شاید بتوان گفت ترکان ایران پس از سقوط دولت قاجار و حاکمیت یافتن خاندان پهلوی بر ایران بیشترین ظلم و ستم را از طرف این خاندان و طرفدارانش بر خود دیده است؛ چرا که سلاطین ترک پس از خلافت اسلامی تا پایان حکومت قاجار، ۱۰۰۰ سال مستمر و بدون فاصله حاکمیت ایران و بسیاری از کشورهای همجوار کنونی را در طول ده قرن گذشته بر عهده داشتند و نام ترک در کتابهای تاریخ و در دیوان شعرای فارسی گوی مترادف با شجاعت، صداقت، یکرنگی، زیبایی، درخشندگی ، ملاحت، پاکی، زلالی ، فتح ، پیروزی و به صورت کلی مترادف و هممعنا با واژههای مثبت و افتخار آمیز بوده است؛ در حالی که بعد از کودتای رضاخان و افتادن حاکمیت ایران به دست وی آنچنان تبلیغ بر علیه ترک و ترکان شدت گرفت که درست بر عکس آنچه در کتابهای تاریخ و دیوانهای شعرای فارسی گوی ده قرن بعد از اسلام درج شده بود ، کلمه ترک بار منفی و تحقیرآمیز به خود گرفت تا جایی که فرزندان خانواده های آذربایجانی و دیگر خانواده های تُرک، در شهرهای فارسنشین از ترک نامیدن خود احساس حقارت و کوچکی می کردند!
رضاشاه در زمان حاکمیت خود، علاوه بر اعمال دیکتاتوری و ستم بر کل مردم ایران، ظلم مضاعف بر مردم ترک ایران را در برنامه های سیاسی- فرهنگی خود قرار داد. وی شعرایی را به خدمت گرفت که در سروده هایشان در تقبیح ترکان و توهین بی پروا به آنها و توصیف از پارس و پارسیان و نژاد آریایی از هم سبقت می گرفتند، نویسندگان و محققین وابسته به دربار که بعضی از آنها مانقورت{از خود بیگانه}هایی از میان خود ترکان بودند که بر علیه ترکان و موجودیت زبان، فرهنگ و هویت آنها قلمفرسایی کرده کتابها و رساله ها نوشتند و منکر وجود ترکان در ایران حتی در آذربایجان تاریخی از اراک ، همدان، ساوه ، زنجان و تبریز گرفته تا اقصی نقاط دربند و قفقاز شدند.
سیاست آسیمیلاسیون و فارس سازی مستبدانه، غیر انسانی و حتی وحشتناکتر از سیاستهای قرون وسطایی که در طول تاریخ هرگز نظیرش دیده نشده بود در این دوران آنچنان سرعتی گرفت که ماهیار نوایی یکی از محققین وابسته به دربار پهلوی پروژه جدا سازی نوزادان تازه متولد شده آذربایجانیان از والدینشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاههایی خارج از شهر و روستا که به وسیله پرستاران فارس زبان اداره شوند و مادران این نوزادان در ساعات معیّن و بدون اینکه حقّ صحبت با جگرگوشههایشان داشته باشند و فقط نوزادان خود را شیرداده از آنجا دور شوند را در کتابی که تقدیم پدر تاجدارش رضاشاه کرده بود منتشر نمود! تکرار و پیگیری این تفکر غیر انسانی و قرون وسطایی توسط جواد شیخ الاسلامی از متولیان تشکیلات نژادپرستانه” بنیاد افشار” حتی بعد از انقلاب اسلامی هم ادامه داشته است([1]).
تبلیغ رضاخان علیه ترکان چنان تاثیر خود را گذاشت که در اواخر حکومت پهلوی اول، کلمه “ترک” بجای تحقیر و توهین نه تنها در میان تودههای ناآگاه و بیسواد، حتی در میان باصطلاح روشنفکران و تحصیلکردههای فارس هم به کار گرفته شد!
بعد از سقوط رضاشاه و پس از نهضت فرقه دموکرات در آذربایجان این سیاست به شکل و شمایل دیگری اما همچنان با هدف حذف ترکان و هضم آنها در زبان و فرهنگ حاکم ادامه داشته و کلمه تُرک و ترکان هنوز هم مورد نفرت باستانگرایان و تمامیتخواهانی است که ایران را در دایره تنگ قومی خاصّ با زبان و فرهنگ خاص تعریف می کنند.
فرهنگ نفرت از ترک و ترکان از زمان حاکمیت پهلوی اول چنان شدت گرفت و از زمان پهلوی دوم با بکارگیری رسانه های مدرنی چون رادیو و تلویزیون ادامه پیدا کرد که بسیاری از جوانان خانواده های آذربایجانی و دیگر خانواده های تُرک در تهران و شهرهای فارس نشین از تُرک نامیدن خود ابا داشته و با نامیدن خود با این واژه حس حقارت و کوچکی به آنها دست می داد ، چرا که آنچه جوان آذربایجانی و دیگر جوانان ترک کشور از کلمه تُرک ، ترکان و ترکتازی در کتابهای درسی، مطبوعات، رسانه های سمعی و بصری و دیگر رسانه ها دیده و شنیده بودند جز معنای منفی از این واژه نبود .
رضا شاه در تحقیر ترکان و هضم آنها در میان فارسیان از هر سلاحی استفاده میکرد. این سیاست بعد از وی در زمان حاکمیت فرزندش محمدرضا هم ادامه داشت. احمد کسروی که در پروژه آسیملاسیون و هضم ترکان نقش تئوریسین اول پهلویها را بازی می کرد از آنجائیکه خودش ترک بود و می توانست نقش تاثیرگذاری در این پروژه داشته باشد به تئوریهایش بیشتر از هر کس بها داده می شد.
کسروی با ارائه تئوری ” زبان آذری ” و نوشتن جزوه پنجاه و چند صفحه ای “آذری یا زبان باستان آذربایجان “ تلاش میکرد ترکان آذربایجان را فارس و یا ترک شدگانی معرفی کند که درگذشته زبان فارسی و یا یکی از لهجههای فارسیان باستان را داشته اند که بعدا و با حاکمیت سلاطین ترک در ایران زبانشان ترکی شده است ؛ وی در مقاله ای می نویسد :
” راجع به زبان هم خودتان بهتر می دانید ، غریزه فطری و عادت از عواملی است که تغییر آن خیلی مشکل است ، وقتی پدر ، مادر و برادر من از طفولیت با من ترکی حرف زده و می زنند ، چگونه می شود من این زبان را دوست نداشته باشم و اظهار نفرت کنم …. اگر مقصود این بود که برای آسانی کار درسها در سالهای نخست دبستانهای آذربایجان به ترکی باشد ما با آن دخالت نمی کردیم ، زیرا راه حل بحث آن بود که زحمت تدریس با زبانی که از دو زبانی در میانه آذربایجان و دیگر جاهای ایران پدید می آید سنجیده شود و به هر حال این اهمیت را که ما به آن دخالت کنیم نداشت؛ ولی همه میدانند که موضوع زبان در آذربایجان معنی های دیگری را دارد و همیشه مقاصد دیگری در پشت سر این عنوان می باشد .” [2]
در اصل کسروی بر اساس “تئوری توطئه” و احساس اینکه اگر زبان ترکی در ایران در حدّ محدود هم در میان مردم آذربایحان تدریس شود و ترکان آذربایجان با توجه به کثرت جمعیتشان روزی بخواهند برای دستیابی به حقوق برابر با فارس زبانان، مثلا بخواهند زبان ترکی هم در ایران مثل زبان فارسی رسمی شود آنموقع ممکن است مشکلی برای کشور ( در اصل برای حکومت پهلوی) پیش آید!
بر اساس این تئوری توطئه، کسروی پای روی حقوق ابتدایی میلونها انسان و حقایق میگذارد تا با ایفای نقش خود در نابودی زبان و فرهنگ ترکی و آماده سازی زمینه برای هضم ترکان در سیاست دیکتاتوری فارسی سازی حکومت پهلوی، آخرین تیر مانقوردی خود را برای نابودی هویت خود و زبان و فرهنگ ترکان آذربایجان در قالب تئوری “زبان آذری” برسینه مادر رها سازد و خیالش از توّهم توطئه خلاصی یابد!
محمود افشار یزدی یکی دیگر از نظریه پردازان دوران رضا خان و فرزندش محمدرضا پهلوی ، برای سرعت بخشیدن به هضم جمعیت ترکان آذربایجان در میان فارسیان می گوید :
” تنها فایده ای که برای تدریس زبان ترکی در دبستانها و رواج رسمی آن در ادارات میتوان تصور نمود سهولت برای کودکان و مردم است… برای هرکس آسانتر است با زبانی که از مادر آموخته صحبت کند تا زبانی که باید در مدرسه بیاموزد ؛ اما زبان ترکی در آذربایجان تنها همین یک جنبه را ندارد . زبان ترکی یکی از عناصر مهم ملیّت بلکه مهمترین آنهاست، .. اگر مردم آذربایجان توانستند روزنامه های ترکی را به آسانی بخوانند و به ترکی چیز بنویسند و شعر بگویند دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت؟… نگارنده با آموختن پنج دقیقه زبان ترکی هم در هر مدرسه یا دانشگاه آذربایجان مخالفم …میخواهم آموزش فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسائل این کار را فراهم آورند تا ظرف سه سال یا زودتر همه مردم بدون استثنا هر دو زبان را بدانند . پس از آن کم کم و خود بخود کلمات فارسی به قدری در لهجه ترکی داخل خواهد شد که اقلا صدی شصت فارسی خواهد بود و این نسبت روز به روز زیادتر می شود تا به صدی هفتاد برسد و دو زبان یکی خواهد شد . ..اگر این سیاست فرهنگی را دولت بپذیرد و ملّت هم کمک کند، چه در آذربایجان و چه سایر شهرستانها، برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی آنکه آذربایجانیها احساس کرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسی ناحیه خودشان که باید آنرا لهجه ” آذری تازه ” خواند صحبت خواهند کرد… باید حتما اینکار به دست خود آذربایجانیها صورت گیرد…آذربایجانیان باید خودشان پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم کم ترکی که خارجی است برود… مطلب از دو حال خارج نیست: یا آذربایجانی ایرانی هست، یا نیست. اگر هست ترک نمیتواند باشد..”[3]
عباس اقبال آشتیانی از عناصر ضد ترک، متولد 1275 شهر آشتیان و درگذشت 1334 شهر رم ایتالیا ( به عنوان رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا ) در عمر 59 ساله خود که همواره در زمان رضاشاه و فرزندش پستهای مهمی داشته بر علیه ترکان و زبان ترکی گستاخانه قلم فرسایی کرده و زبان ترکی را « خَرمهره و خَزَف » و فارسی را « دُرّ و گُهر » خطاب می کند:
” … مضحک و عجیب نیست که جمعی مغرض یا بی خبر آنرا [ زبان ترکی را ] به جای فارسی رسمی نمایند. اگر کسی ازعقل و ذوق نصیبی داشته باشد در معامله و مبادله هیچوقت دُرّ و گُهر را به خَرمُهره و خَزَف برابر نمی سازد .” [4]
یکی دیگر از ترک ستیزان دوران پهلویها که بیشتر فعالیش در زمان پهلوی دوم بود و در سمتهای وزیر مختار و سفیر کبیر دوران محمدرضا پهلوی در خدمت این دودمان بود غلامعلی رعدی آذرخشی است . وی از پدر و مادر تفرشی مقیم آذربایحان در سال 1288 در تبریز به دنیا آمد و در سال 1378 و در 90 سالگی در تهران درگذشت. وی در یکی از اشعارش دشمنی خودرا بر علیه زبان ترکی چنین بیان می کند:
چند تن گمراه فرصت جو در آذربایجان
می زنند از بهر ” ترکی” سینه در این گیرو دار
از پی ترویج ترکی خصم جان پارسی
جمله در بیگانه پروردن شده پروردگار
در بَرِ بار خَزَف گوهر شکستن کارشان
تا مگر بهتر شودشان زین شکستن کار و بار ..
لیک گویم بر ” دری” تفضیل ترکی نارواست
شهد نوشان را نباشد رغبتی بر زهرمار… [5].
عارف قزوینی شاعر دوره رضاخان که بیشتر عمر خودرا در عزلت و تنهایی گذراند و به جای تشکیل خانواده با سگش زندگی می کرد در میدان پانفارسی و تفکر راسیستی و غیر انسانی، گوی سبقت را از دیگران ربوده در شعر گستاخانه، احساسات ناپاک و افکار درونی خود را علیه ترکان و زبان ترکی چنین بر زبان می آورد:
” زبان ترک از برای قفا کشیدن است
صلاح پای این زبان ز مملکت بریدن است
دو اسبه با زبان فارسی از ارس پریدن است
نسیم صبحدم برخیز ، بگو به مردم تبریز
که نیست خلوت زرتشت، جای صحبت چنگیز …” [6]
“اقرار کردم و گفتم هزار لعنت حق به ترک و پدر ترک از صغیر و کبیر…”!!
( دیوان عارف ص 29 )
به راستی با این تفکر راسیستی، غیر انسانی و نفرت پراکنیهای باصطلاح ایراندوستان، ترکان ایران چگونه میتوانند زبان فارسی را زبان ملّی و ایران را وطن خود بنامند!؟
ترکان چگونه انسانهایی بودند که در زمان پهلویها اینهمه نفرت در کشور بر علیه آنها ساخته و پرداخته شده بود؟ جهت بررسی این مسئله لازم بود کتابهایی که قبل از حکومت پهلویها و در طول چند قرن گذشته به رشته تحریر درآمده و بدور از سیاستهای شوونیستی و یکسان سازی چند دهه اخیر بود مورد مطالعه قرار گیرد تا واقعیتها آشکار و سیمای ترکان و برداشت از کلمه ترک بدور از حبّ و بغض نمایان گردد.
در دیوان اکثریت مطلق شعرای فارسی گوی، کلمه ” تُرک ” در معنای مجازی مترادف با زیبا رویی، آفتاب عالمتاب ، ماه تابان ، خورشیدفام ، دانا ، عالم ، عادل ، روشن ضمیر ، خردمند ، سلیم ، آزادمرد ، ظلم ستیز ، خوش بیان ، دارای اخلاق حسنه ، روشنگر و در یک کلام معانی مثبت در مقابل واژه های منفی است.
در این دیوانها واژه ” ترک ” بیشتر در مقابل کلمه “هندو” قرار می گیرد که “هندو” در معنای واقعی به مردمان تیره پوست گفته می شود و در اشعار این شعرا و در معنای مجازی، بردگی ، تاریکی و به صورت کلی معانی منفی دارد .”تُرکتازی” هم در این سرودهها در معنای مجازی شجاع ، زیرک ، فاتح، شیردل و نترس است .
نظامی گنجوی شاعر قرن ششم هجری و 900 سال پیش در سروده های خود در استفاده از کلمه ترک و ترکتازی ابیات بسیاری دارد که در اینجا به پارهای از آن اشاره می کنیم :
گفت: من تُرک نازنین اندام از پدر تُرکتاز دارم نام
گفتم :از همدمی و هم کیشی نامها را بهم بود خویشی
تُرکتاز است نامت، این عجب است تُرکتازی مرا همین لقب است
خیز تا تُرک وار در تازیم هندوان را در آتش اندازیم [7]
در این ابیات، در مصرع اول بیت اول ” ترک” در معنای مجازی ” زیبا روی ” و در مصرع دوم ” ترکتاز ” در معنای مجازی شیردل و نترس است ، در بیت سوم نظامی میگوید :
اگر نام تو ” ترکتاز ” است ، لقب منهم ” ترکتازی ” است که نظامی هم خودرا شجاع و نترس معرفی می کند و در بیت چهارم میگوید : حالا که چنین شد ( هم تو و هم من ترسی از کسی نداریم ) بپا خیز تا باهم مثل ترکها ( دانایان ، روشنگران) بر هندوان ( نادانان ، تباهی ها، سیاهیها ، ناکامیها ) برتازیم و آنها را از بین ببریم .
حکیم نظامی در جای دیگر دیوانش و در موضوع ستایش سخن و حکمت و اندرز میگوید :
تُرکیام را در این حَبَش نخرند لاجرم دوغبای خوش نخورند [8]
در این بیت منظور نظامی از ” ترکیام ” سخنان حکیمانه و خردمندانه است که گلهمند است در اجتماعی که تاریکی فکر ( حَبَش ) بر آن حاکم است این سخنان خریداری ندارد .
حکیم گنجه در داستان ” جنگ سوم اسکندر با روسیان” چنین می سراید :
دگر روز کاین تُرک سلطان شکوه ز دریای چین کوهه برزد به کوه
گراینده شد هر دو لشکر به خون عَلَم بر کشیدند چون بیستون [9]
در این شعر ” تُرک سلطان شکوه ” کنایه از خورشید تابان است که از دریای چین طلوع و بر کوه تابیده است . در این بیت حتی نظامی گنجوی نه تُرک را به خورشید بلکه خورشید را به تُرک تشبیه کرده است که نهایت تشبیه زیبایی و درخشندگی است!
مولانا مولوی رومی هم در دیوان شمس بارها از کلمه ” تُرک ” در معنای واقعی و مجازی استفاده کرده است .
چه رومی چهرگان دارم چه ترکان نهان دارم
چه عیب است ار هلاوو را نمیدانم نمیدانم
رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را
من آن تُرکم که هندو را نمیدانم نمیدانم [10]
در مصرع اول این شعر منظور مولانا از “ترکان نهان ” نهان و درون پاک و عاری از پلیدیهاست؛ در مصرع سوم و چهارم هم هدف مولانا از واژه ” ترکان ” و ” ترک ” بهره گیری از معنای دانایی ، روشن ضمیری در مقابل هندو که در معنای مجازی تاریک اندیشی است می باشد.
مولوی در جای دیگری خودرا تُرکی معرفی می کند که اگر ساعتی با هویت ترکی زندگی می کند تنها یک لحظه در ارتباط با مسائل تاجیکی (فارسی) است که منظور مولوی از یک لحظه تاجیکی در حقیقت همان سروده های وی به زبان تاجیکی ( فارسی ) می تواند باشد که تنها یک لحظه ( ثانیه) از یک ساعت عمر وی را تشکیل می دهد :
ترکی همه ترکی کند تاجیک تاجیکی کند
من ساعتی ترکی شوم یک لحظه تاجیکی شوم
گه تاج سلطانان شوم گه مکر شیطانان شوم
گه عقل چالاکی شوم گه طفل چالیکی شوم[11]
در مصرع اول بیت دوم که در ارتباط بامصرع دوم بیت اول است ، “گه تاج سلطانان شوم ” با “من ساعتی ترکی شوم ” در یک معنا و”گه مکر شیطانان شوم ” هم با ” یک لحظه تاجیکی شوم ” هم معنی و همطراز شده است .
مولانا نه تنها زندگی با هویت ترکی را از افتخارات خود می داند حتی اسلحه بستن به شکل ترکان را هم از هویت بارز خود می شمارد :
من تُرکم و سرمستم تُرکانه سلح بستم
در ده شدم و گفتم سالار سلام علیک[12]
افتخار بر فارس بودن و نژاد باصطلاح آریایی و تبلیغ باستانگرایی فارسی و دین زرتشتی و تحقیر ترکان از زمان حاکمیت خاندان پهلوی بر ایران، باعث به وجود آمدن تفکر ناسیونالیستی افراطی فارسی شده، در زمان پهلوی دوم حزبی با نام ” حزب پان ایرانیست “ با تفکرات افراطی فارسگرایی به صورت رسمی شروع به فعالیت کرد که فعالیت این حزب در حال حاضر و با گذشت 41 سال از انقلاب اسلامی به صورت آشکار و پنهان هنوز ادامه دارد!
افراطیون فارس هیچگونه حق و حقوق تحصیلی به زبان غیر فارسها در ایران، بخصوص به ترکانی که بنا به اقرار وزیر امور خارجه سابق دکتر علی اکبر صالحی در 28 دی ماه 1390 در آنکارا ، حداقل 40% از جمعیت کشور را تشکیل می دهند، قائل نیستند. آنها ترکان ایران را نه ترکان اصیل بلکه ترک شدگانی می نامند که زبان آنها به زور و یا به حمایت سلاطین ترکی که بعد از اسلام و به مدت هزار سال بر ایران حاکمیت داشته اند ترکی شده و زبان قدیمی آنها که بنا به تئوری کسروی باصطلاح “آذری” از نوع غیر ترکی بوده را از بین برده است. در حالی که بنا به شواهد تاریخی، در طول حاکمیت هزار ساله امپراتوران و سلاطین ترک بر ایران و بسیاری از کشورهای آسیا، آفریقا و اروپا، آنها هرگز زبان ترکی خود را بر هیچ ملت و قومی نه تنها تحمیل نکردند بلکه در ترویج و تشویق شعرا به سرودن شعر دری (فارسی) و دادن انعام بر آنها هم دریع نمی کردند .
از طرف دیگر اگر تئوری ” زبان آذری” کسروی و موجود بودن چند روستای غیر ترک در مناطق مختلف آذربایحان از جمله در اطراف مرند، خلخال و اهر را دلیل بر غیر ترک بودن مردم آذربایجان بدانیم که بر این اساس ادعا میشود زبان قدیمی و بومی مردم آذربایجان غیر ترکی بوده، در مقابل اهالی هزاران روستا و به بیان دیگر ساکنین بقیه مردم ساکن در تمام روستاهای آذربایجان از دور افتادهترین و دست نیافته ترین نقاط آن و از میان کوههای سر به فلک کشیده سهند و ساوالان گرفته تا دشتهای پهناور مغان، زنجان، همدان، ساوه و اراک تا اطراف تهران، کرج، قم، تفرش، دماوند، فریدن اصفهان ومناطق وسیعی از استان فارس تا کناره های خلیج فارس مردم به ترکی تکلّم میکنند؛ لذا بومی بودن زبان ترکی در آذربایجان و دیگر مناطق یاد شده ایران مدللتر و مستندتر است!
از طرف دیگر، اگر دلایل کسروی را بر کل ایران تعمیم بدهیم در این صورت می توان ادعا کرد که نزدیک به 90% (نود درصد) مردم ایران ترک هستند و اغلب فارس زبانهای امروز ایران هم اصالت ترکی دارند که بعدا فارس زبان شده اند! چرا که در اکثر استانهای ایران به جز سیستان و بلوچستان تعداد روستاهای ترک، چندین برابر روستاهای باصطلاح ” آذری ” و یا غیر ترکی است که احمد کسروی در آذربایجان پیدا کرده است!
اما در دنیای امروز، حقوق انسانها بر اساس موجودیت کنونی، کرامت انسانی و هویت زبانی و فرهنگی آنها و نه بر گذشته پر از حوادث، اتفاقات و ابهامات تاریخی، شناخته می شود، حتی فرزندان برده های قرون گذشته نیز اکنون حقوق مساوی با فرزندان اربابان سابق خود دارند. در ایران کثیرالمله نیز همه ملیتها و اقوام زمانی می توانند در کنار هم با آرامش و آسایش و به دور از تبعیض زندگی کنند که حقوق مادی و معنوی آنها به نسبت کثرت جمعتشان در کشور از تحصیل به زبان مادری گرفته تا بقیه حقوق شناخته شده در منشور سازمان ملل به رسمیت شناخته شود.
[1] زبان فارسی در آذربایجان ، گرد آوری ایرج افشار ، انتشارات : موقوفات دکتر محمود افشار ،[1] تهران ، چاپ اول ، سال 1368 ، ص: 445/ مجله آینده سال هفتم – 1360 شمسی ، شماره های سوم و چهارم
[2] نشریه پرچم ، شماره 26، چهارم اسفند 1320 و یازدهم فروردین 1321 مقاله : ” احساسات و اغراض مانع از درک حقایق است ”
[3] زبان فارسی در آذربایجان ، گرد آوری ایرج افشار ، انتشارات : موقوفات دکتر محمود افشار یزدی ، تهران ، چاپ اول ، سال 1368 ، صص : 284،288 ، 289
[4] زبان فارسی در آذربایجان ، انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار ، تهران ، چاپ اول ، سال 1368 ، ص 159
[5] همان کتاب ص 334
[6] دیوان عارف ص : 384 / مجله ایرانشهر ( برلین ) مدیریت حسین کاظم زاده ص: 171، 172
[7] کلیات دیوان حکیم نظامی گنجوی به کوشش و ویرایش : کاظم عابدینی مطلق، انتشارات آدینه سبز ، سال ۱۳۹۱ ، موضوع هفت پیکر- بهرام نامه ، ص : 645
[8] همان کتاب ، موضوع ستایش سخن و حکمت و اندرز ، ص : 572
[9] همان کتاب ، شرفنامه ، جنگ سوم اسکندر با روسیان ، ص: 1002
[10] گنجور ، غزلیات شمس ، شماره 1439
[11] گنجور، غزلیات شمس ، شماره 1385
[12] غزلیات شمس ، شماره 1318