تورک دیلینده مدرسه اولمالیدیر هرکسه

sdfg65444dfg vah lvnhkd رضا مردانی reza mardani ناشناس بدون عکس میهن پرونده mihan no image auteur ندا نامی anonyme iran علیرضا ایرانیعنوان این مقاله شعار و مطالبه‌ای است که در هر بازی فوتبالِ تیم تراکتور، توسط هزاران نفر در استادیوم طنین انداز می‌شود. تیم فوتبال تراکتور فقط یک تیم فوتبال نیست، بلکه محلی برای جمع شدن و بهانه ای برای بازخواست حکومت، جهت دستیابی به حق طبیعی خود یعنی آموزش زبان مادری است که توسط سازمان ملل و کنوانیسیون‌های مربوط به آن به رسمیت شناخته می‌شود و در اصل ۱۵ قانون اساسی نیز به آن تاکید شده است، ولی نه تنها اجرا نمی شود بلکه از هر حرکت دیگر در راستای ترویج و بزرگداشت این زبان جلوگیری به عمل می آید.

تیم فوتبال تراکتور تنها متعلق به شهر تبریز نیست، بلکه بسیاری از تورک زبانان سایر استانها و شهرهای ایران این تیم را متعلق به خود و جایی برای ابراز حقوق از دست رفته خود می‌دانند. در هر بازی تراکتور ما شاهد این هستیم که از سرتاسر شهرهای اطراف تبریز، دور و نزدیک، ارومیه، خوی، اردبیل و سایر شهرها برای حضور در استادیوم جمع می‌شوند.

این مقاله فقط درباره زمان مادری تورکی نیست بلکه می‌تواند به سایر زبانهای غیر از فارسی که در ایران رایج است نیز اطلاق شود مانند زبان‌های کردی، لری، بلوچ و غیره.

در تفسیر عنوان این مقاله می توان دو مفهوم برداشت کرد. اولی تدریس زبان تورکی و دوم تدریس به زبان تورکی به طوری که از آموزش زبان دیگر (زبان‌ فارسی) جلوگیری به عمل آید.  مقصود ما همان مورد اول است. خواسته ای به حق که هیچ آسیبی به جامعه وارد نمی کند. پس چرا از آموزش این زبان و تلاش برای آموزش زبان در مدارس جلوگیری به عمل می‌آید؟ این گونه خواسته ها می‌تواند توسط نمایندگان مناطق تورک زبانِ مجلس به دولتمردان پیشنهاد و اجرایی شود ولی همانگونه که واقف هستیم نه تنها نمایندگان مجلس از فیلتری به نام شورای نگهبان عبور می‌کنند بلکه قوانین مصوب آنها نیز از این فیلتر عبور می‌کند. از نمایندگانی که صبح روز جمعه از گران شدن بنزین مطلع می‌شوند انتظاری بیش از این نمی‌رود.

قبل از سال ۱۳۱۳ در سطح بین‌المللی، ایران به نامی که اکنون میشناسیم شناخته نمی‌شد، بلکه در اکثر نامه‌ها و قراردادهای بین‌الملی با نام پرشیا و یا با نام حکومت های حاکم مانند حکومت قاجاریه و یا صفویه شناخته می‌شد. در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی گروهی از روشنفکران و مشاوران رضا شاه مانند محمد علی فروغی و سعید نفیسی به تقلید از ترکیه درصدد ایجاد و تقویت ملی گرایی ایرانی برآمدند. یکی از پیشنهادات آنها تاکید بر استفاده از نام ایران در معاهدات بین‌المللی بود.  به این ترتیب بر خلاف تصور اکثریت ایرانیان، ایران نامی جدید برای این مرز و بوم ولی با پیشینه تاریخیِ بسیار قدیمی و البته درخشان می‌باشد.

گسترش ارتباطات بین ایرانیان نیاز به یک زبان مشترک و رسمی داشت و زبان فارسی شانس این را پیدا کرد که زبان مشترک باشد. اگر زمانی که آموزش نوین در ایران نهادینه شد شانس با زبان دیگری یار بود مثل تورکی یا کردی که به عنوان زبان مشترک و انحصاری آموزشی و نوشتاری ایرانیان باشد اکنون من این  متن را به آن زبان می‌نوشتم و در آن صورت احتمالا نوشتن مقاله‌ای در لزوم آموزش زبان فارسی به عنوان زبان مادری نیاز می‌بود.

  در تفسیر عنوان این مقاله می توان دو مفهوم برداشت کرد. اولی تدریس زبان تورکی و دوم تدریس به زبان تورکی  به طوری که از آموزش زبان دیگر (زبان‌ فارسی) جلوگیری به عمل آید.  مقصود ما همان مورد اول است. خواسته ای به حق که هیچ آسیبی به جامعه وارد نمی کند. پس چرا از آموزش این زبان و تلاش برای آموزش زبان در مدارس جلوگیری به عمل می‌آید؟

به اذعان بسیاری از صاحب نظران تاریخ و سیاست، رضا شاه پهلوی، سهم بسیاری در ساخت ایران نوین داشت و کمتر کسی منکر آن است، ولی یکی از انتقادهایی که بر حکومت وی وارد است، همین سیاست یکسان‌سازی فرهنگ چند‌زبانی به یک زبان (فارسی) است که زمینه ساز تبعیض بر گویشوران زبان های تورکی و کردی و … شده است.

برخی خانواده‌ها در مناطق غیر فارسی زبان جهت برخورداری از آموزش بهتر و سایر امکانات فرهنگی که برای گویشوران فارسی زبان موجود است، ترجیح می‌دهند اولین زبان فرزندان خود (که در واقع همان زبان مادری نامیده می‌شود) زبان فارسی باشد که این  کار به فرسایش زبان ترکی می‌انجامد. جهت روشن شدن مطلب به مثالی برای فرسایش زبان ترکی در طول زمان که تا حدودی نگارنده این مقاله به تجربه این را دیده است، اشاره می کنم.

سال 1365 :  آنا باخ بالیقلارا، منه او بالاجا بالیقلاردان آل.       (مامان به ماهی ها نگا کن، برا من از اون ماهی کوچولوها بخر)

سال 1375 : مامان باخ بالیقلارا، منه او بالاجا بالیقلاردان آل

سال 1385 : مامان باخ ماهی لره، منه او بالاجا ماهی لردن آل

سال 1395 : مامان باخ ماهی لره، منه او ماهی کوچولو لاردان بخر

اسم ها، صفتها و حتی گاهی فعلها هم در زبان تورکی به کلمات فارسی تغییر می‌یابند که در طی چند دهه اخیر برای بیشتر تورک زبانان، این تغییرات مشهود است.

در گذشته به علت مشکلات جنگ 8 ساله با عراق و مشکلات پس از آن، کمتر به اهمیت زبان مادری پرداخته می‌شد اما بعد از جنگ هرچه زمان سپری می‌شد، توجه به زبان مادری هم بیشتر می‌شد. اردیبهشت و خرداد ۸۵ نقطه عطفی در مطالبه حق طبیعی آموزش زبان مادری در میان تورک زبانان بود. در واقع کاریکاتور چاپ شده در روزنامه ایران جرقه ای بود که باروت انباشته شده  از تبعیض آگاهانه یا ناآگاهانه موجود توسط حکومت و جامعه را شعله ور ساخت.

سطح گستردگی و شدت اعتراضات 85  را شاید بتوان همانند اعتراضات 88 جنبش سبز و شاید بیشتر (در شهرهای تورک‌زبان) در نظر گرفت. این اعتراضات آنچنان که می‌بایست توسط نهادها و رسانه های دولتی و بین‌المللی (مانند عفو بین‌الملل) رصد نشد، تعداد کشته‌ها  توسط نیروهای امنیتی به گفته برخی معترضان و رسانه های غیر رسمی (شاید مغرضانه)  ده‌ها نفر اعلام  شد، اما آنچه که شکی در آن نیست کشتار نقده (سولدوز) بود که به کشته شدن 5 نفر انجامید، ولی انعکاسی درخور در رسانه‌های جمعی (حتی صدای آمریکا یا بی بی سی) نداشت. در شبکه های استانی تلوزیون ایران نیز با فراخوان جهت تجمع، مردمِ معترض را به خیابان‌ها کشیده و همانند حوادث کوی دانشگاه با حملات گاز انبری و استراتژی لوله کردن به سرکوب مردم پرداختند. چه بسیار دانشجویانی که ستاره‌دار شده و از ادامه تحصیل باز ماندند، چه بسیار افرادی که به زندان افتادند و انسان‌هایی که توسط سرکوبگران رژیم جان خود را از دست دادند.

بعد از اعتراضات 85 نوعی تبعیض علیه فارس زبانان توسط جامعه تورک زبان به ویژه در میان جوانان و محیط دانشجویی رایج شد، بطوری که در انتخابات شورای صنفی دانشگاه‌ها، ائتلاف های ترک زبان تنها به دلیل تورک بودنشان انتخاب می‌شد و در شهرهایی مانند ارومیه که ترکیبی از کردزبانان و تورک زبانان بود، انتخابات شورای شهر و مجلس نیز به همین ترتیب بود. یعنی تورک زبانان به کاندیدای تورک و کرد زبانان به کاندیدای کرد رای می‌دادند. حساسیت به شدت بالا رفته بود و در جریان چاپ اسکناس جدید پنچ هزار تومانی به خاطر حدیثی از پیامبر در پشت اسکناس، مدتی در بازار های مناطق تورک زبان توسط مردم به کار گرفته نشد. استدلالشان این بود که پول ملی ایران برای همه ایرنیان است نه فقط سرزمین پارس، پس مطالب چاپ شده روی آن نیز نبایستی فقط اشاره به یک قوم از اقوام ایرانی باشد.

اردیبهشت و خرداد ۸۵ نقطه عطفی در مطالبه حق طبیعی آموزش زبان مادری در میان تورک زبانان بود. در واقع کاریکاتور چاپ شده در روزنامه ایران جرقه ای بود که باروت انباشته شده  از تبعیض آگاهانه یا ناآگاهانه موجود توسط حکومت و جامعه را شعله ور ساخت.سطح گستردگی و شدت اعتراضات 85  را شاید بتوان همانند اعتراضات 88 جنبش سبز و شاید بیشتر (در شهرهای تورک‌زبان) در نظر گرفت.

چه بسیارند رودها، شهرها و روستاهایی که در نقشه به یک نام خوانده می‌شوند ولی در بین افراد همان شهر به اسم دیگری شناخته می‌شوند. از شمال‌غربی ترین نقطه ایران تا ساحل دریای خزر رودی را که تمام ساکنین محلی، ” آراز” می‌نامند، در نقشه‌های جغرافیایی و کتابها رود ارس نامگذاری شده است. جنگلهای حاشیه این رود آراز بار است که به ارسباران تحریف شده است. شهر قوشاچای که ما بین رودهای جیغاتی و تاتائو قرار دارد به میاندوآب تحریف شده که بین دو رود تحریف شده زرینه رود و سیمینه رود قرار گرفته است. از دیگر اسامی تحریف شده شهرها می‌توان به شهرهای هادیشهر (علمدار-گرگر)، نقده (سولدوز)، شاهین دژ (سایئن قالا)، تکاپ (تیکان تپه) و بسیاری دیگر اشاره کرد. نامهای مذکور در واقع هنوز بین اهالی آن منطقه به اسامی سابق شناخته می‌شوند. این تغییر اسامی از زمان اوایل حکومت پهلوی آغاز شده و تا کنون ادامه دارد که بررسی چرایی این موضوع خود به مقاله‌ای مفصل نیاز دارد. اما آنچه مسلم است این اسامی تحریف شده، تبعیضی آشکار در حق تورک زبانان ایران است.

در حکومت ولایت فقیه هرکسی که بخواهد کتابی را به چاپ برساند باید هفت خوان گرفتن مجوز را بگذراند، حال اگر بخواهد کتابی را به زبان تورکی چاپ کند، هر خوان مرحله قبل خود به هفت خوانی دیگر تبدیل می‌شود که باز تبعیضی آشکار است.

نه تنها گرفتن مجوز برای چاپ کتاب به زبان تورکی کاری بسیار دشوار و در خیلی موارد غیر ممکن است، نامگذاری مغازه ها و شرکتها به زبان تورکی نیز بسیار مشکل است. این نامگذاری ها به عدم صدور پروانه برای کسب و کار و در برخی موارد به پلمپ محل کسب نیز منجر می‌شود. تا چندی پیش حتی شهروندان تورک زبان اجازه نامگذاری اسم پسر به نام ” آراز” را هم نداشتند.

مسئله آموزش زبان مادری، تنها تبعیضِ حکومت ولایت فقیه بر اقوام ایرانی نیست بلکه منابع عمومی در کشورنیز ناعادلانه تقسیم شده‌اند. تبریز که شهر اولین‌ها بود در مقایسه با شهرهای اصفهان، شیراز و مشهد نرخ رشد و پیشرفت اندکی داشته است و سرمایه گذاری های دولتی اندکی در این شهر صورت گرفته است.

در اقتصاد دولتی ایران سرمایه‌گذاری‌های اساسی و بزرگ توسط دولت و حکومت انجام می شود، به مانند کارخانه های صنعتی مادر و سایر کارخانجات بزرگ دولتی. ولی از سرمایه گذاری های کلان در مناطق تورک زبان و کردزبان پرهیز شده است بطوریکه نرخ بالای بیکاری و نرخ پایین سطح رفاه در این مناطق غوغا می‌کند. برای اثبات این موضوع کافی است به متروی تهران سر بزنیم و شرح حالی از دستفروشان مترو جویا شویم. بیش از 95 درصد دستفروشان مترو افراد مهاجر جویای کار کرد‌زبان و تورک‌زبان هستند که بخاطر بیکاری و از روی اجبار به تهران و دستفروشی در مترو پناه آورده‌اند.

این تبعیض‌ها بر مناطق غیر فارسی زبان، برخی را به فکر جدایی از ایران انداخته است. در استدلال این افراد به تجربه های معاصر کشورهای همسایه اشاره می‌شود، کشورهایی مانند بحرین، قطر، جمهوری آذربایجان و غیره که زمانی جزئی از ایران بود ولی همانگونه که می دانیم هم اکنون کشور قطر میزبان جام جهانی است و تیم ملی فوتبال قطر قهرمان جام ملتهای آسیا شده است. بحرین و قطر که زمانی جزئی از ایران بودند به مراتب از رفاه اجتماعی و اقتصادی بیشتری نسبت به افرادی که در داخل مرزهای ایران زندگی می‌کنند، برخوردارند و نیز ساکنان کشور آذربایجان که اخیراً در سایه رشد اقتصادی به رفاه اجتماعی بیشتری دست یافته از آزادی‌های مدنی بیشتری برخوردار هستند به طوری که بسیاری از ایرانیان برای برخورداری از آزادی بیشتر هرچند در مدت زمان اندک به کشور آذربایجان بعنوان توریست مسافرت می‌کنند.

در واقع استقلال طلبی اقوام ایرانی عکس‌العمل آنها در مورد تبعیض‌هایی است که نسبت به سایر اقوام می‌شود. امکاناتی که از بودجه عمومی برای کشور صرف می‌شود و قسمت کمتری به این اقوام اختصاص می یابد. با این حال چند سال زندگی نگارنده در مناطق فارس زبان ایران به من آموخت که این تبعیض‌ها برخلاف آنچه قبلاً می‌پنداشتم از طرف جامعه ایرانی یا مردم فارس‌زبان، نسبت به سایر اقوام نیست بلکه خونگرمی مردمان ایران و عدم تبعیض آنها در برخورد با غیر فارس زبانان کاملاً مشهود است. تبعیض موجود از طرف حکومت و گروه اندکی است که متاسفانه قدرت را نیز در دست دارند.

به خاطر ایدئولوژی حاکم بر حکومت ولایت فقیه توجه چندانی به کل آموزش و پرورش نمی‌شود و آنچه که در شهر‌های بزرگ به عنوان امکانات آموزشی بیشتر شناخته می‌شود سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در این بخش می‌باشد که آن هم توسط خود شهروندان تامین می‌شود. در واقع حکومت ایران در آموزش و پرورش کمترین نقشی را که می‌تواند داشته باشد را دارد و اگر مدارس غیرانتفاعی و خصوصی را از کشور حذف کنیم، چه بسیار دانش آموزانی که آموزش و پرورش دولتی توان آموزش آنها را ندارد.

   چه بسیارند رودها، شهرها و روستاهایی که در نقشه به یک نام خوانده می‌شوند ولی در بین افراد همان شهر به اسم دیگری شناخته می‌شوند. این تغییر اسامی از زمان اوایل حکومت پهلوی آغاز شده و تا کنون ادامه دارد که بررسی چرایی این موضوع خود به مقاله‌ای مفصل نیاز دارد. اما آنچه مسلم است این اسامی تحریف شده، تبعیضی آشکار در حق تورک زبانان ایران است.

اگر بخواهیم در باره ریز تبعیض‌هایی که نسبت به تمام ایرانیان توسط این حکومت وارد می‌شود بحث کنیم، همه مطالب در یک مقاله نمی‌گنجد ولی در رابطه با بهره مندی از آموزش زبان مادری توسط سایر اقوام غیر فارس‌زبانِ ایرانی تا آنجا که توضیح داده شد، چند پیشنهاد به حکومت ایران دارم. با توجه به ایدئولوژی حکومت ولایت فقیه بسیار بعید به نظر می‌رسد که از این حکومت انتظار عملی کردن این پیشنهادات را داشته باشیم. با این حال امیدواریم حکومت بعد از ولایت فقیه بتواند آنها را در برنامه اجرایی خود قرار دهد:

  • گنجاندن درس هایی به زبان مادری شامل زبان و ادبیات هر منطقه در برنامه آموزش و پرورش.
  • فراهم کردن زیرساخت لازم برای تولید محتوای هنری از شعر و نثر و سایر آثار ادبی نوشتاری، موسیقی و کنسرت، فیلم و تائتر و دیگر کارهای فرهنگی به زبان مادری.
  • ایجاد فرهنگستان های تورکی آذربایجانی، کردی و هر زبانی که گویشوران آن خواستار ایجاد فرهنگستان مختص آن زبان باشند.
  • برگرداندن اسامی اصیل مناطقی که به اسامی دیگری تحریف شده‌اند.
  • رسمی کردن زبان تورکی که گویشوران بسیاری دارد.

کشور هند با بیش از یک میلیارد جمعیت، بعد از سال2005،  22 زبان رسمی در ایالتهای خود دارد. کشورهای اتریش (9 میلیون) و سنگاپور (6 میلیون)، در کشور خود 4 زبان رسمی دارد و کشورهای بلژیک (11 میلیون)، بوسی و هرزگوین (3 میلیون) و رواندا (12 میلیون)، هر کدام 3 زبان رسمی در کشور خود دارد. حال اینکه در کشور ایران با بیش از 80 میلیون جمعیت و با ترکیب جمعیتی میلیون‌ها تورک و کرد، زبان تورکی و کردی از زبان‌های رسمی نباشد، رد پای تبعیض به چشم می‌خورد.

رسمی کردن زبان تورکی و کردی ، تدوین و گنجاندن دروس ادبی مربوط به این زبانها در دوران تحصیل و بها دادن کافی به جایگاه این زبانها نه تنها کردها و تورکها را به جدایی از ایران سوق نمی‌دهد، بلکه برعکس، عدم توجه به زبان های اقوام ، آنها را به تجزیه از ایران تحریک می کند و آنها را مصمم تر بر جدایی از ایران خواهد کرد.


ترجمه تیتر مطلب به فارسی: مدرسه به زبان ترکی باید برای هرکسی وجود داشته باشد