بحران یک وضعیت نسبی و ادراکی است یعنی رویدادی برای یک طرف، بحران تلقی میشود ممکن است برای طرف دیگر بحران نباشد. بحران فیمابین دو حالت متضاد است، مرز بین راحتی و ناراحتی؛ ثبات و بی ثباتی؛ سکون و حرکت.
شرط اول در تعریف بحران اینست که بپرسیم، بحران از نگاه چه کسی یا گروهی؟ چون رویدادی از زاویه دولت «بحران» تعریف میشود ولی همان رویداد از نگاه اپوزیسیون یا مردم «بحران» نام نمی گیرد. ممکن است از زاویه دید اپوزیسیون، «وجود نظام سیاسی جمهوری اسلامی» بحران تعریف شود یا از نگاه قشری از مردم «رهبر» یا «رئیس جمهور» عامل بحران باشند. بنابراین زاویه دید در تعریف بحران بسیار مهم است. از نگاه حکومت، «حفظ وضع موجود» بیانگر ثبات، آرامش و راحتی سیستم است، پس هر عاملی که این وضعیت را برهم زند، میتواند «بحران» تعریف شود. دراین مطلب، نگاهی خواهم داشت به چیستی «تهدید» و «بحران»؛ اینکه بحران از زاویه دید حکومت چگونه تعریف میشود و چه تاثیری بر اقتدار نظام میگذارد.
حکومت در جمهوری اسلامی یک شاکله به هم پیوسته و یکپارچه نیست و ما با ترکیبی از مراکز قدرت روبه رو هستیم. به نظر میرسید طراحان نظام جمهوری اسلامی آگاهانه این عدم تمرکز و چندگانگی نهادهای تصمیم گیرنده را پیش بینی کرده بودند.
وظیفه شورای نگهبان را مجلس هم میتوانست برعهده بگیرد یا میان ارتش و سپاه پاسداران تفاوت ماهوی وجود ندارد. بیت رهبری یک نهاد موازی با دولت ساخته که وزیر خارجه آن علی اکبر ولایتی است و میرحجازی نقش وزیر اطلاعات را ایفا میکند. وجود نهادهای موازی و چندگانگی مراکز تصمیم گیری از همان آغاز انقلاب توسط مهندس مهدی بازرگان هشدار داده شد اما نه تنها حاکمیت اعتنایی به این هشدارها نداشت بلکه «چندگانگی» مراکز تصمیم گیری را یک «فرصت» و «امتیاز» تعریف میکرد و نه «بحران».
وجود نهادهای موازی، در 40 سال گذشته این فرصت را به حاکمیت داده که به ترتیبی بحران ها همدیگر را خنثی کرده و هم پوشانی پیدا نکنند.
تهدید همیشه تهدید نیست
تهدید ماهیتا وجود خارجی ندارد. تهدید را یک فرد، نظام یا سیستم «تعریف» میکند. تعریف ما از تهدیدات لغو پذیر است . تعریف ما از تهدیدات وابسته به زمان، امکانات و آمادگی فرد یا حکومت، متفاوت میشود. رخدادی که دیروز تهدید تعریف میشد، امروز همان رویداد به دلیل آمادگی نظام یا توان مقابله با تهدید، دیگر تهدید تعریف نمی شود یا نوع واکنش به آن از «مقابله» به «بی اعتنایی» تغییر می یابد.
هرچقدر قدرت یک سیستم، دانش، آماده سازی نظامی، سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیک و بهداشتی یک حکومت بیشتر شود، تعداد یا گستره موضوعاتی که تهدید تعریف میکند کاهش میابد. به تعبیر دیگر هرچقدر توان بازدارندگی سیستم بیشتر شود، تعریفش از تهدیدات متفاوت خواهد بود.
در دوران جنگ ایران و عراق، گروه کومله برای جمهوری اسلامی یک تهدید بود چون هر لحظه میتوانست مرزهای کشور را ناامن کند. ولی به محض اینکه جمهوری اسلامی، پایگاه های نظامی خودش را در مرزها مستقر کرد، دیگر کومله «تهدید امنیتی» تعریف نشد و نوع واکنش حکومت به تحرکات کومله به «بی اعتنایی» تغییر کرد.
بنابراین هیچ موضوعی تهدید نیست مگر شما آنرا تهدید تعریف کنید. حتی ماهیت شیطان هم تهدید نیست تا وقتی که فرد وسوسه نشود. تهدید وجود خارجی ندارد بلکه یک نظام سیاسی، تهدیدات را تعریف میکند.
چه وضعیتی را میتوان بحران خواند؟
با این مقدمه که تهدیدات قابل کشف یا شناخت نیستند بلکه تهدیدات «تعریف» و «بازتعریف» میشوند. یا آنچه که از زاویه دولت، تهدید است، از نگاه مردم ممکن است تهدید نباشد. به همین ترتیب «بحران» هم بسته به زمان، مکان، منابع، زاویه دید و گستره تاثیرگذاری متفاوت تعریف میشود. رخدادی که در سال 1360 برای جمهوری اسلامی «بحرانی» تعریف میشد در سال 1363 «غیربحرانی» تحلیل میشود.
«بحران»، واقعه ی مهمی است که نظام یا سیستم در مقابلش یک واکنش همه جانبه فوری نشان میدهد. برخی محققان عنصر «غافلگیری» را هم علاوه بر «فشار زمانی» برای تعریف بحران، در نظر میگیرند اما تجربه تاریخی نشان داده که اتفاقا در برخی شرایط، رخداد بحران برای حکومت قابل پیش بینی بوده است. مثلا در اعتراضات آبان ماه 98، دولت پیش بینی میکرد که با گران شدن بنزین، تظاهرات اعتراضی را شاهد باشد، پس علیرغم پیش بینی وقوع بحران، به استقبال آن رفت.
بنابراین ویژگی «غافلگیری» را نمی توان در بحران ها یک عنصر ضروری تعریف کرد. اما فشار زمانی یا کوتاه بودن زمان واکنش، تقریبا در همه بحران ها اعم از بین المللی و داخلی قابل رصد است. اینکه حکومتها در مواجهه با آنچه بحران تعریف کردند، یک واکنش فوری همه جانبه را در دستورکار قرار میدهند.
اگر کشوری آستانه تحمل و قدرتمندی اش افزایش پیدا کند و به منابع متنوع تری دسترسی داشته باشد، دایره تهدیدات یا بحران هایش به همین ترتیب کاهش می یابد.
واکنش رهبران در برابر تهدید یا بحران، محصول موازنهی بین «قدرت تهدید» و «توان پاسخ» است و بسته به نوع موازنه، چهارگونه واکنش را میتوان ترسیم کرد. مبارزه طلبی، احساس آرامش، وحشت، یا بیاعتنایی.
میتوان در ماتریسی بحران های مهم چهل سال گذشته را با نوع واکنش نظام به آن ترسیم کرد و نشان داد هر زمان که توان بازدارندگی سیستم در مقابل تهدید بیشتر بوده، واکنش حاکمیت به بحران، از ستیز و مقابله به بی اعتنایی و احساس آرامش تغییر یافته است.
چرا امروز جمهوری اسلامی با بحران های متعدد دست به گریبان است؟ چون توان داخلی و منابع نظام برای پاسخگویی به تهدیدات کاهش یافته است و به همان نسبت بر میزان و قدرت تهدیدات افزوده شده است.
حالا چه وقت یک تهدید یا مجموعه ای از تهدیدات تبدیل به «بحران» میشود؟ وقتی که تهدید یا تهدیدات بر منافع و ارزش های اساسی یک سیستم اثر منفی می گذارد و قدرت حکومت برای کنترل پیشینی آن اثرات کاهش یافته است. به تعبیر دیگر «توان پاسخ» به تهدید ضعیف شده در نتیجه واکنش فوری به بحران پیش آمده ترکیبی از مبارزه طلبی و وحشت است.
ولی گاهی ممکن است یک تهدید شدید در مقطع زمانی که نظام از پایداری و مشروعیت قابل قبولی برخوردار است، به سیستم وارد شود اما علیرغم قدرت تهدید، چون توان پاسخ در نظام بالاست، تبدیل به یک بحران نمیشود.
برای نمونه؛ در سال پایانی جنگ ایران و عراق، صدام به مدت 50 روز به شلیک 189 موشک علیه شهرهای مرکزی ایران اقدام کرد. در این حملات بیش از 2 هزار ایرانی غیرمسلح کشته شدند و حدود یک چهارم اهالی پایتخت از تهران فرار کردند. بمباران شهرها به ویژه پایتخت آن هم بعد از 7 سال جنگ فرسایشی، میتوانست مردم تهران را که در سالهای جنگ اغلب شنونده اخبار عملیات ها بودند نه هدف مستقیم عملیاتی، علیه حکومت بشوراند. یا شعار پایان جنگ را به یک مطالبه ی جدی و گسترده به شکل تظاهرات خیابانی که مثلاعلیه جنگ ویتنام صورت گرفت، تبدیل کند اما چنین نشد. چرا؟
اگرچه بمباران شهرها، خسارت جانی و مالی زیادی به ایران وارد کرد اما موضوعی تحت عنوان «تهدید دولت» یا «بحران امنیت داخلی» در حاکمیت تعریف نشد. چراکه در آن مقطع زمانی، مشروعیت نظام و خمینی در افکار عمومی ایران از یکسو و سرکوب گروههای معترض و منتقد نظام از سوی دیگر این توان بازدارندگی را به حکومت میداد تا علیرغم «قدرت تهدید»، نگران وقوع «شورش مردمی» یا «اعتراضات گسترده» به واسطه بمباران شهرها نباشد.
فرق بحران و غیر بحران
عنصر «زمان» در تعریف بحران اهمیت دارد. وقتی نظام سیاسی، در زمان کوتاه، تصمیم گیری فوری میکند، نشان از شدت میزان خطر برای سیستم است. یکی از وجوه تفکیک یک رویداد بحرانی از غیربحرانی را میتوان در نوع و فوریت تصمیمگیری ها دید.
وقتی یک نظام، واقعه ای را تهدید جدی علیه ارزش های اساسی اش تعریف میکند، آنچه در ابتدای امر به ذهنش میرسد فوریت تصمیم گیری یا واکنش است.
جمهوری اسلامی اصولا در مواجهه با رویدادهای بین المللی «واکنشی» عمل میکند. سیاست و برنامه مشخص و از پیش تعیین شده ندارد بنابراین رویکرد واکنشی یک رویکرد دفاعی است که عموما جمهوری اسلامی در سیاست به کرات از آن بهره میبرد.
حال فرض کنید این شیوه تعامل با موضوعات در هنگامه بحران چه وضعیتی ایجاد میکند! تصمیمات سریع واکنشی که صرفا با با هدف سرکوب یا خنثی کردن بحران اتخاذ میشود نتیجه ی جز عمیق تر کردن شکاف بین مردم و دولت ندارد. چون مدیریت بحران از یک نگاه نظامی و سخت افزاری برمی آید که اغلب خشونت آمیز، بی رحمانه و غیرمنطقی به نظر میرسد.
مثلا در بحران انتخاباتی سال 88 نظام چنان به سرعت درگیر سرکوب خشونت بار معترضان به نتایج انتخابات شد که حتی فرصت نداد شورای نگهبان در مهلت مقرر صحت انتخابات را تایید کند. نظام دچار عدم اطمینان شدید نسبت به حجم و گستره اعتراضات بود پس تصمیم سریع و فوری حاکمیت براین شد که واکنش «ستیز و مبارزه» را انتخاب کند. حکومت تصمیم گرفت هر اعتراضی حتی تظاهرات سکوت و مسالمت جویانه طرفداران جنبش سبز با گلوله و باتوم، سرکوب شود و مجال پیوستن قشرهای دیگر مردم را به اعتراضات ندهد.
مثال دیگر حوادث آبان 98 و بعد از گران شدن قیمت بنزین بود، حکومت از ترس غیرقابل کنترل شدن اعتراضات، از همان شب نخست، معترضان را به گلوله بست. دستور شلیک به فرمانداری ها بیانگر میزان استرس و نگرانی حکومت از گسترده شدن اعتراضات بود.
تاثیر بحران ها بر حاکمیت
اگر ما تاریخ انقلاب را به 40 بلوک مختلف تقسیم کنیم؛ در هر سال، رویدادها و وقایعی رخ داده که از زاویه دید نظام، «بحران» تعریف شده است. اما سوال اینجاست که آیا این بحران ها منجر به تضعیف یا فروپاشی نظام شده است؟ پاسخ «خیر» است چون نظام جمهوری اسلامی ایران همچنان پابرجاست.
پس سوالات دیگری پیش می آید:
– این بحران ها چه تاثیری بر توان ماندگاری نظام می گذارد؟
– اگر بحران ها منجر به فروپاشی نظام نشده، چه تغییری درون نظام ایجاد کرده یا چه تاثیری برجای گذاشته است؟
– آیا بحران ها موجب تعدیل سیاست های نظام جمهوری اسلامی شده است؟
در پاسخ باید گفت؛ اگر تاثیر بحران بر اقتدار ملی حاکمان را ملاک ارزیابی قرار دهیم، شواهد حاکی از آنست که «اقتدار نظام» کمتر نشده است. بحران ها موجب تضعیف نهاد حکومت و حاکمیت در ایران نشده است، البته موجب تقویت آن هم نبوده است.
نظام توتالیتر در پی هر بحران توان نظامی و قوه قهریه اش را به گونه ای ارتقا داده و در واکنش به بحران های مشابه بعدی از آن نیرو بهره برده است. تحریم نظامی و تسلیحاتی اگرچه در موقع جنگ یک بحران برای نظام تعریف میشد، اما به تدریج با ایجاد سازمان موشکی سپاه پاسداران، خودکفایی در ساخت تسلیحات را برای جمهوری اسلامی به ارمغان آورد. بنابراین به دنبال بحران، نظام سعی کرد توان بازدارندگی خود را در مقابله با تهدیدی که تعریف شده ارتقا دهد و در نتیجه بعد از مدتی، ممکن است «تحریم تسلیحاتی» را تهدید جدی یا بحران تعریف نکند.
به نظر میرسد هر بحران بیرونی باعث شده که جمهوری اسلامی به صنایع داخلی اش وابسته تر شود. بنابراین تمامیت خواهی و اقتدار نظام در نتیجه بحران ها به نظر میرسد تضعیف نشده است.
پس بحران چه تاثیری بر نیروهای درون حاکمیت گذاشته است؟
به دنبال هر بحران یک بخش از معتقدان به نظام و آرمان های انقلاب اسلامی دچار ریزش شدند. به طور مثال خلع آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری باعث ریزش جمعی از باورمندان به نظام ولایت فقیه شد. یا کودتای انتخاباتی 88 صف گروه دیگری از معتقدان را از نظام و رهبری جدا کرد.
ریزش های سیاسی در پی هر بحران، نظام جمهوری اسلامی را به سمتی کشانده که امروز نه بخاطر آرمان های انقلاب بلکه صرفا برای حفظ خودش تلاش میکند.
ممکن است گفته شود امروز بسیاری از اصول گرایان یا اصلاح طلبان از وضع موجود ناراضی اند یا به حکومت منتقدند. امثال مسیح مهاجری، عباس عبدی، محمدرضا تاجیک یا صادق زیباکلام اگرچه ریزش های حکومت محسوب میشوند اما همچنان خودشان را در دایره نظام تعریف می کنند. مقالات و گفتارهای انتقادی آنها با هدف تقویت نظام جمهوری اسلامی است و نه تضعیف آن. این افراد توصیه ها و راهکارهایی به نظام ارائه میدهند تا کارآمدی و ماندگاری آن را افزایش دهند. پس نمیتوان این ریزش ها را در سبد اپوزیسیون یا تحول خواهان تعبیر و تفسیر کرد.
ممکن است مسیح مهاجری پیشنهاد کند قانون حجاب اجباری لغو شود یا ورود آخوندها به انتخابات ممنوع شود. این سیاست ها از نگاه مهاجری باعث تقویت بنیه اجتماعی و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی است. نگرش این افراد، نگرش اصلاحی است و نه نگرش براندازانه.
بنابراین ریزش نیروهای درون حکومت ضرورتا در سبد تحول خواهی یا براندازی نظام نبوده است.
در تحلیل نهایی، سوال اساسی که باید پاسخ داد اینست که چه چیزی باعث میشود یک کشور که دارای فزایندگی بحران هاست و همه نهادها و مراکز تصمیم گیری آن باهم در تضاد و تعارض هستند؛ ماندگاری داشته باشد؟
پاسخ به این سوال نیاز به بررسی نظام جمهوری اسلامی ایران از زاویه مردم شناسی، جامعه شناسی، دین شناسی و شیعه شناسی دارد، اما بی تردید نقش عوامل خارجی در ماندگاری این سیستم بی تاثیر نیست.