اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل امسال از جمله تحتالشعاع بحران افغانستان و نوع خروج بحثانگیز نیروهای آمریکا، نقش این خروج در فروپاشی سریع نظام سیاسی بیست ساله افغانستان و نیز نحوه رویکرد نسبت به دولت طالبان در کابل بود.
جو بایدن در سخنرانی خود در این اجلاس بار دیگر از تصمیم به خروج از افغانستان دفاع کرد و گفت به عنوان رئیس جمهوری در این اجلاس سخنرانی میکند که بر خلاف بیست سال گذشته کشورش دیگر در حال جنگ نیست. او گفت که جای جنگهای بیپایان را باید “دیپلماسی و تعامل بیحد و مرز با جهان” بگیرد و قدرت نظامی عظیم آمریکا باید آخرین ابزاری باشد که در معادلات و حل مشکلات بینالمللی به کار گرفته میشود.
این سخنان در حالی ایراد میشد که حمله ۳ هفته پیشتر پهپادهای آمریکایی به یک خودرو در کابل، تحت عنوان ممانعت از حمله تروریستی دوباره به فرودگاه کابل به هنگام تخلیه نیروهای خارجی، همچنان موضوع بحث رسانهها و محافل سیاسی و نظامی در آمریکا و جهان بود. آن حمله که در تعیین هدف به اشتباه رفته بود به مرگ ۱۰نفر اعضای یک خانواده، از جمله یک همکار سازمانهای امدادی و ۵ کودک انجامید و نهایتاً ارتش آمریکا از این “اشتباه” عذر خواست.
البته این اولین مورد از استفاده هر چه گستردهتر از پهپادها و پیشبرد یک جنگ غیرمتقارن علیه “تروریستها” و “دشمنان آمریکا” نبود و خطا در تعیین هدف هم پیش از آن بارها تکرار شده بود. عذرخواهی مورد اشاره هم به این معنا نیست که آمریکا جنگ پهپادی را در کنار اتکا به تحریمهای مالی و بانکی و اقتصادی، رصدهای گسترده امنیتی و اطلاعاتی و سابوتاژهای سایبری و دیجیتال گسترش ندهد و جایگزین جنگهای متعارف نکند.
آخرین لشکرکشی؟
جو بایدن دو روز پس از حمله یادشده در کابل، یعنی در روز ۳۱ اوت که تخلیه همه نیروهای آمریکایی از افغانستان پایان یافت، در سخنانی خطاب به مردم آمریکا، ضمن اعلام پایان “طولانیترین جنگ در تاریخ ایالات متحده” گفت که “مقابله با تروریسم در افغانستان و سایر کشورها ادامه خواهد یافت، منتهی برای این کار ما دیگر نیازی به جنگ زمینی نداریم، چرا که ایالات متحده به توان فراافقی (Over-the-Horizon) مجهز شده و ما میتوانیم تروریستها و پایگاههای آنها را مورد حمله قرار دهیم، بدون آن که نیروهای آمریکایی در محل حاضر باشند یا به نیروی زیادی نیاز باشد.”
در واقع “جنگ با تروریسم” که آمریکا پس از حمله به برجهای دوقلوی نیویورک در سال ۲۰۰۱ ندای آن را داد و دو لشکرکشی بزرگ در خاورمیانه و غرب آسیا را در پی آورد، آخرین تحرکات نظامی در مقیاس بزرگ و جنگهای کلاسیک به شمار میروند. به عبارتی، ترور سال ۲۰۰۱ آغاز اتکای هر چه بیشتر به ابزارهای جنگی نوین و بلاموضوعشدن تدریجی حملات و لشکرکشیهای گسترده هم بود، حملاتی که هزینههای سنگین مالی و انسانی داشتهاند و اگر هم کنسرنهای تسلیحاتی از آنها سود بردهاند، توجیه افکار عمومی برای چنین هزینههای انسانی و مالی بیش از پیش دشوارتر شده است. بیسبب نبود که در کارزار انتخاباتی اوباما و ترامپ و بایدن پایاندادن به جنگها و حضور گسترده نظامی آمریکا در جهان در شکل متعارف آن شعاری محوری بود.
در همین راستا، در سالهای اخیر آمریکا بخش بزرگی از عملیات نظامی خود در خاورمیانه و شمال آفریقا را با کمک پهپادها انجام داده است، از حمله به سران و اعضای القاعده گرفته تا کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی، در فرودگاه بغداد یا حمله به مقر شبهنظامیان عراقی نزدیک به ایران و … اگر آمریکا در سال ۲۰۰۱ صاحب ۵۰ پهپاد بود، حالا به بیش از ده هزار پهپاد فوق پیشرفته چه در زمینه رصد و جمعآوری اطلاعات و چه مجهز به موشک و سلاح برای حمله است.
مزیتهایی که دقت نمیآورند
به رغم پیشرفتگی پهپادها باز هم بها و هزینه آنها در قیاس با سلاحهای پیشرفته متعارف زمینی و هوایی و دریایی مناسبتر و ارزانتر است. به دلیل نداشتن سرنشین این پهپادها میتوانند ساعتها در آسمان مشغول پرواز و عملیات باشند و قربانی انسانی هم در صورت هدفقرار گرفته شدن در کار نباشد. البته مبانی حقوقی حمله با پهپاد در گستره بینالمللی همچنان با ابهامات و سوالاتی همراه است، ولی استفاده از این جنگافزار متضمن این امکان هم هست که حملهکننده نامریی بماند و پای حسابدهی و مسئولیتی هم به میان نیاید ولو که قربانیان هم در وجه عمده بیگناه باشند و تیر به خطا رفته باشد.
طرفه این که اولین اعلام رسمی آمریکا در حمله پهپادی در افغانستان که به اکتبر سال ۲۰۰۱ (در گرماگرم جنگ علیه دولت طالبان) و هدفگیری ملا عمر، رهبر وقت این گروه ناکام از کار درآمد و ملاعمر نه در نتیجه این حمله و حملات مشابه، که ۱۴ سال بعد از بیماری فوت کرد. و تازهترین حمله پهپادی در افغانستان در روز ۲۹ اوت امسال در کابل با ده کشته غیرنظامی، هم به خطا رفت. این سرنوشت شمار کثیری از حملات پهپادی آمریکا بوده است.
بنا بر یافتههای موسسهای تحقیقاتی Bureau of Investigative Journalisme در فاصله ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ ، ۱۳ هزار حمله پهپادی در افغانستان انجام شده است که مرگ ۴ هزار تا ده هزار نفر را در پی داشته است. دولت آمریکا همیشه تاکید کرده است که حملات پهپادی “دقیق و تمیز و بدون صدمهزدن به افراد بیگناه و بیتقصیر” انجام شده است. این در حالی است که باز بنا بر یافتهها، در همین بازه زمانی قربانیان حملات پهپادی ۱۶۰۰ نفر شهروند عادی بودهاند که اگر کل کشتهشدهها را ۴ هزار هم در نظر بگیریم این میزان قربانی ۴۰ درصد آنها را تشکیل میدهد. در کشورهای دیگری که آماج حملات پهپادی آمریکا بودهاند نیز ارقام بعضا فاحشتر است. بنا بر برآوردها از کسانی که در حملات پهپادی در پاکستان کشته شدهاند تنها ۴ درصد واقعا عضو القاعده یا نزدیک به این شبکه بودهاند.
گاردین هم به نقل از یافتههای گروه حقوق بشری رپریو گزارش داده که در فاصله ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۴ پهپادهای آمریکایی برای حذف ۴۱ نفر متهم به همکاری با گروههای تروریستی ۱۱۴۷ شهروند عادی را هم کشتهاند. در میان ۴۱ نفری که قرار بوده آماج حمله پهپادهای آمریکایی قرار بگیرند، نام ایمن الظواهری، سرکرده کنونی القاعده و سراجالدین حقانی، از رهبران طالبان که حالا تصدی وزارت کشور افغانستان را در دست گرفته، دیده میشود. اف بی آی برای کشتن یا لودادن محل اقامت حقانی ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده بود. آمریکا چندین بار اعلام کرد که حقانی در حمله پهپادی کشته شده است و هر بار دوباره او سرو کلهاش پیدا شده است. و کمتر کسی هم پرسیده است که کسانی که در حملات یادشده به اشتباه به جای حقانی کشته شدند چه کسانی بودند.
نتیجهگیریها و یافتههای مشابه
یک پاسخ به این سوال را شابد بتوان در اسناد و مدارک و اظهاراتی مشاهده کرد که خانم لیسا لینگ به پارلمان اروپا ارائه کرده است. لینگ تکنسین نیروی هوایی آمریکا بوده است و حالا به عنوان افشاگر و روشنگر نحوه عمل دولت آمریکا عمل میکند. به گفته او “اغلب قربانیان بیتقصیر و فاقد دخالت در عملیات تروریستی بودهاند. در حملات پهپادی ما نمیتوانستیم تروریستها را از افراد عادی تمیز بدهیم و تفکیک کنیم.”
دانیل هیل، تحلیلگر سابق امور امنیتی در دولت آمریکا نیز، در فعالیت و تحقیقات خود به نتایج مشابهی رسیده است. هیل در فاصله سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۳ در نیروی هوایی ارتش آمریکا و در پایگاه هوایی بگرام در افغانستان خدمت میکرد. وظیفهی او در بگرام کمک به شناسایی اهداف برای حملات پهپادی بود. سال ۲۰۱۳ که او به آمریکا بازگشت، جزئیاتی سری و طبقه بندی شده دربارهی برنامههای پهپادی ارتش در کشورهای افغانستان، سومالی و یمن در اختیار روزنامهها قرار داد و دربارهی بزرگی رقم تلفات غیرنظامیان در خاورمیانه (غرب آسیا) و آفریقا افشاگری کرد. این افشاگریها نهایتا به دادگاهیشدن او و حکم ۴ سال زندان در تابستان امسال برایش منجر شد. نتیجهگیری صریح هیل از اسناد و مدارکی که انتشار داده این است که ۹۰ درصد کشته شدههای حملات پهپادی ربطی به ترور و تروریسم نداشتهاند.
چنین رقم بالایی از کشتهشدههایی که تقصیری متوجه آنها نبوده طبیعی است که خشم و سرخوردگی را در میان مردم محل فزونتر کند، به خصوص که حمله متقابل یا پیگیری حقوقی ماجرا هم برای این مردم ناممکن باشد. در چنین شرایطی عملا سیاست “مقابله با تروریسم” از طریق جنگ پهپادی به نقیض خود بدل میشود و شرایط مساعدتری برای ثمربخشی تبلیغات گروههای افراطی و تشدید کینه در میان مردم بومی نسبت به آمریکا و متحدان بومی و غیربومی آن ایجاد میکند، روندی که در افغانستان و پاکستان و سومالی و … ملموس و مشهود بوده است.
ترس از کدام سو بیشتر است؟
در تحقیقی که خود سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در باره اثرات منفی حملات پهپادی انجام داده و ویکلیکس آن را منتشر کرده، از جمله میخوانیم: «از جمله اثرات منفی عملیات پهپادی افزایش حمایت از شورشیان… نفوذ و محبوبیت بیشتر آنها در مردم محلی، رادیکالیزهشدن بیشتر رهبران باقیمانده گروه و ایجاد نوعی خلا سیاسی و روانی است که دستهجات افراطی میتوانند آن را پر کنند.»
سال ۲۰۱۳ نیز ژنرال جیمز کارترایت، معاون وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا در یک سخنرانی در شیکاگو ابایی نکرد که بگوید: «اقدامات ما کمانه میکنند و به سوی ما برمیگردند. وقتی که راهحل را بر اساس کشتن بگذاری، هر چقدر هم که دقیق عمل کنی، خشم و عصیان درو میکنی، چیزی که هدف عملیات نبوده است.»
طرفه این که رویترز در گزارشی که از مراسم به خاکسپاری ده قربانی حمله پهپادی اخیر در کابل منتشر کرده از قول حاضران در مراسم نوشته که “ترس ما حالا بیش از طالبان از پهپادهای آمریکایی است”.
سخن جو بایدن در سازمان ملل در باره چرخش اساسی در رویکرد آمریکا، اتکای آتی این کشور به “دیپلماسی بیپایان” و “گریز حداکثری از اعمال قهر در مقابله با تهدیدات بینالمللی” بعید است که شامل نوع بحثانگیز “مقابله پهپادی با تروریسم”، از جمله در افغانستان بشود. و تا چنین است شاید زمینههای افراطیگری و آمریکاستیزی و فراهمبودن زمینه برای گروههای افراطی که بر این خشم و خشونت و نفرت سوار شوند در این کشور و دیگر جاها هم همچنان فعال بماند.