مقدمهی مترجم: طالبان چه تفاوتهایی با داعش و القاعده دارد؟ چه فرقها و مرزهایی باعث شد تا برخی گمان کنند که طالبان با دیگران متفاوت است و میتوان با این جریان مذاکره کرد و افغانستان را به او سپرد؟ احمد مولانا، پژوهشگر مصرى در حوزهی سیاست و امنیت، با مقالهای در وبسایت “عربیپُست” به این تفاوتها میپردازد. احمد مولانا نخست به پیشینهای از تاریخ پیدایش و کنش این سه سازمان اشاره میکند و سپس از مرزهای نظری و عملی آنها میگوید.
البته خواندن و دانستنِ این تفاوتها و همزمان، دیدن نتایج هولناک “قدرت” در هر یک از این سه جریان نشان میدهد که به قدرت رسیدن “اسلام سیاسی” علیرغم تفاوت مشربها و مکتبهایش سرنوشتی جز تباهی انسان و جهان ندارد. تجربه جمهوری اسلامی نیز شاهدی دیگر بر این تجربهی تاریخی است.
نویسنده البته در پایان مقاله، داعش را پایان یافته میداند و به فعال شدن شاخه «داعش خراسان» در افغانستان امروز اشارهای نمیکند. داعش خراسان حاصل جدا شدن گروهی از طالبان و پیوستن آنها به داعش در سال ۲۰۱۴ بود. رهبری این گروه شامل ۱۲ جهادیِ پاکستانی و افغانستانیِ جدا شده از طالبان است که پس از اعلام موجودیت، با ابوبکر بغدادی، رهبر وقتِ داعش بیعت کردند. در این میان برخی معتقدند که انفجارها در مساجد شیعیان قندهار در هفتههای اخیر ممکن است کار داعش خراسان نباشد؛ زیرا این شاخه، توان و سازمان قابل توجهی ندارد و ایدهی عملیاتهایی از این دست را باید در اختلافات داخلی و روزافزون طالبان از یکسو و حضور طیفهایی رادیکالتر در میانشان جستجو کرد. برای داوری هنوز زود است.
بخشهای اندکی از متن در ترجمه تلخیص شده و مستندات آن حذف شده است. تیتر و سوتیترها هم انتخاب مترجم است.
مروری بر حیات و هویت طالبان، القاعده و داعش
۱) طالبان: این جنبش در سال ۱۹۹۴ در جریان جنگ داخلی افغانستان پدید آمد؛ جنگی که در سال ۱۹۹۲ پس از سقوط رژیم کمونیستی رئیس جمهور نجیب الله و ورود جناحهای افغان مخالف او به پایتخت کابل رخ داد. در آن زمان، هرج و مرج افغانستان را فرا گرفت و پدیده سرداران جنگی که برای خود در نسبت با شهروندان «حق ویژه» قائل بودند و زنان و کودکان را ربوده و به آنها تجاوز میکردند گسترش یافت. با توجه به هرج و مرج گسترده امنیتی در ایالت قندهار، ملا محمد عمر، متولد ۱۹۵۹ و همرزمانش در جنگ با شوروی سابق، تصمیم گرفتند از طلاب علوم اسلامی برای تجمع و مقابله با مظاهر بیقانونی دعوت کنند.
پس از چندی آنها موفق شدند با استقبال و همراهی مردم قندهار کنترل این شهر را به دست گیرند و در میان استقبال مردم وارد شهر شوند. آنها همچنین توانستند یک کاروان تجاری ربوده شده به دست راهزنان در قندهار را که از ترکمنستان به بندر کراچی پاکستان میرفت نجات دهند. همین باعث شد این جنبش (با توجه به سرمایهگذاری اسلامآباد بر پشتونهای افغانستان به عنوان یک متحد استراتژیک) از حمایت پاکستان برخوردار شود.
طالبان به حکومتی باور دارد که آموزههای خود را از احکام شریعت میگیرد و قوانین را بر پایه آنها تعیین میکند. [در مسائل محلی نیز] با الگوی شورا که میان قبایل افغانی رایج است، بزرگان و رهبران قبیله پس از مشورت تصمیم گیری میکنند.
از اینجا طالبان قدرت خود را گسترش دادند و در این میان، برخی از فرماندهان برجسته میدانی مانند مولوی جلالالدین حقانی (شخصیت برجستهی قبیلهی قدرتمند زَدران در شرق افغانستان) به صف آنها پیوستند.
این جنبش توانست در سال ۱۹۹۶ وارد پایتخت کابل شود و نزدیک به ۹۰% درصد از خاک افغانستان را تحت کنترل خود درآورد و تأسیس امارت اسلامی را اعلام کند. از منظر فقهی، طالبان مانند اکثر مردم افغانستان آئین حنفی را پذیرفتهاند و از منظر عقیدتی اکثرشان پیرو شاخهای از حنفیاناند که بر مکتب ابومنصور متوریدی (۳۳۳ یا ۹۴۴ میلادی) میزیند (که اهل تکفیر مسلمانان نبود) و ارتباطی با مکتب سلفی نجدی (که اهل تکفیرند) ندارند. این جنبش قصد فعالیت در خارج از افغانستان را نداشت.
هنگامی که طالبان، منطقه جلالآباد (محل سکونت بنلادن، رهبر القاعده و پیروانش) را در سال ۱۹۹۶ تحت کنترل خود درآورد، اسامه بن لادن را تحت حمایت خود قرار داد و به او قول داد که با توجه به تجربهی نبرد پیشین خود در حمله روسیه به افغانستان، از آنها محافظت کند و در عین حال از او خواست حملات خارج از افغانستان از خاک افغانستان انجام نشود.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر۲۰۰۱ به برجهای دوقلو در نیویورک، طالبان علیرغم استناد آمریکا به شواهد دست داشتن القاعده در این حملات، درخواست ایالات متحده برای استرداد بن لادن را رد کرد و پیشنهاد داد که او در افغانستان و بر اساس شریعت اسلامی محاکمه شود اما آمریکا نپذیرفت. در اکتبر ۲۰۰۱ با حمله آمریکا به افغانستان، حکومت طالبان سرنگون شد تا ۲۰ سال بعد که دوباره به قدرت رسید.
۲) القاعده: مصطفی حامد (از اعراب افغانستان) در کتاب مشترکی که با لیا فارال (نویسنده استرالیایی) با عنوان «اعراب در جنگ افغانستان» نوشت میگوید: القاعده در سال ۱۹۸۷ تأسیس شد. نام این سازمان برگرفته از پایگاه آموزشی نظامی است که به دست اسامه بن لادن، بازرگان سعودی در ولسوالی جاجی در شرق افغانستان تأسیس شد. پس از جنگ دوم خلیج فارس و ماندن ارتش آمریکا در عربستان، بن لادن به سودان رفت و از آنجا به مخالفت با حکومت عربستان سعودی برخاست و همزمان مشغول راهاندازی برخی پروژههای اقتصادی و نظامی در سومالی بود که بعدها با فشار مستمر سعودی، خارطوم از او خواست تا آنجا را ترک کند.
او دوباره در ماه مه ۱۹۹۶، چهار ماه قبل از نخستین دوره تسلط طالبان بر کابل، به افغانستان بازگشت. در سال ۱۹۹۸ جبهه بینالمللی اسلامی را با هدف تهدید منافع آمریکا و اسرائیل تاسیس کرد. پیروان او در همان سال به سفارتخانههای آمریکا در کنیا و تانزانیا حمله کردند و سپس در سال ۲۰۰۰ به ناوشکن آمریکایی کول در یمن هجوم بردند و سرانجام عملیات مشهور یازده سپتامبر نیویورک را به انجام رساندند. پیش از آن اما القاعده در تابستان ۲۰۰۱ با گروه الجهاد مصر ادغام شده بود و از دل این ادغام “پایگاه الجهاد” تشکیل شد.
۳) داعش: ریشههای “دولت اسلامی” به سازمان توحید و جهاد باز میگردد که در سال ۲۰۰۳ پس از حمله آمریکا به عراق، به دست ابومصعب الزرقاوی (اهل اردن) تاسیس شد. این سازمان رویکرد مکتب سلفی نجدی (که هویتی تکفیری دارد) را در پیش گرفت. در سال ۲۰۰۴، الزرقاوی با القاعده بیعت کرد و نام سازمانش به “القاعده در بین النهرین” تغییر یافت. بعدها پس از کشته شدن الزرقاوی، اعلام شد که شاخه عراق القاعده با گروههای دیگر ادغام و به یک نهاد جدید تبدیل شده است؛ نهادی که در سال ۲۰۰۷ به “دولت اسلامی عراق” تغییر نام داد. [دو سال] پس از وقوع انقلاب سوریه، این سازمان با نام دولت اسلامی عراق و شام (داعش) اعلام موجودیت کرد و سپس با کنترل خود بر شهر موصل در شمال عراق در سال ۲۰۱۴ رسما اعلام «خلافت» کرد؛ حرکتی که با مخالفت القاعده روبهرو شد و به درگیری خونین بین دو طرف انجامید و تا چند کشور مانند سوریه، یمن، سومالی، مالی و دیگر کشورها کشیده شد؛ از جمله شاخه داعش در افغانستان که متشکل از نیروهای جدا شده از طالبان بود و وارد درگیریهای خشونتبار با طالبان شد.
ویژگیهای عقیدتی و سیاسی القاعده و داعش
القاعده معتقد است که “در مرحله شکست دشمن است و نه در مرحله تاسیس دولت، و اینکه راه حل نظامی تنها مبنا برای ایجاد دولت نیست. در شرایط هژمونی و انسجام جهانی معاصر، مردم ضرورتها و نیازهایی دارند که سازمان نمیتواند آنها را تأمین کند و اینکه هر دولت اسلامی که در حال حاضر تأسیس شود در محاصره اقتصادی آمریکا و همپیمانانش و سپس در معرض سرنگونی قرار میگیرد”؛ بنابر این تصمیم گرفت که به جای تاسیس دولت، اقتصاد و امنیت آمریکا را چنان تهدید کند که این کشور با محاسبهی هزینهی گزاف ماندنش، فرار از منطقه را بر قرار ترجیح دهد و همزمان حکومت اسلامی نیز پتانسیل بقاء را در خود نگهدارد.
القاعده برای تحقق اهدافش، تلاش کرد تا آنجا که بیطرفی ممکن است بیطرف باشد! یعنی آنجا که ضرورتی به درگیری ندارد مدارا به خرج دهد. مثلا بنابر اسناد منتشر شده، با پاکستان و الجزایر قرارداد آتشبس امضا کرد که تا زمانی که طائفههای دیگر مانند روافض (شیعیان) با آنها نجنگند این سازمان نیز با آنها وارد درگیری نخواهد شد. با این قرارداد، القاعده از هدف قراردادن مساجد و معابد و مجالس دینی و بازارهای آنان اجتناب میکرد. همزمان در مواجهه با غرب، گفتمانی متمرکز بر جذب نیرو در پیش گرفت و در این گفتمان چندان از “ارتداد” و تبعاتش (تکفیر و اعدام) نمیگفت چون برای ملتها قابل درک نبود. در مقابل، ملتها را مخاطب گفتمان خود در نظر میگرفت و پیامهای سیاسی هدفمندی را به مخاطبش منتقل میکرد تا حکومتهای غربی را تحت فشار بگذارند.
این سازمان همچنین از انقلابهای بهار عربی حمایت کرد و از اعضا و حامیانش خواست تا با احزاب اسلامی وارد درگیری نشوند و تلاش خود را بر تبلیغ و جذب هوادار متمرکز کنند. القاعده، علیرغم نفی مشارکت سیاسی در نظامهای سکولار، آن دسته از گروههای اسلامی را ملامت یا تکفیر نمیکرد که مبنای مشروعیت مشارکت سیاسیشان را در نظامهای سکولار “منازعه با حکام و کاستن از فساد” میدانند.
اما داعش خود را در موقعیتی قدرتمند میدید. ابومحمد العدنانی، سخنگوی رسمی وقتِ داعش میگفت که این سازمان «برای آزادسازی سرزمینی نمیجنگد، بلکه میجنگد زیرا به حکم قرآن باید بدون استثنا با جهان بجنگد” و برای این سخن به آیه ۴۲ سوره انفال استناد میکرد که «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ» ترجمه: تا آن کس که هلاک میشود، با دلیلى روشن هلاک شود و آن کس که زنده میماند با دلیلی روشن زنده بماند!
داعش کارش را با زمینههای حماسی آخرالزمانی آغاز کرد. برای ترساندن مخاطب غربی، بر ادبیات و تصاویری از کشتن، سوزاندن و بمباران تمرکز کرد. سخنگویش خطاب به غرب گفت: «ما دروازههای روم را میگشاییم، صلیبهایتان را میشکنیم، زنانتان را به اسارت میبریم و پسرانتان را به بردگی میفروشیم».
به محض اینکه داعش مناطقی را عراق و سوریه به تصرف درآورد «دولت اسلامی عراق و شام» را تأسیس و اعلام کرد «این دولت حتی اگر برای یک روز یا یک ساعت هم بماند باید اعلام شود؛ این وعده خداست». (ابومحمد العدنانی؛ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۴) داعش همه را موظف به پیروی از خود میدانست و هر گروه و سازمان اسلامی که خارج از تبعیت خود باشد را نامشروع میخواند و برای تحقق این باور، به اجبار و تکفیر و کشتار روی آورد. العدنانی اعلام کرد که سازمان متبوعش «همه جمعیتها را پریشان میکند و صفها را در هم میشکند؛ زیرا یک جماعت را به رسمیت میشناسد نه جماعات را». داعش هرگونه مشارکت سیاسی در ذیل حکومتهای سکولار را نامشروع میدانست و احزاب مسلمانی که به چنین مشارکتی تن دهند را محکوم میکرد.
نفی و اثباتهای طالبان، القاعده و داعش
طالبان، القاعده و داعش در نفی مدل دموکراتیک غربی با هم مشترکاند، زیرا به قوانین برساختهی بشر اتکا دارد. این سه اما در اثبات حکومت مورد نظرشان با هم متفاوتاند.
طالبان به حکومتی باور دارد که آموزههای خود را از احکام شریعت میگیرد و قوانین را بر پایه آنها تعیین میکند. [در مسائل محلی نیز] با الگوی شورا که میان قبایل افغانی رایج است، بزرگان و رهبران قبیله پس از مشورت تصمیم گیری میکنند.
القاعده اما در گفتمان خود از مدلی سخن میگوید که قرار است به سنت خلفای راشدین (جانشینان پیامبر اسلام) اقتدا کند؛ مدلی که در آن مردم حق انتخاب، پاسخگو کردن و برکناری حاکم (در صورت معصیت و ظلم) را دارند، اما این سازمان هیچگاه پیشنهادی در مورد چگونگی اجرای این مدل در واقعیت معاصر ما ارائه نداده و مسیر نظر تا عملِ این ایده را تبیین نکرده است.
داعش اما به مدل حکومتی تغلّب (غلبه یافتن) باور دارد و هرگونه مشارکتی را خارج از سامان و سازمان خود نمیپذیرد و در این زمینه به رژیمهای استبدادی و اقتدارگرا شباهت دارد که هر “دیگری” را طرد و حذف میکنند.
سرانجام داعش در مقابل حملات ائتلاف بین المللی، ارتش عراق و نیروهای مردمی که در “الحشد الشعبی” سازماندهی شده بودند سقوط کرد، در حالی که القاعده پس از کشته شدن اسامه بن لادن، بنیانگذار آن و اکثر رهبرانش سقوط نکرد اما قدرتش کاهش یافت. طالبان اما موفق شد صفوف خود را بازسازی کند و دوباره به صحنه بازگردد.