روابط ایران و آمریکا فراز و نشیبهای بسیاری داشته ولی گروگان گیری بعد از انقلاب 57 نقطهی عطفی در شیب نزولی این روابط است به طوریکه بعد از آن هیچ گاه روابط مثبتی بین دوطرف وجود نداشته اما هر از گاهی از شدت تنش کاسته شده است. شعار « مرگ بر آمریکا » و هر ساله سوزاندن پرچم کشوری که 300 میلیون انسان آنرا پرچم کشور خود میدانند، کار بسیار شنیعی است که همواره از طرف صدا و سیمای به اصطلاح ملی تبلیغ میشود.
لازم است که در ابتدا موضوع رابطه ایران با آمریکا را در این مقاله به موضوع رابطه رژیم استبدادی ولایت فقیه (جمهوری اسلامی) با آمریکا تقلیل دهم چرا که بر بسیاری پوشیده نیست که رژیم ولایت فقیه نماینده و نمایانگر ملت ایران و کشور ایران نمیباشد. از طرف دیگر اگر در آینده گروه یا رژیم دیگری و یا خود مردم قدرت سیاسی کشور را در دست بگیرند روابط ایران با آمریکا به احتمال زیاد بسیار متفاوت تر از آنچه که رژیم ولایت فقیه دارد، خواهد بود.
سیاست خارجی رژیم ولایت فقیه دارای یک ثبات رویه در آمریکا ستیزی است که با تغیر دولتها تغیر چندانی نمیکند و کلیت سیاستها در دستگاه بالاتری با عنوان ولایت فقیه یا رهبری تعین میشود. همانطور که میدانیم وزیر امور خارجه یکی از پستهای کلیدی کابینه است که با مشورت ولی فقیه به مجلس معرفی میشود.
ولی در مورد ایالات متحده این پتانسیل وجود دارد که با تغییر دولتها رویکردی متفاوت در سیاست خارجی به خصوص در مورد ایران به کار گرفته شود.
علت اصلی تنش بین ایالات متحده و رژیم ولایت فقیه، توسعه طلبی و دخالت رژیم در منطقه و جهان است که این نیز به نوبه خود ریشه در ایدئولوژی فکری سران حکومت ولایت فقیه به ویژه رهبر خودخوانده مسلمانان جهان (علی خامنهای) دارد. بارها در رسانههای وابسته به رژیم مشاهده کردیم که او را ولی امر مسلمین کل جهان مینامند و همچنین در مجلس فرمایشی شورای اسلامی بعد از ذکر نام وی نمایندگان تحمیلی مردم صلوات میفرستند. اینها یا مردم را فریب میدهند یا در یک دنیای توهم زا، واقعا بدانچه میگویند باور دارند و خود را آسمانی و نماینده خدا میدانند که اندیشهی بسیار خطرناکی برای بشریت و استعدادهای بالقوه جهت ظهور چنگیزها و هیتلرهای جدید است.
تفکری که هیچگونه انتقادی به تصمیمهای رهبر خودخوانده را برنمیتابد و با اختیارات فراقانونی احکامی را با اصطلاح احکام حکومتی، قانون اعلام کرده تا در همه شئونات زندگی مردم دخالت کند که حتی هیچ تعریفی در قانون اساسی خودشان ندارد.
از نگاهی دیگر این قوانین حکومتی و تبعیضها منافع مادی فراوانی را برای قشر اقلیت در حکومت فراهم کرده که ریشه در انحصار منابع نفتی، معدنی، صنایع مادر و خودروسازی دارد. انحصاراتی که متصدیان آن در ایران با القاب سلطان سکه، سلطان شکر و دیگر سلطانها شناخته میشوند. بنابراین برخی بر اساس توهم ناشی از ایدئولوژی ولایت امری و برخی بر اساس منافع مادی یا ترکیبی از این دو پیرامون حکومت گرد آمدهاند.
از مهم ترین آثار تنش بین ایالات متحده آمریکا و رژیم ولایت فقیه (جمهوری اسلامی) که از اوایل انقلاب تا کنون وجود داشته میتوان به تاثیر منفی در رشد اقتصاد ایران و در نتیجه کاهش رفاه ملت ایران اشاره کرد و افزایش این تنش به تناسب، به کاهش رفاه ایرانیان میانجامد.
افزایش تنش اگر بیش از اندازه شود نتیجه به سه صورت میتواند بروز دهد:
1) تحریم شدید رژیم ولایت فقیه که محدودیتهای فراوانی برای رژیم در فروش نفت و تجارت با دنیای خارج ایجاد میکند که در نهایت منجر به کاهش منابع مالی برای زیاده خواهیهای سران این رژیم میشود و آنها را ناچار به جبران این هزینه ها از طریق کاهش هزینه های رفاهی مردم میکند. این نارضایتی ها در صورت انباشته شدن به تظاهرات و نافرمانی های مدنی تبدیل میشود. مشابه این در حال حاضر در حال وقوع است که با گران کردن بنزین به از آستانه تحمل مردم گذشته و اعتراضات وسیعی که هم اکنون شاهد آن هستیم.
2) درگیری نظامی مستقیم با آمریکا نیز یک احتمال دیگر است که اثرات زیانبار آن به مراتب بیشتر از تشدید تحریم ها میباشد چرا که در اینصورت زیرساخت های کشور و مردم ایران آسیب بسیاری میبینند و به بهانه جنگ رژیم ولایت فقیه به سرکوب هرگونه اعتراض مردمی میپردازد و به علت وجود یک دشمن متجاوز و بیگانه کمتر کسی متقاعد به مقابله با رژیم میشود. ملت ایران یک بار در زمان جنگ ایران و عراق مشابه این را تجربه کردهاند و تجربه دوباره آن بار دیگر هزینه گزافی را به ملت ایران تحمیل خواهد کرد. البته احتمال وقوع جنگ به این نیز بستگی دارد که کدام دولت آمریکا در قدرت است. از بین روسای جمهور آمریکا با توجه به اینکه دولت دونالد ترامپ سختگیرانه ترین سیاست خارجی را علیه ایران پیش گرفته است و این نکته که تمام جنگ های تهاجمی آمریکا در دوره دوم ریاست جمهوری رخ داده است، در آینده با انتخاب شدن دوباره ترامپ احتمال وقوع درگیری نظامی، افزایش مییابد.
3) درگیری نظامی نیابتی آمریکا توسط همسایگان ایران مانند عربستان نیز احتمال دیگری است که شرایط و پیامدهایی احتمال قبلی را دارد با این تفاوت که این درگیری با هزینه دلارهای نفتی منطقه تامین میشود، دلارهایی که کشورهای منطقه را به انبار تسلیحاتی کشورهای غربی تبدیل کرده است و منبع درآمد خوبی برای آمریکا میباشد. البته هزینه های بسیاری برای هر دو طرف درگیر (ایران و کشور نیابتی ثالث) تحمیل میشود و زیرساختهای هر دو کشور به مقدار زیادی آسیب میبیند.
سه احتمال فوق نتایج محتمل ناشی از افزایش تنش میان آمریکا و رژیم ولایت فقیه است ولی اگر بخواهیم اثرات کاهش تنش بین این دو را بررسی کنیم، در مییابیم که علیرغم تامین منابع مالی رژیم در فعالیتهای ایدئولوژیک، منابع مالی بیشتری در دست ملت ایران قرار میگیرد که به گسترش رفاه مردم و بزرگ شدن طبقه متوسط جامعه میانجامد که آن هم به نوبه خود موجب پدید آمدن مطالبات جدید (حق آزادی بیان، حق آزادی پوشش، حق تشکیل اتحادیه های صنفی، حق برخورداری از عدالت اجتماعی و …) میشود که بایستی برای مطالبه آنها در برابر رژیم ولایت مطلقه قرار گیرند. البته زمان مورد نیاز برای به وجود آمدن طبقه متوسط مطالبه محور پیرامون مباحث آزادی و … به نظر میرسد بسیار طولانی تر از زمان مورد انتظار برای به وجود آمدن طبقه پایینی (اقتصادی) معترض به دشواری امرار و معاش روزانه باشد.
به غیر از احتمالاتی که مورد بررسی قرار گرفت یک چیز مسلم است و آن اینکه ملت و مردم ایران کمترین تاثیر را روی کاهش و یا افزایش تنش بین رژیم ولایت فقیه و آمریکا دارد، چرا که در انتخابات سران رژیم و چه در انتخاب رئیس جمهور آمریکا نقشی ندارند.
با اینهمه به نظر میرسد پایداری مردم در مطالبات آزادی محور بیشتر از پایداری مردم در مطالبات اقتصاد محور باشد و همچنین در صورت سرنگونی رژیم ولایت فقیه مردم مبارز پیرامون مطالبات آزادی بهتر و بیشتر از گروه دوم بتوانند در معماری سیاسی تشکیل حکومت جدید و نظارت بر آن تاثیر داشته باشند تا از ایجاد یک دیکتاتوری جدید دیگر جلوگیری نمایند.
«تفاوت است بین کسی که برای رهایی خود میجنگد و کسی که برای گسترش آزادی مبارزه میکند.»