در چکسلواکی حزب کمونیست به رهبری آنتونین نووتنی با پشتیبانی شوروی قدرت را در سال ۱۹۴۸به دست گرفت و الگوی “سوسیالیسم واقعأ موجود” را پیاده کرد. با قدرت گرفتن حزب کمونیست، حکومت تک حزبی در کشور برقرار شد، فعالیت نیروهای سیاسی به عنوان جریان های بورژوائی و ضدانقلابی ممنوع گردید، بنگاه های خصوصی دولتی شد، برنامه های اقتصادی متمرکز در دستور قرار گرفت و جامعه تحت کنترل ارگان های امنیتی در آمد.
بهار پراگ
فشارها و سرکوب های حزب حاکم در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، نارضایتی گسترده ای در بین محافل فرهنگی و روشنفکری را موجب شده بود. با آغاز جنبش دانشجوئی در کشورهای غربی در سال ۱۹۶۷، جوانان، دانشجویان، نویسندگان و هنرمندان زبان به اعتراض گشودند و خواهان آزدی بیان و نشر شدند. در ژوئن همان سال منشور “دو هزار کلمه” با امضای نویسندگان، هنرمندان و روشنفکران چکسلواکی انتشار یافت و بازتاب گسترده ای پیدا کرد. امضاکنندگان منشور خواهان آزادی نشر و بیان بودند.
بدنبال انتشار منشور، اعتراضات دانشجویان و روشنفکران گسترش یافت. حزب کمونیست برخلاف گذشته از سرکوب اعتراضات، اجتناب کرد. این امر به شکل گیری جریان اصلاح طلب در حزب کمونیست برمی گشت که خواهان باز کردن فضای سیاسی کشور بود. الکساندر دوبچک در راس این جریان قرار داشت و در ژانویه ۱۹۶۸ به عنوان دبیرکل حزب انتخاب شد. او الگوی “سوسیالیسم با سیمای انسانی” را در مقابل الگوی “سوسیالیسم واقعا موجود” مطرح کرد. او می خواست هم حاکمیت انحصاری حزب کمونیست را حفظ و به رابطه چکسلواکی با اردوگاه شرق ادامه دهد و هم به اصلاحات گسترده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دست بزند. دوبچک راه را برای آزادی بیان در مطبوعات و تلویزیون باز گذاشت و پذیرای انتقادات شد. دوبچک در پی آن بود الگوی جدیدی از سوسیالیسم را پیاده کند. الگوئی مبتنی بر آزادی، عدالت اجتماعی و دموکراسی.
اما حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی به رهبری لئونید برژنف این الگو را برنتافت و احساس خطر کرد. اتحاد شوروی نگران بود که این الگو به کشورهای دیگر کشورهای اروپای شرقی سرایت کند و به فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و پیمان ورشو منجر گردد.
به همین خاطر ارتش شوروی و سایر کشورهای اروپای شرقی در ماه اوت ۱۹۶۸ وارد چکسلواکی شدند. در این لشکرکشی حدود ۱۴ هزار سرباز و ۴۵۰۰ تانک پیمان ورشو شرکت داشتند. مردم برای مقابله با مهاجمین به خیابان ریختند و در برابر تانکها ایستادند. در این رویاروئی حدود ۱۰۰ نفر کشته و بیش از ۳۰۰ نفر زخمی شدند. مدتی بعد ـ ژانویه ۱۹۶۹ ـ دانشجوئی به نام یان پالاش در اعتراض به حمله نیروهای نظامی ورشو در میدان بزرگ پراگ خود را آتش زد.
در پی حمله نیروهای پیمان ورشو، الکساندر دوبچک برکنار شد، گوستاو هوساک جای او را در رهبری حزب کمونیست چکسلواکی گرفت و حزب از کادرهای اصلاح طلب تصفیه شد. بدین ترتیب تلاش دوبچک و یاران وی برای تحقق “سوسیالیسم با سیمای انسانی” ناکام ماند و هم چنان “سوسیالیسم واقعأ موجود” بدون رقیب به حیات خود ادامه داد. اما بهار پراگ بستر مساعدی را برای تحولات بعدی در چکسلواکی فراهم آورد.
انقلاب مخملین
با روی کار آمدن میخائیل گورباچف در اتحاد شوروی، یک بار دیگر زمینه برآمدهای اعتراضی در چکسلواکی فراهم گردید. در ژانویه ۱۹۸۹ در بیستمین سالگرد خودسوزی یان پالانش، تظاهرات گسترده ای راه افتاد که با سرکوب روبرو گردید و صدها تن از تظاهرکنندگان دستگیر و روانه زندان ها شدند. در ماه ژولای همان سال نامه ای با امضاء ۱۰۰۰ تن از مخالفان که خواستار اصلاحات سیاسی بودند، منتشر شد ولی پاسخی نگرفت.
تیموتی گارتن آش می گوید: “روز ۲۳ نوامبر که به پراگ رسیدم، سرعت تغییرات دیگر خیلی نفس گیر شده بود. وقتی با واتسلاو هاول در اتاق پشتی کافۀ زیرزمینی مورد علاقه اش ملاقات کردم، گفتم: “در لهستان ده سال طول کشید، در مجارستان ده ماه، در آلمان شرقی ده هفته، در چکسلواکی شاید ده روز هم طول نکشد!” (فانوس جادو نوشته تیموتی گارتن آش و ترجمه فرزانه سالمی).
پیش بینی تیموتی گارتن آش درست در آمد. روند تحولات در چکسلواکی شتاب گرفت و در کوتاه مدت به ثمر نشست. تظاهرات در ماه نوامبر همان سال گسترش یافت. در تظاهرات روز ۱۸ نوامبر ۲۰۰ تن مجروح و یک دانشجو کشته شد. کشته شدن دانشجو خشم مردم را برافروخت و باعث راه اندازی مجموعه ای از تظاهرات از ۱۹ نوامبر تا پایان دسامبر سال ۱۹۸۹ گردید. در ۲۰ نوامبر، تعداد تظاهرکنندگان در پراگ به حدود پانصدهزار نفر رسید.
تظاهرات بعد از ۱۹ نوامبر به دعوت منشور ۷۷، انجمن مدنی و انجمن ملی علیه خشونت صورت گرفت. منشور ۷۷ جریان مخالف حکومت بود که بین سال های ۱۹۷۶ تا ۱۹۹۲ فعالیت می کرد و نام خود را از سند منشور ۷۷ گرفته بود و واتسلاو هاول جزو موسسین آن بود. انجمن مدنی جنبشی سیاسی در قسمت چک از کشور چکسلواکی بود که در دوره انقلاب مخملی تاسیس شد. انجمن ملی علیه خشونت جنبش سیاسی بود که در براتیسلاوا در ۲۰ نوامبر ۱۹۸۹ تشکیل شد.
کارگران در حمایت از مخالفان در ۲۷ نوامبر دست به اعتصاب سراسری دو ساعته زدند. بعد از این اعتصاب، دولت با مخالفان وارد گفتگو شد و حزب کمونیست پذیرفت که از ایفای “نقش پیشرو” دست بکشد.
با تداوم اعتراضات، حزب کمونیست چکسلواکی در ۲۸ نوامبر اعلام کرد که از قدرت کنار گرفته و به نظام تک حزبی خاتمه می دهد. بدنبال آن آدامک در ۷ دسامبر از مقام نخست وزیری و در ۱۰ دسامبر هوساک از مقام ریاست جمهوری استعفاء دادند و دولت جدید به رهبری ماریان کالفا با اکثریت کابینه افراد غیرکمونیست تشکیل گردید. در عین حال در اوائل دسامبر سیم خاردار از مرزهای مشترک چکسلواکی با آلمان غربی و اتریش برداشته شد.
در پایان دسامبر مجمع فدرال واتسلاو هاول را به مقام ریاست جمهوری برگزید. در ژانویه و فوریه ۱۹۹۰ احزاب و جنبش های سیاسی میزگردی برای برگزاری انتخابات رقابتی در قوه مقننه تشکیل دادند. بدنبال آن انتخابات چند حزبی آزاد در ماه ژوئن برگزار شد و اکثریت کرسی ها در اختیار انجمن مدنی و انجمن ملی ضدخشونت قرار گرفت. بدین ترتیب چکسلواکی از حکومت شبه توتالیتر به حکومت پارلمانی گذار کرد و حاکمیت انحصاری حزب کمونیست خاتمه یافت.
چند نکته پیرامون گذار به دموکراسی در چکسلواکی
۱. بهار پراگ نشان داد که چکسلواکی می توانست در دهه ۱۹۶۰ از یک حکومت توتالیتر به حکومت دموکراتیک گذار کند. اما اتحاد شوروی آن را متوقف کرد. این گذار دو دهه عقب افتاد. اصلاحات میخائیل گورباچف و تضمین های او، به مردم چکسلواکی این اطمینان را داد که بدون واهمه از تکرار وقایع ۱۹۵۶ مجارستان و بهار پراگ به خیابان ها بیآیند و حکومت را به چالش بکشند و سرانجام آن را عقب بنشانند.
۲. دولت چکسلواکی مثل همتایان خود مخالف شکل گیری و رشد جامعه مدنی بود. اما صنعتی و شهری شدن کشور و افزایش تحصیلات باعث ایجاد طبقه متوسط رو به رشد شد که از آگاهی بالائی برخوردار بودند. هنگامی که کنترل سیاسی در سال ۱۹۶۸ کاهش یافت، انواع گروه ها با گرایش های مختلف وارد صحنه اجتماع شدند و تشکل های مختلفی را تاسیس کردند. با دخالت نیروهای نظامی پیمان ورشو در همان سال، جامعه مدنی سرکوب شد. اما هنگامی که در اواخر دهه ۱۹۸۰ فشارها کاهش یافت جامعه مدنی دوباره ظهور کرد و نقش مهمی در گذار به دموکراسی ایفاء نمود.
۲. اعتراضات مردمی و تداوم آن موجب شکل گیری شکاف در بالا و فراهم آمدن عرصه برای ظهور نخبگان مخالف گردید و زمینه را برای انجام مذاکره بین حکومت و اپوزیسیون فراهم آورد. در مذاکرات بین آن دو، برگزاری انتخابات مورد توافق قرار گرفت.
۳. در چکسلواکی نیروی محرکه تحول سیاسی دانشجویان، روشنفکران و طبقه متوسط بود. کارگران نیز در این تحول سهیم بودند. در عین حال تشکل ها که قبلأ و یا در جریان اعتراضات شکل گرفتند، در هدایت اعتراضات و به پیروزی رساندن آن نقشی حائز اهمیت داشتند.
۴. کلیسا در لهستان عامل مهمی در تحولات سیاسی بود. اما در چکسلواکی نقشی در اعتراضات مردم نداشت. چکسلواکی از نظر تاریخی میان کاتولیک ها و پروتستان ها تقسیم شده است.
۵. خشونت پرهیزی، انتخاب خیابان به عنوان محل اعتراض و تداوم اعتراضات، بهره گیری از رسانه ها و افکار عمومی، عقب راندن حکومت و آمادگی برای مذاکره، از شاخصه های گذار در چکسلواکی است.
۶. گذار به دمکراسی در چکسلواکی همانند لهستان با اصلاحات و انقلاب کلاسیک قابل تبیین نیست. بهمین خاطر انقلاب مخملی نام گرفت. این اصطلاح بعدآ در مورد همه انقلاب های رنگی به کار گرفته شد.