راقم این سطور با دلایل زیر بر این باور است، کشوردارى در ایران بدون یک نهاد اتحاد ملی اساسا امکان پذیر نیست. تاریخی ترین و شناخته شده ترین نهاد اتحاد ملی نیز، نهاد پادشاهی است. حال چنانچه به هر دلیلى و با هر کیفیتى، بساط جمهورى اسلامى در ایران برچیده شود بایستى نهاد پادشاهى آنهم با راى جمهور مردم به ایران برگردد. نهادى براى اتحاد ملی و براى پاسداشت اراده جمهور مردم، پاسداشت قانون ، خیر عمومى و نکوداشت آئین ها و رسومات ملى.
به دلایل مذهبى، اقتصادى، فرهنگى ، آئینى ، اخلاقى ، تاریخى ، هویتى ، اجتماعی ، سیاسی و مهمتر از همه به دلیل جغرافیاى سیاسى منحصر به فرد ایران و حتى از منظر نماى ظاهرى یا ویترین کشور نیز سیستم پادشاهى بهترین مدل کشور دارى در مقایسه با مدل ولایت فقیه(ملغمه ای از خلافت و سلطنت) و مدل جمهورى و مدل شورایی مى باشد. در زیر با بیان چکیده اى از دلایل به ضرورت استقرار دوباره بنیان پادشاهی در ایران پرداخته می شود.
١. دلیل مذهبى
فرّنشینى اهورا مزدا در هفت امشاسپند در مزدا یسنا و نقش امام محورى در مذهب شیعه ، هردو نشان از پذیرش رهبر یا فرنشین در عمق روح و روان مردم این سرزمین دارد. به همین دلیل شاه در جایگاه فرنشین کشور داراى پشتوانه مذهبى نیز مى باشد.
۲. دلیل فرهنگی
یکى از معانى واژه پادشاه که از ریشه اشا گرفته شده است، یعنی پاسدار و نگهبان راه راست و راستى یعنی کسی که پاسداشت خیر و نیکی و پاسدارى از کشور را بر عهده دارد. شکوه و بزرگی چنین جایگاهی در ضمیر ناخوداگاه این ملت به گونه ای نقش بسته که هرآنچه نیکو و شکوهمند باشد را با پسوند و پیشوند شاه بیان می کنند. همانند شاه بیت ، شاهراه ، شاهرگ، شاهکار و همچنین بزرگان دین و عرفان نیز با همین عنوان شاه در روح و روان مردم جا خوش کرده اند. شاه عبدالعظیم، صفی علیشاه، مجذوبعلی شاه ، شاه نعمت الله ولی از جمله نمونه های آن می باشند. همه این موارد گواه آن است که روح و روان ملی این مردم هم از منظر فرهنگی و هم از منظر دینی کاملا عجین شده با واژه شاه می باشد. تلاش سیاسی برای زدودن واژه شاه از عمق روان این جامعه، تلاشی ضد فرهنگی و ناکارآمد است. به همین دلیل با وجود ۴۰ سال تبلیغات مستمر بر علیه شاه و پادشاهی، هنوز نوستالژی شاه در روح و روان ملت باقی مانده و گواهی است بر اینکه بنیان و نهاد پادشاهی در بین ایرانیان هنوز مشروع و ساری و جاریست.
٣. دلیل اقتصادى
دو مؤلفه اصلى در فرهنگ اقتصادى جامعه ایرانى شراکت گریزى و اعتماد محورى مى باشد ، ضرب المثل معروف و جاافتاده وجود دارد که مى گوید ” شریک اگر خوب بود خدا هم شریک داشت ” این ضرب المثل بحدى در عمق روح و روان جامعه نفوذ دارد که عملا نیز تبدیل به یک قانون و ناموس نانوشته در جامعه ایرانى شده است. در میدان عمل نیز موسسات و بنگاه هاى اقتصادى موفق ، به موارد فردى و یا شراکت هاى خانوادگى ختم مى شود، مانند گز حاج عبدالله و پسران ، یا سوهان حاج حسین و برادران و این قبیل. جالب اینجاست از میان هفت میلیون ایرانى مهاجر در کشورهاى دیگر نیز الگویى از اقتصاد مشارکتى وجود ندارد ، هرآنچه که هست فعالیت هاى فردى، اعتماد محور و مشارکت گریز مى باشد.
نکته قابل توجه اینکه در میان شرکتهاى سهامی داخل کشور نیز معمولا شرکتهایى موفق اند که مدیرعامل خلاق، کاربلد و سالم دارند و نه الزاما شرکتهایى که سهامداران پولدار، آگاه و یا صاحب نظر. آشفتگی و هرج و مرجی که در مجامع عمومى شرکتهایی که در آن از سهام دارانى پرادعا و همیشه معترض برخوردارند دیده می شود؛ معمولا در شرکتهاى سهامى موفق با ثبات مدیریتى و با سهامداران کم ادعا، دیده نمى شود. پیامد این آشفتگی و هرج و مرج در مجامع عمومى، بى ثباتى مدیریتى، تعویض پى در پى مدیران و تکرار مجامع عمومى مى باشد که در نهایت نیز چنین شرکتهایى ضرر ده و ورشکسته خواهند شد؛ برعکس شرکتهایى که مدیر عامل خلاق و سهامدارانى کم ادعا دارند، معمولا با ثبات مدیریتى و با سود دهى همراه هستند. فقط کافیست در چنین شرکت هایی ، سیستم های مالی، اداری و نظارتی خوب و یک مدیر عامل کاربلد وجود داشته باشد. آنان که فضاى باز سیاسى در فاصله زمانى شهریور ٢٠ تا ٢٨ مرداد ٣٢ را مقطعى قابل قبول در دوره پهلوى مى دانند، هرگز به این موضوع اشاره نمى کنند که در آن فاصله زمانى بطور میانگین هر یک سال یک کابینه و نخست وزیر عوض شده است. این بدان معنى است که هرگاه نقش شاه کمرنگ شود کشور دچار بلبشو و هرج و مرج خواهد شد و توسعه اى هم رخ نمى دهد. این موضوع بسان هرج و مرج شرکتهاى سهامى با سهامداران پر ادعا است و نه همانند شرکتهاى مدیرعامل محور.
یکى از مهمترین دلایل اقتصادى توجیه مدل پادشاهى براى ایران ، جلب اعتماد سرمایه گذاران خارجى مى باشد زیرا نشان دهنده این است که کشور داراى اعتبار، اصالت و ثبات و براى سرمایه گذارى قابل اعتماد مى باشد. این اصالت و اعتبار آنقدر اهمیت دارد که حتى در بده بستانهاى بازرگانى و کارى مردمان عادى هر کشورى نیز نقشی مهم دارد چه رسد به جایگاه حکومت.
۴. دلیل اجتماعی
از آنجائی که جامعه ایرانی دارای خاستگاه عشیره ای و ایلی می باشد، با وجود پا گذاشتن در دوره تجدد و مدرنیسم، هنوز تعلق خاطر به سنت ها و باورهای ایلی بطور کامل از بین نرفته؛ بنابراین فضاى ذهنى ایرانیان آمادگى پذیرش بزرگ ایل و عشیره را دارند و به همین نسبت در یک نگاه کلى و ملى نیز آمادگى پذیرش پادشاه را دارند. در حقیقت کشورى که در طول بیش از ٢۵٠٠ سال همواره دارای نگاه و گرایش به مرکز بوده را نمى توان بصورت غیرمتمرکز اداره کرد؛ کما اینکه نظام برآمده از انقلاب ۵٧ نیز شاخص رهبر محورى و تمرکز گرایى را حفظ کرد چرا که بدون آن، نه در نظام و نه در کشور سنگ روى سنگ ، بند نمی شد.
۵. دلیل هویتى
ایران در جایگاه مبدع سیستم شهریارى یا پادشاهى اکنون میراث دار این شناسنامه جهانی است. همانطور که جمهورى یونانى شناسنامه غربى هاست، پادشاهى نیز شناسنامه و هویت ایرانى هاست ، به طوریکه با وجود ادعاى پایان دادن به آن، هنوز بازگشت آن بر سر زبانهاست به همین دلیل مى توان ادعا کرد سیستم پادشاهى همچنان در ایران داراى مشروعیت است و حتى مى تواند با خواست عمومى، برگردد. همانگونه که پس از تازش تازیان نزدیک به دو سده، خلیفه گرى جایگزین بنیان پادشاهى شده بود ولى در نهایت از ترکیب خلیفه گرى و پادشاهى، یک نوع حکومت سلطنتى بازسازى شد؛ اکنون نیز از ترکیب سلطنت و خلیفه گرى، ولایت فقیه برآمده است، همانگونه که خلیفه گرى رخت بست ، ولایت فقیه نیز برچیده خواهد شد. چون هیچ تناسبى با هویت ایرانى ندارد، قطعا مدل جمهورى نیز در فرهنگ ایرانى دفع خواهد شد چون اساسا یک عنصر هویت ایرانى نیست.
۶. دلیل تاریخى
در ٢۵٠٠ سال تاریخ مدون ایران ١١٠٠ سال سیستم پادشاهى برقرار بود و ١۴٠٠ سال پس از تازش تازیان نیز مدل هاى خلیفه گرى، سلطنت ، شبه پادشاهى و اکنون نیز ولایت فقیه بر ایران حکم رانی کردند. نکته جالب اینکه در طول دوران بیش از هزار ساله ماقبل تازش تازیان، تنها چهار سلسله پادشاهى بر ایران حکم راندند، در حالیکه در دوره پس از تازش تا کنون ، نزدیک به سى و هفت سلسله عمدتا غیر ایرانى بر ایران حاکم بوده اند. این خود گواه کارآمدى بیشتر نظام پادشاهى و هویت ایرانى بر مدل هاى خلیفه گرى و سلطنت در ایران است.
٧. دلیل آئینى
ایران کشورى کهن و میراثدار کهن ترین آئین ها، رسم ها و سنت هایى است که حفظ و نگهداشت آنان بعنوان یک میراث معنوى بشرى، هم تراز نگهداشت تمامیت سرزمینی کشور است. از جمله مواردى که سبب شد ایران در دستگاه خلافت اسلامى و در برابر هجوم یونانى ها و مغولان حل و مضمحل نشود، داشتن و نکوداشت همین میراث هاى معنوى است که همواره نهاد سلطنت و پادشاهى، بهترین تجلى و با شکوه ترین جلوه بروز و ظهور این رسم ها و سنت ها را در خود به نمایش گذاشته و این کاملا مرتبط با شکوه و جلال اشرافیت ایرانی است.
٨. دلیل اخلاقى
از منظر اخلاقى نهاد پادشاهى در کشور مى تواند مروج نوع خاصى از منش اجتماعى باشد که به اخلاق شاهانه معروف است. فرومایگى ها و رذالت هایى که اقوام مهاجم و سلاطین انیرانى از خود بجا گذاشتند از غلام بارگى گرفته تا حرمسرا و از چاپلوسى گرفته تا تاراج مال و منال ملت، همه و هم اکنون بسان لکه ننگى بر پیکر مظلوم فرهنگ ایرانى نشسته و به نام ایران به بدنامى ایران دامن مى زند. این در حالی است که نه خون ریزى سفاح و نه غلامبارگى اخلاف طغرل بیگ و نه خوى اهریمنى ده ها سلطان و خلیفه انیرانى دیگر، هیچ نسبتى با پادشاهى ایرانى و اخلاق شاهانه اشرافى ایران ندارد. اشرافیت ایرانى در نهاد و بنیان پادشاهى همراه با نجابت و تجلى نوع خاصى از اخلاق است که بایستى به پیکر نحیف ایران برگردد تا انسان ایرانى همواره گردن فراز و با اعتماد به نفس بر پای ایستد.
٩. دلیل نماى ظاهرى یا ویترین
نماى ظاهرى یا ویتربن کشور وقتى از شکوه و عظمت برخوردار باشد، بى تردید در نگاه دیگران نیز شکوه مند به نظر خواهد آمد و مردمانش نیز نزد مردمان دیگر کشورها بیشتر حرمت نهاده مى شوند؛ همانند پدر و مادرى که شیک مى پوشند، نجیبانه و اخلاقى رفتار مى کنند و به خوشنامى نیز مشهورند؛ قطعا فرزندان شان در کوچه و محله و آبادى حرمت بیشترى دارند نسبت به فرزندانى که از پدر مادرهایى الواط ، بد دهان و بى اعتبار برخوردارند. در حقیقت نظام حکومتى هر کشورى، ویترین آن کشور مى باشد. واقعیت این است که ویترین نظام هاى پادشاهى در تمامى کشورها ویترین با اعتبار و با شکوهیست.
١٠. دلیل جغرافیاى سیاسى
جغرافیاى سیاسى ایران به گونه ای است که قسمتى از ایران در تمامى ١۵ کشور همسایه قرار دارد. این پراکندگى تیره هاى ایرانى در آن سوى مرزها، گرایش همیشگى بالقوه واگرایى در حاشیه مرزها را به یک گرفتارى مهم هر حکومتى در ایران تبدیل کرده است بنابراین استقرار هر سیستم حکومتى که جاذبه هایش در مرکز، بالا نباشد، خطر این وجود دارد که این واگرایى بالقوه را به بالفعل تبدیل نماید. به همین دلیل نهاد پادشاهى بعنوان یک نماد وحدت ملى با جاذبه هایى از شکوه و عظمت تاریخى مى تواند حس تعلق به میهن را همانند کانون یک آهن ربا متمایل به مرکز نگه دارد.
گذشته از دلایل بالا ، در میدان عمل و در متن گروه هاى سیاسى مخالف پادشاهى نیز بنگریم ، خواهیم دید شخص محورى پارادایم غالب و ملموس در بین آنان است. براى مثال نزدیک به بیست گروه مدعى اصلاح طلبى حول محور شخص اقاى خاتمى، گرد هم قرار دارند. ملى مذهبى ها نیز به محض درگذشت مهندس سحابى کاملا چند پاره و حول محور جنازه رهبر مرحوم شان گرد هم قرار دارند و به حیات پر مصیبت خویش ادامه مى دهند. از همه اینها جالب تر گروه هاى چپ هستند که مرسوم است وقتى دو نفر مى شوند حزب تشکیل مى دهند و به محض اینکه سه نفر مى شوند ، انشعاب مى کنند. همه این موارد گویاى این است که تمامى این گروهایى که مخالف پادشاهى اند، خودشان شخص محور و رهبرخواه هستند و یکى از دلایل پراکندگى چپ ها نیز نداشتن رهبر است. حالا پرسش اساسى این است که دلیل یا دلایل مخالفت این گروه ها و گروهک ها با پادشاهى چیست در حالی که خودشان در عمل نیازمند یک رهبر متحد کننده هستند! اتفاقا به دلیل همین روحیه سیاسى است که مى توان با قاطعیت بیان نمود که پادشاه در جایگاه محور اتحاد ، یک ضرورت ملى است.
نکته بسیار مهم دیگر ، روحیه منجى گرایی ایرانیان است که در عمق روح و روان شان لانه گزیده، یکى از متداول ترین منجیان، بر خاستن یک پادشاه دادگر یا رهبر فرزانه است.
آنانی که فضاى استبداد داخلى را عامل پراکندگى ملت، عدم مشارکت و عدم تحزب گرایى مى دانند بایستى به این پرسش پاسخ دهند چرا هفت میلیون ایرانى مهاجر در غرب که نه تنها استبداد بالاى سرشان نیست و از قضا در بین بهترین دموکراسى هاى جهان نیز زندگى مى کنند از روحیه مشارکت و تحزب برخوردار نیستند؟ اساسا رفتار دموکراتیک و جمهورى خواهى در کدامین رفتار شان نمود عینى یافته است که ما را به این نتیجه برساند که استبداد داخلى مانع مشارکت جمعى و تحزب گرایى است؛ که قطعا چنین نیست. آنچه واقعیت دارد این است که روحیه و باورهاى فرهنگى و تاریخى این ملت به گونه ایى است که با دیگر کشورها متفاوت است. بنابر این مدل کشور دارى آن نیز با بقیه همواره متفاوت بود و است.
نکته آخر اینکه از بین ۴۵ کشور پادشاهى و سلطنتى دنیا، هفت کشور برتر از منظر رفاه اجتماعى و دموکراسى اتفاقا از بین همین کشورها مى باشند ، همانند هلند ، دانمارک ، بلژیک، انگلستان و…. بقیه کشورها نیز یک سر و گردن از کشورهاى همسایه شان در موقعیت بهترى قرار دارند ، همانند اردن در مقایسه با سوریه، کویت در برابر عراق، عمان در مقایسه با یمن، کامبوج در مقایسه با ویتنام، تایلند در برابر برمه، کشورهاى ژاپن و فیلیپین نیز در برابر چین و کره گواه این ادعا مى باشد.
از همه این موارد گذشته مقایسه نظام پادشاهى پهلوى در ایران در مقایسه با همه کشورهاى همسایه ایران نیز گواه این است که یک سر و گردن بالاتر از همه همسایه ها بود ولى متاسفانه این موضوع به دید نخبگان ایرانى نیامد و در سال ۵٧ با جهالت خویش، کشور را از چاله یک دیکتاتورى مدرن و رو به توسعه به چاه حیران و ویلان کنونى کشاندند و هم خود و هم کشور خود را در رنج دایمى قرار دادند و متاسفانه با وجود این شکست فاحش و مغبون، همچنان انگارى مرغ شان یک پا دارد و حاضر به پذیرش شکست شان نیستند و باور دارند که روحانیت، انقلاب شکوهمند شان را ربودند و منحرف کردند ! در حالی که چنین نیست؛ زیرا نه ربودنى در کار بود و نه انحرافى بلکه اساسا آن انقلاب در ذات خودش یک ضد انقلاب بود؛ ضد انقلاب مشروطه و ضد آرمان هاى مشروطه خواهان.