نقش رهبران و سازمان جنبش در تعیین پیامد سرکوب جنبش‌ها و حرکت‌های جمعی اعتراضی

sdfg65444dfg vah lvnhkd رضا مردانی reza mardani ناشناس بدون عکس میهن پرونده mihan no image auteur ندا نامی anonyme iran علیرضا ایرانی شهریار صادقی آرش آذرخش{این مقاله قبل از خیزش اعتراضی اخیر نوشته شده است.}

مقدمه

در نوشتاری که پیش روی شما است سعی شده است که در ابتدا  با زبان ساده مسئله ما مردم یا دست کم مردم ناراضی در نظام جمهوری اسلامی تبیین شود .یعنی بگوییم مسئله ما چیست و چرا هست و چرا وقتی به وجود این مسئله اعتراض می کنیم با سرکوب روبرو میشویم؟بعد یک چارچوب مفهومی ارائه شده که پیامد سرکوب یا واکنشهای متفاوت رفتاری ما را به سرکوب همراه با مثال نشان می دهد. و در آخر به کمک این چارچوب مفهومی سعی می کند یک پیش بینی مشروط و نزدیک به واقع ارائه دهد.
این نوشتار از یک سو در ارتباط با این موضوع به خواننده یک نظم فکری میدهد اما از سوی دیگر او را با چالش ها و احتمالا نقد و اختلاف نظر روبرو میسازد. در حقیقت هدف نویسنده نیز همین بوده است که از این طریق توجه علاقه مندان به این موضوع را جلب نماید و زمینه گفتگوی معطوف به نتیجه و عمل بین علاقه مندان به موضوع و کسانی که هم اکنون درگیر مسئله هستند را پدید آورد.
این نوشتار چه در بخش چاچوب بندی و چه در بخش مثال ها و نسبت دادن آنها به مفاهیم احتمالا محل مناقشه خواهد شد. اما نه مناقشه ای که به جدل بیانجامد بلکه مناقشه و چالشی راهگشا و معطوف به نتیجه و عمل.

بخش اول:مسئله ما چیست؟چرا هست؟چرا سرکوب می شویم؟

واکنش معمول و رایج حکومت های غیردموکراتیک،استبدادی،اقتدارگرا و تمامیت خواه در مقابل هر نوع مطالبه گری که مخالف با میل، باور،خواست، اراده، تصمیم و سیاست آنها باشد اعمال زور توام با خشونت و سرکوب است.(در اینجا منظور از سرکوب هر نوع برخورد توام با خشونت و آسیب جسمی،روانی،شخصیتی،خانوادگی،شغلی،منزلتی مانند اخراج از مدرسه،دانشگاه، محل کار،تبعید، پرونده سازی، جریمه های مالی سنگین، ضبط اموال و دارایی، ممنوعیت فعالیت های اجتماعی، زندان طولانی مدت، شکنجه و در نهایت اعدام است) فرقی هم نمی کند در لیبی باشد یا سودان،کره شمالی باشد یا ایران،ونزوئلا در آمریکای جنوبی باشد یا بلاروس در اروپا. ماهیت مطالبه هم چندان باعث تفاوت در اعمال سرکوب نمی شود. چه خواست شما آزادی بیان، حق انتخاب دین و سبک زندگی باشد چه آب برای کشاورزی و آشامیدن، چه معلم و کارگر باشید و خواهان عدالت در پرداخت دستمزدها، چه اهل قلم و رسانه باشید و مخالف رانت و فساد، چه صوفی شیعه باشید چه بهایی، چه برای عزا و سوگواری امام سوم شیعیان جمع شده باشید و چه برای جشن و رقص و پایکوبی، چه معترض رهبر در عدم ورود واکسن کرونا از اروپا و آمریکا باشید چه معترض پوتین در جنگ روسیه با اوکراین، چه حامی محیط زیست باشید چه حامی حقوق کودکان و مخالف کودک همسری، چه برای همدردی با خانواده های جانباختگان هواپیمایی که مورد اصابت موشک سپاه قرار گرفته به خیابان آمده باشید، چه یک توئیت بنویسید و پیشنهاد بدهید که برای گرامی داشت یاد این جانباختگان در پارک مقابل منزلتان شمع روشن کنید،چه اعتراض و مخالفت خود را با نظام سیاسی در یک صفحه مجازی شخصی برای مخاطبانتان بیان کنید، چه برای سر دادن شعار مخالفت با اصل نظام به خیابان آمده باشید، چه رزمنده و جانباز و خانواده شهید باشید چه جزو مخالفین یافرزندان خانواده های شناخته شده مخالف نظام، چه بی حجاب باشید و چه باحجاب، چه بنی صدر و بازرگان باشید، چه کروبی و موسوی و هاشمی رفسنجانی،چه مرجع تقلید شیعه باشید چه مولوی و مفتی اهل سنت یا موبد زرتشتی هیچکدام از اینها وقتی خواست و مطالبه شما مخالف خواست و سیاست نظام باشد موجب تغییر در اعمال سیاستِ زور و سرکوب برای خاموش کردن اعتراض شما و یا پایان دادن به مطالبه گری شما نمی شود.

بخش دوم: چارچوب مفهومی برای پیامدهای سرکوب

 سرنوشت یک جنبش پس از روبرو شدن با سرکوب بیشتر بر روی یک پیوستار قابل بررسی است تا یک نقطه.یعنی معمولا در بررسی پیامد سرکوب جنبش ها با چهار،پنج یا حتی هر شش حالت یا رفتار روبرو می شویم. بخشی از معترضان،مطالبه گران و مشارکت کنندگان خسته میشوند یا بخاطر ترس و مشکل در پرداخت هزینه کنار می کشند و جنبش با کم شدن تعداد حامیان و معترضان ضعیف و شاید خاموش شود، بخشی از آنها به انتقاد یا اعتراض ضعیف،خنثی و بی اثر و حتی گاهی تایید سرکوبگران و همسویی با آنها روی می آورند، بخشی متوسل به خشونت می شوند، بخشی بر سر مواضع پایدار می مانند و با حفظ اصول برای دستیابی به اهداف و مطالبات تلاش می کنند، بخشی به منظور افزایش توان و امکان بقا بسراغ سایر اقشار معترض و مطالبه گر می روند و دست به ائتلاف و همگرایی میزنند و برخی دیگر نه در روش اما در محتوا و ماهیت رادیکال میشوند. اما یک یا دو شکل رفتاری معمولا نسبت به سایر اشکال غالب و آشکارتر است.

اما با وجود ثابت بودن سیاست اعمال زور و سرکوب جنبشها و حرکت های اعتراضی در واکنش به سرکوب واکنش و رفتار یکسان نشان نمی دهند. معمولا در مواجهه با سرکوب شش حالت یا رفتار متفاوت از معترضان سر می زند که عبارتند از :

  1. تضعیف و خاموشی
  2. محافظه کاری و انفعال
  3. توسل به خشونت
  4. پایداری و بقا
  5. ائتلاف وهمگرایی
  6. رادیکال شدن مطالبات 

البته سرنوشت یک جنبش پس از روبرو شدن با سرکوب بیشتر بر روی یک پیوستار قابل بررسی است تا یک نقطه.یعنی معمولا در بررسی پیامد سرکوب جنبش ها با چهار،پنج یا حتی هر شش حالت یا رفتار روبرو می شویم. بخشی از معترضان،مطالبه گران و مشارکت کنندگان خسته میشوند یا بخاطر ترس و مشکل در پرداخت هزینه کنار می کشند و جنبش با کم شدن تعداد حامیان و معترضان ضعیف و شاید خاموش شود، بخشی از آنها به انتقاد یا اعتراض ضعیف،خنثی و بی اثر و حتی گاهی تایید سرکوبگران و همسویی با آنها روی می آورند، بخشی متوسل به خشونت می شوند، بخشی بر سر مواضع پایدار می مانند و با حفظ اصول برای دستیابی به اهداف و مطالبات تلاش می کنند، بخشی به منظور افزایش توان و امکان بقا بسراغ سایر اقشار معترض و مطالبه گر می روند و دست به ائتلاف و همگرایی میزنند و برخی دیگر نه در روش اما در محتوا و ماهیت رادیکال میشوند. اما یک یا دو شکل رفتاری معمولا نسبت به سایر اشکال غالب و آشکارتر است.

بعنوان مثال در جنبش(جریان) اصلاحات در ایران بویژه پس از وقایع و سرکوب سنگین سال 88  بجز قالب سوم یعنی توسل به خشونت سایر موارد قابل ردیابی است. در جنبش معلمان،جنبش کارگران، جنبش زنان و جنبش دانشجویی نیز دقیقا همین حالت وجود دارد اما پیامد غالب سرکوب اصلاحات شکل 2و6 در جنبش معلمان، کارگران و زنان شکل 4 اگرچه در جنبش کارگران و زنان ضعیف تر و در جنبش دانشجویی نیز شکل غالب شکل 1 است. در مورد اعتراضات سال 96 و 98 نیز شکل 1 یعنی تضعیف و خاموشی نمود بیشتری نسبت به سایر حالت ها دارد.

سوالی که در اینجا به ذهن می رسد و باید به آن پاسخ داد این است که دلیل وجود این اختلاف در پیامدهای سرکوب چیست؟ پاسخی که شاید در ابتدا و سریع به ذهن برسد(اول) این است که دلیل این اختلاف در نوع و میزان سرکوب است.اما بررسی مقایسه ای جنبش ها و حرکت های اعتراضی ومطالبه گر که تقریبا سرکوب های مشابهی را تجربه کردند این پاسخ را با چالش روبرو می سازد. مثلا سرکوب جنبش سبز با سرکوب اعتراضات  سال 96 و 98 یکسان بود اما جنبش سبز اگرچه بسیار ضعیف شده است اما با گذشت بیش از 13 سال هنوز نمی توان آنرا جنبش خاموش شده قلمداد کرد ولی اعتراضات سال 96 و 98 در مدت زمانی کوتاه خاموش شد.یا جنبش معلمان در مقایسه با جنبش زنان اگر چه هر دو تا امروز پایدار مانده اند اما میزان پایداری جنبش معلمان به مراتب بیشتر است.مثال دیگر تفاوت واکنش رفتاری سلطنت طلبان و سازمان مجاهدین خلق به سرکوب است. سلطنت طلبان تا امروز به هیچ وجه به ترور و خشونت متوسل نشدند اما پیامد غالب سرکوب سازمان مجاهدین شکل 3 یعنی توسل به خشونت بود. بنابراین بنظر نمی رسد نوع و میزان سرکوب و هزینه های تحمیلی به اعضاء یک جنبش یا معترضان پاسخ بی چون و چرا به سوال باشد.

  سوالی که در اینجا به ذهن می رسد و باید به آن پاسخ داد این است که دلیل وجود این اختلاف در پیامدهای سرکوب چیست؟ پاسخی که شاید در ابتدا و سریع به ذهن برسد(اول) این است که دلیل این اختلاف در نوع و میزان سرکوب است.اما بررسی مقایسه ای جنبش ها و حرکت های اعتراضی ومطالبه گر که تقریبا سرکوب های مشابهی را تجربه کردند این پاسخ را با چالش روبرو می سازد.

پاسخ دیگری(دوم) که میتوان به این سوال داد اشاره به عوامل فردی همچون تکثر و ناهمگونی اعضاء و مشارکت کنندگان در آگاهی، اهداف، اعتقادات، شخصیت، توانمندی های روانی، شرایط مادی، وضعیت خانوادگی، میزان پایبندی به آرمان ها، نگاه متفاوت به هزینه و فایده و دیگر عوامل شخصی و فردی است. این عوامل اگرچه قاعدتا در واکنش به سرکوب اثر گذار است اما تعداشان بسیار زیاد و اثرگذاری آنها بصورت ترکیبی و پیچیده است و تقریبا میشود گفت سنجش و داوری در مورد اثرگذاری آنها غیرممکن است.

پاسخ سوم به سوال”چرایی اختلاف واکنش جنبش ها و حرکت های اعتراضی به سرکوب” وجود یا عدم وجود رهبر و سازمان جنبش است و در صورت وجود رهبر و سازمان تفاوت در ویژگی های رهبران و سازمان ها است. حرکت های اعتراضی و مطالبه گر فاقد رهبر و سازمان در صورت مواجه شدن با سرکوب بطور طبیعی اگر قادر باشند و به هر میزان که بتوانند به سرعت به خشونت متوسل می شوند اما با تداوم سرکوب با همان سرعت دچار ضعف و خاموشی می شوند.

مقایسه پیامد سرکوب در جنبش سبز وجریان چپ بویژه سازمان مجاهدین و چریک های فدایی(اقلیت) در دهه 60  با پیامد سرکوب اعتراضات سال 96 و 98 این مدعا را تایید می کند. دسته اول به علت وجود رهبر و سازمان تا امروز نیز دوام آورده اند.اما؛دسته دوم به علت عدم برخورداری از رهبر و سازمان به سرعت خاموش شدند. حتی بسیاری از حرکت های اعتراضی و مطالبه گر توده ای که فاقد رهبر و سازمان هدایتگر هستند بدون مواجه شدن با سرکوب و اغلب بدون رسیدن به هدف خاموش می شوند.مانند اعتراض به گران شدن فلان کالا و راه افتادن جریان …..نخریم.

بنابراین بنظر می رسد وجود یا عدم وجود رهبر و سازمان هدایتگر دست کم برای بقا و خاموش نشدن یک جنبش یا جریان مطالبه گر عامل موثر و تعیین کننده است که هم برخلاف پاسخ دوم (ویژگی های شخصی و فردی اعضای جنبش) قابل سنجش و اندازه گیری و هم برخلاف پاسخ اول شواهد موید آن است. البته وجود رهبر یا سازمان جنبش فقط تاثیر مثبت و پیشران ندارد.و چه بسا تاثیر منفی و بازدارنده داشته باشد. معمولا جنبش هایی که دارای یک رهبر هستند دستگاه سرکوب با حذف رهبر یا قطع ارتباط رهبر با اعضاء سعی می کند که جنبش را به سمت خاموشی سوق دهد.حصر مصدق، موسوی، کروبی و شرایط شبه حصر خاتمی یکی از مهمترین عوامل تضعیف جنبش هایی بود که آنها رهبری می کردند. حالا شاید بنظر برسد که این مشکل با وجود تعدد رهبران در رأس جنبش ها کاهش می یابد.اگرچه چندان سخن اشتباهی نیست اما در اینصورت خطر اختلاف و انشعاب جنبش را  تهدید می کند.اتفاقی که در سازمان چریک های فدایی خلق بعد از انقلاب 57 افتاد.ایجاد تفرقه در حین سرکوب می تواند به سود رژیم اقتدارگرا و به ضرر جنبش (جریان) تمام شود.

پاسخ دیگری(دوم) که میتوان به این سوال داد اشاره به عوامل فردی همچون تکثر و ناهمگونی اعضاء و مشارکت کنندگان در آگاهی، اهداف، اعتقادات، شخصیت، توانمندی های روانی، شرایط مادی، وضعیت خانوادگی، میزان پایبندی به آرمان ها، نگاه متفاوت به هزینه و فایده و دیگر عوامل شخصی و فردی است. این عوامل اگرچه قاعدتا در واکنش به سرکوب اثر گذار است اما تعداشان بسیار زیاد و اثرگذاری آنها بصورت ترکیبی و پیچیده است و تقریبا میشود گفت سنجش و داوری در مورد اثرگذاری آنها غیرممکن است.

ساختار سازمان جنبش نیز بر پیامدهای سرکوب اثر تعیین کننده دارد. این ساختار(روابط اعضا)هر چه از وضعیت عمودی(بالا به پایین) دور و به وضعیت افقی و بخصوص شبکه ای نزدیک شود موجب پایداری جنبش می شود.همچنین میزان استقلال(حقوقی، مالی و ایدئولوژیک) از حکومت و نفوذ ناپذیری جنبش در برابر وابستگان حکومتی اعم از افراد یا گروه ها تاثیر مثبت و تعیین کننده دارد. معمولا هر چه وابستگی بیشتر باشد پیامد سرکوب به سمت تضعیف،خاموشی و محافظه کاری سوق پیدا می کند و هر چه وابستگی کمتر باشد جنبش به سمت پایداری،ائتلاف و رادیکال شدن میرود.دقیقا این موضوع را در جنبش اصلاحات،جنبش کارگری و جنبش زنان می توان دید. حزب کارگزاران بعنوان بخشی از سازمان جنبش اصلاحات،خانه کارگر بعنوان بخشی از سازمان جنبش کارگری و زنان اصلاح طلب  بعنوان بخشی از سازمان جنبش زنان پس از سرکوب سال 88 دچار محافظه کاری شدند اما ملی-مذهبی ها،سندیکای شرکت واحد و بخشی از اعضای پیشرو کمپین یک میلیون امضاء یا در تلاش برای پایداری ضمن حفظ اصول و اهداف و یا درصدد ائتلاف و عبور از جمهوری اسلامی(رادیکال شدن) هستند. همین وضعیت در جنبش معلمان نیز به چشم میخورد.مجمع اسلامی فرهنگیان و انجمن اسلامی معلمان حتی نتوانستند به جنبش معلمان ملحق شوند.(این دوگروه بیشتر با تکیه بر لابی گری،چانه زنی و نفوذ در دولتها سعی در حل مشکلات معلمان دارندکه در جای خود قابل تقدیر است. اما اینجا صحبت از جنبش است).در مقابل کانون ها و انجمن های صنفی فرهنگیان و شورای هماهنگی تشکل های صنفی به دلیل استقلال همه جانبه از حکومت(طبق اساسنامه) و بستن راه نفوذ در مقابل وابستگان حکومت با وجود سرکوب های شدید و هزینه های زیاد اما همچنان بارعایت اصول و اهداف تعریف شده در اساسنامه و مرامنامه سعی در پایداری و بقا دارند.

حال سوالی که اینجا مطرح می شود این است که با وجود تدوام سرکوب ها جنبش های اعتراضی در آینده در چه وضعیتی قرار خواهند گرفت؟خاموشی،محافظه کاری،پایداری،ائتلاف یا رادیکال شدن؟

بخش سوم : پیش بینی آینده

اگر اعتراضات میدانی همراه با افزایش آگاهی و آموزش موجب سازماندهی حداقلی دست کم در میان کارگران، زنان، دانشجویان،مدافعین حقوق بشر و محیط زیست و نویسندگان و هنرمندان گردد احتمالا رفته رفته این گروه ها متوجه خواهند شد که ریشه مشکلات آنها واحد است و برای رسیدن به مطالبات به ظاهر گوناگون اما در اصل واحد و مشترک (مطالبه حقوق انسانی و شهروندی)بایستی به هم نزدیک شده و دست به ائتلاف و همگرایی بزنند. در اینجا عامل تعیین کننده نقش رهبران و همچنین میزان برخورداری قدرت بسیج سازمان جنبش است.رهبران بایستی در این مرحله نقش خود را با دقت،هوشمندی و به موقع ایفا کنند.اگر رهبران به این نتیجه برسند که حل مشکلات در گروی طرح مطالبات رادیکال یعنی ضرورت تغییر رژیم سیاسی است و توان آنرا داشته باشند که از رهبران جنبش های صنفی، مدنی و حقوق بشری به رهبران سیاسی محبوب و مقبول جامعه تبدیل شوند و یا هم زمان چهره ها و گروه های سیاسی اپوزیسیون شناخته شده با مقبولیت نسبی بتوانند اعتماد رهبران جنبش را برای همراهی جلب نمایند قطعا با به میدان آوردن ائتلاف بزرگی از معترضان و واردشدن به فاز اعتصابات سراسری و تظاهرات میلیونی در فاصله کوتاهی اثر سرکوب را خنثی می کنند و ماشین سرکوب را از کار می اندازند.

کم توجهی دولت در عمل به وعده ها در مقابل مطالبات معلمان (حتی اگر در کوتاه مدت به بخشی از مطالبات پاسخ داده شود اما به دلیل مشکلات اقتصادی دولت پس از یک دوره کوتاه مشکلات تبعیض و فاصله دستمزد معلمان با سایر بخش های دولتی، برخلاف نص صریح قانون مدیریت خدمات کشوری دوباره موجب از سرگیری اعتراضات معلمان خواهد شد) همزمانی مشکلات انباشته شده اقتصادی و واردآمدن فشار براقشار مختلف جامعه بویژه کارگران،بازنشستگان،کسبه کوچک،حاشیه نشینهای شهری،کارگران فصلی، دست فروشان،کشاورزان و رفته رفته بازاریان،از بین رفتن توان تاب آوری مردم دربرابر تورم افسارگسیخته و رکود و بیکاری،تداوم تحریم، بحران بی آبی،بحران آلودگی هوا،ناکارآمدی روز افزون حاکمیت در عرصه های مختلف، شکاف عمیق بین جوانان با حاکمیت بویژه در میان جوانان تحصیل کرده،ناکامی زنان در کسب حقوقی که سال هاست از آنان سلب شده و بویژه مقاومت ایدئولوژیک هسته سخت حاکمیت در برابر آنها،ریزش نیروهای سیاسی اصلاح طلب، حذف برنامه ریزی شده نیروهای خودی در سالهای قبل،از بین رفتن باور مردم به توان حاکمیت برای خارج ساختن کشور از بحران های گوناگون اقتصادی و اجتماعی، فساد سازمان یافته ساختاری و گسترده،از بین رفتن مشروعیت حاکمیت نزد اقشار گوناگون در مرکز و پیرامون،افزایش آگاهی و گرایش اقشار مختلف جامعه به مسئله حقوق بشر و در مقابل تشدید رفتار ضد حقوق بشری و حتی ضد قوانین داخلی از سوی حاکمیت وتداوم باور به اثرگذاری سرکوب بعنوان تنها ابزار برای بقا موجب میشود که در آینده نزدیک اعتراضات میدانی گسترده شود. اما همانطور که عنوان گردید اگر این رخداد همراه با افزایش آگاهی و آموزش موجب سازماندهی حداقلی دست کم در میان کارگران، زنان، دانشجویان،مدافعین حقوق بشر و محیط زیست و نویسندگان و هنرمندان گردد احتمالا رفته رفته این گروه ها متوجه خواهند شد که ریشه مشکلات آنها واحد است و برای رسیدن به مطالبات به ظاهر گوناگون اما در اصل واحد و مشترک (مطالبه حقوق انسانی و شهروندی)بایستی به هم نزدیک شده و دست به ائتلاف و همگرایی بزنند.اتفاقی که حکومت به شدت از آن بیمناک است و همه سعی خود را برای مقابله با آن انجام میدهد.در اینجا عامل تعیین کننده نقش رهبران و همچنین میزان برخورداری قدرت بسیج سازمان جنبش است.رهبران بایستی در این مرحله نقش خود را با دقت،هوشمندی و به موقع ایفا کنند.اگر رهبران به این نتیجه برسند که حل مشکلات در گروی طرح مطالبات رادیکال یعنی ضرورت تغییر رژیم سیاسی است و توان آنرا داشته باشند که از رهبران جنبش های صنفی، مدنی و حقوق بشری به رهبران سیاسی محبوب و مقبول جامعه تبدیل شوند و یا هم زمان چهره ها و گروه های سیاسی اپوزیسیون شناخته شده با مقبولیت نسبی بتوانند اعتماد رهبران جنبش را برای همراهی جلب نمایند قطعا با به میدان آوردن ائتلاف بزرگی از معترضان و واردشدن به فاز اعتصابات سراسری و تظاهرات میلیونی در فاصله کوتاهی اثر سرکوب را خنثی می کنند و ماشین سرکوب را از کار می اندازند.اما اگر معترضان و بویژه رهبران و سازمان های جنبش به هر دلیل بسوی ائتلاف نروند یا توان اقناع اعضاء برای ضرورت ایجاد این ائتلاف را نداشته باشند یا افراد و گروه های سیاسی نتوانند اعتماد و نظر آنها را برای همگرایی جلب کنند. حداقل در آینده نزدیک تضعیف و مجبور خواهند شد برای بقا به محافظه کاری و سکوت یا کنشگری بی اثر روی بیاورند. در اینجا تجربه،شجاعت، شخصیت،توان مدیریت،توان گفتگو،اعتماد به نفس،پیشینه رهبران،ازخود گذشتگی،میزان باور به اهداف و آرمانها،درایت،هوشمندی و شکل ارتباط سازمانی با اعضاء برنده بازی را مشخص می کند.

لازم میدانم که یک تذکر را در پایان بیان نمایم. برخی از رهبران اعم از صنفی و مدنی و سیاسی بر این باورند که حکومت بنا بر ضعفها و مشکلات فراوان و لاینحل داخلی و خارجی در معرض فروپاشی است و اگر کمی صبر کنیم شاهد این اتفاق خواهیم بود و پس از آن می توانیم وارد میدان شده و در جهت ایجاد نظم و ساختار جدید تلاش کنیم. این نگاه از اساس نادرست است. کدام حکومت در دنیا بدون فشارهای داخلی و خارجی از پای درآمده است؟ چرا جمهوری اسلامی اگر مخالفین پرتعداد,متحد،همسو و قدرتمند نداشته باشد بایستی از هم فرو بپاشد؟بسیاری از مردم ناراضی در صورت نبود سازمان جنبش و رهبران پیشرو و توانمند طبق نظر روانشناسان اجتماعی بسراغ واکنش هایی مانند جابجایی(اهداف،شغل،محل زندگی،آرمانها)،پذیرش و تغییر نگاه(توجیه شرایط) و یا حتی نزدیک شدن به قدرت(همراهی در هر شکل ممکن) می روند. که این موضوع توصیف و تبیین جداگانه و مستقلی را می طلبد و در اینجا امکان پرداختن به آن بیش از یک تذکر نبود.