یک- آیا برای اینکه تحولات آینده ایران به نتیجه مشخصی برسد طیف گسترده جمهوری خواهان نیاز به ثقل مشترکی به صورت یک جبهه فراگیر دارند یا وضعیت کنونی هم میتواند نتیجه را تأمین کند و «نرسیدن به نتیجه مطلوب» را در جایی غیر از نداشتن جبهه و ثقل مشترک باید جستجو کرد؟
به گمان من سالها است که خلأ وجود چنین جبههای احساس میشود. در خارج کشور، نهادها و شخصیتهای جمهوریخواه صرف نظر از سوابق و طرز فکرهای نظری و فلسفی متفاوت، علیرغم نزدیکیهای بسیار موفق نشدند چنین جبههای را پیریزی کنند. وضعیت کنونی تأسفبار است و جای جبهه و ثقل مشترک را پر نمیکند.
استقرار جمهوری واقعی به جای جمهوری ولایت فقیه، خواست مشترک طیف جمهوریخواهان در داخل و خارج کشور است. جمهوری واقعی یک نظام سیاسی سکولار و دموکراتیک است که در آن همهی نیروهای سیاسی و اقلیتهای قومی و مذهبی و جنسیتی و فرهنگی از حقوق برابر برخوردارند. پارلمان به معنای واقعی کلمه در رأس همهی امور کشور است. رئیس جمهور توسط این پارلمان برای مدت معینی انتخاب میشود. احزاب مختلف سیاسی و اجتماعی میتوانند با کسب آراء مردم به این پارلمان راه یابند و در صورت داشتن اکثریت آراء پست نخستوزیری و رهبری دولت را برای مدت معینی در اختیار بگیرند. همهی احزاب و سازمانهای سیاسی طبق قانون از حقوق برابر برخوردارند و حزب حاکم حق ندارد این حقوق را زیر پا بگذارد. همهی احزاب همواره شانس دستیابی به اکثریت پارلمانی و تشکیل دولت را دارا هستند.
ساختار سیاسی جمهوری سکولار پارلمانی، ساختاری ملی و مردمی است در چنین ساختاری حق حاکمیت ملت ایران به بهترین وجهی اعمال خواهد شد. جمهوری واقعی آلترناتیو سیاسی و هدف راهبردی همهی جمهوریخواهان پیگیر است. این هدف یک قطبنمای سیاسی است که طیف جمهوریخواهان نباید یک لحظه آن را نادیده بگیرند. پذیرش این هدف، شرط مقدم تشکیل جبهه است. در این زمینه تاکنون اسناد و بیانیههای متعددی توسط شخصیتها و نهادهای مختلف جمهوریخواهان با سوابق و طرز تفکرهای مختلف، منتشر شده است که علیرغم تفاوتها، عمدتاً مشابه یا مکمل یکدیگرند.
دو-اگر وجود یک جبهه فراگیر را ضروری میدانید نقش تشکلها به صورت حقوقی، و افراد به شکل حقیقی را در این همگرایی جبههای چگونه میبینید؟
در خارج کشور کم نیستند افراد و شخصیتهائی که در بیش از یک نهاد سیاسی فعالیت یا عضویت دارند. این وضعیت محصول شرایط زندگی و فعالیت در خارج کشور است. بنا بر این، جبهه در خارج کشور عملاً مخلوطی از تشکلهای حقوقی و افراد و شخصیتهاست.
در داخل کشور به دلائل دیگری همین وضعیت برقرار است. اوضاع سیاسی امنیتی حاکم بر کشور بسیاری از شخصیتهای سیاسی را حتی از فعالیت در شبه حزبها و نهادهای مدنی موجود دور ساخته است. اصل این است که افراد در روند کنش و واکنش تشکیلاتی و گزارشدهی و گزارشگیری در نهادهای مورد علاقهشان فعالیت کنند.
سه- موانع شکل گیری این جبهه فراگیر چیست؟ تجارب تاکنونی تلاش برای همگرایی جمهوری خواهان را چگونه ارزیابی می کنید؟
حصول توافق در اهداف راهبردی مشکل اصلی نیست مشکل اصلی در پذیرش شکل مسالمتآمیز یا غیر خشونتآمیز گذار و رد قاطع دخالت دولتهای خارجی یا هر گونه اتکاء به حمایت و کمک آنها هم نیست. محوریت کنشهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در جامعه و داخل کشور، کارپایه مشترک جمهوریخواهان است. مشکل اصلی و عمده عدم توافق بر سر استراتژی سیاسی گذار به هدف مشترک است. اختلاف برسر راهها و اشکال و تاکتیکها یا تاکتیکهای تعیینکننده، است. اهم آنها پیرامون شعارهای “انتخابات آزاد”؛ “تشکیل مجلس مؤسسان”؛ شرکت در “انتخابات نمایندگان پارلمان و ریاست جمهوری”؛ “رفراندم”؛ یا “لغو نظارت استصوابی” و … دور میزند.
با توجه به ماهیت و عملکرد حاکمیت چهل ساله ولایت مطلقه فقیه، چگونگی گذار خشونتپرهیز به دموکراسی، منوط به آمادگی و بهم رسیدن دو فاکتور فشار از پائین و شکاف فزاینده در حاکمیت است. از یکسو ضروری است فشار و مقاومت مدنی یا نافرمانی مدنی: تحصن، اعتراض، تجمع، تظاهرات و اعتصابات گوناگون مردم گسترش یابد و از سوی دیگر تضادهای درون نظام شدت یابد و به شکاف و تقابل و پیوستن بخشهای مهمی از سیاستمداران، کارگزاران اداری، نظامی و انتظامی و حتی امنیتی به صفوف جنبش اعتراضی مردم بینجامد. در تمام مراحل فعالیت باید بیوقفه از آزادی و رعایت حقوق شهروندی و حقوق بشر، آزادی فعالیت احزاب، مطبوعات و انتخابات و غیره دفاع کرد.
اختلافات عملی بر سر مسائل تاکتیکی مانند شرکت در انتخابات و مشابه اینها چه با تشکیل جبهه و چه بدون آن همواره وجود دارد. چه بهتر که تصمیمها و اقدامات عملی مشترک در بافت همکاریهای جبههای، با محک پراتیک سیاسی مشترک، پیش برده شود. تجربه فعالیت و استمرار پراکندگی نیروهای همفکر یا همسو در خارج کشور منحصر به مسائل نظری و تحلیلی نیست؛ بخش مهم و گاه تعیین کننده موانع، مربوط به برخوردهای شخصی، رفتار خودمحورانه، ذهنیگریهای روشنفکرانه ناشی از دوری از جامعه، عدم نرمش لازم در تصمیمگیریهای سیاسی، زیادهخواهیها و بلندپروازیها و نظائر اینها است.
در هر صورت نباید اهداف راهبردی مشترک (یا قطب نمای سیاسی) را دست کم گرفت و غرق در اختلافات هر چند مهم ولی فرعی و تاکتیکی شد. در حوزه مسائل تاکتیکی داشتن روحیه تفاهم و خوشبینی و اعتماد بسیار ضروری است همه مسائل را نمیتوان روی کاغذ حل و فصل کرد بسیاری از مسائل عملی و تاکتیکی نهایتاً با محک آزمون و تجربه مورد سنجش قرار میگیرد.
چهار- پیشنهاد شما برای عبور از این موانع (و اتحاد عمل و نه الزاما وحدت) جمهوری خواهان چیست؟
به گمان من موضوع “وحدت” نهادهای سیاسی فعلاً مطرح نیست. چرا که وحدت بین دو جریان فکری- سیاسی، با انحلال هردو یا ادغام یکی در دیگری صورت میگیرد که کار آسانی نیست. در جبهه، استقلال تشکیلاتی هر یک از نهادهای تشکیلدهنده حفظ میشود. جبهه با نامها و هویت مشخص نهادهای تشکیل دهنده، پیرامون سند یا پلاتفرم مشترک تشکیل میشود عضویت در جبهه، مانعی برای فعالیت جداگانهی نیست. اتحاد عملها شکل بسیار ساده همکاری است که بر حسب مورد انجام میگیرد.
جبهه مرکز ثقل همکاری پایدار نهادهای مستقل پیرامون اهداف راهبردی مشترک است. جبهه، بعد از تحقق هدف راهبردی نیز، اگر نه الزاماً در شکل جبههای، بلکه به لحاظ محتوائی ضرورت وجودی خود را از دست نمیدهد. برای حفظ و تثبیت و تداوم جمهوری واقعی، تعهد و پای بندی جمهوریخواهان به اصول آن به قوت خود باقی است.
پنج- اهداف، راهبرد، تاکتیکها و شعار (یا شعارهای) این مرحله را چه می دانید؟
اهداف راهبردی جبهه چکیده اهداف راهبردی مرحلهای نهادهای تشکیل دهندهی آنها است. روشن است اهداف راهبردی مرحلهای کلیه جریانات جمهوریخواه عبور از حاکمیت دینی و استقرار جمهوری واقعی است. جبهه اصولاً متشکل از نهادهای جمهوریخواه است که اهداف و برنامههای متفاوت در زمینههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و غیره دارند. ولی باید از پیش مشخص شود که بعد از برقراری جمهوری واقعی، متحقق کردن آن اهداف از طریق زیرپا گذاشتن اصول و موازین آن و به طریق اولی با قهر و خشونت و حذف دیگران انجام نخواهد گرفت.
نهادهای عضو جبهه، با قبول و تلاش مشترک برای استقرار جمهوری واقعی، حق دارند نظرات ویژه سیاسی و سمتگیریهای اجتماعی و غیره خود را تبلیغ و ترویج کنند. اعضای جبهه، طرحها و برنامههای دراز مدت خود را با حفظ و پاسداری از ساختار جمهوری واقعی پی خواهند گرفت نه با تخطی و شکستن آن. به بیان دیگر پذیرش اصل ساختار سیاسی سکولار دموکراسی برای اعضای جبهه صرف نظر از هر طرز تفکری هم جنبه کاربردی دارد و هم راهبردی!
روابط و اختلافات نهادهای تشکیلدهندهی جبهه، آنتاگونیستی نیست. یعنی نمیشود دو نهاد که نافی یکدیگرند بر سر اهداف مرحلهای وارد همکاری جبههای گردند. مثلاً نهادهای چپ رادیکال یا راست رادیکال نمیتوانند در یک جبهه باشند. و یا جمهوریخواهان با سلطنتطلبان طرفدار رضا پهلوی که خواهان ساختار سکولار دموکراسی هستند (صرفنظر از سایر مسائل) نمیتوانند در یک “جبهه” باشند. آنها حاکمیت موروثی خانواده پهلوی را میطلبند که به کلی با خواست و مواضع جمهوریخواهان در تضاد است. نباید از یاد برد که ثقل اصلی طیف سلطنتطلبان، خواهان بازگشت به مناصب و منابع اقتصادی و شأن و مرتبت و عظمت و اقتدار پادشاهی است. مشروطهخواهان جزء کوچکی از کل این طیف را تشکیل میدهند که از هم اکنون زیر فشار و تسلیم ثقل بازگشتطلبان رژیم گذشته هستند. این که جبهه جمهوریخواهان با چپ یا راست افراطی و مشروطهخواهان سلطنتی چه مناسباتی میتواند داشته باشد، مقولهی دیگری است.
در مورد راهبرد سیاسی، نخست بگویم که هر راهبردی با مجموعه شیوهها و تاکتیکها و شعارها معنا پیدا میکند. دوم این که مهمترین تاکتیک راهبردی جبهه را “انتخابات آزاد” تشکیل میدهد. انتخابات آزاد هم شعار است و هم مهمترین تاکتیک گذار به دموکراسی است. تحقق آن ممکن است به تغییر ماهوی رژیم ولایت فقیه بینجامد. شعار “تشکیل مجلس مؤسسان” البته تاکتیک مهم و رادیکالی است که بعد از تغییر یا سقوط حاکمیت دینی قابل تصور است و نه پیش از آن. شعار رفراندم هم شعار مهمی است و ممکن است زمانی و در شرایطی به تاکتیک روز جمهوریخواهان مبدل شود. شعار لغو نظارت استصوابی هم مهم است و تحقق آن ممکن است دروازه گذار را به جمهوری واقعی بگشاید. همهی این شعارها خصلت تاکتیکی دارند این که کدامیک از این شعارها میتواند کیفیت گذار به دموکراسی را رقم بزند نمیتوان صد در صد حکم کرد. تحولات آینده در مشت هیچ کس نیست و صحت هر نظریهای در پراتیک سنجیده میشود.
شعار انتخابات آزاد، در برگیرندهی آزادی بیان، قلم، احزاب و لغو نظارت استصوابی، آزادی کاندیدا شدن و انتخاب کردن بدون قید و شرط است. در شرایط کنونی، شعار دادخواهی از جنایات هولناک در خیزش اعتراضی آبان، شعار روز است. تشکیل هیأت حقیقتیاب مورد اعتماد مردم برای شناسائی تعداد قربانیان، مجروحین و بازداشتشدگان و دستور دهندگان و مجریان این جنایات، شعار روز سیاسی است. همزمان طرح شعار محکوم کردن انتخابات برای مجلس بیاختیار بسیار ضروری است. تحریم فعال انتخابات فرمایشی اصلاحطلبان پیگیر یا تحولخواه را از بنبست سیاسی اصلاحطلبان انتخاباتی بیرون میآورد و به آنها هویت و شخصیت مستقل میبخشد و طلسم پیوند با جنبش تودهای را در هم میشکند.
شش- نحوه ارتباط و تعامل جمهوریخواهان با دیگر نیروها و رویکردها در داخل و خارج از کشور می بایست چگونه باشد؟
ابتدا به مسائل خارج کشور میپردازم. جدا از جمهوریخواهان، دو نیروی مطرح و مدعی: سازمان مجاهدین خلق و طیف سلطنتطلبان پیرو رضا پهلوی و یک نهاد دیگر به نام شورای مدیریت گذار به دموکراسی که به تازگی تأسیس شده در خارج کشور بیش از بقیه اظهار وجود میکنند. به گمان من این سه جریان، از یک طرف به دلیل تمایلات خاص خود، به درجات مختلف به حمایت و کمک دولتهای خارجی به ویژه آمریکا چشم دوختهاند و از طرف دیگر به دلیل شیوهها و سیاستهای براندازانه، خصلتی انتقامی دارند و میکوشند حاکمیت جایگزین مورد نظر خود را از طریق نابودی کل حاکمیت جمهوری اسلامی ولایت فقیه برقرار سازند. صرف نظر از تفاوت اصولی میان اهداف راهبردی آنان با جمهوریخواهان واقعی، شیوهها و اشکال و تاکتیکهای گذار به دموکراسی مورد نظرشان، نیز به طور اصولی با شیوهها و اشکال و تاکتیکهای گذار جمهوریخواهان، متفاوت است. با توجه به ماهیت و عملکرد خشن رژیم ولایت مطلقه فقیه، تشویق به شورش و انقلاب و تسلیح مردم و انتظار فشار آمریکا به تحریم بیشتر و حتی دخالتها و حمایتهای نظامی، از یکسو مبارزه اجتماعی و مقاومت مدنی مردم را به محاق میراند و از سوی دیگر جنگ و ستیز و خون و تعصب و انتقام را بر فضای جامعه حاکم میکند. چنین وضعیتی نهایت آرزوی سرکوبگران تا دندان مسلح نظامی و امنیتی رژیم ولایت فقیه است. اصلاحطلبان و از جمله اصلاحطلبان تحولخواه یا پیگیر با چنین سناریوهای ویرانگری هیچ توافق و تفاهمی ندارند.
نحوهی برخورد با این نیروها و مواضع، شعارها، عملکردشان افشاگری و انتقاد مستمر است.
در داخل کشور؛ اصلاحطلبان انتخاباتی (مشروطهخواهان ولائی) مهمترین جریان سیاسی نزدیک به جمهوریخواهان، هستند. هدف سیاسی آنان محدود کردن اختیارات ولایت مطلقه فقیه است، روش سیاسی ثابت آنان، شرکت در انتخابات و مخالفت و مرزبندی پررنگ با فشار از پائین تودهای است که آن “انقلاب” یا براندازی میدانند. آنان طی بیست سال اخیر در محدود کردن ولی فقیه به کلی ناکام بودهاند. در رعایت قانون و اجرای فصولی از قانون اساسی که به حقوق مردم اشاره دارد نیز هیچ موفقیتی نداشتهاند. ولی فقیه و مجذوبانش بیش از هر زمان دیگر در رأس حاکمیت یکهتازی میکنند. جنبش سبز اوج فعالیت اصلاحطلبی حکومتی بود که با حصر رهبران آن به حاشیه رفت و عملاً تبدیل به نیروی کمکی در انتخابات مجلس و شوراها و ریاست جمهوری گردید. خیزش دی ماه 96 به ویژه خیزش گستردهتر آبان 98 به وسعت کشور نشان داد این طیف از اصلاحطلبان و اصلاحطلبی آنان به بنبست کامل رسیده و نزد اکثریت مردم ایران از ارزش و اعتبار ساقط گردیده است.
علیرغم این شکست و بنبست هرگز نباید نقش آنان را در گفتمان اصلاحطلبی نادیده یا دستکم گرفت. آنان در گسترش اندیشهی آزادیخواهی و ضرورت دموکراسی نقشی کاملاً مثبت و روشنگرانه داشتهاند. سیاستورزان، صاحبنظران و اندیشهورزان مختلف اصلاحطلب در رسانههای جمعی، در مقالات، اظهارنظرها، مناظرهها، سخنرانیها و مصاحبهها و … از آزادی و برخورد آراء و نظرات مختلف دفاع کردهاند؛ از حقوق شهروندی، از آزادی انجام فرائض مذهبی معتقدان ادیان، از مدارا و تحمل و رعایت قانون برای آحاد مردم سخن گفتهاند، از تبعیض و خودی و غیرخودی کردن حاکمان، از وجود فساد و ناکارآمدیهای حاکمیت؛ و از ابرچالشهای بحرانی و غیره و غیره انتقاد کردهاند و از نا پاسخگوئی مسؤلین در همهی ردههای حاکمیت نوشتند و شعار ایران برای همهی ایرانیان را بر سر زبانها جاری ساختند. به طور کلی روش و منش سیاسی و فرهنگی آنان در حوزههائی که به اساس حاکمیت ولایت فقیه مستقیماً برخورد نمیکند، نقشی کاملاً مثبت و غیر قابل انکاری داشتهاند.
آنان در ارتقاء آگاهی و اندیشهورزی و گسترش فرهنگ سیاسی مردم و دفاع از نهادهای مدنی و اهمیت صندوق رأی، کارنامهی مثبتی داشتهاند. صاحبنظران اصلاحطلب به لحاظ روش و فعالیت فکری روشنگرانه و ترویج اندیشه دموکراسیخواهی و حتی آشکار و پنهان در ضرورت ساختار جمهوری واقعی کار زیادی کرده و میکنند مجموعه فعالیت آنان عملاً به سود محتوای اجتماعی و فرهنگی جمهوری واقعی است.
متأسفانه رهبران سیاسی اصلاحطلب و در رأس آنان آقای محمد خاتمی، در سالهای اخیر از خواستهای اعتراضی تودههای مردم ایران عقب ماندند. مواضع و توصیههای سیاسی آنان، گوش شنوائی در جنبش اعتراضی مردم ایران ندارد. در حالی که بسیاری از اندیشهورزان و جامعهشناسان و فعالان و صاحبنظران سیاسی اصلاحطلب از این رهبران پیشی گرفتند. در برخورد با فاجعه آبان، مواضع رهبران در حصر آقایان موسوی و کروبی به ویژه موسوی آشکارا با آقای خاتمی متفاوت شده است.
بدین ترتیب طیفی گسترده از “اصلاحطلبان انتخاباتی” در جدیدترین رویکرد سیاسی خود، طلسم بنبست اصلاحطلبی حکومتی را شکستند و به درجات مختلف مواضع و هویت و مرز خود را از اصلاحطلبان انتخاباتی مشخص کردهاند.
با این حال چنانچه فشار و مقاومت مدنی مردم اوج بگیرد و از توش و توان بیشتری برخوردار گردد، در جریان کندهشدن از حاکمیت ولایت فقیه، اصلاحطلبان حکومتی، به ویژه شخصیتهای صادق آنان، بیش از سایر لایههای درونی حاکمیت دارای ظرفیت رویآوری به مردم هستند.
یکی از وظائف مبرم جمهوریخواهان خارج کشور، از یکسو دفاع و حمایت از اصلاحطلبان پیگیر (یا ساختاری) در داخل کشور و از سوی دیگر برخورد انتقادی و سازنده با اصلاحطلبان صادق حکومتی است. آخرین مواضع سیاسی رهبران در حصر جنبش سبز، نشان داد که گذر از بنبست اصلاحطلبی حکومتی در ابعاد گستردهای در حال شکستن است. جمهوریخواهان در خارج کشور، باید بر عقبماندگی سازمانی خود فائق آیند و جبهه فراگیر (بخش خارج کشور) را هر چه زدودتر پیریزی کنند.