فرد و هم جنبش بسیار حائز اهمیت است.

حتما جمله معروف «ویکتور فرانکل» روانشناس معروف را که فکر می‌کنم او هم به نقل از نیچه گفته، شنیده‌اید. «هر کس در زندگی چرایی دارد؛ با هر چگونه‌ای خواهد ساخت». این چرایی متاثر از هویت است. در واقع ما پاسخ‌مان را به چرایی، از هویت‌مان اخذ می‌کنیم. جنبش‌ها نیز چنین هستند. اگر جنبش سبز ابتدا با مطالبه «سلامت انتخابات» و با شعار «رای من کو؟!» برآمد، این خواست و شعار بعدها در هویت جنبش نقش مهم و بارزی داشت.

هویت جنبش سبز از همان خرداد ۸۸ متولد شد و هر روز عمیق و عمیق‌تر، فراگیر و فراگیرتر شد و حالا وقتی ما برای تعریف جایگاه و مواضع سیاسی افراد بلافاصله می‌پرسیم سبز است یا نه؟ معنای آن این است که گنجینه‌ای از معنا با سبز بودن «ما»ی سبز در مقابل سبز نبودن «آنهای» غیر یا ضد سبز در ذهن خود انباشت می‌کنیم.

به قول گیدنز «هویت چیزی نیست که در نتیجه تداوم کنش اجتماعی فرد به او تفویض شده باشد، بلکه فرد آن را به‌طور مداوم و روزمره ایجاد می‌کند و در فعالیت‌های بازیابی خویش مورد حمایت و پشتیبانی قرار می دهد.»

اجازه دهید همین جا به نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کنم و آن اینکه پس از کسب هویت توسط یک جنبش فقط این حامیان و فعالان آن نیستند که آن هویت را در ذهن خود بازیابی می‌کنند، حتی دشمنان و مخالفان، سرکوب‌کنندگان و رقبای جنبش نیز بخواهند یا نخواهند بر این هویت صحه می‌گذارند.

اگر بازجو از شما بپرسد: آیا شما فتنه‌گر هستید؟ او فقط لفظ را تغییر داده، اما بلافاصله تایید کرده هویتی وجود دارد که برای او هم شناخته شده است. وقتی جنبشی از هویت برخوردار شود، آن جنبش حضور و حیات خود را به موافق و مخالف تحمیل می‌کند و هیچ کس نمی‌تواند آن جنبش را نادیده بگیرد یا انکار کند. می‌توان از آن ارزیابی مثبت یا منفی داشته باشد اما نمی‌تواند بگوید که وجود خارجی ندارد، زاییده ذهن دیگران است یا روزی بوده، امروز نابوده شده و سرکوب شده است.

چند ماه قبل از بازداشتم در سال ۱۳۹۰ در فصلنامه مطالعات مدیریت نیروی انتظامی که فکر می‌کنم در دانشگاه نیروی انتظامی منتشر می‌شود، مقاله‌ای را از یک مطالعه درباره نظرات ۷۲ نفر از فرماندهان نیروی انتظامی که به دلیل سمت و اقتضای شغلی به گفته نویسنده مقاله، با جنبش‌های اجتماعی در ایران سر و کار داشتند، خواندم که به شدت نکته مورد اشاره را تایید می‌کرد. اگرچه نویسنده به دلیل محدودیت‌هایی که همه‌مان می‌شناسیم اشاره به جنبش سبز نداشت اما فکر می‌کنم همه توافق داریم که در سال ۸۹ جنبش اجتماعی مفهومی جز جنبش سبز نداشت، بنابراین همه این ۷۲ فرمانده که از کلانتری‌های مناطق مختلف تهران انتخاب شده بودند، آنچه در وهله اول در ذهنشان از جنبش اجتماعی تداعی می‌شد، جنبش سبز بود و لذا پژوهش مورد اشاره را می‌توان ارزیابی آنها از جنبش سبز قلمداد کرد. به لحاظ اهمیت این پژوهش ناچارم به تفصیل نتایج آن را توضیح دهم تا به عمق نقش، نفوذ و اهمیت هویت در جنبش‌ها پی ببریم.

در پژوهشی که انجام شده بود، نظر فرماندهان نیروی انتظامی درباره وضعیت چهار مولفه فرهنگی شدن، ارزشی و هنجاری شدن، اقناع سازانه بودن و خشونت‌گریزی در جنبش‌هایی که در زمان پژوهش (۸۹-۱۳۸۸) با آن رو‌به‌رو بوده‌اند و وظیفه سرکوب‌اش را بر عهده داشته‌اند، سوال شده است.

در مورد مولفه اول (فرهنگی شدن) فرضیه محقق عبارت بود از اینکه «رویکرد جدید جنبش‌های اجتماعی در ایران با گرایش به فرهنگی شدن رابطه معنادار دارد.» نویسنده نتیجه گرفته که از دیدگاه فرماندهان نیروی انتظامی به احتمال بیش از ۹۵ درصد این فرضیه صحت دارد.

فرضیه دوم، این بوده که «رویکرد جدید جنبش‌های اجتماعی در ایران با گرایش به هنجاری و ارزشی شدن رابطه معنادار دارد» نظرات فرماندهان نیروی انتظامی در تهران این فرضیه را تایید کرده، یعنی نتیجه گرفته شده که به احتمال ۹۵ درصد آرمان‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای اجتماعی منبع کنش جنبش‌های اجتماعی بوده‌اند.

درباره فرضیه سوم یعنی «اقناع‌سازی که از کارکردهای جنبش‌های اجتماعی جدید است و اتفاقا آن هم تایید شده پس از این بیشتر گفت‌و‌گو خواهیم کرد.

اما آزمون فرضیه چهارم و نتایج حاصل از آن بسیار غیر منتظره و نفس‌گیر است، باز هم یادآوری می‌کنم که این پژوهش، نظر فرماندهان نیروی انتظامی در تهران را مورد کاوش قرار داده و بر اساس نتایج حاصل از مطالعه میدانی نتیجه گرفته: به احتمال بیش از ۹۵ درصد رویکرد جنبش‌های اجتماعی ایران با گرایش به خشونت‌گریزی رابطه معنادار داشته است.

به نظر نویسنده مقاله «جنبش‌های اجتماعی به مثابه قدرت نرم» جنبش‌های اجتماعی در سال‌های اخیر (۱۳۸۹-۱۳۸۸) در بیان اعتراض و مبارزه عمدتا از ابزارهایی مانند گفت‌وگو، ارتباط و تعامل استفاده کرده‌اند.

باز هم برگردیم به برخی مولفه های هویت جنبش سبز که پیش از این و به نقل از منشور جنبش مورد بحث قرار دادیم. همانطور که ملاحظه می‌کنید حتی از دیدگاه مسئولان سرکوب جنبش و در شرایطی که مواجهه و رویارویی جنبش – ضد جنبش در میدان در نقطه اوج قرار داشته‌، هویت جنبش تا آن جا تعمیق یافته که توانسته بر اندیشه و ذهن نیروی سرکوب نیز نفوذ کند و در حالی که دستگاه‌های تبلیغاتی سراسری تلاش می‌کرده‌اند با نسبت دادن اتهامات ناروا به جنبش‌ آن را در حد پروژه‌ی توطئه دشمن و بیگانه معرفی کنند، هویت جنبش نه تنها در دل و عقل و رفتار میلیون‌ها مشارکت‌کننده‌اش بلکه در قضاوت حامیان وضع موجود نیز رخنه کرده است.

همان‌طور که قبلا توضیح دادم، نام محقق این پژوهش را به خاطر ندارم اما مقاله را در فصلنامه مطالعات مدیریت نیروی انتظامی در پاییز سال ۸۹ می‌توانید بیابید. به دوستانی که به زودی آزاد می‌شوند توصیه می‌کنم این مقاله را حتما مطالعه کنند. به هرحال مطالعه میدانی درباره جنبش‌ها دشوار و یا حتی غیرممکن است و این یکی از معدود مطالعاتی است که منتشر شده است.

بحث ما درباره هویت جنبش هنوز در آغاز راه است و امیدوارم در جلسه آینده آن را ادامه دهیم.

6- جنبشی سرشار از مضامین انسانی، ملی و دینی

با عرض سلام خدمت دوستان، بحث خودمان را درباره تعریف و مولفه‌های جنبش و با تمرکز بر مولفه هویت ادامه می‌دهیم. در جلسه قبل برخی حاضران سوال می‌کردند آیا هویت جنبش سبز مثل خود جنبش، جدید است؟ به این معنا که با پدیدآیی جنبش آن هم حادث شده یا قدیم است به این معنا که در پیوند و تداوم هویت‌های گذشته قرار دارد، اگر چه تکمیل، اصلاح و بازسازی شده باشد؟

پاسخ این است که اولا جنبش‌ها در سطح جامعه و حتی در سطح بین‌الملل با یکدیگر پیوند و حتی هم‌افزایی دارند. بنابراین جنبش سبز را نمی‌توان از کل جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه، تغییر‌خواهانه، قانون‌گرایی‌خواهانه و مشروطه‌طلبانه پیش از آن منفک و مستقل کرد. اگرچه بلافاصله تاکید می‌کنم که این جنبش ویژگی‌هایی دارد که آن را از جنبش‌های پیشین متمایز می‌کند و به همین دلیل نیز در منشور جنبش سبز آمده است که:

«جنبش سبز برآمده از مردم و مولود یک نهضت ملی است. حرکتی در تداوم جنبش مردم ایران برای دستیابی به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی که پیش از این در برهه‌هایی چون انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی خود را جلوه‌گر ساخته است.»

دوم آنکه هویت جنبش‌ها هم در پیوند با فرآیند شکل‌گیری اندیشه‌ها، باورها و ارزش‌ها در ادوار گذشته است. در واقع تبار جنبش و گفتمان آن محصول یک فرآیند تحول اندیشه و تفکر درباره دموکراسی و عدالت پیش از آن است که البته با تولد این اندیشه بار دیگر بازبینی و در قالب و سامان جدید و با دریافت‌های به روز شده و البته در برخی موارد متفاوت شکل گرفته است. بنابراین در عین پیوستگی با گذشته از شاخصه‌ها و ویژگی‌های متمایزی نیز برخوردار است.

اجازه دهید با این توضیح به ادامه بحث در باره هویت جنبش‌ها برگردیم. هویت مبتنی بر خاطره جمعی است، از این رو افراد آن را در گذشته تشخیص می‌دهند و تفسیر می‌کنند، به سخن دیگر هویت در بستری از روایت شکل می‌گیرد. گفته‌اند روایت کل قابل فهمی است که بر توالی و رشته رویدادهای هر داستان حاکم است. درواقع روایت از زنجیره حوادثی تشکیل شده که پیرامون «موضوع» یا پدیده شکل می‌گیرند. جنبش‌ها آغازی دارند و پس از آن زنجیره‌ای از حوادث، رویدادها و اتفاقات تلخ و شیرین که در بازخوانی تاریخی آن جنبش می‌توان به آن اشاره کرد.

عناصر سازنده روایت عبارت‌اند از:

اول- برخورداری از یک نقطه آغاز برجسته، ارزشمند و قابل دفاع که هدفی را تعیین می‌کند. ما به محض آنکه از انتخابات ۸۸ بحث می‌کنیم به یک آغاز می‌اندیشیم. برای همه ما خرداد ۸۸ سرآغاز دوره جدیدی در زندگی سیاسی-اجتماعی‌مان است. حتی برای آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد و بسیاری چهره‌های دیگر که در آن روزها هم شاهد و ناظر و هم مشارکت‌کننده و موثر در حوادث بودند، پس از انتخابات ۸۸ چیزی متولد شد که برای همه‌شان ارزشمند است. اما این شروع تنها برای علاقه‌مندان و حامیان جنبش اهمیت ندارد بلکه حتی مخالفان جنبش نیز با وجود معارضه و مقابله با جنبش، نمی‌توانند اهمیت خرداد ۸۸ و انتخابات ۸۸ را کتمان کنند. در همین ماجراهای رای اعتماد به دولت روحانی هم ببینید، یکی از معیارها و ملاک‌های مهم نقش، جایگاه و موضع وزرا نسبت به انتخابات ۸۸ است. بنابراین در جنبش سبز ما با یک حادثه آغازین روبه‌رو هستیم که بدون اشاره به آن نمی‌توانیم جنبش را روایت کنیم.

ویژگی دوم روایت، رویدادهای منتجی است که به هم مرتبط‌‌ اند. رویدادها و حوادثی که به حساب آورده می‌شوند، از ارزش ویژه برخوردارند و نوعی پیوند و تسلسل میان آنها برقرار است و در هر نوبت روایت نقطه پایانی دارند.

حتما همه ما اگر قرار باشد وقایع از سال ۱۳۸۸ را به این سو مرور کنیم، این حوادث را به خاطر می‌آوریم: ۲۴ خرداد: بازداشت گسترده بیشتر از ۱۰۰ نفر از فعالان سیاسی، اجتماعی و مطبوعاتی ۲۵ خرداد: برگزاری تظاهرات از انقلاب تا آزادی با حضور آقایان موسوی و کروبی و تیراندازی بسیج به سوی تظاهرکنندگان و و شهادت ۸ نفر ۲۶ خرداد: تظاهرات از میدان ولی‌عصر تا میدان ونک و از میدان انقلاب تا میدان آزادی ۲۷ خرداد: توقف انتشار روزنامه‌های آفتاب یزد، حیات نو، خبر و تظاهرات از میدان هفت تیر تا میدان ولی‌عصر و میدان انقلاب ۲۸خرداد: تجمع در میدان امام خمینی ۳۰ خرداد: راهپیمایی از انقلاب تا آزادی، شهادت ندا آقاسلطان و جهانی شدن این حادثه ۳ تیر: تجمع مقابل مجلس و درگیری پس از آن ۷ تیر: حمله به مراسم ۷ تیر در مسجد قبا

اگر بخواهیم همه این حوادث را فهرست کنیم خودش کتابی می‌شود. راهپیمایی سکوت، بستن مچ‌بند سبز توسط شش بازیکن فوتبال، شب‌های اعتراض در پشت‌بام با گفتن الله اکبر، فاجعه کهریزک، مراسم سهراب اعرابی، نماز جمعه آقای هاشمی رفسنجانی، روز قدس، سیزده آبان، تشییع باشکوه زنده‌یاد آیت‌الله منتظری، آغاز بازداشت و حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم‌ها رهنورد و کروبی، انتشار منشور جنبش سبز، و …

این حوادث برای همه ما پیوند، مفهوم و تسلسل دارند، فقط منحصر به ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ نیستند.

پیاده‌روی سکوت ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ را به خاطر آوریم، برنامه‌‌های آب‌بازی درون پارک‌های تهران، تجمع در اعتراض به خشک شدن آب دریاچه ارومیه، تشییع جنازه زنده‌یاد ناصر حجازی، تا این اواخر که می‌رسیم به جشن و شادی پیروزی روحانی در خیابان‌ها و شعار «حسن همان حسین است، رای ما میرحسین است.»

این‌ها نشان می‌دهد روایت جنبش سبز درحال نوشته شدن است و همان‌‌طور که گفتم در هر بار تکرار این روایت یک نقطه پایان جدید قرار دارد. برای من مثل روز روشن است که برداشتن حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد هم نقطه پایانی است که در آینده به روایت جنبش سبز افزوده خواهد شد. این سلسله انتها ندارد و به هر بهانه‌ای «ما»ی جنبش یا «آن ها»ی ضد جنبش به عکس‌ها و تصاویر این آلبوم می‌افزاییم. هربار که یکی از زندانیان سیاسی جنبش سبز آزاد می‌شود و به همان میزان هربار که زندانی سیاسی دیگری بازداشت می‌شود، به روایت ما از جنبش افزوده می‌شود.

امیدوارم روزی کسی همت کند و با گردآوری اسناد جنبش این روایت را مکتوب کند.

در همین روزها و در هر جلسه بحث مذاکرات مجلس درباره برخی وزرای پیشنهادی دولت روحانی باز هم این روایت نوشته و تکمیل می‌شود. هیچ کس نمی‌تواند تاریخ ۱۳۸۸ به بعد را تا امروز با نادیده گرفتن جنبش سبز بنویسد.

ویژگی سوم روایت تنظیم رویدادهاست. یعنی این مجموعه حوادث از خرداد ۸۸ تا امروز ارزش واحدی ندارند، برخی مهم‌ترند، برخی مقدمه دیگری هستند، برخی با دیگری رابطه علنی دارند، اما در هرحال دارای مسیر، هدف و پیوند خطی مشخصی هستند. چه کسی می‌تواند برجستگی «راهپیمایی سکوت» را نسبت به کل حوادث انکار کند؟ چند میلیون شهروند تهرانی خیابان‌های تهران را اشغال می‌کنند بدون آنکه کم‌ترین حادثه‌ای رخ دهد، یا سکوت نقض شود. چه کسی می‌تواند اهمیت حصر ناگهانی آقایان موسوی و کروبی و همسران آنان را نادیده بگیرد؟ چه کسی فاجعه کهریزک را فراموش می‌کند؟ هنوز آن حادثه در هر نوبت برگزاری دادگاه نه چندان جدی متهمانش بازتاب دارد. انتشار منشور جنبش سبز چه نسخه اول و چه نسخه دوم آن که هویت جنبش را به نحو شایسته‌ای تثبیت کرد، به نظرم اثر استراتژیک داشت. یکی از جامعه‌شناسان برجسته در خارج از کشور از این منشور با عنوان دموکراتیک‌ترین سند منتشر شده در جنبش دموکراتیک مردم ایران یاد کرد.

اما همه این حوادث واجد معنا و مفهوم مشترکی نیز هستند. خواست و مطالبه برای دموکراسی و تغییر. از اینجا ویژگی چهارم روایت احصاء می‌شود، همه این حوادث یا روایت‌ها دارای مفهومی منسجم و پیوسته هستند، شما در این مسیر ۵-۶ ساله جنبش تناقض و تعارض نمی‌بینید. حتی شخصیت‌های این قصه، داستان، حماسه یا همان روایت ملون نیستند. موسوی و کروبی با همه فشارها، تهدیدها و سختی‌ها هنوز ادعای سابق را دارند، با وجود تضییقات بی‌شمار برای آقای خاتمی، داغ یک آخ را بر دل مخالفانش  گذاشته‌اند، بی‌شمار فعالان و زندانیان جنبش سبز نیز چنین بودند و شما می‌بینید که آقایان با همه فشار‌هایی که وارد کردند و وعده‌هایی که دادند جز چند نفر معدود و انگشت‌شمار که آن ها هم خیلی زود خودشان را بازسازی کردند، کسی از ادعا و مطالبه سبز صرف‌نظر نکرد و به قول آقایان پای توبه نیامد.

بپردازیم به ویژگی آخر روایت و آن نشانه‌گذاری است. آیا داستانی، روایتی سراغ دارید که از آغاز تا پایان نشانه‌ها را به کار نگیرد؟ شاهنامه را ببینید، سیمرغ، رستم، سهراب، کیکاوس، ایران، بعید است اشاره‌ای به هریک از این واژه‌ها شود و شما به یاد شاهنامه نیفتید. «عدالت‌خانه» در مشروطه، «ملی شدن صنعت نفت» در نهضت ملی، همه نشانه‌هایی هستند که ما با شنیدن نام آنها به یاد آن واقعه، روایت و هویت ادغام شده در آن می‌افتیم.

جنبش سبز سرشار است از نمادها و نشانه‌ها. برخی از این نشانه‌ها را جنبش و ابتکارات درون آن پدید آورده و برخی را نیز سرکوب‌کنندگان جنبش. حتما شما هم هر بار واژه «فتنه» را در رادیو یا تلویزیون می‌شنوید، با خنده جنبش سبز را به یاد می‌آورید. هر محرم و هر عاشورا را تک تک واژه‌های بیانیه میرحسین را در پاسخ به ادعاها علیه تظاهرکنندگان سبز در عاشورای ۸۸ به خاطر می‌آورید. حتی وقتی جرثقیل می‌بینید یاد اکبر می‌افتید.-خنده حضار-

حالا دیگر هر نشانه و مفهوم عادی و معمولی معنای خاصی پیدا کرده، باید این نشانه‌ها را از دل روایت ۵-۶ ساله جنبش استخراج کنیم. چون ایمان داریم که جنبش سبز بسیار غنی و سرشار از مفاهیم و مضامین انسانی، ملی و دینی است. اجازه دهید بحث درباره هویت جنبش را در جلسه آینده ادامه دهیم.

7- هویت و استمرار در جنبش

‌ با عرض سلام، در جلسه قبل بحث درباره ویژگی دوم جنبش‌های اجتماعی یعنی برخورداری از اعتقادات مشترک و همبستگی یا همان هویت مشترک را دنبال کردیم و نشان دادیم که هویت در جریان شکل‌گیری روایت جنبش به تدریج شکل و قوام می‌گیرد. هویت‌ها همیشه مسیر رو به پیش ندارند، روایت‌ها ممکن است ثابت و حتی ارتجاعی باشند. روایت ثابت آن است که حوادث و وقایع تغییری در دوری و نزدیکی به هدف آن ایجاد نکنند. در واقع در این وضعیت پدیده یا «سوژه» نازا و عقیم شده، حوادثی رخ می‌دهند اما تغییری در موقعیت جنبش پدید نمی‌آورند. شما این پدیده‌ای را که در انتخابات ریاست جمهوری تحت عنوان جنبش بنفش راه افتاد، ببینید. اگرچه اصلا آن پدیده جنبش نبود، اما به هر حال گروهی تلاش کردند تا با مهندسی وارونه یا مشابه‌سازی آن با جنبش سبز، یک کمپین محدود انتخاباتی را در هیبت یک جنبش اجتماعی مطرح کنند. با وجود آن که دوستان آقای روحانی آن کمپین را طراحی و اجرا کرده بودند و به رغم تمایل دولت به برجسته‌سازی آن با هویت مجعول «اعتدال» و برگزاری مجموعه‌ای از سمینارها، گزارش‌ها و مجموعه‌ای از فعالیت‌های ژورنالیستی در روزنامه‌های رسمی مثل ایران یا حتی نشریه مهرنامه و غیره، این قدر این تفکر عقیم و نازا بود که در خوش‌بینانه‌ترین ارزیابی‌ها حداکثر می‌توان ادعا کرد آن پدیده و روایت مربوط به آن، درجا می‌زند یا ثابت و فیکس شده، نه جلو می‌رود و نه اصلا حرکتی دارد. این روایت داستانی یکنواخت یا فیلمی است که گره دراماتیک ندارد: حوصله شما از آن سر می‌رود. گاه روایت، جهت ارتجاعی دارد و به تدریج زایل می‌شود. مثل پوپولیسم احمدی‌نژاد. این روایت با همه انبوه حوادث و رویدادها آن قدر بی‌مایه و بی بضاعت است که به قول قرآن مثل کف روی آب می‌ماند. بنابراین فراموش نکنید که تعدد و تنوع حوادث به معنای روایت پیشرفت نیست. بلکه با وجود حوادث متعدد و متنوع روایت ممکن است ارتجاعی با ثابت باشد. به هرحال شکل‌گیری روایت به تدریج فضای معنایی ایجاد می‌کند که نقش حیاتی در تکوین هویت دارد. با کالبدشکافی روایت ما به تاریخ و گفتمان می‌رسیم. در جلسه گذشته تا حدودی این تاریخ را توضیح دادیم. اما گفتمان، مفهوم پیچیده‌تری است.

 فوکو معتقد است گفتمان «مجموعه‌ای از قواعد بی‌نام و نشان تاریخی است که در زمان و فضا، دوران معینی می‌سازد.» گفتمان پدیده، مقوله یا جریان اجتماعی است یا به عبارت بهتر جریان‌ساز و بسترساز است. گفتمان تنها گفتار و نوشتار نیست بلکه مجموعه معناداری از علایم و نشانه‌های زبان‌شناختی و فرا‌زبان‌شناختی است. خطای بزرگی است اگر تصور کنیم گفتمان جای ایدئولوژی نشسته، زیرا گفتمان سیستمی بسته از تمایزات نیست. به همین دلیل نیز چیزی به نام «هویت خالص» وجود ندارد یعنی هویت‌ها همیشه ناخالص، مرکب، آمیخته، سیال، گذرا و درحال بازسازی هستند. در عین حال هویت داشتن به معنای ایجاد حد و مرز است. شما با شنیدن گزاره «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» چه معنایی را در ذهن متبادر می‌کنید؟ این معنا از یک سو به ما می‌گوید با کسانی که قانون اساسی را به یک اصل مثلا اصل ۱۱۰ قانون اساسی (ولایت فقیه) منحصر می‌کنند، متفاوت هستیم و از سوی دیگر اصرار دارد که فعلا در این دوره و مقطع با کسانی که شعار یا مواضعی فراتر از قانون اساسی مطرح می‌کنند نیز اختلاف داریم. اما آیا تا ابد این چارچوب برقرار خواهد ماند؟ پاسخ منفی است، زیرا هویت به قول ادوارد سعید «جغرافیای خیالی» است و در فضا و زمان نمادین معنا و مفهوم پیدا می‌کند. به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» مفاهیم دیگر مثل دموکراسی‌سازی (دموکراتیزاسیون)، گفتمان ضد خشونت و بسیاری مؤلفه‌های دیگر را نیز می‌توان افزود که محصول یک فرآیند چند ساله و در متن عمل اجتماعی هستند. هویت اگرچه پیش شرط عمل جمعی و جنبش اجتماعی نیست اما در صورت تداوم اعتراض و نارضایتی به سرعت شکل گرفته و به رفتار معترضان جهت می‌دهد. پس از آن در فرآیند کنش جمعی، هویت دائم تعریف و بازتعریف می‌شود، تا این که بر تلاش‌های آگاهانه بازیگران و عاملیت‌ها اثر بگذارد. هویت کارکردهای موثری در جنبش‌های اجتماعی به خصوص جنبش‌های جدید دارد. اما از همه مهم‌تر اینکه فرآیند همگرایی را درون جنبش تسریع می‌کند، ما به محض آنکه زندانی جدیدی وارد ۳۵۰ می‌شود از او درباره علت بازداشت، اتهام و علت محکومیت‌اش سوال می‌کنیم تا از این طریق به هویت او پی ببریم. کافی است هم بندی جدید ما در همان جمله اولش به رابطه‌ای بین علت بازداشت‌اش و انتخابات ۸۸ اشاره کند، در این صورت بدون کم‌ترین توضیح دیگری ما احساس خواهیم کرد که با او نقاط اشتراک زیادی داریم. هویت ضمن پذیرش تفاوت‌ها بر تشابهات تکیه می‌کند و فصل مشترک مجموعه‌ای از افراد است که در جنبش مشارکت داشته‌اند.

کارکرد دیگر هویت «اعتماد» است. ما به دلیل هویت مشترک به همه یا اغلب کسانی که انتساب خود را به آن هویت تایید می‌کنند، اعتماد می‌کنیم. اعتماد یعنی سرمایه اجتماعی، هویت موجب می‌شود افراد درون جنبش مجموعه‌ای از تعاملات غیررسمی داشته باشند و در شرایط سخت، خطرناک و دشوار به یکدیگر اتکا کنند. و بالاخره کارکرد سوم هویت، پدید آوردن امکان تداوم عمل جمعی در مقاطع مختلف است. هویت مثل نخ تسبیح عمل می‌کند. گذشته، حال و آینده ما را به هم پیوند می‌دهد و از این طریق از انقطاع جلوگیری می‌کند. این کارکرد موجب می‌شود وقتی جنبش‌ها به دلیل فشار و مخاطرات حاصل از فعالیت آشکار، ناچار می‌شوند پنهان شوند، باز هم دچار گسست نشوند. در واقع در دوران فعالیت آشکار، جنبش‌ها به ترویج هویت می‌پردازند یعنی هویت خودشان را به دیگران عرضه و آنها را به این هویت دعوت می‌کنند و در دورانی که ناچار به دلیل هزینه‌های بالا پنهان می‌شوند، به تعمیق هویت می‌پردازند. یعنی تلاش می‌کنند فهم مشارکت‌کنندگان از مطالبات، ارزش‌ها و در نهایت گفتمان جنبش را عمیق‌تر کنند. فرآیند هویت‌سازی و تعمیق هویت تنها بر جنبش به عنوان یک کلیت اثرگذار نیست، بلکه حتی هویت فردی را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد. هویت فردی همه ما پیش از خرداد ۸۸ تا امروز تفاوت‌های زیادی داشته است.

درواقع هویت فردی از طریق تولید، حفظ و احیای هویت جمعی و در ارتباط متقابل با آن شکل می‌گیرد، افراد با حضور در جنبش حس جدیدی مبنی بر توانمند شدن و قادر شدن پیدا می‌کنند. این حس به نوبه خود موجب تقویت «خود» می‌شود. این رابطه پیچیده بین هویت فردی و جمعی در جریان جنبش‌ اجتماعی دائما فعال است و به طور خودکار همه ابعاد زندگی ما را تحت الشعاع قرار می‌دهد. حالا به تدریج اهمیت هویت مشترک در جنبش‌ها روشن می‌شود. جنبش اجتماعی بدون هویت ممکن نیست، جنبش اجتماعی با هویت، سرکوب‌ناپذیر است، هویت موجب انسجام در زندگی فردی و اجتماعی می‌شود و البته از آن جا که امری پویاست و نه ایستا، دائما بازپروری می‌شود، پس تکرار نمی‌شود و پیوسته در حال شدن است. اگر جنبش این تداوم ( Continuity) هویت و پویایی آن را از دست دهد، در برابر خطر تنزل به یک فرقه قرار خواهد گرفت. هویت محصول یک روند طبیعی در بستر و زمینه اجتماعی است، پس مصنوع نیست. کسی نمی‌تواند صبح از خواب بیدار شود و به دلیل احساس تکلیف هویتی را بیافریند. تعجب من از ساده‌انگاری برخی نیروهای سیاسی است که تصور می‌کنند می‌توان به طور خلق‌الساعه هویتی را متولد کرد. بازگردم به ماجرای «جنبش بنفش» یا همین ادعای «اعتدال». من اگر چه از پیروزی روحانی در انتخابات ارزیابی مثبتی دارم و برای ایشان و دوستان‌شان آرزوی موفقیت می‌کنم، اما با همه این احوال ادعای هویتی مستقل تحت عنوان اعتدال را ساده‌انگاری می‌دانم. هویت محصول یک فرآیند طبیعی است و نه تزریق آنی و فوری. حتی برخی دوستان این ادعا را توهین به خود تلقی می‌کنند، معتقدند ادعای اعتدال به معنای آن است که همه جریانات اصلاح‌طلب پیش از این معتدل نبوده‌اند. شما معتدل‌تر از آقای خاتمی، آقای کروبی و آقای موسوی چه کسی را سراغ دارید؟ با واژه‌ که نمی‌توان هویت ساخت، نمی‌توان جنبش ساخت. هویت همان‌قدر که در صورت پدیدآیی و تعمیق می‌تواند اثرگذار باشد، به همان صورت نیز شکل‌گیری آن فرآیند سخت و پیچیده‌ای دارد.

هویت فرآیند شناخت خود و شناسایی شدن از سوی دیگران است و به واسطه آن تصور و ذهنیت بازیگران و عاملیت‌های اجتماعی از خود و تصورات و ذهنیت دیگران از آن ها ایجاد می‌شود. شناسایی شدن توسط دیگران و به انزوا و حاشیه نرفتن، بدنام نشدن، فراموش نشدن به اتکای برخورداری از هویت مستلزم شکل‌گیری هویت و تولید و بازتولید آن در یک سیر طبیعی است. به همین دلیل جنبش‌ها با رسیدن به مرحله تثبیت هویت، ماندگاری و تداوم خود را تضمین می‌کنند. بحث درباره هویت را در این جا خاتمه داده و در جلسه آینده مولفه سوم جنبش‌های اجتماعی یعنی وجود منازعه و کشش را مورد بحث قرار می‌دهیم.

8- جنبش برای تغییر

با عرض سلام خدمت دوستان گرامی. در ادامه بحث درباره جنبش اجتماعی و مفهوم آن و پس از بررسی دو مولفه مهم شبکه تعامل غیررسمی و اعتقادات مشترک یا هویت در جنبش‌ها، مولفه سوم یعنی «عمل جمعی در منازعه و کشمکش» را مورد بحث قرار می‌دهیم.

جنبش‌ها علاوه بر آنکه محصول تغییرات اجتماعی هستند خود نیز طالب تغییرند و به خاطر وادار کردن مدافعان حفظ وضع موجود به تغییر وارد کنش یا عمل جمعی شده و در یک سوی منازعه برای تغییر قرار می‌گیرند. طرف دیگر این منازعه حافظان وضع موجود هستند. در جنبش‌های قدیم منازعه منحصر به حوزه سیاسی بود اما جنبش‌های جدید حوزه کنش جمعی و منازعه را به سایر حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی گسترش دادند. بنابراین در حالی که جنبش‌های قدیم (کلاسیک) به صورت مستقیم و منحصرا به سوی کانون‌های قدرت نشانه‌گیری می‌کردند، جنبش‌های جدید با ماهیتی سیال و چند لایه، زیرپوست جامعه حرکت می‌کنند و با بازتولید نمادها، هنجارها، ارزش‌ها وارد منازعه و کشمکش برای تغییر می‌شوند. در جنبش‌های جدید کنش جمعی برای کشمکش، کمتر خشونت آمیز بوده و حتی ضد خشونت است.

در جنبش سبز وقایع و حوادث زیادی را می‌توان نشان داد که نشان از عدم تمایل جنبش به کاربرد خشونت در منازعه و کشمکش است. برای مثال همه ما می‌دانیم در حالی که دست کم حدود یک صد نفر از عزیزترین فرزندان مردم ایران در جریان جنبش، خون شان به ناحق بر زمین ریخته شد، هنوز «ضد جنبش» نتوانسته حتی یک مورد قطعی را که در آن انبوه حوادث، توسط مردم آزار دیده باشد، معرفی کند. ادعا زیاد شده اما آیا مثل جنبش که فهرست حدود صد نفر را با مشخصات کامل و محل دفن‌شان در بهشت زهرا معرفی کرد، آن ها نیز شاهدی بر مدعاهای شان مطرح کردند؟ آیا تجمع چند میلیونی راهپیمایی سکوت با همه تحریکاتی که از سوی عوامل احمدی‌نژاد صورت گرفت، کم‌ترین تعرضی به نیروهای سرکوب کرد؟

اجازه دهید بار دیگر برگردیم به مطالعه‌ای که چند جلسه قبل به آن استناد کردم. در آن مطالعه از ۷۲ نفر فرماندهان نیروی انتظامی در سال ۱۳۸۹ خواسته شده تا نظرشان را درباره گرایش جنبش به خشونت اعلام کنند. محقق مذکور در جمع‌بندی مطالعه نتیجه گرفته به اعتقاد فرماندهان مذکور و به احتمال ۹۵ درصد جنبش‌های اجتماعی خشونت گریز بوده و از ابزارهایی مثل تعامل، گفت‌وگو و ارتباط استفاده کرده‌اند و رویکرد تساهل مدارانه و آرام داشته‌اند و جنبش‌ها برپایه بعد سوم قدرت (قدرت نرم) معطوف به فرهنگی شدن، ارزشی‌ و هنجاری شدن، اقناع سازانه و خشونت گریز بوده‌اند.

«بعد سوم قدرت» اصطلاحی است که جامعه‌شناسی به نام «استیون لوکس» برای تبیین قدرتی به کار برده که در آن خشونت و زور عریان نمود کمتری دارد و برای اعمال خواست خود به دنبال تغییر ذهنیت‌ها و اقناع‌سازی است.

محور منازعه و کشمکش در جنبش سبز خواست و مطالبه برای تغییر است. این موضوع در منشور جنبش به صراحت مورد تاکید قرار گرفته است و بر اساس آن: «بازخوانی و تجربه‌ معاصر در جهت تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان می‌دهد که تنها از طریق تعمیق و تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفت‌وگوی اجتماعی، ارتقای سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات زمینه‌سازی برای فعالیت آزاد مصلحان و فعالان اجتماعی در چارچوب تحول‌خواهی و ایجاد تغییر و … ممکن است.»

هم چنین منطق حاکم بر منشور تصریح می‌کند: « قوانین کشوری و از جمله قانون اساسی متونی همیشگی و تغییرناپذیر نیستند و هر ملتی این حق را دارد که با بازخوانی و تجربه خود و تصحیح مسیر حرکت خویش به اصلاح قوانین جاری اقدام کند.»

در تعریف جنبش‌های اجتماعی این مطالبه برای تغییر بارها تکرار شده است. مثلا گفته شده جنبش اجتماعی کوشش سازمان‌یافته گروه یا جمعی است که می‌خواهند برخی از شئون جامعه را تغییر دهند (کوهن). گیدنز نیز گفته جنبش اجتماعی منش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک یا تامین هدفی مشترک از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی است. اغلب نظریه‌پردازان علوم اجتماعی، این خواست برای تغییر و تحقق آن را امری محتوم و اجتناب ناپذیر می‌دانند و به قول تافلر «چون روابط انسانی در حال تغییرند، روابط قدرت نیز در فرآیند دائمی تغییر قرار دارد.» دولت‌ها و نظام‌های سیاسی ناچارند در برابر خواست نسبت به تغییر انعطاف نشان دهند. گفته شده در بین منابع قدرت یعنی خشونت (اعمال زور)، ثروت و دانایی، سومی یعنی دانایی انعطاف‌پذیرترین و بنیادی‌ترین منبع قدرت به شمار می‌رود.

لذا بسیاری از اصحاب قدرت راه حفظ و تداوم قدرت را در برابر خواست جنبش‌ها برای تغییر، انعطاف و تسلیم شدن به تغییر می‌دانند، از این رو هیچ گاه نگران وقوع یک جنبش اجتماعی به مثابه یک کنش جمعی نیستند، بلکه به عکس از آن استقبال می‌کنند و از جنبش اجتماعی به عنوان یک فرصت و به تهدید استقبال می‌کنند، زیرا جنبش‌ها نشان‌دهنده خواست و تمایل زیرپوستی و درونی جامعه و نمود مطالبه آن برای تغییر هستند.

آیا کنش جمعی برای منازعه و کشمکش درباره تغییر می‌تواند خاتمه یابد؟ پاسخ به طور قطع منفی است، اما به نظرم سوال بهتر آن است که آیا منازعه و کشمکش همواره پرهزینه، خشونت‌آمیز و در بستری از خشم و نفرت، شکنجه و زندان و سرکوب باید پیش برود؟ قطعا پاسخ باز هم منفی است. کمی درایت، عقلانیت و تعدیل در منافع می‌تواند راه جامعه را به سوی تغییر هموار کند.

این راه طی خواهد شد، این را هم فرادستان و هم فرودستان می‌دانند. این زایمان انجام خواهد شد، اما یک نظام عامل و مدرن می‌تواند در برابر آن انعطاف نشان دهد و نظام اقتدارگرا می‌تواند تا مدتی آن را به تاخیر اندازد. بارها گفته شده که جامعه ایران تمامی عوامل و اسباب تغییر را در درون خود تجمیع کرده و بنابراین مثل بسیاری دیگر از کشورها که روزی صحبت از تغییر در آنها خواب و خیال بود، طعم تغییر را خواهد چشید.

در پایان جلسه قبل یکی از دوستان حاضر در جلسه سوال خوبی پرسید و گفت آیا آن چه در این جلسات مطرح می‌کنی حاصل نظرات سیاسی شخصی است یا نظر علمی و کارشناسی؟ به او توضیح دادم که اگرچه انتساب من به جنبش سبز انکارناپذیر است و تعلق خاطرم به این جنبش مشهود و روشن، اما بسیاری از مباحث مطرح شده حاصل مطالعات نظری این حقیر در زمینه جنبش‌های اجتماعی است و از نظر من حاصل یافته‌های محققان درباره ایران و اتفاقا دغدغه اکثریت هم‌نسلان من که انقلاب ۵۷ را از نزدیک درک کرده‌اند آن است که به اتکای همین یافته‌های جامعه‌شناختی به مسئولان امر هشدار دهیم تا پیش از آن که ظرفیت‌های بالقوه اجتماعی آنچنان فشرده و انباشت شود که هیچ نیروی اجتماعی در چارچوب منافع ملی نتواند آن را مهار کند، گشایشی در فضای سیاسی- اجتماعی ایجاد کنند و اجازه دهند مطالبات برای تغییر و کنش جمعی حاصل از آن مطرح شود و گذار جامعه ایران به سوی دموکراسی به صورت تدریجی و مرحله‌ای صورت گیرد.

برگردیم به ادامه بحث و این که در جامعه ایران علل و عوامل متعددی فشار برای تغییر و مطالبه آن را سامان داده است. «آلن تورن» وقتی در سال ۱۳۸۱ به ایران آمد گفت: «اولین چیزی که در این کشور به چشم می‌خورد آن است که شما در حاشیه مدرنیزاسیون قرار ندارید، بلکه دقیقا در متن آن قرار گرفته‌اید.» ترکیب جمعیتی جوان، رشد طبقه متوسط، افزایش شهرنشینی، افزایش جمعیت باسواد به خصوص در سطوح تحصیلاتی عالی، گسترش و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی به خصوص ماهواره و اینترنت جایی برای شک و شبهه درباره خواست جامعه ایران برای تغییر و الزام آن نگذاشته است. جنبش سبز این خواست و تمایل را نمایندگی می‌کند. مساله اصلی در این جا فهم آن است که جنبش سبز محصول عوامل درونی مورد اشاره است و نه آن چنان که فرادستان و حافظان وضع موجود ادعا می‌کنند، یعنی دشمن خارجی. چه کسی می‌تواند بر این همه شواهد موجود مؤید خواست جامعه ایران برای تغییر چشم ببندد و فقط برای سرکوب و منکوب کردن یک جنبش ضد خشونت و دموکراسی‌خواه آن را متهم کند که حاصل توطئه دشمن است.

با توجه به این که طرح همه این شواهد در حوصله این جلسات نیست فقط برخی عوامل که خواست برای تغییر را در رگ و خون جامعه ایران جاری کرده و هیچ کس هم گریزی از آن ندارد، مورد اشاره قرار می‌دهم.

مقدمتا باید اشاره کنم که مطابق نظر «گی روشه» جنبش‌ اجتماعی اصلا محصول تغییر اجتماعی است. یعنی بدون وقوع مجموعه‌ای از تغییرات جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیک نمی‌توان انتظار وقوع جنبش اجتماعی را داشت. در واقع تغییرات اجتماعی موجب پدید آمدن مطالباتی می‌شوند که محور همه آنها تغییرات است. برای مثال جنبش‌های دگرگون‌ساز برای تغییر ساختار طبقاتی و در پی بروز تعارض بورژوازی-پرولتاریا شکل می‌گیرند، هدف شان دگرگونی فراگیر جامعه یا انقلاب است، این جنبش‌ها در پی تغییرات سریع، همه جانبه و غالبا توام با خشونت هستند. جنبش‌های اصلاح‌طلب در مقایسه با جنبش‌های دگرگون‌ساز اهداف محدودتری را دنبال می‌کنند و در پی تغییرات برخی از جوانب نظم اجتماعی هستند.

جنبش‌های رستگاری‌بخش درصدد نجات جامعه از طریق سبک زندگی هستند. بسیاری از جنبش‌های مذهبی به این دسته تعلق دارند و بالاخره جنبش‌های تغییر دهنده با جنبش‌های سبک زندگی هستند که به جای آنکه هدف خود را تغییرات در سطوح ساختاری قرار دهند، به تغییرات در عادات افراد تمرکز می‌کنند. بنابراین همان طور که می‌بینید همه انواع جنبش‌های اجتماعی در پی تغییر هستند و مطالبه تغییر فصل مشترک آنان است. اما در عین حال منبع ایجاد این مطالبه برای تغییر نیز تغییرات و دگرگونی‌هایی است که در سطح جامعه رخ می‌دهد.

به قول مسعود بهنود اگر قرار بود تغییری صورت نگیرد که الان باید هخامنشیان در ایران حکومت می‌کردند. جلسه آینده بحث را با مرور بر تغییرات اجتماعی در ایران ادامه می‌دهیم تا روشن کنیم چرا جامعه ایران را نمی‌توان از کنش جمعی برای منازعه و کشمکش در برابر حافظان وضع موجود منصرف کرد.

9- تغییرات اجتماعی در ایران

‌‌با سلام خدمت دوستان. جلسه پیش وعده کردیم که امروز زمینه‌ها و عواملی که تغییر در جامعه ایران را اجتناب ناپذیر کرده و موجب وقوع جنبش‌های اجتماعی به خصوص جنبش سبز شده مورد بحث قرار دهیم. بار دیگر خاطرنشان می‌سازم وقوع تغییرات اجتماعی در واقع خواست و مطالبه‌ای برای تغییر را در سطوح مختلف اجتماعی پدید می‌آورد و این خواست در حوزه‌های مختلف جمعیتی مثل کارگران، دانشجویان، زنان، جوانان و بالاخره عموم جامعه ایجاد می‌شود، تمایل به کنش جمعی برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب را تقویت می‌کند و در نتیجه جنبش‌های اجتماعی مثل جنبش‌ دانشجویی، جنبش زنان، جنبش جوانان و بالاخره جنبش دموکراسی‌خواهی را رقم می‌زند. به همین دلیل کنش جمعی یا تلاش جمعی برای ورود به منازعه و کشمکش، ویژگی سوم مشترک اغلب تعاریف از جنبش است. با این مقدمه به برخی از رئوس تغییرات اجتماعی در ایران اشاره می‌کنیم:

اول- گسترش شهرنشینی:

به دلیل تفاوت‌های ماهوی ساختار مناطق روستایی و شهری، جمعیت شهری با سرعت بیشتری میل به مدرن شدن و تغییر سبک زندگی دارد. جامعه روستایی به دلیل بافت سنتی اغلب متمایل است به حفظ وضع موجود، اما شهر و روابط متنوع و گسترده آن شهروندان را تشویق به تغییر می‌کند. جامعه ایران از اواسط دهه ۱۳۶۰ رسما جامعه‌ای شهری شد، یعنی بیش از ۵۰ درصد ایرانیان ساکن شهرها شدند. مطابق سرشماری سال ۱۳۶۵ نسبت جمعیت شهری از ۴۷ درصد کل جمعیت در سال ۱۳۵۵ به ۵۶ درصد رسید. این روند یعنی کاهش نسبت جمعیت ساکن روستاها و افزوده شدن به نسبت جامعه شهری پس از دهه ۶۰ نیز ادامه یافت و در حال حاضر حدود ۳۰ درصد جمعیت ساکن روستاها و ۷۰ درصد ساکن شهرها می‌باشند.

دوم- افزایش سطح سواد و گسترش آموزش عالی

: با افزایش سطح سواد انتظارات و توقعات افراد در زندگی ارتقا می‌یابد. افراد با سواد در مقایسه با افراد بی‌سواد و کم سواد میل بیشتری به مشارکت در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارند. به علاوه سواد موجب آشنایی بیشتر و جدی‌تر با آرا و نظرات جدید می‌شود و لذا تغییرات جدی در دانش، نگرش و رفتارها پدید می‌آورد. تا سال ۱۳۵۵ یعنی سال‌های پایانی رژیم پهلوی، نسبت نسبت جمعیت باسواد بالای شش سال۴\۴۷ درصد بود، یعنی کمتر از نیمی از جمعیت با سواد بودند. این نسبت امروز به بالای ۹۵ درصد رسیده است. اگرچه هنوز تعداد زیادی از جمعیت بی سواد و کم سواد هستند، اما بدیهی‌ست در جامعه‌ای که حدود ۹۵ درصد آن با سوادند در مقایسه با جامعه‌ای که کمتر از ۵۰ درصد آن سواد دارند، میل به تغییر بسیار بیشتر است. علاوه بر این گسترش آموزش عالی پس از انقلاب به نسبت جمعیت با تحصیلات آموزش عالی نیز به سرعت افزوده شد، این جمعیت به تدریج بدنه اصلی طبقه متوسط رو به گسترش را در ایران پدید آورد.

سوم- گسترش تکنولوژی ارتباطات و رسانه‌های جمعی:

در فاصله پیروزی انقلاب تا اواخر دهه ۶۰ پوشش تلویزیون در ایران بسیار افزایش یافت و پس از آن هم این روند به سرعت گسترش داده شد. به علاوه تکنولوژی‌های جدید ارتباطی مثل ماهواره و اینترنت به دلیل خلاهای حاصل از عملکرد نهادهای رسمی مثل صدا و سیما، وزارت ارشاد، سازمان تبلیغات اسلامی و ده‌ها سازمان و موسسه ناکارآمد، به شدت مورد استقبال قرار گرفت. با وجود فیلترینگ قدرتمند دولت و هزینه‌های زیادی که در این زمینه انجام شده مردم ایران اغلب درصدر میزان استقبال از شبکه‌های اجتماعی در خاورمیانه هستند. بنابراین رسانه‌های نوین به دلیل نفوذ بسیار زیادشان نقش زیادی در تقویت گرایش به تغییر در جامعه ایرانی داشته‌اند. اهمیت رسانه‌های نوین اغلب به خاطر سه ویژگی است: ۱) آزادی نسبی گفت‌وگو ۲) تبادل و ارتباط بین فرهنگی آسان و سهل‌الوصول ۳) همگرایی و ایجاد حس تعلق در این میان شبکه‌های اجتماعی در فضای مجازی نقش به غایت مهم‌تر ایفا می‌کنند. بارزترین ویژگی‌های این شبکه‌ عبارت‌اند از: بسیج کنندگی و سازمان‌دهی، دوستی، اعتماد، حلقه‌های مخاطبان، مستند سازی، چند رسانه‌ای بودن، گفت‌وگو و نقد، خرد جمعی، اشتراک‌گذاری نظرها و دیدگاه‌ها، ساختار دموکراتیک، ابتکار و خلاقیت و تنها چند مورد از این ویژگی‌ها می‌تواند مطالبه تغییر را در هرکسی برانگیزاند.

با وجود آنکه متاسفانه اینجا دسترسی به اطلاعات دقیق درباره شاخص‌های نفوذ اینترنت نداریم اما همین گزارش‌های محدود منتشر شده در روزنامه‌ها نیز حاکی از گسترش نفوذ روزافزون اینترنت و فضای مجازی است. در همین دوران بهار عربی اس.ام.اسی بین مردم به خصوص جوانان و دانشجویان رد و بدل می‌شد که مضمون آن چنین بود: حسنی مبارک پس از مرگ، انورسادات و جمال عبدالناصر را در برزخ ملاقات و آنها از او می‌پرسند: «با سم کشته شدی یا به یا ضرب گلوله؟» و حسنی مبارک در پاسخ می‌گوید:« فیس بوک کارم را تمام کرد»!

چهارم- تغییرات جمعیتی و افزایش جوانان:

در فاصله سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۵ جمعیت جوان ایران یعنی ۱۵ تا ۲۹ ساله‌ها از ۱۲ میلیون نفر به ۲۵ میلیون نفر رسید و از ۲۱ درصد کل جمعیت به ۲۵ درصد، همه ما نقش و جایگاه جوانان را در جنبش اصلاحات و انتخاب آقای خاتمی در خرداد ۷۶، مجلس ششم، حوادث کوی دانشگاه، انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و بالاخره جنبش سبز از نزدیک شاهد بوده‌ایم. در واقع از اواسط دهه ۱۳۷۰ به تدریج این جمعیت جوان که خارج از اراده هر کسی از جمله نظام رشد فزاینده‌ای داشت به عامل و مولفه مهمی در تحولات ایران تبدیل شده، ویژگی مهم جمعیت جوان تولد و رشد آن در سال‌های پس از انقلاب بود. این جمعیت تحت آموزش فرهنگی و ایدئولوژیک نظام پس از انقلاب بود. در کتاب‌های آموزشی به او درس وفاداری به نظام و انقلابی که عدالت اجتماعی، آزادی و دموکراسی را قرار بود به ارمغان آورد، داده بودند. این آموزش‌ها پس از پایان تحصیلات و پا گذاشتن فرزندان انقلاب به دنیای حقیقی و اجتماع ناگهان با تناقضات جدی روبه‌رو شد و به این ترتیب شکافی جدی بین آموزه‌ها و واقعیت‌ها، شوق به تغییر را در جوانان برانگیخت و آنان را به مشارکت‌کنندگان جدی هرگونه اعتراض نسبت به وضع موجود و کنش جمعی برای مطالبه تغییر تبدیل کرد. لذا جوانان ابتدا از سوی جنبش دانشجویی و پس از آن توسط جنبش‌های دموکراتیک عضوگیری شدند و نقش جدی در جنبش سبز ایفا کردند. بخش مهمی از همگرایی بسیاری از جنبش‌های اجتماعی دیگر مثل جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش اقلیت‌های قومی و مذهبی، جنبش زیست محیطی در جنبش سبز محصول نقش بی‌بدیل این بدنه اجتماعی مشترک بود.

پنجم- زنان و مطالبه حقوق‌شان

: تغییرات جمعیتی که شامل شاخص‌هایی مثل ترکیب سنی، سواد و دیگر ویژگی‌های اجتماعی بود، در همان حال که کل جمعیت را در معرض تغییر قرار داد، جامعه زنان ایران را نیز بی‌نصیب نگذاشت. و به این سبب موجب شکل‌گیری تلاش‌هایی برای بهبود وضعیت زنان شد و اگرچه ابتدا در سطح نخبگان و محافل دانشگاهی بروز و ظهور یافت، اما به تدریج سطح پوشش آن نیز بیشتر و بیشتر شد. جریان غالب خواست و تمایل زنان به تغییر چند شاخصه مهم داشت. اول آنکه معتقد بود جایگاه زنان در ایران بر پایه نابرابری و ستم استوار شده است. دوم آنکه محور این ستم و نابرابری قوانین ناعادلانه در نظام حقوقی کنونی است که باید برای کاهش آن تلاش کرد. از این رو زنان و به خصوص گروه‌های متشکل آنان حضور ثابت و موثری در هر کنش جمعی برای تغییر وضع موجود داشته‌اند و پس از این نیز چه ما موافق باشیم یا مخالف نقش موثر خودشان را ایفا خواهند کرد.

ششم- گسترش طبقه متوسط:

هانتینگتون معتقد است نیروهای حامی تغییر در شهرها عمدتا شامل لمپن پرولتاریا (آلونک‌نشین ها)، کارگران صنعتی و روشنفکران طبقه متوسط هستند. وی و بسیاری دیگر از صاحب نظران علوم اجتماعی و سیاسی با مطالعه مجموعه تحولات سیاسی و جنبش‌های اجتماعی از نیمه دوم سده بیستم به خصوص از ۱۹۶۰ به این سو در آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا نشان دادند که بر خلاف تصور، آلونک‌نشین‌ها هسته مخالفت با وضع موجود نیستند زیرا این گروه را اغلب روستاییانی تشکیل می دهد که به شهرها مهاجرت و نسبت به گذشته وضع بهتری دارند. آن ها از لحاظ سطح اطلاعات سیاسی- اقتصادی ضعیفند و  مساله اصلی و فوری آنان تامین غذا، شغل و مسکن است یا به قول ما گنجشک روزی هستند و سازمان اجتماعی درون مناطق تحت سکونت‌شان نیز مانع اعتراض سیاسی می‌شود. تحولات تکنولوژیک و از آن مهم‌تر تغییرات مهم در ساختار جامعه صنعتی موجب شده تا به تدریج «کار صنعتی» جایگاهش را به «کار غیرمادی» دهد. زیرا در دنیای اقتصادی به تدریج سهم اطلاعات، ارتباطات، ابداع و خلاقیت بیشتر و بیشتر می‌شود. کاربرد و اصطلاحاتی مثل کار خدماتی، کارفکری و امثالهم به کار غیر مادی اشاره دارد. امروزه تمایل کارفرمایان به افزایش آموزش، بهبود نگرش، شخصیت و رفتار مناسب ابعاد دیگری از جنبه‌های غیر مادی در کار و فعالیت اقتصادی است. بدیهی است ادعای من این نیست که جامعه ایران وارد دوره پسافوردیسم و پساصنعتی شده، بلکه تاکید بر آن است که این روند تدریجی و افزایش سهم عوامل غیرمادی، ابداع و خلاقیت در کار از جمله افزایش جمع کثیری از مشاغل که با دنیای کامپیوتر و اینترنت سر و کار دارند، به تدریج باید تصویر ما از کارگر صنعتی قرن نوزدهمی را که چارلی چاپلین به زیبایی در فیلم عصر جدید نشان داده است، تغییر دهد و به این اعتبار انتظار نقش و کارکرد متفاوتی برای کارگران صنعتی در جنبش‌های اجتماعی داشته باشیم. در مورد شاخصه‌های تعیین طبقه متوسط هنوز اتفاق نظر جامعی وجود ندارد، درآمد، شغل، موقعیت و منصب اجتماعی و اقتدار هر یک می‌توانند بخشی از ویژگی‌های طبقه متوسط را توضیح دهند. با وجود این ملاک‌های فرهنگی و سطح سواد دانشگاهی مولفه مهمی در تعریف طبقه متوسط است، اگرچه سطح درآمد آنها نیز همواره متوسط بوده و به لحاظ سیاسی از دموکراسی و مشارکت عمومی دفاع می‌کنند.

 عموما دارندگان مشاغل فکری، تخصصی و مدیران از جمله حقوق بگیران و کارمندان، پزشکان، مهندسان، حقوق‌دانان، تکنسین‌ها، روشنفکران، معلمان، نویسندگان و هنرمندان در جایگاه طبقه متوسط قرار دارند و این به معنای آن است که برخلاف طبقه متوسط سنتی، که فقط بر پایه درآمد تعریف می‌شد، این گروه‌های اجتماعی ویژگی‌های مشترک زیادی فراتر از درآمد دارند. پاسخ به این سوال که چرا طبقه متوسط رشد می‌کند؟ موضوع مهمی است که پاسخ آن در محدوده وقت این جلسه نیست، اما صریح‌ترین پاسخ آن است که رشد اقتصادی به شکل اجتناب‌ناپذیری رشد طبقه متوسط را به همراه می‌آورد. طبقه متوسط جدید به طور نسبی از دولت مستقل است، این طبقه به دلیل ویژگی‌های فرهنگی مایل به مشارکت در سرنوشت جامعه خود است، اغلب به واسطه دسترسی به تکنولوژی ارتباطات به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و رفاه برای جامعه می‌اندیشد و لذا محور و هسته اصلی جنبش دموکراسی‌خواهی را شکل می‌دهد. «کلاس اوفه» جامعه‌شناس فرانسوی که درباره جنبش‌های اجتماعی و سرمایه‌ اجتماعی زیاد کار و مطالعه کرده، می‌گوید:« طبقات متوسط جدید و گروه‌هایی نظیر دانشجویان و زنان خانه‌دار محتمل‌ترین گروه‌ها جهت جلب به اهداف و علایق جهان شمول جنبش‌های اجتماعی هستند.» به این ترتیب در این وقت محدود تلاش کردم برخی عوامل مهم که تمایل گروه‌های اجتماعی را برای کنش جمعی و ورود در منازعه و کمکش برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب فراهم می‌کنند، به اختصار توضیح دهم و این از ویژگی‌های مهم وقوع جنبش‌های اجتماعی و به خصوص جنبش سبز است که کاملا متاثر از شرایط درونی جوامع می‌باشد. بحث‌مان درباره ویژگی چهارم جنبش‌های اجتماعی را در جلسه بعدی دنبال می‌کنیم.

10- اعتراض در جنبش های اجتماعی

با عرض سلام، ما تا اینجا سه مولفه مهم و مشترک در تعاریف از جنبش‌های اجتماعی را مورد بررسی قرار دادیم و به مصادیق آن در جنبش سبز اشاره کردیم. شبکه تعامل غیررسمی، اعتقادات مشترک یا هویت و کنش جمعی برای منازعه و کشمکش علیه وضع موجود و به سود تغییر، سه مولفه مورد بحث بودند. در این جلسه درباره خصیصه چهارم جنبش اجتماعی که اغلب تعاریف بر آن تاکید کرده‌اند، یعنی «اعتراض» و استفاده از آن گفت‌وگو می‌کنیم.

جنبش‌های اجتماعی، عاملیت‌های سیاسی غیررسمی هستند، آنها لزوما در کادر روش‌های مرسوم و متعارف سیاسی فعالیت نمی‌کنند و بسته به مشی و تاکتیک‌ها می‌توانند اعتراضات خود را با خشونت همراه کنند یا از خشونت پرهیز کنند، اما در هرحال اعتراض نسبت به وضع موجود از مولفه‌های مهم آن هاست. جنبش‌های اجتماعی را نباید به شورش یا وقایع اعتراض‌آمیز تقلیل داد، هم چنان که نمی‌توان آن ها را به مثابه یک حزب یا سازمان رسمی تحلیل کرد.

اگرچه ممکن است جنبش‌ها با اعتراض به رفتار یا موضع خاصی آغاز شوند اما به هرحال حوادثی مجزا و مستقل نیستند، بلکه در یک فرایند پایدار و پیوسته خط سیر مشخصی دارند. همین پیوستگی است که احساس تعلق جمعی و در نهایت هویت را تقویت می‌کند. در دوره‌های فعالیت آشکار و پنهان که بنابر ضرورت‌های امنیتی یا کاهش و افزایش ریسک فعالیت اجتماعی به وجود می آیند، جنبش‌ها دچار گسستگی و انقطاع نمی‌شوند و با مضمون هویت اعتراضی تداوم پیدا می‌کنند. از این رو جنبش‌ها اشکال اعتراضی بسیار متنوعی دارند. جنبش سبز نیز یک جنبش اعتراضی است، اما درهرحال حزب یا سازمان نیست. در منشور جنبش سبز آمده است: «جنبش سبز را نه می‌توان یک حزب متمرکز دانست و نه مجموعه‌ای از افرد سازمان‌نایافته و بی‌هدف. جنبش سبز قطرات به هم پیوسته مردم معترضی است که برای احقاق حق خود به دریا بدل شده‌اند.»

اما آن چه جنبش سبز بارها در بیانیه‌ها و همین‌طور منشور خود بر آن تاکید کرده، نفی خشونت است. باز هم اجازه دهید اشاره‌ای کنم به منشور جنبش که در آن آمده است: «جنبش سبز یک جنبش مدنی است که پرهیز از خشونت و حرکت در چارچوب موازین مدنی را سرلوحه خویش قرار داده است. این جنبش با اعتقاد به اینکه کرامت انسانی مردم اصلی‌ترین قربانی خشونت در فضای تقابل‌های نابرابر اجتماعی خواهد بود، ضمن تاکید ورزیدن بر گفتگوی احترام‌آمیز متقابل، فعالیت مسالمت‌آمیز و توسل به راه‌های غیرخشونت‌آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر می‌داند.»

در ادامه همین بحث و در متن منشور تاکید شده که توسل به روش‌های غیرخشونت آمیز به معنای تسلیم یا کرنش در برابر ظلم و یا سکوت در برابر آن نیست، بلکه به معنای توانایی مبارزه و اعتراض بر مبنای حرمت انسان و شخصیت والای اوست.

در گذشته روش‌های اعتراض چندان گسترده نبودند و بسته به مشی و استراتژی جنبش‌ها انتخاب می‌شدند، اما امروز فهرست بلندی از عمل و مشارکت سیاسی برای اعتراض از جمله صدور بیانیه‌ها، تظاهرات، تحریم و خودداری از خرید کالا یا پرداخت مالیات و غیر آن، همکاری با احزاب، بحث و گفت‌وگو با دیگران، تحصن، اعتصاب، سد معبر، برقراری تماس با مقامات سیاسی و غیرآن وجود دارد که بیشتر محصول فعالیت جنبش‌های کلاسیک قدیم است. اما جنبش‌های جدید تمایز بین امر سیاسی و امر اجتماعی را مورد سوال قرار می‌دهند. «هانا آرنت» تمایزی بین انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی قایل است. او انقلاب آمریکا را از نوع سیاسی و انقلاب فرانسه را از نوع اجتماعی می‌داند، البته از نظر او مطالبه آزادی سیاسی و دموکراسی را باید از مطالبه عدالت اجتماعی و کشمکش طبقاتی تفکیک کرد زیرا اولی ماهیت سیاسی و دومی ماهیت اجتماعی دارد. اما از جهت روش اعتراض به دشواری می‌توان امر سیاسی را از امر اجتماعی جدا کرد.

به قول دوستی وقتی در کشور ما آب خوردن هم می‌تواند سیاسی قلمداد شود، چگونه می‌توان امر سیاسی و اجتماعی را از هم تفکیک کرد. جدا از دعوای قدیم تقدم عدالت بر آزادی یا برعکس، که درواقع منجر به شکل‌گیری چپ جدید یا سوسیال دموکراسی شد، اگر تا دیروز امکان جداسازی این دو بود، امروز دیگر محال یا دشوار است بتوان سیاست و اجتماع را به دو حوزه کاملا مستقل تقسیم کرد. وقتی «آب‌بازی» یا «هندوانه‌خوری» در پارک‌ها امر سیاسی و تهدیدی برای نظام مستقر قلمداد می‌شود، باید پذیرفت که زندگی ما در دنیای امروز ماهیتی سیاسی اجتماعی دارد. یعنی مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به شدت در هم تنیده‌اند.

هوشیاری جنبش‌های اجتماعی آن بود که این پیوستگی امر سیاسی و اجتماعی را بسیار زود دریافتند و دایره اعتراض را منحصر به دنیای سیاست نکردند، امروز هر مساله اجتماعی که در زندگی روزمره مردم رخ می‌دهد، موضوعی است برای اعتراض و نشان دادن فاصله و شکاف بین دولت-ملت، از این رو به قول آنتونیو نگری «سلاح‌های غیر ویرانگر بی‌شماری در اختیار انبوه خلق و جنبش‌های اجتماعی قرار گرفته و لذا او پیش‌بینی می‌کند روزی را که انبوه خلق سلاحی می‌سازد که نه تنها آن را قادر به دفاع از خود می‌کند که هم چنین شالوده بخش، گسترده و سازنده نیز خواهد بود» و «مساله دستیابی به قدرت و فرماندهی بر سپاهیان نیست بلکه مساله نابودی خدا مکانی آن هاست».

به هر حال گذار از جنبش‌های اجتماعی قدیم به جدید مجموعه‌ای از فعالیت‌های سیاسی را به ذخیره و منبع سیاسی شهروندان افزوده است. به قول یکی از نظریه‌پردازان در حوزه جنبش‌های اجتماعی (لیپسکی) «اعتراض پناه و ملجاء سیاسی بی‌قدرت‌ها است» به عبارت دیگر تلاش برای تغییر در جنبش‌های اجتماعی جدید از طریق استفاده مستقیم از قدرت انجام نمی‌شود، بلکه با فعال کردن دیگر گروه‌ها به خصوص گروه‌های ضعیف، محقق می‌شود. به سخن دیگر اعتراض، یک فرآیند ترغیب غیر مستقیم و درگیر کردن گره‌های اجتماعی مختلف برای تغییر است. همان طور که می‌بینید این دیدگاه خیلی متفاوت از روش‌های سنتی و مرسوم مبارزه سیاسی در گذشته است. به قول «دلاپورتا» از جنبش‌های اجتماعی‌ «اغلب بیشتر به خاطر روش‌های ترغیب‌شان یاد می‌شود تا به خاطر اهداف‌شان.»

اما همان‌طور که پیش از این نیز توضیح دادم جنبش‌های اجتماعی همواره در برابر انتخاب روش‌های اعتراضی خشونت‌آمیز با غیر خشونت آمیز قرار دارند. بارها از دوستان مختلف این سوال را شنیده‌اید که آیا آنچه واقعا در عاشورای ۸۸ رخ داد نشان دهنده اعمال خشونت از سوی ما بود؟ بسیاری از ما ناظر وقایع آن روز بودیم، بعدها مهندس موسوی در بیانیه خودشان پاسخ شبهات و ادعاهای دروغ صدا و سیما را دادند و تاکید کردند که آن روز عزاداران سبز بودند که مورد تعرض و حمله نیروهای سرکوب قرار گرفتند. اما سوال اساسی که همواره در برابر همه جنبش‌ها به خصوص جنبش‌های با مشی ضد خشونت از جمله جنبش سبز قرار دارد، این است که آیا حذف کامل خشونت در جامعه به خصوص در دوران اعتراض ممکن است؟

چرچیل در بحث درباره خلع سلاح و پیامدهای جهان‌شمول شدن توسل به خشونت حکایتی را تعریف می‌کند و می‌گوید: «در یکی از ایام روزگاران دور، تمام حیوانات ساکن در باغ وحشی تصمیم گرفتند سلاح‌های خود را کنار بگذارند و از خشونت اجتناب کنند. کرگدن گفت استفاده از دندان عملی وحشیانه است و باید ممنوع شود اما استفاده از شاخ فقط جنبه دفاعی دارد و باید مجاز باشد. گوزن و خارپشت با او موافقت کردند. با وجود این، پلنگ علیه استفاده از شاخ سخن سرداد و از به کار بردن دندان‌ها و حتی پنجه‌ها به عنوان اعمالی مسالمت‌جویانه و صادقانه دفاع کرد. سرانجام خرس علیه به کار بردن دندان، پنجه و شاخ زبان گشود و پیشنهاد کرد تا وقتی حیوانات در مورد این ضرورت‌ها به توافق نرسیده‌اند، سفت و محکم در آغوش فشردن جایگزین خوبی است»

چرچیل می‌خواهد نتیجه بگیرد که هر حیوانی شیوه توسل به خشونت خاص خود را ابزاری کاملا عادلانه و مسالمت‌آمیز می‌داند. گاه از چشم‌انداز دموکراسی، اصطلاح خشونت دفاعی مورد استفاده قرار گرفته است و منظور آن است که خشونت نمی‌تواند چیزی بسازد، بلکه صرفا می‌تواند آنچه تاکنون ساخته است، حفظ کند. گاه نیز اصطلاح «خشونت دموکراتیک» (Democratic Violense) به کار برده شده، به معنای خشونتی که فقط می‌تواند از جامعه دفاع کند و نمی‌تواند آن را بسازد. اما همه این مفاهیم به میزان کافی مبهم هستند تا به خشونت محض ختم شوند.

«آنتونیو نگری» معتقد است توسل دموکراتیک به زور و خشونت، نه با جنگ حاکمیت یکی و نه ضد آن است، بلکه چیز دیگری است. وی چهار شرط یا تفاوت را مطرح می‌کند: اول اینکه برخلاف آرایش نوین دولت‌ها که در آن جنگ نقش اصلی را دارد و بنیان سیاست است، دموکراسی باید از خشونت صرفا به عنوان وسیله‌ای برای پیگیری اهداف سیاسی استفاده کند. دوم آن که چنین خشونتی صرفا در مقام دفاع به کار رود، سوم این که استفاده دموکراتیک از خشونت به خود سازمان دموکراتیک مربوط است و بالاخره چهارمین شرط آن است که سلاح و استفاده از آن مورد نقد دائمی قرار بگیرد.

اگرچه چهار شرط آنتونیو نگری خشونت در جنبش‌های اجتماعی را تا حدی مهار می‌کند اما تجربه جنبش‌های اجتماعی نشان داده که وقتی خشونت بدون قید و شرط نفی نشود، می‌تواند به سرعت ابعاد گسترده و غیرقابل کنترلی داشته باشد و در نهایت به تشدید اعمال خشونت از سوی قدرت سرکوب نظام‌های سیاسی منجر شود و بدیهی است که در این مقابله نیرویی که منابع بیشتری برای اعمال زور دارد، به پیروزی دست خواهد یافت. در این میان حتی رویکردهای حقوق بشری که اعمال خشونت را فقط بر اساس اصول اخلاقی مشروع می‌دانند نیز چاره‌ساز نیست.

بحث بیشتر درباره اندیشه ضد خشونت در جنبش‌های اجتماعی را در جلسه آینده پی می‌گیریم.