بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این روزها گریبان مردم ایران را می فشارد. سیل مرگبار و خرابی هایش نیز مردمانی از شمال تا جنوب کشور را آواره و پریشان و عزادار کرده است. تحلیلگران سیاسی که حوادث و تحولات ایران را رصد میکنند از خود می پرسند اکنون که ایران در دومینویی از ابرچالش های فزاینده درگیر است، واکنش مردم به سیاست های حاکمیت چه خواهد بود؟ آیا رشد منفی هشت درصد اقتصاد، تورم 50 درصدی و خطر حمله ی خارجی؛ آستانه ی تحمل مردم ایران را خواهد شکست؟ برای پاسخ به این سوال نشریه میهن، سوالات دیگری نیز مطرح میشود، از جمله اینکه:
- ما (تحلیلگران سیاسی در چایگاه اپوزیسیون) دلمان می خواهد مردم چه واکنشی نشان دهند؟
- مردم احتمالا (علی رغم میل ما) چه واکنشی نشان میدهند؟
- الگوی واکنش های مردم ایران نسبت به حوادث گذشته چگونه بوده است؟
- آیا همخوانی بین آنچه در گذشته بوده و اکنون، ممکن هست به وقوع بپیوندد؟
- به عبارت دیگر آیا واکنش مردم ایران نسبت به پدیده های از این قبیل از یک همگنی معین پیروی میکند؟
برای پاسخ به این سوالات، مفروضاتی درباره رفتار مردم ایران وجود دارد که مبنای این تحلیل است:
- ابتدا باید «مردم» را تعریف کرد. مردم یک مجموعه همگن نیستند.
- رفتار مردم ایران کاملا متفاوت است، از آنچه ما می پنداریم.
- نرم معینی ندارد.
- زمان زده و جوزده است.
- از هدایت مستقیم و مستمر محروم است.
- در قالب تئوری های موجود نمی گنجد.
- متاثر از رفتار تحمیل شده بر آنان و تربیت غلط نظام است.
هر نظام سیاسی ویژگی ها و مولفه های خاصی را داراست و نمیتوان الگوی یکسانی از کنش جمعی را برای جوامع پیش بینی کرد. اینکه آستانه تحمل یک ملت کجاست؟ یا چه موقع و چرا انقلاب ها رخ میدهند؟ یا تحت چه شرایطی اعتصاب های کارگری و صنفی به خشونت کشیده می شود؟ اینها سئوالاتی ست که تحلیلگران برای پیش بینی رفتار مردم ایران از خود می پرسند.
این یادداشت با استفاده از ماتریسی، مولفه های اصلی موثر در کنش جمعی در ایران را نسبت به سه بحران «اقتصادی»، «چالش های سیاست خارجی و خطر جنگ»، و «اختلافات سیاسی در راس هرم قدرت»؛ ارزیابی کرده و رفتار احتمالی مردم در مواجهه با نظام ج.ا.ا را گمانه زنی میکند.
پنج مولفه ی «معیشت»، «ترس از حکومت»، «یاس از آینده»، «شکاف مردم و حکومت» و «امید به تغییر» را در نسبت با بحران های سه گانه مورد بحث، بررسی میکنیم تا ببینیم هر یک از این بحران ها بر این مولفه ها چه تاثیری دارند.
معیشت | ترس از حکومت | یاس از آینده
(بعد فردی) |
شکاف مردم و حکومت | امید به تغییر
(بعد جمعی) |
|
بحران اقتصادی | خیلی زیاد | زیاد | خیلی زیاد | زیاد | زیاد |
خطر حمله خارجی | زیاد | کم | خیلی زیاد | کم | متوسط |
جدال بر سر قدرت | خیلی کم | کم | متوسط | زیاد | زیاد |
بحران اقتصادی و کنش جمعی
بحران اقتصادی ایران این روزها با شاخص های چون تورم 50 درصدی، رشد منفی هشت درصد و تحریم های نفتی، سال 98 را به سالی پردغدغه برای ایرانی ها تبدیل کرده است. اگر قرار باشد به ابعاد شش گانه جدول بالا طیفی تاثیرگذاری خیلی زیاد ؛ بحران اقتصادی پیش رو (با ده امتیاز) بیشترین تاثیر را بر معیشت مردم و سفره خانوار ایرانی خواهد داشت. ترس و نگرانی ناشی از بیکاری، عدم تناسب درآمد با هزینه های خانوار و دشواری اجاره مسکن ار یکسو و نگرانی ها از کمبود اقلام غذایی، دارویی و بهداشتی در نتیجه تحریم ها، مولفه ی ترس را در امتداد بحران اقتصادی قرار میدهد. اما آیا بحران اقتصادی، ترس مردم از حکومت را کاهش میدهد؟ آیا ناکارآمدی دولت برای بهبود معیشت، مردم را نسبت به حاکمیت خشمگین می سازد؟ آیا عصبانیت مردم به کنش جمعی علیه حکومت تبدیل خواهد شد؟
1 – بحران اقتصادی اگرچه مردم را عصبانی کرده ولی این خشم به کنش جمعی علیه حکومت بدل نشده و احتمالا نمی شود. مهمترین دلیل آن، انحصار کنترل منابع و ابزارهای اعمال خشونت و زور همچنان در دست حکومت است. نیروهای مسلح اعم ازارتش، شبه نظامیان، پلیس و حتی باندهای مافیایی همگی در اختیار حکومت است. گروههای مسلح تروریستی نیز در جنوب و غرب کشور ضعیف و کوچک هستند. رژیمی که ظرفیت بسیار بالایی در کنترل ابزار خشونت دارد می تواند هر نوع کنش اعتراضی را در نطفه خفه کند.
2 – فشار اقتصادی، آستانه تحمل حکومت را نیز پایین تر آورده است. به دنبال شرایط سخت اقتصادی، تحمل و مدارای دولت نیزنسبت به اعتراضات خیابانی کمتر از گذشته است و هر اعتراض صنفی، کارگری یا محیط زیستی حتی در شهرها و استانهای دور از مرکز به سرعت سرکوب می شوند. بازداشت و هزینه های قضایی، رغبت و انگیزه افراد را برای مشارکت در اعتراضات و اعتصابات کاهش میدهد.
3 – مردم وقتی نتوانند عصبانیت و خشم شان را نسبت به حاکمان ابراز کنند، به تدریج مایوس، افسرده و نالان از سرنوشت شان می شوند . آنها که می توانند توشه ی علمی و مالی شان را چمدان می کنند به قصد مهارجرت و فرار . دیگران هم در چرخه ی فساد و رانت برای معیشت شان می دوند.
مدیریت و اقتصاد متمرکز، سیاست های بالادستی و کنترلی دولت و برخوردهای قضایی با مفاسد اقتصادی که از تبعات بحران اقتصادی ست. ریسک سرمایه گذاری، تولید و حتی سپرده گذاری بانکی در کشور را بالا برده است. فعالان اقتصادی به دلالان اقتصاد رانتی شبیه تر هستند.
4- فساد اقتصادی به درجات مختلف مردم را آلوده کرده است. پرداخت رشوه به عنوان بخشی از مراحل کار اداری در بین مردم پذیرفته شده است. سفره مردم کوچکتر شده ولی دزدی، دروغ و رابطه اساس هرگونه فعالیت اقتصادی ست. اعتماد بین مردم تنها با قراردادهای چندصفحه ای، سفته های چند برگی و ضامن های بانکی، دوام و قرار می یابد. فشار اقتصادی، تفرق را افزایش داده است. نسبت های فامیلی و خویشاوندی در معاملات اقتصادی دیگر کمتر محلی از اعراب دارد.
5- به دنبال بحران اقتصادی، «امید به تغییر» نیز به تدریج ضعیف و ضعیف تر میشود. فرصت های بهبود معیشت با افزایش تورم و رکود اقتصادی، از دست می رود. جوانان رویای خانه دار شدن را دور و دورتر میبنند. احزاب و گروههای سیاسی اصلاح طلب که شعار تغییر میدهند دیگر اعتماد و اطمینانی را برنمی انگیزند. عدم اطمینان نسبت به نتیجه ی مشارکت سیاسی و اعتراضات مدنی، باعث شده که شکل گیری کنش جمعی با عدم تمایل عمومی و ناامیدی از تغییر مواجه شود.
وقتی شکاف بین آنچه مردم می خواهند و کارآمدی حکومت افزایش پیدا کند، موجب افزایش انگیزه برای تغییر هم می شود. ممکن است مردم امید چندانی نداشته باشند ولی انگیزه و مطالبه ی تغییر افزایش یابد. مشکل دیگر تجهیز نشدن انگیزه عمومی است. فقدان رهبری، عدم اجماع و عدم امکان اعمال قدرت از جمله دلایل تجهیز نشدن انگیزه برای تغییر است.
6 – به نظر میرسد بی نتیجه ماندن تلاش های قبلی دلیل دلسردی کنونی ست. تجربه ی مشارکت در انتخابات به امید تغییر شرایط سیاسی-اقتصادی در طول چهل سال گذشته ثمره ی ملموسی نداشته است و همچنان حاکمیت بی توجه به خواست و نظر مردم، سیاست های خود را دنبال می کند.
به گمان این یادداشت، بحران اقتصادی کنونی اگرچه اعتماد مردم به کارآمدی نظام سیاسی را به چالش می کشد اما موجد کنش جمعی تحول خواه یا سرنگونی طلب علیه رژیم نخواهد شد.
بحران سیاست خارجی و خطر حمله خارجی
عدم توسعه یافتگی و عقب ماندگی کشور با افزایش اطلاعات و ارتباطات مردم، دیگر قابل پرده پوشی نیست. مردم امکان مقایسه یافته اند و دستاوردهای کشور را با همسایگانش مقایسه میکنند و فاصله معنادار آنها را با خود احساس میکنند. مردم امروز دریافته اند که سیاست آمریکاستیزی در منطقه منجر به انزوا و تحریم های پیوسته علیه ایران شده و در نتیجه فرصت های کشور را برای توسعه و پیشرفت سلب کرده است. تحریم ها بر معیشت مردم تاثیر مستقیم گذشته است و اگر تا پایان سال ادامه یابد بی تردید اقتصاد ایران را نابود خواهد کرد.
آنچه جمهوری اسلامی ایران را در طول حیاتش بیمه کرده است این ادعاست که «فشار اقتصادی ناشی از فشار بین المللی به سرکردگی آمریکای جهانخوار است که اساسا با پیشرفت ملت ایران عناد و دشمنی دیرین دارد»
افزایش و گسترش تحریم ها در نگاه افکار عمومی تاییدی بر ادعای نظام است. فشار اقتصادی، اعمال خواست اجنبی تلقی شده و در نتیجه موجب همگرایی مردم و حکومت می شود. تجربه گذشته نشان میدهد که «دشمن خارجی» عامل همبستگی داخلی ست. در موضوع تروریست خوانده شدن سپاه، همه گروههای سیاسی علیرغم انتقاداتی که به عملکرد سپاه و دخالتش در اقتصاد و سیاست داشتند، مجبور شدند به حمایت از سپاه، لباس رزم برتن کنند.
در روزهای اخیر صحبت های ترامپ و همکارنش علیه ایران تا جایی پیش رفت که ترامپ تهدید کرد ایران را محو خواهد کرد. چنین اظهارنظرهایی تنها در راستای همگرایی جریانات سیاسی به نفع حکومت و یکدست شدن سیاست حاکمیت کاربرد دارد.
مردم نگران آغاز جنگ هستند و به نظر نمی آید که از بغض حکومت به دامن ترامپ پناه ببرند. احزاب اصلاح طلب و جناح میانه رو همچنان بر مذاکره امید بسته اند. حتی چهره های شناخته شده از اپوزیسیون خارج از کشور، رهبری را به ترس از جنگ و پذیرش مذاکره انذار می دهند. لغو برجام و اعمال تحریم ها، قدرت و اختیار رهبری برای پیشبرد سیاست خارجی مطلبوش را افزایش داده است. توان چانه زنی دولت برای ورود به مذاکرات ضعیف شده و به جای ابتکار عمل، تابع دستورات رهبری شده است.
خطر حمله نظامی علیه ایران بر میزان ناامیدی و یاس مردم نسبت به آینده تاثیر مثبت دارد. مولفه ای چون احتمال حمله نظامی، تلاش های فردی برای فرار از مخمصه را بهانه ای تازه میدهد.
تئوری های جامعه شناختی از کنش جمعی، نقش نیروی سوم بین مردم و حاکمیت را در کاهش و افزایش مشارکت در کنش جمعی موثر میداند. نیروی خارجی اگر از یک حرکت اعتراضی حمایت کند، از گسترش یافتن آن جلوگیری می کند و ضریب مشارکت را کاهش می دهد.
جدال بر سر قدرت
اختلافات سیاسی درون نظام تا کنون بسیار آرام و بدون بازتاب های جدی در عرصه ی سیاست کشور پیش رفته است. اختلافات کنونی را نمیتوان به «نزاع جایگزینی» تعبیر کرد. اولا طرفین اختلاف تاکنون برای اعمال نظر و خواست شان از نیروی قهریه علیه یکدیگر استفاده نکرده اند. ثانیا هدف از جدال قدرت، نه شالوه شکنی و جایگزینی بلکه تفوق سیاسی یک گروه بر گروههای دیگر است. اختلافات سیاسی بین گروههای در قدرت بیشتر نظری است تا قهری.
به نظر میرسد همچنان نیروهای نظامی اعم از ارتش، سپاه و بسیج تحت اختیار کامل و انحصاری رهبری ست. چنانچه رهبری به این نتیجه برسد که نظام پارلمانی را جایگزین نظام فعلی ریاستی کند، طبیعتا خواست ایشان توسط نیروهای نظامی کشور حمایت میشود. قوه قضائیه و شورای نگهبان نیز به عنوان دو بازوی قضایی و سیاستگذاری رهبری تابع مطالبات اوست. بنابراین مخالفان احتمالا تنها در میان قوه ی مجریه و مقننه خواهند بود. این دو نهاد نیز قدرتشان را از مشارکت مردم اخذ میکنند. «همه پرسی» راه حلی ست که آنها میتوانند برای حفظ نظام ریاستی به کار بگیرند. اما شروع تبلیغات و بحث های سیاسی پیرامون موضوع نیازمند گشایش فضای سیاسی و ایجاد جنبش اجتماعی است.
برای شکل گیری یک جنبش اجتماعی، کمپین های مداوم سیاسی، برگزاری تریبون های آزاد، اجتماعات و انجمن های نقد و نظرنیاز است. گشایش فضای باز سیاسی، فرصت ابراز وجود و افزایش تجمعات مدنی را فراهم می کند. با گشایش فضای سیاسی، دولت نمی تواند تضمین دهد که «همه پرسی برای نظام پارلمانی» تنها موضوع بحث باشد . چراکه با افزایش بحران مشروعیت نظام، مطالباتی همچون همه پرسی برای اصل نظام، ولایت فقیه، نظارت استصوابی، حجاب یا حقوق زنان نیز به گفتگو گذاشته میشود.
از آنجا که حکومت، بسته شدن فضای سیاسی را در شرایط بحرانی کنونی در راستای حفظ نظام ارزیابی میکند پس دولت و مجلس نمیتوانند بدون پذیرش تبعات گشایش فضای سیاسی و مشارکت مردم، به جدال با خواست رهبری بروند.
به نظر میرسد اختلافات سیاسی در راس هم قدرت و حتی تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی، تاثیر چندانی بر فضای عمومی کشور نداشته باشد و کنش جمعی یا حرکت اعتراضی موثری را از سوی مردم یا حتی فعالان سیاسی موجب نشود.
در ارزیابی کلی، بحران های سه گانه ی اقتصادی، سیاست خارجی و نزاع جایگزینی؛ اگرچه معیشت، امید به آینده و تغییر را تحت تاثیر قرار می دهد اما مولفه هایی چون ترس از حکومت، دلسردی از تجربه های گذشته و نفرت از مداخله خارجی در عدم انسجام نیروهای مخالف برای پیشبرد یک جنبش اعتراضی هدفمند به منظور سرنگونی نظام ج.ا.ا. موثر هستند.