مقدمه
در شب دهم فروردین 1395 در برنامه خبری 20:30 سخنانی از سردار حاجیزاده پخش شد که در آن نکات زیر برجسته بود:
- در دو سال گذشته ما مانورهای نظامی را نشان ندادیم و امریکا پررو شد.
- مسئولان نظام از تهدیدهای امریکا میترسند. هیچ اتفاقی نمیافتد. ما باید پاسخگو باشیم.
- اگر دور کشور را حصار بکشند، موشک تولید خواهد شد. ما موشکهای ارزان را نخریدیم و در داخل تولید کردیم. مقام رهبری مخالف خرید بودند.
- برای توسعه خودروسازی باید جلوی واردات خودرو را گرفت و پاسپورت مسئولان خودروسازی را توقیف کرد.
هفته بعد گفتوگوی دیگری بین طرفداران تبلیغ قدرت موشکی ایران و طرفداران مذاکره با غرب (امریکا) در فضای سیاسی جامعه مطرح شد و ایجاد التهاب کرد و عدهای سخن از «بنبست» فضای سیاسی گفتند. از قول آقای هاشمی رفسنجانی گفته شد: «وقت مذاکره است و نه موشک» و مقام رهبری در سخنرانی عمومی گفتند: «هم مذاکره و هم موشک» و کسانی که فقط مذاکره را مطرح کردهاند «خائن» هستند. عدهای دست به کار شدند و شرایط را برای توهین به آقای هاشمی فراهم دیدند. پس از چند روز ظاهراً شرایط به تعادل رسید و زیرنویسهای تلویزیون از قول آقای هاشمی نشان داد که انتساب این جمله به آقای هاشمی یا درست نبوده یا تقطیع بیان شده یا مربوط به سالهای گذشته و در مناسبت دیگری بوده است.
یک نکته روشن است که عدهای تبلیغات وسیعی درباره توان موشکی ایران حال با هدف بازدارندگی یا تهاجمی میکنند و عدهای روی مذاکره با امریکا و حل مسائل باقیمانده فیمابین تأکید دارند. از آنجا که این چالش در آینده هم وجود خواهد داشت، ضرورت پرداختن به آن احساس شد.
امنیت ملی و موشک
تردیدی نیست که در منطقه متشنج خاورمیانه و به خصوص موقعیت ایران، تقویت قدرت دفاعی کشور ضرورتی انکارناپذیر است و حتماً باید در دستور کار مسئولان ـ هر مسئولی و با هر تفکری ـ قرار گیرد و قدرت موشکی ایران یکی از این ضرورتهاست. نیروی هوایی، دریایی، هوانیروز، زمینی، سایبری هم باید تقویت و روزآمد شوند. قدرت نظامی یکی از ارکان چهارگانه تقویت امنیت ملی است و غیرممکن است که مسئولی ـ تا چه رسد به آقای هاشمی ـ غیر از این اعتقادی داشته باشد، ولی تأکید محض روی توان موشکی یا حتی تأکید محض روی توان جامع نظامی، اشکال اساسی دارد و امنیت ملی را بهتنهایی تأمین نمیکند.
ارکان امنیت ملی
اول: علوم، فنون، تجهیزات و ماشینآلات نظامی محصول دوره تمدن دانایی (لیزری، ماهوارهای، موشکی، هوایی و حتی هستهای) به منظور نقش بازدارندگی و نه تهاجمی، ضروری است.
در استراتژی نظامی ایران قصد تهاجم به هیچ کشوری وجود ندارد و در 200 سال گذشته، ایران به هیچ کشوری حمله نکرده، و حتی به آن تهاجم شده است. حملههای متعدد روسیه به ایران، حمله متفقین در جنگهای اول و دوم جهانی و از همه نزدیکتر، حمله عراق به ایران گواه است. زمانی که اسرائیل و عربستان و بعضی دیگر کشورهای حاشیه خلیجفارس و جنگطلبان امریکا، مرتباً از گزینه نظامی سخن میگویند و طرحهای تهاجمیـتخریبی علیه ایران و منطقه دارند طبیعی است که ایران باید در تقویت قوای دفاعی خود بکوشد. اشکال کار در شیوه تبلیغ انحصاری روی موشکها و نفی ارکان دیگر ضروری امنیت ملی است. بخش نرمافزاری تقویت امنیت ملی که از بخش سختافزاری آن هم مهمتر است شامل موارد بعدی است که در ادامه میآید.
دوم: توسعه جامع سیاسی و مشارکت تمامی آحاد جامعه در روند اداره مملکت. جامعیت توسعه سیاسی را باید در مشارکت مردم در اداره شوراهای شهر، روستا، بخش و استان و نهادهای صنفی کارگران، دهقانان، معلمان، پرستاران، دانشجویان و روزنامهنگاران دید.
این امر همچنین با آزادی بیان، رسانهها و اشاعه امر به معروف و نهی از منکر و نقد همگان، نه برای منافع جناحی و گروهی، برای اصلاح امور مملکت تحقق مییابد. در تقویت نهادهای منتخب مردم باید دموکراسی مصرح در قانوناساسی تقویت شود تا مجلس شورای اسلامی به یک مجلس وفاق ملی تبدیل شود.
مشارکت عامه مردم در اداره مملکت، تعلقخاطر به نظام و ساختار سیاسی جامعه را ایجاد میکند و همه مدافع امنیت ملی میشوند.
وقتی اقشار متوسط فرهیخته جامعه، دانشگاهی، رسانهای، هنری و آموزشی و کارگری خود را در حاشیه احساس کنند در بدترین حالت، واکنشی چون زمان حمله اسکندر، اعراب، افغانها، مغولان و متفقین تکرار خواهد شد. مگر جوانان لیبی، عراق و افغانستان مستأصل از حاکمان خود از تهاجمات اجنبی استقبال نکردند و با ساز و آواز از نظامیان و رهبران کشورهای حملهکننده استقبال نکردند؟ ولی اول انقلاب که عراق به ایران حمله کرد و شور و شوق و عشق و آرمانهای انقلاب تر و تازه و نافذ بود، مردم چگونه در جبهه و پشت جبهه از مرز و بوم خود دفاع کردند و جلوی پیشروی دشمن را گرفتند.
سوم: سومین رکن ضروری تقویتکننده امنیت ملی، توسعه اقتصادی، فنی، صنعتی، تولیدی و بالطبع رفاه و تأمین معیشت جامعه است تا تمامی آحاد مردم از مواهب مملکت برخوردار شوند و جغرافیای وطن را تأمینکننده معیشت سالم خود بدانند. در چنین جامعهای دفاع از مرز وبوم با دفاع از مطلوبیت معیشت مردم گره خورده و از هم تفکیکناپذیر خواهند بود.
با شکم گرسنه و فقدان چشمانداز رفاه و برخورداری و گستردگی بیکاری، حاشیهنشینی، اعتیاد، فساد مسئولان و جامعه چگونه و با چه قدرتی میتوان انتظار دفاع از مرز و بوم را داشت؟
«اقتصاد مقاومتی» که طرح خوبی است تنها از طریق اراده حکومتی، تحققپذیر نخواهد بود. آنچه اقتصاد را مقاوم و پویا میکند، تنها اراده حاکمان نیست. چشمانداز امنیت پایدار شهروندان است. زمانی که نظامیان مرتباً موشک نشان میدهند و جنگطلبان امریکا، اسرائیل و عربستان تهدید به تقابل میکنند کدام سرمایهگذار، کارآفرین، فنآفرین و متخصص احساس امنیت میکند؟
وقتی شهروندان نخبه و فعالان اقتصادی از امنیت قضایی لازم برخوردار نباشند،کدام هنرمند، مهندس، تکنسین و سرمایهدار به فکر فعالیت پایدار و بادوام خواهد افتاد؟
چهارم: جلب و جذب افکار عمومی مردم جهان. به قول چامسکی «قدرتمندترین امپراتوری افکار عمومی مردم جهان است.» چگونه میتوان افکار عمومی مردم جهان را جلب کرد؟
- توریسم و در ایران «توریسم فرهنگی»؛ ایران در طبیعت (Nature) و میراث فرهنگی (Culture)در جهان حرف اول را میزند. تنوع اقلیم، تنوع دریاها، تنوع طبیعت از جنگل تا کویر، تنوع درجه حرارت از 50+ درجه سانتیگراد تا 50- درجه سانتیگراد استفاده از طبیعت و میراث فرهنگی را در چهار فصل میسر میسازد و این امکان کمی نیست. هر توریستی که از ایران بازدید کند و از مناظر طبیعی و میراث فرهنگی آن لذت ببرد، یک «سفیر» فعال ایران در کشور خود خواهد شد و اگر این روند در یک دوره ثبات پایدار باشد حمله نظامی به چنین کشوری مشکل خواهد شد.
- تبادل فرهنگیـهنری؛ نمایش هر فیلم اخلاقی-تاریخی از ایران در کشورهای دیگر، اقشار فرهیخته و هنری و فرهنگی آن کشور را جلب و جذب خواهد کرد. ازاینرو فرهنگ و مردم ایران دفاع خواهند کرد. چاپ آثار ادبی (کلاسیک و مدرن) ایران در دیگر کشورها موجب همدلی و همراهی با مردم ایران خواهد شد. به خصوص آثاری که مربوط به مدارا، اخلاق، فرهنگ، عرفان و تاریخ ایران باشد. چرا حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی و خیام در کشورهای غربی محبوب هستند؟ جز محتوای آثار آنهاست؟ کتاب «پلهپله تا ملاقات خدا» نوشته دکتر زرینکوب، بیشترین مخاطب را در امریکا داشته است. چرا فرهیختگان از کتابهای توزیعشده توسط حاکمیت در کشورهای مسلمان استقبال نمیکنند؟
- دعوت از متفکران مطرح جهان برای سخنرانی و تکامل و تبادل ایدهها؛ در سالهای گذشته هر متفکری که از غرب به ایران آمده است او را متهم کردهایم. متفکرانی چون چامسکی، پل سوئیزی، مگ داف، رورتی و حتی فیلسوفان مطرح و معروف ضد اسلام، مانند فوکویاما را باید به ایران آورد و با آنها تبادلنظر و چالش علمی و منطقی کرد و مخالفان را قانع ساخت و خنثی کرد. ما در کنفرانسهایمان افراد ناشناخته را دعوت میکنیم که در جامعه خودشان هم محبوب و معروف نیستند.
- مسابقات ورزشی، علمی، هنری، ادبی.
- «گفتوگوی تمدنها» و «گفتوگوی ادیان» که به شیوهای منفی و در بهترین شرایطی که داشت آن را کمرنگ کردند!
مجموعه این چهار رکن و با هم، قدرت ملی ایجاد میکنند و قدرت ملی، امنیت ملی میآورد. تجربه اتحاد شوروی سابق با هزاران کلاهک هستهای، پیش چشم ماست. شوروی نتوانسته بود توسعه سیاسی جامع و توسعه اقتصادی متوازن و جامعهای مرفه و بانشاط ایجاد کند و افکار عمومی مردم جهان هم آن را «پشت پرده آهنین» میدانستند. لذا مسئولان حزب کمونیست و شوروی و دهها میلیون اعضای حزب و کادر اجرایی، روی انبارهای سلاحهای هستهای، همچون یخ آب شدند و دلقکی دائمالخمر چون یلتسین و بعد دیکتاتورهایی چون پوتین و مدودف سر برآوردند تا در مافیای اقتصادیـسیاسی شکلگرفته در قبل و بعد از فروپاشی حکومت کنند که چرخش رشوه در دستگاه دولتی آن بیش از 300 میلیارد دلار در سال است.
حال باید با این مقدمه مصاحبه این سردار را تجزیه و تحلیل کرد:
اول: کارشناسان خبره و معتقد به آرمانهای استراتژیک هر کشور باید استراتژی صنعتی هر کشور و در هر رشتهای از صنعت را تعیین کنند. ایران تاکنون استراتژی توسعه نداشته است و اگر برای نخستینبار «اقتصاد مقاومتی» را به عنوان استراتژی بپذیریم که اتفاقاً استراتژی درستی هم است و با قانون اساسی هم همخوانی دارد، امکان حد و حدود توفیق این استراتژی را باید بحث کنیم. آیا این استراتژی اولاً پایدار خواهد ماند و ثانیاً مجریان، خواهند توانست «روح» آن را به اجرا درآورند؟ موضوع اصلی این است وگرنه استراتژی مطلوب، بدون مجری و شرایط اجرای مطلوب، برای ثبت در تاریخ خواهد ماند.
دوم: در اینکه در بخش نظامی- هم تحقیق و هم تولید- دستاوردهایی داشتهایم تردیدی نیست. تعمیم این پیشرفتها بهکل جامعه صنعتی یا حتی تقلید از آن، قیاس معالفارق است. به این دلیل که در بخش نظامی، نیاز حیاتی، مدیریت، بودجه و ضرورت امنیت ملی، با هم جفتوجور شده بودند و محدودیت انگیزه، بودجه برای مدیریت نظامی نبوده است. در سایر صنایع چنین مقدماتی فراهم نبوده است و هنوز هم نیست. توسعه صنایع معمولی نیروهای مدافع و مخالف قدرتمندی در جامعه دارند که هر یک منافع خود را بر هر چیزی ترجیح میدهند و برآیند این نیروها تعیینکننده است. صنعت بسیار مهمی مانند پتروشیمی یا خودروسازی یا بخش مهمتر، کشاورزی از چنین امکاناتی برخوردار نبودهاند و چنین نیروی حاکمیتی قدرتمندی حامی آنها نبوده است. کسانی که از واردات 60 درصد محصولات کشاورزی ایران نفع میبرند به راحتی نمیگذارند که توسعه کشاورزی به معنای صنعتی و علمی آن عملیاتی شود.
سوم: در بخش نظامی ـ به خصوص موشکی ـ کشورهایی که ایران را در توازن استراتژیکی جهان در اردوگاه خود میبینند، به ایران کمک کرده و میکنند ولی در دیگر بخشها، منافع ملموس اقتصادی و صدور کالا و فناوری کشورهای پیشرفته از یکسو و اراده و انگیزه ما از سوی دیگر هم نقش تعیینکننده داشته و دارند.
چهارم: اینکه برای توسعه هر صنعتی باید در کشور را روی واردات آن کالا بست، حرف درستی است و تجربه کشورهای آلمان، فرانسه، امریکا، ژاپن و چین این را در تاریخ توسعه این کشورها نشان داده است. انگلیس اولین کشوری بود که در اروپا صنعتی شد و کالاهای صنعتی را به کشورهای آلمان، فرانسه و امریکا صادر میکرد. آلمان نخستین کشوری بود که با تئوری «اقتصاد ملی» اقتصاددان معروف آن، «فردریک لیست» و مدیریت صدراعظم قدرتمند آن، بیسمارک، درهای کشور آلمان را بست و سپس صنعت و فناوری آلمان را توسعه داد. این تجربه در فرانسه و امریکا (در دوران Isolation) و تحتتأثیر «لیست»، تکرار شد و بعدها ژاپن و چین (از 1949 تا 1977) از آن استفاده کردند.
پنجم: در ایران پس از انقلاب از 1358 تا 1360 در میان کارشناسان، مهندسان، صنعتکاران، استادان دانشگاه و کارآفرینان حرکت خودجوش سراسری به منظور توسعه دانش و فناوری بومی به وجود آمد و نتایج آن را در دو نمایشگاه «اختراعات و اکتشافات» سالهای 59 و 60 دیدیم. پس از اتفاقات سال 1360، تصفیه دانشگاهها، مهاجرت نخبگان، درگیریهای داخلی و جنگ از یکسو و حاکمیت عملی تدریجی تفکر بازاری (تجارت محض) از سوی دیگر و علیرغم حمایتهای لفظی و حتی قانونی از «تحقیق و توسعه»، روند از «خلاقیت» به «واردات» آن هم با دلارهای نفتی میل کرد. نتیجه این شد که اگر صنعتی هم ایجاد شد، مونتاژکاری و در بهترین حالت «مهندسی معکوس» بود و فناوری بومی نشد. از سال 1368 به بعد، چاپ مقاله به غلط «تولید علم» معرفی شد و مسئولان دانشگاهی و سیاسی مرتباً تبلیغ میکردند که در تولید علم سرعت داریم. درحالیکه چاپ مقاله تولید علم نیست و صرفنظر از اینکه در مواردی “Paste”, “Copy” بود، در موارد دیگر هم رابطهای با «بازار» داخلی و «تولید کالا» نداشت. درست عکس آن چیزی که در هند، چین، ایرلند جنوبی و مجارستان در 40 سال گذشته اتفاق افتاده است. اگر به لیست واردات ما از 58 تا 95 نگاه کنیم، میبینیم که کالاهای مصرفی ما عمدتاً از غرب بهسوی چین، هند، کرهجنوبی و تایوان شیفت کرده است.
ششم: معنی این واقعیت این است که از 58 تا 68، علیرغم دوران جنگ و حتی کاهش ارز وارداتی، صنایع کوچکی که در شهرکهای صنعتی ایجاد شدند، کم و بیش جوهر تولیدی و بومیشدن فناوری را هم داشتند، ولی بعدها شرایط به سمتی رفت که بازار مکاره چین و کالاهای درجه سوم آن شدیم تا حدی که اگر واحد تولیدی هم داریم، تولید آن به بشکههای نفت و دلارهای وارداتی وابسته است.
آنچه سردار باید توجه کند این است که مقایسه توسعه عمومی یک کشور با تولید محدود نظامی آن متفاوت است. کشور فقیر، ضعیف و عقبمانده کرهشمالی، به علت تمرکز بر صنایع نظامی و صرف هزینه فراوان و کمک شوروی توانسته در صنایع نظامی تا حد تولید بمب هیدروژنی پیش رود، ولی از تولید سادهترین کالای مصرفی و مورد نیاز جامعه و مبارزه با فقر و گرسنگی عاجز است. قحطی کرهشمالی با ساختن بمب هیدروژنی آن تناسب ندارد.
در کشوری که فرق چاپ مقالهای ISI، با توسعه علمی، در بالاترین سطوح اجرایی و تقنینی درک نشده پیشنهادات ارادهگرایی جناب حاجیزاده، امکان اجرایی ندارد. در کشوری که توسعه سیاسی و حقوقبشر در آن تعلیق شده و نخبگان یا به زندان میافتند یا مهاجرت میکنند و حتی قادر به تأمین معیشت خود نیستند و 60 درصد کارخانههای آن تعطیل شده است و «عرق ملی»، «تعصب ملی»، «کالای ملی» مذموم شناخته میشود، فقط فعالان تاجرپیشه خودی توفیق خدمت پیدا میکنند و حواشی مسئولان را کسانی اشغال میکنند که به خاطر منافعشان مخالفتی ندارند. زمانی که پدر اقتصاد ملی و بورژوازی ملی، شادروان عالینسب، از 1368 تا زمان مرگ خانهنشین و منزوی میشود و برنامههای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول و بعد همان برنامهها با عنوان «الگوی چینی» احمدینژاد کعبه آمال میشوند و هیچکس اعتراض نمیکند و هیچکس از انزوای متفکران نگران نمیشود، سخنان سردار حاجیزاده درباره توسعه خودروسازی شنونده ندارد. این صحبتها اصلاً عملی نیست و آرمانی است همچون «مهر بر آب» و آرزویی است دستنیافتنی و چهبسا همین حرف سردار که توقیف پاسپورتهای متخصصان خودروسازی را راهحل میداند، سبب موج جدید مهاجرت و فرار سرمایه و مغز خواهد شد.
هفتم: سخنان سیاسی سردار بسیار قابل تعمق، تأملبرانگیز و به یک معنا خطرناک است. سردار از «پررویی» امریکا سخن میگوید و از «ترس مسئولان» از تهدید امریکا و اینکه اگر اتفاقی بیفتد، سپاه پاسخگو خواهد بود! مشکل تنها سخنان این سردار نیست. فرمانده نیروی دریایی سپاه (سردار علی فدوی) میگوید: «امریکا توان حمله نظامی علیه ایران را ندارد.» (رسالت، 6/2/95) یا سردار جزایری، معاون ستاد کل نیروهای مسلح میگوید: «اگر کسی بخواهد در شرایط امروز به ایران حمله کند، پشیمان خواهد شد و اتفاقاتی رخ خواهد داد که برای دشمن قابل پیشبینی نیست.» (پیشین) آقای رحیمپور ازغدی، میگوید: «آنها که میگویند امریکا قوی است و ما در مقابل آن نمیتوانیم کاری کنیم، به جامعه خیانت میکنند چراکه مردم را میترسانند.» و صدها مورد دیگر.
معنای این سخنان متواتر این است که در درون حاکمیت اختلافنظر وجود دارد. عدهای از هیئتحاکمه معتقدند که امریکا اگر تهدید و تحریک شود، ممکن است به ایران حمله کند و افراد یادشده معتقدند که این اتفاق نخواهد افتاد. تحلیل نمیکنند و توضیح نمیدهند که چرا امریکا حمله نخواهد کرد؟! یا به چه دلیل امریکا قدرت حمله به ایران را ندارد؟ و سردار تضمین میکند که پاسخگویی با سپاه است!
مبانی استراتژیکـنظامی این سرداران و دوستانش چیست که چنین با اعتمادبهنفس سخن میگویند و امریکا را ناتوان از حمله به ایران میدانند؟ آیا تجربه عراق، افغانستان و لیبی را ارزیابی نکردهاند؟ درست است که ایران قویتر از این سه کشور است، ولی آیا ایران از یوگسلاوی سابق قویتر است؟ چگونه ناتو از یوگسلاوی هفت کشور جدید ساخت و قدرت نظامی آن را نابود کرد؟ آیا نخواهد توانست در یک شرایط ویژه که میتواند در هر کشوری پیش بیاید، ایران را دچار همان سرنوشت کند؟ آیا فناوری نظامی امریکا قدرت حمله به ایران را ندارد؟ آیا با تشدید تضاد بین ایران و امریکا، امریکا قادر نخواهد بود، «بهانهای» که برای صدام و قذافی فراهم کرد، برای ایران هم فراهم کند؟ و افکار عمومی امریکا را با کذب و صحنهسازی «قانع» نماید؟
سردار تولید موشک را «ملی» اعلام میکند و تولید آن را در هر شرایطی ـ حتی کشیدن حصاری دور کشورـ مقدور میداند و این دستاورد خوبی است و همه ایرانیان را به وجد میآورد، ولی سردار شرایط تحریمها و مشکلات آن را به همین زودی از یاد برده است؟ آیا کشور نفتی میتواند با تحریم فروش نفت، بانکی، بیمهای و سوئیفت اداره شود؟ این منطق سردار درباره تولید موشک تعمیمدادنی بهکل نیاز کشور نیست. از این گذشته، منظور سردار از مسئولان احتمالاً مسئولان اجرایی و دیپلماتیک است که مستقیماً درگیر مسائل هستند. اینکه نظامیان با تکیه بر قدرت نظامی و دفاعی تهدید به مقابله به مثل کنند خوب است، ولی اینکه بخشی از حاکمیت را مورد حمله قرار دهند و آن هم درباره موضوع مربوط به دشمن خارجی بسیار خطرناک است. در یک کشور دموکراتیک معمولاً نظامیان تابع و مطیع منتخبین مردم هستند و نه برعکس. شیوه سخنگفتن سردار نامطلوب است. اگر اختلافی در هر موردی بین مسئولان نظام وجود داشته باشد باید در یک فضای بحث و استدلال حلوفصل شود، ولی زمانی که یک فرمانده نظامی از مسئولان سیاسی انتقاد میکند و آن را به عرصه عمومی میکشاند و برچسب «ترس» به مسئولان غیرنظامی میزند، بحث از حالت استدلال و منطق خارج میشود. به خصوص که سردار مسئولیت هر اتفاقی را پیشاپیش میپذیرد. فرض کنیم بین ایران، امریکا و متحدانش جنگی درگیرد، مسئولیتپذیری سردار چه چیزی را جبران خواهد کرد.
هشتم: توافق «برجام» فقط درباره مسئله هستهای ایران با 1+5 است و مسائلی چون موشکهای حامل کلاهک هستهای، حقوقبشر و مسائل پیچیده منطقه هنوز بین ما و امریکا وجود دارد و میتوانند برای آنها بهانهتراشی کنند. با توافق برجام درباره مناقشه هستهای، جلوی بهانهتراشی آنها گرفته شد و در مورد دیگر مسائل هم باید گرفته شود. هماکنون شاهد اقدامات آنها در مورد مصادره دلارهای ما به بهانه کشتار تفنگداران آنها در لبنان هستیم و چندین مورد دیگر که در دادگاههای امریکا حکم گرفتهاند و آقای شریعتمداری این موارد را 60 میلیارد دلار میداند؛ لذا مذاکره و حلوفصل تمامی این مسائل ضروری است وگرنه اختلاف و مناقشه هر زمان میتواند به مرز بحران و درگیری کشیده شود. فرصتطلبان و منتفعان از جنگ بیکار نمینشینند.
نهم: پرسش اصلی این است که آیا با امریکا باید مسائل فیمابین را حل کرد یا همچنان استخوان لای زخم گذاشت؟ اختلاف نظر بین مسئولان هم از همین جا شروع میشود. به نظر میرسد که آقایان هاشمی رفسنجانی، روحانی و ظریف طرفدار مذاکره و حل مشکلات با امریکا هستند و بعضی از فرماندهان نظامی، دستگاههای اطلاعاتیـامنیتی و مسئولان قوه قضائیه مخالف مذاکره و حل این مشکلات هستند.
این اختلافات را به روشهای زیر میتوان حل کرد:
- بحثهای جدی بین دو طرف همراه با برگزاری سمینارها و کنگرهها و جلسات کارشناسی و با کمکگرفتن از کارشناسان مستقل و عالم به موضوع. در این بحثها که بر پایه مصالح، منافع و امنیت ملی انجام خواهد شد یا توافق حاصل خواهد شد یا حد و مرز اختلافات روشن خواهد شد.
- طرفی که از پشتوانه قانونی برخوردار است در مصدر کار میماند و طرف دیگر از مدیریت جامعه، خود را کنار میکشد. مسئولیت آینده هر اتفاقی هم به عهده مسئولان قانونی در مصدر امور خواهد بود.
- طبق روال کشورهای دموکراتیک تصمیم نهایی به عهده مردم گذاشته میشود تا در یک رفراندوم اظهارنظر کنند. نتیجه رفراندوم هر چه باشد، مسئولان باید به آن تمکین کنند و استراتژی خارجی ایران بر پایه آن تعیین شود. انتخاب هر یک از این سه روش در حضور مردم و شفاف و علنی خواهد بود و مسئولیت آن هم به عهده کسانی خواهد بود که قانونی در قدرت ماندهاند.
دهم: در کشورهای دموکراتیک تصمیمهای استراتژیکـسیاسی را به نظامیان واگذار نمیکنند. معروف است که از 1945 نظامیان امریکا چهار بار استفاده از سلاح هستهای را در مناقشات جهان توصیه کردهاند، ولی رهبران سیاسی (ریاستجمهوری و کنگره) جلوی آنها را گرفتهاند. با وجود اینکه رهبران نظامی امریکا منافع زیادی در صنایع نظامیـنفتی دارند ولی تصمیمگیران اصلی، رهبران غیرنظامی هستند. تنها در کشورهای غیر دموکراتیک یا کشورهای در فرایند دموکراتیزاسیون، نظامیان تصمیمگیرنده هستند. پاکستان را نگاه کنید، نظامیان هرگاه صلاح بدانند کودتا میکنند و کاملاً در تضاد با قانون اساسی خود عمل میکنند. اگر قرار است کشوری قانونمدار و پیشرفته باشیم علیرغم ایثارها و مقاومت نظامیان در جنگ هشتساله، تصمیمگیریهای استراتژیک و امنیتی ملی طبق قانوناساسی باید بهعهده منتخبان مردم باشد و به نظامیان توصیه کنیم در حیطه نظامی از اقتدار ملی و قدرت نظامی سخن بگویند و نه در حیطه اختلافات جناحهای سیاسی داخلی و تصمیمگیریهای استراتژیک ملی طبق قانوناساسی به منتخبان مستقیم و غیرمستقیم مردم واگذار شود.
حمایت نظامیان از یک جناح، جامعه را دو شقه میکند و عملاً «دفاع ملی» را به «دفاع جناحی» تبدیل میکند و بسیار خطرناک است که بهناچار ما را به سمت فضای نظامی میکشاند. تأکید امام بر دخالتنکردن نظامیان در سیاست از این تجربه تاریخی برآمده است که حکومتهای نظامی باعث نابودی امکانات ملی (مادی و معنوی) میشوند. نظامیگری با تقویت قدرت نظامی دو مسئله جداست.
یازدهم: یک احتمال وجود دارد که سناریوی جنگ عراقـایران دوباره تکرار شود. چیزی که از دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد شروع شد. این جنگ بین ایرانـعربستان، امارات و بحرین خواهد بود که از حالت نیابتی کنونی ـ جنگ یمن و سوریه ـ به جنگ اصالتی تبدیل میشود. امریکا و اسرائیل مستقیماً وارد جنگ نخواهند شد، ولی غیرمستقیم ـ همچون جنگ عراق با ما ـ از طرف مقابل پشتیبانی خواهند کرد. این جنگ میتواند به منظور تحلیل و نابودی امکانات دو طرف، سالها طول بکشد و بازار پرسودی برای جنگطلبان غرب و روسیه و چین باشد و برندهای هم نداشته باشد. اگر هم در حین جنگ بین ایران و اسرائیل اتفاقی بیفتد، واکنش اسرائیل و امریکا میتواند بسیار مخرب و وحشتناک باشد. در این جنگ نیروی پیاده دخالت نخواهد کرد، جنگ توسط هواپیما، موشکها و کشتیها خواهد بود، هدف، تصرف سرزمین نخواهد بود، تخریب زیرساختها و تجهیزات نظامی، صنعتی و خدماتی خواهد بود. مانند آنچه در لیبی اتفاق افتاد که در چند هفته 800 میلیارد دلار خسارت، نابودی امنیت ملی و امنیت شهروندان و چندپارهشدن مملکت ثمره آن شد. اینکه پیامد سیاسی این جنگ طولانی چه خواهد بود، نمیتوان پیشبینی دقیق کرد، ولی میتواند سناریوی تفکیک و فروپاشی کشورهای منطقه ـ ازجمله عربستان ـ بر پایه مذهب و قومیت را تصور کرد. این طرح بر سرنوشت عراق، سوریه و لبنان هم تأثیر جدی خواهد گذاشت. یک حالت آن ساختن 14 کشور از 5 کشور کنونی منطقه است! که به قول کارشناسان غربی «قیامت به پا خواهد شد» و برای چندین دهه منطقه را در درگیری و ترور و کشتار و ناامنی، غوطهور خواهد ساخت. چیزی که با شیطنت در قرارداد «سایکسـپیکو» و در 1916 با تقسیم امپراتوری عثمانی شروع شد و با تأسیس اسرائیل در 1948 ادامه یافت و با ظهور طالبان، القاعده و اکنون داعش ادامه مییابد.
منبع: نشریه چشم انداز ایران شماره 98 تیرو مرداد 95