با توجه به وضعیت کنونی جمهوری اسلامی وجود بحران در حاکمیت غیر قابل انکار است ، اما به راستی بزرگترین بحرانی که امروز جمهوری اسلامی با آن مواجه است چیست؟ کدام یک تیر خلاص جمهوری اسلامی خواهد بود؟ بحرانهای خارجی جان حکومت را خواهد گرفت یا بحران های داخلی کار آن را خواهد ساخت؟!
به نظر میرسد در میان تمامی تجربه های تاریخی آنچه به نظر شبیه ترین تجربه به حکومت ایدئولوژیک و تمامیت خواه امروز ایران می باشد، شوروی است. اما بحرانها و بن بست های سالهای پایانی شوروی چه بود و آیا با امروز جمهوری اسلامی شباهتی دارد؟! آیا حکومت اسلامی برای این بن بستها و بحرانها چاره ای اندیشیده و یا همچون شوروی راه حل را به دقیقه نود سپرده است؟ وضعیت بین المللی امروز دنیا با دوره جنگ سرد و دوقطبی در جهان چقدرمتفاوت است؟ قطعا به همه این پرسش ها در این یادداشت پیش رو نمیتوان پاسخ داد اما سعی میشود بعضی بحرانهای مشابه را بررسی کنیم.
افزایش روز افزون فقر و فساد و ناکارآمدی اقتصادی ناشی از تصمیم گیری های غلط که مردم را از لحاظ معیشتی در شرایط دشواری قرار داده بود چنانچه آنها برای تهیه نیازهای اولیه خود نیزمشکل داشتند، درآمد سرانه در اتحاد جماهیر شوروی در طی سالهای نیمه اول دهه هشتاد در حدود شش هزار دلار بود در حالی که این رقم در ایالات متحده از حدود ۱۹ هزار دلار در آغاز دهه شروع شد و به حدود ۲۱ هزار دلار در نیمه دهه رسید. به نقل از دفتر برنامه توسعه سازمان ملل متحد در سال 2019، ایران با متوسط درآمد سرانه ۱۹ هزار و ۱۳۰ دلار در رده شصت و سوم جهان ایستاده است و درآمد سرانه آمریکا ۶۲ هزار و ۶۰۶ دلار است.(چون در گزارش ها درآمد سرانه شوروی با آمریکا مقایسه شده است در اینجا نیز طرف قیاس را تغییر نداده ام)
ضریب جینی چگونگی توزیع درآمد طی یک دوره از زمان را نشان میدهد. هرچقدر ضریب جینی به صفر نزدیک باشد توزیع برابر درآمد بیشتری را نشان میدهد.در اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی، ضریب جینی در شوروی سابق به حدود ۰٫۲۶ رسیدهبود، که نسبت به بیشتر کشورهای اروپای شرقی میزان نابرابری بیشتری را نشان میداد. بر اساس گزارش مرکز آمار ضریب جینی ایران طی سالهای ۱۳۹۳ تا ۱۳۹۷ روند فزایندهای داشته که نشان دهنده توزیع هرچه نابرابرتر درآمد بین افراد جامعه و شکاف طبقاتی بیشتر است. ضریب جینی ایران در سال ۱۳۹۳ از ۰٫۳۷ به ۰٫۴ در سال ۱۳۹۷ رسید.در کنار اینها کاهش ارزش پول ملی شوروی در سالهای دهه 80 را نیز اضافه کنید که همچون کاهش ارزش پول ملی ایران در سالهای اخیر است.
در سالهای پایانی حکومت شوروی رهبران انقلاب پیر،محافظه کار و منفعت طلب شده بودند و نسلی تازه قدرت گرفته بود که هیچ درکی از اصول انقلابی نداشت،نسل تازه در فساد اخلاقی ،اقتصادی ،رانت ، امکانات ویژه و جدا از مردم عادی زندگی میکرداتکای اصلی آنها بر سرکوب ،سانسور و ایجاد رعب و وحشت بود نه از دنیای آرمانگرایانه مارکس و لنین چیزی میدانستند و نه حتی تلاش میکردند در ظاهر به شعار های انها عمل کنند دیگر طبقه کارگر و اصل کار از اولویت خارج شده بود همچون ایران امروز که بعد از چهل سال بسیج مستضعفین توسط رهبری دوباره تعریف میشود!
خانواده و فرزندان مسئولین حکومتی در خارج از کشور زندگی میکنند، شعارهای ساده زیستی از معنا تهی شده و اکثر مسئولین صاحبان خانه های اشرافی هستند. اخبار فساد و اختلاس به تیتر یک رسانه های داخلی تبدیل شده و رئیس جدید قوه قضائیه با کارویژه مبارزه با فساد به ریاست قوه منصوب میشود.نسل جدیدی که خود را از نزدیکان حکومت میدانند در ظاهر هیچ یک از شعار ها و آموزه های انقلاب را اجرا نمیکنند مثل آقازاده شهردار قم که گفت از آمریکا به ایران برنمیگردم و نظرات پدرم مصرف داخلی دارد! و ده ها نمونه شبیه به این که در سالهای اخیر دیده ایم .
سانسور و بایکوت شدیدِ محصولات فرهنگی غرب، پایین بودن کیفیت برخی محصولات فرهنگی در شوروی، و ترویج مصنوعی نوشتن شعر در وصف «گذشتۀ انقلاب»، لزوم دریافت مجوز از بالاترین مقامات حزب کمونیست برای انتشار هرگونه اطلاعات، کتاب و نمایش فیلم و سانسور و کنترل شدید، باعث فاصله گرفتن نسل جوان شوروی از حکومت شده بود.چنانچه امروز بخش اعظم شاعران ،نویسندگان و خوانندگان جوان ایران به دلیل سانسور های مکرر توسط وزارت ارشاد مجبور به فعالیت های زیر زمینی و یا خروج از کشور و فعالیت در خارج از ایران شده اند.سالانه ده ها همایش برای نویسندگان و شعرای انقلابی برگزار میشود که با موضوع انقلاب و چهل سال پیشرفت از کتابها و سروده های خود را رونمایی میکنند .در خبرها می آید که عده ای در مهمانی به دلیل تبلیغ لایف استایل غربی بازداشت میشوند و شبکه های اجتماعی به دلیل تبلیغ فرهنگ غربی فیلتر میشنود.
اختلافهای داخلی در درون حزب کمونیسم و تشدید اختلاف نیروها در نظام شوروی و کشیده شدن اختلافهای درونی به بیرون از دیگر بحران های مهم در سالهای پایانی حکومت شوروی بود.چنانچه در سالهای اخیر مرتبا در گیری های داخلی نظام سر از رسانه ها در می آورد از قهراحمدی نژاد،مرگ مشکوک هاشمی رفسنجانی تا دعوای طلبه گی صادق لاریجانی و محمد یزدی و…
شوروی با ده ها بحران دیگر هم مواجه بوده و جمهوری اسلامی نیز با ده ها بحران دیگر مواجه است اما نکته مهم شکل مواجهه با این بحرانهاست.
آیا بعد از اعتراضات آبان 98 حاکمیت متوجه عمق این بحرانها شده است یا همچون همه این سالها سعی در نادیده گرفتن آنها دارد؟! تا چه مدت دیگر نادیده گرفتن این شکاف ها و بحرانها و تنها سرکوب معترضین میتواند راه نجات حکومت باشد؟
مشخص است این بحرانها با نادیده گرفتن حل نخواهد شد و همچون گلوله ای برفی با گردش روزگار هر روز بزرگتر خواهند شد و در نهایت به نابودی ختم خواهد شد اما نابودی چه چیز و چگونه!