از توفان عالمگیر کرونا با کدام کشتی نوح نجات می یابیم؟

Mehdi-JAMI مهدی جامی

در طول مدت کوتاهی که بحران کرونا جهانگیر شده است حجم مطالب تحلیلی درباره آن روز به روز بیشتر شده و انبوهی از مطالب خواندنی و نخواندنی و تکرار مکررات و بیان حیرت در حال انتشار بوده است. رسانه‌های ایران هم مدت‌ها ست به این موضوع می‌پردازند و از تیتر یک تا سرمقاله و گزارش و مصاحبه به انواع شیوه‌ها به گمانه‌زنی یا هشدار درباره آینده پساکرونا می‌پردازند.

انتخاب از میان همه این مطالب طوری که رعایت تنوع عقاید شده باشد، یا حتی مرور مهمترین آنها کاری است نیازمند گروه‌های مطالعاتی. اما در مرور فردی هم -چنانکه در این مقاله می‌خوانید- طلیعه جهانی نو قابل مشاهده است. می‌توان گفت و اغراق نخواهد بود که جهان پس از کرونا جهانی جدید است. و اگر از توفان نوح کمک بگیریم -که استعاره مکرری در این روزها بوده- توان گفت که توفان بزرگ کرونا مبدا تاریخی جدید خواهد بود. آیندگان خواهند گفت طومار جهانِ پیش از کرونا با توفانی بزرگ، که از چین شروع شد، درنوردیده شد و پس از توفان جهان تازه‌ای آغاز شد.

کرونا از این بابت هم شبیه توفان نوح است که برای بسیاری معنای عذاب بود. عذاب آسمانی. عذاب الهی. عذاب طبیعت. پاسخ قدرتمند طبیعت به بلایی که سر آن آورده ایم. کرونا اما عذاب باشد یا نباشد جهان را به پیشاکرونا و پساکرونا تقسیم خواهد کرد. و حتی اگر عذاب الهی نباشد مثل هر عذاب بزرگی -انسانی یا الهی- مثل هر جنگ عالمگیری، مثل هر حادثه شوک آوری، مثل هر بار زمین خوردن بشر و برخاستن اش، مثل هر بحرانی که ما را با جهل و ندانمکاری خود روبرو می‌کند، ما را به خودآگاهی تازه‌ای می‌رساند و این ناچار تغییرساز است. آن تغییر باید نجات دهنده باشد. مثل کشتی نوح.

کرونا و ابابیل

«در اخبار آمده بود که ناو هواپیمابر آمریکا در منطقه درگیر ویروس کرونا شده است. خرافاتی نیستم. اما به‌عالم غیب و قدرت نامحدود خداوند ایمان کامل دارم. بی‌اختیار یاد قصه‌ قرآنی لشکر ابرهه افتادم. خدایی که آن روز با پرندگان کوچک خود لشکری متجاوز را از پای درآورد، آیا قادر نیست ۱۴۰۰ سال بعد با موجوداتی به‌مراتب کوچک‌تر، شاهکار خویش را تکرار کند؟» – محسن کمالیان در فیسبوک.

کرونا که آمد بسیاری از اهل دین در آن نشانه‌ای از عذاب الهی دیدند. سخن محسن کمالیان، پژوهشگر تاریخ خاندان صدر، یک نمونه از این اظهارات است. اما کرونا به ما چشمی جهانی بخشید. تا ببینیم در مقابل یک حادثه واحد جهانگیر مردمان مختلف چطور رفتار می کنند. و در بسیاری موارد رفتارها شبیه از کار درآمد. چنانکه دیدن کرونا به مثابه چوب خدا فقط به فارسی زبان‌ها یا ایرانیان یا مسلمانان محدود نبود. گرچه هر کدام دلیلی خاص برای عذاب کرونا داشتند. مثلا این روحانی یهودی عذاب کرونا را به دلیل تظاهر و تبارج همجنسگرایان می داند.

اغراق نخواهد بود که جهان پس از کرونا جهانی جدید است. و اگر از توفان نوح کمک بگیریم -که استعاره مکرری در این روزها بوده- توان گفت که توفان بزرگ کرونا مبدا تاریخی جدید خواهد بود. آیندگان خواهند گفت طومار جهانِ پیش از کرونا با توفانی بزرگ، که از چین شروع شد، درنوردیده شد و پس از توفان جهان تازه‌ای آغاز شد.

در افغانستان، درک از این بیماری بمثابه عذاب آنقدر جدی بود که شماری از بیماران شرم داشتند بیماری خود را آشکار کنند: «با یکی از دوستان در افغانستان صحبت می‌کردم. می‌‌گفت از بس که ملا امامان تبلیغ کرده‌اند که ویروس کرونا عذاب الهی برای کفار است، یکی از دوستان مذهبی‌اش که علایم این بیماری را داشته از ترس اینکه متهم به بی‌دین بودن نشود ازین علایم به کسی چیزی نگفته و حالا نه‌تنها وضع خودش بد‌تر شده بلکه به اعضای خانواده‌‌اش هم منتقل شده است.» مریم شاهی (روزنامه نگار در کابل)

در هر صورت اگر کرونا عذاب الهی باشد در آن بین آمریکایی و ایرانی فرقی نیست. بین مسلمان و مسیحی و بیدین انتخاب نمی‌کند. عذابی عام است گرچه ذهن هر طرف از اینکه طرف مقابل دچار عذاب شده خوشحال باشد! (پسر نتانیاهو خوشحال است اگر کرونا همه چپگرایان را از بین ببرد!) کاش دینداران که گناه و عذاب را قالب تحلیلی خود می‌دانند در همین نکته تامل می‌کردند و از خود می‌پرسیدند معنای عذاب عام چیست و چرا بین صاحبان ادیان فرقی نمی‌گذارد؟

اما عذاب صرفا آسمانی نیست. یک معنای زمینی عذاب چیزی است که دکتر رضا داوری در یادداشت خود برای روزنامه ایران به آن اشاره کرده است: «اخیراً یک بانوی هندی بر اساس آیین خود گفته است که آدمی در چند قرن اخیر در نظم طبیعت و جهان دخالت و تصرف بی‌رویه کرده و در حق آب و خاک و هوا ستم روا داشته است. بنابر آیین هندو، اگر این مداخله و تصرف از حد بگذرد و اختلال کلی در آهنگ جهان پدید آید، طبیعت واکنش نشان می‌دهد و چه بسا بساط بازار قهر و غلبه بر طبیعت و تصرف آن را بر هم زند.» دکتر داوری در پایان می‌گوید: «کاش بتوانیم اندکی درباره این همه‌گیری و همه‌گیری‌هایی که شاید بعد از این نیز بیاید بیندیشیم تا شاید اندکی از غرور دانایی و توانایی که جهان به آن دچار شده است و مخصوصاً از جهلی که به آن نام علم و دانایی داده می‌شود آزاد شویم و تنها در این صورت است که می‌توان به مدد الهی و احتمال بیرون شدن از بلا و مصیبت، امیدوار بود.» یک نمونه از جهل فراگیر ناتوانی دولت‌های حتی اروپایی از تعیین شمار قربانیان است که بحث‌های دامنه داری در حقیقت آمارها ایجاد کرده است. به عبارت دیگر، دولت‌هایی که ادعای همه چیزدانی می‌کردند اکنون از شماردن اجساد و مردگان ناتوان مانده اند.

غریزه بقا و مقایسه

کرونا چه از آسمان آمده باشد و چه از زمین طبعا ناشی از رفتار آدمی با طبیعت و جهان است (آیه قرآنی هم موید آن است: وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ) و در این عذاب و بحران یا توفان طبعا تنها غریزه بقا ست که می‌ماند. احسان عابدی، روزنامه‌نگار، در اشاره‌ای به نمایشنامه بازی کشتار (یا بازی‌های کشتار جمعی) از اوژن یونسکو می‌نویسد این نمایشنامه «تنها یک بازی‌گردان دارد و آن هم مرگ است، مرگی که یکی از یکشنبه‌های سال در بازارِ روز یک شهر ناشناس به ناگهان سرمی‌رسد و به سرعت تمام شهر را از آن خود می‌کند. یونسکو رفتارهای آدم‌ها را در این موقعیت مهیب به تماشا می‌نشیند، موقعیتی که قوانین مرسوم و هنجارها به سرعت رنگ می‌بازند و جای آن را غریزه برای حفظ بقا می‌گیرد.»

اینکه مردم بزودی و بخوبی و نسبتا بدون اعتراض می‌پذیرند تا خانه‌نشین شوند و در قرنطینه اختیاری بمانند یکی از نشانه‌های رفتار بر اساس غریزه بقا ست. خانه‌ها به کارگاه کشتی‌سازی نوح تبدیل شدند؛ معبد و دارالشفای نجات شدند یا اگر نه نجات دست کم امان داشتن. غاری از خود برای پناه بردن تا توفان بلا بگذرد.

این مردم در-خانه-نشسته حال بیش از همیشه به اخبار علاقه نشان می‌دهند که هم وقت‌اش را پیدا کرده اند و هم کنجکاوند به اینکه داستان بحران به کجا می‌رسد. ناچار مقایسه‌های بسیاری در این مدت میان رفتار رهبران و سیاستمداران در کشورهای مختلف با ایران صورت گرفت و کانال‌های تلگرامی پر شد از مقایسه‌ها و عبرت‌ها. یکی از بامعناترین آنها وقتی اتفاق افتاد که دولت روحانی گفت به مردم یک میلیون تومان وام می‌دهد با بهره ۱۲ درصدی؛ در حالی که در کشورهای دیگر از جمله آمریکا بهره بانکی به پایین‌ترین حد خود رسید و در آمریکا به صفر نزدیک شد. یکی از مطالب تلگرامی که دست به دست شد این بود که: ترامپ نامسلمان بهره بانک را به صفر رساند و روحانی مسلمان برای چندرغاز پول می‌خواهد ۱۲ درصد بهره ربایی بگیرد. موضوعی که واکنش یکی از مراجع را هم به همراه آورد. آیت الله علوی گرگانی فتوا داد که گرفتن بهره برای این وام نامشروع است. دولت ناچار به عقب‌نشینی شد و وام را قرض الحسنه قلمداد کرد.

بحران کرونا صحنه خبری را یکباره به صحنه جهانی تبدیل کرده است. و این خانه‌نشینی‌ها و پیگیری خبرها بصیرت‌های تازه‌ای برای عموم مردم به بار خواهد آورد.

کرونای رابطه و حکمرانی

مساله آمریکا فقط به مشاهده و مقایسه رفتار دولت آنها و دولت ما منحصر نماند. برای ما ایرانی‌ها اولین بحث سیاسی بعد از شیوع کرونا این بود که آیا روابط ایران و آمریکا متحول می‌شود؟ اساس بحث از اینجا ست که وضعیت بحرانی دیگر همان وضعیتی نیست که بتوان وجود تحریم‌های آمریکا بر ایران را توجیه کرد. بسیاری از اهل قلم و کنشگران بیانیه‌ای امضا کردند که خواستار کاهش تحریم‌ها برای کمک به مردم کرونازده در ایران بود. و این در مقدمه تغییر تدریجی فضا به سود کاهش تحریم‌ها انتشار یافت. کمی بعد، گاردین از درخواست ۲۴ دیپلمات ارشد و مقامات دفاعی کشورهای مختلف از جمله چهار دبیرکل پیشین ناتو نوشت که از دونالد ترامپ خواستند با کاهش فشار تحریم‌های پزشکی و امدادرسانی جان هزاران تن را نجات دهد. این حرکت پس از نامه آن دیپلمات‌ها همچنان از طرف گروه‌ها و شخصیت‌های دیگر ادامه یافته است. آیا جهان پساکرونا رابطه جدیدی میان ایران و آمریکا را شاهد خواهد بود؟ این رابطه چهل سال است گره خورده است و بازشدن آن تغییرات بسیاری در روابط ایران و جهان ایجاد خواهد کرد.

همزمان تقاضا برای تحول در سیاست داخلی ایران هم جدی بوده است. شاخص‌ترین آن پیام نوروزی محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، بود که در یک پیام ویدئویی گفت: «ما برای مبارزه با تحریم و کرونا نیازمند یک خانه‌تکانی ذهنی هستیم. این مبارزه لزوم نوسازی در شیوه حکمرانی را به ما آموخت.» انبوهی از کنشگران سیاسی و اهل قلم در ایران در هفته‌های بعد از نوروز از این موضوع بحث کرده اند که ساختار اجرایی و تصمیم‌گیری در کشور باید به نحوی تغییر کند که مردم از این بحران‌ها کمترین آسیب را ببینند. شماری از آنها به ایجاد کانال‌های اطلاع‌رسانی تازه پرداختند؛ مثل پنجره.

تغییر موقعیت نولیبرالی و نظریه دولت

آیا واقعا انتظار بجایی است که فکر کنیم کرونا زمینه تغییرات اساسی به وجود می‌آورد؟ مقاله‌ای در فایننشال تایمز می‌گوید: «تاریخ در بحران سرعت می‌یابد. این بحران جهانگیر خودبخود جهان را دگرگون نخواهد کرد اما سرعت تغییراتی را که پیشاپیش در راه بوده بیشتر خواهد کرد.» از میان این تغییرات تحول روابط چین و آمریکا خواهد بود و احراز موقعیتی برتر برای چین که امروز ابرقدرتی در حال ظهور است گرچه هنوز فاقد رهبری قابل اتکا و احترام در سطح جهانی است. اما می‌تواند آن را احراز کند.

اما آیا واقعا انتظار بجایی است که فکر کنیم کرونا زمینه تغییرات اساسی به وجود می‌آورد؟ مقاله‌ای در فایننشال تایمز می‌گوید: «تاریخ در بحران سرعت می‌یابد. این بحران جهانگیر خودبخود جهان را دگرگون نخواهد کرد اما سرعت تغییراتی را که پیشاپیش در راه بوده بیشتر خواهد کرد.» از میان این تغییرات تحول روابط چین و آمریکا خواهد بود و احراز موقعیتی برتر برای چین که امروز ابرقدرتی در حال ظهور است گرچه هنوز فاقد رهبری قابل اتکا و احترام در سطح جهانی است. اما می‌تواند آن را احراز کند. مقاله به یادداشتی از گوردون براون، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا، اشاره می‌کند که می‌گوید: «معماری نظام بین المللی بعد از کرونا باید اصلاح شود. طوری که نظم جهانی تازه‌ای متکی به همکاری میان دول قدرتمند شکل گیرد.» به نظر او، چین و آمریکا نه فقط باید نقشی فعال داشته باشند که باید با هم این نقش را ایفا کنند و به اختلافات عمیق خود به دیده سازگارانه بنگرند. 

مقاله‌‌ای در روزنامه چپگرای هاآرتص بر این نکته تاکید دارد که توفان کرونا نولیبرالبسم را از پا در آورده است گرچه اذعان دارد که هنوز خیلی زود است تا پیامدهای کرونا را در سیاست و اقتصاد و جامعه چه در سطح جهانی یا ملی تشخیص دهیم: «پیامد عمده، فروپاشی مدل محافظه‌کارانه نولیبرالی است که مارگارت تاچر و رونالد ریگان در ذهن داشتند. این مدل نقش دولت را هر چه بیشتر محدود و کوچک می‌خواست تا هر قدر که ممکن است به قدرت بازار آزاد بیفزاید.» مدل نولیبرالی با طرد دولت رفاه که پس از جنگ دوم جهانی پایه‌ریزی شد و آمریکا و بریتانیا پیشتاز آن بودند همراه است. و امروز دولت‌ها ناچارند دوباره با مداخله در بازار و مدیریت بانک و معیشت مردم از آسیب‌دیدگان حمایت کنند. «دولت رفاه در واقع راه سومی میان کاپیتالیسم و سوسیالیسم دولتی است.» چیزی که امروز بیش از هر زمان دیگری می‌تواند صحنه سیاست و سیاست‌گذاری را در اختیار خود بگیرد زیرا «آمیزه‌ای است از فکر مسئولانه اجتماعی و ملاحظات غیرقابل چشمپوشی سیاسی».

هاآرتص هشدار می‌دهد که فضا برای رهبران پوپولیست رادیکال و فاشیست هم آماده است. زیرا تجربه تاریخی نشان می‌دهد که موسولینی وقتی روی‌ کار آمد که اقتصاد ایتالیا زمین خورده بود و کسی را می‌خواست که قدرتمندانه بحران را مهار کند. برآمدن هیتلر هم زمانی بود که میلیون‌ها نفر بیکار ثبات اقتصادی و اجتماعی آلمان را به هم زده بودند و انتخابات‌های مکرر هم به تشکیل دولت نینجامیده بود. حتی سابقه روی کار آمدن پوتین و آینده باقی ماندن ترامپ در قدرت را هم می‌توان بر همین اساس تحلیل کرد: پوتین «از آشوب‌های ناشی از فروپاشی رژیم کمونیستی استفاده کرد تا رژیمی نو-تزاری مستقر سازد.» و ترامپ ممکن است با تکیه بر بحران کرونا به آنچه بارها به آن تمایل نشان داده بگراید: قدرت مطلق. چنانکه در مقابل پافشاری فرمانداران دموکرات در آمریکا از جمله فرماندار نیویورک بر بسته ماندن کار و بازار، مدعی شد که او قدرت مطلق دارد و می‌تواند نظر فرمانداران را نقض کند. فرماندار نیویورک هم گفت: «ما رئیس‌جمهور داریم، شاه نداریم.» فارین پالیسی نوشت: «آمریکا دارد به مرض دیکتاتوری دچار می‌شود.» ترامپ در تازه‌ترین موضع گیری خود در مقابل نهادهای قانونگذاری تهدید کرد که کنگره را تعطیل خواهد کرد.

از این دیدگاه، می‌توان رضاشاه را هم رهبری همانند دانست. کسی که آشوب جنگ اول و دولت‌های ضعیف و کوتاه‌مدت پس از مشروطه راه برآمدن او را هموار کرد. اما رضاشاه یا ترامپ امروز ایران کیست؟ آیا ایران با ظهور رهبری عوامگرا، رادیکال، نظامی و قدرتمند روبرو خواهد بود؟ یا یکی از رهبران فعلی نهایتا به اعمال قدرت مطلق خواهد گرایید؟ از قرار همه چیز برای ظهور چنان رهبری آماده است. اما سوال اساسی این است که آیا رهبری که می‌آید همچنان اسلامگرا خواهد بود یا تاریخ را ورق می‌زند و باب اسلامگرایی را می‌بندد؟

به نظر یعقوب ابراهیمی، دانشور افغانستانی و متخصص علوم سیاسی، هم وضع دولت‌های مستقر دگرگون خواهد شد: «با ظهور فاجعۀ جدید، دولت‌ها ادارۀ همه امور بشر را به دست گرفته اند. بازار آزاد و بنگاه‌های اقتصاد نولیبرال که ادعای رهبری جهانِ “پساتاریخ” را داشتند و منتقدانی که دولت را شر مطلق پنداشته سرنگونیِ آن را یگانه راه رستگاریِ انسان می‌دانستند، همه فلج شده چشم براه نوشدارویی اند که از کانال‌های دولتی وارد ریه‌های تمدن بشر می‌شود. اگر چیزی پس از فاجعۀ کرونا به جا ماند، جهانی خواهد بود “تابناک از درخشش ظفرمند” این فاجعه و پهنۀ همواری برای جولان دولت‌ها که در اوج مصیبت برای نجات آدمیان از قید ترس و مرگ جانبازی کردند.»

آمادگی برای بازگشت سوسیالیسم

مدل نولیبرالی با طرد دولت رفاه که پس از جنگ دوم جهانی پایه‌ریزی شد و آمریکا و بریتانیا پیشتاز آن بودند همراه است. و امروز دولت‌ها ناچارند دوباره با مداخله در بازار و مدیریت بانک و معیشت مردم از آسیب‌دیدگان حمایت کنند. «دولت رفاه در واقع راه سومی میان کاپیتالیسم و سوسیالیسم دولتی است.» چیزی که امروز بیش از هر زمان دیگری می‌تواند صحنه سیاست و سیاست‌گذاری را در اختیار خود بگیرد زیرا «آمیزه‌ای است از فکر مسئولانه اجتماعی و ملاحظات غیرقابل چشمپوشی سیاسی».

برخی تحلیلگران چپ نه تنها از به حاشیه رانده شدن نولیبرال‌ها که از پایان کاپیتالیسم چنان که می‌شناسیم سخن می‌گویند؛ از جمله پل میسون. او در مقاله‌ای برای الجزیره با اشاره به بحران مالی سال ۲۰۰۸ می‌نویسد: در این ۱۲ سال ما بانک‌ها را با چاپ پول تغذیه کرده ایم و «دولت‌ها به جای کاستن از بدهی اکنون به رقم ۷۲ تریلیون دلار بدهی رسیده اند». او تامین مالی بانک‌های ورشکسته را از طریق قرض از بانک‌های مرکزی «قبول شکست اخلاقی کاپیتالیسم» می‌داند: «قرار بود سرمایه‌گذاری و رقابت پایه رشد باشند نه چاپ پول بانک انگلستان یا خزانه‌داری آمریکا». میسون می‌گوید اگر طاعون قرن ۱۴ میلادی مردم را به فکر جهان پسافئودالی انداخت، «ممکن است و مطلوب هم هست که بحران کرونا ما را به فکر جهان پساکاپیتالیستی بیندازد».

اگر تغییر نه تنها ممکن بلکه مطلوب است، این مطلوبیت خود مقدمه تغییر خواهد بود. و حضور بحران، مطلوبیت تغییر در جهت پایدارسازی ایمنی و سلامت دارایی‌های مادی و انسانی را افزایش می‌دهد. سعید لیلاز، اقتصاددان ایرانی، هم در گفتگو با روزنامه ایران معتقد است: «مهم‌ترین مسأله کرونا اقتصاد کرونا است و بقیه آثار آن از قبیل مسائل اجتماعی، فرهنگی و امثال اینها باید ذیل موضوع اقتصاد کرونا دیده شوند. غیر از این به نظر من اگر باشد نگاه اشتباهی به موضوع است. به همین منوال مهم‌ترین مسأله در دوران پساکرونا موضوع اقتصاد پساکرونا است. هر تصوری به جز این از آثار سوء کرونا یک تصور غیرعلمی است.»

به نظر حاتم قادری، اندیشور سیاسی، نوعی سوسیالیسم باید در پایه اقتصاد ایران تعریف شود و بر این اساس «پول‌های انباشت‌شده در نهادهای زیر نظر رهبری که شفاف نیست و تصور می‌رود بالغ بر میلیاردها دلار باشد آزاد شود و در اختیار مردم قرار گیرد زیرا این پول‌ها از آن مردم است». با این حساب، «ساختار دولت باید تغییر کند و امکان حکومت موثر فراهم شود. چون فعلا سیاست‌های دولت اطمینان‌آور نیست و مردم نمی‌توانند به آن اعتماد کنند.» به نظر او، «حکومت و دولت سخت است بعد از کرونا خود را حفظ کنند مگر اصلاحات عاجل و ضروری صورت دهند. این نیازمند شفاف‌سازی است.» (گفتگو با شبکه بی بی سی فارسی)

اما آیا از دولت فعلی ایران و ساختار فعلی حکومت می‌توان انتظار داشت از پس چنین تغییراتی برآیند؟ تاریخ حکمرانی بعد از انقلاب ما را ناگزیر می‌کند چندان امیدوار به حرکتی سنجیده و مدبرانه نباشیم. اما آیا حرکت‌های قسری هم ناممکن است. سعید گلکار در مقاله‌ای برای انستیتو واشنگتن این موضوع را طرح می‌کند که سپاه با بسیج بیش از ۶۰۰ هزار نیرو برای مبارزه با کرونا در عمل دولت را کنار زده و در واقع از آن خلع ید کرده است. تقویت سازماندهی سپاه که از هر فرصتی برای گسترش قدرت خود بهره می برد بی تردید در تحولات سیاسی آینده نقش مهمی بازی خواهد کرد.

تغییر مفاهیم و ستیزهای نهانآشکار

تحول آتی هم در ایران و هم در جهان چه اقتصادی باشد یا غیراقتصادی با یک تغییر دیدگاه آغاز می‌شود. تغییر دیدگاه به معنای تغییر اولویت‌ها به خاطر درک تازه‌ای از واقعیت‌ها و نیازها ست. به عبارت دیگر، تغییر در اولین گام باید از تغییر مفاهیم آغاز شود. این سخن جودیت باتلر آغازگاه تغییر را نشانه گرفته است: «ترامپ آشکارا سلامت مالی کشور را سلامت حقیقی می‌داند و با این حساب مهمترین اقدام در مهار بحران از طریق وال استریت باید انجام شود. در نتیجه، بازگشت به “کسب و کار روزمره” توجیه می‌شود حتی اگر با این خطر همراه باشد که نرخ مرگ و میرها افزایش یابد.» بنابرین، اگر نظامی سیاسی و اقتصادی صرفا بر مبنای سلامت مالی و پولی و بانکی و مالیاتی و بازار و امثال آن پایه‌ریزی شده باشد، مفهوم سلامت عمومی، ایمنی مردم و جان و آسایش افراد و فراغت خاطر، اعتماد به دولت، برخورداری از حمایت بیمه‌ای و امثال آن برایش مساله‌ای ثانوی خواهد بود و در اولویت قرار نخواهد داشت.

اما تغییر مفاهیم بخصوص مفاهیم پایه هرگز آسان نیست و جز با گذر از بحران‌های طولانی مثل جنگ و قحطی و بیماری‌های عالمگیر ممکن نمی‌شود و مقاومت نظام‌های مستقرشده مالی و سیاسی و گفتمان‌های آنان به آسانی شکسته نخواهد شد. این است که کرونا از یک سو فاجعه و از دیگر سو لازمه تغییر مفاهیم پایه در مدیریت کلان کشورها ست.

اما هر نوع تغییری با سطوح مختلفی از مقاومت هم روبرو ست. منتقدان می‌گویند نخبگان شرکت‌های بزرگ مفهوم پیشرفت اجتماعی را طوری تفسیر میکنند تا همیشه به سود خود آنها تمام شود. بنابرین، سطح مقاومت در مقابل تغییر گسترده است و با منافع عظیم مالی کسانی گره خورده که ثروت ملل در دست آنها ست. ریچارد ولک، استاد انسانشناسی، در مقاله ای با طعنه از آزادی مصرف یاد می‌کند و می‌نویسد: «تنها پاسخ به سوال از معنای زندگی این شده که چیزی بخر، کسی را استخدام کن، جایی سفر کن، ظاهر خودت را تغییر بده.» به نظر او مصرف گرایی بندگسیخته است و خیلی وقت است که ما بر لبه پرتگاه قرار گرفته‌ایم: «مساله دیگر این نیست که آیا قرارداد اجتماعی مدرن را باید تغییر داد یا نداد. مساله این است که چگونه تغییر دهیم و در کدام جهت.» و طبعا چگونه بر مقاومت‌ها فائق آییم.

چین نشان می‌دهد که آهسته و پیوسته در پی افزودن بر نفوذ خود در ایران است. چین علاقه خاصی به اطلاعات محرمانه ایران پیدا کرده است. و این می‌تواند خطر عمده‌ای برای آینده نظام سیاسی دموکراتیک در ایران باشد. امروز چینی‌ها با دست باز در ایران کار می‌کنند و هیچ کسی هم نمی‌داند دقیقا به چه نوع کارهایی مشغول اند. ولی قطعا یکی از کارهای آنها در حوزه اطلاعات جاسوسی است.

تغییر با وجود اهمیت و ضرورت‌اش بسیار پیچیده‌تر از آن است که به نظر می‌رسد. همان قدر که همکاری دو ابرقدرت چین و آمریکا بعید اما مطلوب است، همکاری کشورهای هم مرز در اروپا هم آسان نیست گرچه ضروری است. در حال حاضر، یکی از بحرانی‌ترین مناطق کرونازده، حوزه اتحادیه اروپا و خاصه کشورهای جنوب و غرب اروپا ست. اسپانیا و ایتالیا و بلژیک بالاترین نرخ مرگ و میر را دارند و فرانسه و هلند و سوئیس هم وضع بهتری ندارند. به نوشته واشنگتن پست، آمریکا از رهبری جهانی دست شسته و زیر پناهگاه “اول آمریکا” موضع گرفته است. در عوض، روسیه و چین در حال کمک به کشورهای ایتالیا و اسپانیا هستند و در خود اتحادیه هم شرکای اروپایی توان چندانی برای کمک به دیگران ندارند و راست‌های افراطی عدم توافق‌های اتحادیه را به عنوان نشانه ضعف آن برجسته می‌کنند. بعلاوه، می‌بینیم که مرزهای اتحادیه شینگن در حال احیا شدن هستند. در هلند نیز دولت با این انتقاد از طرف سیاستمداران و نمایندگان مجلس اروپا روبرو شد که به اندازه کافی با کشورهای کرونازده در اتحادیه همبستگی نشان نداده است. رئیس جمهوری فرانسه معتقد است: «اگر اتحادیه اروپا موفق نشود در برابر ویروس کرونا یک بلوک مقتدر بسازد بی‌شک در اسپانیا، ایتالیا و احتمالا فرانسه گروه‌های پوپولیست در انتخابات پیروز خواهندشد و این به معنای پایان اروپا خواهد بود.»

راست افراطی تنها مشکل امروز و آینده اروپا و جهان نیست. نفرت‌پراکنی با دلایل مختلف سیاسی و مذهبی و اجتماعی بر ضد این و آن کشور بشدت جریان دارد. بحث از ویروس چینی به حملات مختلفی به خارجی‌های آسیایی‌تبار انجامیده است و راست افراطی را بر ضد نژادهای غیراروپایی بسیج کرده است (گزارش الجزیره) چنانکه در آغاز همه‌گیری کرونا انگشت‌های اتهام بسیاری به سمت ایران نشانه رفت که گویا منشا توزیع کرونا در منطقه بوده است. ایران از بابت بی‌اعتنایی به مهاجران افغانستانی هم مورد شماتت قرار گرفت. گاردین از مهاجران افغانستانی نقل کرد که بیمارستان‌ها و پزشکان ایرانی هیچ توجهی به آنها نکرده اند و این موجی از بازگشت مهاجران را به افغانستان به دنبال آورده است.

همزمان چین نشان می‌دهد که آهسته و پیوسته در پی افزودن بر نفوذ خود در ایران است. چین علاقه خاصی به اطلاعات محرمانه ایران پیدا کرده است. و این می‌تواند خطر عمده‌ای برای آینده نظام سیاسی دموکراتیک در ایران باشد. امروز چینی‌ها با دست باز در ایران کار می‌کنند و هیچ کسی هم نمی‌داند دقیقا به چه نوع کارهایی مشغول اند. ولی قطعا یکی از کارهای آنها در حوزه اطلاعات جاسوسی است. گوردون کوررا، گزارشگر امنیتی بی.بی.سی، در مطلبی اذعان می‌کند که آمریکایی‌ها ممکن است در رقابت اطلاعاتی با چین عقب بمانند: «چهار سال پیش، مدیر وقت ابداعات دیجیتال سی‌.آی‌.ای به من گفت که این سازمان دارد دنبال راهی برای بررسی اطلاعات کل جمعیت یک کشور با استفاده از هوش مصنوعی و فنونی چون “عقیده‌کاوی” می‌گردد. ایده کلی این بود که بتوانند رویدادها را -مثل اخلال در حکومت قانون یا احتمال وقوع انقلاب- پیش از مسجل شدن پیش‌بینی کنند. در این زمینه رقابت سختی بین چین و ایالات متحده در جریان است، و خیلی‌ها در واشنگتن احساس می‌کنند که دارند در این مسابقه شکست می‌خورند، چرا که چین سرمایه‌گذاری عظیمی برای ایجاد قابلیت‌ها و کسب اطلاعات کرده است.»

ساده‌انگارانه است اگر فکر کنیم ایران صرفا مورد علاقه سازمان‌های جاسوسی آمریکایی یا اسرائیلی و روسی است. اما واقعا ما از نیات و اهداف چین در ایران چه می‌دانیم؟ اصلا نام سازمان جاسوسی چین یا سیای پکن چیست؟ جدال توئیتری سفیر چین با وزیر بهداشت ایران بخوبی نشان داد که چین در ایران با سطح بالایی از اعتماد به نفس عمل می‌کند؛ چنانکه سفیرش می‌تواند با وزیر ایرانی خارج از نزاکت دیپلماتیک صحبت کند.

نیاز به اصلاحات رادیکال

فایننشال تایمز که روزنامه‌ای رادیکال محسوب نمی‌شود، در تحلیلی که امید مهرگان برای سایت میدان ترجمه کرده می‌گوید به اصلاحات رادیکالی نیاز داریم؛ یعنی: «معکوس‌کردن جهت‌گیری غالب سیاست‌گذاری در چهار دهه‌ گذشته. دولت‌ها مجبور خواهند شد نقشی فعالانه‌تر در اقتصاد برعهده بگیرند. باید خدمات عمومی را به‌دیده‌ سرمایه‌گذاری بنگرند و نه به‌دیده‌ بدهی و آسیب‌پذیری، و به جستجوی راه‌هایی برآیند تا بازارهای کار را کمتر بی‌ثبات و ناامن سازند. بازتوزیع بار دیگر در دستورکار قرار خواهد گرفت و امتیازات سالخوردگان و ثروتمندان مورد پرسش. سیاست‌هایی که تا همین اواخر نامتعارف و مرکزگریز به‌شمار می‌رفتند، نظیر درآمد پایه و مالیات بر ثروت، به‌ناچار وارد بحث‌ها خواهند شد.»

آنچه این روزنامه مطرح می‌کند شاید به این زودی تحقق پیدا نکند اما اگر اصلاحات رادیکال هم عملی نشود دست کم بهبود وضع بیمه عمومی ضرورت دارد. به قول نوآمی کلاین، نویسنده کتاب دکترین شوک، «وقتی با بحران مواجه می‌شویم یا به قهقرا می‌رویم و دچار تفرقه می‌شویم یا پیشرفت می‌کنیم و به قدرت و شفقتی دست می‌یابیم که قبلاً در خود سراغ نداشتیم. این بحران هم یکی از همین آزمون‌ها است. یکی از دلایلی که امیدوارم این بار پیشرفت کنیم این است که -بر خلاف سال ۲۰۰۸- آلترناتیو سیاسیِ بالفعلی داریم. در مقایسه با گذشته جنبش سیاسی بزرگ‌تری هم از این آلترناتیو حمایت می‌کند. هدف از “طرح جدید حفظ محیط زیست و رفع نابرابری اقتصادی” نیز آمادگی برای چنین لحظه‌ای بوده است. نباید شجاعت خود را از دست بدهیم؛ باید بیش از همیشه برای بیمه‌ درمانیِ همگانی، بیمه‌ بچه‌داری همگانی، و مرخصی استعلاجی با حقوق، بجنگیم ــ‌ همه‌ اینها درهم‌تنیده‌اند.»

بر اساس نظر کلاین، اخلاق فردگرای جامعه سرمایه‌داری هم با این رویکرد نیازمند اصلاح است. به نظر او اینکه کسی بگوید: «من از خودم و خانواده‌ام مراقبت خواهم کرد، می‌توانیم بهترین بیمه‌ موجود را بگیریم، و اگر شما بیمه‌ خوبی ندارید به احتمال زیاد تقصیر خودتان است و به من ربطی ندارد»، طرز فکری آسیب‌زننده است و «ناشی از نظام اقتصادیِ مبتنی بر رقابت بی‌امان و برد و باخت. بحران‌هایی مثل شیوع ویروس کرونا نشان می‌دهند که ما به هم وابسته‌ ایم. شاید فکر کنیم که اگر بیمه‌ درمانیِ خوبی داشته باشیم در امان خواهیم بود اما اگر کسی که غذای‌مان را تهیه می‌کند یا برای‌مان می‌آورد یا آن را بسته‌بندی می‌کند بیمه‌ درمانیِ خوبی نداشته باشد و از عهده‌ پرداخت هزینه‌ آزمایش برنیاید ــ‌چه رسد به این که مرخصی استعلاجیِ با حقوق داشته باشد تا بتواند در خانه بماند‌ــ در این صورت در امان نخواهیم بود. اگر از یکدیگر مراقبت نکنیم هیچ کسی در امان نخواهد بود. ما همه به هم وابسته ‌ایم.»

اما اصلاحات رادیکال فقط به عرصه اقتصادی محدود نیست. رفتار مقامات جمهوری اسلامی در پایبندی به شبه علم و پروپاگاندا حتی در اوج بحران کرونا بخوبی نشان می‌دهد که هر نوع نظام اقتصادی هم با چنین ذهنیتی حاکم شود، ما از این چاه که در آن ایم راه به جایی نمی‌بریم. سرداران سپاه در عالی‌ترین رده‌های خود نمایش مضحکی از دستگاه کرونایاب در معرض تماشای جهانیان گذاشتند که داخل و خارج را به حیرت و خنده واداشت. انجمن فیزیک ایران ناچار شد درباره این به اصطلاح اختراع موضع بگیرد و توضیح بدهد: «با وجود این‌که روش‌های تشخیص و شناسایی با استفاده از مشخصه‌های فیزیکی مواد در علم فیزیک بسیار پرکاربرد اند ولی دانش بشری در حال حاضر توان شناسایی و آشکارسازی ذراتی با ابعاد حدود ۱۰۰ نانومتر را از راه دور ندارد و چنین ادعایی باورناپذیر و در حد داستان‌های علمی و تخیلی است.»

اگر اصلاحات رادیکال هم عملی نشود دست کم بهبود وضع بیمه عمومی ضرورت دارد. به قول نوآمی کلاین، نویسنده کتاب دکترین شوک، «وقتی با بحران مواجه می‌شویم یا به قهقرا می‌رویم و دچار تفرقه می‌شویم یا پیشرفت می‌کنیم و به قدرت و شفقتی دست می‌یابیم که قبلاً در خود سراغ نداشتیم. این بحران هم یکی از همین آزمون‌ها است. یکی از دلایلی که امیدوارم این بار پیشرفت کنیم این است که -بر خلاف سال ۲۰۰۸- آلترناتیو سیاسیِ بالفعلی داریم. در مقایسه با گذشته جنبش سیاسی بزرگ‌تری هم از این آلترناتیو حمایت می‌کند. هدف از “طرح جدید حفظ محیط زیست و رفع نابرابری اقتصادی” نیز آمادگی برای چنین لحظه‌ای بوده است. نباید شجاعت خود را از دست بدهیم؛ باید بیش از همیشه برای بیمه‌ درمانیِ همگانی، بیمه‌ بچه‌داری همگانی، و مرخصی استعلاجی با حقوق، بجنگیم ــ‌ همه‌ اینها درهم‌تنیده‌اند.»

این ذهنیت بسیط که توهمات خود را باور می‌کند و به نمایش هم می‌گذارد، نشان می‌دهد چقدر در ابتدائیات مساله‌شناسی و تحلیل، مدیریت و فناوری و رفتار با افکار عمومی و حرکت از منظر منافع ملی مساله داریم و اگر زمانی احمدی نژاد یگانه کسی بود که از اختراعات عجیب زیرزمینی و استعدادهای کشف نشده در مدرسه‌ها در زمینه هسته‌ای لاف می‌زد، امروز در می‌یابیم مساله بسیار گسترده‌تر و تکان‌دهنده‌تر است و از امری نهادینه خبر می‌دهد. در واقع، اگر با درک سلامت و حفظ سلامت عمومی هم مشکل داریم به خاطر این است که مشکل عمیق‌تری وجود دارد. به قول نعمت الله فاضلی، جامعه‌شناس مقیم ایران: «همه جا صحبت از مراعات دستورات پزشکی است، و کسی به تحلیل‌ها و دیدگاه‌های محققان تاریخ، فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، زبان‌شناسی و علوم سیاسی و دیگر رشته‌های انسانی در مورد زمینه‌ها، پیامدها و سازوکار زایش این بحران توجهی نمی‌کند.»  فرهاد زنگنه در یادداشتی که در کانال تلگرامی راهبرد (محمدجواد روح) بازنشر شده صریح تر می‌پرسد: «چرا حکومت پیرو نظر متخصص بهداشت و اپیدمیولوژی به مثابه علم تجربی می‌شود اما نظر متخصص جامعه‌شناسی و جرم شناسی و …، که آنها هم علم تجربی اند، را پس می‌زند؟» 

«زندگی بر سیاست چیره می‌شود»

آیا این پایان توهمات فناورانه و شبه علم در ایران ولایی است؟ آیا راه علمی اندیشیدن بالاخره دارد باز می‌شود؟ شاید نه به این زودی. ولی اگر کرونا کلید تغییر را در قفل ذهنیت‌های جمودیافته نچرخانده باشد، زمینه را برای سیلی آماده کرده است که جمود و خشک‌اندیشی و در واقع سنگوارگی ناشی از نیندیشیدن و خودبزرگ‌دانی و سیر در توهمات شبه علمی را بشوید و ببرد.

یکی از مهمترین نتایج این سیل همسطح کردن سیاستمداران و مردم در زبان ارتباطی و ارزش‌های عمومی است. مشکلی عام در جهان که در ایران به طور خاص جلوه دارد: دولت و ولایت در وطن ما از زندگی مردم دور است و سرگرم بازی‌های ایدئولوژیک و تبلیغاتی حاکمیت. کرونا به گفته تقی آزاد ارمکی، جامعه‌شناس، در گفتگو با روزنامه ایران، یکبار دیگر زندگی را به مساله محوری سیاست تبدیل خواهد کرد: «مسأله حوزه سیاسی تنها امر سیاسی‌ای بود که به زندگی بی اعتنا بود. از این رو زندگی در دستور کار خود مردم قرار گرفته بود. به همین دلیل هم مردم خسته و بی‌اعتنا به حوزه سیاسی بودند که از آن به کاهش اعتماد و سرمایه اجتماعی تعبیر می‌شود. اما کرونا امر زندگی مردم را بالا می‌آورد و در دستور کار حوزه سیاست قرار می‌دهد.»

پیامد روشن‌تر ماجرا باز شدن عرصه برای طبقه متوسط است که طبقه درسخوانده و نوگرا اما برکنار مانده از سیاست و حاکمیت در ایران بعد از انقلاب است: «امروز بهداشت عمومی ‌اهمیت یافت، یا دانش و کارشناسی مهم شدند. در کنار اینها در زمان شیوع کرونا، نیروهای متخصص و کارشناس متولد شدند که اینها تا دو دهه باقی خواهد ماند. اینها بخش مهمی‌ از طبقه متوسط هستند که، به این ترتیب، می‌توان از آن به بازگشت قدرتمند طبقه متوسط به عرصه حیات اجتماعی و سیاسی هم یاد کرد.» اگر چنین اتفاقی بیفتد که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، کمتر از انقلاب دوباره‌ای در جامعه ایرانی نخواهد بود. مشکل چهل‌ساله ولایت در وطن ما سرکوب و دور راندن پرتکاپوترین اقشار جامعه از مدیریت کلان به بهانه‌های ایدئولوژیک است. بازگشت این اقشار پرتکاپو که نشانه‌های آن پیش از کرونا هم دیده می‌شد، بسیار چیزها را تغییر خواهد داد. این اتفاق یکباره نمی‌افتد و چه بسا عمدتا از مسیر عربی-اماراتی-لبنانی شدن جامعه و سیاست و فرهنگ ایران گذر کند که حاکمان فعلی با آن آشناتر و دمخورترند. اما وقوع آن حتمی است.

زندگی از یک بابت دیگر هم پیروز شده است. در عصر بحران کرونا اخلاق نوعدوستانه و سازش و کوتاه آمدن از جنگ و اختلاف ارزش یافته است. برای نمونه‌ای ملموس و نزدیک به ما، امروز سرسخت‌ترین طرفداران تحریم‌ها هم می‌گویند اخلاقا درست نیست که تحریم به مردمی که در بحران کرونا گرفتارند آسیب مضاعف وارد کند و آنها را به خاطر حکومت‌شان مجازات نماید. از طرف دیگر، توجه به اقشار آسیب‌پذیر به طور عام بیشتر شده است. برای نمونه در بازار جهانی، که شهرت و اعتبار نقش مهمی در فروش دارد، بی اعتنایی به قربانیان یا آسیب‌دیدگان یا طبقات آسیب‌پذیر می‌تواند آینده ‌شماری از برندها را به خطر اندازد. به نوشته ایندیپندنت: «برای خریداران کاملا روشن شده است که باید از کدام برندها خرید و از آنان حمایت کنند. کسب‌وکارهایی که پاسخشان به یک بحران جهانی، پشت کردن به کارگران بوده است، لایق آن حمایت نیستند.» هیچ مردمی کسانی که آنها را در بحران فراموش نکردند از یاد نمی‌برند و کسانی را که به آنها پشت کردند نمی‌بخشند.

بازگشت به زندگی اولیه، به قبیله

حسین شیخ رضایی، پژوهشگر حوزه فلسفه علم، در گفتگو با روزنامه اعتماد می‌گوید اینکه نتوانیم از خانه بیرون برویم، نتوانیم با کسی دست دهیم، یا نزدیک‌ترین افرادمان را ببینیم یا خرید کنیم و رستوران برویم و سفر کنیم و با وجود «تمام پیشرفت‌هایی که در پزشکی و مهندسی و… داشته ‌ایم و داریم، نیازمند کالاهای ساده‌ای مثل مایه ضدعفونی‌کننده دست یا ماسک یا دستکش هستیم و مهم‌ترین سازوکاری که برای دفاع از خودمان داریم یک کار پایه یعنی شستن دست‌هاست، این وضعیت جدیدی است که ما را به فرم‌های اولیه حیات بازگردانده است.» به نظر او، «بازگشت به حالت اولیه باعث می‌شود ما درباره مفاهیم اولیه دوباره فکر کنیم. امروزه در شبکه‌های اجتماعی یا گفت‌وگوهای شخصی می‌بینیم و می‌شنویم که روال جاری زندگی افراد عوض شده و از هم می‌پرسند آیا این شکل تازه بهتر نیست؟ آیا نمی‌شود سرعت زندگی را گرفت؟ آیا نمی‌توان مصرف را کم نگه داشت؟ آیا نمی‌توان به مفهوم روابط انسانی جور دیگری نگاه کرد؟ آیا نمی‌شود راجع به اوقات فراغت به نحو دیگری اندیشید؟»

یک سوی این بازگشت به پایه‌ها بازگشت به همبستگی و اعتماد خانوادگی است. در توفان کرونا معلوم شد که دیگر نمی‌توان به سیاستمدارها اعتماد کرد و البته به بسیاری دیگر هم. از جمله رسانه‌ها. د نیشن در مقاله‌ای می‌نویسد درس کرونا این بود که دیگر کسی نمانده که بتوان به او اعتماد کرد؛ و منظورش رهبران سیاسی و حتی مذهبی است. نیشن به نقل نظرسنجی شبکه سی.بی.اس می پردازد که حاصل آن بی اعتمادی ۵۶ درصد جامعه آمریکا به دونالد ترامپ است؛ یعنی تنها ۴۴ درصد به او اعتماد دارند. وضع دیگر نهادها و روابط اجتماعی از این قرار است:

«امروز بهداشت عمومی ‌اهمیت یافت، یا دانش و کارشناسی مهم شدند. در کنار اینها در زمان شیوع کرونا، نیروهای متخصص و کارشناس متولد شدند که اینها تا دو دهه باقی خواهد ماند. اینها بخش مهمی‌ از طبقه متوسط هستند که، به این ترتیب، می‌توان از آن به بازگشت قدرتمند طبقه متوسط به عرصه حیات اجتماعی و سیاسی هم یاد کرد.» اگر چنین اتفاقی بیفتد که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، کمتر از انقلاب دوباره‌ای در جامعه ایرانی نخواهد بود. مشکل چهل‌ساله ولایت در وطن ما سرکوب و دور راندن پرتکاپوترین اقشار جامعه از مدیریت کلان به بهانه‌های ایدئولوژیک است. بازگشت این اقشار پرتکاپو که نشانه‌های آن پیش از کرونا هم دیده می‌شد، بسیار چیزها را تغییر خواهد داد. این اتفاق یکباره نمی‌افتد اما وقوع آن حتمی است.

فرماندار ایالت ۶۶ درصد،
کشیش و رهبران مذهبی ۵۱ درصد،
رسانه‌های سراسری ۴۳ درصد،
شبکه‌های اجتماعی ۲۳ درصد.

و سه گرایش برتر، اعتماد به پزشکان و نهادهای علمی و خانواده و خویشان است:

پزشکان و افراد حرفه‌ای در حوزه درمان و بهداشت ۸۸ درصد،
مراکز کنترل امراض ۸۲ درصد،
خانواده و دوستان ۷۳ درصد.

نیشن می‌پرسد آیا عجیب نیست که مردم برای اینکه چطور با کرونا مقابله کنند به دوستان و خویشان خود اعتماد می‌کنند؟ شاید در نظر اول چنین باشد. اما اعتماد و بی‌اعتمادی امری دوطرفه است. مردم به کسانی که به آنها نزدیک اند یا منفعتی برای پنهانکاری ندارند اعتماد می‌کنند. فرض آنها این است که کسانی که آنها را دوست دارند قابل اعتماد هستند. یعنی کسانی که سلامت افراد عزیزشان برای آنها مهم است. مردم در واقع در بحران تنها مانده اند. رهبران‌شان به سلامت آنها توجه ندارند. رسانه‌ها هم بلندگوی منویات سیاسی رهبران و جناح‌های مختلف تصور می‌شوند و لاجرم پیام‌شان مردمی و قابل اعتماد تلقی نمی‌شود. آیا برای آن سیاستمداران و این رسانه‌ها آینده مطلوبی در چشم انداز دیده می‌شود؟ جای خالی اعتماد به رهبران و رسانه‌ها را چه چیزی باید پر کند؟ آیا رهبران تازه‌ای روی کار خواهند آمد که علاقه واقعی به سلامت مردم داشته باشند؟

گزارشگران بدون مرز در بیانیه‌ای می‌گویند در ایالات متحده امریکا و برزیل، روسای جمهور با خبرنگاران با تحقیر و خشونت رفتار می‌کنند. در الجزایر و اردن و زیمبابوه روزنامه‌نگاران بازداشت شده‌اند. در مجارستان قانونی اورول گونه (برگرفته از ۱۹۸۴ جرج اورول) و دولت پلیسی بر اطلاعات حاکم شده است. در کامبوج نخست‌وزیر از همه‌گیری کووید-۱۹ سود می‌جوید تا قدرتش را افزون کند. و چین با سرکوب روزنامه‌نگاران امکان همه‌گیری ویروس را در ووهان و سپس در همه جهان ممکن کرد.

آیا رسانه‌هایی متولد خواهد شد که مردم‌نهاد و مردم‌پایه باشند؟ و بی‌اعتنا به منویات و مواضع سیاسی این گروه و آن گروه یا این دولت و آن دولت به اطلاع‌رسانی و روشنگری و نقد سیاست‌ها و رویکردهای آسیب‌رسان بپردازند؟

پایین‌ترین سطح اعتماد عمومی، چنانکه در نظرسنجی سی.بی.اس دیدیم، به محتوای شبکه‌های اجتماعی است. این آینده‌ تیره و تاری را برای این شبکه‌ها رقم خواهد زد. کسی چاره‌ای خواهد اندیشید؟ یا شبکه‌های اجتماعی که روزگاری نماد جامعه اشتراکی جدید در علم و فرهنگ و ارتباط دانسته می‌شد، به نماد جهل مشترک و خصومت نقابدار و شایعه‌پراکنی و صحنه عملیات روانی و ضدارتباط تبدیل می‌شوند؟

آنچه تغییر خواهد کرد

درست است که دقیقا نمی‌دانیم چه چیزهایی تغییر خواهد کرد. اما یک نکته مسلم است: دست کم برای مدتی دراز تا زمانی که مردم بتوانند به سیاستمداران اعتماد کنند کسی به آنها گوش نخواهد کرد؛ خاصه اگر در مهار بحران کوتاهی کرده باشند. آنها را کسانی خواهند دید که از هر فرصتی برای تحکیم قدرت‌شان یا پر کردن جیب خود و رفقایشان بهره می‌برند. سیاستمداران اگر موفق هم شده باشند، از این پس بیش از همیشه ناچارند به متخصصان بهداشت و درمان گوش کنند و برای سلامت عمومی با توجه به نظرات همه گروه‌های متخصص، فکر و ایده و برنامه داشته باشند. آنها در آغاز دوران کرونا از ایران تا بریتانیا بعد از کشمکش بسیار با متخصصان بالاخره تن به توصیه‌های آنها دادند و از لجاجت مدیریتی و سیاسی دست برداشتند. این می‌تواند آغاز یک راه نوین باشد خاصه در کشور ما ایران که مدیر عادت دارد به کارشناس گوش نکند و همه چیز را از طریق مصلحت شناور سیاسی بفهمد و حل و فصل کند. زبان سیاستمدار اگر به زبان کارشناس نزدیک شود انقلابی در سیاست و مدیریت خواهد بود. مثل آنکه ببینیم پوتین با همان زبانی حرف می‌زند که پزشکان و همان چیزی را می‌گوید که پزشکان تایید و توصیه کرده اند. به همین ترتیب، موافقت خامنه‌ای و مراجع با بسته ماندن حرم‌ها و اماکن مذهبی و لغو تجمعات مربوط به ماه رمضان می‌تواند باب تازه‌ای را برای فهم اولویت‌های مدیریت جامعه بگشاید.

این را هم می‌توان با اطمینان گفت که درک تازه‌ای از جوامع مختلف جهان برای ایرانیان ایجاد می‌شود. خاصه کشورهایی که به نحوی ایران به آنها حساس‌تر است یا موضوعاتی مشابه ایران در آنجا هم اتفاق افتاده است. مثلا در میان یهودیان و مسیحیان هم افراطیون مخالف تعطیل اماکن مذهبی و عبادتگاه‌ها و ترک آیین‌ها و مناسک جمعی مذهبی بوده اند.

آیا این به تضعیف مذهب خواهد انجامید آنطور که عرفان کسرایی معتقد است؟ یا به شناخت بهتری از علم و حوزه دانش‌های ما ختم می‌شود؟ بعید است مذهب تضعیف شود، ولی اهمیت سیاسی آن کمرنگ‌تر می‌شود و این نه به خاطر کرونا ست بلکه ناشی از روندی است که سال‌ها ست در جریان است (به نمونه تحولات عربستان در بازگشت از سلفیگری و وضعیت افکار عمومی در خود ایران نسبت به اسلامگرایی و نظامیگری ولایی). اما کرونا به این روند کمک خواهد کرد و دین سیاسی را به احتمال زیاد کاملا به حاشیه خواهد راند. افراطیون مذهبی خواستند یا نخواستند ناچار به زور و فشار پلیس و دولت و افکار عمومی تسلیم شدند. این روند متوقف نخواهد شد.

زرق‌و‌برق زیبایی‌ها و پیشرفت‌های ظاهری، ما را از دیدن خودمان تا حدود بسیاری غافل کرده بود و فرصت با هم بودن‌های خانواده را محدود.» اگر کرونا مقدمه تغییراتی فرهنگی باشد که از تغییر ارزش‌ها و اولویت‌های ما حاصل می‌شود پس خیلی هم نباید ناشکر بود.

از طرف دیگر، زندگی به دلایل مختلف از جمله محروم شدن از آن برای مدتی نسبتا طولانی دوباره عزیز خواهد شد و به اولویت بسیاری از مردم تبدیل می‌شود. مینا نظری کمال، متخصص سلامت روان، در یادداشتی برای روزنامه شرق می‌نویسد اگر کرونا یکسال باقی بماند شاهد تغییرات شگرفی خواهیم بود: «شاید انسانِ پس از کرونا باید بیش از هر چیز قدردان چیزهایی باشد که از قبل داشته ولی آنها را نمی‌دیده است. کرونا به طرز شگفت‌انگیزى میانگین مطالعه افراد سیاره را در یکسال افزایش خواهد داد، هنر و خلاقیت فردى را به شکل درخور‌توجهى رشد خواهد داد. در یکسال، صنایع دستى و هنرهاى مبتنى بر فرد، یک رنسانس جدید را تجربه خواهد کرد. در بعد فردی نیز فرصتی برای قناعت، کاستن از شدت و سرعت فعالیت‌ها، کاهش الگوی مصرف، عدم اسراف و زیاده‌روی و توجه بیشتر به ارزش‌ها و اخلاقیات فراهم می‌شود‌. درواقع در این روزها که مردم بدون نگهبان در خانه‌های‌شان حبس و زندانی شده ‌اند، فرصت بیشتری برای بازنگری سبک زندگی خود و، به شیوه فشرده، فرصت خوبی برای تغییر و اصلاح عادت‌ها و روش زندگی‌مان فراهم شده است. دوری اجباری از دنیای بیرون، زمان خوبی برای پرداختن به درون و خویشتن است. زرق‌و‌برق زیبایی‌ها و پیشرفت‌های ظاهری، ما را از دیدن خودمان تا حدود بسیاری غافل کرده بود و فرصت با هم بودن‌های خانواده را محدود.» اگر کرونا مقدمه تغییراتی فرهنگی باشد که از تغییر ارزش‌ها و اولویت‌های ما حاصل می‌شود پس خیلی هم نباید ناشکر بود. مثل گوینده این ویدئو که به شرح می‌گوید چرا «از تو ممنون‌ایم کرونا»!

در عین حال، هر قدر مردم در قرنطینه بمانند و ملول‌تر شوند، هر قدر اهل کسب و کار از فعالیت اقتصادی بازمانند، هر قدر کارگران و کارکنان شرکت‌ها و موسسات کارهای خود را بیشتر از دست بدهند، هر قدر مردم شاهد رفتارهای عجیب و غریب و نامعقول و غیرمنطقی رهبران خود باشند، خشم بیشتری انباشته خواهد شد و خود را در صورت‌های مختلف موج‌ها و رفتارهای اجتماعی نشان خواهد داد.

بنابرین، سال ۱۳۹۹ یا ۲۰۲۰ سال آسانی برای سیاستمداران و مدیران ارشد و صاحبان ثروت‌های کلان نخواهد بود. این سال برای ایرانیان طنین دیگری هم دارد: قرن تازه‌ای فرا می‌رسد. ایرانیان در سال ۱۳۹۹ قمری و در آغاز قرن هجری تازه‌ای انقلاب کردند. در سال ۱۳۹۹ شمسی اگر انقلاب هم نخواهند و به براندازی و براندازان هم روی خوش نشان ندهند، آمادگی روحی ویژه‌ای خواهند داشت تا قرن پانزدهم شمسی را با روحیه و تصمیمات و رهبران تازه‌ای شروع کنند. قرنی که رو به پایان است با رضاشاه شروع شد، به محمدرضاشاه رسید. مصدق را برانداخت. خمینی را به قدرت رساند و کار را به دست خامنه‌ای سپرده است که از جهت پیوند با مردم و نظام مردمسالار، رهبری از قرون ماضیه است. قرن آینده با میراث او، استادش و خودکامگی شاه و آخوند در قرن چهاردهم سرانجام خداحافظی خواهد کرد. این پیروزی حقیقی زندگی خواهد بود.

سنت به مثابه کشتی نوح

به طور طبیعی یک راه که همیشه در دسترس است بازگشت به گذشته است. راه‌هایی که در گذشته پیموده ایم آزمون خود را پس داده اند و بنابرین می‌دانیم کم و کیف آنها چگونه است. از این رو تعجبی نخواهد داشت که بازگشت به گذشته و مثلا به سوسیالیسم یا دولت رفاه توصیه شود. در واقع، در دوره دولت رفاه یک ضرورت سیاسی که حضور ابرقدرت شوروی بود دولت‌های بیرون از بلوک شرق را ناگزیر می‌کرد برخی از سیاست‌های آن را برای مهار چپگرایی اتخاذ کنند و نوع لیبرال آن سیاست‌ها را پیش گیرند. بعد از شوروی، این ضرورت پایان یافت. اما کرونا می‌تواند ضرورت تازه‌ای ایجاد کند که لزوما سیاسی نیست اما عدم توجه به آن قطعا پیامد سیاسی خواهد داشت.

از این منظر می‌توان گفت راه حل‌ها همیشه سنتی هستند. یعنی متکی به سنت و تجربه‌ای در گذشته اند. تصویری که ما از سنت خود، گذشته خود و شیوه زندگی کامیاب و پیروزمندانه خود داریم می‌تواند در مشکل‌گشایی کارهای فروبسته امروز ما به کار آید. پس می‌توانیم آنچه را از دیروز که با امروز ما موافق است برگزینیم و در وقت بحران راهی را برویم که پیشتر آزموده شده و کارگشا بوده است.

سنت مثل دوره کودکی و نوجوانی در تربیت است: ما همیشه می‌توانیم به آن برگردیم و بر می‌گردیم. اگر روزی نجاری کرده باشیم امروز که به نشان دادن هنر خود در نجاری نیاز داریم آن روزگار قدیم زنده می‌شود و به ما کمک می‌کند. و چون آن سنت را در تاریخ خود داریم و آن هنر را آموخته ایم امروز آسان‌تر آن را به کار می‌گیریم و از خود می‌کنیم. اگر در کودکی شنا آموخته باشیم یا موسیقی و فراموش کرده یا کنار گذاشته باشیم، امروز یا فردا که نیاز داریم به آن برگردیم آن آشنایی دیرینه تجدید می‌شود و از نسیان بیرون می‌آید تا محل اتکای ما باشد.

هر چه آموخته ایم به ما کمک می‌کند با آموخته‌های جدید و مهارت‌های تازه‌مان آن را پیوند بزنیم. بنابرین در چاره‌گری مشکل کرونا و بعد از آن هم باز ما نیازمند تجربه انباشته سنت و خرد آزموده آن هستیم. به گذشته نظر خواهیم کرد و آن را در رفع نیاز امروز به کار خواهیم بست. مهم این است که روشنفکران و نخبگان بتوانند سرمایه‌های سنت و فرهنگ را بدرستی نشان کنند و برجسته سازند و پیش نهند.

هر قدر مردم در قرنطینه بمانند و ملول‌تر شوند، هر قدر اهل کسب و کار از فعالیت اقتصادی بازمانند، هر قدر کارگران و کارکنان شرکت‌ها و موسسات کارهای خود را بیشتر از دست بدهند، هر قدر مردم شاهد رفتارهای عجیب و غریب و نامعقول و غیرمنطقی رهبران خود باشند، خشم بیشتری انباشته خواهد شد و خود را در صورت‌های مختلف موج‌ها و رفتارهای اجتماعی نشان خواهد داد.

مشکل ما ایرانیان در هر دوره که زمین خورده ایم این بوده که از جایی شروع کرده ایم که با سنت ما بیگانه بوده است. با طرد تجربه‌های تاریخی خود یا تحقیر داشته‌هامان چیزی برای خود نگذاشته ایم که متکی به آن حرکت کنیم. به جای نگاه به تاریخ به عنوان خزانه گنج‌های پدران و مادران و بزرگان و نخبگان و حکیمان و اهل تدبیرمان آن را چونان چیزی که باید دور انداخت نگاه کرده ایم. در این زمینه، زنده یاد شریعتی از معدود کسانی است که راه یافت و راه را درست شناخت. او دریافت که بدون تکیه به سنت هیچ مشکل بزرگی حل نمی‌شود. بلکه مشکل بر مشکل افزوده می‌شود. آیا ناکامی مزمن جمهوری اسلامی جز از همین نیست که از سنت‌های سیاسی ما و نخبگان آن جدا افتاده است؟

هر چاره‌ای با نظر به سنتی فراموش شده به دست می‌آید. در مورد ایران می‌توان با قطعیت گفت یکبار دیگر اندیشه «دولت قوی» به میدان خواهد آمد. دولت روحانی یکی از ضعیف‌ترین دولت‌های پس از انقلاب است و در بدترین شرایط نزاع قدرت قرار دارد و ناکامی‌اش در رسیدگی به نیازهای مردم و مهار قدرت‌های خودسر و خودمحور خاصه در سال ۹۸ آشکار بوده است.

همانطور که امیر ارسلان افخمی، پژوهشگر تاریخ پزشکی، در گفتگویی با بی.بی.سی فارسی می‌گوید، ضعف دولت مظفری بود که باعث شد در بحران همه‌گیری وبا نتواند جلوی گسترش وبا را بگیرد. چون مرزها در دست روس و انگلیس بود و کاروان‌های مذهبی هم که از عراق به مشهد می رفتند، تحت اقتدار رهبران مذهبی بودند و دولت در هر دو مورد ناتوان از اعمال قدرت و تامین نظر خود بود. اما در دهه ۶۰ میلادی که وبای قوی‌تری آمد دولت شاه توانست آن را بخوبی مهار کند چون قرنطینه مرزی و واکسیناسیون عمومی را اعمال کرد و ظرف ۵ سال از آن خطر جست در حالی که در شوروی همین موضوع را کتمان می‌کردند که باعث گسترش آن شد.

به این ترتیب پیام افخمی ساده است: دولت باید قوی باشد. دولت ضعیف به خاطر تعدد مراکز تصمیم‌گیری باید به نفع دولت قوی و متمرکز کنار گذاشته شود. (و این فقط در ایران نیست و مثلا در آمریکا هم این مشکل به نحو دیگری وجود دارد و ممکن است به تقویت دولت فدرال کمک کند.)

به طور کلی، می‌توان گفت که آن دو اصل اساسی که از دوره عباس میرزا پیگیری شده است بار دیگر تاکید خواهد شد. در آن دوره توسعه نظامی و پیشرفت طبی و علمی پایه مراوده با فرنگ قرار گرفت. امروز یکبار دیگر مردم ایران می‌فهمند که در کنار امنیت نظامی (که پایه سیاست ولایی است) به امنیت بهداشتی و مدیریت علمی نیز نیاز داریم.

این موضوع طبعا منحصر به دولت و ولایت در ایران نیست و اپوزیسیون داخل و خارج را هم در بر می‌گیرد. وضع اپوزیسیون چه خواهد شد؟ آیا گفتمان‌های رایج سیاسی و رسانه‌ای اپوزیسیون بلاموضوع نمی‌شود؟ آیا اپوزیسیون ایران که خیلی شبیه رهبران داخلی عمل می‌کند نیازمند بازنگری نخواهد شد؟ اپوزیسیون در بحران کرونا چه راه حل آلترناتیوی داشت؟ و اگر نداشت وقت آن نرسیده که به تشکیل گروه‌های مطالعاتی بپردازد تا به راه حل‌های جانشین برای امور کشور برسد؟ بالاخره اگر بی‌توجهی به علم را در نظام مستقر نقد می‌کنیم، باید توجه به علم را برای اپوزیسیون توصیه کنیم و آن را در ایده پردازی و کنشگری آن ببینیم. می بینیم؟

کاشفان فروتن ندانستگی

داستان برخوردهای بسیار متفاوت دولت‌ها با کرونا را از این پس بسیار خواهند نوشت و بازگفت. چین بسیار تحسین شده و بسیار هم مورد انتقاد بوده است. آمریکا آماج انتقادهای فراوان قرار گرفته است. ایتالیا و اسپانیا به معما تبدیل شده اند. آلمان نمونه موفق و دموکراتیک و قرن بیست و یکمی از رفتار دولت با بحران است. هلند کشوری که من در آن زندگی می‌کنم تعجب مرا برانگیخته است که چطور این فاجعه را درست مدیریت نکرده است که چهار برابر آلمان مرگ و میر در میلیون نفر دارد. کشورهای اسکاندیناوی که به خردگرایی مشهورند هم کم آسیب ندیده اند. گاردین در مقاله‌ای نوشت که رواقیگری سوئدی‌ها باعث شده خیلی آرام و بی واهمه با بحران برخورد کنند. با این‌همه به نوشته دیلی تلگراف اخیرا پزشک مسئول سلامت کشور که تا همین اواخر قهرمان بحران شناخته می‌شد با انتقادهای فراوان روبرو شده است که چرا با سرعت کافی به کاستن از رفت و آمدها نپرداخته است و ایده‌ها و نظریه‌های او درباره سلامت و بیماری که به نظر می‌آمد کاملا علمی است با تردید روبرو شده است (همچنین: نشنال پست).

یورگن هابرماس، فیلسوف مشهور قلمرو عمومی، در گفتگویی با لوموند با دقت خاص خود این نکته را برجسته کرده است که همه آنچه کردیم و می‌کنیم همواره با ندانستگی همراه است و امروز بر همه آشکار شده است که تصمیمات رهبران سیاسی تا چه حد بر پایه ندانستگی است. «این نکته را متخصصان خوب می‌دانستند که ما باید بر اساس دانشی عمل کنیم که بر ندانستگی استوار است. اما حال همه شهروندان این را دانسته اند که دولت‌های‌شان باید تصمیمات خود را با توجه دقیق به محدودیت‌های دانش اپیدمی‌شناسانی که به آنها توصیه می‌دهند، تنظیم کنند. صحنه‌ای که عمل سیاسی به عدم قطعیت پیوند می‌خورد تا کنون کمتر چنین در معرض دید همگان قرار گرفته است و این چیزی است که اثر خود را بر وجدان عمومی خواهد گذاشت.» با این حساب کرونا بار دیگر سوی تاریک افسانه علم را به رخ همه ما می‌کشد. ما همه چیزهایی را که باید بدانیم نمی‌دانیم و برای این ندانستن هزینه‌های سنگین می‌دهیم. مساله این است که دولت‌ها و کشورها با چه سرعتی یاد می‌گیرند. این آینده هر دولت و ملتی را تعیین خواهد کرد. در این میان، کشورها و دولتمردانی که اصرار داشته باشند راه چاره را خیلی زود پیدا می‌کنند یا اصلا پیدا کرده اند، دورترین فاصله را از علم و شناخت دارند و ناچار بار گرانی بر مردم خود تحمیل می‌کنند. آن اصل اخلاقی قدیم هنوز و همیشه معتبر است: «اگر نمی‌دانی بگو نمی‌دانم!» تظاهر به دانستن و بدتر از آن تظاهر به همه چیزدانی صرفا باعث مضحکه و زحمت و عبرت خواهد شد و هزینه‌های گزاف.

چاره‌گری خلاق

کرونا بار دیگر سوی تاریک افسانه علم را به رخ همه ما می‌کشد. ما همه چیزهایی را که باید بدانیم نمی‌دانیم و برای این ندانستن هزینه‌های سنگین می‌دهیم. مساله این است که دولت‌ها و کشورها با چه سرعتی یاد می‌گیرند. این آینده هر دولت و ملتی را تعیین خواهد کرد. در این میان، کشورها و دولتمردانی که اصرار داشته باشند راه چاره را خیلی زود پیدا می‌کنند یا اصلا پیدا کرده اند، دورترین فاصله را از علم و شناخت دارند و ناچار بار گرانی بر مردم خود تحمیل می‌کنند.

اگر سنت کشتی نوح ما باشد به معنای آن نیست که صرفا بازگشت به گذشته گره کار ما را خواهد گشود. هیچ حرکتی و رویکردی و اقدامی بدون تفکر خلاق راهی به دهی نمی‌برد. بازگشت به گذشته به معنای تعطیل نوآوری نیست. گذشته خزانه‌ای نیست که حاوی بسته‌های آماده برای مصرف ما باشد. بدون نوسازی اندیشه و درک مجدد تاریخ و سنت و بدون تشخیص درست بهترین گزینه‌ها برای منافع عمومی توجه به دستاوردهای دوران‌های پیشین نه ممکن است نه مطلوب. تاریخ را نمی‌توان تکرار کرد.

خلاقیت در شناخت و رهایی در گرو احضار همه چاره‌هایی است که آموخته ایم و همه چاره‌گرانی که می‌شناسیم و به آن دسترس داریم. اصالت تنها از طریق “احضار کل” به دست می‌آید. نمونه عالی‌اش حافظ است. نمونه دیگرش مولانا ست. سعدی است. فردوسی است. خیام است. این حکیمان فرهنگ ما اصیل اند چون تلفیق همه چاره‌ها و اندیشه‌ها و آورده‌های پیشینیان اند. ما از پی سنایی و عطار آمدیم سخن مولانا ست. آنها سنت را ادامه دادند ولی هر کدام نمونه‌ای خلاق از آن سنت بودند.

در دوره بحران همیشه آشوب غالب است. نظم‌های عادت شده به هم می‌ریزد. ناشناخته‌ها بر شناخته‌ها غلبه دارند. نقشه‌ها متوقف می‌شود. تجربه آخرالزمان است. راه را کسی پیدا می‌کند که از آشوب نترسد. ترسیدگان و ترسخوردگان راهبر ما از تاریکی آشوب و هرج و مرج و ندانستگی به نور نجات نیستند.

اوج خلاقیت سادگی است. اندیشه پیچیده باید به راه حلی ساده و دست یافتنی و ممکن برسد. در بحران کرونا حقیقت در بازگشت به طبیعت است. دست برداشتن از ستیز با طبیعت خود و جهان است و مهار آزمندی بی‌حد و حصر صاحبان قدرت و ثروت است. اکونومیست هوشمندانه نوشته است: «منبع مهم ما برای حل مشکل مراجعه به تجربه و حافظه تاریخی است.»

راه حل نهایی مجموع راه حل‌هایی است که در دوره کرونا خوش درخشیدند و از مراکز علمی و مدیریتی و بهداشتی دیده شدند. یعنی مراکزی که به دست بهترین نخبگان اداره می‌شوند. رایگان کردن کتابخانه‌های آنلاین مثل آرشیو دات ارگ، رایگان کردن برخی از محصولات رسانه‌ها مثل اکونومیست (و حتی نت‌فلیکس) در فرنگ یا شرق در ایران، ایجاد فضای آموزشی برای شاگردان مدرسه و دانشگاه، شادی بخشی هنرمندان به مردم در قرنطینه، کمک‌های مالی به صاحبکاران و کارکنان بیکارشده و تعطیل‌شده همه مقدمه‌های رسیدن به جامعه‌ای جدید با دید و رویکردی تازه است.

نهایت همه راه حل‌ها برگزیدن بهترین خردها ست. برگزیدن راه‌ها و عملکردهای شایسته است. توجه به دانش و اهل دانش است. و این برای ما در ایران به معنای ورق خوردن تاریخ است.

آرمانشهر زندگی متوازن

آدمی در همه دورانها آرمانشهری داشته است. این آرمانشهر یا در گذشته‌ای دور بوده و باید از آن تقلید می‌کرده است تا شبیه آن شود یا در آینده بوده که باید روزی دور یا نزدیک می‌رسیده و ظلم و جور را پایان می‌داده و بساط برادری و برابری می‌گسترده است تا گرگ و میش در کنار هم از یک چشمه آب توانند خورد.

جهان مدرن هم از آرمانشهر خالی نبوده است. گذشته از آرمانشهرهای بسیاری که در قرن نوزده و بیست میلادی مطرح شدند و میلیون‌ها نفر را شیفته خود کردند، باید گفت امروز ما در همان آرمانشهری زندگی می‌کنیم که نسل‌های پیشین آرزوی آن را داشته اند و دست کم از اوایل قرن بیستم برای آن تخیل می‌کرده اند.

دوران بحران‌های بزرگ فرصت طلایی برای آرمانگرایان است تا طرح آرمانشهر(های) پسابحران را بریزند. پدید آمدن ایده‌های آرمانشهری حتمی است اما سوال این است که این آرمانشهرهای جدید از دل کدام اندیشه‌ها برخواهند آمد؟

تردیدی نیست که ظرفیت هر دوره زمانی بنیادهای آرمانشهری آن دوره را می‌سازد. به این ترتیب، آرمانشهرها صورت انگیزه‌بخش وضعیتی است که گرفتاری‌های امروز ما را حل کند و مشکلات همیشگی جوامع بشری را چاره سازد. یعنی هم نظر به تاریخ زندگی بشری و رنج‌های او دارد و هم به سطح انتظارات و نیازهای امروز.

برای اروپا و غرب و کشورهای همسو و هم سرنوشت آنان مساله محیط زیست از همه چیز جدی‌تر است؛ دست کم برای گروههای وسیعی از مردم و نخبگان مستقل و غیردولتی-غیرشرکتی. بنابرین در آرمانشهر پسابحران نقشی محوری به طبیعت داده خواهد شد. بعلاوه، از بازنگری نظام حمایت اجتماعی پشتیبانی خواهد شد تا بازار و فرهنگ شرکتی به صورتی افسارگسیخته به جامعه و سلامت آدمی و طبیعت صدمه نزند. از یک منظر، اسم اعظم دوره ما طبیعت است. ما از مسیر طبیعی خارج شده‌ایم. ما ایرانیان هم به شیوه خود به سنت و طبیعت جفا کم نکرده ایم. ولی سرمایه بزرگی در اندیشه بازگشت به طبیعت در اختیار داریم: «اگر به سلسله ساده و صمیمی طبیعت‌گرا از نیما تا فروغ و پس از آن سپهری توجه کنیم، باید بگوییم اندیشه به طبیعت و طبیعی زیستن از ۱۳۰۱ که افسانه نیما نوشته شد تا مرگ سپهری، در ۱۳۵۹، مداوما در جریان بوده و سه شاعر بزرگ ما را پرورده است.»

در ایران پس از انقلاب اهمیت طبیعی بودن وجه دیگری هم یافته است: مقابله با حاکمیتی که از طبیعت بسیار دور است و تقریبا هر کار می‌کند غیرطبیعی است و رنگ تصنع و دروغ و ریا و فریب دارد. اما «طبیعی زیستن بی تکلف زیستن است و بی دروغ زیستن. کسی که طبیعی است نیازی ندارد به دروغ.» و یکی از ذخایر اندیشگی و عاطفی ما شعر و زندگی فروغ فرخزاد است برای بی تکلف و بی دروغ زیستن. «فروغ همه جا از دروغ اظهار بیزاری کرده است چه در نثرش و حرفهایش و چه شعرش. فکر می کند وقتی دروغ حاکم است رسالت ها بی نتیجه خواهد ماند»:

مشکل ما ایرانیان در هر دوره که زمین خورده ایم این بوده که از جایی شروع کرده ایم که با سنت ما بیگانه بوده است. با طرد تجربه‌های تاریخی خود یا تحقیر داشته‌هامان چیزی برای خود نگذاشته ایم که متکی به آن حرکت کنیم. به جای نگاه به تاریخ به عنوان خزانه گنج‌های پدران و مادران و بزرگان و نخبگان و حکیمان و اهل تدبیرمان آن را چونان چیزی که باید دور انداخت نگاه کرده ایم. در این زمینه، زنده یاد شریعتی از معدود کسانی است که راه یافت و راه را درست شناخت. او دریافت که بدون تکیه به سنت هیچ مشکل بزرگی حل نمی‌شود. بلکه مشکل بر مشکل افزوده می‌شود.

ستاره های عزیز
ستاره های مقوایی عزیز
وقتی در آسمان دروغ وزیدن می گیرد
دیگر چگونه می شود به سوره های رسولان سرشکسته پناه آورد؟

با این تجربه تلخ از زیستن زیر آسمانی از دروغ و زمینی از آرمان‌های فروکوفته و مدفون در چهل ساله گذشته، در کنار تجربه‌های تاریخ معاصر در فکر و شعر و فرهنگ و روشنفکری، طراحان آرمانشهر پسابحران باید برای نزدیکی به طبیعت بکوشند.

بحث‌های اصلی ما حول آزادی انتخاب است به شکل عرفی و طبیعی و جدایی دین از دولت به طور رسمی و ارتقای سطح نمایندگی دولت از ملت طوری که رای اکثریت مردم بدون استصواب در همه امور کشور نافذ باشد. و سرانجام برآمدن هویت ملی مداراگر، به دور از خاک پرستی و دیگرستیزی، به پیشوایی و پیشگامی طبقه متوسط و رهبران آن که روشنفکران ملی باشند. روشنفکران ملی می‌توانند چپ یا راست باشند، مذهبی یا لامذهب باشند، منفرد یا حزبی عمل کنند اما در اعتلای ایران، و استقلال از فرمان قدرت‌های بیگانه، وحدت قول و عمل دارند. ایران امروز بعد از چهل سال بی‌اعتنایی مدیران ولایت به وطن و هموطنان و شهروندان و ایرانیان در کلیت خود، مسائل بسیار دارد؛ اما همه آنها ذیل اعتلای ایران قابل حل و فصل است. چه موضوع آب و دریاچه‌ها و رودها و چاه‌ها و چشمه‌ها و سدها باشد، چه موضوع رابطه باز با جهان باشد، یا صلح منطقه‌ای با همسایگان و توجه به رشد و همزیستی داخلی و همیاری با کشورهای منطقه به جای تغذیه نیروهای نیابتی برای نزاع با دولت‌های مخالف. مشکل اصلی ما همان مشکل قدیمی خروج از اعتدال طبیعی است. اعتنا به اعتدال همان منش بنیادین حکما و عرفا و بزرگان سنت است. امری که همیشه نو است. خروج از اعتدال و مقابله با طبیعت، که در کار فرانسیس فورد کاپولا دستمایه فیلم درخشان «زندگی بدون توازن» شده است، مساله‌ای جهانی است و همزمان ایرانی و محلی. و مرکز آن بیدادگری است. بیدادگری با انسان و جامعه و طبیعت و سلامت و خیر عمومی. دادخواستن اساس هر اندیشه آرمانشهری است. زیرا اگر داد نباشد:

ز بیدادی شهریار جهان
همه نیکوی باشد اندر نهان

شود در جهان چشمه آب خشک
نگیرد به نافه درون بوی مشک

ز کژی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سویی کاستی